خداوند را بهتر بشناسیم | قسمت 2 - صفحه 10

727 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    • -
      ناشناس گفته:
      مدت عضویت: 0 روز

      سلام دوست گرامی

      این موضوع در هفته های قبل اطلاع رسانی شدو دیگر فایل های رایگانِ یک شنبه ها را نداریم

      اما هر هفته استاد عباس منش یک فایل ویدوویی در بخش VIP قرار می دهد. این فایل ، پاسخی است از استاد عباس به یکی از مهمترین سوالات بخش عقل کل

      موفق و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  1. -
    smh gh گفته:
    مدت عضویت: 3846 روز

    به آقای جعفر ترکلو که فرموده اند حیف که پول ندارم اینهار را بخرم عرض می کنم که اصلا پولی نیاز نیست چون من بدون پرداخت پول فایل های استاد عباس منش را دانلود و استفاده کامل برده ام و از ایشان صمیمانه کمال تشکر را دارم و همواره ایشان را دعا می کنم تا موفق باشند. من کمی به باورها و اینکه باورها زندگی ما را زیر و زبر می کنند قبلا اعتقاد داشتم و با گوش دادن و دیدن فایلهای رایگان استاد مطمئن تر شده ام من از سال قبل ثروتم دو برابر شده است و تغییرات زیادی در زندگی مالی ام رخ داده است . من در نظر دارم که این اعتقاد و باور را که در صورت ذهن مثبت داشتن به همه چیز می رسیم بر روی ابتدا همسرم و بعد فرزندانم پیاده کنم . از استاد کمال تشکر را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمد شادفر گفته:
    مدت عضویت: 3970 روز

    با سلام خدمت استاد محترم.

    در تامل به صحبت‌های شما در فایل خدا را بهتر بشناسیم، در مورد قانون تکامل سوالی برایم به وجود آمد که می‌خواهم آن را با شما و دوستان محترم مطرح کنم. برای شخص بنده خیلی مهم نیست که انسان از طریق تکامل به وجود آمده یا خیر. چیزی که مهم است این است که بنده در حال حاضر وجود دارم، ولی با این حال این سوال برایم پیش آمده:

    اگر انسان هم مانند موجودات دیگر از طریق تکامل به ‌وجود آمده پس چرا فقط دو عدد از آن (یکی نر و دیگری ماده) در ابتدا وجود داشته در صورتی که خود علم وقتی که در مورد تکامل از تک سلولی به چند سلولی و … صحبت می کند، از تقسیم سلولی سخن می گوید و همانطور که می‌دانید در این نوع تقسیم، سلولها به صورت تصاعدی زیاد می شوند (و این هم یکی از اصول قوانین خلقت است) یعنی اینگونه نبوده که در ابتدای کار دو عدد سلول در طی مراحل تکامل به دایناسور تبدیل شوند و از آن دو دایناسور(نر و ماده) تمام دایناسور‌های دیگر متولد شوند. ولی در مورد انسان فکر می کنم با من موافق هستید که وجود آدم و حوا به عنوان تنها موجود از نوع خود در همان ابتدا، بر اساس آیۀ 1 سورۀ نساء انکار ناپذیر است «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً…….»

    ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید آن کس که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از(جنس) او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیاری را (در روی زمین)پراکنده ساخت……. »

    و همینطور مسئله ای که برای هابیل و قابیل در مورد انتخاب همسر به وجود آمد (هر کدام با دوقلوی دیگری ازدواج کرد که البته درستی این مورد جای بحث دارد).

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فؤاد گفته:
    مدت عضویت: 3729 روز

    با سلام و خسته نباشید خدمت شما اقای عباس منش

    تا به حال حرفهای کسی این جوری که شما صحبت میکنید روی من تاثیر نگذاشته بود.

    شما درک متفاوتی از جهان هستی دارید.

    امیدوارم روزبروز موفق تر بشوید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3926 روز

    در افسانه ها آمده است، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، روزی از نزدیکی خانه بازرگانی رد شد در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال او غبطه خورد و گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است. و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد. در یک لحظه او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد.

    تا مدتها فکر می کرد که از همه قدرتمندتر است. تا اینکه یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان نیز ناچارند به حاکم احترام بگذارند. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم آن وقت از همه قویتر می شدم.

    در همان لحظه او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد، در حالی که روی تخت روانی نشسته بود مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را آزار می دهد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.

    او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد به زمین بتابد و آن را گرم کند. پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است و آرزو کرد ابر باشد و تبدیل به ابری بزرگ شد.

    کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا صخره سنگی است و آرزو کرد که سنگ باشد و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.

    همانطور که با غرور ایستاده بود و به هیبت و شکوه خود می نگریست، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    احسان جلایری گفته:
    مدت عضویت: 3755 روز

    با سلام و خداقوت به آقای عباس منش و گروه پرتلاش

    در مورد مسئله دنیا از انرژی ساخته شده، چند سال هست که به این مورد اعتقاد دارم .

    و خدا منبع انرژی و ما با تغذیه از این منبع می توانیم زندگی بهتری داشته باشیم . تفکر دعا عبادت اینها همه از انرژی نشات میگیره ، باور و اعتقاد به خود و خدا باعث تقویت انرژی میشه.

    با تشکر از تلاش شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امیرحسین یزدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 3926 روز

    کریسمس در بروکلین و رومیزی

    یک داستان زیبا و واقعی که به ما می آموزد هیچ رویدادی بی دلیل نیست. کشیش تازه کار و همسرش برای نخستین ماموریت و خدمت خود کـه بازگشایی کلیسایی در حومه بروکلین ( شهر نیویورک ) بود در اوایل ماه کتبر وارد شهر شدند.

    زمانی که کلیسا را دیدند، دلشان از شور و شوق آکنده بود. کلیسا کهنه و قدیمی بود و به تعمیرات زیادی نیاز داشت. دو نفری نشستند و برنامه ریزی کردند تا همه چیز برای شب کریسمس یعـنـی 24 دسامبر آماده شود. کمی بیش از دو ماه برای انجام کار ها وقت داشتند .

    کشیش و همسرش سخت مشغول کار شدند. دیوار ها را با کاغذ دیواری پوشاندند. جاهایی را که رنگ لازم داشت، رنگ زدند و کار های دیگری را که باید می کردند، انجام دادند. روز 18 دسامبر آنها از برنامه شان جلو بودند و کـارها تقریباً رو به پایان بود.

    روز 19 دسامبر باران تندی گرفت که دو روز ادامه داشت. روز 21 دسامبر پس از پایان بارندگی، کشیش سری به کلیسا زد، وقتی وارد تـالار کلیسا شد، نزدیک بود قلب کشیش از کار بیافتد. سقف کلیسا چکه کـرده بود و در نتیجه بخش بزرگی از کاغذ دیواری به اندازه ای حدود 6 متر در 5/2 متر از روی دیوار جلویی و پشت میز موعظه کنده شده و سوراخ شده بود.

    کشیش در حالی که همه خاکروبه های کف زمین را پاک می کرد، با خود اندیشید که چاره ای جز به عقب انداختن برنامه شب کریسمس ندارد.

    در راه بازگشت به خانه دید که یکی از فروشگاه های محلّه، یک حـراج خیریه برگزار کرده است. کشیش از اتومبیلش پیاده شد و به سراغ حـراج رفت. در بین اجناس حراجی، یک رومیزی بسیار زیبای شیری رنگ دستبافت دید که به طرز هنرمندانه ای روی آن کار شده بود. رنگ آمیزی اش عالی بود. در میانه رومیزی یک صلیب گلدوزی شده به چشم می خورد. رومیزی درست به اندازه سوراخ روی دیوار بـود. کشیش رومیزی را خرید و به کلیسا برگشت.

    حالا دیگر بارش برف آغاز شده بود. زن سالمندی که از جهت رو به روی کشیش می آمد دوان دوان کوشید تا به اتوبوسی که تقریباً در حال حرکت بود برسد، ولی تلاشش بی فایده بود و اتوبوس راه افتاد. اتوبوس بعـدی 45 دقیقه دیگر می رسید. کشیش به زن پیشنهاد کرد که به جای ایستادن در هوای سـرد به درون کلیسا بیاید و آنجا منتظر شود. زن دعوت کشیش را پذیرفت و به کلیسـا آمـد و روی یکی از نیمکت های تالار نیایش نشست. کشیش رفت نردبان را آورد تا رومیـزی را روی دیوار نصب کند. پس از نصب، کشیش نگاه رضایت مندانه ای به پرده آویخـتـه شـده کرد، باورش نمی شد که این قدر زیبا باشد.

    کشیش متوجه شد که زن به سوی او می آید. زن پرسید: این رومیزی را از کـجا گرفته اید؟ و بعد گوشه رومیزی را به دقت نگاه کرد. در گوشه آن سه حـرف گلدوزی شده بود. این ها سه حرف نخست نام و نام خانوادگی او بودند. او 35 سال پیش این رومیزی را در کشور اتریش درست کرده بود. وقتی کشیش برای زن شرح داد کـه از کجا رومیزی را خریده است. باورکردنش برای زن سخت بود. سپس زن برای کشیش تعریف کرد که چگونه پیش از جنگ جهانی دوم، او و شوهرش در اتریش زندگی خوبی داشتند، ولی هنگامی که هیتلر و نازی ها سر کار آمدند، او ناچار شد اتریش را ترک کند .

    شوهرش قرار بود که یک هفته پس از او، به وی بپیوندد ولی شوهرش توسط نازی ها دستگیر و زندانی شد و زن دیگر هرگز شوهرش را ندید و هرگز هم به میهنش برنگشت.

    کشیش می خواست رومیزی را به زن بدهد، ولی زن گفت: بهتر است آن را برای کلیسا نگه دارید. کشیش اصرار کرد که اقلاً بگذارد او را با اتومبیل به خانه اش برساند و گفت این کمترین کاری است که می توانم برایتان انجام دهم. زن پذیرفت. زن در سوی دیگر شهر، یعنی جزیره استاتن Staten Island زندگی می کرد و آن روز برای تمیز کردن خانه یک نفر به این سوی شهر آمده بود.

    شب کریسمس برنامه عالی برگزارشد. تالار کلیسا تقریباً پـر بود.

    موسیقی و روح حکمفرما بر کلیسا فوق العاده بود. در پایان برنامه و هنگام خداحافظی، کشیش و همسرش با یکایک میهمانان دست داده و خدا نگهدار گفتند، بسیاری از آنها گفتند که بازهـم بـه کلیسا خواهند آمد. وقتی کشیش به درون تالار نیایش برگشت مرد سالمندی را که در نزدیکی کلیسا زندگی می کرد، دید که هنوز روی نیمکت نشسته است. مرد از کشیش پرسید کـه این رومیزی را از کجا گرفته اید؟ و سپس برای کشیش شرح داد که همسرش سال ها پیش در اتریش که رومیزی درست شبیه به این درست کرده بود و شگفت زده بود که چگونه ممکن است دو رومیزی عیناً شکل هم باشند. مرد به کشیش گفت که چگونه توسط نازی ها دستگیر و زندانی شده و هرگز نتوانسته همسر گم شده اش پیدا کند.

    پس از شنیدن این سخنان ، کشیش به مرد گفت: اجازه بدهید با ماشین دوری بزنیم و با هم گفت و گویی داشته باشیم. سپس او را سوار اتومبیل کرد و به جزیره استاتن و خانه زنی که سه روز پیش او را دیده بود، برد. کشیش به مرد کمک کرد تا از پله های ساختمان سه طبقه بالا برود و وقتی جلوی در آپارتمان زن رسید، زنگ در را به صدا درآورد. وقتی زن در را باز کرد، صحنه دیدار دوباره زن و شوهر پس از سال ها وصف ناشدنی بود.

    آنچه خواندید یک داستان واقعی بود که توسط کشیش Rob Reid گزارش شده است که می گوید: کار های خداوند شگفت انگیز است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    حسین زارعی گفته:
    مدت عضویت: 3804 روز

    با سلام خدمت استاد

    در مورد اون قسمتی که گفتید حضرت موسی تصادفی رسیدن و رود نیل به خاطر وزش با د از هم شکافته شده است کاملا غلط میباشد و بهتر نیست در آموزه های قرآنیتون بیشتر تا مل کنید و آموزه های قرآنی رو بگذارید متخصصین دین در این زمینه ها صحبت کنن

    اون محققی که گفته بوده با وزش باد رود نیل از هم شکافته شده دلایل خاصی داشته که این حرفو زده که مربوط به مساعل حوزه شیطان پرستی و فرماسونری وسهیونیزم میشه و کاملا غلط و اشتباه میباشد که حتی یه بچه هم میتونه بفهمه که چه قدر نظریه اون محقق احمقانه هست مثلا اولا چه طور اون باد میتونسته در یا رو از هم بشکافه ولی قوم موسی رو باد یا طوفان نبرده دوما چرا دیگه اون تکرار نشده سوما اونها چه طور حدود 2000 سال پیش ایقدر جغرافیاشون قوی بوده که متوجه باد یا طوفان در اون زمان شده اند؟چهارما چهطور قموم موسی در گل و لای فرو نرفتند؟پنجما چرا موسی عصاشو زده به آب نکنه میخاسته بگه الکی مثلا من پیامبرم و معجزه دارم؟و…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد خوشابی گفته:
      مدت عضویت: 3777 روز

      باسلام خدمت همه دوستان.

      من هم بانظرشماموافقم.من ازاین سایت واستاد عباس منش بزرگوارخیلی بهره بردم ولی فکر میکنم بعضی جاها مخصوصادرموردایات یه کم بادقت کم عجولانه نظرشان رامیگوینداین رانه ازروی تعصب میگویم.درزمینه انرژی استاد در تکه ای از کلامشان میگویند خداانرژی است ومن پاک گیج شدم وخیلی فکر کردم نتونستم درکش کنم وبپزیرم تصمیم دارم در این زمینه بیشتر تحقیق کنم.یک جای دیگه استاددرمورد الهام صحبت میکنه که به نظرمن خیلی شتاب زده وغیر علمیه صحبتشون این ه وحی والهام رویکی میدونه درصورتی که وحی فقط مخصوص پیامبرانه ولی الهام میتونه به هر کسی بشه تازه هرزمزمه ای که در درونمون حس کردیم هم الهام نیست .الهام ندای بسیار ارامی دردرون است که مارو به سمت کارهای خیر راهنمایی میکنه.در مقابل الهام وسوسه است که ندای در درون است که انسان را به بدی میخواند.قرار نیست هرنظری که روانشناس غربی میده مابه هرقیمتی اون رو باقران تتابق بدیم وبه هرشکلی ثابت کنیم.امیدوا رم استاد این نظرراازسرتعصب ندانندوبیشترتحقیق کنندهر کسی ممکنه اشتباه کنه .موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: