شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت - صفحه 116

با سلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی

می خواستم تجزبه امروزم رو که رفته بودم بازار براتون بگم فکر می کنم خیلی به این موضوع مربوطه

امروز با پدر و مادرم رفته بودم بازار مادرم که سرگرم خرید بود من هی با خودم می گفتم او فلان چیز چقد قشنگه برای خانومم بخرم فلان چیز چقد قشنگه واسته دخترم بگیرم .اگه پول داشتم فلان چیزو واسه خانومم می گرفتم چقد خوب می شد. بعد یه دفه به ذهنم رسید چرا چیزی واسه خودم نمی خوام ؟ چرا هر چیز قشنگی هست واسه بقیه می خوام خودم پس چی که یه مدت نه لباس نویی واسه خودم گرفتم نه کفشی نه هیچی چرا چون من که ارزش ندارم بقیه ارزشمندن من لیاقت چیزای خوبو ندارم همه چیزای قشنگو واسه بقیست .

حالا من کلی رویا دارم که می خوام بهشون برسم ولی با احساس عدم لیاقت فک می کنم به جای گاز ترمزو زیرپام دارم محکم فشار می دم .

خلاصه تو همین فکرا بودم که چرا فک می کنم خودم ارزش اینو ندارم که بهترین چیزهارو داشته باشم دیدم مادرم رفته تو پارچه فروشی داره خرید می کنه می خواست پارچه بگیره واسه پرده بعد فروشنده چندتا پارچه آورد و بفرما جنسای خیلی خوبی دارم واه جاهاز می خوای ؟ مادرم گفت نه جنس معمولی باشه واسه خودمون تو خونه می خوایم استفاده کنیم .و تازه من فهمیدم که این احساس عدم لیاقت از کجا داره آب می خوره.

تمام گذشته اومد جلو چشمام که میوه می خریدم هر چی میوه خوب بود به خانومم تارف می کردم بیشتر وقتا که اصلا میوه نمیخوردم اگه خانومم واسم میاورد تازه همونم کلی تارف خانومم می کردم .فکرم این بود که مرد وقتی ازدواج کرد همه چیزیش مال زن و بچشه .

الانم هرچی پتوی نو داریم تا سقف چیده گذاشتیم از چندسال پیش که از ازدواجمون گذشته همون پتوی اول ازدواجو داریم استفاده می کنیم .

و با این تجربه فکر می کنم جواب این سوال همین عدم احساس لیاقت و کمبود عزت نفس باشه

وشرک چرا فکر می کنم اگر من نباشم زن و بچم هیچی ندارن در این حد که از خودمم گذشتم به خاطر اونا .بابا خدا داره روزی اونارو می ده حالا از طریق من اگه من نباشم اونا خدارو دارنو هزاران دستی که خدا در اختیار همه گذاشته . .

خدایا سپاس گذارم به خاطر این همه آگاهی که اگه تو این مسیر نبودم امروز اصلا متوجه اینا نمی شدم . تک تک لحظات زندگیم شده دانشگاه لذت می برم از این همه یادگیری .