چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
بخوان به نام پروردگارت که آفریده؛ (1)
2
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿٢﴾
انسان را از علق به وجود آورد. (2)
3
اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿٣﴾
بخوان در حالی که پروردگارت کریم ترین است. (3)
4
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿4﴾
همان که به وسیله قلم آموخت، (4)
5
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿5﴾
به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم داد. (5)
به نام خدای رحمان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
برای دومین بار میخوام برای این فایل و برای اولین بار میخوام برای یک فایل دوبار کامنت بزارم(عجب جمله قصاری شد!!!!)
داستانی که در ادامه تعریف میکنم یک داستان واقعی است و میخوام داستانی تعریف کنم که به طور عملی آموزه های استاد رو در عمل اجرا کردم و متن داستان شامل جواب تمام سوالاتی است که در این فایل مطرح شده است…
5 سال پیش…
صاحب دختری شدم که اسمش رو هم هدایتی انتخاب کردم طبق نظر خانواده خودم و همسرم چندین اسم رو لای قرآن گذاشتیم و چندین بار یک اسمی خارج شد که ته دلم راضی نبود اون اسم رو بزاریم و یکم صبر کردیم.
بعد از مدتی متوجه شدیم به دلیل اینکه مایع دور بچه خشک شده جان بچه درخطره و باید خیلی اورژانسی به دنیا بیاد از لحظه شنیدن این خبر یک آیه خیلی زیاد در ذهنم مرور میشد:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
همانا «دل آرام»گیرد با یاد خدا…
به لطف الله بچه به سلامت به دنیا اومد و دختر و مادر هردو سالم بودند…
و من تصمیم گرفتم به این هدایت الله گوش بدم و اسم دخترم رو گذاشتم «دلآرام» …
انگار ذهنم شرطی شده از پنج سال پیش تا همین الان هروقت صداش میکنم ناخودآگاه این آیه دوباره در ذهنم مرور میشه و خیلی برام لذت بخشه و خیلی خداروشکر میکنم که اسم بچه ام منو به یاد خودش میندازه…
اما ادامه داستان:
دلارام دوساله شد خیلی زیبا و بانمک شده بود اما متوجه یک ایرادی شدیم دیدیم بچه با اینکه دوساله شده اما نمیتونه راه بره نگران شدیم و به پزشک مراجعه کردیم و بعد از عکس گرفتن دکتربهمون گفت که بچه دررفتگی مادرزادی لگن داره و باید عمل بشه حالا من دچار شرک شده بودم که آقا بگرد دنبال دکتر خوب و کجا عمل کنیم کی خوبه کیبده و فلانی عالیه و … توی بیمارستانی که خودم کار میکنم که یکی از بهترین بیمارستان های خصوصی و گرانقیمتترین هم هست دکتر ارتوپد اطفالی هست که شماره یک کار خودش نتنها در ایران که در خاورمیانه است چون از کشور های دیگه هم بیمار داره پیش ایشون رفتم و ایشون هم گفت باید عمل بشه ولی نه اینجا بیا بیمارستان دانشگاهی من که خودم کارمند بیمارستان هستم میدونستم که بیمارستان دانشگاهی یعنی احتمال اینکه خود دکتر عمل نکنه و رزیدنت عمل کنه زیاده و اینجا ذهنم با این افکار فریبم داد چرا چون این باور رو شنیده بودم که در بیمارستان های دولتی دکتر عمل نمیکنه حالا شاید یکی در هزار یک نفر نتیجه نگرفته اما به دلیل اینکه اون یک بار رو هزاران نفر تکرار کردن به یک باور منفی تبدیل شده….
این افکار باعث شد که اونجا بچه رو عمل نکنیم و کلا به یک بیمارستان و یک دکتر دیگه مراجعه کردیم و فکر میکردم با عوض کردن عوامل بیرونی کارم درست میشه درصورتیکه من باید ذهن و ذهنیتم رو عوض میکردم نه دکتر و بیمارستان و…
خلاصه عمل کردیم و سه ماه دوران نقاهت پشت سر گذاشته شد یه روزی که بچه داشت بازی میکرد ناگهان از روی مبل سر خورد و افتاد و یک جیغ بلند و وحشتناک کشید همون جا من فهمیدم که احتمالا لگن دوباره در رفته و رفتیم و عکس گرفتیم و دیدیم بله لگن بازهم در رفته و دکتر گفت دوباره بخوابانید که عمل کنم،اینجا دیگه بهم ثابت شد که باورها دارن کار میکنن و نتایج رو رقممیزنن نه دکتر و بیمارستان و هر عامل بیرونی دیگه ای.
