چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ودرود بر استاد عزیزم
خدایا شکرت که به موقع فایلی رو استاد گذاشتن که من الان بسیار نیاز داشتم به شنیدن این دریافتی ها که می دانم هدایت های خداوند هست .الهی شکر شکر شکر
استاد اون جای که گفتید رونالدو کنترل احساسات ش رو خودش داره و افسار را به ذهنش نداده چقدر من آرامش گرفتم و به خودم گفتم که بدون الان که فکرم به هم ریخته دلیلش اینه که روی خستگی ها زوم کردم و روی اینکه تکاملم رو انتظار دارم زود تموم بشه. و توی همون لحظه یادم آمد که من دارم تکاملم رو طی میکنم و عضلات تصمیم گیری و حتی جسمم رو قوی میکنم و حتی وقتی به نتیجه این 20 روزم نگاه کردم دیدم چقدر خوب عمل کردم و حتی نتیجه توی دستم هست و خدا رو شکر (من دوزه کشف قوانین رو طی میکنم) و توجه ام رو خیلی خوب روی آموزش های کسب و کارم و پیاده روی گذاشتم و دو روز بود کمی خسته بودم و این انرژی ام رو داشت میگرفت ولی دوباره امروز خودم رو جمع و جور کردم با اینکه ذهنم هنگ کرده ولی از خانه زدم بیرون راه رفتم و ارتباط گرفتم با هم فرکانس های خوب و چقدر قشنگ برام چیده شد و کنترل ذهنم رو دستم گرفتم خدا روشکر .
خیلی خوشحالم که خیلی بهتر از قبل کنترل ذهنم دستم هست و خوشحالم حتی آدم های که سر راهم قرار میگیرم از کسب و کار خوبشون میگن و انرژی میگیرم که فراوانی رو دارم میبینم .
من توی کسب و کارم کم آورده بودم ولی میدونم یک بار این اتفاق افتاده و من با باورهای جدیدم و استمرار و تکامل به یاری خدایم مطمئنا به زودی میام و از رشد کسب و کارم مینویسم .
سلام دوست عزیز
تحسینت میکنم که زود کنترل ذهن کردی
پیاده روی خیلی به ما کمک میکنه
خدا رو شکر آدمهای خوبی سر راهت قرار گرفته جهان به انسانهای شجاع پاسخ میده
همه چیز باوره و کنترل ذهن و مواظب ورودیها باشیم
امیدوارم موفق باشی
انشاالله بیای بیشتر از موفقیت برامون
در پناه خداوند باشید
بگی
خدایا هزاران بار سپاسگزارتم خدایا خاکتم من بندگیتو میکنم الحق برام بهترین اربابی میپرستمت خدای بزرگو مهربانم
سلام استاد عزیزم بابت این فایل هزار بار خداروشکر کردم من حالم بهتر شده بود ولی یهویی تا یک هفته قبل میرفتم بیرون پانیک میگرفتم کلا خونه شده بود منطقه امنم همش میپرسیدم چرا چرا میخاستم برم مغازه پانیک میگرفتم کلی خدای عزیزم بامن حرف میزد اون اتفاقات یکبار بود کلی بمن میگفت خیر بوده و غیره ولی من افسار ذهنمو ول کرده بودم خدایا شکرت
قبل اینکه شما این فایلو بزارین گفتم خدایا تسلیمم خستم توذهنم بهم میگی من نمیفهمم تو خودت همونجوری ک موسی نوزاد بود توی رود مواظبش بودی مواظب منم باش و خوابیدم صبح پاشدم دیدم به به استاد فایل گذاشتن و فایلو باز کردم میخ کوب شدم من قبل این فایل در رابطه با همین موضوع که شما با فایل جوابمو دادین تو عقل کل سوال پرسیدم و دوستای نازنینو باارزشم جوابای زیبا داده بودن
خب. بزرگترین پاشنه اشیل من از کجا شروع کنم
از کودکی درگوش من خوندن دختر باید سنگین باشه نباید بخنده و کلی نبایدو نباید و محدودیت و همیشه همیگفتن مرد صدای خندتو بشنوه گناهش کردن منه
خلاصه من تا الان دارم با این باورها میجنگم و همین باعث شده بود تا موتور سواری یا دوچرخهسواری نکنم من عاشق پیاده رویم ساعتها پیاده روی میکنم عاشق دوچرخه سواریم ولی یکبار یک ماشین پارک بود من داشتم راه خودمو میرفتم یهو گرفت روم منم کنترل نکردم گفتم بهش گاو و ایشون با ماشین هی میومد میگفت بابات گاوه مامانت گاوه خلاصه بشدت عصبی شده بودم بشدت حالم بد بود اومدم خونه شب تا صبح توی عقل کل داشتم درمورد کنترل خشم میخوندم و این شد که من هروقت بخام برم دوچرخه سواری پانیک بگیرم و همش تصور میکنم عین یک مگس پخش زمین میشم یا میخورم به یک ماشین از بس فکر میکردم نمیرفتم بیرون یا میرفتم دقیقا اتفاق مشابه میومد یکی در ماشبنو یهو باز کرد و من اگ همونجا راهمو کج نمیکردم بایک سرعت زیاد توی در ماشین بودم خیلی اتفاقات اینجوری و این باعث شده بود کلا پیاده و تنهاهم بیرون نرم همش میگفتم باید برم باز ذهنم میگفت نه اذیت میشی و غیره و غیره مدام سوره رعدو میخوندم که خدا گفته دوتا فرشته از عقب و از جلو برای ما گذاشته تا از حوادث احتمالی جلو گیری کنن و مدام میگفتم خدا بامنه مواظبمه ولی یکم اروم میشدم باز این صحنه های بد میومد جلوی چشمم بعد درونم منو اروم میکرد باز دوباره ذهنم اذیتم میکرد خلاصه که بعد گوش دادن این فایل گفتم مننننن باید امروز مسافت زیادیو دوچرخه سواری کنم اولش پانیک گرفتم نمیتونستم تکون بخورم افکار اذیتم میکرد همش ترس انقدر ترس از خیابون و رانندگی دارم هنوز نمیوتم گواهی نامه بگیرم هروقت برای اقدام میخام برم ترس وجودمو میگیره ولی گفتم هزاران نفر رانندگی میکنن کلی خانوم دوچرخه سوار داریم و گفتم خدایا کمکم کن میخام پا روی ترسم بزارم و امروز با اینکه سحت بود تونستم مسافت طولانی تنها دوچرخه سواری کنم از حس لذتش نگم از حس خوبش خیلی لذت بخش بود من وقتی یک نفر میره روی مخم یک حرفی بهم بزنه یا اذیتم کنه ذهنم نمیبخشه اذیتم میکنه مثلا طرف که بهم گفت گاوو اینا مدام تصور میکنم دستو پاشو بستم دارم شکنجش میکنم دارم زجر کشش میکنم و ذهنم کلی لذت میبره و من قدرت تصور بالایی دارم هرکی که یک جورایی به تضاد بخورم کشتنشو مدام با بدترین شکل تجسم میکنم قبلا که از قانون سر در نمی آوردم این کاره هرلحظه و هردفعه من بود توی واقعیت دنیای بیرون مدام با مردم جنگ داشتم کتک کاری باشگاه مبارزه میرفتم تا یکی چیزی بهم گفت بزنمش و فحش همش فکر میکردم همه میخان بمن اسیب بزنن همش همه رو مقصر میدونستم الان تا طبق عادت ذهنم شروع میکنه به فکر کردن تا میفهمم سریع حالتمو عوض میکنم مثلا میرم با بچم بازی میکنم یا سریع سپاسگزاری میکنم و مدام کنترل میکنم ذهنمو و دارم این باورو بوجود میارم همه انسان ها از طرف خدان و میخان بمن کمک کنن
این باورهای شکنجه هم از فیلما میومد از کودکی عاشق فیلمای جنی و تخیلی و بکش بکش بودم مثلا میگفتم یکی اذیتم کنه جن بفرستم پدرشو در بیارم خخخخ همه باورام از فیلما بود
خیلی وقته فیلمو گذاشتم کنار نهایت کارتونای قشنگو ببینم تا درس بگیرم فیلم اصلا مخصوصا انیمه و فیلمای ایرانی که طرف ثروتمندبود همه رو میخرید
همیشه دوستداشتم کلی ثروتمند بشمو نوچه داشته باشم هرکی هرچی گفت بکشم مثل فیلم یاغی و طلا مطلی و اینا خخخخخخخخخخخ خودم خندم گرفت
از وقتی با قانون اشنا شدم فهمیدم خدا کیه فهمیدم من فقط توی زندگی خودم قدرت دارم فهمیدم باید همه انسانارو دوست داشت الان از اون اقایی که ماشینو گرفت روم و گفتم بهش گاو و ایشون به پدرو مادرم فحش داد کلی هم درس گرفتم
الان میبینم همه انسانها ارزشمندن همه انسان ها عزیزن فهمیدم باید جوری رفتار کنم که دوستدارم باخودم رفتار بشه بخاطر باور و ذهنیت جنگ طلب گذشتم من کلی لذتو از خودم گرفتم و دارم سعی میکنم بشکنمشون استاد عزیزم ممنونم
دوست دارم خدای مهربونم ممنونم ارامشو توی قلبم اوردی بزرگترین مشکل و پاشنه اشیل من خیابونو رانندگی میخام برای گواهی نامه اقدام کنم خدایا شکرت همیشه بما گفتن هه طرف رانندش زنه اوه اوه زنه مواظب باشید و ازین حرفا من ترسیده شدم و باید بشکنمش کلی خانوم راننده داریم مادرخودم یک راننده حرفه ایه خاله هامو دختر هاله هامو….. همه خانوما و فقط من باید پاروی ترسم بزارم و میخام بزودی برای گواهی نامه اقدام کنم
به نام خدای مهربان
سلام ودرود به خدای قشنگم که آگاهی هایش را از طریق استادم بر من جاری می سازد
از خدای مهربانم می خواهم دست من باشد تا هر آنچه را باید بنویسم، بنویسم
این فایل مخصوص من بود دقیقا در روزی فایل آپلود شد که من یک تصمیم سخت گرفته بودم و این تصمیم برام خیلی سخت بود البته این تصمیم رو بر مبنای این گرفته بودم که الان که اینطوری هست قراره از این به بعد هم اینگونه باشه و به احتمالات چنگ می انداختم و احتیاط رو شرط عقل می دونستم در حالی وقتی قانون جهان هستی رو میدنم میدونم که من اگر بر روی خودم کار کنم و تمرکز و توجهم رو کنترل کنم از جنس همون توجه در زندگیم اتفاقات و شرایط جاری میشه و این رو برای خودم یاد آوری میکنم که چطور افرادی مثل رونالدو مسی و هزاران افراد مطرح دنیا الکی در دنیا مطرح نشدن اونا تونستن در سخت ترین لحظه ممکن افکارشون رو کنترل کن همچون لحظه پنالتی رونالدو
از زندگی خودم مثالی ندارم که بر اساس ترسم و احتمالات تصمیم بگیریم همین یک مورد که چند روز بود درگیرش بودم و واقعا از خدای مهربانم سپاسگزارم که هدایتم کرد و با من واضح و شفاف از طریق استاد عزیزم صحبت کرد
ولی یک مثالی از همسرم دارم که حتی برای خودش هم اتفاق نیفتاده ولی بر اساس اتفاقی که برای دیگران افتاده همیشه آن گونه عمل می کند و دلیل این رو احتیاط می گذارد ولی من می دانم که براساس ترس این عملکرد رو دارد.
ما که هر روز به یاری الله و استاد عزیزم روی خودمون کار می کنیم واقعا در شرایط سخت هست که می فهمیم این کار کردن روی خودمان ثاثیر داره یا الکی مثلا یک حرف های قشنگ رو شنیدم و به به چه چه کردیم ولی در شرایط سخت هست که اون افکار و باور های زیرین مغزمون جای گرفته بیرون میاد برای همین پروین اعتصامی میگه الخیر فی ما وقع یعنی خیر هست در آنچه که اتفاق افتاده است حداقل میتونیم اون باور های زیرین در شرایط سخت که روی آب میاد و از خودمون و باورهامون مطلع بشیم
سپاسگزارم از استاد عزیزم و سپاسگزارم از خانواده عزیزم و سپاس الله مهربانی که همواره مرا به سوی عشق و آگاهی هدایت و حمایت می کند.
بنام خداوند هدایت گر
سلام استاد عزیزم ودوستای گلم
من امروز میخوام راجب این موضوع که تجربه ملموسی داشتم صحبت کنم
خیلی وقتها توی توهم هستیم توی یه چرخه معیوب ودور باطل ولی فکر میکنیم که توی مسیر درست هستیم وخیلی وقتها فکر میکردم کنترل ذهنم خوبه
من همیشه با خودم میگفتم که عاشق خودمم خودمو خیلی دوست دارم ازخودم مراقبت میکنم ذهن هوشمند من ازهمین مسأله استفاده کرده ازاونجا که من مطمئن بودم که آره همه چی اوکی و ظاهراً دارم اینکارو میکنم باعث اذیت وازار خودم شده بودم اونم به کررات ولی توهم داشتم که من خودمو اذیت نمیکنم
اینو ازکجا فهمیدم دوست عزیز وخوبی توی دوره روان شناسی ثروت یک این موضوع رو توی جواب کامنتم بهم یاداوری کرد که داشتم یه مسأله ثابتی رو توجیه میکردم وبه نظر خودم داشتم ازدیدگاه متفاوت بهش نگاه میکردم
امروز دوباره یه ویدیو دیدم به طور اتفاقی توی گوشی همسرم که چطور ذهنمون داستان میسازه وما باورش میکنیم
اونجا مچ خودمو گرفتم مچ ذهنمو که هربار که شروع میکنه داستان سرایی کنه من دارم خودمو اذیت میکنم وعادت کرده بودم
واسم این کارو گذاشته بودم واقع بینی افکار منفی راجب هرادمی هررفتاری میساخت برای من میخوند منم باور میکردم تکرار میکردم
دیدم من کاملآ توی ذهن گیر کردم دارم منفی های همه چی رو میبینم دارم به دیگران دخترم همسرم مدام بکن نکن میگم نمیتونم شاهد وتسلیم وناظر باشم
اینجا بود که فهمیدم من نشتی انرژی دارم خودمو گول میزدم که دوسش دارم
یعنی توی ناخوداگاه من اینکه مدام به دیگران عیب ها ضعف هاشونو بگم نشانه دوست داشتن بود ریشه یابی کردم که در گذشته مادرم وخانواده ش پراز ایرادگیری وبدگویی بودن بعد میگفتن چون دوستت دارم میگم
منم دوست داشتن توی گرفتن اختیار از دیگران میدیدم فلان کارخوبه فلان کار بد
واااای خدای من این باور توذهنم مثل همون درختهای هرزی بود که استاد میگفت وقتی میومدم یکیشو اززمین جدا کنم میدیدم توی شاخه های دیگه تنیده شده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا نمیدونم چی بگم
اینکه ذهن خیلی زیبا بابرنامه تورو فریب میده وتو حتی متوجه اون نمیشی
خدایا بابت اگاهی امروز که مثل یه گنجی میتونه منو کمک کنه توی روابطم عالی عمل کنم ممنونم
بابت استاد که این سوییچ رو توذهنمon کرد ودوستای عزیزم که منو با کامنتاشون کمک میکنن نوشتن کامنت خیلی مهمه دوستان چون ذهنتو رسوا میکنی دستشو رو میکنی وقتی دیدگاه خودتو مینویسی وبقیه میخونن طرز فکرت کاملآ رو میشه واشتباهاتی که توی ذهنت پنهان شده مشخص میشه
خدای من چقدر خوشبختم که توی مسیر الهی هستم
همیشه ازت میخوام هدایت وحمایتم کنی بهم بگی درست وغلط وتو جواب درخواست منو میدی
ترس توهمه ،افکار ناخوداگاه ذهنم توهمه ،اینده توهمه ،ذهن بااین بازی ها فریبمون میده
استاد عزیزم ازت ممنونم از دوستان گلم
برای همه شما بهترینها رو ارزو میکنم
موفق باشید
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
من ازدیروز تصمیم مهمی گرفتم اینکه حواسم به ورودی های ذهنم باشه چون هرلحظه غافل بشم ذهنم منو فریب میده من میخام خالق زندگیم باشم میخوام آگاهانه افکارمو انتخاب کنم
یادمه چند سال پیش توی کتاب چهار اثر از فلورانس (بازی زندگی وراه این بازی)
خوندم که برسر راه افکارت پاسبان بزار منظور مراقب افکارت باش که تبدیل میشه به باور و با باورهات زندگیتو میسازی
همین الان چشامو باز کردم وذهن بی معطلی شروع کرد به تولید هزاران فکر حالا نه بد نه گذشته ولی چیزهایی که من انتخابش نکرده بودم
من یاد گرفتم افکاری که توی ذهنم تولید میشه کلی انرژی ازمن میگیره ومن باید انتخاب کنم که از افکارم به بهترین شکل استفاده کنم
افکار من درسته منفی نیست من از ذهنم ممنونم که منو اگاه میکنه که حواسم باشه که فلان کار به من آسیب میزنه با تولید ترس میخواد جلوی اتفاقات بگیره ولی این درحالیه که اون افسار به دست گرفته ولی این منم که باید افسار ذهنمو بدست بگیرم
اینکه هربار توهر موقعیتی میاد بهم یاداوری میکنه که این اتفاق قبلاً افتاده
من دیروز که به شدت داشتم به عملکرد ذهن فکر میکردم دیدم من هم برای دخترم وکسانی که دوسشون دارم همین کارو میکنم مدام میگن فلان کارو نکنیا فلان میشه دیدی فلان روز فلان جا اون کارو کردی
ذهنم حتی برای بقیه بقیه نقش حامی رو بازی میکرد
ازدیروز تا الان چندین بار جلوی خودمو گرفتم وگفتم به من مربوط نیست
انقدر ذهنم عادت کرده بود درحال همین کار مچ خودمو گرفتم وسط حرفام گفتم اهان اصلأ به من چه ربطی داره
اینکه بیام تشخیص بدم کجا چه چیزی به من ربط نداره خیلی مهمه
خیلی ادمها بااین افکار کاملآ راکد شدن ودیگه حرکت نکردن واون پویایی وخلاقیت ازدست دادن چون به ذهن اجازه دادن افسار بدست بگیره درست مثل پدرومادرهایی که به اسم دوست داشتن نذاشتن بچه ها به رسالت خودشون پی ببرن
من یک چالش برای خودم ایجاد کردم که هرروز بیام اینجا وذهنمو با نوشتن کامنت رسوا کنم من با نوشتن کامنت میفهمم توی سرم چه فکریه
من اسمشو گذاشتم افکار پنهان که به مرور باورای مخرب منو میسازه اشاره میکنم به همون علفهای هرز که بارشدشون جلوی جاده زیبا رو گرفتن
من نمیتونم کاری کنم که فکر نیاد توسرم ولی من میتونم مانع افکار منفی ورشدشون بشم
یه مثال بزنم از زمانی که ذهنم بهم گفت اینکارو نکن ولی من انجام دادم واون اتفاق عالی چقدر کمکم کرد
اینکه من هربار یک موضوع رو تکرار میکردم دلیلش این بود که ازاون اتفاق درس نمیگرفتم تااینکه سری فایلهای استاد راجب الگوهای تکرار شونده منو آگاه کرد که چرا من مدام دارم هرچند وقت یک بار یه اشتباه رو تکرار میکنم
من هربار که یک کار به شکل عادت انجام بدم بدون فکر همون نتیجه رو خواهم گرفت
یه جاخوندم نوشته بود دیوانگی یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن
ولی گاهی ترسهای بازدارنده میاد منو ایمن نگه میداره اگر بهش بها بدم علت ندونم این عادت ایجاد میکنه
من هربار که خونه مادرشوهرم میرفتم وشب اونجا به اجبار میموندم برخلاف میلم با حس بدم اگر حتی قرار نبود اتفاقی بیفته خودم اون اتفاق بوجود میاوردم چون چند بار اتفاق افتاده بود وبا ناراحتی ازاونجا اومده بودم همین الگوی غلط که ذهنم ایجاد کرده بود باعث شده بود من تکرار کنم الان بازم اون اتفاق میفته
یه جایی نشستم به علتش فکر کردم باگفتگوی درونی خودمو اروم کردم وگفتم نه مریم قرار نیست هربار همون اتفاق بیفته چون تو تغییر کردی
حالا سعی کن بهتر رفتار کنی تواون شرایط بعد ایده اومد که چیکارکنم که توی عمل انجام شده قرار نگیرم اگه موقعیت ندارم با حس خوب نه بگم من میخواستم همسرم راضی نگه دارم خودمو اذیت میکردم
بعد نشستم فکر کردم لزومی نداره هم بمونم هم حال هردومون اپنجا خراب کنم ومنت بزارم من به خاطر تو اومدم بعدها با توافق رفتیم چون من ادمی هستم که اگه منو مجبور به کاری که دوست ندارم بکنن به شدت واکنش منفی نشون میدم جالبه همسرم اصلأ متوجه نبود که من اونجا خوابم نمیبره چون اونا هروقت میخواستن میخوابیدن وسروصدا بود تا نصف شب ومن خوابم مختل میشد وبد خلقی میکردم ازاونجا که هیچ کس متوجه رفتارش حرفاش کاراش نیست من فقط حرص میخوردم واونجا فضا رو بدتر تبدیل به جهنم میکردم
اولا سهم ونقش خودمو دراوردم ،بعد دلیلشو فهمیدم ،بعد ایده اومد اجرا کردم وبعد توضیح دادم به همسرم وقانع شدالبته این روند خیلی طول کشید همسرم به راحتی قبول نکرد ولی من موفق شدم
یا یه جایی همون ذهنم بایاداوری نذاشت اتفاق بد گذشته تکرار بشه اونم سر قضیه چک انقدر اذیت شدیم که من دیگه هرگز نرفتم سمت گرفتن چک حتی تو بدترین شرایط
باید اگاه باشم به افکارم وورودی هام
خداروشکربرای این آگاهی ها
اسناد عاشقتم ️
سلام به استاد عباس منش و شما دوستان پیام رسان خداوند
خدا روشکر و سپاس که سلامت هستم
خدا رو شکر که امروز هم هدایت شدم و جواب بازی افکارم رو با همین فایل گرفتم
امروز در شکر گذاری صبح افکارم عدم صداقت با خودم و شما رو زمزمه میکرد و من هم قافلگیر شده بودم و قصد داشت منو
از مسیر و مداری که با استاد و شما قرار گرفته ام دور کند که زمان شکر گزاری از خدا خواستم که منو هدایت کنه و آن موقعه
بود که یاد جمله استاد افتادم که شرک به خداوند بزرگترین گناه هست و هر کسی که از راه درستی و صداقت کاری انجام بده
خداوند کمکش میکند و بخاطر همین با صداقت کامل اعلام میکنم که من بدون قدرت خداوند و هدایتش لحظه ای نمیتوانم
افکارم رو کنترل کنم من در گذشته موفقیتهای بسیاری کسب کرده بودم وبخاطر عدم آگاهی از کنترل افکار با یکبار شکست که
آنهم غرور و ترس از دوباره شروع کردن کسب و کارم و به دعوت شیطان دست از کار کشیدم و متاسفانه دعوت خداوند رو رد
کردم وهر روز بدتر از روز قبل شدم و پرش کاری و ساده تر بگم شغلم رو عوض کردم افکار اشتباهم شده بود ارباب و دستور
میداد ومن اجرا میکردم و تا شکست میخوردم بجای کنترل ذهنم و بهبود اشتباهاتم نوع کار و شغلم رو عوض میکردم و این
ماجرا حدود 12 سال منو به بیراهه کشاند و زمین و زمان رو مقصر شکست خودم میدونستم وحتی دوستان همین الان هم
افکارم بهم میگه همه شکستت خودت نبودی جاسم بوده هاشم بود دوستان ببینید الان داره میگه تو درآمد داشتی پول رو
به خونه میرسوندی همسرت حفظ نمیکرد دوستان قبلا خیلی به افکارم بها میدادم وبا همسرم بد رفتاری میکردم اما مدتی
هست که حضور خداوند در زندگی من پر رنگتر شده و باورهام نسبت به اینکه مسئول تمام نتایجم خودم هستم بیشتر
شده و بجز خودم هیچ کس دیگه ای نمیتونه کمکم کنه حتی استاد عباس منش فقط ایشون تنها کمک و بزرگترین کمکی
که دارند انجام میدند همینه که تجربه خودشون رو در اختیار من وشما قرار میدن و من از استاد (دوستان یک چیزی بگم
همین الان افکارم به من میگفت که چرا میگی استاد بگو عباس منش ببینید ذهن شیطانی همینجاهم میخواد بذر ش
رو بکاره و منو ضربه فنی کنه ) و من هم از جناب آقای استاد عباس منش جان یاد گرفتم که ذهنم رو کنترل کنم و بجای غرور
وخود خواهی و نفاق و نا امیدی جایگزینش فروتنی ” صلح و آشتی ” و امید کنم و همین الان خیلی خوشحالم ها همینه
یاد گرفتم از کسی عذر خواهی نکنم بجاش تشکر کنم
دوستتون دارم در پناه ایزد یکتا سلامت شاد و ثروتمند باشید
به نام خدای همیشه مهربان و هدایتگرم
سلام خدمت استادعزیزم ومریم خانم مهربون
خدا قوت
استادباز مارو با فایلهاوسوژه هایی که انتخاب میکنید شگفت زده کردین.
این سوژه یکی از پاشنه های زندگی منه،و تقریبا تو هر کار و شرایطی محدود کنندست برام.
مثالهایی زیادی توزندگیم دارم که ذهن مرا ترسانده یا تخریب کرده و ناامید.
ولی به لطف خداو اموزه های شما خیلی جاهابرترسم و نگرانیهام غلبه کردم.ممنونم استاد
یکی از مثالها:
مثلا اگه دراغاز روز یک خراب کاری کوچکی کنم.ذهنم شروع میکنه..که امروز روز خراب کاری تو..نه به چیزی دست بزن ن به کسی کمک کن.چون ضایع خواهی شد.
قبلا از این نجواها خیلی میترسیدم
چون نگران ابروم بودم..و قضاوت دیگران..ولی الان خیلی بهتر شدم.
وحتی اگه اشتباهی صورت گرفت زود میگم اتفاقی نیفتاده و همه اشتباه میکنن..فقط باید بیشتر دقت کنم و حواسم رو جم کنم .
کوچیک که بودم وقتی در مهمانی و دور همی، خیلی میخندیدیم وخوش بودیم یکی از اقوام این باور
رو تو ذهنمون القا کرده بود که ( چون بعدهر خنده گریست ) پس حتما فردا خبر بدی خواهیم شنید
اون خنده زهر مارمون میشد.چون بک بار اتفاق افتاده بود.ذهنم هی یاد اوری میکرد…
بعدهاکه بزرگترشدم.دیدم ن اینطور نیست.
دوستی داشتم که همسایه مابود و اونهاهمیشه مهمان داشتن و تا صبح بساط خنده وخوشیشون براه بود و فرداو فرداهای بعد اتفاق خاصی نمی افتاد.
چون جمع ما همگی باورمون شده بود گاهی اون اتفاقا میافتاد .
و فهمیدم
اتفاق های بد ربطی به خنده مانداره.
خدارو شکر چندسال نگرشم تغییر کرد.و راحت میگم و میخندم.
من خیاطم ولی چندسالی هست که از حرفه ام دور شدم..
قبلا کارهای زیباوپرکاری میدوختم و همگی عالی ازکار درمیامد.
الان بعدمدتها وقتی دوختی برای خودم انجام میدم.
مجبورم خیلی فکر کنم وحتی جاهایی اشتباه میرم.
ذهنم شروع میکنه به نجوا.
که تو دیگه ادم سابق نیستی خیاطی فراموشت شده.
دیگه ادامه نده.کسی دوختت رو ببینه اشکال میگیره و …..
خدارو شکر چون هنوز حرفه خیاطی رو دوست دارم.باخودم میگم اشکال نداره .
هرجا فراموشت شده برو سرج کن ویدئو ببین یادت میاد.
و هی ذهنم رو یاد کارهای سابقم میبرم که عالی میشد.و میگم من همونم و یادم میاد.
و باور اینکه(وقتی دست بکار بشی همه چی یادت میاد)رو هی تکرار میکنم .
خدارو شکر این باور کمکم کرده.
استادعزیزم فایلهاتون همگی محشرن.
کامنتهای دوستان عالین.
من خیلی خیلی کم کامنت میزارم.
و بیشتراز کامنتهای دوستان لذت میبرم.
دوست دارم وقتی کامنت بزارم که حرفی برای گفتن داشته باشم.
ازخدابرای شما،استاد عزیز و مریم جان
سلامتی و طول عمر خواهانم.
مچکرم خدای مهربانم که همیشه کنارمی
سلام خدمت استاد و مریم شایسه عزیزم و عزیزانی که این کامنت رو میبینن.. اولین باره که دارم کامنت میذارم.من تتو آرتیست هستم وچند سال پیش برای گذاشتن عکس هنرم در فضای مجازی پلیس فتا منو احضار کرد و برای من سه جلسه دادگاه بریدند… درصورتی که طبیعی هستش که یک تتو آرتیست هنر خودشو به نمایش بذاره.در دادگاه جوری بامن رفتار میکردند گویا قتلی انجام دادم.گریه میکردمو حالم بشدت بد بود. در نهایت حکمی که قاضی به من داد این بود که در صورت ادامه به کار و فعالیت در فضای مجازی به 70ضربه شلاق و 70میلیون جریمه نقدی دچار خواهی شد.. از آن روز به مدت 4سال هیچ گونه فعالیتی نداشتم بعد از آن از خوزستان به استان اصفهان مهاجرت کردم و با خودم گفتم اینجا که کسی منو نمیشناسه
و دوباره شروع میکنم. اما پس ذهنم ترس داشتم اگه دوباره منو بگیرن چی و… از اون به بعد با ترس و لرز و با نداشتن باور های مالی مناسب هر از گاهی مشتری داشتم.(هرچند که هنوز هم باور مالی درست ندارم) و کمی از کارم زده شدم و الان به کار فروش محصول به صورت آنلاین علاقه مند شدم ولی هنوز هیچ اقدامی برای کار جدید انجام نداده ام و همواره از خدا میخوام منو هدایت کنه و با گوش دادن فایل های رایگان و با ارزش شما دارم روی خودم کار میکنم و با دیدن این فایل ترس خودمو شناختم و ترمز ذهنیمو پیدا کردم.سپاسگذارم از آگاهی های ارزشمند این فایل
سلام به دوست عزیزم
حضور شما توی این سایت و گذاشتن کامنت، خیلی خیلی ارزشمنده.
وجود خود شما، بسیار ارزشمند تر از هر محصولی است که ارائه کنید.
هر کاری که بخواهید، به امید خدا انجام خواهید داد.
شما بینظیرید و فقط یک بار در این کهکشان، مثل شما آمده و آن خود شمایید!
تمام فرصتهای جهان پیش رویتان،برایتان آسان و دست یافتنی باد.
سلام و درود به استاد عزیز
بله واقعا وقتی به گذشته ی خودم برمیگردم میبینم که خیلی از موارد این چنینی رو داشتم و بارزترین مورد در مورد بارداری هست که من در بارداری اولم بسیار بسیار اذیت شدم و دوران خیلی سختی بود و اتفاقا زایمان خیلی سختی هم داشتم و بچه ی اولم بسیار اذیت میکرد انقدر که صدای همه اطرافیان دراومده بود ولی من مدارا میکردم.
اما اون شرایط سخت باعث شد که من بارداری دوم رو عقب بندازم و با وجود اصرارهای دخترم به داشتن خواهر و برادر من نتونم اقدام به بارداری دوم بکنم و چند سال از این موضوع فرار کردم ولی بالاخره تونستم بر خودم غلبه کنم و با یه دکتر مشورت کنم و تحساسم رو باهاش در میون بذارم و از طرفی ترسم رو با همسرم درمیون گذاشتم که خیلی حرفای خوبی بهم زد که تو اون آدم سابق نیستی بدنت فرق کرده و قوی تر شدی و قطعا میتونی بارداری و زایمان بهتری داشته باشی و با قوی کردم جسمم و کنترل بیمارها و البته کار کردن روی قوانین تونستم تا حد خیلی زیادی بر ذهنم غلبه کنم و خدارو شکر الان دوران بارداری رو دارم میگذرونم و هر روز از خداوند سلامتی بیشتری میخوام که بتونم سالم تر باشم.
یه مورد دیگه در مورد روزه داری هست که سالها به سختی روزه میگرفتم و چند سال اخیر قطع شده بود به خاطر اینکه ذهنم میگفت تو به محض اینکه روزه بگیری میگرنت شروع میشه و من از ترس تجربه سردرد روزه نمیگرفتم اما مات رمضانی که گذشت من در سلامت کامل تونستم یک ماه روزه بگیرم و هر روز از خداوند سلامتی جسم و روح و ذهنم رو میخواستم و در نهایت خیلی بابت این موضوع خوشحال شدم.
اما مورد دیگه ای که میخوام درموردش بگم خوشحال میشم که از دوستان اگر کسی میتونه کمکم کنه؛
من نزدیک به 5 سال نتورک کار کردم و رویاپردازی های زیادی در حوضه ی موفقیت در نتورک مارکتینگ داشتم اما به 1درصد از اون موفقیت ها هم نرسیدم و توی اون سالها هر بار به خودم میگفتم باید فلان قسمت رو که ضعیف هستی در خودت تقویت کنی و روی خودم کار میکردم و نتیجه ی اون تلاشها قوت گرفتن خودم بود اما از لحاظ کار و درآمد موفقیتی نداشتم و هر بار روی ضعف هام کار میکردم در نهایت چند ماه پیش که دوره ی 12قدم رو خریدم و قدم اول رو گوش دادم اون درآمد کمی که داشتم هم قطع شد و بعد از اون در قدم دوم مجموعه نفراتی که داشتم هم کلا ریزش کردن ولی من به خودم گفتم خب چون مدارم تغییر کرده جهان هستی میخواد آدمای بهتری رو سرراهم قرار بده ولی اوضاع بدتر شد و من به مسیرم شک کردم و الان 1ماهه که فقط خریدو فروشم رو دارم و مجموعه سازی رو رها کردم چون ذهنم میگفت تو مال این کار نیستی، درزمینه خریدو فروش کانال و فروشگاه ایجاد کردم ولی هنوز هیچ نتیجه ای نگرفتم
امروز با دیدن این فایل تو فکر رفتم که شاید باید از اول مجموعه سازی رو شروع کنم، نمیتونم به نتیجه ی درستی برسم
اگر چیزی به ذهنتون میرسه ممنون میشم کمکم کنید،
ممنون از استاد عزیز با فایل های به موقعی که میذارن️
به نام خالق مهربانم که هر چه دارم همه از اوست
درود به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و تمام هم فرکانسی های عزیزم
چقدر درست گفتید استاد که این ذهن چموش با ما چه میکنه وبا گوش دادن به نجواهای ذهن چه بلاهایی سر خودمون میاریم
اگر یاد نگرفته باشیم تا ذهنمون و کنترل کنیم و عنانش و به دست نگرفته باشیم میتونه مارو به قعر چاه ببره
من خودم بارها تجربش و دارم
مثلا یکبار که به همراه دو فرزندم بیرون بودیم یک موتوری کیف من و زد و این اتفاق ترسی در من بوجود آورده بود که تا مدتها دلم نمیخواست در خیابان راه بروم اگر هم میرفتم بیرون از خانه تا مدتها با ترس بود و هر موتوری از کنارم رد میشد فکر میکردم دزده ، به قول استاد مگه هر بار این اتفاق رخ داده که من همین یکبارو دیدم و ملکه ذهنم شد
تا قبل از اون من همچین تجربه ای و نداشتم اما همین یکبار من و به این ترس و وحشت انداخت که هر بار برم بیرون شاید دوباره تکرار بشه
والبته ازاین مثالها تا بخواین دارم
اما الان میدونم که این من هستم که اتفاقات و رقم میزنم و در ذهنم به رویدادها قدرت میدم چه خوب چه بد ، پس من باید ذهنم و تربیت کنم
یا مثلا اینکه در روابط همیشه خوب هستم و اطرافیانم به من عشق میورزند و همیشه انسانهای عالی در مسیر زندگیم قرار گرفتند اما یکبار با عده ای دوست شدم که الان میفهمم دلیلش و این بود که در مدار هم نبودیم و با دلخوری بعد از مدت خیلی خیلی کوتاهی از آنها دوری کردم و فکر میکردم دیگه نباید باهر کسی سریع روابط دوستانه برقرار کنم ، غافل از اینکه قبل از این من دوستان خیلی خوبی داشتم و هنوز هم دارم که خیلی در کنارشون حالم خوبه و من این و درک نکرده بودم و تا مدتی اجازه نمیدادم کسی به من نزدیک بشه
بله استاد جان درست میفرمایید که ما هستیم که با دامن زدم به یک تجربه ی به ظاهر بد اونو در ذهنمون بزرگ میکنیم ، بهش شاخ و برگ میدیم ، باور میکنیم ، و وقتی باور کردیم از اون جنس اتفاق دوباره تجربه میکنیم وفکر میکنیم همینه دیگه و اگر کنترل نکنیم درگیر یک سیکل نامناسب میشیم
اما حالا خداوند من و هدایت میکنه به سایت استاد
وهر روز دری جدید از آگاهی به روی من باز میشه
تا بتونم کنترل افکارم و به دست بگیرم و انگار که خداوند چوب جادویی در دستم قرار داده که هر میخوام بتونم خلقش کنم
اما خیلی جای کار دارم ، هرروز فایلهای زیادی و گوش میدم و سعی میکنم به این آموزه ها عمل کنم و هر چقدر عمیق تر درک کنم و عمل کنم حتما نتایج بزرگتری خلق خواهم کرد
خدایا شکرت
خدایا کمک کن تا از مسیر درستی و راستی خارج نشم
دستانم را در دستان تو میگذارم تا هدایتم کنی به سمت نور و آگاهی
تا قانون و بهتر بفهمم و عمل کنم
از اینکه آینده چی میخواد بشه نترسم و یجورایی انگار ته دلم قرصه خدایا شکرت .برای این نوع نگاه
استاد جان چقدر این فایل عالی بود از شما سپاسگزارم
و امیدوارم همیشه در آغوش امن پروردگار باشید
در پناه حق …