چقدر راحت خود را از ثروت محروم می‌کنیم! - صفحه 19

326 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد نعمان عثمانی گفته:
    مدت عضویت: 1878 روز

    با نام و یاد خدایی مهربانم و سلام خدمت استاد عزیزم چقدر حرف های شما رنگ خدایی داره چقدر احساس آرامش میده چقدر آدم خدا را حامی خود میداند وقتی درک میکند که واقعا این دنیا به اساس حق و عدل ساخته که هرچی برای هرکس داده شده تو هم میتونی داشته باشی حقته که میتونی داشته باشی.ممنونم استاد عزیزم واقعا از بهترین مردمان هستی بقول پیامبر بهترین مردم نافع ترین شأن نسبت به مردم است.در پناه الله شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    بنام رب وهاب و غفورم

    سلام به خانواده عزیزم

    روز بیست و نهم

    خدایا شکرت برای آگاهی های امروز و خدایا شکرت برای روز عالی ای که داشتم فوق العاده بود پر از لطف خدا و حتی تضاد کوچکی رخ داد که اونم تونستم سریعا با هدایت گرفتن از خدا و تکرار ورس “الخیر فی ما وقع” نگاه خوبی بش پیدا کنم.

    و اما فایل عالی امروز، اول خدمتتون عرض کنم، از اینکه تصمیم گرفتم از چند وقت پیش با توجه به تضادهام فهمیدم باید روی قسمت باورهای ثروت ساز کار کنم و هر روز یک فایل ببینم و نکته برداری کنم و عمل کنم بش و خداروشکر به لحاظ روانی و آرامش دارم بهتر و بهتر میشم، یک روز داشتم از خدا سوالی می پرسیدم و منتظر بودم خداوند راهنماییم کنه تو خواب، داشت خوابم می برد که خدا حرف زد: باید برای خواستت باورهای مناسبش درست کنی من تکرار کردم و خوابم برد. و بعد فهمیدم چطور درست میشه این قضیه باور درست کردن؛ من که فعلا با بسته روانشناسی ثروت 1 دسترسی ندارم و می خوام در مدارش قرار بگیرم پس از فایل های ثروت ساز استفاده می کنم با تمام وجودم و ایمان دارم که از نتایج این فایل ها می تونم محصولی که مورد نیازم هست رو خریداری کنم، و همینطور از طریق خوندن تجربیات دوستان در کامنت ها و یا باورهایی که خودشون به نتیجه رسیدن با اون باورها و نوشتنشون و شنیدن و تکرار کردنشون دیدن الگوها در همین سایت و جاهای دیگه که طبق قانون دارن عمل می کنن میشه باورهام در مورد خواستم درست کنم، و تازه الان و با این فایل قدرت تغییر باور فهمیدم مخصوصا صحبت های آخر استاد، فهمیدم من خیلی خیلی باید روی باورهام کار کنم و در جهتشون هم حرکت کنم تا نتیجه ببینم تا بتونم به اهدافم برسم و تصمیم گرفتم که کلی تو سایت بگردم تا هر روز حتی در حد شناختن یک تا دو باور قدرتمند کننده و یا ترمز برای ثروتمند شدن رو پیدا کنم و روشون کار کنم.

    و جالب اینجاست که الان فایلی که پایین پیشنهاد شده فایل تغییر باور به روش استاد عباسمنش هست که باید اونم ببینم خدایا شکرت برای هدایت امروزت که تصمیم گرفتم از بین فایل های صفحه سوم این فایل رو ببینم و لذت ببرم

    خدایا شکرت برای دادن آگاهی هایی که بشون احتیاج دارم، خدایا شکرت که اینقدر ارتباطم بات عالیه اینقدر همراهمی

    خدایا شکرت برای امروز کلی با بچه ها رفتیم بیرون و خوش گذروندیم و شب عالی ای رو در اهواز زیبای دوست داشتنی داشتم (یکی دیگر از نتایجم در این مسیر رسیدن به صلح با شهر من محیط زندگیمه که قبلا متنفر بودم ولی الان عاشق شهرم هستم و هر بار داره بیشتر جاهای خوبشو به من نشون میده و این همش بخاطر احساس جدیده که بش پیدا کردم)، من هیچ پولی ندارم ولی خدای وهابم پول رستوران عالی، و بعدش چای و باقلوای عالی رو در بهترین مکان ها رسوند.