من و همسرم که دیده بودیم هم ما هم بچه توی اون سه ماه که کل بدن بچه توی گچ بود چه زجری کشیدیم راضی به عمل نشدیم و من گفتم شاید راه دیگه ای غیر از عمل باشه.
دوسال از این ماجرا گذشت و دلارام چهار ساله شد حالا من هم توی این دوسال با کارکردن بیشتر روی سایت و مخصوصاً دوره ارزشمند دوازده قدم به نتایج درخشانی رسیده بودم.
و تصمیم گرفتم دلارام رو دوباره عمل کنم و اینبار دوباره رفتم سراغ همون دکتری که گفتم تکه توی خاورمیانه و در کمال بهت و تعجب باخبر شدم که ایشون به سرطان مبتلا شده و برای درمان به خارج از کشور رفته و ممکنه تا چندسال برنگرده…
این جا دوباره از استاد درس گرفتم که آقا فقط روی خدا حساب کن و آدم ها رو بزرگ نکن هرچی میخوای از خدا بخواه مثلاً توی روابط نگو من فقط با فلانی خوشبخت میشم اصلا اومدیم و اون فردا افتاد و مرد میخوای چکار کنی؟
یا در مثال من برای بار دوم که میخواستم دخترم رو عمل کنم پیش خودم میگفتم اینبار دیگه عمل دخترم رو به فلانی میسپارم بالاخره هرچی نباشه اون شماره یک خاورمیانه است دیگه و برای خودم از اون دکتر یک بت ساختم و یهو یک هفته قبل از عمل دخترم فهمیدم که اون بنده خدا خودش گرفتار شده…
این برام نشانه بود به خودم اومدم و به خودم نهیب زدم که هیچ معلوم هست داری چکار میکنی؟
چرا قدرت رو به غیر خدا دادی؟
اون کسی که عمل میکنه خداست نه دکتر x
وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ
و چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند
اون کسی که شفا میده خداست نه دکتر y
ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ
آن چه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می کنیم.
اینجا بود که دیگه گفتم خدایا من تسلیمم.
همهی چیزهایی که درباره دکتر و بیمارستان دولتی و کی عمل میکنه کی عمل نمیکنه و … رو میریزم دور
خدایا توکل بر خودت تو منو هدایت کن تو بگو چکار کنم اصلا فرمون دست تو اصلا خودت بچه رو عمل کن …
تو که سمت خودت رو انجام دادی این منم که باید سمت خودم رو انجام بدم حتی برای انجام سمت خودم هم ناتوانم و دست کمک به سویت دراز میکنم میدونی که من بنده ام تو ارباب بنده که چیزی حالیش نیست ای ارباب کمکم کن…
کامنتم خیلی طولانی میشه و از گفتن جزئیات هدابتم صرف نظر میکنم و در زمان مناسب و در فایل مناسب از جزئیات هدایتم بعد از تسلیم شدنم مینویسم.
ما هدایت شدیم بچه ها ما هدایت شدیم به سمت دکتری که شد دست خدا و به بهترین شکل دخترم رو عمل کرد …
روز عمل برای بچه و روز اجرای توحید در عمل برای من رسید…
دست دختر و همسرم رو گرفتم و رفتیم بیمارستان
به پدر و مادر خودم و همسرم هم هیچی نگفتیم چون پیش خودم فکر کردم گفتم اگه اون ها بیان اینجا حالا هی میخوان گریه و زاری کنن و هی بگن احمد چرا این بلاها باید سر تو و بچه تو بیادو از این حرفا… پیش خودم گفتم نکنه این نجواها پای توحیدم رو سست کنه پس بهتره که خانواده سه نفری مون به تنهایی به دل اینآزمون الهی بریم.
