شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت - صفحه 290

5014 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریاد صفری گفته:
    مدت عضویت: 267 روز

    سلام

    ممنون استاد من توی یه زمینه ای دارم کار میکنم به سود دهی نمیرسیدم … امروز با دیدن این ویدیو متوجه شدم ترمزم توی این تخصص و کارم اینکه من یه حالت شرک داشتم رو این کار حساب باز کرده بودم بجای اینکه روی خدا و تخصص و مهارتم حساب کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1525 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته

    سلام به دوستان بهشتیم

    شکر گذارم که یک بار دیگر فرصتی بهم داده شد تا کامنتی بنویسم و ردپایی به جا بگذارم

    چند بار دیگه تین فایل گوش کرده بودم و سوال خونده بودم و فکر میکردم که من این باورهای مخرب ندارم و من خیلی خودم لایق ثروت می‌دونم و اصلا چنین ترمزی ندارم ولی هرچقدر داره بیشتر میگذره بهتر میتونم با هدایت خدا باورهای مخرب ذهنم در مواردی که لازم هست پیدا کنم و چون در خانواده و جامعه ی مذهبی بودم دیگه مطمئن تر شدم که این باور در لایه های زیرین ذهنم مخفی شده .

    چند وقت پیش که از پدر و مادرم پرسیدم که اگر ثروتمند و بی نیاز باشید چه کاری را انجام میدین ؟؟ جوابشون اینطوری بود که خیریه و سازمانی را درست میکنیم که به افراد کمک بشه و همون باور مخربی که من فکر میکردم ندارم پدر و مادرم و اطرافیانم دارن بنابراین در من هم وجود داره و با کار کردن رو خودم متوجه شدم که این باور دارم چون زمانی که اول مسیر بودم فکر میکردم که خیلی باورهای درستی دارم و اصلا در مداری نبودم که بتونم به این سوالات به خوبی فکر کنم و بخوام جواب بدم اما با هدایت خدا و تمرکز بیشتری که برای تغییر خودم و رشد خودم گذاشتم بهتر میتونم جواب بدم هرچند در آینده بازهم بهتر و مفیدتر میتونم به این سوال جواب بدم .

    از اونجایی کمک به دیگران ، حال خوب کردن افراد ،تغییر زندگی دیگران ،چک کردن زندگی فلانی ،مواظب بودن اعضای نزدیک خانواده ،تایید دیگران و اهمیت دادن به حرف مردم و ارزش دانستن نگاه دیگران به ما ،بی محلی نکردن یک شخصی و …در خانواده ی ما بسیار پر رنگ و بینهایت در خانوادمون و خاندانمون و حتی شهر عزیزم رخنه کرده و مثل سیمان به ذهنم چسبیده که دیگه جزئی از شخصیتم شده بود به خاطر همین نمی‌تونستم این سوال بپذیرم و تازه خیلی جاها یادداشت کرده بودم که ثروتمند بشم و بخوام به فلانی و … کمک کنم و اصلا احساس ارزشمندی در وجودم غریبه بود ولی با کارکردن رو خودم و هدایت های خداوند دارم این باور مخرب از بین میبرم و به جاش احساس لیاقت و خود ارزشمندی را در وجودم بیدار میکنم چون من از روز تولدم با لیاقت بودم و با ارزش بودم که به این جهان اومدم و همین که به این دنیا اومدم یعنی بسیار ارزشمندم و البته که این پروسه ی خود شناسی و ارزشمندی و احساس لیاقت تا ابد جای کار داره اما با بهبود های کوچک اما مستمر تغییرات بسیار خوبی وارد زندگیم میشه همانطور که الان میشه این تغییرات دید که چقدر لایق عشق واحترام هستم و همه بهم احترام میذارن و کارهام های خوب انجام میشه و تازه به علاقه ی خودم رسیدم و دارم کار میکنم روش که این یک دستاورد بسیار بزرگی حساب میشه .

    وقتی خدا را به عنوان یک انرژی که جهان از آن به‌وجود اومده و به عنوان یک سیستم که همه چیز را هدایت می‌کنه میشناسیم و می‌دونیم که قوانینی را وصف کرده که بدون تغییر هست و یک سنت بدون تغییر هست وبه درکی که از خلق کردن زندگیمون به عنوان خالق زندگی خودمون میرسیم و می‌دونیم که با احساس خوب به خواسته ها میرسیم بنابراین این اصول تغییر ناپذیر سرمشق تمام زندگیمون میکنیم و هرچه را که بخواهیم بر این اصول سوار میکنیم و می‌سازیم

    حالا با این شناخت باید بدونیم که هرچیزی که بهمون احساس خوبی میده یعنی باور درستی داریم و هرچیزی که حالمون را خراب میکنه یعنی باور خرابی بهش داریم

    اگه می‌خوایم حال خوبمونو به رسیدن یک خواسته وصل کنیم و تا زمانی که به اون خواسته نرسیدیم حال خوبی نداریم یعنی اینکه شناخت خوبی به قوانین و خدا و خودمون نداریم و اینطوری نمی‌تونیم به خواسته هامون هم برسیم و میایم شرطیش میکنین مثلا میگیم که خدایا بهم ثروتی بده تا به خانوادم هم کمک کنم و واسه فلانی هم جهیزیه ای تهیه کنم و …و وقتی هم که به ثروت نمی‌رسیم میگیم حتما قسمت بوده و خدا نخواسته چون من به خدا گفتم که می‌خوام به کی کنم کنم …

    در حالی که اگر حال خوبمون را به عوامل بیرونی وصل میکنیم یعنی احساس خود ارزشمندی و لیاقت را نداریم و باورهای خرابی نسبت به ثروت و خداوند داریم که همین میتونیم در تمام موارد زندگیمون ببینیم و اگر احساس خود ارزشمندی نداریم پس در خیلی موارد حال خوبمونو به عوامل بیرونی گره می‌زنیم و اینطوری اصلا نمیتونیم از زندگی لذت ببریم واین عدم شناخت خداوند و قوانینش و شناخت خودمون هست

    پس اگر بخوایم یه جمع بندی داشته باشم که چطور باورهای مخرب ذهنی را بتونیم شناسایی کنیم اولین راه اینه که قوانین دوباره یادآوری کنیم و با استفاده از اون به کشف باورهای ذهنی بپردازیم .

    1.خداوند یک انرژی است که همه چی از اون شکل گرفته و یک سیستم است که همه چیز را هدایت می‌کنه و وظیفه ی خودش دونسته که ما را هدایت کنه بنابراین برگی بدون اجازه ی خداوند بر زمین نمی افتد

    2.خداوند مرا خالق زندگیم کرده و همه چیز را مسخر من کرده ،من با ارزشم و همین که به این دنیا اومدم یعنی لیاقت دریافت تمام نعمتها را بدون قید و شرط دارم و یادم باشه همانطور که من میتونم زندگیم را خلق کنم دیگران هم میتونن ،خداوند به یک اندازه به تمام افراد دسترسی داره و هیچ ظلمی در حق کسی نشده و اگر بتونم نگاهم را به عنوان خالق بودنم در زندگیم داشته باشم و تمرکزم را روی خودم برای تغییر زندگیم بگذارم و بپذیرم که نمیتونم اندازه ی سر سوزنی زندگی دیگران را تغییر بدهم تمام مسائل زندگیم با هم حل میشه چون اغلب مسائلی که دارم به خاطر عوامل بیرونی هست و به خاطر این که رو خودم تمرکز نذاشتم.

    3.مهارتها و توانایی هایم را شناسایی کنم و مدام هر روز این توانایی ها را به خودم یاد آوری کنم و با استفاده از این توانایی ها و مهارتها و شناخت قوانین ازشون ثروت بسازم و در کار خودم که بهش علاقه دارم و به لطف خداوند دارم روش کار میکنم تمرکز بذارم و مدام خودم را رشد بدم بهبود بدم رشد بدم و بهبود بدم.

    4.مواظب ورودی هام باشم واسه خودم ارزش قائل باشم که با چه افرادی ارتباط دارم چه چیزی را میبینم و میشنوم و راجع به چه چیزی دارم صحبت میکنم چه چیزی نوش جان میکنم و چه کارهای برای جسمم انجام میدم و چه فعالیتهایی دارم و هر چند وقت یک بار افکار و باورهاییم را مانیتور کنم و در کل مواظب ورودی ها باشم که تبدیل به باور میشه و در مجموع به شخصیتم تبدیل میشه و زندگیم رقم میخوره

    5.شناسایی باور های مخرب ذهنم و جایگزین کردن باورهای مناسب که اغلب باورهای مخرب از جامعه و اطرافیانم میاد بنابراین خیلی مهم که با چه افرادی هم رفت و آمد دارم و اگر به خوبی رو خودم کار کنم به‌ شرایط بهتر ،افراد بهتر ،موقعیتهای بهتر هدایت میشم و سعی کنم در هر شرایطی هم که هستم با جهت دهی ذهنم به سمتی که می‌خوام احساسم را خوب کنم .