    عاشقتم خدا

    عاشقم مسیری هستم که دارم توش قدم بر می دارم

    عاشق شما هستم که اینقدر دارم ازتون یاد می گیرم

    خدایا شکرت برای امروز و فرصتی که در اختیارم گذاشتی، امروز پر از فراوانی بود برام

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    پوریاکاتبی گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    بنام نامی یزدان

    ساعت 5:55 صبح سه شنبه17 اسفند 1401

    نمیدونم چرا بیخود بی جهت از ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدم با یه حس عالی،آهان یادم اومد بیخود و بی جهت نبوده!!!! امروز یه ایده راجب کسب و کارم بهم الهام شده ،نه یه ایده ی شاخ و دم دار ها!!!!نه دقیقا ایده ی انجام کاری که قبل ها و خیلی قبل ها هم انجامش میدادم فقط با این تفاوت که از قبل نتیجه اون عملو با باور محدود کنندم مشخص کرده بودم شکست

    حالا بعد از یکسال کار کردن روی توحید روی خودم روی احساس لیاقتم روی فراوانی روی بی نهایت بودن فرصت ها روی نیم پر لیوان کارکردن خیلی ساده امروز بهم گفته شد همان کاری که قبلن انجام میدادی انجام بده،و حالا با این باورها ببین چه نتیجه ای رقم میخورد!!ته دلم انگار میدونم موفقیت این سری دیگ لاجرم باید نتیجه ی اعمال من باشه با دلیل و منطق میخوام بگم

    اولین دلیل که خیلی هم برای خودم مهم و دوس داشتنیه اون صدای شیرین و مهربون الهام درونیمه که الان تقریبا 10 15 روزه فقط داره بهم میگه که بزودی خداوند به تو روزی خواهد داد که نمیتونی حسابش کنی اولین بار که اینو شنیدم مقاومت کردم گفتم این نجوای شیطونه که به من امید الکی بده تا منو ثابت سر جام نگه داره!!! بعد خودم گفتم چی؟؟؟؟؟مگه شیطان کارش امید دادنه؟بعد تو چی پیش خودت فکر کردی؟؟کسی که امید بهش داده میشه اصن میتونه سرجاش بشینه؟ کدوم امید و انرژیه که تورو ثابت سرجات نگه میداره؟هرچی این سوالات رو با صدای بلند توی ذهنم تکرار میکردم برام باور پذیر تر شد این وعده خداوند تا به همین امروز که بهم گفته شد یه سری کارها انجام بدم و واقعا تَه دلم روشن و گرم به انجامش هم توانایی انجامشو دارم چون قبلا خیلی انجامش دادم هم الان انقدر نشونه و باور خوب پشت پس زمینه ذهنم هست که یاد جمله شما تو دوره ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها توی فایل مصاحبتون با عرشیای عزیز از دهان عرشیا شنیدم:

    ما هستیم که با باورهامون نتیجه کارمون‌رو از قبل مشخص میکنیم،ما میتونیم یک قدمی رسیدن به نتیجه بایستیم و برگردیم و یه سمت دیگه حرکت کنیم و نتیجه کار رو عوض کنیم

    اصن یه مهری خورد توی قلبم که این سری دیگ میشه چون منم که دارم نتیجه رو تعیین میکنم با باورهام با فرکانسم

    از بعدازظهر این جمله شما داره توی ذهنم‌و گوشم زمزمه میشه

    یک عمل یکسان با باورهای متفاوت،نتیجه متفاوت خواهد داشت این یک قانون است

    چرا من تا الان ازین دید نگاه نمیکردم یک انسان با ذهن فقیر هم یک مغازه میزنه،یک انسان با ذهن ثروتمند هم مغازه میزنه و هر دوتاشون یه عمل ثابت انجام میدن هرروز صبح بلند میشن میرن محل کارشون ،هر دوشون برای تهیه جنس بازار میرن،تو مغازه جفتشون مشتری میره،هر دوشون یه جنسی رو میفروشن چی اینجا فرق داره که یکیشون هررور ثروتمند تر و یکیشون هرروز فقیر تر و ناتوان تر میشه؟؟؟واقعا من که هرچی فکر کردم دیگ نتونستم بهونه الکی بیارم فقط بلند گفتم باور پشت انجام کارشون

    یکی از روی ترس و باور محدودکننده یه جنسی رو میخره انبار میکنه فرداش قیمت هاش میریزه ،فروش اون جنس ممنوع میشه،انبارش آتیش میگیره بیچاره میشه بدبخت میشه، یکی از روی باور خوب از روی اینکه هرروز فرصت ها بیشتر میشه ،من‌هر لحظه دارم هدایت میشم به سمت ثروت و فرصت بهش گفته میشه یه جنسی رو بخره به تعداد زیاد شبش میخوابه فرداش بلند میشه میبینه کل جهان دنبال اون جنسیه که به‌این‌گفته شده بود بخر ،بخدا به همین‌راحتی!