رفتم در اتاق عمل یادم افتاد روز قبلش همکارانم بهم گفته بودن رفتی پشت در اتاق عمل به دکتر التماس کن که خودش عمل کنه حتی پیشنهاد پول هم بهش بده نزار بچه بیفته زیر دست رزیدنت…
دکتر اومد و ذهن شروع به نجوا کرد یالا بگو دیگه التماس کن دیگه اما قلبم آروم بود به دکتر فقط یه چیز گفتم :
دکتر دخترم و تورو به خدای رحمان میسپارم…تمام…
برگشتم تو اتاق و روی تخت گرفتم خوابیدم همسرم هم به طرز عجیبی اصلا گریه نمیکرد و آروم بود ولی هیچی هم نمیگفت…بعدها بهم گفت اون روز من مثل یک آتش زیر خاکستر بودم و تمام نگاهم به تو بود اگر کوچک ترین لغزشی ازت میدیدم منفجر میشدم و حتما غش میکردم اما وقتی دیدم تو اینقدر آرومی من هم آرامش عجیبی بهم دست داده بود…
خلاصه بعد از گذشت چند ساعت منو صدا کردن که بیا دکتر کارت داره و عمل دخترت تموم شده رفتم و دکتر شروع کرد از معجزات عمل صحبت کردن:
آقا من چندین ساله که عمل میکنم و تا امروز یه همچین عمل معجزه واری نداشتم و در حین عمل یک ایده بهم الهام شد و روی استخوان بچهایده رو پیاده کردم و جواب داد و از این به بعد میخوام این ایده رو در دانشگاه تدریس کنم…من داشتم از خوشحالی بال در میآوردم و فقط میگفتم کی به جز خدا به وعده خودش وفادار تر است؟دیگه بقیه حرفای دکتر رو نمیشنیدم چون میدونستم اعتبار این عمل مال کیه خیلی از دکتر تشکر کردم و براحتی برگشتم اتاق
خداروشکر عمل به بهترین شکل ممکن انجام شد و الان بعد از گذشت یکسال دلارام دیگهمشکل نداره و به خوبی راهمیره و داره زندگیش رو میکنه …چند وقت پیش قرار بود دلارام رو ببرم شهربازی و اون روز اتفاقاتی افتاده بود که کنترل ذهن برام سخت بود و دیدم دیگه نمیتونم از پس نجواها بربیام خوابیدم وقتی بیدار شدم خانمم گفت موقعی که خواب بودی دلارام گفته بیا بابا رو بیدار کنیم میخوام بهش بگم ناراحت نباشه خدا به من گفته همه چی رو درست میکنم…
من و همسرم تا مدت ها به این جمله عجیب دلارام فکر میکردیم و در بهت و حیرت بودیم…
چقدر روح بچه ها پاک و متصل به خداست …
هدفم از نوشتن این داستان واقعی این بود که بگم یک اتفاق یکسان به فاصله دوسال برام افتاد دفعه ی اول فریب ذهنم رو خوردم و نتیجه خیلی بد شد
امادفعه دوم فریب نخوردم و با کمک خدا تونستم ذهنم رو کنترل کنم و نتیجه حتی علم پزشکی رو هم بهم ریخت…
چقدر خوبه آدم وقتی یک اتفاق ناگواری میفته به ذهنش بگه همین یکبار بوده و ممکنه دیگه هیچوقت اتفاق نیفته…
چقدر خوبه از آدم ها بت نسازیم خدایی که ارباب کهکشان هاست در مثال من حتی میتونه بچه ی من رو توسط یک رزیدنت هم عمل کنه و جواب عمل عالی تر از موقعی باشه که نفر اول پزشکی جهان میخواست عمل کنه…
داستان پیامبر هم الگوی این صحبت هاست مگه پیامبر سواد داشت؟
اما خداوند قرآن این کتاب آسمانی و فرکانسی رو از طریق ایشان برای مردم فرستاد و ایشون شدن الگوی میلیارد ها انسان از بی سواد گرفته تا پرفسور…
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموزِ صد مُدَرِّس شد…
الهی شکرت.
خیلی ممنون که کامنت من رو مطالعه فرمودید.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِکمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَی وَ الضَّلَال[3]
برای درمان بیماری خود، از قرآن شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات، از آن یاری بجویید، چرا که در قرآن شفای سخت ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، جهل و ضلالت است.
و استشفوا بنوره فإنه شفاء الصدور[4]
از نور آن شفا بجویید که شفابخش سینه هاست.
خیلی از استاد و خانم شایسته سپاسگزارم بابت فایل هایی که در سایت قرار میگیره و ما رو به تفکر و تعمق وادارمیکنه تا بتونیم گامی در جهت رشد و تعالی خودمون برداریم.
یادمه از بچگی همیشه میگفتن آقا بانک ها یا بیمارستان های دولتی کار آدم رو راه نمیندازن پرسنلشون خیلی بداخلاق هستن و خدانکنه هیچوقت کارت به مکان های دولتی بیفته و از این دست باورها…
چندسال پیش برای پرسیدن یک سوال به یک بانک دولتی مراجعه کردم و ته ذهنم هم این باوری که از بچگی میلیاردها بار شنیده بودم درحال رژه رفتن بود وقتی نوبتم شد با بی ادبی کارمند بانک مواجه شدم و پیش خودم گفتم عه عه عه راست میگن کارمندان دولتی بداخلاق هستن ها ببین طرف چطوری با من رفتار کرد… و از اون به بعد دیگه هیچوقت به بانک مراجعه نکردم و تا امروز همه ی کارهای بانکی ام رو به صورت آنلاین انجام میدادم تا چند وقت پیش که از محل کارمون اعلام کردن واریز حقوق هاتون قراره به بانک دیگری موکول بشه و لازمه که حتما به صورت حضوری برید و حساب باز کنید به واسطه کارکردن روی دوره ارزشمند دوازده قدم خصوصا قدم نهم من در صلح بسیار خوبی با خودم و آدم ها قرار گرفتم و اصلا اون باور مخرب یادم رفته بود خلاصه یه روز رفتم بانک و افتتاح حساب رو انجام دادم اون کارمندی که کارم رو انجام داد اونقدر با روی خوش و احترام کارم رو راه انداخت که کلی لذت بردم بعد یهو یاد این باور افتادم و گفتم این کارمندا که اینقدر خوبن پس مردم چی میگن که کارمندای دولت فلان و بیصارن…بعد یاد حرف استاد در مورد باورها افتادم که میگن اگر تو تغییر کنی همه چی برای تو تغییر میکنه فقط برای تو و به طرز جالبی دیدم موضوع این فایل هم همین هست.
مثال دیگه ای دارم از جایی که تونستم ذهنم رو کنترل کنم
من یک کارمند در حوزه درمان هستم همیشه همه ی همکارانم میگن ما بدبختیم و 30 سال باید کار کنیم و آخرشم هیچی به هیچی و از این حرف ها …
قبل از آشنایی ام با سایت درونم این حرف ها رو قبول نمیکرد و همیشه با خودم میگفتم من باید به یه جایی برسم و تکرار این روند باعث شد به سایت هدایت بشم و خیلی جدی تر رویای خودم رو دنبال کنم …
از محل کار قبلی ام استعفا دادم و به محیط بهتر و ثروتمندتری هدایت و مشغول به کار شدم اما ذهنیت همکاران جدیدم هم مثل ذهنیت همکاران قبلی ام محدودکننده بود و این بار دیگه من مصمم تر تصمیم گرفته بودم که هرطور شده وضعیت مالی ام رو تغییر بدم و در این مسیر هم کمک دوره ارزشمند دوازده قدم رو همراه خودم داشتم …
به وسیله جلسات قدم اول شروع کردم به نوشتن یکسری عبارت های تاکیدی و ضبط کردن این عبارت ها با صدای خودم و هرروز در مسیر رفتن به محل کار صدهابار گوشش میدادم و همین گوش دادن ها سبب شد ایده هایی به ذهنم برسه با اینکه میترسیدم و شیطان هم هی نجوا میکرد که نمیشه این ایده قابل اجرا نیست به این دلیل و به اون دلیل …از اون طرف هم همکارانم هی حرف های منفی میزدند من گفتم محکم جلوی همهی این حرف ها و نجواها می ایستم نجواهای شیطان رو با فایل های استاد و نوشتن و سپاسگزاری کنترل کردم صحبت های همکاران رو هم با دور شدن و فاصله گرفتن از جمع شون و در تمام طول ساعت کاری هروقت اون ها صحبت میکردن من خودم رو مشغول کار میکردم و یک صلوات شمار هم دستم بود و عبارات تاکیدی را تکرار میکردم بماند که چقدر بابت اون صلوات شمار مسخره شدم و اما من مصمم بودم که تا نتیجه نگرفتم هیچ نجوایی هیچ تمسخری نتونه من رو از ادامه مسیر دور کنه…
خلاصه با کنترل ذهن در مکان و زمان مناسب ایده مناسب اومد و من قدم اول رو برداشتم و خدا هم بقیه قدم ها رو برعهده گرفت و منی که تا قبل از این تغییرات 14 میلیون حقوق میگرفتم تونستم درآمدم رو به ماهانه 100 میلیون افزایش بدم
من با 12 ساعت کار در روز 14 میلیون حقوق میگرفتم
اما با کنترل ذهن و عمل به ایده های خدا با یک ساعت کار در هفته به عدد 100میلیون در ماه رسیدم اون یک ساعت کار هم کار یدی نبود بلکه رسیدگی به امور و پرداخت حقوق پرسنلم و نوشتن برنامه هفته ی آینده بود…
این نتیجه عالی بخاطر اون حد از کنترل ذهن بود بخاطر تصمیم محکمی که برای تغییر باورهام گرفته بودم برای نترسیدن از تمسخر دیگران بخاطر رویا داشتن و بخاطر نپذیرفتن اینکه چون من کارمندم پس همینه که هست بود …
هیچوقت هم به همکارانی که مسخره میکردن نگفتم که چه نتیجه ای گرفتم اگر هم میگفتم باور نمیکردن اما برای من مهم نبود من داشتم لذتش رو میبردم برای همین اصلا برام مهم نبود و نمیخواستم خودمو بهشون ثابت کنم اما اونقدر اعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده بود که خودشون فهمیده بودن یه اتفاقاتی برام افتاده چون دیگه هیچوقت پیش من حرفای ناامید کننده نمیزنن و الان من در محل کارم به سمبل قدرت و اراده تبدیل شدم و همه دنبال پیدا کردن الگو برای من هستن یعنی هرکسی از زندگی خودش میخواد حرف بزنه از اونجایی میگه که تونسته یه موفقیت کسب کنه و این بخاطر کارکردن من روی خودم بود من به اونا کاری نداشتم هرگز نخواستم تغییر شون بدم بلکه من خودم رو تغییر دادم و اونا هم تغییر کردند این هم از برکات دوره دوازده قدم بود که یاد گرفتم و در عمل انجام دادم.
به نظرم تنها یک نگرش میتونه در آینده کمک کنه که من کنترل ذهن کنم و نتنها احساس امیدواری داشته باشم بلکه با تلاش بارها رشد کنم و اون هم این جمله و نگرش و قانون که میگه:
هیچکس هیچ قدرتی در زندگی من چه در جهت مثبت چه در جهت منفی ندارد
اون پاک بان عزیز که کوچه مون رو تمیز میکنه با رئیسم که هزارتا پرسنل داره به یک اندازه در زندگی من قدرت دارند و اون اندازه هم «صفر» است.
و تمام اتفاقات و نتایج زندگی من حاصل باورها و فرکانس خودمه اگه نتیجه اونی نیست که من میخوام فقط باید خودم و باور هام و فرکانس هام «تغییر»کنه نه هیچ چیز دیگه ای این اون چیزیه که باید بارها و بارها تکرار کنم و سعی کنم در تمام لحظات زندگی ام عمل کنم.
ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی
والسلام علی عبادالله الصالحین.
فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ
و آن گاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دودی بود، پس به آسمان و زمین فرمود که همه به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. آنها عرضه داشتند: ما با کمال شوق و میل میشتابیم.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت آبجی سعیده عزیز
با اینهمهقدرت خداوکیلیکجاااا دنبال چی بگررردیم؟؟؟؟
همین جمله ی قشنگت رو توی این آیه گفته داره میگه بابا همه ی هستی به اختیار یا اکراه و اجبار مطیع خدا هستند چون نمیتونن بیرون از دایره ی بندگی باشن بعد ای انسان تو دنبال چی هستی ؟
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
بخوای نخوای باید بندگی اش رو بکنی چون اون اربابه اما اگر بنده بودی خدا میشه غول چراغ جادو برات تو میگی میخوام اون میگی اوکی،اکسپت ، تو میگی میخوام اون میگه اجیبوالدعوه تو میگی میخوام اون میگه چشششم…
اما اگه بندگی اش رو نکنی تو ظالم هستیا حواست باشه فردا نری بگی خدا ظالمه خدا نمیخواد من پولدار بشم خدا نمیخواد من رابطه عاطفی خوب داشته باشم و از این خزعبلات چون هرچی بگی قبول نیست
سبحان الله عما یصفون…
خداوند از آنچه توصیف میکنید منزه است
آبجی جان این آیاتی که برام نوشته بودی دیوانه ام کرد مو به تنم سیخ شد چشمام پر اشک شد نزدیک بود قالب تهی کنم و از هوش برم از ترس خدا اما نه ترس به معنای وحشت بلکه ترس به معنای خشوع که الله اکبر از این همه قدرت کیاین همه قدرت داره بابا قدرت همه صفره صفر حتی قدرتمندترین افراد و کشورهای جهان هم قدرتشون «صفر»هست …امروز شیفتم صبح رفتم برای صبحانه و کامنتت رو خوندم وقتی به آیاتی که نوشتی رسیدم و این حال بهم دست داد به همکارم گفتم یه حال عجیبی دارم درونم انگار گر گرفته بی قرارم نمیدونم بشینم پاشم گیج و منگم گفت میخوای استراحت کنی بعد یه حسی بهم گفت دیگه حرفات رو ادامه نده اون اصلا نمیفهمه تو چی داری میگی و زیپ دهنم رو بستم بعد یاد یه خاطره افتادم
از بچگی شنیده بودم حضرت علی با چاه درد و دل میکرد اون موقع همیشه برام سوال بود که چرا با چاه حرف میزد و امروز حکمت حرف زدن با چاه رو فهمیدم توی دنیای امروز با پیشرفت این همه وسایل الکترونیکی و غیره آدما هنوز هم توحید و الله و قانون رو درک نکردن چه برسه به 1400 سال پیش پس حضرت علی حق داشته با چاه صحبت کنه میدونی یه وقتایی هست تو یه حالی داری و دوست داری به بقیه هم بگی پیامبر هم این خصلت رو داشته چون بارها خدا بهش تذکر میده که بابا اینقدر حرص نزن اینقدر بهشون نگو نردبان بزار بروآسمون یا قعر زمین اونا نمیفهمن…
خلاصه هیچی دیگه اومدم تو سایت و کامنت خوندم و کامنت نوشتم روحم شاد شد قلبم آروم گرفت
آخیییش باور کن چاه ما هم این سایته توی این سایته که آدم ها میفهمنت میدونن چی میگی…
خداروشکر ازت ممنونم حال خوش امروزم رو خوش تر کردی انشالله انرژی اش هزاران برابر بهت برگرده…
همیشه پیش خانمم از نترس بودن هات از توحیدت از ایمانت تعریف میکنم و بهش گفتم از شمال تا جنوب رو با چه ایمانی رفتی و اونم فقط تحسینت میکنه و میگه من هرگز نمیتونم حتی یک قدم از کارهایی که سعیده انجام داده رو انجام بدم دمش گرم.
شاد و تندرست و موفق باشی.
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا
خداوند به کسانی که کنترل ذهن میکنند وعده داده هرگز در بن بست قرار نگیرند
هُدًى لِلْمُتَّقِینَ
کنترل ذهن زمینه پذیرش هدایت است
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت خواهر توحیدی عزیزم زینب خانم
بسیار بسیار سپاسگزارم از تبریک و تحسین شما و بر خودم می بالم که همکارانی چون شما دارم که هم در سایت حضور دارید و هم در این مسیر در حال رشد و تعالی هستید.
انشالله که در مسیری که آغاز کردید به لطف خدا و هدایت های الله هرروز بدرخشید و نتایج تون رو با ما به اشتراک بزارید تا روح ما هم به پرواز دربیاد…
توی راهی که شروع کردید خیلی روی هدایت و حمایت خدا حساب کنید و گوش به زنگ باشید که ایده ها برای کسی که ایمان داره حتما از راه میرسه چشم انتظار موفقیت هاتون هستم.
در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ازت.
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾(سورهٔ حجرات-آیهٔ 10)
در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید امید که مورد رحمت قرار گیرید.
سلام و سلامتی و عشق خدمت داداش عزیزم برادر مومنم آقا حسن عزیز
خیلی ممنونم بابت کامنتی که برام نوشتی صداقت توی کامنتت موج میزد و خیلی واضح فرکانس صداقتت رو گرفتم …
همیشه گفتم باز هم میگم تحسین کردن دیگران یه کاری که آدم رو از فرش به عرش میرسونه و هرکسی میخواد هر پیشرفتی در زندگیش داشته باشه حتما باید« شخصیت تحسین کن» رو در خودش ایجاد کنه به نظر من آدم های تحسین کن خیلی باهوش هستن چون این قانون به ظاهر ساده غوغایی در زندگی آدم ایجاد میکنه در تمام ابعاد و بازی رو تغییر میده به قول استاد گیم چنجره…
اما هرکسی نمیتونه این شخصیت رو داشته باشه چون داشتن این شخصیت جسارت میخواد،روح بلند و توحیدی میخواد،توانایی کنترل ذهن میخواد،هوش و ذکاوت میخواد و تو حسن عزیز خیلی خوب تونستی این شخصیت رو در خودت ایجاد کنی آفرین باید ازت یاد بگیرم.
از تحسینت ممنونم
کامنتت رو در همین فایل خوندم و آیاتی که نوشته بودی به همراه توضیحاتی که داده بودی محشر بود گفتم دمش گرم این پسر چقدر خوب روی قرآن کار کرده آفرین ماشاالله خدا بهت قوت بده داداش.
آقاااا نشد دیگه اون همه گفتی خوشگلی خوشتیپی دل ما رو صابون زدی آخرش گفتی شوخی کردم نکن دیگه داداش این کارو با ما نکن:):):)
(صرفا جهت مزاحبود وگرنه متوجه منظورت شدم)
انشالله حال دلت عالی و جیبت همیشه پرپول باشه.
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ۖ وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ
و هنگامی که ما این خانه را برای همه مردم محل گردهمایی و جای امن وامان قرار دادیم، و از مقام ابراهیم جایگاهی برای نماز انتخاب کنید. و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ام را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گذاران پاکیزه کنید.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت شما مرضیه خانم
پیام تان از دل آمد و بر جان نشست
سپاسگزارم از مهرو محبت تان
براستی که این سایت همان محل امن ماست و هرچقدر در این سایت طواف کنیم هر لحظه خودمان از باورهای نامناسب پاک و پاکیزه تر میشویم و لایق زندگی که همه بخاطر درکش پا به این کره آبی خاکی گذاشتیم.
امیدوارم در هر لحظه شادی مهمان دلتان باشد.
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگر از طرف شما.
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
شیطان، شمارا از تهیدستی و فقر می ترساند، و شما را به کار زشت امر می کند، و خدا شما را از سوی خود وعده آمرزش و فزونی رزق می دهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت آبجی معصومه عزیز
سپاسگزارم از لطف و محبت شما
هر نقطه ی آبی که کنا اسم من قرار میگیره بسیار برام باارزش و عزیزه در یکی از فایل ها استاد میگن سعی کنید از یوتیوب فیلم های آموزشی ببینید چون یوتیوب مثل یکدانشگاهه چرا؟
چون اون کسی که از خودش فیلم گرفته و داخل یوتیوب قرار داده معلومه که حرفی برای گفتن داره معلومه که روی کلی از ترس هاش پا گذاشته و میشه ازش یاد گرفت…
حالا همین نظر رو من درباره بچه های سایت دارم
به نظرم کسی که فقط دیدگاه ها رو میخونه و نه امتیاز میده نه پاسخ خیلی برام قابل احترامه
کسی که نظرات رو میخونه و امتیاز میده یه مرحله برام عزیزتر هست
و اما کسی که هم نظرات رو میخونه هم امتیاز میده هم پاسخ میده برای من از احترام ویژه ای برخورداره منظور فقط پاسخ به نظرات من نیست کل بچه های سایت رو عرض میکنم…
میدونی چرا؟
چون اون کسی که امتیاز و پاسخ میده یعنی شخصیت تحسین کن داره یعنی داره روی خودش کار میکنه یعنی دنبال یادگیری هست و کسیه که قلب مهربان داره و میشه ازش یاد گرفت …
من از چند روز پیش تصمیم گرفتم هرکسی که هر پاسخی برام فرستاده خواه تحسینم کرده باشه یا نصیحت با احترام بهش پاسخ بدم و سعی میکنم یک آیه ی زیبا و یک کامنت مناسب بهش هدیه بدم تا اینطور ازش قدردانی کرده باشم.
این هم خودش یک نوع تمرین سپاسگزاری دیگه…
باز هم از کامنت شما از مهر و محبت و سخاوت شما سپاسگزارم
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.
هَٰذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنْذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ
این [قرآن ] پیامی برای [همه] مردم است، برای آنکه به وسیله آن هشدار داده شوند، و [با تدبّر در آیاتش] بدانند که او معبودی یگانه و یکتاست، و تا خردمندان، متذکّر شوند
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت آقا حسن عزیز استاد خودم
خیلی دوستت دارم و قدردان همه محبت ها همه ی مهربونی ها و قلب روشنت هستم…
واقعا خوش به حالت که اینقدر برای تدبر در آیات قرآن به خداوند وصل هستی و با اینکه اعتراف میکنی چیزی نمیدونی اینقدر زیبا هدایت میشی و خدا به زیبایی و به روشنی نور درک آیات قرآن رو به قلب روشنت میتابونه…
همچنان برامون از قلب آگاه و روشنت در تدبر قرآن بنویس باشد که ما هم متذکر بشیم…
خیلی خوشحالم که در سایتی حضور دارم که اینقدر دوستان ناب و کاربلدی حضور دارند..
خیلی خوبی
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ
آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت دوست عزیزم سید مهدی
باعث افتخارم هست که شما کامنت های من رو میخونی و خیلی متشکرم از لطف و محبتت و از پاسخ زیبایی که برام نوشتی .
قانون توجه اصل اساسی جهان هستی است و قانون میگه به هرچیز توجه کنی از اصل و اساس همون وارد زندگیت میشه پس چقدر عالی میشه حالا که قانون اینه ما هم بیایم و از قانون استفاده و یک شخصیت تحسین کن در خودمون ایجاد کنیم.
با قانون توجه میتونیم براحتی به همه ی خواسته هامون برسیم و یکی از ابزارهای قدرتمند توجه تحسین کردن است به این دلیله که استاد میگه من برای نعمت هایی که توی زندگیم هست تقلا نکردم در واقع استاد خیلی خوب یک شخصیت تحسین کن در خودشون بهوجود آوردن و هرچیزی که میخواستن طبق قانون و براحتی وارد زندگیشون شد.
انشالله در زمان مناسب در مکان مناسب روی ماه شما رو از نزدیک ببینم.
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَىٰ
و هر کس از یاد من اعراض کند همانا معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش کنیم
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت شما فهمیه خانم عزیز
خیلی ممنونم از محبت و نظر لطف و مهربانی شما
خیلی خوشحالم که در این سایت بهشتی با دوستان فهمیده و محترمی مثل شما حضور دارم و خواندن نظرات و پاسخ به پیام های ارزشمندتان این روزها به یکی از لذت بخش ترین کارهای زندگی ام تبدیل شده.
بله کاملا درسته به نظرم هر لحظه از زندگی نشانه است و به قول استاد که در قدم نهم میفرمایند هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و همه اتفاقات یک نشانه ایست برای اینکه ما رو به هدف و خواسته مون برسونه و به نظرم دلیلش هم اینه که خداوند داره هر لحظه به درخواست های ما پاسخ مثبت میده و با دادن نشانهها داره توی مسیر راهنمایی مون میکنه.
امیدوارم در زندگی تون غرق در شادی و لذت و عشق و سلامتی و ثروت باشید.