    خدایا شکر بابت این کامنتی که هدایتم کردی بنویسم و باید هزاران بار بخونمش تا مدارم بالاتر بره

    سپاس گذارم استاد بابت این فضای بهشتی

    سپاس گذارم دوستان عزیزم بابت کامنت های طلاییتون

    احسنت به خودم که در حال رشد و بهبود و یادگیری هستم و با شرایطی که دارم کافی و ارزشمندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 915 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته

    این سوال بسیار خوب که استاد گفتن منم یک زمانی همچین دعایی از خداوند میکردم چون فکر میکردن با پول بدست اوردن و بخشیدن این پول پیش خدا بنده خالص و مهربون و خوبی میشم اگر من ثروتمند شوم و پول خودم و به خوانواده و فقرا نبخشم جایگاه من تو جهنم و بنده بسیار بدی هستم این دعا از باوری که هرچی پولدار تر از خداوند دورتر میشوم یکی از ترمز های مخفی این دعاست و ترمز های احساس لیاقت و…‌‌ توی این دعا مخفی شده ادم حتی فکرشم نمیکرد این دعا چه قدر باور های مخرب مخفی مارو نشان میده قبلا اکر کسی به ما میگفت این دعا ترمز مخفی داره ما باور نمیکردیم میگفتیم این بهترین دعاست

    مرسی از استاد که این سوال و طرح کردن و ذهن مارو به چالش کشیدن

    (خدایا شکرت )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    کوثر احسانی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1849 روز

    سلام به همه دوستان سایت

    اصلی ترین ترمز باور احساس لیاقت،استاد میگن وقتی ما وارد زمین میشیم یعنی شایسته بدون قید و شرط سلامتی،ثروت،روابط،و….هستیم.اما وقتی ترمز اینو داریم که خدایا به ما اینقدر بده تا من به فلانی بدم،واسه فلانی چیزی رو بخرم،مشکلش بازشه یعنی من تماما لایق نمی دونم اینکه اون میلغ کامل از خودم باشم اما وقتی شرط میزارم خودمو لایق چنیین پول و ثروتی میدونم.یعنی به این شرط لایق میشم.اگر این شرط ها نباشه که خودمو لایق نمی بینم و گرنه ذهنم احساس گناه بهم میده.

    من هم با خودم میگفتم اگر داسته باشم سور میگیرم،اگر داشته باشم واسه فلانی چیزی میخرم اینا همش در کمبود احساس لیاقت ریشه داره،یادمه خاله های من به یکی از دایی هام که ثروت زیادی داره میگن خسیس و میگن ما اگه ثروت اونو داشتیم همه رو ماهی یه بار دعوت میکردیم وقتی خدا بهت اینقدر داده تو فقط میتونی همه رو کنار هم جمع کنی،یا شب های مراسم مختلف رو تو می تونی مهمونی بگیری درصورتی که این ادم روز به روز خدا بهش بیشتر میده و کسی رو هم دعوت نمیکنه :)

    ولی اونا مشکلات مالی دارن،چرا یه ادم باید از خودش بزنه تا مورد تحسین قرار بگیره یا لایق بشه واسه فراوانی های خدا،خدا تو دیگه نمی فهمی به کدوم بنده ت باید بدی من بیشتر می فهمم شرک و کمبود عزت نفس و….اینا همش به این دلیل که

    درستی که شرطی نیست،تو لایق بدون قید و شرطی که این ثروت رو بگیری،مثال همون اگه ثروت به اسانی به دست بیاد یه جای کار بد میلنگه،یا درست نیست یا زود میره از کف،اما لایق بودن رو گره زدیم به اینکه شرطی چیزی داشته باشه تا ذهنمون بپذیره تا لایقش بشیم.

    خدا رو شکر میکنم که تلنگر زد بهم تا بفهمم.خدایا سپاس گزارم از تو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مجتبی شجاع گفته:
    مدت عضویت: 1084 روز

    به نام خداوند مهربانم که همیشه در حال هدایت و حمایتم است

    سلام به استاد بسیار بزرگوار و محترم و عزیزم

    علت چنین درخواستی نشانه احساس عدم لیاقت شخص برای ثروتمند شدن میباشد و همچنین تصور اشتباه نسبت به خداوند که فکر میکنند با چنین درخواستی باعث ترحم خداوند میشوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    ماندانا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وتک تک دوستانم،یکی از بزرگترین ترمزهای که ازبچگی بامن بوده ترس اخرج کردن وقتی به مراکز خرید میرم مخصوصا فروشگاه‌های مواد غذایی ترس ازخرج کردن دارم اینکه پولم تموم میشه وفقط آدمهای ثروتمند لایق بهترین مواد غذایی وخوراکی ورستورانهای عالی هستن،ودومین ترمز لایق خرید بهترین چیزها نیستم مثلا اگه یه مسیری وپیاده برم خیلی بهتره که پول به تاکسی ندم واگه گرسنه شدم بیام خونه ویه چیز ساده بخورم وگرسنگی وتحمل کنم،تمام خریدهای خوب وتفریح خوب برای یه قشر خاصه،خوب حالا میام وباور اینکه من هرچی خرید کنم ده برابر پول میاد تو کارتم ومن لایق بهترینها هستم جایگزین میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    اعظم رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 436 روز

    به نام خدای خوبیها

    چندسالی میشه که فعالیتم را در بازارهای مالی شروع کردم ولی با وجود تلاش زیاد در این مسیر موفقیتی کسب نکردم و همیشه برای من سوال بود چرا با وجود اینکه اینقدر برای این کار که عاشقش هستم وقت میزارم ولی موفق نمیشم یه روز صبح که خیلی دلم از خدا گرفته بود با اشک از خونه زدم بیرون به پارک بانوانی که پشت خونه ما بود رفتم حدود دوسال بود ما تو این خونه زندگی می‌کردیم که یه پارک بانوان نزدیکش بود و من همیشه از تراس خونه پارک نگاه میکردم و میدیدم خانمهایی که اونجا پیاده روی میکردن و با دوستاشون کلی خوش بودن اصلا نمیتونستم درکشون کنم که چرا اینقدر خجسته هستن اون روز صبح به همون پارک رفتم با غم سنگینی که روی قلبم بود دیدم یه عده ایی زیر پایی پهن کرده بودن و خیلی انرژی مثبتی داشتن و خوشحال بودن گفتم این چه کلاسی بود که تموم شده گفتن کلاس یوگا هست. یکی از خانوما گفت که فردا یه استادی هست خیلی خوبه فردا بیا یوگا .اون استاده هفته ایی دو روز رایگان اونجا کلاس میزاشته که خیلی کلاسش شلوغ تر از روزای دیگه بود. و من فردا صبح رفتم کلاس یوگا . منی که دوسال پا توی اون پارک نزاشته بودم و همش پای لب تاب در حال اموزش دیدن و ترید کردن و نتیجه نگرفتم و اعصاب خوردی و گله و شکایت از خدا و همه . خیلی حس خوبی بهم داده بود . هفته ایی دو جلسه کلاس یوگا با اون استاد خاص میرفتم حالم دگرگون شده بود حرفایی که داخل مدیتیشن یوگا می گفت جواب سوالای من بود حال بد منو مرحم بود. یه روز رفتم پیش استاد ازش تشکر کردم و گفتم که خیلی حالم خوب شده از وقتی کلاس شما رو میام. در مورد کنترل ذهن ازش پرسیدم استادم گفت دوره های عباس منش خیلی بهش کمک کرده در کنترل ذهن. یه چراغ برای من روشن شد اومدم خونه تو گوگل سرچ کردم و تو سایت ثبت نام کردم. تصمیم گرفتم از اولین فایل شروع کنم به گوش دادن و یادداشت برداشتن. وای خدااااایا تمام شکایت‌های من از خدا به شکر گزاری تبدیل شد تمام نشدن های کارم و زندگی ام فهمیدم دلیلشون چیه . فایل گوش میکردم و کامنت میخوندم نکات مهم فایل ها حتی کامنت های بچه ها رو می‌نوشتم باورهای اشتباهی که داشتم برام مثل روز روشن شد و باورهای اشتباهم می‌نوشتم و با تکرار سعی می‌کردم از ناخودآگاهم پاکشون کنم. تا اینکه بعد از 6 ماه که از صبح تا شب تو سایت بودم چون اینستا هم پاک کردم فقط فایل گوش میکردم و یادداشت میکردم و برای همسرم و پسرم تعریف میکردم تا هم برای خودم باور پذیر تر بشه و هم اونا هم یاد بگیرن که روی اونا هم خیلی تاثیر گزاشت با این که هیچ کدومشون فایل های سایت ندیدن فقط من گزیده نکات براشون میگفتم . و خلاصه سرتونو درد نیارم رسیدم به این فایل ترمزهای مخفی ثروت و کامنتای دوستان خوندم از توش کلی ترمز مخفی در اومد و همه رو تیتروار یادداشت کردم . چون ترمز منم بود. همیشه هروقت میخاستم برای خودم دعا کنم که تو کارم موفق بشم میگفتم که اگه موفق بشم برای مادرم فلان چیز میخرم برای همسرم و پسرم فلان چیز میخرم. و این باور رو من پاااکش کردم و هر روز دارم ترید میکنم و به راحتی سود میکنم. واقعا همه چیز باوره باور باور باور

    چون من خیلی خیلی تلاش میکردم ولی با باورهای اشتباهی که فکر میکردم خوب هستن و باعث موفقیت من میشم.

    خدای خوبیها من همیشه پذیرای هدایتهات هستم از راهی که تو صلاح میدونی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 359 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    به نام خدای نور خدای بزرگ خدای رحمان رحیم

    خداوند نور آسمان ها و زمین است .

