شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت - صفحه 149
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-62.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-10-19 18:24:222024-07-17 13:54:48شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز
شاید میشه گفت این یه نوع تنبلی هست برای خودمون که حال نداریم روی باورهامون پس میخواهیم وارد معامله با خدا بشیم و یه جور زحمت تمارین رو دور بزنیم و سر خدا هم منت بزاریم که ما داریم انفاق میکنیم.همچنین کانال روزی دیگران را از طریق موفقیت من میگذره و اگر من موفق نشم اون نیازمندها هم به هیچ پول و روزی نخواهند رسید.یعنی من رزاق اونا هستم.
همیشه منتظر شرایط می مانیم تا شرایط بهتر ایجاد شوند بعد خودمان را اثبات کنیم .فکر می کنیم با زبان می شود بخشش و یا کمک را به خدا اثبات کنیم در حالی که کلام موثر نیست واقعا عمل ما نشان دهنده باور ماست.
هدف
با سلام
برای ترمزهای ثروت به موانع زیادی می توان اشاره کرد که چند نمونه که بارزترین است را قید می کنم:
– پیدا کردن آن گوهر الهی ، آن ذات مقدس در اعماق وجودمان است. توسل فقط به اله یکتا فقط و فقط با تمامی وجودمان نه اینکه بگوییم که من فقط به خدا تکیه دارم و امیدم به خداست، یعنی فقط خود را ببینیم و خدای خودمان را و اینکه تنها کسی که در این راه کمکمان می کند فقط و فقط خداست.
– بخشیدن است نه اول کسب ثروت و بعد بخشیدن ، اول بخشیدن بعد کسب ثروت است . زیرا با ببخشش مسیر ثروت رو به سرازیری در زندگی ما قرار می گیرد.
– احساس ارزشمندی در زمینه ثروت است – و اینکه این قدر عزت نفس داشته باشیم با هر کمبودی که دارم بخندیم. و شاد باشیم.
– مهمترین و اساسی ترین باوری که باید داشته باشیم اصل فراوانی است . پول همه جا هست همه چیز همیشه زیاد است انرژی به صورتی دیگر تبدیل میشود ولی تمام نمی شود نعمتها و ثروتها و آسایشها هیچوقت تمام نمی شوند همیشه هستند کافی است که انرژی را به آن تبدیل کنیم.
– به ما گفته اند که پول چیزی بد است و آدم را گمراه میکند و از طرفی خدا را خوب می دانیم و خدا را تجلی خوبی می بنیم و یک چیزی خوبه ولی ما به آن ارزش نمی نهیم ، و پول را دوست داریم و بعد می بینیم که اگر خدا را بخواهیم پول را نباید بخواهیم یعنی توی یک کش و مکش قرار می گیریم . هر دو در یک راستا نیستند یا باید این را بخواهیم یا آن را . و این تضاد باعث ترمز میشود. یعنی تکلیفمان با ثروت و با خودمان روشن نیست.یک میل درونی داریم و یک فکر نادرست و این طوری ثروت روند معکوس به خودش می گیرد.
– از راهی باید پول دربیاوریم که به آن کار علاقمندیم ، پول بدست اوردن با عشق و علاقه است نه نفرت.
– فکرمان حرفمان و عملمان برای پول باید در یک راستا باشد نه ضد و نقیض . پول را بخواهیم ولی آدم پولدار آدم بدی است ، این طوری اشتباه است.
– در مورد پول فکر خودمان که درستش کرده ایم ملاک باشد نه حرف و عقیده دیگری یعنی نه قضاوت دیگری در مورد پول.
– اصل تکامل را در نظر بگیریم و خودمان را در ذات الهی متجلی کنیم. وقتی افکار قدیمی از افکار ما زدوده شود و باورهای جدیدمان جایش را بگیرد زمانی طول می کشد بین باور قدیمی تا رسیدن به باور جدید زمانی باید طی شود که به این رشد تکامل می گوییم.
– گاهی باور کمبود می ره پشت باور فراوانی قایم می شود ، مثلا کلی ماشین ثبت نام می کنیم که سال دیگر دلار میره بالا و قیمت ماشین دو برابر می شه و آن وقت می فروشیم و پولدار می شویم این افکار ناشی از فکر کمبود است .
همیشه ثروتمند باشید
پدرم همیشه در مورد پول نداشتن می گوید پول چاپ نمی کنم .پس حتما فکر می کند پولدارها مرتب پول چاپ می کنند. سالهاست این جمله را از دهانش می شنوم . خیلی حس خوشحالی می کنم در شرایطی قرار گرفتم که در مورد پول و ثروت باورها و حقایق زیبایی می بینم و می شنوم .
من فکر می کنم ثروت بیشتر شبیه یک حس آزادی است حسی که به انسان قدرت و توانایی می دهد و اعتماد به نفس می دهد .
با سلام وتشکر .من با توجه به مطالبی که فقط و فقط از فایلهای رایگان دریافت کردم میخوام نظرم رو در مورد سوال مسابقه بگم. اولا اینکه با خواندن این توضیحات یاد قضیه ی ریاضی افتادم که:
اگر ایکس باشد آنگاه وای بدست می آید!!! یعنی شرط و شروط گذاشتن برای خداوند، محدود دانستن خداوند مگر خداوند انسان است که ما میخایم براش حد و حدود تعیین کنیم ، مگر ثروت حد و حدود دارد که بشود فقط و فقط از یک مسیر به آن دست پیدا کرد.
دومین مورد و مانع مصرف کردن ثروت در میسر خاصی مانند ساختن بیمارستان و ……….
سومین مورد مصرف ثروت برای مواردی است که منفی هستند بیماری و …….یعنی تمرکز فکر روی چیزهای منفی
چهارمین مورد تعیین و تکلیف کردن برای خداوند است
پنجمین مورد ایجاد این بار غلط در ذهن افراد است که افرادی مثل سرطانی ها و …… خودشون نمی تونن کاری واسه خودشون انجام بدن و باید منتظر بمونن که ی ثروتمند بیاد و کمکشون کنه در صورتیکه حتی ی فرد سرطانی هم با تغییر باور و بدون شیمی درمانی و غیره میتونه سلامتی رو بدست بیاره همانطور که استاد خودشون در یکی از فایل های آرامش گفتن درمان همه ی بیماریها در بدن خود فرد است
مورد دیگه تغییر مسیر از طرف بنده ی خدا ب سمت خدا در جهت عکس است در حقیقت با این جملات فرد داره میگه من تعیین کننده هستم نه
خدا
مورد دیگه نسبت دادن رزاقیت به بنده خدا
و مورد آخر بیان قوانین در قالب قراردهای انسانی است.
در پناه حق
به نام خدا
خدایا شکرت به خاطر همین لحظه
سلام به دوستان عزیز و استاد گرامی
میخوام صادقانه و بدون هیچ سانسوری احساس و نظرم را در مورد این سوال بنویسم روزیکه این سوال را شنیدم گفتم استاد هم چه مطالبی داره میگه معلوم است که باید این درخواست و بکنیم مگه خودش نمیگه ثروتمند شدن تنها را معنویه
بعد که امشب اومدم این سوال رو نوشتم روی یه کاغذ دیدم وااااااای خدای من چقدر به بیراهه داشتم میرفتم حالا چند تا از باورهای خیلی خیلی به قول خودم خوشگل موشکل رو میگم
1- اگه خداوند منو ثروتمند کنه وظیفه ی منه که کمک کنم وگرنه خدا ثروت را از من میگیره(باور منفی به خداوند)
2- اگه من با ثروتم برم دور دنیا رو بگردم پس دیگران که ندارن چی اونها هم گناه دارند (حس دلسوزی)
3-اگه من کمک کنم همه میگن چه آدم خوبی مثل ثروتمند های دیگه مغرور نیست و به مالش نچسبیده( ترس از قضاوت دیگران و باور اینکه ثروتمندان انسانهای متکبر و ….. هستند)
4- اگه من همش با ثروتم شادی کنم بعدش دچار گرفتاری میشم بعد خدا میگه حقته میخواستی کمک کنی تا اینجور نشی
5- فقط کمک به دیگران و ساختن مساجد و بیمارستان و…… کار معنوی است
6- اگه بجای این کارها یه سالن رقص بزرگ بزنی که همه بیان شادی گنن گناه کبیره است چون خدا درمحیطهایی مثل بیمارستان و مساجد و خیریه ها است که خوشحال میشه ما هم اونجا باشیم اخه افرادی که اونجا هستند به خدا نزدیکتر هستند ولی کسی که همش تو رقص و موزیک و شادی هست به دنیا چسبیده و اخرت نداره
7- من با ثروتم اول باید دیگران را خوشحال کنم بعد از خوشحالی اونها منم حالی کنم ( احساس عدم لیاقت)
8- و……….
الان که متوجه شدم که من رشته ی دانشگاهیم( علوم سلولی) را هم به خاطر مردم و خدا انتخاب کرده بودم در صورتی که از محیط آزمایشگاه و سر و کله زدن با حیوانات خیلی بدم می اومدم شاید دلیل انصرافم همین بود دوست داشتم در رشته ی رقص تحصیل میکردم و فکر میکردم خدا به من این همه حافظه ی خوب و هوش خوب داده دوست نداره من فقط برقصم باید برم یه رشته ی سخت انتخاب کنم و پدرم در بیاد فقط مردم راضی بشن بجاش اون دنیا خدا من و میبره بهشت
مرسی استاد که با نوشتن همین یه سوال چه باورهایی را در خودم پیدا کردم وقتی که احساس میکنم من وقتی شاد هستم خداوند هم با شادی من شاد میشود حس رهایی دارم خدایی که مرا قضاوت نمیکند همان انرژی که خودم هر طور بخوام شکلش میدم و منتظر منه که من یه خواسته داشته باشم تا به زمان و زمین فرمان بده تا بسیج شوند و به یاریم بشتابند تا من به خواسته ام برسم
همیشه شاد و شکرگزار بمانیم در پناه حق
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه دوستان و همراهان عزیزم و استاد بی بدیل گل
راستش من تا امروز نمیخواستم در این فایل مطلب بزارم تا اینکه فایل جدید استاد رو دیدم
سعی میکنم که خیلی خلاصه کامنت بزارم
درک من از سوال استاد در پنج قسمت
1 – باورهای توحیدی من را کمرنگ میکند و به قدرت خداوند از زاویه نادرست نگاه میکنم.چراکه اگر کسی در مدار درست باشد حتما خداوند مهربانتر از من است
2 – تمرکز من از روی باور فراوانی به باور کمبود هدایت میشود.استاد بارها و بارها تاکید کرده اند که به ناخواسته ها و کمبودها (چه در خودتان و چه در دیگران توجه نکنید)
3 – باور دارم که اگر به کسی که در مدار درست نیست خدمت بدون مسئولیت برسانم،نه تنها کمک درستی به او نکرده ام بلکه او را از برخورد واقعی با تضادهایش و راه های رفع آن دورتر میکنم.توضیح کاملتر این مطلب در فایل چهارم کشف قوانین زندگی و همچنین در فایل رایگان به کبوترها غذا ندهید وجود دارد
4 – احتمالا این خواسته من در جهت جلب تایید دیگران برای خودم میباشد و به قول استاد،یک ترمز مهم را در رسیدن به خواسته هایم بنام حرف مردم در باورهای خودم نگه میدارم
5 – این طرز تفکر،مختص کسانی است که گمان میکنند میتوانند احساسات خداوند را هدف قرار دهند و با قول و قرارهای احساسی،خداوند مسیر را برای آنها هموار میکند.خدا یک انرژی است که فقط به فرکانسهای ما پاسخ میدهد،نه به چاشنی های های عاطفی و احساسی ما
امیدوارم که درک درستی از جلسات استاد ارایه کرده باشم
شاد باشید و موفق در دنیا و آخرت
باسلام به استاد گرامی و همکاران محترمشون،این اولین دیدگاه من در این سایت
خدایا سپاسگزارم که روز به روز زیباییهای بیشتر زندگی رو به بندگان خودت نشان میدهی، چرا که ما از وجود تو هستیم و این شعف و شادی درونی نشانه همین وصل بودن به وجود لایزال خودت هست، اینکه من از تو بخواهم ثروت عطا کنی مثل این است که بگویم تو در حق من کوتاهی کرده ای پس به من عطا بفرما و من تا زبانی به تو نگویم تو به من چیزی نخواهی داد، غافل از این که این تو، خود منی و من ، تو هستم ،تنها کافیست من از درون حال خوبی داشته باشم و از بودن تو ازدرون دچار شعف و شادی بشوم و مطمین باشم که نیازی به بیان چیزی نیست فقط حال خوب، من کوچیک که بودم سالهای متوالی تب می کردم و از شدت تب هزیون می گفتم اما یادمه در سن ۱۲ سالگی یک روز به ذوق خونه مادربزرگم با یک احساس شادی شدید از درون و یک لحظه آرامش درونی با خودم و با اطمینانرخدای مهربون و شاد درونم، تصمیم گرفتم که دیگه تب نکنم و اینطوری شد که من از همون موقع تا الان دیگه تب نکردم و همین برای من یکی از نشانه هایی شد که هر وقت میخواهم یه اتفاق خوب برام بیفته از درون نسبت به اون موضوع احساس خوب و شادی و شعف کنم و قلبا خدا رو حس میکنم که شادی درونیم از او هستش و کنارمه و اون چیز براحتی برام اتفاق میافته، اما این قضیه به دلیل اینکه من خبر نداشتم حقیقت محض، به مرور دچار تغییر شد چون دیگران با باورهای متفاوتشون مرا به خوش خیالی و الکی خوشی متهم می کردند و این امر باعث شد که در مقاطع مختلف زندگیم این حس واقعی رو گم کنم اما یه ندایی از درون همیشه به من میگفت شاد باش و من کلا در بیشتر زمانهای زندگیم در سخت ترین و بهترین شرایط مثبت اندیشی و شاد بودنم از دست ندادم و جالب که بگم در زندگیم به مرحله ای رسیدم که از نداشتن خواسته، حتی نداشتن مادیات فراوان، شاد و رها بودم و از اینکه اسیر خواسته ای نیستم در وجود خودم دچار شعف و شادی بودم، از اینکه دیگران همه چیز داشتن و روز به روز پیشرفت می کردن لذت می بردم و از داشته های دیگران حال خیلی خوبی داشتم چون احساس می کردم اونها از نعمتهای خدا ازدواج، ماشین، خونه، فرزند ، موقعیت اجتماعی ویژه انتخابشون بوده پس دستشونو دراز کردن و از سبد نعمتهای خدای بخشنده و عادل آنچه که میخواستن برداشتن اما من از اینکه در اسارت قرارداد اجتماعی و خواسته های اجتماعی از نظر ذهنی نیستم و از درون رها هستم خیلی احساس خوبی داشتم، اگرچه دیگران و تلویزیون، نقل قولها، گفتمانها خلاف این حس رو به من القا می کردن و من چون این باور رو عمیق نشناخته بودم تحت تاثیر حرف دیگران، دچار نگرانی می شدم، اما از زمانی که با دیدگاههای استاد عزیزم آشنا شدم و جدید که دارم به حرفهای استاد عزیز با گوش جان توجه میکنم احساس میکنم اون حال قشنگ گم شده ام را دوباره دارم پیدا میکنم و این بار قویتر و محکمتر، از نگاه من، عشق واقعی و درونی اول به خود، که باعث لبریز شدن عشق و عامل عشق واقعی به دیگران و زندگی خواهد شد و این باور ، رهایی از درون به انسان می دهد که نعمتها و تمام اون خواسته هایی که اونقدر برای رسیدن بهشون در اسارتشون هستیم ، خودشون بدنبال ما می آیند و درواقع دیگر هیچ ترمزی وجود نخواهد داشت که انسان را متوقف کند، عاشقانه همتونو دوست دارم.
چرا زمانی که از خداوند طلب ثروت می کنیم، با او شرط می گذاریم ؟ ( که اگر به ما ثروت دهد، فلان کار و فلان کار و … می کنیم )
1- میخواهیم با تاثیرگذاری بر روی دیگران و خدمت به دیگران، اسمی از خود به جا بگذاریم و برای دیگران مشهور و مهم باشیم. این باور وجود دارد که ما قهرمان مردم هستیم، مردم را از مشکلات و بدبختی هایشان نجات می دهیم! اهمیت افکار دیگران نسبت به ما و حرف مردم، حتی بعد از مرگ…
2- داریم به خداوند می گوییم تو که نتوانستی بندگانت را از مشکلات و بدبختی هایشان نجات دهی. پس به من ثروت برسان تا من این کار را انجام دهم. عدم اعتقاد به عدل و سیستم جهان…
3- سیستم و قوانین جهان را فراموش کرده ایم. این که هرکس با فرکانس ها و باورهای خودش می تواند رشد کند و به ثروت برسد. و به اجبار و خارج از قوانین و مشیت الهی نمی توانیم دست کسی را بگیریم و مدار او را تغییر دهیم. عدم باور به قوانین کیهانی و فرکانس و باورها…
4- داریم به خداوند می گوییم، شاید من به اندازه کافی لایق نباشم، تلاش نکرده باشم و ایمان نیاورده باشم. اما به جای آن، میخواهم با کمک به دیگران همه اینها را جبران کنم و در این جهان تاثیر بگذارم. پس به من ثروت بده. عدم اعتماد به نفس و احساس لیاقت و عدم باور به دریافت ثروت…
5- با خداوند شرط می گذاریم و به او می گوییم در این جهان چیز اشتباهی وجود دارد. اینکه افراد فقیر در حقشان ظلم شده. و افرادی هستند که لایق ثروت هستند اما بدست نیاورده اند. پس من میخواهم این چیز اشتباه در جهان را حل کنم. تمرکز بر روی ناخواسته ها و فقر و عدم اعتماد به مشیت خداوند…
6- با شرط گذاشتن با خداوند، می خواهیم راهی که میدانیم باید برویم را کنسل کنیم و از میانبر برویم. تکامل خودمان را طی نکنیم و خارج از قوانین الهی ( که شامل تلاش، ایمان، باور و تقوا ) میشه به خواسته هامون برسیم. عدم انگیزه و تنبلی و فرار از مسئولیت ها و کارها…
7- با شرط گذاشتن با خداوند، در حال گول زدن خودمان و آرام کردن خودمان با روشی که میدانیم جواب نمیدهد هستیم. اما منتظر معجزه ای عجیب و غریب در زندگیمان هستیم. عدم صداقت و روراستی با خودمان…
8- با شرط گذاشتن با خداوند، در حال بدست آوردن دل خداوند ( و معصوم و خوب نشان دادن خودمان ) هستیم. شناخت غلط خداوند و عدم درک وجود خدا…
9- وقتی می گوییم خداوند این را به من بده تا فلان کار را انجام دهم، یعنی در حال حاضر توانایی انجام آن کار را نداریم. در حالیکه اینطور نیست. همین الان هم به اندازه درامدمان می توانیم ببخشیم و دل بکنیم از آنچه که داریم. اما حاضر به انجامش نیستیم، چون فکر می کنیم خداوند دیگر به ما آن را بر نمیگرداند. عدم باور به رزاق و بخشنده بودن خداوند و عدم باور به اینکه خداوند همه اعمال ما را می بیند…
10- وقتی حاضر نیستیم الان ببخشیم و می گوییم به من چیزی اضافه بده تا از آن ببخشم یعنی محتاج و درگیر و وابسته داشته های الانمان هستیم. عدم درک “قانون رهایی” و استفاده از آن.
11- وقتی با خداوند معامله می کنیم، یعنی در تحقق و رسیدن به خواسته هایمان شک داریم. باور نداریم که می توانیم آن را بدست بیاوریم. پس سعی می کنیم با کلک و مظلوم بازی راهی برای رسیدن به آن از روش آسان و بدون تلاش پیدا کنیم. باور نداشتن به تحقق خواسته ها…
12- وقتی به خدا می گوییم به ما چیزی بده تا از آن ببخشیم، در واقع داریم می گوییم اگر به ما چیزی که میخوایم رو دادی اون انسان شریف و خوبی که تو میخوای میشیم. در غیر این صورت نمیتونیم که باشیم. لو دادیم که در شرایط نابسامان و دشوار، نمی توانیم انسان خوبی باشیم…
13- وقتی با خدا معامله می کنیم، یعنی هنوز درک نکرده ایم که ما خالق زندگی و تمام شرایط زندگی مان هستیم. و هنوز مشیت الهی را درک نکرده ایم و فکر می کنیم باید خدا بخواهد تا ما به ثروت برسیم. انگار حالا که به خدا گفتیم ثروت را برای کمک به دیگران می خواهیم ناگهان خدا نظرش را عوض می کند و به ما ثروت می دهد. عدم درک مشیت الهی…
14- وقتی با خدا معامله می کنیم، باور کوچکی در مورد اینکه افراد ثروتمند افراد خاص و متفاوتی نسبت به من هستند و من مانند آنها نیستم. اما سعی میکنم با این روش حداقل کمی شبیه به آنها باشم. باور به خاص و متفاوت بودن افراد ثروتمند ( تفاوت نوع نگاه خدا به انان نسبت به ما )…
15- وقتی با خدا معامله می کنیم. در واقع می گوییم، خدایا من مهم نیستم. به ما که ندادی لااقل بزار دیگران رو باهاش خوشحال کنم. لااقل بزار دل مادر و پدرم یا فرزندم رو شاد کنم من که دیگه ازم گذشت یه عمر جون کندیم و نشد! طلبکار بودن از خداوند و عدم شناخت خودمان…
سلام خدمت دوستان پر انرژی و استاد خوبم.من بعد از دیدن این فایل چهار ترمز اساسی رو توی ذهنم شناسایی کردم و دارم تلاش میکنم که این ترمز ها رو آزاد کنم و فکر میکنم تصحیح این موانع توی ذهن دوستانی که این باور ها رو دارن براشون موثر باشه.اولین باور مخرب: بعد از اینکه شخص ( خودم)این درخاست رو از خدا میکنه این فکر تو سرش میاد که من فعلا در حال حاضر پولی برای بخشیدن ندارم و اگه خدا بهم ثروت بده منم به دیگران کمک میکنم.توی این باور چون تمرکز روی ناداری و کمبود هست در نتیجه کاینات از همین شرایط کمبود و ناداری بیشتر و بیشتر برامون فراهم میکنه.دومین باور مخرب:احساس بی لیاقتی.که شخص این فکر میاد تو سرش ک میگه نه بابا مگه تو کی هسی که خدا بخاد این همه پول بهت بده که ببخشی و خدا اگه بخاد خودش اون کارای خیر (بخشش)رو انجام میده و نیازی به تو نیست.سومین باور مخرب:اگه خدا به من ثروت بده و من به بقیه کمک مالی بکنم ممکنه بعد از یه مدت ثروتم تموم بشه و دیگه پولی برای خودم و برای بخشش باقی نمونه(باور کمبود)چهارمین باور مخرب:بعد از درخاست توجه شخص معطوف میشه به افراد فقیر و بیماری که منتظرن اون فرد کمک مالی بهشون بکنه و چون در حال حاضر پولی برای کمک به اونا نداره احساسش بد میشه و با این حس بد از دریافت نعمات الهی و ثروت دور و دورتر میشه.امیدوارم برای دوستانم موثر باشه.شاد و پیروز باشید