خداوند را بهتر بشناسیم | قسمت 2 - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)

سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته‌ی دوست‌داشتنی

استاد ممنون برای توضیحات بی‌نظیرتون درباره‌ی نگاه سیستمی به خداوند. عالییییی توضیح دادین مخصوصا راجع به معجزات پیامبران، چقدر نگاهم قبلا اشتباه بود ولی الان خوشحالم و احساس آرامش دارم از اینکه حقیقت رو میدونم.اون نگاه اشتباهم درباره‌ی جهان اطرافم و اینکه هیچ‌چیز تحت کنترل من نیست، احساس ناامنی و نگرانی بهم میداد ولی الان با توجه به سیستمی بودن خداوند و اینکه من میتونم طبق یه قانون مشخص و ثابت و بینهایتتتت دقیق با فرکانس‌هایی که میفرستم جهانم رو همونجور که میخوام خلق کنم حس قدرت و آرامش بهم میده‌. اینجوری زندگی مثل یه بازی و ماجراجویی هیجان انگیزه که من با هربار مهارت بیشتر در اون میتونم برای خلق خواسته‌ی جدیدم وارد یه ماجراجویی جدید و باحال بشمو سعی کنم از تواناییم برای فرستادن فرکانس خوب، کنترل کانون توجه و … استفاده کنم و هربار مهارتم رو بالاتر ببرم.

استاد خیلی خوشحالم از اینکه زیاد مقاومت ندارم دربرابر حرف‌های شما، شاید این به خاطر اینه که قبلا راجع به خدایی که بهم گفته‌بودن بپرست و باورهایی که راجع بهش داشتم، حس خوبی نداشتم، فکر میکردم اون خدا خیلی مسخره‌س، ظالمه، اصلا درست نیست، و اینکه واقعا چه‌جوری پیامبرا و اماما میتونستن اینقدررر این خدای عجیب غریبو دوست داشته‌باشن.

دنبال حقیقت بودم و حالا که پیدا کردمش، اینقدر در نظرم درسته، این باورها راجع به خدا کلی آرامش بهم میده که میشه گفت اصلا برای پذیرش این حرف‌ها هیچ مقاومتی ندارم و فقط دارم سعی میکنم بهتر درکشون کنم.

خدایا شکرت که منو هدایت کردی به مسیر حق و حقیقت، خدایا شکرت برای این قوانین ثابتت که باعث میشه بتونم در نهایت آرامش و اطمینان هرجور که دوست دارم زندگیمو خلق کنم، شکرت برای اینکه میتونم این قوانین رو درک کنم و بپذیرم، خدایا شکرت برای هدایت لحظه‌ به لحظه‌ات.

راستی استاد، من یه فایلی رو ازتون دیدم راجع به رسالت شخصی و کامنتی که زیرش خوندم باعث شد این جسارت رو به دست بیارم که از خدا بخوام که رسالتمو بهم نشون بده، با اینکه قبلا ازش خواسته بودم ولی اینکه راجع بهش مثل اولا که فهمیده‌بودم شور و شوق ندارم باعث شده‌بود که شک کنم، با خودم فکر کردم دوتا احتمال وجود دارم یا اینکه اون رسالتم نیس ( که البته با وجود اینکه اولین بار که فهمیدمش کلی ذوق داشتم به خاطرش فکر میکردم درست نیس) و یا اینکه باورهای نادرستم و اینکه فکر میکنم نمیشه یا سخت و غیر ممکنه باعث شده اشتیاقی براش نداشته باشم. از خدا خواستم هرچی که هست رو بهم نشون بده و قدرت و شجاعت پذیرشش رو بهم بده، چون من خیلی میترسم از اینکه رسالتم اون چیزی نباشه که والدینم دوست دارن، بقیه و جامعه ازم انتظار دارن ولی ازش خواستم با اینکه هنوزم میترسم و امروز خدا ی نشونه بهم داد که رسالتت همونیه قبلا بهت گفته بودم. خیلی خوشحالم❤

براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم. در پناه خداوند یکتا💗