شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت - صفحه 43

سلام و درود

من وضع مالی خوبی داشتم البته با قانون بطور صحیح اشنا نبودم ولی پایه کارم این بود که افکار منفی نداشته باشم و همیشه امیدوار و با قدرت به زندگی ادامه میدادم وهمیشه سعی میکردم به همه کمک کنم حتی بیشتر از توانم تا حدی که خودم به مشکل میخوردم و بابت کمکی که کرده بودم متضرر میشدم همیشه خانومم بهم میگفت کمک کردن خوبه کمک کن ولی نه اینجوری که خودت به مشکل بخوری ولی من در جواب به اون میگفتم کفر نگو خانم خدا به من داده تا منم به دیگران کمک کنم و من کمک میکنم چرا که میترسم روزی با مشکل روبرو بشم و اونوقت همین افرادی که الان دارم بهشون کمک میکنم بدادم میرسن و نمیزارن من نابود بشم ٠

همیشه ترس داشتم روزی ورشکست بشم و هیچ کس کمکم نکنه واسه همین برای خودم کمک پس انداز میکردم.

همسرم میگفت خدا اگه قرار باشه به کسی ثروت بده خودش میتونه این کار رو بکنه نیاز نیست تو خودت رو جای خدا بزاری و بجای اون تصمیم بگیری تو زندگی خودت رو بکن ٠

این روزگار گذشت و من به همون روزی افتادم که

همیشه میترسیدم .طبق معمول هیچ کدوم از اونایی که کلی براشون کار کردم و زندگی هاشون متحول شده کمکی به من نکردن و من موندم و مشکلاتی که درست شده واسم که به لطف خدا خیلی هاشو تونستم پشت سر بزارم و بقیشو دارم با کمک فایل های استاد و کتابهایی که پیشنهاد کردن پشت سر میزارم و مطمئنم به زودی زود شرایطم بهتر از قبل میشه و اینبار میدونم که فقط باید زندگی خودم رو بکنم و بابت کمک به دیگران طبق برنامه های استاد جلو برم و خودم رو با خدا شریک نکنم و میدونم خدا خودش میدونه چطور بین بندگانش تقسم بندی کنه یعنی هرکی بخواد میتونه داشته باشه چون دنیای ما دنیای فراوانیست ٠یا حق

ضمنا من کتاب کیمیاگر رو خوندم به بقیه دوستان پیشنهاد میکنم اگه نخوندید حتما این کار رو بکنید و اینکه حتما به همسرانتون پیشنهاد بدید کنارتون باشن تو این برنامه باهم مطالعه کنید و کتابهارو تحلیل کنید ٠