    چه ترمزی توی ذهن من راجب ثروتمندی هست.

    یکی از ترمزهای ذهنی من یا کد مخرب ذهن من این هست به چند گونه برای خداوند شرک قائل میشم اول این شرک این جای درخواست روی خداوند درخواست خودم از پدر برادر مادر خانواده فامیل همسر و اینا درخواست میکنم و اگر درخواست من برآورده نکنن که نمیکنن من دچار ناراحتی شدید گریه میکنم چون جای تکیه روی خداوند تکیه میکنم روی بنده های خداوند .چون میگم خدا چطوری میخواد کمک کند معجزه کنه از آسمان پول بندازه بالاخره باید یکی واسطه بشه .اما چون همه اون ها هم انسانن نمیتونن خواسته من برآورده کنن

    شرک دوم اینکه میگم من یه درخواستی دارم مثلا راجب خرید یک نوع لباس گرون با اینکه من الان پول ندارم چطوری میشه بخرم‌ .بعد میام میگم خدایا براش راه مسیر تعیین میکنم. چون ذهنممم محدوده نمیتونم به راه های متفاوتی فکر کنم فقط یه روش های محدود بهم الهام میشه نه خوب عملی نیست جای اینکه درخواست بدهم و رهاش کنم همواره بهش فکر میکنم و برای رسیدنش به خودم راه مسیر تعیین میکنم

    شرک سوم

    اینکه میام نقش خداوند رو بازی میکنم یعنی میگم دلسوزی برای دیگران میکنم میگم پول دستم بیاد بدهم به خواهرم براش فلان چیز بخرم

    یا مثلا فلان خیریه بزنم

    انگار وقتی پول میخواد بیاد دستم غرور بگیرم بگم مثل فرعون خدای روی زمین منم دستور مرگ و آزاد کردن بدهم.

    مثلا میگفتم خانه بخرم برای دیگران وسیله بگیرم برای دیگران

    چون خدا که به فکر نیست بزار من به فکر باشم

    فعلا این 3 مورد یادم افتاد.

    ….

    ربنا ای رب بزرگ ای پر انرژی ای سیستم قدرتمند کل کیهان ای جهان مند ای بزرگ منش ای والا مقام ای بزرگترین یاور ای بزرگترین یاور ای تنها راه رسیدن به خواسته ها ای والا مقام ای یگانه قدرت هستی بخش

    تو تمام راه رسیدن میدانی

    از این به بعد چگونگی رسیدن به خواسته ها رها میکنم و به ذات هوشمند الهی تکیه میکنم و فقط بهش میگم موجود باش و موجود می‌شود ‌.

    من جانشین خداوند روی زمین هستم.

    خداوند فرمود ایاک نعبد و ایاک نستعین تنها من را بپرسید و تنها از من یاری بجوید.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾

    به نام خداوند بخشنده و مهربان (1)

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾

    ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. (2)

    الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾

    خداوندی که بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همه را رسیده). (3)

    مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾

    خدائی که مالک روز جزاست. (4)

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾

    تنها تو را می‏پرستیم و تنها از تو یاری میجوئیم. (5)

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾

    ما را به راه راست هدایت فرما. (6)

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾

    راه آنها که بر آنان نعمت دادی نه آنها که بر ایشان غضب گرفتی .

    خداوند تنها از خودت کمک میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    استاد عزیزدلم سلااااام

    سلااااام

    سلاااام

    خدا رو شکر میکنم که باهاتون آشنا شدم.

    استاد از خوشحالی دارم بال درمیارم.

    شاید اگه داستان رو براتون تعریف کنم خندتون بگیره که چقدددددر من احساس بی لیاقتی میکردم و خودم خبر نداشتم!

    من تمام فایل هاتون رو قبلا دیدم و چندتا از محصولات رو هم مثل روانشناسی ثروت 1 و عزت نفس خریدم.

    این دوره ها باید غوغا کنه اما من تغییر محسوسی در نتایج مالیم احساس نمیکردم.

    هرچند که نتایج احساسیم زمین تا آسمون فرق کرد و من از اون دختر سر به زیر و ترسو و دستپاچه و بی اعتماد به نفس توی شهر غریب، شدم کسی که خودش روی پای خودشه و از کسی غیر خدا نمیترسه.

    روابطم، سلامتیم، عزت نفسم، صحبت کردنم و خلاصه کلی ویژگی دیگه در وجودم، از منفی هزار رسید به مثبت هزار.

    هرچند هنوز هم خیلی جای کار داره اما دیگه خود قبلیم رو نمیشناسم!

    داستان اینجوری شروع میشه که من کلی درس خوندم و کارشناسی ارشد زبان انگلیسی رو گرفتم. مثلا قرار بود با تحصیلاتم (ترمز) به نون و نوایی برسم! اما انقدددددر احساس عدم لیاقت میکردم که نه تنها تحصیلاتم به کارم نیومد، بلکه روز به روز رفتم زیر خط فقر!

    کار به جایی رسید که حتی یک قرون هم درآمد نداشتم، اما نمیخواستم اینجوری بی پول و آس و پاس باشم.

    باردار شدم و دخترم رو به دنیا آوردم. اما بازم از پول خبری نبود.

    هدیه هایی که فامیل به دخترم میدادن رو به نزدیکانم قرض دادم و الان پشیمونم.

    من توی فایل هاتون شنیده بودم که میگفتین نه قرض بدین و نه قرض بگیرین. منم میدونستم این کار اشتباهه. اما برای اینکه به خودم ثابت کنم قرض دادن اشتباهه و ذهنم رو ساکت کنم، تمام پول ها رو قرض دادم و الان هم نتیجش رو دارم می بینم. اصلا معلوم نیست پولم بهم برگرده، چون هر دفعه دارن برای پس ندادنش یه بهانه ای میارن.

    من توی روانشناسی ثروت 1 شنیدم که گفتین یک حساب پس انداز داشته باشید و هرگز بهش دست نزنید. من اون حساب رو داشتم و 7 میلیون هم توش ریخته بودم. خودم هیچی نمیخریدم و تا چندرغاز میومد دستم، سریع میریختمش توی اون حساب.

    استاد ببینید چقدر من احساس بی لیاقتی میکردم که اواخر بارداریم رفتم بیرون، توی گرمای تابستون داشتم از تشنگی له له میزدم، اما چهل-پنجاه هزار تومنی که توی یه کارت دیگه داشتم و میتونستم خرجش کنم رو خرج نکردم که یک آب معدنی بخرم و همینجوری برگشتم خونه!

    این پس انداز کردن ها و خرج نکردن ها برای خودم و این احساس عدم لیاقتم باعث شد همون 7 تومنی که طی چند سال داشتم جمعش میکردم رو قرض بدم و الان همونم ندارم. حتی اصلا معلوم نیست دیگه اون پول بهم برگرده یا نه!

    وای خدای من!

    من هیچی برای خودم نمیخریدم.

    همیشه اون آدم بد تیپه من بودم.

    اونی که لباس های زهوار در رفته می پوشید من بودم.

    اونی که هر جا دعوت میشد کمترین مبلغ رو برای هدیه میذاشت (و یا اصلا هیچی نمیذاشت) من بودم.

    اونی که یک دست لباس داشت و باهاش همه جا میرفت من بودم.

    من می تونستم هم پس انداز داشته باشم و هم به خودم برسم. درآمدی نداشتم اما پول هایی که برای تولدم میگرفتم رو هم پس انداز میکردم و یک قرونش رو هم برای خودم خرج نمیکردم.

    نتیجه هم شد این، که الان تمام پس انداز خودم و دخترم رو هواست!

    چند روز پیش هدایت شدم به این فایل و دوباره گوش کردمش. کامنت ها رو خوندم و فکر کردم.

    استاد از چیزی که توی مغزم بود متحیر شدم! من چقدددددر احساس بی لیاقتی میکردم! همیشه این فکر توی ذهنم بود که وقتی پولدار شدم، لطف هایی که دیگران به من کردن رو یک جا براشون جبران میکنم. با این که توی دوره ی عزت نفس گفته بودین، این که بخوایم چیزی رو برای کسی جبران کنیم از عدم عزت نفس میاد، ولی انگار من نشنیده بودمش!

    استاد من انقدر همه چی دیدم و همه چی خواستم و هیچی برای خودم نخریدم که عقده ای شدم. یادمه میگفتین برای گذر از یک چیز، اول باید توش غرق شد. من دلم میخواد دوره ی قانون سلامتی رو بخرم و بهش عمل کنم. اما اول باید پولش رو داشته باشم. اما اول باید از تمام مواد غذایی که قراره ازشون پرهیز کنم گذر کرده باشم.

    این فشار مالی انقدر روم زیاد شد که خواستم برای برطرف کردنش کلاس خصوصی زبان بذارم. از اون جایی که پروردگار منتظر اولین قدم از سوی ماست که درها رو برامون باز کنه، من اولین قدم رو برداشتم و به خانواده ی همسرم اعلام کردم که میخوام کلاس خصوصی برگزار کنم. اتفاقا همون موقع هم یکی از این بزرگواران دنبال کلاس خصوصی زبان میگشت و اینجوری من کلاس خصوصیم رو برگزار کردم و درآمدم از صفر رسید به جلسه ای دویست هزار تومن.

    من میخواستم باز هم همون روش قبلی رو پیش بگیرم. نمی خواستم هیچ پولی رو برای خودم خرج کنم و میخواستم همش رو پس انداز کنم. اما نتیجه ی این کار رو با خودم مرور کردم. دیدم اگه از همون راه قبلی برم، همون نتیجه ی قبلی رو هم میگیرم. بنابراین گفتم مبلغ خیلی کمی رو برای خودم نگه میدارم و بقیش رو پس انداز میکنم.

    این ها همه گذشت و من رسیدم به امشب که 17 آذرماه 1403 هست. امشب خیلی دلم فست فود میخواست. مبلغ کمی توی حسابم بود و من نمیخواستم خرجش کنم تا واریزی بعدیم بیاد. توی این مدت خیلی هوس فست فود میکردم اما نمیخریدم. امشب خیلی به روحم فشار اومد. درمونده شده بودم و نمیدونستم باید چه کار کنم. تمام اون هوس هایی که جلوشون رو گرفته بودم و تمام اون نخریدن هایی که انجام داده بودم و آخر سر هم هیچی دستمو نگرفته بود از جلو چشمم رد شد.

    یک آن به خودم اومدم و با خودم گفتم تو داری با خودت چه کار میکنی؟ چرا خودتو لایق چندرغاز نمیدونی که بری باهاش فست فود بخری؟

    رفتم اون حسابی که میشد ازش خرج کنم رو چک کردم. 135 هزار تومن توش بود!

    ایده اومد که برو توی اسنپ فود عضو شو و آنلاین سفارش بده. با خودم گفتم خب اگه آنلاین سفارش بدم که باید پول پیک رو هم بدم! پس ولش کن.

    یهو یاد گذشته افتادم. اون موقعی که بی پروا خرج میکردم و همیشه هم پول داشتم. اون موقعی که همیشه خوش پوش بودم. همیشه از تیپ و پوششم خوشم میومد. اگه پولی دستم میرسید هم پس انداز میکردم و هم برای خودم چیزهای خوبی میخریدم.

    یهو انگار بهم برخورد! چقدر من از گذشته ی خودم پایین تر اومدم! چقدر من خودم رو بی ارزش و بی عزت کردم! چقدر به جای تغییر دادن شرایط، با شرایط ساختم و آخر سر هم هرچی داشتم و نداشتم رو به باد دادم و حتی به دختر کوچولوم هم خودم رو بدهکار کردم!

    خدایا من چه بر سر خودم آوردم؟

    تو کی من رو بی لیاقت آفریدی؟

    تو که وقتی من رو آفریدی به خودت احسنت گفتی!

    پس چرا من انقدر بی لیاقت شدم؟

    خیلی بهم برخورد!

    خیلی زیاد!

    خودم رو با دست خودم انداختم تو چاه!

    اولین کاری که کردم این بود که اسنپ فود رو روی گوشیم نصب کردم.

    بعد هم رفتم از یک فست فودی، اسنک استیک و اسنک گوشت سفارش دادم. میخواستم وقتی همسرم میاد با هم بخوریمش. اما مبلغش بیشتر از پولی شد که داشتم. اسنک گوشت رو حذف کردم و فقط اسنک استیک رو برای خودم سفارش دادم.

    وای که وقتی دکمه ی پرداخت رو زدم چه حالی داشتم!

    از شادی داشتم میرقصیدم و بالا و پایین میپریدم!

    کل مبلغ سفارشم با هزینه ی پست شد 127 هزار تومن!

    وای که چقدر خندیدم و رقصیدم!

    قلبم سرشار شد از لذت و خوشی!

    اونم فقط با 127 هزار تومن!

    خدای من!

    توی این مدت با خودم چه کار کردم!

    میخواستم تمام چندرغازی که بهم میدن رو جمع کنم و برای تولد دخترم براش هدیه بخرم.

    اما کی بهتر از من برای پول من؟

    کی لایق تر از من برای پول من؟

    کی سزاوارتر از من برای پول من؟

    پس انداز میکنم، اما به اندازه ای که به احساس لیاقتم خدشه ای وارد نشه!

    برای دخترم هدیه میخرم، اما از سهم خودم بهش نمیدم!

    خدایا تو به من برکت دادی و من نا آگاهانه ازش استفاده نکردم چون خودم رو لایق نمیدیدم!

    برای همین هم تو درهای ثروت رو به روی من باز نکردی.

    تو میخواستی من خودم رو ارزشمند بدونم. همون جوری که تو من رو ارزشمند میدونی.

    خداوندا سپاسگزارم!

    استاد من از غذام و قبض غذام عکس گرفتم.

    برنامم اینه که تا قبل خرید قانون سلامتی، از تمام نعمت هایی که خودم رو ازشون محروم کرده بودم استفاده کنم.

    با هر بار واریزی هرچی بخوام برای خودم میخرم.

    چه خوراکی و چه پوشاکی و چه هر چیزی که دلم بخواد.

    مبلغ زیادی نیست اما همین که تمامش رو پس انداز نمیکنم و قسمتی از اون رو به خودم اختصاص میدم یک جهش بزرگ به سمت احساس خود ارزشیه.

    اصلا همین احساس، درهای نعمت و ثروت رو بیشتر و بیشتر به روی من باز میکنه!

    من لایق بهترین ها هستم.

    خداوند من رو لایق آفریده.

    من لیاقت بهترین ها رو دارم.

    پروردگارا سپاسگزارم…

    استاد عزیزدلم سپاسگزارم که انقدر عالی آگاهی میدین.

    خدایا شکرت که توی این مسیر هستم.

    خداوندا شکرت

    شکرت

    چقدر خوشحال و سرزنده شدم!

    خدایا شکرت که ایراد کارم رو بهم فهموندی.

    استاد جانم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    اکرم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام به تمام دوستای عزیزو استاد و مریم جان

    هدایت امروز این فایل زیبا بود و چقد زیبا هدایت شدم

    جواب دادم ببینم چی هست در اون لایه های زیرین ذهنم

    اول از همه اون احساس لیاقت و خودارزشمندی درونی بی قید و شرط

    این بی قید و شرط خودت را لایق دونستن خیلی جای کار داره خیلی یعنی خیلی

    بخوای ریشه ای حلش کنی شاید سالها طول بکشه

    وقتی ببینی که از تولدت تا حالا اطرافیانت تو رو چطوری و بر چه اساس و دیدگاهی دوست داشتند می توانی بفهمی چقد خودت را لایق نعمت های الهی می دونی بی قید و شرط

    خدایا کمکم کن آنچه بر دستانم جاری می کنی را خودم بتوانم درکش کنم و جواب تمام سوالات ذهنم را بدم که یقین دارم داری حل می کنی داری هدایت می کنی که بعدا همش بیام همین را بخوانم

    بذارید تجربه ای در مورد فرزند خودم براتون بگم و این دقیقا از دل تضاد ها بوجود اومد

    زمانی که دخترم 19 سال پیش به دنیا اومد با خط زیبای خودم روی کاغذ گلاسه با خوشنویسی نوشتم

    من تو را همینی که هستی دوست دارم

    با خودت صادق باش

    و زدم داخل اتاق دخترم و خدا را شاهد می گیرم که همین دیدگاه من بوده با ایشون تا این لحظه

    که ما دو تا کنار هم و با آموزه های استاد داریم زندگی می کنیم

    آیا ما با خودمون صادق بودیم ؟

    آیا ما پذیرای خودمون همینی که هستیم بودیم؟

    از بچگی کلی اگه این کار را بکنی اون کارا برات می کنم شنیدیم اونوقت می خوای به خدا نگی اگه ثروت بدی این کار را می کنم؟

    چقد می توانیم خدای خودمون را باور داشته باشیم ؟

    چقد خودمون را لایق این خدا می دونیم بی قید و شرط ؟

    چقد می توانیم خودمون را تکه ای از اون بدونیم بی قید و شرط

    ترازویی که برای داشتن موهبت و ثروت برای احساس ارزشمندی ما ساخته شد

    دین و مذهب

    جنسیت

    بچه ی چندم

    کجایی

    تحصیلات

    دستاوردها

    زیبایی

    میزان عبادت

    و…

    تمام این ها شد قید و شرط دریافت نعمت و احساس ارزشمندی

    ولی وقتی بتوانیم ،خودم را میگم بتوانم فقط و فقط بخاطر اینکه با دمیدن روح الهی در من و ورودم به جهان مادی لایق نعمت ها بدونم ،زندگی کنم

    دیگه حرصی نمی زنم ،گله ای نمی کنم ،نقاب نمی زنم

    تقلا نمی کنم

    از داشته ها لذت می برم و سپاسگزارم

    به نظرم تمام تقلا و تلاش بشر برای دیده شدن و حوائج دیگران را برآورده کردن برمی گرده به احساس لیاقت درونی

    چون اینطور کد زده شده که تا وقتی اینکارا را بکنی لایقی و دوست داشتنی

    خدایا کمک کن تا هر لحظه به حضورت در وجودمون بیشتر ایمان بیاوریم و درک کنیم که همینی که هستیم لایقیم

    خدایا کمک کن تا هر روز بیشتر به شناخت برسیم و راحتر به تو وصل بشیم

    الهی آمین

    دوستون دارم

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: