چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-23 04:47:072024-11-23 04:49:23چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربون.
استاد قشنگم و دوستای بی نظیرم سلام.
چقدر خوشحالم و سپاسگزارم که خداوند منو به این مسیر زیبا هدایت کرد.
وقتی به صحبتای شما تو این فایل گوش میدادم همزمان داشتم به یه سری سوالاتی که یکی دو روزه ذهنمو درگیر کرده فک میکردم و همین که شروع کردم به کامنت نوشتن حس کردم دارم افکارمو واضح تر میبینم و خیلی بهتر دارم میفهمم دلیل نتایج زندگیمو دلیل اینکه یه سری چیزا هنوز برام حل نشده باقی مونده اما باز هم ترجیح میدم اینجا سوالمو از شما و دوستان بپرسم تا بهتر و واضح تر بتونم هدایت خدا رو دریافت کنم.
من قبل از آشنایی با شما تو همه ی روابطم مشکل داشتم. روابطم با خانواده با دوستان همه و همه حالا نه اونطور مشکلی که بگم هر روز با همه دعوا داشتم اما اینجوری که اصلا دوست صمیمی نداشتم. یا اصلا هیچ حرفی برای زدن با دیگران نداشتم و اصلا نمیتونستم باهاشون ارتباط قرار کنم یا اینکه حس میکردم کسی منو دوست نداره و انقدر همیشه پر توقع بودم از همه که نمیتونستم خوبیاشون رو ببینم و همیشه فک میکردم هیچکس هیچ توجهی به من نداره. همه ی اینا احساس لیاقت رو تو وجود من به شدت پایین آورده بود. یادمه تو مدرسه بچه ها 2 گروه بودن یه سریا که خیلی ضعیف بودن و همیشه درگیر حاشیه یه سریا هم که خیلی درسخون و عزیز دل معلما. خب حالا منکه یه نیمچه لیاقتی تو وجودم بود با خودم میگفتم من که نمیخوام تو گروه تنبلا باشم زرنگا هم منو تو گروهشون راه نمیدادن و با خودم گفتم مریم اگر میخوای زرنگا باهات ارتباط برقرار کنن باید درسخون بشی. شروع کردم به درس خوندن و جز بهترینا شدن بالاخره من تونستم با بچه زرنگای کلاس دوست بشم و اون یه ذره احساس لیاقت رو تو وجودم بیدار کرد. اما بعدش دوباره تو تلاطم شرایط نا به سامان زندگیم من نتونستم درسمو بخونم نمراتم اومد پایین و احساس لیاقتمم همراهش به شدت اومد پایین. اینجا دیگه به حدی گوشه گیر شده بودم که حتی زنگهای تفریح هم تو کلاس روی صندلی خودم مینشستم یعنی هیچکس نبود که من بتونم دو کلمه حرف باهاش بزنم. من احساس ارزشمندیمو وصل کرده بودم به نمره ها و درسام با از بین رفتن اونا خودمم از بین رفتم و سرم افتاد پایین.
هر چی بیشتر مینویسم بیشتر متوجه یه سری ضعفا در درون خودم میشم که از بچگی با من بوده و الان هست هنوزم با وجود اینکه خب به مراتب خیلی بهتر شده که نتایج تا حد خیلی خوبی تغییر کرده. یادم میاد از اول ابتدایی وقتایی که خودمو ضعیف نشون میدادم یا وقتی که خودمو دختر خوبی نشون میدادم توجه میگرفتم (خوب از نظر بقیه). نیاز به توجه تو وجود من بیداد میکرد، هر کاری میکردم که بتونم اوجه بگیرم. میدونی خود واقعی من انقدر داغون بود که هیچکس نمیتونست دوستش داشته باشه و اون ظاهر خوب و به اصطلاح بچه مثبتم فقط برای تایید گرفتن از بقیه بود فقط برای اینکه دوست داشته بشم. هیچ باوری در مورد این نبود که من همینجوری که هستم با ارزش و دوست داشتنیم همیشه در تلاش بودم یه چیز دیگه باشم یه جور عامه پسند باشم. برای همینم همیشه تو یه جنگ درونی با خودم بودم که الان میفهممش. هیچوقت حالم خوب نبود یعنی انقدر که واقعا نمیدونستم حال خوب چیه. بعد از یه مدتی دچار افسردگی حاد شدم. دو سال تمام زندگی برام هیچ معنایی نداشت واقعا احساس اینو داشتم که خدا با ما بازی کرده به دنیا اومدیم که کلی مشکلات و سختی رو تحمل کنیم و بعد بمیریم و همه چیز پوچ بشه. حتی مسیر رسیدن به موفقیت انقدر تو ذهنم سخت بود که میگفتم حالا به فرض اینکه من به اون خونه و ماشین و راحتی و زندگی رویایی رسیدم وقتی انقدر باید سختی بکشم و بعدشم بیوفتم بمیرم و همه چیز پوچ بشه چه اهمیتی داره رسیدن یا نرسیدن به اون چیزا. دو سال صبح ظهر شب فقط گریه میکردم و فقط منتظر بودم که بمیرم انقدر همه چیز برام پوچ بود. یه روز با یه تصمیم شجاعانه به خودم گفتم باشه اصلا حق با تو هر چی تو بگی. این دنیا پوچه این زندگی پوچه. بیا فرض کنیم که تو فقط یه سال دیگه زنده هستی بیا این یکسال رو قشنگ زندگی کن و بعد بمیر. دیگه بسه مریم دیگه بس کن از این حال نکبت بار بیا بیرون. همین صحبت با خودم کافی بود که هدایت خدا شروع بشه. کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین رو اوایل افسردگیم دیده بودم ولی همینکه صفحهی اولش رو باز میکردم که بخونم حالت تهوع بهم دست میدادو نمیتونستم ادامه بدم. ( گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش). اما دو سال بعد همینکه تصمیم گرفتم از اون حال بیام بیرون به طرز معجزه آسایی از جایی که اصلا فکرشو نمیکردم این کتاب دوباره به دستم رسید شروع کردم به خوندنش و معجزات تو زندگی من شروع شد. بعد از مدتی من دوباره به یه سری تضادهای وحشتناک تو زندگیم برخورد کردم و دوباره رفتم پایین. اینجا انگار درخواست خیلی شدیدتری به خدا فرستادم برای هدایت که بازم به طرز معجزه آسایی با شما آشنا شدم. میدونی فقط به این مسیر نگاه میکنم هی یادم میاد که خدا همه جای زندگیم بوده و چه راحت هدایتم کرده انقدر طبیعی که اصلا متوجه نشدم اینا هدایت خداست که داره از راه جریان طبیعی وارد زندگیم میشه از صراط مستقیم. خلاصه یه مدت خیلی کوتاهیی از آشنایی من با استاد گذشته بود که با یه گروه آشنا شدم. همون جوری بودن که همیشه می خواستم خیلی شاد و اهل بزن و برقص بدون اینکه خودشون و بگیرن و اهل کلاس گذاشتن این حرفا باشن ( دوستای دوران دبیرستانم خیلی این مدلی بودن اصلا کنارشون به من خوش نمیگذشت، این تضاد باعث شده بود درخواست آدمای شاد رو تو زندگیم داشته باشم و خب جهانم بهم داد اما چون دقیقا تمام ویژگیهای آدمایی که میخوام باهاشون ارتباط داشته باشم نمیدونستم، این دوستان جدید من یه سری ویژگیهایی هم داشتن که اصلا به شخصیت من نمیخورد.) من عاشق رقصم خیلی زیبا میرقصم و همیشه تو ذهنم رقصیدن یه راه رسیدن به خداست اما این با اون ظاهر آروم و محجوبی که برای بقیه به نمایش میزاشتم فرق داشت. حتی انقدر اون ماسکم رو حفظ کرده بودم که درونا خودم عضو انسان های مذهبی و درستکار میدونستم و دوستای جدیدم رو قضاوت میکردم که آدمای درستی نیستن اما یه جایی دیدم دارم به خودم دروغ میگم واقعا دوست دارم برقصم واقعا دوست دارم شاد باشم و لذت میبرم از اینکه اینا اینقدر رها هستن. همیشه یه اسپیکر بزرگ همراهشون بود تو طبیعت هر جا که بودن سریع شروع میکردن به زدن و رقصیدن اصلا هم براشون مهم نبود که آدمای دیگه دارن چپ چپ نگاهشون میکنن. خلاصه اینطوری که از این ویژگی خیلی خوشم اومد رابطم باهاشون ادامه دار شد اما خب ا ویژگی های منفی این دوستان هم اصلا به شخصیت من و این مسیر آموزش استاد عزیزم نمیخوره. سال اولی که من به گفتهی استاد عزیزم نشستم تمرکزی روی خودم کار کنم. ارتباطم باهاشون به شکل عجیبی قطع شده بود و من تا یه مدت خیلی طولانی هیچ خبری ازشون نداشتم. تا اینکه منو به یه دورهمی دعوت کردند منم با خودم فک کردم خب اشکالی نداره که برم مدت زیادیه که با هیچکس در ارتباط نبودم فقط داشتم کار میکردم این برای روحیم خوبه که یکم وارد اجتماع بشم. از اون موقع ارتباط من با اینا کمو بیش شروع شد. با خرید دوره ی احساس لیاقت منکه اینقدر تو صمیمیت و ارتباط با آدما مشکل داشتم خیلی خیلی راحتر از قبل تونستم با آدما ارتباط بگیرم و صمیمی بشم هنوزم نمیدونم دلیل اصلیش چیه یعنی چه چیزی توی مغز من تغییر کرد که این حالت به وجود اومد. به هر حال با این توانایی ارتباطی صمیمیت من با این دوستان بیشتر شد. یه جایی احساس کردم دیگه بیش از حد تو حاشیه هستن و باید ازشون فاصله بگیرم تا بتونم رو خودم تمرکزی کار کنم اما متوجه شدم یه سری ترس ها رو دارم که اجازه نمیده این اتفاق بیوفته. به محض پی بردن به ترسام بهشون حمله کردم و بهشون گفتم که میخوام مدتی تنها باشم. بعد از یکی دو ماه دوباره این دوستان اصرار کردند به برقراری ارتباط. اینجا من نمیدونستم که این هدایت خداس و باید تسلیم باشم در برابرش یا اینکه کلا باید بزارمشون کنار و مانع هرگونه ارتباطی بشمو تصمیم گرفتم که برم ببینمشون. متوجه شدم خیلیاشون تا حد خیلی خوبی تغییر کردند به اون سمتی که من دوست داشتم اما متاسفانه تغییراتشون پایدار نبود و خیلی بالا پایین دارن. به نظر خودم شاید چون خودم هنوز تهعد کامل برای عمل به آموزه های استاد رو بدست نیاوردم جهان منو کنار منو آدمایی نگه داشته که اونام تعهد کافی ندارن. من الان واقعا نمیدونم باید چیکار کنم آیا دوباره باید تلاش کنم برای اینکه از زندگیم حذفشون کنم یا اجازه بدم جهان کار خودشو بکنه؟ من هزاران بار متعهدانه تلاش کردم ازشون فاصله بگیرم اما باز هم جهان اونا رو به یه ترتیبی سر راه من قرار داده. خیلی وقتا به خودم میگم شاید چون اونا تنها پل ارتباطی من با دنیای بیرون هستند خداوند اونا رو سر راه من قرار داده تا با دنیای بیرون آشنا بشم. اما عمیقا هم حس میکنم که اگه میخوام پیشرفت کنم باید از حواشی دور باشم و با تمرکز کار کنم. به علاوه خودمو لایق آدمای خیلی سطح بالاتر و بهتر میدونم. آدمایی که واقعا تو زندگی حرفی برای گفتن دارن.
یه مورد دیگه هم اینطوری داشتم که یه دوستی خیلی خیلی خیلی اصرار داشت که با من ارتباطشو حفظ کنه و حتی ارتباط رو در سطح بالاتری ببره اما در این مورد خیلی قوی صدای خدا رو میشنیدم که به هیچ عنوان نباید بزاری این آدم وارد زندگیت بشه، شاید باورتون نشه بالای 3 سال این بنده خدا مرتب پیگیری میکردن من از همه جا بلاکشون کردم اما باز هم با اکانتای مختلف با شماره های مختلف سعی داشتند وارد زندگی من بشند با این همه اصرار محکم وایسادم و در نهایت اون آدم اعتراف کرد که نقشه های شومی برای من داشته و این همه اصرارش برای این بوده که نقششو اجرا کنه. چقدر خداروشکر کردم که اینهمه مقاومت نشون دادم برای ورود اون آدم به زندگیم. اما برای این گروه دوستانم واقعا به اون وضوح نمیدونم باید چیکار کنم یه موقع تغییراتشون منو شگفت زده میکنه یه موقع هم حس میکنم واقعا نباید باهاشون باشم. حالا دوستان عزیزم که در عمل به قوانین مهارت فوق االعاده ای پیدا کردین من باید چیکار کنم آیا دوباره باید تلاش کنم که از جمعشون بیام بیرون یا اینکه باید فقط روی ذهنم و فرکانسام کار کنم و بزارم جهان آدمای جدید رو وارد زندگیم کنه؟؟
سلام دوست عزیزم
تحسینتون میکنم که انقدر عالی خودتون کشف کردید ،خواستم بگم منم دقیقا مثل شما رفتار میکنم ،از تقریبا 3الی4 سال پیش که تو این حوزه اومدم با دوست همسایه رفیق فامیل دور شدم شماره هاشون حذف کردم از اینستا دور شدم میدونید استاد عرشیانفر قانون خوبی گفته از کسای که خوشت نمیاد یا اینکه تو مدار تو نیستن از لیست مخاطب ها حذف کن تا جهان بفهمه که تو نمیخوای مثل اینکه آدم تو یخچال دارو نگه داره مسلما داری به جهان میگی من دارو نگه داشتم برای روز مبادا مصرف کنم پس حتما مریض میشیم.
من خودم با یک سری از آشناها که دوست و فامیل هستیم تو مخاطب هان هستن اونا خیلی با هم بیرون میرن زیاد ،دلی من نه شاید هر چند ماه اگه موقعیتی جور بشه باهم باشیم و وقتی تو جمعشون میرم دقیقا مثل شما میفهمم تو حاشیه میرن البته به قول استاد تایمی که من پیششون هستم انگار حرف های میزنن از پیشرفت ،از زیبایی و … که به من کمک میکنه .ولی گاهی اوقات خود ارزشمندیم پایین میاد حسادت یا ناراحتی میکنن که چرا من همش پیششون نیستم ولی زود از این حالت میام بیرون که من باید با خودم لذت ببرم تا جهان آدم هم فرکانسم به سمتم بیان.
به نظرم هم من هم شما باید با خودمون رو راست باشیم که میخوایم این افراد تو زندگی ما باشن یا نه ،؟
اگه میتونیم با وجود بودن یا نبودن با خودمون لذت ببریم و هر وقت خودمون دوست داشتیم باهاشون بریم بیرون اگه هم نه راحت نه بگیم ،و از تنهایی لذت ببریم اوکی مثل استاد یا دوستان دیگ ،مسلما همه دوستان استاد تفکر و باور استاد ندارن ولی در ارتباط دور و دور هستن فقط تایمی که باهم هستن لذت میبرن از فرداش دیگ بیخیال ،
اگه در عین حال نمیتونیم این مدلی باشیم باید اسم تک تک شون از لیست مخاطب ها حذف بشن تو هر برنامه مجازی حذف بشن تا به جهان اعلام کنیم طرف خودمون انجام بدیم مطمئن باش سمتمون نمیان من چند سال پیش این کار کر م یک دوستی که همسایه ام بود خدای من شاهده روزی چندین ساعت کنار هم بودیم اینکار کردم دیدم نمیاد زنگ نمیزنه خودم تعجب کردم بعد چند مدت بهم گفت چرا دور شدی؟گفتم من با سایت استادی آشنا شدم قصد دارم روی خودم کار کنم تو هم دوست داری بیا ،راستش سعی کرد ولی نت نست بمون و رابطمون در حد یک همسایه و سلام علیک مونده.
ما چون با خودمون رو راست نیستیم هی این دوستان میان و میرن ،همون اینه درون ما هستن .
یک تعهد بدین از خدا کمک بخواین اولویت خودتون بنویسید با اون شرایطی که بالا گفتم حالا تصمیم بگیرید.
من خودم واقعا این افراد محدود که فامیل هم هستن حذف نکردم اصراری هم ندارم که دائم باشیم اینم به لطف آموزش دوره عزت نفس بوده.و باور دارم که روزی که نیاز باش با هم هستیم لذت میبریم مطمئنن اون روز درس ازشون یاد میگیرم بعدم هر کس به زندگی خودش برس.
این بگم من یک آدم بسیار اجتماعی،با همه ارتباط برقرار میکنم،بگو بخند ،عاشق شلوغی و متنفر از تنهایی بودم هر کاری هم از بچگی برای توجه جلب کردن کردم ولی یکسالی هست خودم تو اولیت هستم گاهی وقهتا شاکی میشم از تنهایی ولی زود به خودم میگم دارم تکامل ام طی میکنم لازم تنها باشم چون گاهی وقتها تو جمع ها قرار میگیرم دیگ اون لذت قبلی نیست بحث های بیهوده دارن اصلا متوجه میشم که این جمع دوست ندارم و باور دارم خدا داره با من کاری میکنه با خودم در صلح قرار بگی م بعد آدم های هم فرکانس وارد زندگیم کنه .
اولیش همسر و بچه هام هستن که روز به روز ارتباطمون بهتر میشه من واقعا خدارو هر روز شکر میکنم.
امیدوارم این حرفا اول برای خودم تجربه بشه بعد به شما دوست عزیزم کمک کنه همه اینا تجربه خانمی هست مثل شما .
دوستون دارم در پناه حق شاد و پیروز باشید
سلام رویای عزیزم. سپاسگزارم از اینکه وقت گذاشتی و به سوال من جواب دادی. بعد از اون سوالم دوره ی عشق و مودت در روابط رو خریدم چون سوالات زیادی در زمینه روابط داشتم. الان خداروشکر با کلام نافذ استاد تک تکشون داره پاسخ داده میشه.
بازم سپاسگزارم.
در پناه خدای هدایتگرمون باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
حمد و سپاس مخصوص فرمانروای جهان است
بخشنده و مهربان
صاحب روز جزا
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم
ما را به راه راست هدایت کن
راه کسانیکه به آنان نعمت داده ای
نه کسانیکه بر آنان غضب کرده ای
و نه گمراهان
سلام استاد عزیز خانم شایسته مهربان و همه دوستان خوبم
استاد عزیز چند وقتیه تاثیر فایل های جدیدتون منو به سمتِ سپاسگزاری عمیق تر و متعهدانه تری از قبل ِ خودم جریان پیدا کرده که احساس خیلی خوبی بهم دست میده و حالم خوبه .
واقعیتش من وقتی فایل های شما رو گوش میدادم و شما از حال خوب میگفتید که اتفاقات خوبی رو به همراه داره ذهن نجواگرم واکنش داشت که باشه ولی حالا الان چجوری به اون پوله برسم به اون نعمت و چجوری به اون کاره برسم چجوری فلان چیزرو بخرم یعنی داشتم اون احساس خوبه که نعمتهارو برامون میاره و اصلِ رو میزاشتم کنار، داشتم تو وجودم پنهانش میکردم و دنبال چیزای دیگه بودم . حتی این جمله که ما” خالق شرایط زندگیمون” هستیم رو شاید گذاشته بودم تو ذهنم یه گوشه دیگه و ذهنم انگار مقاومت داشت امروز مخصوصا با این مثال قرآنی که خداوند از روحش بر ما دمیده و توضیحات شما منو از خودم آگاه کرد ..
تاثیر فایل های اخیرتون منو به سمتی برده که به اندازه ی خودم متعدانه تر عمل میکنم و سپاسگزاری هامو قلباً مینویسم و منو به سمتی برده که درک کردم اون حال خوب احساس فوق العاده خوبی که بهم دست میده از سپاسگزاری رو باید تلاش کنم طی روز بیشتر تو این حالت بمونم تازه راهشو یاد گرفتم تازه فهمیدم مثلا من اگه نیم ساعت تو این احساس خیلی خوبه قرار دارم تلاش کنم با ادامه دادن هر آنچه احساس خوبی به من میده با سپاسگزاری و توجه به نکات مثبت، با اجرای آگاهی های دوره احساس لیاقت ،ثانیه به ثانیه موندن تو احساس خوب رو بیشتر و بیشتر و ماندگار تر کنم ، اول اینکه من حالم خوبه ، اونروز رو به نوبه ی خودم خوب زندگی کردم و نتایج خوبی بدنبال خواهد داشت .
استاد شما میگید فقط تلاشتون بر نگه داشتن حال خوب باشه بقیه ش درست میشه رو بهتر متوجه شدم .
استاد عزیز همونطور که گفتید فرکانس سپاسگزاری با بقیه فرکانس های احساس خوب فرق داره من یه تجربه خالص و واقعا خداگونه از سپاسگزاری رو حدوده 2 ماه پیش تجربه کردم . انگار بین من و خدا هیچی نبود و اتفاقا اون لحظه هیچی از خدا نمیخوای فقط و فقط و فقط دوست داری اون حال و احساس ِ همش باشه و نره و تو آگاهانه داری انجامش میدی و من اون لحظه توی یه محیطی بودم که قسمت هاییش شبیه باغ مانند بود و درخت و زنبور و پروانه و گل و گیاه داشت و من آگاهانه تصمیم گرفتم توجهم رو تو اون محیط رو سپاسگزاری بزارم و البته که چون عاشق طبیعت هم هستم با عشق شروع کردم به توجه کردن به زیبایی ها و البته سپاسگزاریه عمیقی در وجودم شکل گرفته بود و من بعد از چند دقیقه متوجه یه حال ِ عجیبی غیر قابل توصیف شدم . من اونروز در اون مکان برای تحویل یه سری مدارک رفته بودم و از انجام کارم کاملا نا امید بودم و البته از نا امیدی رها هم بودم بیخیال و البته ناراحت و نگران هم نبودم. پیش خودم گفتم حالا که اینجام و یه محیط باغ مانند داره حداقل بزار برم این زیباییهارو نگاه کنم که یه تصویر سازی از چیزی که میخوامم بشه. خداوند هدایت کرد من انقدر حالم خوب و عالی بود و واقعا اون لحظه لحظه ی خداگونه ای بود ، کار من تو اون اداره که برای تحویل مدارک رفته بودم که تموم بشه بره، معجزه وار انجام شدو در ادامه نیز یه آدم خیلی خوبی هم کارم رو در یه اداره دیگه بدون صف و معطلی و با احترام و پیگیری از سمت خودش برام انجام داد و مبلغی که باید میومد تو حسابم بعد از چند رو واریز شد .
امروز صبح هم یکی از کارهایی که باید انجام می شد به لطف خدا و هدایتش آسان شدم برای آسانی ها وقتی از خدا طلب آسونیه کارها رو داشتم و اینطور پیش رفت که در کمتر از 40 دقیقه به سادگی و راحتی و راه بسیار نزدیک به خونه انجام شد در صورتیکه هفته پیش همین کار با راه دورتر و خستگی و وقت و انرژی گذاشتن گذشت .
دیدگاه شیطانی :
مقایسه کردن ، تکبر و غرور ، سرزنش شیطان به خدا بخاطر ایراد خودش = ناسپاسی
وقتی ما سپاسگزار باشیم بخاطر نعمت هامون:
مقایسه نمیکنیم
فروتن و خاشع هستیم در مقابل خداوند ، غرور و تکبر نمیورزیم
تسلیم فرمان خداوند هستیم
“سپاسگزاری همه چیزه ”
نزدیکترین فرکانس به خدا فرکانس :”سپاسگزاریه”
استاد عزیز سپاسگزارم بابت آگاهی هایی که سخاوتمندانه با ما به اشتراک میگذارید.
سلام استاد نازنینم ومریم بانوی آزادم
استاد عزیزم واقعا سپاسگزارم این حداز درک شما و بیان قوانین هستم استاد امروز وقتی داشتم از پنجره بیرون را نگاه میکردم چشمم به خاک افتاد و وقتی یاد حرف شما افتادم که فرمودین خداوند مکنت به ما داده و همه چیز را آماده حضور ما کرده از اعماق وجودم خداوند را شکر کردم وفقط به خاطر همین نعمتش تسلیم اراده و توانش شدم
استاد امروز خیلی واضح معنی خلق زندگی به دست خودم را درک کردم یاد آیه قرآن افتادم که فرموده روز قیامت روزی است که و هیچ عدلی از کسی پذیرفته نمیشود در معنی آمده هیچ عوضی اما هدایت الله این بود که هیچ کس نمی تواند از اکتسابات خود به کس دیگری کمک کند یعنی قدرت خلق زندگی هر کس فقط مال خودش است
نکته دیگری که از حرف امروز برداشت کردم این بود که شاید شیطان توانایی های خودش را با انسان مقایسه کرده است یعنی شیطان معتقد بوده آتش توانایی بیشتری از خاک دارد وبه این که خدواند به انسان که از خاک است این جایگاه را داده حسودی کرده است چون شیطان خودش میداند که نمیتواند یک استدلال ضعیف برای خدا بیاورد ودر ادامه میگوید تو من را گمراه کردی چون خدا شیطان را به توانایی ها و ارزشمندی خود واقف کرده بود و شیطان به خاطر این احساس ارزشمندی حاظر به سجده نشد چون در قرآن آمده حق را میپوشانند چون میخواهند به حقوق همدیگر به خاطر حسد تجاوز کنند و این مسئله با ادامه صحبت شمادرباره حسد همخوانی بیشتری دارد استاد عزیزم به خاطر این تفسیر زیبا و روان از شما سپاسگزارم واقعا شما همه چیز را اسان و ساده میکند
خدایا به خاطر این آگاهی ها از تو سپاسگزارم
توان عمل و استقامت در این مسیر را به من عنایت کن
الهیییی من قرررربونتووون برممممم استاد عزیزممممممممم️️️
امیدوارم خداوند هرروز و هرروز به شما آگاهی و نعمت بیشتر بده.
استادجان شاید هر فردی که با شما و با مسیر توسعه فردی آشنا میشه یک قسمت خاص از آگاهی ها بره دقیقا بشینه اونجایی از قلبش، اونجایی از وجودش که بهش نیاز داره که خلا داره.
من تو رابطه با خدا، شناخت خدا، درک خدا بسیااااار خلا داشتم و چند سال پیش فایل های توحید عملی شما انگار از دهانتون خارج میشد و مستقییییم میومد تو وجودم و اون خلا رو پر میکرد”مخصوصا توحید عملی پنج” و در این حدود یک سال گذشته “توحید عملی ده”
استاد جان گوش کردن و آگاهی دریافت کردن در مورد خداوند برای من به نوعی هست که انگار در برابرش سیری ناپذیرم، عطشم هیچوقت کم نشده، هیچ وقت سیراب نشدم. و بسیاااارررررر از شنیدنشون آراممیشم، به فکر میرم و تاجایی که بتونم سعی میکنم تو موقعیت های مختلف به خودم یادآوری کنم.
و یکی از قشنگی های بحث های توحیدی اینه که هیییچچچچ جنبه از زندگی رو نمیشه پیدا کرد که به توحید وابسته نباشه و با کار کردن روی باور های توحیدی یهو به خودت میای و میبینی که تمام جنبه های زندگیت داره بهتر میشه، میبینی تو تمام جنبه های زندگی آرامشت بیشتر شده.
و فردی که باعث شد و دست خدا بود و صدای خدا بود برای من تا بهتر خدایم را بشناسم، شخص عزیز شما بودید.
همیشه بخاطر وجود شما از خدا سپاسگزاری کردم و همچنین برای اینکه من رو لایق دونست تا بهتر بشناسمش.
از صمیم قلب دوستتان دارم، انشاالله خداوند به شما عمر باعزت بدهد.
سلام به استاد نازنین و دوستان عزیزم
همین هدایت ما به این فایلا خودش دنیای سپاسگزاری نیاز داره دیگه چه برسه به نعمتهای خداوند من اعتراف میکنم که اصلا ادم سپاسگزاری نیستم تو جلسه اول دوره فوق العاده احساس لیاقت نوشتم که بخاطر مقایسه خودم با زمین و زمان هرجا به هرچی رسیدم گفتم چرا انقد دیر دیگه چه فایده مثلا یادمه اون موقع که اولین بار گوشی ایفون 6 اومده بود تو لیست خواسته های من بود عکسش من همیشه میگفتم میخوامش به کلام اما ته دلم این بود که بابا من پول ندارم ایفون بخرم ایفون مال پولداراست و و و تا اینکه بعد چندسال من به اون گوشی رسیذم و گفتم چه فایده الان دیگه ایفون ایکس اومده و شاید فقط یه روز خوشحال بودم از داشت گوشیم چون همش مقایسه میکردم که بقیه الان فلان گوشیو دارن خداروشکر دوره احساس لیقات به من فهموند که در مدار مقایسه هستم و من نیمچه درصدی بهتر شدم اما خیلیییییییی جای کار دارم
یه مورد دیگه که من این مثالهایی که شما حالا چه از قران چه از خودتون درباره چیزی میگین مثلا میگین غرور به این دلیل به این دلیل بده من چندروز قبل یا چندوقت قبل کانون توجهم رو اون مورد بوده و داشتم هی مثالشو میزدم و وقتی شما میاین همینو میگین میگم چوووون استاد گفت پس درسته یعنی انقدر به خودم اطمینان ندارم چون همش فکر میکنم که من دارم کار اشتباهی میکنم الان که تو دوره هستم میفهمم که من چقدر تو این مورد ضعف دارم یعنی انقدر که هنوز که هنوزه جلسات دو هستم و ذره ای ازش سیر نشدم که بخوام برم جلسه بعدی :)
استاد چقدر این فایلتون خاص بود ما همیشه از شما شنیده بودم که اقا احساس خودکم بینی نکن خودتو پایین نبین خودتو ارزشمند بدون و حالا داریم میشنویم که اقا اگه بالایی خودتو دسته بالا اونقدر نگیر و به خودت مغرور نشو تو هرچی داری از خداست منم خیلی ادم مغروری هستم و خیلی جاها به خاطر نکات مثبتم مغرور شدم مثلا اگه رفتم بیرون ئو تیپ من از افراد اون جمع بهتر بوده نگاه از بالا به پایین گرفتم یا وقتی سوار ماشین مدل بالا میشم دیگه همرو از پایین میبینم یا بخاطر قدم که بلنده به ادمای قد کوتاه اصلا نگاه نمیکنم خیلی از این بدترا هم هست که چون فایل دانلودیه نمیشه نوشت:)ولی خیلی قبول دارم که فرکانس سپاس گزرای جنسش فرق میکنه یه ارامشی تو وجودته هیچ صدایی نیس سکوت همراه شادی کاملا درسته قدم اول اینه که من خالق زندگیم هستم من هنوز این باور اعتراف میکنم که در من نهادینه نشده ولی بی نهایت دارم با خودم تکرار میکنم و منطقاشم میارم و از خدا میخوام که هدایتم کنه که قفل ذهنم بشکنه تا منم پا تومدار سپاس گزاری بزارم انشالله که خدا هممون رو هدایت کنه به راه راست عاشقتونم
بسم الله العلیم
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد بزرگوارم و همه عزیزان دلی که دارن نوشته های من رو میخونند.
اهل کامنت گذاشتن نیستم زیاد ولی استاد دیوانه م کردی خب :) یادتونه تو جلسه ستاره قطبی قدم یک گفتین قلبت باز میشه… حرفات قلبمو باز کرد… دیدن چهره ت که حین حرف زدن منقلب میشه قلبمو باز کرد…کاش حس و حالمم میشد کامنت کرد… خدایا شکرت که بهم یاد دادی چطوری حالمو خوب کنم و قلبم رو بازکنم
دیشب انرژیم خیلی پایین اومده بود و ذهنم داشت جولان میداد…هیچ ایده ای برای کنترلش نداشتم جز اینکه ارزشمندیم رو یادم بیارم.. صد ها بار با خودم گفتم:”ثم سویه و نفخ فیه من روحه..و نفح فیه من روحه..” سعی کردم در آغوش خداوند قرار بگیرم..
با حال معمولی گرفتم خوابیدم…صبح که بیدار شدم گفتم تو زرنگیا..ولی منم الکی الکی سه سال آگاهی کسب نکردم که بیای بهم حکومت کنی :) چند جمله از جناب ملک زاده بزرگوار که از اعضای فعال و موفق و قدیمی این سایت هستن رو یادم آوردم…”همه نیاز های ضروریه ما بصورت رایگان رفع میشه و بینهایته…آب..اکسیژن..خورشید..”
این افکار رو تو ذهنم مرور کردم که من چقدر ثروتمندم که از خواب پا شدم و چشم هام دارن میبینن
چقدر ثروتمندم که گوش هام میشنون ..چقدر ثروتمندم که با پای خودم رفتم نون خریدم…چقدر ثروتمندم که گلودرد ناشی از سرماخوردگی ندارم..اگه داشتم الان ثانیه ای 3 بار داشتم به خدا میگفتم که درستش کن!
چقدر ثروتمندم که از خواب پا شدم و مادرم رو دیدم…
خودمو کشیدم بالا تا حدودی… و فک کنم همه تون تایید کنید که هر موقع ادم سعی کنه بخش خاصی از افکار و باورهاشو تغییر بده.. به فایل ها و آیات و .. مربوطه هدایت میشه… من داشتم رو احساس ارزشمندی درونی و احساس سپاسگزاری کار میکردم… و صبح ک سایت رو باز کردم یک فایلی دیدم که دقیقا درباره این دو موضوع توش صحبت شده:)
استاد شما که منو نمیشناسین:) شما که نمیدونستین مسأله من رو… ولی خدای شما خیلی خوب میدونست…هم مسأله رو .. هم راه حلشو…واس همین به دل شما انداخت که اینارو بگین:)
الان چند صد نفر دیگه هم کامنت میزارن و تضمین میکنم که همه شون حس خواهند کرد این فایل واسه اونا گذاشته شده…
خدایا چقد بزرگ و توانمند و هوشمندی که به نیازهای هر “دابّه” تو این جهان جواب میدی… و خسته هم نمیشی..اشتباه هم نمیکنی.
بعد از کند و کاو در درونم هم فهمیدم احساس وابستگی به یک خواسته ای که دارم اون حال بد رو بوجود آورد…
خیلی از ماها گوش میدیم..و فک میکنیم فهمیدیم..من گوش دادم به جلسه یک قدم دو و رد شدم و فک کردم حالیمه!
ولی نفهمیده بودم … خوشبختی حال خوبه..نه تجربه فلان خواسته…
از زندگیت لذت ببر تا لذت های بیشتری وارد زندگیت بشه..تامام
خدایا کنترل ذهن راحت نیست…
ولی ما خب تورو داریم..
کمک کن بتونیم نعمت هامونو ببینیم..کمک کن عمیق تر شکرگزارت باشیم…
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدناالصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم …
و ارزقنا و انت خیر الرازقین
یا حق
با نام خدای مهربان درود ب استاد ومریم جان ودیگر دوستان استاد خیلی ازت سپاسگزارم خداوند عمر با عزت بهت بده چقد نکات ارزشمندیرو تو این فایل بهمون گفتید من ک فقط میگفتم خدایا شکرت تا حالا این مطالب ب این زیبای نشنیده بودم امروز فقط فایل جدید گوش میکردم بعدش ب خودم میگفتم حالا فهمیدی خوب زندگی کردند رو از خواب غفلت بیدار شو و از خودت یک انسان شکر گزار بساز واز انچه ک داری شکر کن وحال دلت رو خوب نگهدار ودر فرکانس خدا قرار بگیر خودتو دوست داشته باش وبا خودت در صلح دوستی برقرار کن خوب زندگی کن وبزار دنیا جای خوبی برای همه باش دوستان این فایل میلیارد ی ارزش داره از محتوای آن غافل نشوید امیدوارم بتوانم خوب زندگی کردن و ب خودم طبق آموزههای استاد ک آموزههای قرانیست انجام بدم ب امید خدای مهربان همه رو ب خدا میسپارم ب امید دیدار فرشته رحیمی
به نام خداوند بخشنده مهربانم (که هرچه دارم از تودارم)از این تاریخ به بعد دوست دارم این جمله سر فصل شکرگزاری هام وکامنتهام باشه.
سلام به استاد عزیزم استاد توحیدیم سلام به مریم جان خوش قلبم
سلام به تک تک دوستان نازنینم
استاد این روزها فایل هایی که روی سایت قرار میگیره جنسش فرق میکنه نمیدونم چجوری بگم ولی این احساس قلبی منه احساس میکنم خیلی خیلی مدارتون بالا رفته خیلی خیلی توحیدی تر شدین خیلی خیلی رشد کردین ودر مقابل خیلی خیلی افتاده تر خوش قلب تر مهربان تر شدین،جلوه ای از خداوند شدین
استاد تحسینتون میکنم اینقدر رشد کردین اینقدر آگاهی ناب دارین اینقدر تک تک حرفاتون درست وبا منطق هستش آخه یه انسان چقدر میتونه رشد کنه استاد من اگه بتونم همین روند رشد بی پایان رشد شما رو درک کنم برام کافیه تمام راه رو رفتم باور اینکه رشد وپیشرفت یه انسان نقطه پایان نداره استاد من هرچقدر تحسینتون کنم وسپاسگزار خداوندم باشم بخاطر حضور یه فرشته ی زمینیش در زندگیم کمه
استاد سپاسگزارم که هستین سپاسگزارم که درک درست وصحیح از قرآن داشتین ودارین وسخاوتمندانه در اختیار ما قرار میدین سپاسگزارم بخاطر مسیر درست مستقیمی که داشتین ودارین و ردپاگذاشتین برای اَمثال من تا پا بزارم جای پای شما استادعزیزم ودر مسیر درست حرکت کنم
استاد این روزها فایلهای شما اشک مارو درآورده،یه جاهایی اشک از سر ذوق وخوشحالی که در این مسیر توحیدی قرار دارم و یه جاهایی هم اشک مسیر اشتباهی که طی کردم وبعضی جاها همچنان در گمراهی هستم.
استاد اول اینکه سپاسگزار خداوندم هستم که دراین مسیر الهی قرارم داده دوم اینکه از خداوندم میخام
همینطور که لیاقت حضور دراین مسیر رو بهم داد همینطور لیاقت رشد وپیشرفت ودرمدار بالاتر قرار گرفتن ودرک درست تک تک صحبتهای شما رو بهم بده
استاد وقتی فایلتون رو گوش دادم قشنگ گمراه بودنم در مسیر رو درک میکنم تازه یه سری پاشنه هارو دارم از خودم پیدا میکنم ویه جاهایی هم هنوز در مداری نیستم که درک درستی از صحبتهاتون رو داشته باشم فقط چیزی که درک میکنم اینکه این مسیرم باید عوض بشه وچجور وچطورش هم با گذر تکاملم بهش میرسم.
استاد اینقدر دراین مسیر با جون ودل میمونم وروی خودم کار میکنم تا تمام مطالب رو با اعماق وجودم درک کنم ودر مدار بالا تر قرار بگیرم.
سپاسگزارم استاد عزیزم که حضور گرمتون عشق ونور قلبتون اینقدر در زندگیم چراغ راهم بوده وهست استاد سپاسگزارم بخاطر وجود پاکتون بمونید برامون که وجودتون در زندگیم سرشار از عشق وایمان وخوشبختیه.
خداجونم خودت استادمون رو واسمون حفظشون کن
وقدرت درک این مطالب ارزنده درو بهم بده.سپاس
به نام الله یکتا
سلام به اهل بهشت
خداوندا تنها تورا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم
غرور تنها عاملی که میتونه یک انسان رو نابود کنه غرور میتونه در تمام ابعاد باشه نگاهی بالا به پایین که من برترم و همین غرور کاری با انسان هایی که خودشونو برتر میدیدن کرد که وقتی اون جایگاه شغلی اون چهره و اندام زیبا اون شهرت و محبوبیت اون ثروت و جبروت رو از دست میدن دقیقا مثل موش مرده ای هستن که حتی توان سربلند کردن ندارن چه برسه حرف بزنن
احساس لیاقت ما وقتی درونی نباشه وصل باشه به عامل های بیرونی و دچار غرور بشه دقیقا ما داریم شرک میورزیم
استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگذارم واقعا ازتون سپاسگذارم خیلی خیلی خوبید
زمانی که از غرور و مقایسه ابلیس گفتید یاد گذشته خودم میوفتم زمانی که ازدواج کردم دچار غرور شدم خب با پسری تحصیل کرده که پدر ثروتمندی داشت ازدواج کردم پسری که از لحاظ ظاهری قد بلند و چهره زیبایی داشت و حساب بانکی پری که توسط ارث پر بود طلاهایی که واقعا سنگین بودند حالا تا اینجا از لحاظ ازدواج غرور منو داشته باشید تا اینکه چهره من با مجردیم خیلی فرق کرد تپل شدم و زیباتر شدم اعتماد به نفسم چسبید به سقف استاد سلام به هیچکس نمیکردم بی ادبانه رفتار میکردم و فکر میکردم همه زیر دستای منن همون به تازه به دوران رسیده من بودم به طلا هام مینازیدم به شوهرم به زیباییم به داراییم فخر میفروختم به همه تا رسید خب همسرم با شما آشنا بودن و مداوم با همون پولها دوره های شمارو میخریدن و حسابی خوش بودیم تا رسید به سال 99بزرگ ترین تغییر زندگی من از اونجا شروع شد هشت ماهه حامله بودم که مادر همسرم توسط بیماری همه گیر فوت شد ما تو خونه ایشون زندگی میکردیم بعد 40روز بچم به دنیا اومد قرار شد خونه ایشونو ما بخریم اما پول کم اومد النگوم رفت احساس لیاقتم کم شد غرور اومد پایین چهره زیبای من با پف های بارداری و چاقی زیادی بازم غرورم رو اورد پایین تر وضعیت مالی و فروش هرباره هرتیکه طلام داشت احساس لیاقتم رو میآورد پایین و پایین تر شغل مهندسی که حقوقش خوب بود اما به دلایلی همسرم اومد بیرون و اخرین تیکه طلامم حلقم سر این موضوع رفت انگار تازه یکم به خودم اومدم اما به اینجا ها ختم نشد غرور و ناسپاسی من باعث شد بچه من از همون اول عجیب باشه هم برای من هم برای دیگران گریه های عجیب راه نرفتنو حرف نزدن سرموقع و هزار تا الگوی تکرار شونده بحث و درگیری با این و اون منو به جایی رسوند تو این سه سال که دست تسلیم و اوردم بالا گفتم خدایا قسمت میدم به هرکسی که دوسش داری نجاتم بده و این شد هدایتم کرد به سمت شما سایت شما
شما همون نعمتی بودی که وجود داشت تو زندگیم اما من نمیدیدمش این یکسالی که همراه شما هستم اول من رو با خدای واقعیم اشنا کرد و هنوزم تشنه اینم بیشتر اشنا بشم باهاش چون واقعا هنوز درست نشناختمش اما به اندازه ای که دارم باهاش دوست میشم به همون اندازه اسان میشوم
این داستانمو گفتم تا بگم منم ابلیس بودم چندین سال در جهنم واقعی به سر میبردم اما الان خودم رو شناختم نه دقیق اما تکاملی استاد الان بیشتر درصلحم با خودم با اطرافیانم کمتر عصبی میشم واکنش نشون میدم از وقتی اومدم دوره قانون سلامتی خیلی لاغر شدم صورتم لاغر شده خیلی ها نصیحتم کردن بهم گفتن نکنه شوهرت گشنگی بهت میده و هزار تا حرف اما تنها عکس والعمل من یه لبخنده و ترک اون مجلس دور شدن از ادم هایی که عزیز ترین هام هستن ولی کی عزیزتر از خودم که بخوام با هربار دیدن اون ادم ها فقط روحم رو خسته کنم پس خودم اگاهانه دور شدم تا خداوند من رو هدایت کنه به مسیر های بهتر استاد اولین دوره من دوره احساس لیاقت بود واقعا شاهکار کرده تو زندگیم استاد چرخ زندگیمون روون تر شده چون من بهش نمیگم احساس لیاقت میگم توحید عملی کسی که خدارو قبول داشته باشه و باورش کنه که هم ثروت میده هم سلامتی هم خونه هم بچه سالم هم اندام زیبا هم شغل مورد علاقه هم هزاران نعمت اونه که خودشو مقایسه نمیکنه یا کسی که بدونه هرکسی مسئول زندگی و رفتار خودشه دیگه نه حسودی میکنه نه دل میسوزونه که بخواد ناجی بقیه بشه کسی که بتونه ذهنش رو کنترل کنه خودشو هرجوری که هست دوست داشته باشه اونه که بازی سه بر هیچ رو میبره اره استاد عزیزم احساس سپاسگذاری فراتر از احساس عشقه وقتی سپاسگذاری عمیق بشه جوری اشکات میان جوری تپش قلب میگیری که به همون خدا انگار خدا محکم بغلت کرده انگار داری میبینیش انگار داری لمسش میکنی احساسش مثل اوج گرفتنه دلت میخواد هی بری بالا خدایا واقعا سپاسگذارتم عاشقتم ولی استاد خدا خیلی هوامو داشت که فقط پس کله ای من با رفتن طلاها رفعش کرد خیلی هوامو داره البته من خودمو لایق ندیدم و مقصرش هم خودم بودم به خاطر همین دارم تکاملی از استاد عزیزم یاد میگیرم چطور زندگیم رو روان تراز دیروزم بکنم و چطور در مدار دریافت نعمت های بیشتر قرار بگیرم و جواب استاد و خداوند اینه
لئن شکرتم لازیدنکم
سلام استاد جان
اخه مگه میشه انقد خدا هدایت کنه
اینا همش بخاطر اینه که عمیقا باور دارم خدا هر لحظه داره هدایتم میکنه
متوجه شدم چند روزه احساسات بدم و اینکه نمیتونم تصمیم درست بگیرم و خواسته هامو بشناسم از روی حسادته از روی مقایسه است فکر میکردم خیلی خوب شدم ولی نه هنوز خیلی کار دارم چون بدترین پاشنه اشیلمه
الان داشتم فایل ذهنیت محدود کننده در برابر قدرتمند کننده قسمت یک رو گوش میدادم چنتا کامنت جدیدشو خوندم گفتم بیام تو عقل کل سرچ کنم درمورد اینکه چطوری بیشتر بابت نعمت های دیگران سپاسگذار باشم و خوشحال بشم که دیدم فایل جدید اومده و تیترهاشو خوندم گفتم خدایاشکرت که مخصوص منه این فایل
خدایاشککککرت هنوز گوش ندادم این فایلو البته ولی میخوام اول کامنت بذارم
من مدتیه همه دوره هارو گذاشتم کنار تا با فایلهای دانلودی بیشتر رو خودم کار کنم هر لحظه در حال نوشتنم و شما هی فابلهایی میذارین که انرژیم بیشتر میشه مثل کامنت لیلای عزیز که دوتا پاشنه اشیل من بود من هر روز چند بار گوش میکنمش تا ارزشمندیمو به نظر و رفتار دیگران گره نزنم و سپاسگذار باشم و از نعمتهای دیگران هم سپاسگذاری کنم حتی
هر روز مینویسم
ارزشمندی من ربطی به رفتار دیگران نداره چه رفتار خوب ببینم چه رفتار بد ببینم خودمو دوست دارم و احساس ارزشمندی میکنم
ارزشمندی من ربطی به احترام و تعریف و تمجید دیگران نداره چه احترام ببینم چه بی احترامی چه تعریف کنن ازم چه انتقاد کنن ازم من خودمو دوست دارم و احساس ارزشمندی میکنم
ارزشمندی من ربطی به داشته ها و نعمتهام نداره چه سرشار از دارایی باشم چه چیزی نداشته باشم خودمو دوست دارم و احساس ارزشمندی میکنم
ارزشمندی من ربطی به داشته های دیگران نداره چه دیگران بیشتر از من دارا باشن و من کمتر داشته باشم بازم خودمو دوست دارم و احساس ارزشمندی میکنم
ارزشمندی من ربطی به خونه و ماشینم نداره چه خونه ی بزرگ داشته باشم که نداشته باشم خودمو دوست دارم و احساس ارزشمندی میکنم
ارزشمندی من ربطی به سختی کشیدن و کار کردن نداره من اگر در اسایش و راحتی و استراحت و بیکاری باشم خودمو دوست دارم و احساس ارزشمندی میکنم
استاد تو فایل ذهنیت قدرتمند کننده چه قشنگ میگین به جای مقایسه و حسادت بیام از باورهاشون یاد بگیرم و اون باورهارو در خودم ایجاد کنم تا منم به نتیجه ی مطلوبم برسم چون جهان داره فقط به باورهامون پاسخ میده ادم عاقل بجای مقایسه میاد از راه و روش و باورها و ویژگی هایی که اون طرف در خودش ساخته استفاده میکنه به نفع خودش و خودشو رشد میده میاد سپاسگذاری کردن به خاطر داشته های خودش و دیگران رو جزو شخصیتش میکنه تا به جهان در خواست بفرسته چون جهان فقط فرکانس من رو میفهمه خداوند نمیدونه من میگم چی میخوام اون اصلا کلام منو نمیشنوه اون میبینه در برخورد با یه نعمتی من احساسم خوب میشه اون رو وارد زندگیم میکنه و منو به سمتش هدایت میکنه
من بابت نعمتهام سپاسگذارم چون هر چه که دارمو با باورهام خلق کردم و هر چه دارم حاصل باورهای منه پس قدرشونو میدونم
اگر بخوام خودمو مقایسه کنم این مقایسه هر گز تموم نمیشه چون نعمتها بی نهایته همیشه هستن کسایی که بیشتر از من دارن
یادمه تلوزیون یه معلمی داشت تعریف میکرد که یه شاگرد داشت که بچه ی یکی از رییس کارخونه های بنام و مطرح بوده و فوق میلیاردر بودن و اون بچه با اینکه بی نهایت ثروت داشت خودشو با بچه ی رقیب پدرش مقایسه میکرد که اونا میرن تعطیلات فلان جا
واقعا فهمیدم احساس خوشبختی داشتن به دارایی و نعمت نیست به باوره من الان میگم به خودم رویا اگر به تمام خواسته هات میرسیدی ولی با این باور و افکار خوشحال بودی؟ میگم نه پس چیزی جز باورهام نمیتونه باعث احساس خوبم بشه پس میگم همه چیزو بی خیال شو چون این بیرون چیزی باعث احساس خوبت نمیشه بیا رو باورهات کار کن رو احساس سپاسگذاری کار کن مثل لیلا که از تراس یک در یک خونه ی اجاره ایش انقد سپاسگذار بود از اب گرم از حمام از سلامتی و چشمای زیبای بچهاش سپاسگذار بود
دیشب داشتم چند ساعت فقط بابت سلامتی خودم و بچهام و شوهرم سپاسگذاری میکردم و فهمیدم چقدر من ناسپاسم گفتم فکر کن اگر بینایی نداشتی اون وقت تمام ثروتها تمام دنیا مال تو بود چی؟ اما الان داری از دیدن یه درخت لذت میبری از راه رفتن تو خیابون لذت میبری
خدایاشکرت بخاطر تمام نعمتهایی که بهمون دادی و ما ناسپاسی میکنیم