    یه روز یه شخصی میره پیش بهلول بهش میگه شنیده ام تو بسیار فرد عاقل و با دانشی هستی و الکی خودت رو به دیوانگی زدی،محض رضای خدا بمن بگو چیکار کنم که ازین رنج و سختی بیام بیرون و ثروتی بهم بزنم ،بهلول بهش میگه هرچی که داری و نداری رو نقد کن و آهن و میلگرد بخر! طرف این کار رو میکنه فردای همون روز حاکم شهر اعلام میکنه راهزن ها به کاروانی که قرار بود مایحتاج ساخت و ساز شهر رو بیارن حمله کردند این ماه چیزی نداریم و قیمت آهن و میلگرد و میبره بالا و مردم میریزن ازین بنده خدا هرچی آهن و میلگرد داشته میخرن و طرف به نون و نوا میرسه،بعد مدتی بهلول میره پیش طرف و بهش میگه دیدی به حرفم گوش کردی الان چقدر اوضاعت خوب شد! طرف به بهلول میگه برو بابا تو یه دیوونه ای مگه میشه با حرف یه دیوونه این همه پولدار شد همش از ابتکار عمل خودم و بودم چاشنی شانس!

    بهلولم میگه:حالا که اینجوری شد یه ایده دیگه داشتم که وضعت رو ده برابر الان میکرد ولی اونو دیگ بهت نمیگم!

    بنده خدا میفته به پای بهلول و به غلط کردن میفته میگه اشتباه کردم تورو خدا بگو چیکار کنم

    بهلول بهش میگه هرچی داری رو نقد کن پیاز بخر انبار کن ،اونم اینکار رو میکنه فردای همون روز حاکم شهر میاد میگه بار پیازی که برای حاکم کشور همسایه فرستاده بودیم برگشت خورده قیمت پیاز میاد پایین و اون طرف هم بیچاره میشه

    طرف با عصبانیت میره پیش بهلول میگه این چکاری بود با من کردی به خاک سیاه منو نشوندی ،بهلولم میگه من کاری نکردم دفعه اول تو بمن با این دید که من عاقل و با اندیشم درخواست کمک کردی ولی دفعه بعدش به من گفتی که دیوانه ام ،پس از یه دیوانه انتظار ایده ی ثروتساز نداشته باش

    کل این داستان فقط بمن این پیام داد که منم با دیدگاهم و با باورم نتیجه کارم رو رقم میزنه نه هیچ عامل بیرون از من ، جهان بیرون از من،بازتابی از درون خودم هست

    بزودی زود با نتایج پر بار مالی میام اینجا استاد عزیزم

    بی نهایت بابت وجود شما و این سایت بی نظیر سپاسگزار خداوندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      نسرين خالقي گفته:
      مدت عضویت: 1299 روز

      سلام پوریا جان ،

      امیدوارم خوب باشید و هر روز ایده های ثروت ساز بیشتر و بیشتر دریافت کنید و ثروت و نعمت بی حساب برای شما وارد بشه .

      این مثال بهلول دقیقا مشابه ایه قران أست که به وقت سختی از خدا گله و شکایت می کنند و نعمتها را از جانب هوش و حرکت خودشان می دانند .

      اعراف ١٣١

      اما نه‌تنها عبرت نگرفتند، بلکه هر زمان خوشی و نعمت سراغشان آمد، گفتند: «این نتیجۀ لیاقت خودمان است.» اما اگر احیاناً سختی و بلایی دامن‌گیرشان می‌شد، آن را از نحسیِ قدم موسی و همراهانش می‌دانستند! بدانید از نظر خدا علت نحسی‌شان کارهای زشتِ خودشان بود؛ ولی بیشترشان نمی‌دانستند.

      شورا ۴٨:

      پس اگر رو بگردانند، مسئولیتش با خودشان است؛ تو را نفرستاده‌ایم تا مراقبشان باشی! وظیفه‌ات رساندن پیام الهی است و بس. وقتی از طرف خودمان راحتی و رفاهی به مردم بچشانیم، به آن سرخوش می‌شوند و اگر در نتیجۀ کارهای زشتشان سختی و بلایی دامن‌گیرشان شود، کفر می‌گویند! بله، انسان معمولاً ناشکر است.

      امیدوارم که همه ما در گروه شکر گذاران باشیم که شکر گذاری بالاترین فرکانس را دارد.

      شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سلام بر دوستان خوبم

    چقدر این باورهای محدود کننده همیشه و همه جا و در همه سطح وجود دارد

    واقعا این باورهای محدود کننده آنقدر زیاد هستند و آنقدر عادی شده اند در زندگی ما که هرگز به فکرمان خطور نمی کند که این باورها واقعا محدود کننده هستند

    یادم باشد که جهان خودم را خودم رقم می زنم و من با افکار و باورهای خودم هستم که برای خودم می سازم

    باز یادم باشد و به این نکته مهم توجه داشته باشم که هیچ عوامل بیرونی هیچ نقشی در زندگی من و سرنوشت من نخواهد داشت مگر اینکه من خودم به آنها قدرت بدهم

    تنها چیزی که می تواند من را در این راه کمک کند و من را به اهداف خودم برساند باورهای خودم و افکار خودم است

    همه اتفاقات را من ایجاد می کند

    وقتی که من این باور را داشته باشم بی شک جهان هستی هم من را به موقعیت ها و افرادی هدایت می کند که باعث رشد و پیشرفت من می شود

    من باید به این نکته هم باور داشته باشم که هیچ چیز از قبل برای من مقدر نشده است و هرچه است خودم هستم و خودم آنرا رقم می زنم

    زمانی که من قدر دان نعمت های خداوند باشم خداوند و این جهان هستی هم نعمت های بیشتری را سر راه من قرار می دهد

    آنچه که از صحبت های استاد عزیز یاد گرفتم این بود که

    در همه شرایط زندگی خودم

    حتی در بدترین شرایط باید بتوانم حال خودم را خوب نگه دارم و برای نعمت های خداوند از خدای خودم تشکر کنم

    در قدم بعدی هم روی باورهای خودم کار کنم و بهترین و عالی ترین باورها را برای خودم بسازم

    تا بدین ترتیب من خواهم توانست همیشه در این جهان هستی موفق و پیروز خواهم بود

    ممنونم استاد عزیز

    سپاسگذارم از خدای خوب خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    حسین سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1554 روز

    سلام استاد عزیزم

    این فایل چقدرعالی بود،چقدرقشنگ باورهای مخرب رو ازکامنتها درآوردین وچقدرجذاب واقعا جذاب بااین تاثیرگذاری بالا برامون گفتین .مخصوصا اونجاهای کامنت رو که باورهای محدودکننده وشرک آلودی که بعداز “ولی و اما” دراون کامنت دوستان شروع میشد رو قشنگ برامون بازکردین خیلی خیلی روی من تاثیر گذاشت . استادازته دل میگم بدون شک واقعا من ندیدم هیچ استادی رو که مثل شماآموزش بده مخصوصا مخصوصا این حد از تاثیرگذاری ،بخدامن نمیدونم چجوری بگم عاشقتم وسپاسگزاری کنم ازتون که اینقدر زندگیه من بخاطرتاثیرگذاریه آموزشاتون داره هرروز وهرروز بهتروبهترمیشه.

    خداروهزاران مرتبه شکرمیکنم که با شما آشنا شدم استادبه معنای واقعی استاد ،بینهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام استاد عزیزم، واقعااا که شما ته همه‌ی استادا هستین ، چقد عالی باورهای مخرب و ومحدودکننده رو بیرون کشیدید،واقعا هم استاد هرجمله ای که از زبانمان بعد از امااا ،ولییی، یا همیشه یا کلااا بیاد بیرون ، انجا باورهای محدوویا ترمزها نهفته اند وما بباید به کلام خودمون توجه کنیم خیلی راحت میتونیم ترمزها را از زیر زبان خودمان بکشیم بیرون…وانهارا با باورهایرقدرتمند کننده جایگزین کنیم …مثلا من همیشه به اتوبوس دیر میرسم ..این همیشه ))باوره منه ..پس جهان هم همیشه منو طوری به ایستگاه اتوبوس میکشونه که اتوبوس رفته است خخخ.ویا میفهمم چرا خداوند روی زبان حصرت زکریا قفل زد که روزه سکوت بگیرد ، چون حصرت زکریا باور نداشت زنش در سن کهولت باردار بشه با وجودیکه ملائک بهش نوید فرزندی دادند، اما چون او باور نداشت خداوند می‌تواند به اودر پیری فرزندی عطا کند به ملائک گفت برده‌اند مهر بزنند تا 9ماه ..بطوریکه وقتی از نعبد بیرون اند دیگر قدرت تکلم نداشت ، خداوند بعد به ملائک گفتار زبانش قفل بزنید ،چون اولین کسی که این کلام مرا باور نمی‌کند خودزکریاس واو بعد از خارج شدن از معبد می‌رود به همه می‌گوید که زن من پیر ونازاست و این باعث می‌شود که از کلامش برا‌و حکم شود ((ترمز))وباعث می‌شود. وعده خداوند عملی نشود پس ما باید همیشه از جملات منفی اعراض کنیم وبفهمیم چ برزبان خود جاری میکنیم که بی شک کلام ما عصای معجزه گر ماست .. وبعد از تولد فرزندش زبانِ زکریا باز شد …

    چقدررر اینجا پی بردم که شما متعهدانه روی خودتون کار کردید که از کودکی با اینهمه تخریب شدید ولی روی باورهاتون کار کردید وهیچگاه الگویی هم نداشتید و مصیبت‌ها بزرگترین نیرومحرکه ی شما وانگیزه ی بود تا روی خودتون متعهدانه کار کنید وهرانچه بخواهید را در زندگیتان خلق کنید و کمک کنید تا جهان هم جای بهتری برای زندگی کردن باشد ، استاد مشکل ما اینه که فقط در ابتدای کار خیلی انگیزه داریم اما با گذشت زمان انگیزه را برای تکرار وتمرین واستمرار وکار کردن روی باورها رو از دست میدیم و دوباره با یک بازه زمانی برمیگردیم به همان حالت اول .. باورهای قدرتمندانه مثل یک گلدانی است که باید همیشه رسیدگی بشوند و با تکرار آنها در طول روز آگاهانه به آنها قدرت بیشتری بدهیم تا دیگر پس زمینه مغزمان نمانند بلکه ملکه دانمان شوند وآنگاه که باورهای قدرتمندانه به ثمر بشینند وباور شوند نتایج آن در رندگی ما منجر به تغییر در همه ابعاد زندگیمان می‌شود.. پس من بخودم متعهد میشوم که هیچگاه عامل بیرون را دخیل برای عدم موفقیت ندانم وهرگاه خواستم با انگشت اشاره به عوامل بیرونی اشاره کنم یادم باشد که سه انگشت دیگرم متوجه وسمت ِخودم نشانه گرفته ام…همچی باوره باوره باورره ..پس حالا که همچی باوررره واقعا بیام روش کار کنم که چون واقعا اینه که نتایج رو رقم میزنه ..نه هیچ چیزه دیگه ..پس من اگر از 24ساعت شبانه روز ،روزی 18ساعت روی باورهای کار کنم به طورر ذهنی(( حواسم باشه هرلحظه بخودم که من الان دارم به چی توجه میکنم ؟؟؟؟ یا من چی میخوام؟؟؟من برده ام ))هنوز کمه !!چون باور اصلِ داستانه……با درودهای فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2197 روز

    درود و وقت بخیر به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    چقدر راحت خودمون رو از ثروت دور می کنیم

    چقدر خوبه که استاد تمام کامنت ها رو می خونه و از میان آنها بهترین انتخاب رو برای آموزش باورهای محدود کننده مون را جدا کردند

    چند روزه به یک تضادی برای کسب و کار خونگی ام پیش اومده که احساس می کنم ایستا شدم البته تا یکی دو ماه پیش خیلی عالی پیش رفته بودم خدا رو شکر .. خُب الان احساس می کنم یک باورهای مخفی و محدود کننده در مورد پول و ثروت دارم . و این چند روز فقط دارم کامنت ها رو می خونم.. (((( آخ آخ استاد جان شما چجوری این حد از کامنت رو می خونید )))) من چون عینک استفاده می کنم خیلی زود چشمام خسته میشه…

    از دیروز فقط دارم از کامنت ها نت برداری می کنم و می نویسم .

    بقول استاد هر کاری که پیش نمیره و یا هدف مون رو نمی تونیم خلق کنیم حتما باورهای درست و مناسبی در رابطه با اون موضوع نداریم..

    بخاطر باورهای مخرب گذشته مون باید تغییرات اساسی برای افکارم بوجود بیارم

    این باورر استاد رو خیلی دوست میدارم چون بنظر من تغییر این باور تکامل میخواد و باید برای ذهنم بطور تغییر بتونی و سیمانی بدهم بخاطر باورهای پوسیده و مخرب گذشته گان

    باور قدرتمندی که استاد گفتند‌.

    روند صعودی در وضعیت پولی و مالی من تا ابد ادامه داره

    واقعا بهترین باور ثروت سازی بود که توی ذهنم نشست و مدام دارم بهش فکر می کنم و تکرارش می کنم .

    البته یک سری باورهای محدود کننده و مخرب رو اینجا برای دوستان می نویسم که شاید همون باورهایی باشه که در کسب و کارم تضاد بوجود آورده که البته خیلی مخفی هستش چون همش می گم .‌ نه نه من اصلا اینطوری فکر نمی کنم.. ولی انگار .. ی چیزایی هستش که باید درستشون کنم

    داستان اینه که..

    خدایا شکرت از روز قبل بخاطر یک تضادی هدایت شدم به این فایل ارزشمند .. همینطور که داشتم کامنت های این قسمت رو می خوندم و چندین بار فایل صوتی رو شب تا صبح گوش میدادم و امروز هم همینطور..

    باورهایی که باید در خودم قدرت میدادم رو نوشتم و دوست دارم در دفترم بطور مداوم تکرار کنم چون احساس می کنم یک سری باورهای محدود کننده در رابطه با تضاد مالی برای فروش و نداشتن مشتری دارم که باید پیداشون کنم ..

    اینکه.

    باورهای محدود کننده به عوامل بیرونی ربط دادم

    .. اینکه الان اوضاع مالی مردم خوب نیست..

    اینکه مردم پول ندارند

    اینکه مردم بفکر خرید مواد غذایی و خوراکی هستند و به این اجناس من نیازی ندارند

    و باید باورهای درست و مناسبی رو جایگزین کنم و روی این باورهام بطور مداوم کار کنم‌‌

    اینکه..

    1_ خدایا شکرت که مشتری و خریداران بسیار فراوانی بسمت اجناس فروشی ام هدایت شده که همه شان دست به نقد هستند

    2_ هم اکنون باورهای درست و مناسب و هم جهت برای فروش اجناس فروشی ام رو تجربه می کنم

    3_ هر روز از هر لحاظ مالی و پولی در حال رشد و پیشرفت هستم

    4_ هم اکنون در مدار درست و مناسب هدایت شده ام تا بهترین فرصت ها و بهترین شرایط ها و در بهترین اتفاقات خوب و عالی بسمت فروش تمام اجناس فروشی ام هدایت شوم

    خدایااا من را بسمت ایده ها و راهکارهای درست و مناسب برای باورهای درست و مناسب هدایت کن

    ممنون و سپاسگذارم برای این فایل بینظیر استاد عزیزم ممنون و سپاس

    و البته که بهترینع بهترین باوری که استاد در این فایل به مادر عزیزشون گفتند . برای من خیلی دلنشین بود و ی جورایی توی ذهنم نشست و چقدر خوبع که توی همه اهداف و خواسته هایم بکار بگیرم‌‌..

    روند صعودی در وضعیت پولی و مالی من تا ابد ادامه دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مرضیه نام داری گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    سلام خدمت استاد هنرمند که شما خواستید وشد این هنر بزرگی است که توانستید به این باورهای زندگی ساز برسید و ما را هم هدایت کنید

    استاد بی نهایت سپاسگزارم این که من با شما آشنا شدم هم دقیقا این بود که خواستم وهدایت شدم

    خداوند دانه هیچ پرنده ای را در لانه اش نگذاشته این شرایط را فراهم کرده این پرنده است که باید دنبالش برود….

    اگر فقط وفقط باور کنیم که خداوند بهترین ها را برای ما خواسته است همه چیز به نفع ما با عالی ترین شرایط رغم خواهد خورد

    بهترین ها بدرقه راهتان استاددددد مهربانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    سلام استاد خوبم

    چقدر خداروشکر میکنم ک ب این جمع الهی و خدای هدایت شدم

    چ جالبه واقعا ک امشب من باید این فایل رو بشنوم…

    امشب تو ی جمعی بودم ک صحبت از این شد ک یکی از افراد حاضر در اون جمع تصمیم داشت تا ی مغازه برای خودش باز کنه…

    ک چقدر جالب ک منم مثل شما میتونستم کلی باور محدود از توی حرف هاشون متوجه بشم…

    من فقط نشسته بودم و توی ذهنم ب این فکر میکنم ک خداااای من چقققدر افراد محدود فکر میکنن..

    ک من توی چ افکاری بزرگ شدم…

    چقدر خداروشکر کردم ک من نگاهم زمییین تا اسمون با اونا فرق داشت و کلا دنیای من جدا بود از انها….

    منم باور های محدودی ک متوجه شدم از این جمع رو دوست دارم اینجا بنویسم تا ب خودم یاداور بشم ک همیشه باید روی باور های خودم کار کنم

    اول از همه ک کلا از نظر من این بنده خدا هیچ انگیزه و هیچ هدفی از بازکردن مغازه نداشت و فقط میگفت میخوام سرگرم ی کاری باشم (ایشون بازنشسته فرهنگی هستند)

    من همونجا ب خودم گفتم ک ببیین فقط برو دنبال علاقه ات و بی هدف و بی انگیزه زندگی نکن…

    باور محدود بعدیشون لوکیشن بود ک دنبال جایی بودن ک پاخور زیادی داشته باشه وسط شهر باشه و میگفتن اینجا مردم از فلان جاها زیاد میان و بیشتر فروش میشه انجام داد…

    ک من یادم اومد از اون دوستمون ک توی سریال سفر ب دور امریکا تو لس انجلس (دیدار استاد با دوستان) اقای فک میکنم اسمشون متین بود ک یه طلا فروشی دارن ک از لحاظ لوکیشن زیاد منطقی نبود ک اونجا فروش خوبی داشته باشن ولی ایشون گفتند ک بسیار موفق هستند…

    یا ی الگوی دیگ ک خودم دیدم یه تعمیرات موبایل تو شهر ما هست ک توی ی کوچه تاریک و بدون مغازه و نور خاصی هست،مغازه این اقا پارکینگ ی خونس ک همیشه همیشه همیشه سر این اقا شلوغه هر وقت ما میریم پیشش همیشه خدا مغازه شلوغه و درحال کار کردن هست…این اقایی ک میگم تعمیرات موبایل انحام میدن واقعا هم ادم کار درستی هست ک ما از کارش خیلی راضی هستیم خیلی حالیشه همیشه در حال اموزش دیدنه و میره کلاس های اموزشی حیطه کارش،ادم منصفیه و خیلی درستکاره ادم قشنگ حس میکنه و باخیال راحت میتونی کارت رو بسپری بهش…

    باور بعدی ک توی حرف های این جمع متوجه اش شدم عزت نفس نداشتن بود ک متوجه شدم چقدر این نبود عزت نفس میتونه زندگی و اینده ادم رو تحت تاثیر قرار بده…

    ایشون تمام سال های خدمتش رو توی ی روستایی معلم بودن و من شنیدم ک معلم های ک سال های اخر بازنشستگیشون میان مدیر یا معاون مدرسه میشن ک حقوق بازنشستگیشون بیشتر بخوره براشون ولی ایشون گویا اینکار رو نکرده و توی همون روستا فقط معلم بوده

    بعد تو ادامه صحبت هاشون متوجه شدم ک برای مدیر باید میومدن توی شهر و ایشون دوست نداشتن بیان شهر و در ادامه متوجه شدم ک ایشون عزت نفس ندارن ک این کار رو نکردن و الانم ک ا‌ومدن شهر دوست ندارن چون مدل لباسشون هم فرق میکنه با عرف جامعه شهری،وقتی میره بیرون خجالت میکشه و دوست نداره و من چقدر افسوس خوردم ک ما ادم ها چ راحت عمرمون رو هدر میدیم …

    ب خودم گفتم ک خوش بحالت سپیده ک در این مسیر اگاهی هستی و برات مهمه ک تغییر کنی و داری اندازه مدارت تلاشت رو میکنی..

    و خیلی باور های دیگه ک اگ بخوام بنویسم باید تا صبح فقط تایپ کنم…

    ولی یه چیزی شنیدم توی اون جمع ک فهمیدم چقدر خدا برای هرکسی متفاوته….

    فهمیدم خدا یکی هست ولی ب اندازه تمام انسان ها ،ب اندارزه تمام افکار خدا وجود داره…

    و چقدر من بیشتر از همیشه عاشق خدای خودم شدم…

    ب من اسم دو تا شخص رو گفتن ک این دوتا همسن همدیگه هستند ولی از لحاظ چهره یکی از اون دونفر خیلی سنش بیشتر از اون یکی دیگه هست…

    فک میکنین ب من چی گفتن ب خاطر این تفاوت ظاهری؟؟؟؟!!!@

    اینکه اونی ک چهره اش پیرتر هست و اگ کنار هم وایسن فک میکنی ک پدر و پسر هستند

    ب خاطر این چهره اش پیرتره ک خیلی اهل نماز و قران و خدا و پیغمبره!!!!!

    گفتم خب چ ربطی داره؟

    گفتن چون اون معنی قران رو میدونه،از همه چی خبر داره و همش غصه بقیه رو میخوره ‌ک چطوری دارن دنیا و اخرتشون رو نابود میکنن،غصه دین رو میخورن ک اینقدر مردم بی دین هستند و از اینجور حرف ها….

    و من مخم سوووت کشید از شنیدن این حرف هااااا….

    فقط نگاهشون کردم گفتم هرکسی نتیجه اعمالشو میگیره دیگه‌‌‌…

    و من بیشتر و بیشتر عاشق خدای خودم شدم ک بهم گفته ناراحت نباش اگه بقیه ایمان نمیارن، بهم گفته ناراحت نباش اگ بقیه ب حرفت گوش نمیدن هر کسی نتیجه اعمال خودش رو میبینه کب هیچ کسی ظلم نمیشع اونا خودشون ب خودشون ستم کردند…

    این خدای منه… .

    حالا جالبه ک بدونید اون بنده خدایی ک میگن قیافش پیرتره چون خداپرست تره اتفاقا خیلی خیلی خیلی خیلی ثروتمند تر از اون یکی دیگه هست…

    بقیه نمیگن چون خداپرست تر هست تونسته اینقدر پول در بیاره، میگن چون دکتره برا همین پولداره…

    نمیگن چون خداپرست تر هست اینقدر ادم ها دورش جمع میشن دوسش دارن میگن چون پولداره اینقدر پارتی داره چون پولداره اینقدر همه جلوش هم و راست میشن(ی جمله ای هم هست همیشه میگن ک تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم)

    چقدر باید روی خودم کار کنم تا نتایجم بزرگ تر بشه

    چقدر باید ب خودم فکر کنم و حرف هام،ب افکارم،ب رفتار هام

    چقدر باید ب خودم دقت کنم تا باور های محدود خودم رو بیشتر و بیشتر شناسایی کنم….

    خدایا هدایتم کنم به راه راست….

    به راه کسانی ک به آنان نعمت داده ای…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مرضیه نام داری گفته:
      مدت عضویت: 901 روز

      احسنت عالی بود عزیزم لذت بردم از این همه بینش

      استفاده کردم

      بنده نیز از وقتی با استاد آشنا شدم خیلی خوب دارم نتیجه می گیرم هر بیشتر دارم فاصله ها رو با آدم های دورو برم احساس می کنم

      ولی هر چقدر داد می زنم فریاد می زنم این که باورهای شما غلط است

      نمی خوان باور کنند…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز

    برای دومین باره این فایل رو‌ دارم میبینم و می‌شنوم. هیچ انتقادی به دوستمون ندارم بالاخره بنده خدا نظرش رو گفته و امیدوارم در مسیر تکامل شون الان باورهای توحیدی تری ساخته باشه.

    ولی مهمترین انگشتم که قراره به سمتی اشاره کنه ، اون انگشتیه که به طرف حمید امیری گرفته شده. حمید نتایجت کو ؟؟ پس تو هم هزاران باور محدود کننده داری که باید کشفش کنی و جایگزینش کنی.

    و اون جمله آخری دیگه ظالمانه ترین تصویری هست که از خداوند میتونیم ترسیم کنیم. الان بهتر میتونم درک کنم آیه «ان الشرک لظلمٌ عظیم» یعنی چی. پناه میبرم به درگاه خداوند از شرک. که مثل مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه و در دل شب به دل مومن راه پیدا می‌کنه و جز خداوند چه کسی می‌تونه حافظ و نگهدار قلب ما از شرک باشه.

    تشکر میکنم از اون دوستمون که حرف دلش رو زد تا استاد عباس منش باورهای محدود کننده رو بکشه بیرون. اگه استاد عباس منش انتقاد کنه نتایج عینی تو دستش داره با فکت حرف میزنه. ولی من حمید امیری، هر چقدر کامنت قشنگ بنویسم تا نتیجه و فکت عملی دستم نباشه صلاحیت انتقاد و بحث کردن روی کامنت دیگران رو ندارم مگر اینکه ازشون چیزی یاد بگیرم.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر هدایت مجددم به این فایل. و سپاسگزارم از شما استاد عزیزم بخاطر توضیحات تون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: