عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

743 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ ۚ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ (آیه 50 انعام)

    بگو: من ادّعا نمى‌کنم که گنجینه‌هاى خداوند نزد من است و من غیب هم نمى‌دانم و ادّعا نمى‌کنم که من فرشته‌ام، من جز آنچه را به من وحى مى‌شود پیروى نمى‌کنم. بگو: آیا نابینا و بینا برابرند؟ آیا نمى‌اندیشید

    وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ ۙ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَلَا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (آیه 51 انعام)

    و به وسیله این قرآن کسانی را که از محشور شدن به سوی پروردگارشان می ترسند، هشدار ده که آنان را جز خدا سرپرست و شفیعی نخواهد بود؛ باشد که بپرهیزند

    ————————————————————————–

    سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش بزرگوار و استاد شایسته نازنین و تمامی دوستان ارزشمندم

    آدم وقتی روی خودش کار میکنه و عمل میکنه به آنچه که از طریق این آگاهی ها میشنوه ، نشانه های خوبی رو در زندگیش میبینه

    من یادمه حدود سه سال پیش که عضو سایت شدم و با ولع بسیار زیاد شروع کردم به گوش دادن فایل های استاد عباسمنش اولین نشانه ای که در زندگیم رُخ داد چیزی نبود جزء امید…

    امید به روزهای قشنگ تر امید به خدایی که تازه داشتم باهاش آشنا میشدم امید به داشتن نعمت هایی که همیشه آرزوشونو داشتم امید برای زندگی پربارتر

    آره چقدر این احساس ، احساس الهی و پاکی هستش

    اینکه امید داشته باشی

    بابت همین با تمام وجود خواستم همین مسیرو ادامه بدم ، با تمام وجودم خواستم تغییر کنم ، با تمام وجودم خواستم باورهای غلطمو عادت های نامناسبم رو شخصیت درب و داغونمو درست کنم 

    و خداروشکر با کار کردن روی خودم واقعاً خیلی چیزها در من تغییر کرد

    ایمان من به خدا عوض شد 

    دیگه میتونستم باهاش حرف بزنم ، میتونستم باهاش زندگی کنم

    فهمیدم من میتونم با خودم دوست باشم بابت همین با دوره عزت نفس شروع کردم به دوست شدن با خودم می رفتم جلوی آینه به خودم نگاه می کردم

    میگفتم حسن قربونت بشم تو چقدر مهربونی ، چقدر صدای مردونه و دلنشینی داری ، حسن تو چقدر پسر با اخلاق و با شخصیتی هستی و آخرسر هم خودمو از روی آینه ای که داشتم با خودم طرح رفاقت میچیدم بوس می کردم

    یادمه توی قرآن خونده بودم که خدا گفته بود کسانی که ایمان دارند فقط خدارو دوست خودشون میدونند واقعیت آیه شو یادم نیست وگرنه میذاشتمش ، از اون آیه قرآن به بعد دوست داشتم ارتباطمو با خدا بهتر کنم میومدم هر روز صبح نعمت هایی که خدا بهم داده رو در دفترم مینوشتمو سپاسگزاری میکردم ولی یادمه تا یکسال اولم در این سایت اصلاً احساس خوبی در زمان سپاسگزاری هام نداشتم حتی یکبار هم برگشتم به خدا گفتم: خدایا چرا من هیچ حسی در زمان سپاسگزاری هام ندارم همون احساس خوبی که همه ازش تعریف می کنند! ولی پیش خودم گفتم باید ادامه بدم مطمئناً اینم درست میشه در من و همینم شد الان که به خودمو مسیری که در سه ساله اخیر طی کردم میبینم که چقدر همه چیز در زندگی من تغییر کرد از وقتی من تغییر کردم مثلاً همین احساس خوبی که در زمان سپاسگزاری هام از خدا دارم طوری که تقریباً همیشه بالای 3-4 صفحه میبینم که دارم سپاسگزاری هامو مینویسم یا چقد  الان با خودم رفیق تر شدم چقدر الان به خودم بیشتر احترام میذارم چقدر برای خودم ارزش قائل شدم و به همون نسبت چقدر کمتر دیگه به دیگران کار دارم چقدر کمتر خودمو به خاطر دیگران اذیت میکنم و چقدر بیشتر دوست دارم با ربّ وهابم در ارتباط باشم

    الان که دارم این کامنتو با هدایت های خودش مینویسم در یک سفر توحیدی هستم 

    سفری که ربّ وهابم برای من تدارک دید

    در حال حاضر هم در روف گاردن یک ویلای تریبلکس لوکس در شهر زیبای محمودآباد مازندران روی صندلی نشستم و از این هوا و از این آرامش شب دارم لذت میبرم

    امروز که رفته بودم ساحل دریا ، به خدا گفتم: خدایا تو این آزادی رو به من دادی که در این فصل از سال که همه یا سرکار میرن یا بچه هاشون رو باید مدرسه بفرستن من بیامو از این زیبایی هات لذت ببرم و چقدر خوشحالم بابت این آزادی که خدا به من داده

    این دقیقاً همون نشانه ای از تغییراتیه که در طول این سه ساله که دارم روی خودم کار میکنم در زندگیم رخ داده ، وگرنه من هیچوقت هم در خوابم نمیتونستم ببینم که یک روزی در یک محیط ثروتمند نشین و در یک ویلای لوکس و بزرگ چند روزی رو حال کنم ولی الان دارم تجربه اش میکنم و جالبه که بدونید فقط یکی دو ساعت اول برای من هیجان انگیز بود بعدش کاملاً برام عادی شد منظورم داشتن همچین تجربه ای از زندگی برام عادی شد وگرنه از وقتی که امدم مدام دارم توجه ام رو میذارم روی زیبایی ها و سپاسگزاری کردن از خداوند بابت این زیبایی ها

    به قول استاد عباسمنش ، دارم روی خودم کار میکنم احساسم خوبه و طبق قانون هم وقتی که احساسم خوب باشه اتفاقات خوب هم میوفته مثل همین اتفاق خوبی که الان برای من افتاده و دارم تجربه اش میکنم

    ولی واقعیت از خودم راضی نیستم!

    منظورم اینه که باید بیشتر عمل کنم به دانسته هام باید بیشتر حرکت کنم به سمت اون چیزهایی که میدونم یا به من الهام میشه

    با این حال من آدمی نیستم که بخوام دست به عمل نشم نمونه اش اینه که دارم کار مورد علاقه مو به صورت حرفه ای انجام میدم چیزی که قبلاً نبوده و دقیقاً تکاملمو در پول ساختن از کارم دارم طی میکنم ولی میگم باید بهتر از این عمل کنم ، هم در پول ساختن از کار مورد علاقه ام و هم در احساس خوب داشتن و عمل کردن به الهاماتم و قطعاً این کارم میکنم

    امروز هدایت شدم به یک شهرکی که دقیقاً شبیه همون جایی بود که یه زمانی استاد عباسمنش در ایالت فلوریدا در داخل یک شهرکی یک خونه 8 خوابه داشت و دقیقاً همونجوری که خونه ها بدون دیوار با فضای سبز فوق العاده ای که اطراف خونه ها ایجاد شده بود رو من در اینجا تجربه کردم حتی درخت نخل رو در اینجا دیدم!

    درخت های نخلی که فقط توی جنوب ایران هستش رو من عیناً در شمال ایران که واقعاً شبیه درخت های نخل همون شهرکی که استاد عباسمنش در خونه 8 خوابه اش بود رو من دیدم و بازم به خودم قانون رو یادآوری کردم که ببین ، توجه منه که داره اتفاقاتو رقم میزنه اینم نمونه اش

    بابت این اتفاق خیلی خوبی که در زندگیم افتاده تصمیم گرفتم با قدرت بیشتر و خیلی جدی تر روی خودم کار کنم مخصوصاً در مورد عملگرایی و بی کله رفتن تو دل اون چه که باید برم و قدم بردارم و حرکت کنم و حرکت کنم

    همانطوری که من تونستم با کار کردن روی خودم توسط آموزش های الهی استاد عباسمنش خیلی از عادت های بدمو تغییر بدم

    همانطوری که من تونستم با کار کردن روی خودم اولین و دومین ورودی مالیمو از کار مورد علاقه ام در بیارم اونم در آزادی زمانی و آزادی مکانی دارم پول میسازم

    همانطوری که من تونستم با کار کردن روی خودم به این سفر توحیدی هدایت بشم

    پس ، میشود بهتر از این هم نتیجه گرفت وقتی که بهتر از این عمل کنم و همزمان هم روی خودم کار کنم

    اتفاقات خیلی قشنگ تر و پربارتری در راه هست

    خدا داره با من حرف میکنه

    دو بار برای من قسم خورده!

    وَالضُّحَىٰ

    سوگند به آغاز روز

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ

    و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ

    که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است

    میدونم خدایا

    میدونم که تو همیشه با منی هر جا که باشم ، خدایا تمام دلخوشی من تو هستی ، خدایا تمام دنیای من تو هستی ، خدایا با تمام وجودم می پرستمت

    چی میخوای به من بگی عشق من…؟

    وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ

    و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ

    و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی

    آره دارم نشونه هاشو می بینم

    وعده تو حقه ربّ وهابم

    أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ

    آیا تو را یتیم نیافت، پس پناه داد؟

    آره از 6 سالگی ، تو بودی که پناهم دادی خدایا مثل همین الان مثل همیشه ، من جزء تو پناهی ندارم خدایا ، تنها یار و یاور من تو هستی

    خدایا خودت منو به راه راست هدایت کن ، راه کسانی که به آنان نعمت داده ای و زندگی رو بر من آسان فرما 

    یا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      نجمه امانی گفته:
      مدت عضویت: 843 روز

      سلام آقای گرامی

      هنوز کامل کامنتتو نخوندم ..آره ..آره منم اوایل حس خوبی از شکرگزاری هام نداشتم ..

      میدیدم همه با حس خوب ازش تعریف میکنن منم میگفتم خدایا اینااا چی میگن ؟؟

      چرا شکرگزاری های من اینقدر مصنوعیه…اینقدر رسمیه …اینقدر بی روحه …

      ولی

      ولی

      ادامه دادم ادامه دادم

      حس شیرین اومد تکاملی ..

      الان صبح ها صفحه ها شکرگزاری مینویسم ..تا دیرم میشه بازم دلم میخواد وقت داشتم و مینوشتم و مینوشتم ..و چ شیرینه اون حس سپاسگزاری از عمق وجود

      در پناه خدا ثروتمند و شکرگزار باشید ..برم برای خوندن ادامه کامنتتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    به نام الله مهربان

    سلام و درود خدا بر استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی

    استاد تا از خواب بیدار شدم قلبم گفت برو سمت سایت استاد و تا شما رو دیدم ک فایل جدید گذاشتید و تا صورت زیبای شما رو دیدم توی دلم فریاد زدم واااااای هورا استاد اومدن فایل جدید گذاشتن اینقدر سرشار از ذوق هستم ک حساب نداره.

    مونده بودم کامنت بذارم و بگم عاشقتم استاد خوش اومدید دلتنگتون بودیم خدایا شکر ک یک صبح دیگ بیدار شدم و شما رو دیدم

    از یه سوی دیگ توی دلم قند آب میکنن فایل رو تماشا کنم اسمش ک منو دیوانه کرده

    عمل به قوانین الهی چگونه زندگی ما رو متحول کرده

    هر روز ک ی سورپرایز از سمت خدا دارم هر روز ک زندگیم بهتر و بهتر میشه میگم ببین مریم اینها عمل به قوانین خداست اینها نتیجه کنترل دهنده ها

    مریم غر نزن شاکی نباش مریم آروم باش از لحظه ها لذت ببر و اجازه بده زندگی زندگی کنه

    تو فقط بسپار به خدا اون بهت خواهد گفت اون هدایتت خواهد کرد خدا عاشقته خدا عاشق هدایت کردنه اصلا خدا خلق کرده بنده ها رو ک خودش رو قدرتش رو زیبایی اش رو و…. رو به نمایش بذاره

    وای استاد خدا رو سپاسگزارم که شما رو برای ما خلق کرد و سپاسگزارم ک من رو به مسیر درست مسیر احساس خوب داشتن و لذت بردن هدایت کرد.

    بی صبرانه برم ببینم فایل جدید رو و گوش بده با دل و جان

    به لطف الله مجدد میام کامنت میذارم

    در پناه الله مهربان شاد سعادتمند ثروتمند و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  3. -
    مریم جُلقازی گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام به دوستان عزیزم

    استاد امروز تو فکر بودم که چرا استاد فایل جدید نمی ذارن، تو یکی از فایل هاتون گفته بودید که میخواید دوره شکرگزاری رو آماده کنید و من تو دلم میگفتم کاشکی حالا حالا ها نباشه چون نمیتونم بخرمش، چون هنوز از این دوره هایی که دارم اونطوری که من می‌خوام به نتیجه نرسیدم

    یه روزی آرزوم بود که یه دوره شمارو داشته باشم اما الان چهارتا از دوره های شمارو دارم ولی فکر میکنم به اون نتیجه ای که میخواستم نرسیدم

    وقتی دوره احساس لیاقت اومد روی سایت من همون جلسه اول رو که گوش کردم گفتم این برای تمام دنیای من بسِ، همین یه کار رو بکنم کافیه، همین مقایسه نکردن رو انجام ندم کافیه برای من

    انصافا هم بهتر شدم اما نمی‌دونم انگار راضی نیستم از خودم، من همیشه خیلی از خودم بیشتر از چیزی که هستم توقع دارم، و همین باعث میشه رضایتم از زندگیم کم باشه

    من نسبت به سال گذشته ام انصافا تغییرات زیادی تو شخصیتم داشتم، چه تو ظاهر چه تو رفتار چه تو دیدگاهم اما اینا راضیم نمیکنه انگار

    انگار همش دنبال یه چیز خاصی هستم که باید بهش برسم، هربار که قانون تکامل رو از زبان شما می‌شنوم میگم مریم استاد به توعه، عجله عجله عجله… لذت ببر از زندگیت عجله کنی که چی بشه،همه ی اینارو به زبون و آگاهی می‌دونم اما انگار موقع عمل که میشه بهش عمل نمیکنم

    احساس میکنم با خودم در صلح نیستم، عمیقأ می‌دونم که اولین پله به صلح رسیدن با خود و مهربونیت با خودم و پذیرش و دوست داشتن بی قید و شرط خودمِ، اما عکس این ها همش از خودم انتظار دارم، خودم از دست خودم شاکیم…

    وقتی داشتید از سپاسگزاری می‌گفتید من بغضم گرفت

    من خیلییییییی نعمت تو زندگیم دارم، خدایی بخوام بنویسم چیا دارم صدها و حتی هزارها برابر بیشتر از چیزهایی هست که ندارم و دوست دارم داشته باشم

    اما شکرگزار نیستم، احساس میکنم شکرگزار نیستم، میگم شکرگزاری به زبون که نیست به دلِ، ته دلت باید خوشحال باشی مریم، ته دلت باید احساس خوب داشته باشی اما میبینم دلم اون خوشحالی و احساس خوب رو ندارم

    می‌دونم تنها راه رسیدن به نعمت ها و خواسته ها شکرگزاریه، می‌دونم تنها راهش توجه به نکات مثبت، می‌دونم تنها راهش تغییر باورهاست، می‌دونم تنها راهش توجه به خواسته هاست، استاد میتونم واقعا ساعت ها از این مسائل حرف بزنم اما انگار تو عمل بهشون هنوز پله اولم، از خودم راضی نیستم در عمل به این آگاهی ها، انگار یه آدمم با کوله باری از آگاهی که تو کوله پشتیش هست و هی برمیگرده چندتاشونو دستش میگیره بهش نگاه می‌کنه و بعد می‌ذاره سرجاشون

    دلم میخواد عمل کنم، الان هم که میگم دلم میخواد عمل کنم به خودم میگم خب عمل کن اما باز تو ذهنم میاد تو که از دل شکرگزاری نمیکنی، تو اصلا آدم شکرگزاری نیستی

    استاد احساس میکنم وجودم دوپاره ست، یه پاره ای که میخواد قدم برداره اما اونیکی پاره بهش با مسخره میگه آره آفرین قدم بردار ولی فایده نداره

    حتی اگه قدمی بردارم هم از خودم راضی نیستم

    همش دارم از خودم انتقاد میکنم، به خودم سخت میگیرم، با خودم در جنگ درونی ام، می‌دونم تا زمانی که این جنگ به صلح نرسه نتایج از راه نمیرسه، زندگی روی خوشش رو بهم نشون نمیده، اومدم بنویسم نمیدونم چجوری به صلح برسم خجالت کشیدم از شما که این کامنت رو بخونید و بگید هیچ بهونه ای قبول نیست…

    از ته دلم می‌خوام برسم به شکرگزاری عمیق با احساس خوب و در شرایط خوب، در حالیکه حالم خوبه و همه چی دارم شکرگزاری کنم، در حالیکه الان اینهمه نعمت دارم توجه کنم به داشته هام، دلم میخواد عشق کنم تو زندگیم، برقصم تو این بزم زندگی، شادی منش من باشه

    من می‌دونم ذات من اینه

    دلم میخواد با ذاتم یکی بشم

    می‌دونم دغدغه ام پول و رابطه و سلامتی و ظاهر و شغل و هیچ چیز خارجی نیست، دغدغه ام رسیدن به صلح با خودمِ، بقیه چیزا نتیجه این به صلح رسیدن با خودمِ

    استاد وقتی رابطه شما با خودتون رو میبینم عمیقأ غبطه میخورم به حالتون

    آدمی که حالش با خودش خوبه دنیا براش بهشتِ و همه چی خود به خود براش درست میشه

    من در جستجوی این صلح درونی ام

    اینجا فقط دلم خواست بنویسم

    بنویسم که ردپایی باشه از اینکه من روزی در جستجو و طلب این خواسته بودم و بهش رسیدم

    خدایا راهنمام که هستی دستمو بگیر و در هر قدم این مسیر صلح همراهم باش که من فقیرم به هر خیری که از تو بهم برسه، من می‌خوام با تو هر قدم رو بردارم و در آغوش امن خودت باشم، خودمو به تو میسپارم خدای خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1569 روز

      سلام مریم جان زیبا

      کامنتت رو خوندم وخیلی قشنگ و واقعیت خیلی از ماها رو نوشته بودی

      منم دقیقا مثل خودت بودم و کم و بیش هستم..

      اما بهتر شدم..خیلی بهتر شدم..

      تازه درک کردم اینکه فقط از هر چیزی حتی به ظاهر کوچیک لذت ببرم وشاد باشم..

      وقتی آگاهانه متعهدانه به ذهنم گفتم آره راست میگی اما حالا یکساعت ساکت باش…

      بعدش که یکساعت تبدیلش کردم به یک روز و دو. روز و….

      واین فکر مثبت خود ارزشی و بدون سرزنش… ذهن عادت می‌کنه…

      اول ذهن عادت می‌کنه و بعد که عادی شد میشه جزی از وجودت..

      عادت کنیم به دیدن زیبایی ها و شکر گزاری باشم..

      مثلاً من تو گوشی نوشتم نکات مثبت مغازه ام

      امروز 13مهر.

      بعدش حتی چایی که با عشقم میخورم .. یا همسایه مون برامون پودر دارچین آورد می‌نویسم و شکرگزاری میکنم.

      اینطوری آگاهانه ذهنم کنترل میکنم..

      و آگاهانه سعی میکنم نگران نباشم مشتری کم اومد امروز و….

      و خدارو شکر خیلی اوضاع بهتر شده

      مخصوصا حال روحیم با این کنترل وتمرکز آگاهانه..

      بعدشم آخرشب. ذهنم خواست بگه آهان دیدی و….

      میام نوشته هامو میخونم ومیگم بیا اینهمه…

      واز همه مهترش بچه هام متنوع‌ترین غذاها رو میخورن ودر دسترسشون هست..

      تو مدرسه هرنوع ساندویچ رو با خودشون می‌برند..

      در صورتیکه چند سال پیش اینطوری نبود.. و من قبل اینکه برم سرکار براشون لقمه نون و پنیر می‌گرفتم….

      می‌دونم عمل کردن سخته

      اما همین عمل کردن هم بایدتکامل رو طی کنیم…

      و از خدا مدام این درخواست رو دارم که ظرف وجود منو برای درک وعمل به آگاهی ها زیاد وزیادتر کن..

      ومدام از خودم سوال میپرسم چه جوری امروز سپاسگزار تر باشم(بخدا خدا خودش جوابت رو میدی)ذهن مجبوره تسلیم من باشه..

      چون من خودم 100درصد خالق زندگیم هستم..

      روی ماهت رو میبوسم.

      سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مریم جُلقازی گفته:
        مدت عضویت: 955 روز

        سلام الهام عزیز و نازنین

        چه نکته خوبی رو بهش اشاره کردی:

        «وقتی آگاهانه متعهدانه به ذهنم گفتم آره راست میگی اما حالا یکساعت ساکت باش…

        بعدش که یکساعت تبدیلش کردم به یک روز و دو. روز و….»

        وقتی دیدم نقطه آبی کنار پروفایلم هست اولش خوشحال شدم بعد ذهنم گفت چرا خوشحال میشی ؟ از اینکه یکی جوابت رو داده؟

        این که شد توجه به تایید و تحسین دیگران

        بعد خیلی بی هوا داشتم نظر خودمو می‌خوندم چشمم افتاد به تعداد لایک های نظرم حس نسبتا خوبی تو دلم اومد بعد ذهنم گفت نه به این نباید توجه کنی

        یه مدتی بود من خیلییی بیشتر تو سایت فعال بودم بعد خوشحال میشدم از گرفتن ستاره و اینکه ستاره هام بیشتر میشد بعد گفتم داری وابسته میشی به ستاره دیگه کامنت نمی‌ذاشتم و کنار تو سایت بودم

        میدونی می‌خوام بگم ذهنم از این آگاهی های خوبی هم که به دست آورده میاد یه چی توش در میاره، یه کوچولو فهمیدم شرک چیه و توحید چیه بعد وقتی بابت یه تحسین یا توجه خوشحال میشم میگم نه تو نباید وابسته به نظر بقیه باشی، استاد یادت نیست چی میگفت؟

        الان که نوشته شما و خواندم که گفتید میگم به ذهنم باشه عزیزم همین یه ساعت رو ساکت باش به خودم گفتم میام همینایی که تو ذهنم گذشت رو می‌نویسم دستش برام رو بشه

        آره ذهن قشنگم تو وظیفه ات همینه،هرکسی را بهر کاری ساختند، تو هم بهر همین افکاری عزیزدل، پس بهت خرده نمیگیرم، من از تو قدرتمندترم، من باید با توجهم به دلم یاد بگیرم که به این اضافه گویی های تو که جز ذات توعه توجه نکنم

        اره اگه استاد گفتند که توجه نکنید به نظر بقیه کاملا درسته اما قرار نیست من در عرض یه روز یا اصلا یه ماه یا اصلا یکسال کاری که 30 سال انجام می‌دادم رو دیگه به طور کل انجام ندم، من قرار پله پله رشد کنم،قانون تکامل بر هر قانونی مقدمِ

        این نه به معنای شرک نه به معنای کمبود عزت نفس نه به هیچ معنای خوب یا ناخوبی

        این ساخته و پرداخته توسعه ذهن قشنگم، خودت میسازیش خودتم بهش بها میدی ، حالا یا میگی خوبه یا میگی بده

        همین الان که دارم اینارو تایپ میکنم هم داری بهم میگی خب اینارو می‌نویسی که چی بشه ؟ که یکی بگه آره دقیقا همینه و تاییدت کنه ؟

        میبینی تو داری به وظیفه ات عمل می‌کنی الان منم می‌خوام به وظیفه ام عمل کنم بگم اوکی تو حرف خودتو بزن من کار خودمو میکنم

        من می‌نویسم چون حسن گفته بنویس

        چون دلم خواسته بنویسم

        بذار هرکس به کار خودش عمل کنه

        تو نجواهای خودت رو ک

        بگو منم کار خودمو میکنم

        تو تر لحظه داری به ماهیت خودت عمل می‌کنی پس منم باید به ماهیت خودم عمل کنم ، ماهیت من اتصال به روحم و خدای خودمِ

        وقتی میام از تو می‌نویسم مثل یه بچه کوچولو دوست داشتنی با چشم های گرد ساکت می‌شینی یه گوشه و منو نگاه می‌کنی

        آره عزیزدلم من حرف هات رو شنیدم اما عمل نکردم،کار خودمو کردم

        دم من گرم

        تحسین میکنم خودمو برای این کار

        توام به قول الهام عزیز کم کم عادت می‌کنی به این مدل جدید من و میای تو این قالب

        یواش یواش قشنگ جان،توام باید تکاملت رو طی کنی پس بهت راحت میگیرم که توام یواش یواش پیش بری و باهم در صلح پیش بریم.

        ذهن قشنگم همین که الان آروم تری یعنی من یه رسالت خودم عمل کردم

        دم من گرم

        قبلا ازت عصبانی میشدم بدم میومد که چرا داری انقدر حرف میزنی چرا همش داری آیه یاس میخونی اما این میگم این جز ذات توعه، این باید باشه ،برای همه بوده و هست

        سهم من اینه به تو و نجواهات گوش و دل نسپرم

        تو برای خودت بگو ذهن عزیزم

        منم به کار خودم که برای آفریده شدم میپردازم، یکی شدن با حق.

        مسیر این رسالت من با مسیر تو 180 درجه فرق داره

        مرسی الهام عزیزم که منو ترغیب کردی به نوشتن

        شکر برای دوستای خوبی چون شما

        که نوشته بودی « مدام از خودم سوال میپرسم چه جوری امروز سپاسگزار تر باشم(بخدا خدا خودش جوابت رو میدی)ذهن مجبوره تسلیم من باشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مریم اکبری گفته:
        مدت عضویت: 524 روز

        سلام الهام .

        وای الهام ما تو اینستا با هم آشنا بودیم،

        و به صورت اتفاقی درباره استاد عباسمنش با هم صحبت کردیم، شما در حیطه… بودید. من اسباب‌بازی.

        بعد خبری ازتون نبود الان یکهو پیام مریم جان رو خوندم دیدم انگار حس این پروفایل آشنا هست.

        زدم رو پروفایل دیدم بله چقدر آشنا هستید .

        اینجاست که میگن فرکانس آدم ها رو به هم نزدیک یا دور میکنه.

        خوشحالم الهام جان از دیدن مجددتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          الهام وابراهیم گفته:
          مدت عضویت: 1569 روز

          , سلام عزیزم

          ممنونم مریم جانم که نقطه آبی خوشرنگ رو برام روشن کردی.

          آره یادم اومد.

          من دیگه کلا همه فضای مجازی رو پاک کردم و فقط خودمو بستم به سایت ولیزری روی دوره های استاد کار کردم .

          چون واقعا خوشم نمی اومد مجبور باشم بخاطر باورهای شرک آلود و لایک وکامنتوالگوریتم اینستا…..لایک وکامنت فیک وزوری بزارم بخاطر جذب بیشتر فالور و….

          خیلی خوشحالم شدم اینجا تو سایت بهشتی برام نوشتی ..

          روی ماهت رو میبوسم عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم اکبری گفته:
      مدت عضویت: 524 روز

      سلام مر بانو، چه اسم زیبایی داریم، یکی از مواردی که من از بچگی ناخودآگاه بابتش شکر گزار بودم همین اسم زیبا بود.

      مربانو این جمله که گفتی که من از خودم راضی نیستم ، و انگار تو آگاهی هام چیزی کم دارم،

      دقیقا منم همینطور دختر،

      جالبه شاید خودت ندونی اما این جنلت که گفتی خب ما باید با روند تکاملی و کم کم بریم جلو و از مسیر لذت ببریم،

      یه باوری تو من ریشه دواند، مرسی از خدا که با قلمت به من پیام داد مرسی از تو مر بانو جان.

      و الان یکهو یک چیزی به ذهنم رسید این ایده آل گرای باعث میشه حتما که من از خودم راضی نباشم یعنی فکر کنم آگاهی هام کمه و نیاز دارم به آگاهی های دیگه.

      امان از ایده آل گرای که آره باید آگاهی هام زیاد و زیاد و زیاد تز باشه.

      همین باعث که روی یک دوره مثلا دوره خانه تکانی فکری نکنیم، اگر مثلا استاد تو این دوره درباره دوره سلامتی یا احساس لیاقت بگه،

      ناخودآگاه بگیم آهان پس من به اون دوره نیاز دارم،

      و ابن دوره رو ول کنیم بریم سراغ اون دوره،

      به نظرم ایده آل گرایی در من این میشه، آلام با این کامنت که نوشتم متوجه ترزمم شدم

      که آقا تو مریم اکبری ایده آل گرا هستی و پله و پله رو رعایت نمیکنی بخاطر همین ، نتیجه نمیبینی .

      مربانو کم کم برو کم کم، که این باعث میشه بهتر و با کیفیت پیشرفت کنی تا الان به جایی نرسیدی خیالت راحت لا هول شدن و بک شبه هم نمیرسی, نم نم دختر نم نم ( خطاب به خودم)

      تو خیلی راحت میتونی روند تکاملی رو درک کتی مریم جان عزیز من دورت بگردم تو خیلی باهوشی و خیلی راحت مطالب رو درک میکنی دوستم( خطاب به خودم و شما)

      موفق باشی مریم جان، برم ادامه کامنت زیبات رو بخونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 727 روز

    عمل به قوانین خداوند چگونه زندگیمان را متحول می کند

    درود و سلامممممم خدمت شمااااا استاد عزیزززززز چقدر استاد شما با انرژی کامل صحبت میکنید و خود تان هم هزاران ماشاالله خوش اندام تر شدین

    و درود خدمت مریم خانم که چقدر زحمت میکشن برای فایل های خانه تکانی ذهن

    در هر کجای دنیا هستین خوش و‌آرام باشید

    و‌درود خدمت همه عزیزان توحیدی سایت استاد عزیز

    ای فایل چقدر آگاهی دارد صبح وقت یکبار دیدم و حالا شام شد نشستم کامنت مینویسم نمیدانم زودتر کدام نکات مثبت را بنویسم خدا را بی نهایت سپاس گذارممممم

    میخایم به فرصت کامل روی این فایل زیبا کامنت بگذارم

    و‌لیلی عزیز چقدر آگاهی هایش بالا رفته خدا را شکرر

    در حفظ الله باشید فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  5. -
    سمیرا عبدالهی حسن گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    سلام به ارزشمندترین استادزندگیم وبانوی دوست داشتنیشون مریم جان عزیزم

    سلام به دوستان گل توی سایتمون ویه سلام ویژه به لیلاجان عزیرم

    ازصمیم قلبم سپاسگزارم ازشمالیلای عزیزم بابت این کامنت زیبای شما وتحلیل فوق العاده استادعزیزمون که انگیزه بهم دادبرای نوشتن زیبایی های زندگی خودم وتغییرات بی نظیرم

    استادعزیزم باعشق براتون مینویسم وازنوشتن جزئیاتش لذت میبرم،قطعاشماهم ازاین تغییرات من لذت خواهیدبرد

    استادعزیزم من ازبازاریابی وارتباط بادیگران لذت میبرم ولی ازکودکی حس وعلاقه خاصی به دوخت عروسک ولباس عروسک وچیزهای ریزداشتم

    ولی همش فکرمیکردم ازراه علاقم نمیشه پول درآورد،واین باورجلوی رشدمنوگرفته بودوازاون مهمترکمالگرایی سدراه من شده بودونمیذاشت قدم بردارم توی این مسیر،همش میگفتم پول کم فایده نداره بایداونقدررشدکنم که یهویی پول زیاددربیارم

    تااینکه بلاخره اواخراسفندماه سال گذشته ذهنم رومتقاعدکردم که لازم نیست پول دربیاری بیاتومسیرعلاقت قدم برداروبرای دخترکوچولوت چیزهای زیبابساز

    (استادجانم دخترمن به شدت واکنش مثبت نشون میده وقتی من براش کاری انجام میدم مخصوصا که هنر دستم باشه باافتخارهرجابرسه به همه اعلام میکنه این هنردست مامان هنرمندمه،این باعث شده که یک مشوق عالی روتوتک تک لحظات زندگیم داشته باشم وبهش افتخارکنم)

    ایده به ذهنم اومدکه گلسردخترونه بسازم، قدم اول روبرداشتم وعلاوه براینکه برای دخترم ساختم برای خواهرزاده هاوبرادرزاده های خودم وهمسرعزیزم هم ساختم وبه عنوان عیدی بهشون دادم

    وقتی هدیشون روبازمیکردن کلی ذوق میکردن ومنم باذوق واشتیاق بچه هادوباره ذوق میکردم ولذت میبردم

    فروردین واردیبهشت روی خودم کارکردم وگلسرهای جدیدآموزش دیدم باحس خوب

    به پیشنهادهمسرعزیزم برای جشن روزدختر توجلسه انجمن اولیا مدرسه دخترم دراین باره نظرم رواعلام کردم وهمه مادراقبول کردن واولین سفارش گلسرسازی ام تاییدشدویک سفارش 30عددی گرفتم

    کلی ذوق داشتم وباعشق انجامشون دادم،روزجشن رسیدومن گلسرهام روبردم توجشن همه بچه هاازدیدنش ذوق داشتن ولحظه شماری میکردن برای دریافت هدیشون ،مدیرومعلمان دیگه هم اومدن وتوجشن ماشرکت کردن وگلسرهارودیدن

    واین باعث شدکه برای جشن پایان سال کلاس اولیهاهم دومین سفارشم اوکی شدو60تاگلسرسفارش گرفتم،سه چهارروزی مشغول تهیه گلسرهابودم وباحس خوب آمادشون کردم وروزجشن همه یکلاس اولیهاسوپرایزشده بودن وباعشق به گلسرهاشون نگاه میکردن،چون رنگ انتخابیمون صورتی جذاب بود،رنگ موردعلاقه پرنسس کوچولوها،خیلی خیلی سپاسگزارخداوندبودم وحالم عالی بودازاین خلقم وهنردستم

    خلاصه دخترم مدرسش به پایان رسید،نزدیک خونمون کانون کودک ونوجوان بودکه کلاس تابستونی میذاشن،،باتوجه به تجربه بازاریابی که ازشغل ارزشمندقبلیم داشتم درکمال اعتمادبنفس رفتم و پیشنهادمربیگری روبهشون دادم ،اونهاهم درلحظه قبول کردن وبهم گفتن ارتباطاتت بی نظیره امیدوارم توگلسرسازی هم همینطورعالی وبی نقص عمل کنی،منم گفتم قطعامن توگلسرسازی هم عالی هستم ،این رودرعملکردم تودوره هام بهتون ثابت میکنم

    دوهفته گذشت وتعدادهنرآموزبه ده نفرنرسیدو برنامه کانون کنسل شدولی این خانم اینقدرازمن خوشش اومده بود که منوبه دوستانش معرفی کردبااینکه کنسل شده بودولی من حسم عالی بود

    گفتم من درخواستم رودادم،بقیه کاراباخدای منه ومن نگران نمیشم

    دوهفته گذشت واوایل تیرماه یه خانمی بهم زنگ زدوگفت مسئول کانون شماروبهم معرفی کرده به عنوان مربی گلسرسازی،تمایل دارین دوره تابستانی روبرگزارکنید،منم باکمال میل قبول کردم،ازلحاظ احساسی خیلی ذوق نکردم انگارایمان داشتم که این کارجواب میده ومنتظراین لحظه بودم،خیلی تعجب کردم ازاحساسم، ولی همون لحظه به خودم تبریک گفتم ومتوجه تغییرات مثبتم شدم وذوق کردم روزبعدکارهای اداری روانجام دادم وبه عنوان مربی گلسرسازی توکمیته امدادشهرمون تاییدشدم وشروع به کارکردم

    بهم گفتن ساعتی 100هزارتومان,کمی دلسردشدم (اولش ذهنم همش میگفت خیلی کمه ولش کن نمیصرفه ولی من قانعش کردم وگفتم این قدم اوله عزیرم آرام باش باهم قدم برمیداریم ومیریم تابه تک تک اهدافمون برسیم وتیک تاییدروباعشق میزنیم)

    کمی ذهنم که آرام شد، من ازهفته بعدش شروع به کارکردم

    هرجلسه که میرفتم بابچه هاکلاس گلسرسازی کلی لذت میبرم ،بچه هابااشتیاق منتظرروزهای فردهفته بودن که بیان توکلاسم،حسم باهاشون عالی بود،ازخلق مدلهای جدیدگلسرلذت میبردم،همش خودم ایده میدادم وبچه هاذوق میکردن

    مردادوشهریورروبه پایان رسوندم باعشق باشادی باحس خوب

    بچه های کلاس بی نظیربودن همه شاداب پرازانرژی وحس خوب

    صبحهابادخترم پیاده میرفتیم وبرمیگشتیم ،توی راه طبق عادت قشنگی که داریم ازخونه خارج میشدیم به محض دیدن گنبدمسجد محلمون دونفری میگفتیم(من وعشقم وکنگره …..بعدخنده وخنده ازته دل که تبدیل به قهقهه میشد) دخترم کلی کیف میکردوبهم بارهاوبارهامیگفت:مامانی خیلی ذوق میکنم وقتی بامن وقت میگذرونی ،خیلی خوشحالم وقتی باهم قدم میزنیم وبه زیباییهای اطرافمون باذوق نگاه میکنیم ولذت میبریم

    منم هرلحظه این حس عاشقانه بین خودم ودخترم روشکرگزاربودم وباعشق به حرفاش گوش میدادم ،همش لذت بودوزیبایی صبحگاهی وهوای بینظیر وحس تازگی برگ درختان وصدای پرندگان که مشغول ستایش خداوندن وآرامش صبحگاهی وقشنگی وقشنگی وقشنگی………

    توی شهرمون یک فروشگاه اکسسوری دخترانه هست که خیلی گلسرهای لوکسی داره ،همش توذهنم بودکه بلاخره روزی میادکه این آقابهم پیشنهادهمکاری میده وبهم میگه کارهات روبیارببینم تاازت بخرم ( این لحظه و لوکیشن یکی ازتجسماتم بود)

    وبالاخره روزموعودفرارسید،هفته گذشته وقتی رفتم داخل فروشگاهش بهم گفت خانم عبدالهی گرامی،امکانش هست چندین مدل گلسریلدایی برام آماده کنیدوبیارین تامن سفارش تعدادبالابهتون بدم،تعریف کارهای شماوپشتکارشماروبرای گلسرسازی خیلی میبینم ومیشنوم(ناگفته نماندکه ارتباط عالی بین من ومسئول این فروشگاه بابت هنرارزشمندبازاریابی بوده)منم بااحترام گفتم حتما براتون میارم،بازهم همون حس روداشتم آرامش آرامش بدون هیچ ذوق زدگی وهیجانی،این نشون میده که من رشدکردم وتونستم ذهنم روکنترل کنم وتجسم این دقایقم عالی بوده وتبدیل به واقعیت شده،به خودم افتخارمیکنم وازتغییراتی که به عینه درخودم میبینم به خودم میبالم

    استادجانم این روزهامشغولم ودنبال فروشگاه معتبرمیگردم تاازتهران بتونم وسایل ومواداولیه رو خریدکنم ،تابتونم چندتاکارموردپسندخودم روارائه بدم تاسفارش بالارودریافت کنم وآبان وآذر وقتم کامل پرباشه وفقط باهنردستم لذت ببرم وپول(این نعمت ارزشمندرو) بسازم

    راستی استادکلاسهای مربیگریم هم همچنان ادامه داره ،البته چون الان مدارس فعالن،کلاسهای من فقط روزهای پنج شنبه برگزارمیشه،بچه هاهمش بهم میگن: لحظه شماری میکنیم تاهفته به پایان برسه وپنج شنبه بشه وبیاییم کلاس شما،

    امروزهم بهم پیشنهادکلاس خصوصی درمنزل رودادن،ومن سمیرای عزیزم دارم روی پیشنهادشون فکرمیکنم وشرایط رومیسنجم برای برگزاری اولین کلاس خصوصی ام

    مهربونم،قشنگم،عزیزم،باتمام وجودم دوستتون دارم وسپاسگزارتوتم بابت اینکه کمکم کردین تاوارداون جاده صاف واسفالت 12قدم شدم ودارم سوت زنان راه میرم وازدیدن طبیعت لذت میبرم ،ازصدای آبشار،ازصدای ستایش پرندگان،ازصدای نسیمی که برگ درختان رونوازش میکنه وخنکاش میادوبه صورتم میخوره

    من عاشقتم وسپاسگزارمعبودم هستم که هدایتم کردبه مسیرآگاهی دهنده شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  6. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1719 روز

    سلام به استاد عزیز که چقد عاشقانه دوست دارم و نمیشه در کلام گفت

    چقد دلتنگ هستیم استاد

    دلتنگ فایل های این شکلی پردایس دور امریکا

    چقد دلتنگ این اروی زیبا هستم که هر روز توی گرین بوردم‌میبینمش و ارزوشو دارم

    چقد زندگی رویایی مریم عزیز اونجا تنها شما اینجا تنها اونم سه ماه چقد درک بالایی از زندگی میخاد که فقط دوست داشته باشی و وابسته کسی نباشه ادم

    و بگم استاد وقتی شما فایلی نمیزاری ما بیشتر شاید دلتنگ میشم تا اینکه بخاییم انفالو کنیم همش از خداوند میخاییم که فایل جدید بیاد روی سایت

    اینقد نبودنتون سخته که من گفتم نکنه ی روز سایت پاک بشه و بخایین فعالیت نکنید

    الهام اومد و شروع کردم به دانلود تمام فایل های سایت تا اونهارو روی هارد بریزم تا همیشه داشته باشم و ببینمشون. هر روز هم فایل هایرو‌میبینم باز هم تکرار نمیشن

    اینکه باور که نبود شما شاید ی روزی باعث میشه ما شمارو فالو نکنیم این موضوع از ریشه بیس اشتباه

    چون

    شاید خودتون متوجه نشین ولی از دید من که دانشجو پنج ساله شما هستم شما با تمام انسان ها فرق دارین حرف های شما فایل های زیبایی شما دوره های شما اصلن نمیشه با چیزی قیاس کرد پس این موضوع کاملن اشتباه

    و ی مدت نیستین ادم دلتنگ تر میشه و درخاست اینه خدا هدایت کنه زود بیاین و فایل بزارین

    الان هم همین درخاست دارم

    به قول دوستانم که کامنت گذاشتن وقتی شما نیستین ما بیشتر به سایت سر میزنیم و فایل های دور امریکا زندگی در بهشت بیشتر اینهارو میبینم

    هر چقد در زندگی تجربه زیاد به دست میارم‌و زندگی خودم و اطرافیانمو نگاه میکنم میبینم فقط بایدبه قوانین عمل کرد فقط و فقط حرف شما درسته

    هرجا عمل نکردم ضرر کردم وهر جا عمل کردم نتایج فراوان بوده

    خداوند خودش کمک کنه هدایت کنه همیشه در این مسیر زیبا بمونم و انشالا شمارو هدایت کنه باز بیشتر فایل بزارین بخصوص از پردایس زیبا

    چون با نگاه کردن به فایل دور امریکا یا پردایس مادقیقن همون لوکیشن تجریه میکنیم و میریم برای لذت بردن چثد خوب چقد راحت پس هر روز یا شب قبل خاب میبینم فایل هاتونو

    اصلن چی بهتر از اینکه فایل زیبایی هارو ببینیم و اونارو جذب کنیم چه جهان زیبایی با قوانین زیبایی خدایا شکرت

    و در مورد نتایج که واقعن نتایج همش میاد به اندازه ای که عمل میکنم نتایج میاد در زندگی

    اصلن مگه میشه گقته استاد عباسمنش عمل کنی و نتیجه نگیری همونجوری خودم به تمام خواسته ها میرسم و تیک میزنیم

    فک میکنم همه همینجوری هستن و شاید دلیل کامنت ننوشتن نتایج هم اینه و فک میکنم بدیهی همه نتایج میگیرن

    و بزودی مینویسم

    از معجزه ستاره قطبی از حال خوبی که دارم از پنج سال سلامتی از وقت ازادم از درامد راحتم از پیشرفت های مالیم نتایج که با لذت بدست میاد خدایا شکرت

    و چقد این فایل مثل همیشه عالی بود پر از نکات مهم که باید هزار بار گوش بده

    باز تو این فایل بیشتر فهمیدم که چقد توجه به داشته باعث میشه بهتر و زودتر به خواسته هام برسم

    تعهد میدم بیشتر و بیشتر شکر گزاری کنم

    چقد فایل زیبایی بود

    عاشقانه دوست داریم و هرروز هر‌روز ازتون بیشتر یاد میگیرم

    به امیداد دیدار در فلوریدا

    همیشه پر انرژی شاد ثروتمند سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  7. -
    آرزو کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 548 روز

    استاد عزیزم سلاااااام به روی ماهت

    سلاااااام به صدای پر از انرژیت ،

    سلاااااام به احساس گرم توحیدی

    که من از این فایل دریافت کردم

    و شاکر خدای مهربانم هستم که

    زمان حیات من در این دنیای پر از

    قشنگی مصادف شد با زمان حیات

    شما استاد نازنینم…

    این چند روز چون فایل‌های لایو مربوط

    به قانون تکامل هستش ذهن من خیلی

    درگیر این قانون و انگار عینه یک فیلم

    من برگشتم به گذشته و خیلیییی واضح

    و شیک و مجلسی نگاه که انداختم دیدم

    بعله من در اجرای قانون خطای زیادی

    داشتم همیشه دلم میخواست این

    گذشتم رو یه جایی ثبت کنم که یادم

    نره گذشتمو؛ وقتی که در آینده به طور

    کل هیچ ربطی به گذشته نداشتم(من

    ایمان دارم که گام به گام تغییر میکنم

    ویک فرد توحیدی یک الگوی انسانی که

    قانون رو اجرا میکنه میشم نه

    حرف،میدونممممم خیلیییی سخته اما

    ارزششو داره)

    قصه من از اونجایی شروع میشه که

    همیشه از بچگی از ته قلبم وقتی یه

    چیزی رو از خدا میخواستم بهم میداد

    نذر میکردم زیارت عاشورا

    میخوندم ،خوندن قرآن حس آرامش بهم

    میداد ؛دعای توسل ؛دعای معراج

    اممممما من همیشه احساس نگرانی و

    ترس داشتم در واقع میشه همون بی

    ایمانی : درس میخوندم به شوق اینکه

    آره من شاغل میشم خیلی دوست

    داشتم کارمند باشم ولی اون احساس

    خوب که استاد شما همش ازش حرف

    میزنی نبود و طبیعتا اتفاق خوبی طبق

    قانون نخواهد افتاد

    و من سال دوم دانشگاه ازدواج کردم

    اما درسمو ادامه دادم وخداوند دو تا

    هدیه به من داد و خب من کلا تمام

    وقتم رفت برا بچه ها و خودم از یاد رفتم

    فقط یه روزی چشم باز کردم و دیدم که

    24 ساعت شبانه روز من گریه میکنم

    یعنی اشک میریختم مثل ابر احساسم

    مزخرف‌ترین احساس جهان اینو فقط

    اونیکه افسردگی گرفته خوب میفهمه

    و من در زمان افسردگی هر چقدر که

    پول داشتم از دستم رفت تمام چون

    اوایل اصلا نمیدونستم که مریضی من

    افسردگیه این دکتر اون دکتر و خلاصه

    من از طرف یکی از دستان خدا معرفی شدم

    و من 2 سال با قرص و دارو سپری کردم

    و داروها روم اثر کرد به خدا قسم اون

    افسردگی رو من موهبتی از طرف خداوند دیدم خدا به من لطف کرد با اون مریضی

    چون من بعد درمان برای خودم رویا

    خواستم هدفمند شدم و همیشه شمر

    میکنم که افسردگی گرفتم(اونموقع

    داغون بودما خخخخ)با دکتر حرف میزدم میزدم زیر گریه

    اما رفته رفته قوت‌ گرفتم و شروع به نوشتن کردم همینطوری می‌نوشتم

    کتاب صوتی گوش میدادم روزی دو ساعت سه ساعت و بعد یه دوره افسردگی من عود کرد اما خب زود باز افتاد رو درمان این دفعه تصمیم گرفتم که آرزوی شاغل شدنم رو اجرا کنم اما امان از خطا در قانون تکامل

    اولین ایده ای که به ذهنم رسید این بود که برم خیاطی یاد بگیرم هیچ پولی نداشتم و برای اولین بار نزدیک به 12 ملیون بدهکار شدم (اشتباه کردم)

    اما خب خودمو گول میزدم که باشع

    میدی با قانون هم اصلا آشنا نبودم

    و بعد 6 ماه گفتم باید شغل ادم راحت باشه یه دوره کسب و کار خریدم به مبلغ 700 تومان سال 1400 و شروع کردم و عاقا

    چشمتون روز بد نبینه رفتم سراغ همکاری در فروش و روز به روز سر تبلیغات رفتم تو قعر چاه 7 میلیون اونجا بدهکار شدم

    انگار یاد گرفته بودم پول قرض کنم

    اما اما ؛یه روزی (همون ندای قلبم آره خداوند بود )به من گفت بابا داری رو چه کاری سرمایه گذاری میکنی این کار هیچ عاقبتی برات نداره بزارش کنار با خیلیا

    مشورت میکردم اما یه نفر به من گفت اگه جنست دست خودت مال خودت نباشه تو توی ضرری و تصمیم گرفتم کلا قید همکاری درفروش رو بزنم یک ماه همش تو در و دیوار بود اما

    زمزمه ام این بود ای که مرا خوانده ای راه

    نشانم بده شب و روز میگفتم چون واقعا گیج بودم و خداوند هیج وقت دیر نمیکنه

    من با یک خانم مربی کسب و کار آشنا براشون توضیح دادم که من خیلی ناامیدم و از این حرفها گفت نگران نباش

    درست میکنیم و بهشون گفتم هزینه اینکه مربی من بشین چقدره گفتن 12 ملیون و من یه تبی بدنم گرفت که الان خندم میگیره گوشی رو گذاشتم کنار گفتم خدایا من پول ندارم الله اکبر

    چرا هر جا میرم همش میگن پول بده

    من یه جایی که پول نخوان اما به هرطریقی باز هم با قرض و قسط وارد کار با این خانم مربی نازنین شدم و روز به روز پیشرفت کردم در کارم جنسم کال خودم

    بود همه چیزش دست خودم بود و من به یه آرامش ذهنی نسبی رسیدم

    بعد این خانم بعد 6 ماه گفتن که یه دوره رشد فردی میخوان برگزار کنن و من داوطلبانه شرکت کردم باز با قرض و قسط

    (اصلا خبرم نداشتم که بدهیا چقدر شده اما توی دفترم همیشه می‌نوشتم حالا این وسطا من گوشواره هامم فروختم نمیدونم چی شد)

    و این خانم هر جلسه فایل فکر کنم

    کلیپ انگیزشی شماره 3 شما استاد رو برامون میذاشتن و میگفتن خوب گوش کنید و عمل کنید و من جسته دونبال این فرد بودم اخه این صدا یه حس خوب و ناب به من میداددیگه کلا هر کانالی که اسم استاد عباسمنش بود من اوایل دی ماه عضو شدم و ماشاالله همه جا هم دوره هاتون هست و من یه بخش اول از نمیدونم دوره ثروت بود یا لیاقت گوش دادم یه کمم تو دفترم نوشتم و شب خوابیدم و قلبم یه جوری میشه خواب دیدم تمام خانوادمو از دست دادم بهم تو خواب گفته شد مسیرتو درست برو اونموقع نمیدونستم شما سایت دارین بعد یه جا یه فایل سریال زندگی در بهشت بود دیدم عاقاااااااا من شاکی شدم که این استاد اگه درست میگه حجابشون چرا اینجوریه کلا گذاشتم کنار بعد قشنگ یخ مدت هم تو در و دیوار بودم اما اما یه روز اصلا یادم نیست چطوری اما (حتما کار خدا بود ) من عضو سایت عباسمنش دات کام شدم خیلی هم راحت اصلا یه کار سخت میدونستمش و همون روزای اول با خداوند یه معامله کردم گفتم جواب بده

    8 ملیون توی دوروز به حسابم واریز شو الله اکبر ذوق منو گرفته بود

    و من ولع و عجله داشتم بدون اینکه تکامل رو طی کنم میخواستم وارد نشده و دانلودها رونگاه نکرده دوره بخرم قدم اول رو خریدم و خدای مننن پر از خیر و برکت

    بود برام و درست 10 فروردین قدم دو رو خریدم و همون موقع هدایت شدم به فایلهای آقا رضا عطار و خدای منننن

    من چه اشتباه بزرگی کرده بودم من پر بودم از بدهی استاد گفت اینا خط قرمزه

    و من استپ کردم و بدهیامو با اقساط یه جا جمع کردم و شد 43 میلیون و طبق گفته استاد من شروع کردم به پرداخت

    و قدمها موند و اون وسطا باز تخطی از قانون کردم و با قرض گرفتن دوره عزت نفس رو خریدم و خدایا خندم میگیره

    بعده اینکه قرض کردم افتاد رو بدهی 4 ملیون و گفتم خدایا غلط کردم من مثل یه بچه ام نمی فهمم نمیدونم تو بهم بگو و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که من الان بدهیم که به بیرون مونده فقط 7 و 390 تومنه و باید یه جفت گوشواره برای خودم بخرم و هیچ قسطی ندارم شکر خدا

    اینو بگم‌استاد حرفهایی که شما به ما میزنی در مورد بدهی قرض و فلان هیچکس حداقل به من نزده همه مخالفشو می‌گن من عاشقتونمممم به خاطر این خلوص شما

    همیشه فکر میکردم یه همچین راه آسونی برای موفقیت باشه و خیلی زمان

    برد خیلی چک و لگد خوردم که شما رو پیدا کنم اما ارزششو داشتم خدا رو صد هزار مرتبه شکررررر

    من از نتایج بزرگم باز خواهم نوشت

    من اونقدر تغییر خواهم کرد که هیچ ربطی به آرزوی گذشته نخواهم داشت

    خدایا کمکم کن سپاسگزاری خالصانه جزو خصوصیاتم بشه

    الحمدالله رب العالمین

    الرحمن الرحیم

    مالک یوم الدین

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدناالصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      Asmakarimi گفته:
      مدت عضویت: 1418 روز

      سلام به ارزوی عزیز

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      و سلام ب استاد عزیز دوستداشتنی

      و همه ی دوستان هم فرکانسم

      ارزو جان باخوندن کامنتت

      انگار برای من نشونه داشت ک الان پول توی حسابم هست بدهی های کمی ک دارم رو پرداخت کنم و بخودم قول بدم حتی اگر شرایطم سخت شد چیزی رو قرض نگیرم

      و اینکه توذهنم جرقه زد ک ببین ارزو جان چقدر باجزئیات اتفاق های زندگیش رو نوشته و ازخودش رد پا بجای گذاشته

      و همچنین نتایج لیلای عزیز

      بعد باخودم گفتم چرامن نمیام رد پابذارم ازخودم نتایج و نعمتهای ک تو زندگیمه

      بعد جواب اومد ..ک چون بقول استاد انقد خواسته هامون ب شکل های طبیعی وارد زندگیمون میشن ک ما اونارو بدیهی میدونیم

      خواسته های ک من این چندماه اخیر داشتم ک کارهای دادگاهیم تموم بشه و قسمت سخت ماجرا تموم شد اما یکجا من یک اشتباهی کردم ک به ضررم بود و روزهای اول خیلی ناراحت بودم و احساسم بد بود اما کم کم ک گذشت گفتم حتما یه خیرتی برای من داشته چون شب قبلش اومده بودم تو سایت نوشته بودم ک باور من اینه الخیر فی ماوقع

      بعد ک فهمیدم این اتفاق رضایت ناخواسته ی من روی پرونده پزشک قانونیم اتفاق افتاده

      خیلی ناراحت شدم خیلی

      ولی کم کم احساسم رو در طی چندروز بهترکردم و گفتم حتما یه خیرتی داشته شاید

      این اتفاق برای من به ظاهر بد باشه اما شاید همین بشه نقطه عطف من

      و توی این چندروز اول ماه مهر

      من واسه خودم بهترین وسایل جهاز ازجمله گاز.قالی تلویزیون و یخچال رو سفارش دادم ازبهترینش

      بااینکه شرایطم ایجاب میکرد که جنس های ارزونتر بخرم امانمیدونم چرا یچیزی تو وجود من نمیذاره و میگم من باید بهترینشوبخرم و بقول استاد وقتی یه جنس میخریم ک به نظر قیمت بالایی داره باید ببینیم چ کارایی براما داره ویژگی های داره و بعد متوجه میشیم ک اتفاقا اصلاهم گرون نخریدیم

      خلاصه این موهبتها وارد زندگیم شد

      چندماه قبل هم ک ایده اومد کارو کسبم رو راه اندازی کنم با استفاده ازفایل های هدف گذاری در سال

      من تو اتاق خودم باخرید چند وسیله ارایشگاهی

      ارایشگاه کوچکی را رقم زدم ک تاالان سه چهار نفر مشتری داشتم اومدن اما اینجا یک محیط کوچیکه و من بفکر اینم ک کارو کسبم رو داخل شهر بزرگ راه اندازی کنم و اینجارو هم داشته باشم

      کم کم قدم بعدی رو هم بردارم

      داشتم فکرمیکردم همین اتفاقات ک برای من بدیهی هست اینا خواسته های من بود تا چندماه قبل

      چجوری شد ک اجرایی شد؟

      با اقدام من.توکل من.ایمانم رو قوی کردن و دل رو ب دریا زدن

      و من هنوز خیلی خواسته ها واهداف زیادی دارم ک میخوام و دارم مینویسم ک چ افکاری دارم ک باعث میشه ازاینا دور بشم و جایگزینش چ افکاری و باورهای رو باید بذارم

      امیدوارم ک ادامه بدم و پشتکار داشته باشم

      حس میکنم قراره یک جهاد اکبرجدیدی تو زندگیم ایجاد کنم

      حس خوبی دارم

      و اینکه خیلی خیلییییی دلم میخواد دوره ثروت 1رو خریداری کنم و ازخیلی وقت پیش گذاشتمش تو لیست خریدهام

      اما هزینش رو نداشتم

      و خیلی هم دلم میخواد به شیوه قانون سلامتی زندگی کنم

      اما

      اما باخودم میگم من باید ازلحاظ مالی رشد کنم

      چون یه عالمه باور کمبود دارم ک اجازه نمیده من وارد قانون سلامتی بشم و باورم اینه ک هزینه های دوره قانون سلامتی و به این شیوه زندگی کردن رو نمیتونم ادامه بدم.پس میخوام اول روی ثروت کارکنم به رشد مالی برسم تا بتونم هرمحصولی رو ک میخوام تهیه و به شیوه قانون سلامتی زندگی کنم چون میدونم و برام پر واضح است ک اگر اجرا کنم زندگیم از این رو به اون رو میشود…

      فقط دنبال نشانه های خداوندم

      و اما این باور کمبود ک فکر میکنم اگر این هزینه 10میلیون رو پرداخت کنم برای دوره ثروت 1.

      دیگه نمیتونم وسایلهای دیگری ک نیاز دارم رو تهیه کنم..و یجورای ایمانم ضعیفه توکلم ضعیفه

      و میدونم ک خیلی باورهای محدود کننده تو ذهنم هست و الان واقعا برام خیلی سخته این باورهاو سیمان رو شل کنم‌.فقط ازخداوند یاری میخوام ک کمکم کنه تواین مسیر،

      امشب داشتم همش فکر میکردم قدم بعدی من برای کارو کسبم و رشد آن چیه

      ک باخودم گفتم باید اون گفتگو با استاد.ک با آزاده عزیز بود رو گوش کنم

      من بارها و بارها این فایلهارو گوش کردم و چقدددددرررازش انرژی گرفتم

      و چقدر باورهای خوبی دریافت کردم

      اصلا یک سال و نیم دوسال پیش من همین فایلهای آزاده عزیزرو دیدم ک بااینک ازدواج ناموفق داشت اما بعدش چقدددد توزندگیش موفق و پیشرفت کرد این باور توذهن من تقویت شدهمون روزای ک من دیگ نمیخواستم باهمسرم ادامه بدم چون بقول آزاده جان هیچ تایم مفیدی باهم نداشتیم

      این باور تو ذهن من ایجاد شد ک ببین این فرد یکبار جداشده ازهمسرش اما

      این جدایی باعث رشدو پیشرفتش شده نه ک نابودش کنه

      ک این شد امشب بازهم بهم الهام شد این فایلهارو دوباره و دوباره ببینم

      ک خیلی نکات برای من داشت ک توی صحبتهای آزاده عزیزگفت من

      چندسال پیش اندازه پول یک ماشین پراید خیلی سال پیش محصولات رو تهیه کردم واسه کادو تولد خودم

      و بدوستانم گفتم من کادو تولد براخودم محصولات خریدم و اونا باتعجب نگاهم کردن…

      و ازاده جان گفت من روانشناسی ثروت 1رو ک گوش میکردم

      بااین ک ثروت 2روهم داشتم نمیرفتم کارکنم و باخودم میگفتم تو ثروت 1رو فهمیدی و درک کردی ک استاد چی گفته؟ک بخوای بری ثروت 2؟ووووخلاصه

      این حرفش واسه من نشونه بود

      چون این ماه بیست و هفتم تولدمه

      همون موقع من بخودم گفتم اسما توبجای اینکه بری واسه خودت لباس و کفش و این چیزارو بخری

      برو واسع خودت ثروت 1رو بخر و ازنتایج مالی ک میگیری میتونی بعدا واسه خودت هرانچه میخواهی بخری

      و اینک بخودم میگم مگه تو بخدا باور نداری؟

      خب خدا خودش بقیه کاراتو راه میندازه پس دیگ جای نگرانی نیست

      نمیدونم چرامن انقد راجبع هرموضوعی نگرانم

      و فهمیدم تواین مدت این نقطه ضعف من و ازباورهای محدود من نشات میگیره و خیلی باید کارکنم روی خودم

      چون این موضوع خیلی داره بهم ضربه ی روحی و روانی میزنه و به حدی منو گاهی تحت فشار میذاره ک مغزم هنگ میکنه

      ولی خب خدارو شکر میکنم ک متوجه شدم و فهمیدم ک عیب کارام کجاست و بقول استاد تایه سری اتفاقات نیفته ماازکجا بدونیم ایراد کارمون چیه؟

      و این خودش یک موهبتی هست

      و ازخدا میخوام ک بهم توی این مسیر کمک کنه انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آرزو کاظمی گفته:
        مدت عضویت: 548 روز

        وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً ۚ کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ ۖ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا

        کسانى که کفر ورزیدند، گفتند: چرا (تمام)

        قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این

        گونه (نازل کردیم) تا دل تو را به وسیله‌ى

        آن استوار کنیم و آن را به تدریج و آرامى

        بر تو خواندیم. فرقان آیه 32

        به نام خداوندی که همه چیز می‌شود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

        سلام به روی ماهت اسمای عزیز

        لطف کردی و به ندای قلبت لبیک گفتی و برام نوشتی یک دنیا سپاسگزارم چون کامنتت ایمان منو قوی‌تر کرد

        میدونی چرا ؟

        دیشب ندای قلبم بهم گفت آرزو یه بار دیگه باید رو این جلسه کامنت بزاری گفتمش باشه حالا باید یک بار دیگه تصویری نگاه کنم و امروز کلللللی مشغله داشتم و خب خدار و صد هزار مرتبه شکررررر شاید با تمرکز کم ولی همیشه به سایت خونه اصلی سر میزنم اومدم سایت و نقطه آبی رنگ من رو هدایت کرد به همون فایلی که دیشب بهم دستور داد کامنت بزار حالا واضح نشون داد کجا بنویسم …

        اسمای نازنینم کامنتت یه چیز رو برام خیلی واضح کرد اونم اینکه خیلی ولع قانون سلامتی رو دارم اما توسط کامنتت بهم گفته شد اول باید به یک درآمد ثابت خوب برسی و بعد….

        میدونی هم کلاسی گاهی خیلی مقاومت دارم که از مسیرم بنویسم این سیمان 32 ساله خیلییییی سفته رفیق (دوست دارم خیلی رو خیلیییی بخونی)

        من ذوقم و احساس لیاقتم زیر خروارها خاک دفن شده بود روش هم یه سیمان سفت داده شده بود و یه سنگ اصل روش کشیده شده بود و خودم رو با عرض معذرت از آرزوی الان نالایق ترین فرد میدونستم ،انگ هایی که خودم به خودم چسبوندم و فکر میکردم جز خودم همه مقصر روزگار من هستن میدونی

        لیلای قصه ما نوشته بود شکر میکرده براس لباسی که یک بار در سال برای فرزندانش میکرده اما من مشرک من مشرک خیلییییی ناشکر بودم

        نمیخوام خودم خودمو سرزنش کنم میخوام خیلی واضح گذشته ام یادم بمونه با این کامنتام …

        من الان نه حس لیاقتم برگشته نه اون شکرگزاری عمیق رو دارم و نه تغییر بزرگ آنچنانی اما ذوق زده ام و باورم شده که من خالق زندگی خودم هستم

        منم که دارم اتفاقات رو رقم میزنم منم که به خدا دستور میدم به کدوم سمت هدایتم کنه و قوربونش برم یک خدای متفاوتیه من همه چیز زندگیمو احیا خواهم کرد به واسطه پیامبر زمانه ام استاد عباسمنش میدونم مسیر سختی در پیش دارم اما من باید همونطور که تو آیه بالایی که نوشتم تدریجی برم جلو رعایت قانون تکامل

        حس میکنم پرداخت و اتمام بدهیام یک دریچه بزرگی از آگاهی و نعمت بیکران رو نصیبم میکنم

        به قول استاد میخواستم بگم شاید باورت

        نشه اما میدونم میشه امروز به ذهنم افتاد که هدف بعدی چی باشه برای آرزو ؟؟

        چون استاد گفتن هر وقت به آخرای هدفت نزدیک شدی هدف بعدی رو تعیین کن اما ذهنم نجوا میداد و قلبم ناآرام بود

        مثل اینکه قراره برا ناهار مهمون بیاد خونت و تو پاش به جای ناهار گذاشتن شیشه هاتو تمیز کنی !!!!

        قلبم میگفت ناهار

        ذهنم میگفت شیشه ها

        و همون خدایی که باز دیشب توی خوابم خیلی واضح بهم گفت :ادعونی استجب لکم قلم رو در دستانم داد و هدف بعدی رو با کلی جزئیات نوشت و حتی روی ورقه

        نوشتم خدایا خودت بهم گفتی

        ببین اینم الان بهم گفته شد که تو خوندی اسما نوشته بود بدهی داره اما نمیخواد بده تصمیم گرفته صاف پس تو هم تغلب نکن و همون که تو دفترت نوشتم رو ادامه بده طبق آیه تدریجی طبق قانون تکامل ،مستمر بدون عجله

        خدایا این هفته من ذهنم خیلی نجوا داشت و میخواستم باز تغلب کنم و خودم متحیر شدم که چرا هر جای سایت رفتم استاد گفت من وقتی بدهی داشتم لباس نخریدم با اینکه سمینار داشته با کفش پاره می‌رفته آره من باید بند کفشمو سفت ببندم و دوباره پر قدرت بلند شم تا حتی هزار تومان بدهیم نمونه و هدفم فقط رسیدن به آرامش ذهنیه

        باید کانون توجهم رو کنترل کنم

        باید شکرگزاری رو شروع کنم اونقدر ادامه بدم که بشه شخصیتم

        باید تا رسیدن به پاکی کامل از بدهی روی تمام فایل‌های دانلودی دوره عزت نفس و دوتا قدم کار کنم کار کنم اصلا عجله تا خداوند در بهترین زمان منو مثل امروز به هدف بعدیم هدایت کنه

        خدایا تو مودبی در نزده وارد قلبها نمیشی

        ازت خواهش میکنم وارد قلب شو سلطان

        قلبم یادم نمیره حمایتهاتو یادم نمیره هدایتهاتو

        خودت گفتی ادعونی استجب لکم

        بیا به داد من بنده ات برس من نمیدونم

        من نمیفهمم که قراره چطور این بدهیا

        تموم بشه تو میدونی تو میفهمی تو خدای

        وهابی خودت کمکم کن من اگه به این

        هدف برسم میتونم هر کاری رو انجام

        بدم ، ت خواب بهم گفتی بزرگ بخواه ازم و با چگونگیش کار نداشته باش

        پس کمکم کن قدم به قدم برم جلو

        کمکم کن تو این مسیر توحیدی بمونم

        اسما عزیز کامنتم طولانی شد ازت

        متشکرم یک دنیا که کامنتت نشونه

        خوبی برام بود

        تولدت پیشاپیش کللللی مبارککککک

        بدرخشی هم کلاسی قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          Asmakarimi گفته:
          مدت عضویت: 1418 روز

          سلام قربونت برم

          ممنون بابت تبریکت و ممنون بابت کانتی ک گذاشتی برام خیلی خوشحال شدم و انرژی گرفتم

          بله عزیزم من اونشب تصمیم خودم رو گرفتم و دوره ی ثروت 1رو خریدم و برای خودم برنامه گذاشتم ک همه بدهی هام رو پاس کنم بااینک زیائدنیست اما من ترس اینکه پولم تموم بشه و نتونم وسایل لازم رو بخرم

          اما میخوام به این ترسم غلبه کنم و به ذهنم بگم همون خدایی ک این پول رو وارد حساب من کرد من نباید بترسم و شک کنم و باید ایمان داشته باشم به خودش ک کارهامو ردیف میکنه

          صدای استاد توی گوشمه ک میگفتن تمام مشکلات بشر از بی ایمانیه

          راست میگفتن

          شاید اگرما(خودم به شخصه)ایمانم بیشتر بود خیلی کارهارو انجام میدادم یا خیلی کارهارو انجام نمیدادم

          منم تصمیم گرفتم ک بگم نگران فردا نباش شاید خداوند از هزار طریق مثل همیشه کار تورو درست کنه و نعمت وارد زندگیت کنه

          توهم نگران نباش ارزو جان فقط ایمانت بخدا باشع بدهی ها صاف میشه اما

          باید این درسو بگیریم مخصوصا خودم ک دیگر در هرشرایطی قرض نکنم

          و اینکه این لذت قرض گرفتن هرچیزی رو جاشو باید اهرم رنج و لذت توی ذهنم عوض کنم تادیگ این رفتارم تغییر کنه به امیدخدا

          امیدوارم ک همیشه بتونیم روی خودمونو افکارو باورها و رفتارو شخصیتمون کارکنیم و نتایج به قول استادپایدار باشه

          برات ارزوی شادی دارم خدانگهدارت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    امید فامیل رشتیان گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    سلام خدمت استاد خوبم و دوستان عزیرم در بهترین سایت دنیا.

    به به.واقعا عجب فایلی بود.خیلی حال کردم.چقدر حالم رو خوب کرد این فایل.

    چقدر واقعا منو تو فکر فرو برد و درگیرم کرد.

    انگار خیلی وقت بود منتظر چنین فایلی بودم.خدایا شکرت.

    توی خیلی از فایلا و حرفای استاد این جمله رو شنیدم که این جمله یا این فایل یا این موضوع باید یه شخمی توی ذهن شما بزنه.

    برای من این فایل همون شخم رو زد.

    من خیلی وقته که عضو سایت هستم و دارم روی خودم کار میکنم.ینی سعی میکنم که کار کنم.چون کامل نیستم و میدونم که دست و پا شکسته کار میکنم و تکاملم رو طی میکنم.

    من کافه دارم و تنها کار میکنم بخاطر همین تایم هایی که سفارش ندارم یا مشتری نیست داخل کافه فایل میذارم و گوش میدم و نت برداری میکنم و تااونجایی که بتونم تو دفترم مینویسم و شکرگزاری میکنم.

    ولی این فایل لیلای عزیز واقعا منو تو فکر فرو برد.

    توی این فکر که چرا؟؟؟؟؟؟؟واقعا چرا؟؟؟؟؟؟

    چرااین همه ادم با استفاده از این قانون های واضح خداوند و عمل به اونا دارن نتیجه میگیرن و خوشحالن چرا من نگیرم؟؟؟؟چرا من اینطور نباشم؟؟؟من که درگیر این فایل ها درگیر سایت و این موضوعات هستم چرا به این نتایج بزرگ نرسم؟؟؟؟؟مگه من چیم کمه؟

    من که تازه شرایطم از خیلی از ایم ادمایی که به این نتایج عالی رسیدن بهترم هست.من خداروشکر خونه دارم یه پراید دارم شغلم رو هم که دارم.ولی اونا از صفر مطلق به این نتایج نرسیدن.پس مشکل از منه پس مشکل از مغز منه.

    پس منم بااااااااااااااید به نتایج عالی برسم.

    یاد حرف استاد افتادم که میگه اگر هنوز شخصیتتون تغییر نکرده پس یعنی هنوز تغییر نکردین.

    من توی این مدت که عضو سایتم و حرفای استاد عزیز رو گوش میدم خدارو شکر تغییرات و پیشرفت های خوبی داشتم اما تغییر شخصیت در من شکل نگرفته واقعا.اینو خودم میدونم.

    پس شروع کردم به کار کردن بیشتر روی خودم.به کارایی که خیلی وقت بود هی عقب مینداختم.همش میگفتم از فردا.از اول هفته.از سر ماه.مثل ورزش کردن مثل شکر گزاری بیشتر.مثل کمی آرومتر بودن.

    توی یکی از کامنتهای همین فایل دیدم یکی از بچه ها نوشته بود صبح زود بیدارشدم و دارم تمرینامو انجام میدم.خیلی خوشم اومد.

    البته منم تمرینامو انجام میدم مثلا تمرین ستاره قطبی که گذاشته بودم رفتم مغازه داحل مغازه از تایمی که مشتری نیست مثلا استفاده کنم و بشینم خواسته هامو بنویسم و به خدای بزرگ بگم که امروز چه چیزایی میخوام.

    و همین موضوع باعث شده بود که بعضی روزا درگیر کارای مغازه میشدم و یا سرم شلوغ میشد و یادم میرفت انجام بدم. و این چقدر احساس بد به من میداد که چرا کارامو اینجور انجام میدم و هی عقب میندازم همه چیزو.

    الان که دارم این کامنت رو مینویسم صبح زود بیدار شدم ورزشم رو کردم و تمرینا و خواسته هایی که از خدای بزرگ دارم و نوشتم لباس مرتبم رو پوشیدم و ادکلن زده اومدم سر کار.

    خدارو شکر که این احساس خوبم باعث شده چه روز خوبی رو هم دارم سپری میکنم.

    تاالان کلی مشتری حضوری و سفارش اینترنتی داشتم.

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت.

    از خدای بزرگ میخوام که بهم قدرت و انرژی زیاد بده که بتونم هر روز و هرروز بهتر و قویتر روی قوانین کار کنم و خودم و زندگی خودم و بچه هام رو بهبود بدم بتونم رفاه و آسایش بیشتر رو براشون فراهم کنم.

    خداروشکر میکنم بابت این فایل زیبا سایت زیبا و استاد زیبایی که دارم.

    خیلی کارای عملی و ذهنی دارم که باید تغییر بدم تو خودم ولی فقط چندتاشو دوست داشتم دربارش بهتون بگم.انشاالله که خدا کمکم میکنه و میدونم که به همش عمل میکنم.

    در آخر بگم بچه ها بچه ها بچه ها شماهایی که دارید این فایل رو گوش میدید و این کامنت رو میخونید شک نکنید که توی مسیر هستید ولی اگه 1٪هم شک دارین به این موضوعات بهتون بگم که اگه دوس دارین به خوشبختی و سعادت در 2دنیا برسین راهی به جز عمل به قوانین واضح خداوند ندارین.

    پس برسید به خواسته هاتون و برسید به آرزوهاتون.

    دم همه شما گرم.

    خدارو شکر بابت این حس خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  9. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2190 روز

    بنام خدا

    خدارو هزار مرتبه شکر برای موفقیتهای لیلای عزیزم

    تحسین میکنم اراده وتعهد ش رو در این مسیر

    چ مثالهای قشنگی زده بود

    و اعتراف میکنم وقتی استاد از روشون خوندین و توضیح دادین خیلی بیشتر بهم چسبید

    و شاخک هام تیز تر شد ک بیشتر شکر کنم

    دوم مهر تو دفترم نوشتم خدایا دو تومن پول بفرست میخوام امسال برای روز کودک بچه هام سورپرایزشون کنم

    و خدا تو دو وعده. ی 3 تومن و ی 1500 رسوند

    رفتم اسباب بازی خریدم

    و ی مینی میک ( روز کودک 16 مهر ولی بخاطر تایم مدرسه پسرم

    و کلاس دخترم من کذاشتم روز جمعه)

    دیروز صب ک بیدار شدم

    رفتم تو‌حیاط کفتم

    خدایا عصر میخوامبچه هام ببرم دریا

    هوا خوب باشه و شرجی نباشه

    خلاصه کنم رفتیم کیک تحویل کرفتیم

    نگم ک چقدر دختر و‌پسرم ذوووق کردن

    بعد لب دریا رفتیم تو ی پارک و هدیه هاشون رو اوردم

    پسرم از خوشحالی بپر بپر میکرد اینقدر هدیه اش رو پدوست داشت

    و من تو دلم میکفتم خدایا شکرت

    و بگم از هوا که اینقدرررر ملس و خوب بود

    واقعا امسال خدا برام مهر ماه متفاوت کرد

    15 سال تو این شهر هستم

    تا پارسال یاد ندارم تا قبل از 15 ابان ( اونم ی مرتبه که بعدش میرفت تا نیمه آذر ) اینجا ی بارون زده باشه

    امسال هفته اخر شهریور بارون داشتیم

    هفته قبل بارون زد و ی رنگین کمون بزرگ و بینظیر هم‌درست شد

    خدارو هزار مرتبه شکر

    خلاصه که بچه هام حسابی بازی کردن

    پسرم‌ کلی شنا کرد و دخترم شن بازی

    و عکس یادگاری ازشون

    و اومدیم خونه

    دیدم بوته های سوسن گلهاشون باز شده

    13 تا

    چیدم و با عشق بردم‌گذاشتم سر میزم که موقع خوشنویسی بوشون رو احساس کنم

    و هی شکر میکردم

    و من تم مثل ایناد کلا ادم ذوقی هستم

    گیاهم ی برگ جوونه میده من ذوق میکنم

    خورشید داره طلوع میکنه

    ذوق میکنم

    موقع غروب اسمون، رنگ خورشید رنگ ابرها و اسمون رو‌میبینم و ذوق میکنم

    انگار اولین باره

    و خداروشکر میکنم

    و …

    شب موقع خواب خدارو بخاطر دونه دونه چیزا شکر کردم

    برعکس قبلا که از جمعه ها خوشم‌نمیومد

    برام کسل کننده بود

    این‌سری ی جمعه متفاوت و قشنگ داشتم

    خدارو هزار مرتبه شکر

    و بنظرم چقدر این شکر گزاری حس ادم بهتر میکنه

    ب ادم انرژی میده

    مثلا خود من رابطه صمیمی و‌نزدیکی با مادر همسرم ندارم

    نمیدونم چرا ؟؟؟

    وقتی میاد خونم

    بهش احترام‌میذارم‌

    پذیرایی میکنم

    ولی هیچ حرف مشترکی نداریم

    و انگار ی حس معذب بودن دارم

    انگار اصلا راحت نیستم

    من ادم خیلی خوش مشربی هستم

    پر انرژی

    ولی فقط وقتی مادرشوهرم میاد با میرم خونشون

    کلا نطقم‌کور میشه

    بخدا اینقدر تو ذهنم دنبال ی حرفم برا زدنم

    ولی

    جز پرسیدن احوال خواهرشوهرم هیچ چی ب ذهنم نمیاد

    قبلا عذاب وجدان میگرفتم

    ک چ عروسی هستم و …

    ولی الان با خودم‌در صلحم

    خب واقعا اصلا ما باهم خیلییی فرق داریم

    و قطعا ایشون ی فرکانسی رو داره میفرسته ک من رو‌اینطوری برانگیخته میکنه

    چون من ذاتا همچین اخلاقی ندارم

    از دیروز هم اومده خونه ما

    و نشخوارهای ذهنیم شروع شده

    ک کارها و‌برنامه هات کنسل شد

    ( من دوست دارم وقتی میخوام کار کنم تنها باشم

    ولی ایشون جای نشستنشون

    رو بروی میز کار منه

    هیچ حرفی نمیزنه ها

    ولی من کلا تنهایی رو دوست دارم

    و این شرایط برام ناخوشایند)

    خلاصه اومدم ی پشت دستی زدم تو دهن ذهنم

    که ولم کن دیگه

    واقعا کنترل ذهن برام سخته

    هرچی خودم مشغول میکنم

    دوباره شروع میکنه

    و تقریبا 70 80 درصد موفق بودم این دفعه

    خداروشکر

    و تلاشم رو‌ میکنم در این شرایط که بظاهر برام‌ناخوشایند

    چیزای مثبت پیدا کنم

    شکرگزاری کنم

    مثل الان که صبحانه سالم‌خوردم

    و این کامنت رو‌ارسال کنم

    میرم باشگاه

    و ی هفته عالی رو ب امید خدا و همت خودم رقم میزنم

    مرسی که تا اینجا اومدین و کامنت من خوندین

    بوس ب کلتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      حمید خالقی گفته:
      مدت عضویت: 3925 روز

      این متنتون برام لذت بخش و نکته داشت که نوشتین : ی هفته عالی رو ب امید خدا و همت خودم رقم میزنم …

      خیلی جالب بود برام امید به خدا همت از خودم

      یه جورایی انگار مسئولیت رو دارین به شیوه عالی بر عهده میگیرین و از طرفی دست خدا رو هم باز میزارین خیلی جمله زیبا و عالی بود من لذت بردم

      یعنی کل کامنتتون رو خوندم ولی این یه جمله انگار روزی من بود حرف دلم بود بود ولی ذهنم کور بد و پیداش نمیکرد هی دو ذهنم سوال داشت که الان این جمله شما به زیبا ترین حالت جواب رو رسوند

      دمتون گرم در پناه الله یکتا شاد پیروز موفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1426 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    نمیدونم چطور بنویسم از کجا بنویسم

    چقدر برای من ارزشمنده که یه پروسه کوتاه مدت با عمق کیلومترها از کیفیت مادی و معنوی رو شاهد بودم

    یه نتیجه ی ارزشمند همراه ارامش در زندگی خواهرم لیلا

    نتایج برای هردوی ما،اول به صورت ارامش بود و کم کم نتایج مادی پدیدار شد

    بله بی نیازی قبل از بی نیازی،در تک تک لحظه های زندگی ابجی لیلا بود و این بی نیازیش برای من الگوو

    نمیدونم چطور از ذوقم بگم

    نمیدونم چطور از هم زمانی این فایل با ارزش برای کامنت ابجی لیلا بگم با تمام مکالمه های روزوشبای اخیرما

    استادجان از شما ممنونم که وقت گزاشتین تا این کامنته زیبا و دلی رو برامون بررسی کردین

    بدون شک میرسید روزی ک تمام اون تلاش ها برای کنترل ذهن،برای اعراض از ناخواسته ها،برای شکر گزاری کوچکترین داشته ها،برای همه مچ گیریا زمان از مسیر بیرون زدن ها،برای بررسیه درست بودن رفتار ها و گذاشتن در فرمول قوانینی ک از استاد یادگرفتیم،برای توکل و ایمان و توحیدی عمل کردن ها،برای زیر پانگذاشتن همه ی خط قرمزهایی که بعد از شناخت این مسیر تعیین کردی،برای عشق بی قیدو شرط برای هر جاندارو بی جانی،برای مرورو یاداوری قوانین ساعت ها در راه و جاده ها برای من،برای همه ستاره قطبی هایی ک برای هم میخوندیمو هیچ وقت حس خوبت ب چیزی وصل نبود،چه ستاره قطبی سه سال پیش ک بارهای رندوم خوندیم از دفتر عشقت،چه این روزها،همه از شکر گزاریه

    میرسید ک نتایجت در همه ی ابعاد، بزرگو چشم گیر بشه و چه قدر برای من ارزشمنده

    اون اولا ک متعهدانه در حال تمرین بودی و همه دنبال یه نتیجه مالی بودنو به تمسخرو غیر تمسخر،همه چیزو زیر سوال میبردن ،کوچیکوبزرگ نداشت

    ولی چقدر اماده ی دریافت بودیو در چه زمانهایی چه کارهایی و چه جهادهایی کردی

    امروز همون ادمها،دنبال مسیرتن

    چون تو سوت زنان داری نتایج بزرگ میسازی

    چون باور به الهامها و خالق بودنت داری

    همه چیزو خودت گفتی ولی من چه قدر خوشبختم ک همرو لحظه لحظه دیدمو یادگرفتم و امیدبخشمی

    استاد نمیدونین کامنت خوندنه شما، برای ما امروز چه نشونه ها بود

    چه درها باز کرد

    چه چیزهارو تایید کرد

    چه ….

    از نگاهه منه ندا به عنوان یه خواهر کوچیک،سال ها قبل،وقتی زندگیه خواهرم لیلارو با بقیه خانواده مقایسه میکردم دلم میگرفت..منم اون زمان ها خیلی دلم میخواست ابجی لیلا نتایج بزرگ داشته باشه،خیلی دلم میخواست مستاجر نباشه،خیلی ارزوم بود مغازشون پر رونق باشه..ولی دور میدیدم همه چیو..منم هیچی از قانون نمیدونستم،منم هم جریان با تمام جامعه و اطرافیان،درگیر کمبود و بدو بدو ها و سخته و رنج باید کشید و حالا کو تا بدهی ها صاف شه چه برسه خونه و …

    اما منه امروز دارم غش و ضعف میکنم هر وقت ک در خونه ی پر از برکتشو باز میکنم،ما فقط همو بغل میکنیمو بغضی میشیم وقتی همو میبنیم

    خوشحالم ک دارمتو نتایجه منم با همراهیت بود

    جاهایی ک مستاصل بودم از تصمیم و باهم میریختیم توی دایره و ساعت ها حرف میزدیمو بررسی میکردیمو عمل و در نهایت نتیجه ها میومد

    با صدای لرزون بهت زنگ میزدمو میگفتم ابجی شد…

    تو با ذوقو جیغ و‌گریه میگفتی ندا راست میگی؟ وای خدایا چقد این مسیر درسته..

    هنوز صدات توی گوشمه

    و امروز با اطمینان از همه چیز و اون منبع که ما همه ازونیم

    ما هیچیم و هیچ منشا همه چیه

    از رنج ک منشا اون وابستگیه و من امروز رها تر از رها،رنجه دیگه ایو از خودم انداختم،بدونه حضور هم ،از نتایج سال بعده من، به پدرمون بازگو‌کردیم ( موضوعی که میدونیم چیه و کامنت کردنش بمونه برای یه فایل دیگه)

    مینویسم ک ردپا باشه از امروزمون که روز مهمی بود برامون

    ازت ممنونم برای همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      مائده کردی گفته:
      مدت عضویت: 2559 روز

      سلام ندای جانم سلام به روی ماهت

      نمیدونم اول اشکامو پاک کنم یا بنویسم

      به طور عجیبی به طور خیای خیای عجیبی به معنای واقعی کلمه هدایت و نوری گه از اعماق وجودم باهام حرف زد

      همین الان کامنت نوشتم و تکمیل که شد زدم رفرش سایت

      از آخرین صفحه که خودم باشم

      همینطوری داشتم صفخه به صفحه میومدم پایین

      رسیدم به اسم شما و پروفایلت

      نمیدونم چی بگم قطعا باور میکنی

      یه صدای درونی گفت اینو بخون

      همین کامنت وبخووووون

      خداااااای من خداااااای من

      ندای عزیزم واقعا نمیتونم جلو اشکامو بگیرم

      کامنت گه خوندم و فهمیدم خواهر لیلاجون هستی

      هق هق گریه هام بلند تر شد گفتم الله و اکبر از بین این همه کامنت

      چی شد منو آوردی اینجا؟!!

      خدای من خدای من خدای من

      ندا ندا ندااااااا دختر چی باید گفت از این همه شکوه و جلال و عظمت پروردگار خدای من شکرت

      امروز این فایل و کامنت لیلای عزیزم همه چیو تغییر داد

      خدا میدونه اون لحظاتی که لستاد داشت میخوند

      لیلا برای کره تو یخچال چطور شکرگزاری میکرده

      من بودم و پهنایی از صورت اشک

      و سجده شکر :)

      و بلند بلند الله و اکبر و تحسین کردنای من

      چقدر لذت بردم چقدر کیف میکنم

      چقدر قانون برام قابل باورتر شده

      چقدر همه چی داره راحت میره جلو

      و خدایی که آسان می‌کند

      مارا برای آسانی ها

      خدای من شکر به درگاهت

      ندای عزیزم دورت بگزدم سپاسگزارم ازت

      سپاسگزارم بی نهایت

      به کراااااات ازت ممنونم اومدی نوشتی

      میدونی با کامنتت

      با این هدایت الهی الان میخوام سجده شکر برم و بگم خدایا داری چیکار میکنی با من!!!!

      اومدی نوشتی که چقدر خوشگل و ناز تو مسیر زندگی میرفتین جلو

      تحسینتون میکنم آخه دورتون بگردم

      عاششششششقتوووووونم

      بی نهاااااایت عاااااشقتووووونممممم

      واقعا حرفی برای گفتن ندارم

      سستم دست و پاهام سست شده

      خدایی که خدای نشدن هاست

      اینگونه معجزه می‌کند…..

      در پناه رب جهانیان:)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: