شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-62.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-10-19 18:24:222024-07-17 13:54:48شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که هرچه داذم از اوست
سلام آجی زهرا امیدوارم حالت عالی باشه …
ممنونم از کامنت قشنگت عزیز دلم …
این کامنتت منو خیلی به فکر فرو برد …
به خودم میگفتم وای ملیکا
راست میگه تو هم همینو میگیاااا
میگی خدایا پول بده موبایل بخرن ماشین بخرم به اینو اون کمک کنم …
تو چراچیزی که می خوای رو نمیگی …
تو موبایل می خوای ؟ اوکی بزار خود خدا به بهترین نحو برات میگیره …
تو شادی می خوای خب بزار خدا هدایتت کنه چرا میگی خدایا پول بده تا اینو بخرم یا بتونم اینجا برم و شاد باشم …
این دایره های محدودیت رو چرا برای خدا میکشی …
یه جورایی انگار میگم ببین خدا اینطوری بشه …
حالا فهمیدن من به جای خواسته هام ،مسیر خواسته هام رو می خوام …
ممنونم عزیز دلم به خاطر این اگاهی قشنگی که دادی …
منتظر نتایج بی نظیرت هستم …
به نام خداوندی که هرچه دارم از اوست
سلام به مریم عزیزم …
سلام به اجی مریم عزیزم که باورم نمیشه چقدر زیبا و دوست داشتنی اینگونه سخن میگوید …
هر لحظه و هر کلمه از کامنتت به من ارامش میداد …
چقدر خوب یاد گرفته ای
چقدر زیبا مینویسی و چقدر زیبا درک میکنی …
ازت ممنونم
مخصوصا انجا که این کلمات را میگفتی :
.
هی نشین اشتباهات گذشتهات رو مرور کن، خودت رو ببخش، به خودت احترام بزار، تو آدم خوبی هستی و هر روز داری بهتر و بهتر میشی. تو انسان ارزشمندی هستی. تو انسان بالیاقتی هستی و لایق یک زندگی فوقالعاده در آسایش و رفاه هستی. تو لایق ثروت هستی. تو لایق نعمتهای خداوند هستی. تو قراره دستی از دستان خدا باشی. تو قرارت به گسترش این جهان زیبا کمک کنی. تو قرار زندگی فوقالعادهای رو در این جهان سخاوتمند تجربه کنی و اثر خوبی از خودت بر جای بزاری.
.
عاشقتم …
دوست دارم صد بار این کامنت رو بخونم …
ممنونم ازت …
دوستت دارم ..
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام به داداش صادق خوبم
امیدوارم حالت عالی باشه
ازت ممنونم به خاطر کامنت قشنگت …
بسیار زیبا بود …
کوتاه و عالی
مخصوصا اونجا که گفتی :
.
باور اشتباه بعدی این است که فکر میکنند یک جایی به کسانی ظلم شده و در حق آنان بیعدالتی شده است و آنها این توانایی را دارند که این ظلم و بیعدالتی را برطرف کنند اما هر کسی در هر جایی هست در جای درستی قرار دارد و خداوند اندازه سر سوزنی اشتباه نمیکند و آن افراد نتیجه افکار باورها و فرکانسهای خودشان را تجربه میکنند
.
.
.
فهمیدم دقیقا این باور خفته ی منم هست …انگار که دل سوزی میکنم براشون …
چیزی که از عدالت خداوند در ذهنم بوده و هست …
میدونم هنوز خیلی مشکل دارم توش ولی دوست دارم منطقش رو اینجا برای خودم مرور کنم …
این باور عدالت که در ذهن ما کاشتند اشتباه است ….
برای ما از همان کودکی عدالت را با مفهوم هایی مثل مساوی بودن یا برابری شناساندند …
از بچگی سر هر سوالی میگفتند اگر یک پیتزای گرد را بین 4 نفر به صورت مساوی تقسیم کنیم این میشه عدالت و هر کسی یک چهارم قاچ را دارد ….
نه این عدالت نیست …
اگر یک عالمه غذا داشته باشیم و دو نفر بخواهند از ان بخورند …خدا نمی اید بگوید خب یه بشقاب برای اولی که لاغر تر است و یک بشقاب هم برای دومی که چاق تر است …
نه !
خدا میگه اون لاغره با یک بشقاب سیر میشه …پس اینم یک بشقاب ..و اون چاقه با 3 بشقاب سیر میشه اینم 3 بشقاب …عدالت برای خدا سیراب کردنه …پرکردنه …
نه به صورت مساوی نصف کردن …
میدونی …
اگر یک رستوران رو در نظر بگیریم که همه جور غذایی با کیفیت و عالی و خوشمزه توش باشه و همشم در دسترس برای همه و رایگان باشه …فقط هر کسی باید با بشقاب و قاشق خودش برای خودش غذا بکشه و بیاد سر سفره …
و همون جا هم کلی گِل سفال و دستگاه هست برای ساخت اون قاشق و بشقاب …هرکس هم فقط برای خودش میتونه بشقاب و قاشق درست کنه
خب یکی با ملاقه سریع میاد و یک دیس بزرگ و همه جور غذا و سالاد و …بر میداره و میره سر میز …یکی هم با یه قاشق چی و یک کاسه ماست خوری میاد اروم اروم از هر کدوم یک یه ذره بر میداره و میره میشینه سر همون میز …خب تفاوت خیلی زیاده …اولی اینقدر غذا رو به این سرعت ولی دومی با کلی سختی و اینقدر کم …
اما عدالت رعایت شده …
اگر شما هم سر همون میز باشید میگید کسی حق کسی رو نخورده که ….
نه اونی که یه دیس غذا داره حق اون که یک کاسه غذا داره رو خورده نه برعکسش …
نعمتا فراوونه …
خب اون ادما می خواست بشقاب و قاشق بزرگ تری بیاره …می خواست بیشتر بکشه …
حالا نشده؟ همینو داره….اشکال نداره بلند بشه . بره یه بشقاب و قاشق بزرگ تر بسازه و بیاد و غذا های بیشتری برای خودش بکشه
…
همین ….
دنیای مادی ما هم همینه …
در این رستوران همه چیز تمام …با کلی نعمت تمام نشدنی …
فقط کافیه که ما بریم و بشقاب و قاشق های بزرگ تری بسازیم تا هر روز و هر لحظه از نعمت های بیشتری بر خوردار باشیم ….
خبر خوب اینکه تو میتونی بشقاب و قاشقت رو خودت بسازی و خودت سایزشو مشخص کنی هیچ محدودیتی نداره …هیچی …و هر لحظه هم داری میسازیش …
فقط باید اگاه باشی و سوراخ ها ترک ها رو بگیری و اونو بزرگ تر کنی …هر روز و هر لحظه ..
یکی از این راه هاش هم کنترول ذهنه (تقوا ) و دیگری که عینا در قران اومده شکرگذاریه …
.
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ…
وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر شما می افزایم
(آیه 7 سوره ابراهیم)
خدا اینجا نمیگه که شکر کن تا نعمت ها رو زیاد کنم …چون نعمتا زیاد هست …یه عالمس …و هر روزم داره به صورت خودکار زیاد تر هم میشه …
خدا میگه
لَأَزِیدَنَّکُمْ
تو را زیاد کنم …
یعنی تو …
یعنی ظرف تو
یعنی درون تو
یعنی بشقاب تو …
یعنی خودت تو هستی که کوچکی و نعمتای کم داری ….
میبینی …
چقدر قشنگه ..
چقدر خوشگل میگه ….
ای جانم …
عاشقتم خدا ….
حالا تو بگو …
پدر فافا (استاد عباسمنش )
سال ها پیش مثل خیلی از ما سر این سفره بود …توی این رستوران دنیا …و یک قاشق و بشقاب کوچک داشت …
وقتی فهمید که ..عه انگار خودشه که تعیین میکنه اندازه ی ظرفش چقدره …
بلند شد و رفت پشت میز درونشو
ظرفشو ساخت …
ظرفی که من الان الگوشو دارم چون اون ساخته ..
ولی در اون زمان اون حتی الگوشو نداشت …
و حالا اینجاست ..
با این همه نعمت های فراوان …
ایا حق کسی رو خورده ؟
ایا بی عدالتی شده ؟
نه اتفاقا ..
عدالت اجرا شده …
هر کسی به اندازه ی ظرفی که داره جا داره تا از نعمت ها استفاده کنه …
و ما میتونیم ظرف هامون رو بسازیم …
حیف نیست ..
با این ظرف های سوراخ و شکسته و کوچک در این دنیای پر از فراوانی و برکت نشسته ایم و با افکار خراب به افراد دارای نعمت های زیاد تهمت میزنیمو دیگه بماند که چه ها نمیگوییم …
به جاش میتونیم ما هم بلند بشیم و پشت میز کوزه گری درونمون بنشینیمو شاهانه ترین ظرف را بسازیم …
و همه چیز را با هم داشته باشم …
حالا فکر کنید اون رستوران تبدیل بشه به فروشگاه زنجیره که همچی داره …ارتباطات و پول و ثروت و سلامتی و شادی و خوشبختی …
و همه چیز به فراوانی هست ..و هیچ گاه چیزی کم نمیشود …
حالا بگو ..حاضری مثل همیشه بلند بشی و با همان ظرفی که داری به خرید بروی ؟ و همانقدر بدست بیاوری و در اخر با کلی حسرت از اونجا بیای بیرون و بگی ای کاش ای کاش ای کاش ….
یا میشینی ظرفت رو میسازی ؟
دقیقا استاد توی فایل جدید (هدفی متفاوت در سال جدید ) گفته شد همین بود …
بیا بلند بشیم اهدافمون رو بنویسیم که چه چیز هایی رو می خوایم و دوست داریم توی سبدمون باشه …
و بعد اون سبد رو …اون ظرف رو بسازیم …به هر شکلی که می خوام …
پس …
از خودم شروع میکنم ..
از ظرف درون خودم …
من سیده ملیکا مرتضوی به خودم و خدای خودم تعهد میدم که امسال با هدایت و یاری خداوند روی ظرف وجودی ام کار کنم و ان را گسترش دهم …
تاریخ 5 فروردین 1403
امضا MElIKA
مرسی مرسی …
عاشقتونم …
کلی عشق و فراوانی را براتون از خدای بینهایتم خواهانم
به نان خدایی که هرچه دارم از اوست
سلان رویای قشنگم …
وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم
جا خوردم ….
اونجاش که گفتی :
من فردی بسیار دلسوز هستم که البته اطلاع نداشتم که این دلسوزی شرکه و قدرت را خدا گرفتن هست و در ذهنم فکر میکردم که ثروتمند بشم لیست داشتم که برای هر کسی چه کارهایی انجام بدم
و حالا با تمام آگاهی هایم که هر روز بیشتر میشه متوجه شدم هر کسی هر جایی که هست باید همان جا باشه و بر اساس فرکانس ها و ارتعاشی که داره اونجاست پس من نمیتوانم توجه و تمرکزم را روی آنها بذارم و باعث بشه از اون جنس بیشتر وارد زندگیم بشه و قدرت را از خدا بگیرم و به خودم بدهم در حالیکه این شرک هست و من خیلی وقته به این موضوع آگاه شدم و دوست داشتم نظرم را بیان کنم
.
.
چقدر خوب کردی که اینارو نوشتی …
ازت ممنونم..
چون منم دقیقا همینجورم..
خیلی وقتا شده از افراد نزدیکم میپرسم چه رویایی دارین یا چه آرزو یی یا چه خواسته هایی دارین …و بعد اونا حواب میدن و من توی ذهن خودم میگم من اگه پولدار بشم اینا کارو براش میکنمو اونو به آرزوش میرسونم …
وای خدای من …
هنوز نمیدونم چطور رفعش کنم ولی این یه شرک لوده همیشه که باعث میشه برم عقب …
….
شرک به خدا
و تفکر نهفته ای کا میگه عدالت برقرار نیست و بعضی هایی که به خواسته ها و آرزو هاشون نمیرسند به خاطر بی عدالتی و انگار من می خوام با این کار عدالت اجرا بشه و دیگران هم به چیزایی که می خوان برسند …
نه اصلااااا
ازت ممنونم به خاطر این آگاهی…
امیدوارم به زودی بتونم راهی برای رفعش پیدا کنم …
عاشقتم ..بسیار سپاسگزارم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام آجی زهرا
امیدوارم هرکجا هستی پر از شادی و فراوانی باشی …
ممنونم از کامنت قشنگت …
مخصوصا اونجا که گفتی من روی خدا حساب باز نکرده بودم
روی پول حساب کرده بودم …
نمیتونم بگم چند بار برام همچین موقعیت هایی اومده …
که برای داشتن یک خواسته روی پول حساب کرده بودم و نشده بود …
یا جاهایی که پول و اینا نداشتمو روی خدا حساب کرده بودم و به صورت معجزه واری یا پولش جور میشو اونو میخریدم یا یکی برام میخرید و بهم هدیه میداد ….
.
ممنونم برای کامنت قشنگت …
دوستت دارم
منتظر نتایج بی نظیرت هستم …
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام برادر امیر
امیدوارم هر کجا هستی شاد باشی
ممنون برای کامنت زیبایت …
دقیقا منم این باور خفته رو دارم …اینکه انگار اگه فقط ثروت رو بخوام یه جور خودخواهیه …
یا اینکه یه رابطه بین کمک به نیازمندان و انجام وظیفه بودن توی ذهنم هست …
انگار که توی ذهنم اینه که من اگر این کارو انجام ندم خدا دیگه بهم بیشتر نمیده
انگار که شرط ورود ثروت بیشتر این است که قسمتی رو کمک کنم …نمیدونم چه باوری جایگزین کنم
ولی ممنونم به خاطر این آگاهی زیبایت ..
بسیار سپاسگزارم
به نام خدای عشقم که هرچه دارم از اوست …
سلام آجی اسما
سلام عزیز دلم …
ممنونم به خاطر این کامنت زیبایت …
کامنتی که هر قسمتیش منو به فکر فرو میبرد…
راسش اون قسمت که گفتی…
پول درآوردن آدم رو تنها می کنه،
دیدم منم انگار ته ذهنم همین بوده و هست …
از بچگی هرکسی که یکمی وضعش بهتر بود و برای همه چیز می خرید و همه رو مهمون میکرد میگفتن که
این دوستان که میبینی
مگسانند دور شیرینی …
و همین رفته بود توی ذهن من که آره آدمای پولدار دوستای واقعی ندارند و بهتره فقیر بود، و دوستای باوفا و واقعی داشته باشی تا اینکه ثروتمند باشی و به قول خودمون دوستانی لاشخور دور و برت باشه …
وای خدای من …
چه باور مزخرفی …
باورم نمیشه همچین چیزی رو اینقدر توی سرم تکرار میکردم
….
میدونی این در صورتیه که کاملا برعکسش در دنیا واقعی هست وقتی آدم پولدار نباشه آدما و دوستای در همون حد کنارش میان و واقعا خیلی هاشون آدمای درست و با وفایی نیست و حتی اونایی هم که خوبن به خاطر وضعیت مالی بدشون کمکی هم نمیتونن انجام بدن …
اصلا به صورت منطقی هم بخوایم بگیم اشتباهه
تو وقتی فقیر باشی اول اینکه دوستان کمی خواهی داشت چون به خاطر بی پولی هیچ کاری نمیتونی بکنی …و همیشه جاهایی باید بری که به پولت برسه …
و تازه چون تو فرکانسی در همون حده …خب هم فر کانسی های خودتو میاری که اکثر افرادی که فقیر اند در واقع همون اکثریت با افکار و توجه های منفی جامعه اند که فعلا تغییری در خودشون ایجاد نکرده اند ..
و بیشترشون به جای تحسین ،گله و شکایت میکنند ..
دوما به فرض که با چند تا دوست خوب و متفکر و وفادار و قدر شناس آشنا شدی
ولی در هر حال اون توی بحث های دیگه مثل پول و ثروت در فرکانس فقره که تو باهاش آشنا شدی و در اون صورت هم به خاطر تنگ دستی هیچ کدومتون نمیتونید آن طور که شایسته و درست و اصولیه به همدیگه کمک کنید مگر اینکه توی مشکلات ، بیشتر غم خوار هم باشید که باز اونم توی فرکانس و تمرکز بر نکات ناجالبه …
در هر صورت وقتی روی فرکانس فقر باشیم نه خودمون میتونیم دوستان و افراد خوبی رو پیدا کنیم و نه میتونیم برای خانواده و دوستانمون افراد شایسته ای باشیم …
(در ادامه درباره ی فرکانس ثروتمند بودن هم میگم ولی )می خواستم اول اینو بگم که یکی دیگه از باورای من درباره ی همین موضوع بحث خانوادم بود که چون خانواده ی دوست داشتنی امروز من در فرکانس فقر هستن من اگر فرکانس روی ثروت بره از اونا جدا میشم و دیگه نمیتونم باهاشون باشمو خوش بگذرونم ..
اینم غلطه …
من یه برادر بزرگ تر و یه برادر کوچیک تر از خودم دارم …
و یک مامان فوق العاده و یک خانواده ی دوست داشتنی مادری و یک پدر بی نظیر …
خب میتونم براتون بشمارم که اگر در مدار ثروت بودم چقدر میتونستم اونارو خوشحال کنم …
و این باورم با این منطق رد میشه که بابا اگه من در مدار و فرکانس خوب پول ساختن بودم مگه اجازه میدادم مامانم که پرستار هست دیگه یک لحظه توی اون بیمارستانی که یک ذره هم براش ارزش قائل نیستن بمونه …؟
اگه من خوب و عالی پول میساختم مگه میزاشتم داداش کوچیکم ناراحت بمونه یا بی همبازی باشه …اصلا نصف لذت هایی که نمیتونم با داداش کوچیکم داشته باشم سر پوله …چه اینکه نمیتونم باهاش برم شهر بازی چه اینکه نمیتونم ببرمش بولینگ چه اینکه نمیتونم براش ایکس باکس بخرم و….خیلی چیزای ساده ای که ما میتونیم باهاش و در کنار هم لذت ببریم و نمیشه …اتفاقا با پولدار شدن من ،بیشتر میتونم با اونا وقت بگذرونم و شاد باشم و لذت ببرم …
مگه میذاشتم سر یه قرون دو زار دعوا بشه یا سر بی پولی یه کار اصولی و درست حسابی نشه ؟ مگه میشه آخه
این چه حرفیه ؟
الان اگر من در مدار ثروت درست بودم میتونستم برای خودم یه ماشین داشته باشم و هر روز با ماشین خودم با برادر بزرگ ترم به راحتی و بدون هیچ نگرانی برم دانشگاه…
مگه میشه راحت تر نشه تازه اون موقع نه نگران پولشین نه جاش نه کمبود سرویس …
چه روزایی که با استرس میرفتیم و اتوبوس دانشگاه نبود و یا پر بود و باید 40 دقیقه توی اتوبوس می ایستادیم …خیلی وقتاهم که یا با یه هزینه ی چند برابر تاکسی میگرفتیم یا دیر میرسیدیم…
مگه میشه من ثروتمند باشم و نرم رانندگی یادبگیرم تا کار خودم راحت تر بشه تا خودم بتونم جاهای دیگه برمو و مکان های دیگه ای رو کشف کنمو لذت ببرم …
مگه میشه من پولدار باشمو نرم کل اصفهانو بگردم …
اصفهانی که از بس جای دیدنی داره بهش میگن نصف جهان بعد منه اصفهانی یاد ندارم تا حالا چهل ستون رفته باشم …
مگه میشه بلیط نگیرم نرم شمال و کیش و اونجا توی اون طبیعت لذت ببرم و هدف گذاری کنم …
مگه میشه …؟
همین چند روز پیش ما رفته بودیم مشهد برای سال تحویل ..
و با خالم بودیم …
جا و غذای مشخص که نداشتیم شاید بگم نصف روز رو داشتیم میگشتیم که یه جا پیدا کنیم …و آخرشم یه مدرسه که 40 دقیقه تا حرم فاصله داشت پیدا کردیم …
و بعدشم که یه مهمانسرا نزدیک حرم پیدا کردیم یه خونه ی قدیمی درب داغون که اتاقش حتی در هم نداشت و پرده کشیده بودن و یه عالمه پله داشت که ما اومدیم بالا داشت پامون میشکست …
بعد به خودم گفتم ببین …
هتل هایی به زیبایی و با امکانات بی نظیر به حرم چسبیده و ما به خاطر اینکه پول زیادی نداریم باید اینجاها بیایم و جالب اینکه چون توجه ما و خانواده روی این بود از این جور جاها بیشتر میدیدیم…و من بعد که روی هتل های با شکوه تمرکز کردم دیدم وای اصلا چه هتل هایی با چه زیبایی و چه سوئیت هایی کنار حرم ساخته شده ….
بعد گفتم ببین …تو دختر خاله هات برات مثل خواهر هستن بعد تو الان باهاشون بیشتر لذت میبری یا وقتی پول داشته باشی و بهترین هتل و غذا رو رزو کرده باشی ….؟!
الان که به خاطر خوب و مناسب بودن قیمت های فست فود اتوی یک مغازه ای که نه تابلو داره نه نون نه امکانات غذا بخورید یا یه رستوران مجلل به غذاهای خوب و مفید …باورتون نمیشه ساندویچی نون نداشت و 10 تا 15 دقیقه طول کشید تا بره نون بیاره آخرشم باز نون کم آورده بود …..
.
.
.
(اینا رو دارم میگم که انتخاب کنم از همین الان کجا می خوام بایستم و این باشه برام یه چکاب فرکانسی که بعد ها به یاد بیارم که چقدر تغیرات در خودمو و سفر رفتنم و فرکانسم ایجاد شده ….خدایاشکرت .)
.
.
.
تازه ما دوست داشتیم امسال از راه برگشت شمال هم بریم که متوجه شدیم تایر هامون اصلا خوب نیستن و یا باید عوضشون کنیم و شمال بریم یا نریم شمال و چون تایرا گرون میشد قید شمالو زدیم …به خودم گفتم ملیکا دیگه امسال واقعا انتخاب کن …
لذت یا ترس از دست دادن همینی که داری ؟
انتخاب کن و بگو کدوم افراد می خوای باشی ؟ کسی که با یه ماشین دلاغه میاد سفر جاده ای با خانوادش یا کسی که مثل استاد با بهترین و با امکانات ترین ماشین میاد سفر جاده ای …
تازه ما امسال هم مثل سالای دیگه محدودیت زمان داشتیم دیگه این اخرا عجله داشتیم خودمون رو برسونیم اصفهان چون مامانم بیمارستان شیفت داشت و من گفتم ببین اصلا …کدوم مسافرت رو دوست داری ؟ مثل پدر فافا (استاد ) در هر زمان و هر مکان با آزادی کامل لذت میبری یا با زمانی محدود با کلی عجله و اینا ؟
و امسال واقعا تصمیم دارم تمرکزی برمو دیگه تموم کنم فلسفه ی این فقری که از پدران و پدران من و خانواده ام بهم به ارث رسیده ….
خدایا تو نیز مرا یاری کن …
تنها تو را میپرستم و تنها و تنها وتنها از تو یاری می جویم …
ممنونم عزیز دلم به خاطر این کامنت زیبایت که باعث شد به تغییر باورم با آوردن دلیل و منطق و مدرک کمک کند …
منتظر نتایج بی نظیرت هستم ..
عاشقتم و بسیار ازت سپاسگزارم
به نام خدای آرامش قلبم که هرچه دارم از اوست
سلام داداش امیر
امیدارم حالت عالی باشه
نکات بسیار خوب و زیبایی رو گفتی …
اینکه توی ذهنموت اینکه ببین خدا ،من الان این قسمتو کمک میکنم چون توی راه درستی هستم …
میدونی داداش این ماجرا چرا توی ذهن ما اینجوری نهادینه شده ؟
به خاطر باورای مذهبی اشتباهمون…
هزاران بار به طریق مختلف به ما گفتن که آدمایی که فقیرند وقتی پولدار میشن دین و خدا رو میزاند کنار …با داستان های ساده و هوشمندانه که هیچ سندو مدرکی هم نداره و با استفاده از امامان و احادیثی که یا اشتباه اند یا اصلا به این منظور گفته نشده اند و یا یه تیکه از وسطش گفته اند …
چند تا شو که خیلی برام پر رنگ توی ذهنم مونده و هی وقتی پول زیادی بدست میارم توی ذهنم تکرار میشه رو به صورت خلاصه میگم تا بفهمم چی توی این ذهنم میگذره تا بهتر بتونم اونارو کالبد شکافی کنم …
داستانی که از خیلی گذشته توی ذهنم مونده
مال وقتیه که من خیلی مسجد میرفتم و این برام ثابت شده بود که هرکی مسجدی تر و نماز خون اونم اول وقت تر باشه آدم مومن تر و با خدا تریه …
اون داستان
درباره ی یک فقیری بوده که یک گوسفند داشته و میاد پیش یک پیامبر یا نمیدونم امامی و میگه من فقیرم و دستم تنگه و برام دعا کنید ..امام یا حالا پیامبر میگه نه این به صلاحه توعه …از اون اسرار از اون انکار و بعد آخرش پیامبر یا امامه کوتاه میاد و میگه باشه و براش دعا میکنه و خدا هم دعاشو قبول میکنه …
(ببین تا همینجا که هیچ ربطی به ثروت و اینا نداشت چه چیزایی توی مغزم کردن …
اول اینکه تو نمیتونی با خدا مستقیم حرف بزنی و باید بری پیش یه عالمی …
دوم اینکه اگر فقیری حتما به صلاح توعه …واوای وای وای این دیگه چیه اینو همین الان پیدا کردم …یعنی توی مغز من این رفته که من اگه فقیرم خدا می خواد …وای خدا ی من ..من دیگه اینقدر سعی میکردم که قدرتو بدم به خودم و بگم من خالق زندگیمم که نگو…. ولی الان در اعماق وجودم دارم میگم من قدرتی ندارم و خدا خواسته من هیچ قدرتی ندارم …وای خدا جون …
اصلا من حیرانم از این باور…
و باور بعدی اینکه خدا به واسطه ی یه عالم چیزی که من به ظاهرم نمتونم تغیر بدم رو به واسطه ی یک کس دیگه به من میده و من اول باید از یک کس دیگه بخوام نه از خدا …که چقدر این تیکه منو یاد این داستان می اندازه که اون شرک یوسف پیامبر بود وقتی توی زندان بود و به اون ساقی پادشاه میگه منو یادت نره به پادشاه بگی و خدا رو از یاد میبره …وای خدای من ….
وایسا داستان هنوز تموم نشده …ببین تا اینجاش چه باورایی داشت …حالا ادامه …)
.
.
آره خلاصه دعای اون امامه یا پیامبر مستجاب میشه و اون یک گوسفند برای اون فقیر میشه دو تا و بعد 5 تا و ده تا و مسجد اومدن اون فرد هم همینطوری کمو کم تر میشه …
اون حاج آقاهه اینطوری میگفت که تا وقتی فقیر بود هر روز و شب مسجد بودو با خدا بود بعد که کمکم گوسفندان زیاد میشد تبدیل به هرشب شد و بعد یک روز درمیون میومد پیش خدا
و بعد هفته ای دوبار و هفته ای یک بار و بعد دیگه نمیومد ..و از خدا دور شد و میگفت کار دارمو و گله دارم و اینا …
و مثلا اون آدم عالمه بهش میگه بیا پس چی شد !سرگرم بازی دنیا و اموال دنیا شدی …؟
و بعد که دیگه نمیاد مسجد همرو میبازه و همه ی مال اموالش از دست میده و دوباره میاد پیش همون امامه و میگه غلط کردمو و دیگه هرشب مسجد میامو دیگه خدا رو فراموش نمیکنم …
.
.
.
بابا ….
اینا دیگه چه مزخرفاتیه …
از کجا اینا برامون در آوردن ؟
چرا واقعا ؟
اینو از کدوم کتابی در آوردن…
کدوم نویسنده ی بی مغزی این داستانو نوشته …
چرا پس از داستانای قرآن نمیگند
چرا از ثروت یوسف توی مصر نمیگن …
اگه اینطوری بود که اون موقع که پادشاه مصر گفت تو نزد ما عزیزی و چه سمتی می خوای
یوسف میگفت هیچی منو بزارین سرپرست غلامان…..
چرا اینو نگفت ؟
چرا گفت منو بزارین مسوول خزانه داری ؟
دیگه خزانه داری یعنی مال و ثروت کل کشور مصر
..
چرا اینو گفت …
اگه اینجوری بود که یوسف پیامبر نمیشد …
خدا بهش میگفت تو مال زیاد داری سرگرم دنیا شدی …
چرا این داستانو نمیگن …
یا داستان ابراهیم رو نمیگن که خودش از خدا ثروتی خواست که نه در آیندگان بوده و نه گذشتگان …
ابراهیم که دیگه خدا اینقدر ازش تعریف کرده که شده دوست جون جونی خدا …
اصلا خدا میگه مثل اون باشین …
چرا واقعا ؟
اگه اینطوری بود و مال دنیا و ثروت مارو از خدا دور میکرد که الان همه پیامبران و امامان ما باید فقیر و بیچاره بودن …
اگه فقر به ما و نزدیکی و ایمان ما کمک میکرد پس چرا باید حدیث داشته باشیم که میگه اگه فقر از در یک خانه وارد بشه ایمان از اون در خارج میشه …
چرا پس؟
چقدر از این داستانا گفتن برامون توی مسجدا
یکی دیگه دقیقا شبیه همین بود که میگفت یه بار یکی اومد پیشم گفت حاج آقا دخترم میگه بابا چرا ما که اینقدر نماز میخونیم اینقدر بی پول و بدبختیم ولی دوستای من که اصلا اهل نمازم نیستم اینقدر پولدارند و خوشحالند؟
بعد اون حاج آقاهه گفت منم بهش گفتم برو به دخترت بگو آره بابا …اونا حال میکنن شادن ولی خدا ندارند که …
اونا رو خدا ازشون رو برگردونده …
حدیث داریم اگر دیدین زندگیتون داره به روال میره ودارین میرین بالا و مثلا پولدار میشین و کمتر مسجد میآیند بدونید خدا داره شمارا به حال خودتون رها میکنه …
.
.
بابا این چه حرفیه …کجاش منطقیه …
اصلا نمیدونم چی بگم …
اینطور نیست …
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست ..ثروتمند بودن باشکوه است …
اتفاقا دقیقا توی قرآن برعکس این حرفه …
خدا توی سوره ی اول سوره ی حمد میگه …
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾
ما را به راه راست هدایت فرما (6)
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾
راه آنان که به آنان نعمت داده ای و نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان (7)
میبینی
اینجا داره میگه اگه تو همواره داره بهت نعمات بیشتری داده میشه و تو از نعمت برخورداری توی راه درستی …
در غیر این صورت تو از گمراهان و مغضوبانی …
میفهمی …
بعد تازه … یادمه پشت این حرفا اون حاج آقاهه یه داستان دیگه هم میگه …
میگه من یه نفر که بعید میدونم خودش نباشه …
داشته توی این چت های بین المللی میگشته به یک پسری برخورده که پسره بهش پیام میده و میگه همین الان یه دلیل بیار که من خودکشی نکنم …
بعد اون یکم باهاش حرف زده و اون گفته من الان که اینجا نشستم تا حالا چند بار خودکشی کردم و نجاتم دادن الانم یک بادیگارد کنارمه و دو تا پشت در اتاقم که نکنه خودمو بکشمو بابا از این خر پولاس ولی من دیگه امیدی ندارم می خوام خودمو بکشم …
بعد اینو ربط داده بود به دین و اینا که آره ببینید اینا خدا ندارند دین ندارند ..
که اینطوری شدن حالا هر چی هم می خوای مال دنیا داشته باش ارزشی نداره وقتی پسرت هر لحظه ممکنه خودکشی کنه …و اینا …
نگاه کن …
اصلا هم پولو بی ارزش شمردن
هم بهمون گفتن که پولدارا از چیزی که دارند لذت نمیبرند
هم گفتن که با پول زیاد بی ایمان میشی ..
میبینی …
خدایاشکرت واقعا به خاطر این آگاهی ها …
چه چیزایی توی مغزم کاشتن …
خدایا کمکم که بتونم بهترین باور ها را جایگزینش کنم …
خدایا
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾
[بار الها] تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم
ممنونم داداش امیر برای این کمکت …
منتظر نتایج خوبت هستم
عاشقتم
به نام خدای بینهایت که هرچه دارم از اوست
سلام آجی عاطفه ی عزیزم
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت ….
اونجا که گفتی
خداوند بی حساب میبخشد ( 34 نور)
و من هنوز خود خدا گفتار حقیقی و راست خداوند را در اعماق وجودم باور نکردم ، میدانم که او راست گوست اما باورش ندارم.
…..
.
.
من رفتمو آیه اش رو پیدا کردم
و چند سوره برام آورد و یکی از اونا
سوره ی ال عمران بود که این قسمت درباره ی حضرت مریم بود
این آیه
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿37﴾انصاریان: پس پرودگارش او را به صورت نیکویی پذیرفت، و به طرز نیکویی نشو و نما داد، و زکریا را کفیلِ [رشد و تربیت معنوی] او قرار داد. هر زمان که زکریا در محراب [عبادت] بر او وارد می شد، رزق ویژه ای نزدش می یافت. [روزی در کمال شگفتی] گفت: ای مریم! این رزق ویژه برای تو از کجاست؟! گفت: از سوی خداست، یقیناً خدا هر کس را بخواهد(در واقع این جا به خاطر کلمه ی یَشَاءُ اینگونه باید ترجمه شود که با توجه به فوانین خداوند )، رزق بی حساب می دهد.
و بعد چند آیه قبل و بعد رو خوندم و یک درک زیبا و عظیمی از این قسمت به من داده شد
ممنونم ازت …
ممنون به خاطر یاد آوری این آیه
پیشنهاد میکنم مثل من بری توی لینک زیر و آیه های قبلو بعد بخونی …
عاشق این سوره شدم …
عاشقتم
مرسی ازت
به نام خدای زیبایی ها که هرچه دارم از اوست
سلام آجی شیدا
امیدوارم حالت عالی باشه
ممنونم از کامنت خوبت
واقعا باورای کلیدی رو گفتید …
من یه چندتا منطق براشون توی جواب به کامنت بقیه توی صفحات بعدی همین فایل گفتم که فکر کنم به دردت بخوره …
هر بار با خوندن کامنت ها بهم یاد آوری میشه که ببین چه باوری داری یادته منطق رستوران و عدالت درباره ی ثروت که خودت نوشتی رو ؟ به یاد بیار و باور کن که عدالت بر قراره
باور کن که خدا عادله
آور کن که این یک سیستمه
باور کن که نعمت ها فراوانی و هر روز بیشتر و بیشتر میشه …
باور کن
خدای بینهایت رو باور کن …
خدای زیبایی
خدای سرشار از نعمت
خدای شادی
خدای لذت
چند وقت پیش به آیه هایی بر خوردم که توش گفته میشد
بِرَبِّهِمْ خدایشان …
که الان سرچ زدم و توی 9 تا آیه اومده بود
و همچنین آیاتی که از ربکم
استفاده کرده بود
همیشه برام سوال بود که چرا به جای اونا از الله یا رب استفاده نکرده بود
هنوزم به طور کامل جواب نگرفته ام اما میدونی یادم به حرف پدر فافا ( استاد عباسمنش ) میوفته که میگفت ما هر کدوممون یک خدایی درونشون و در ذهنمون ساختیم و دارین نتیجش میبینیم و اسناد یه خدای زیبا و عالی ساختن و نتیجش شده این زندگی که الان دارند …باورای ما خدامون رو رو میسازه..و تغییر باورا با باورای خوب در ذهن ما خدایی بهتر و نتایج بهتر میسازه…
فکر کنم برای همین خدا از ضمیر ها استفاده کرده …
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت …
منتظر نتایج خوبت هستم ..
عاشقتم
و بسیار سپاسگزارم