مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1

سوال:

یکی از مسائلی که انرژی زیادی از من می گیرد و من را در احساس بد نگه می دارد، تهمت هایی است که دیگران به من می زنند یا دروغ هایی است که درباره من می گویند. استاد شما با اینکه فرد مشهوری هستید، با چه نگاه یا باوری، ذهن تان را در مقابل سنگ اندازی های دیگران یا دیدگاه های بر علیه شما کنترل کرده اید. سنگ اندازی هایی مثل توهین، غیبت یا حتی تهدید های دیگران؟

چه باوری باعث شده از اینکه  تهمت های دیگران، روی اعتبار یا روی کسب و کار شما تاثیر منفی بگذارد، نترسید؟

 چه باوری به ما کمک می کند تا حرف مردم در زندگی مان کم اهمیت شود؟


در قسمت اول از این فایل استاد عباس منش درباره شرایط زیر که ممکن است هر کدام از ما در زندگی در چنین شرایطی قرار گرفته باشیم، صحبت کرده اند. همچنین راهکارهایی برای کنترل ذهن، بهبود شخصیت و ساختن باورهای توحیدی در هر کدام از این شرایط ارائه داده اند که عمل به آنها موجب خوشبختی در دنیا و آخرت می شود:

1) افرادی که عمداً خود را در معرض اتهام و شایعه سازی قرار می دهند تا توجه جلب کنند که این روزها در دنیای مجازی بسیار شایع است. اساس این رفتار احساس بی ارزشی است و نتیجه این جنس از فرکانس، قطعا احساس بی ارزشی بیشتر است؛

2) افرادی که به صورت ناخواسته، در معرض اتهام و دروغ قرار می گیرند و راهکارهایی درباره اینکه چطور در این مواقع می توانند از عهده کنترل ذهن برآیند تا نه تنها آسیبی نبینند بلکه همه چیز در نهایت به نفع آنها نیز تمام شود؛

3) افرادی که آگاهانه یا ناخودآگاه، خودشان حلقه ای از زنجیره ای هستند که این اتهامات، شایعات یا دروغ ها را پخش می کنند و بی خبرند از اینکه: کمترین ضربه ورود به این مدار این است که: فرد نادلخواه ترین وجه آدمهای روابط خود را برانگیخته می کند. به طوریکه این گروه از آدمها معمولا روابط نامناسب و پر از تشنجی را تجربه می کنند، آدمهای محبوبی نیستند، درد سر مرتباً به دنبال این افراد روانه است و خودشان هم نمی دانند چرا. ضمنا راهکارهایی ارائه شده که چطور جزو این زنجیره نباشیم و همواره از این مدار خارج بمانیم؛

در قسمت دوم از این فایل، که در روزهای آینده بر روی سایت قرار خواهد گرفت، استاد عباس منش آیاتی از قرآن را توضیح می دهد که در این آیات خداوند راهکارهایی جامع دارد برای خارج شدن از این مدار، کنترل ذهن و چگونگی پرورش ویژگی های شخصیتی خداگونه و توحیدی. 

آگاهی های توحیدی قسمت 1 را با دقت بشنوید. از آنها نکته برداری کنید سپس درس هایی که گرفته اید را با ما به اشتراک بگذارید.


مفاهیمی که استاد عباس منش در قسمت 1 توضیح داده اند:

  • ضعف های شخصیتی ای که باعث می شود اصولاً یک فرد به دیگران تهمت بزند یا درباره آنها دروغ بگوید؛
  • مهم ترین باور برای کنترل ذهن در مواقع قرار گرفتن در معرض تهمت و دروغ؛
  • رفتار هماهنگ با قانون در زمانی که با فردی همنشین می شویم که در حال غیب کردن یا تهمت زدن است؛
  • رفتار هماهنگ با قانون، وقتی فردی به شما تهمت می زند یا درباره شما دروغ می گوید؛
  • چه اصولی برای خود انتخاب کنیم تا به صورت ناخودآگاه در این مواقع، رفتار درست را داشته باشیم؛
  • به هر آنچه توجه کنی، اساس آن جنس از توجه را در زندگی ات گسترش می دهی؛
  • ارتباط “واکنش نشان دادن به حرف مردم” با “شرک”
  • باورهای توحیدی برای کنترل ذهن و کم اثر کردن حرف مردم در زندگی؛
  • ممکن است دیگران آب را گل آلود کنند اما اگر به جای دست و پا زدن در این آب، آرام شوی و طبق اصول درست خودت حرکت کنی، به زودی آب آرام و شفاف می شود؛
  • ویژگی های شخصیتی قوی در خود بساز که برایت مهم نباشد دیگران از شما خوششان بیاید یا نه. آنوقت دیگر از اساس نگران نیستی که نکند دیگرن با تهمت یا دروغ، اعتبار من را نزد سایرین از بین ببرد یا وجه ام را خراب کنند؛
  • شما کنترلی بر اینکه دیگران درباره شما چه حرفی بزنند نداری، اما کنترل کاملی بر واکنش خودت درباره آن گفته ها داری و آن واکنش ها، نتیجه نهایی را مشخص می کند نه حرفهای دیگران؛
  • کانون توجه شما، مهم ترین سرمایه شما برای خلق تجربه هایت است. شما این سرمایه را در کدام مسیر خرج می کنید؟ خلق خواسته ها؟ یا خلق ناخواسته ها؟!
  • مراقب باش اولاً آگاهانه خود را در معرض شایعات دیگران قرار ندهی؛ ثانیاً تمام تمرکز خود را صرف مسیر اهدافت کن؛
  • هرآنچه از معرض “کانون توجه” شما خارج شود، از “فرکانس های” شما خارج می شود و هر آنچه از فرکانس های شما خارج شود از “دنیای تجربی” شما خارج می شود؛
  • ویژگی شخصیتی که ساختن آن، حرف مردم را در زندگی ما کم اهمیت می کند و نتیجه ی پرورش این ویژگی شخصیتی در زندگی مان؛
  • راهکارهایی که باعث می شود به جای واکنش نشان دادن به رفتارهای دیگران، بر مسیر خواسته های خود متمرکز بمانیم و از مسیر منحرف نشویم؛

منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

420 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعيده رضايى» در این صفحه: 5
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    به نام الله مهربان

    یگانه خدایی که بخشنده و بخشایشگر است.

    سلام به استاد خوشتیپم. ماشاالله به اینهمه علم و تلاش و زیبایی. ماشاالله به این قلب تسلیم و ذهن خلاق. تک تک جنبه های رشد شخصیتتون رو تحسین می کنم.

    شما کارهای فوق العاده بزرگی برای بهبود شخصیتتون کردید. همین که یک اصولی رو بر اساس قانونی که شناختید برای خودتون تعریف کردید و سالهاست بهشون پایبندید.

    اینکه اون ناآرومی دوران نوجوانیتون رو کنترل کردید و به این هیجان و پشتکار مثبت تبدیلش کردید.

    در مورد هر مسئله ای فکر می کنید و اون کنجکاوی مقدستون رو در جهت گسترش جهان خودتون و اینهمه دانشجو بکار می برید و نتایجتون رو سخاوتمندانه به اشتراک می گذارید.

    استاد از هر جنبه ای که به شما نگاه می کنم شما به گذشته خودتون حمله کردید و مثل یک خمیر به شخصیت خودتون از اول شکل دادید. این اصلا کار ساده ای نیست.

    بخصوص که ذهن تا ولش کنی عین فنر در میره و باید همیشه مراقبش بود.

    تحسین و تمجید می کنم چون اولا شما شایسته اش هستید، دوما چون این یک راه محکم و مفید برای بهبود شخصیت خودمه.

    پس تمام حرفهاتون رو به گوش دلم می سپرم.

    یه جمله معروفی هست که میگه:

    هرگز با احمق ها بحث نکنید، آنها نخست شما را تا سطح خودشان پایین میکشند ، سپس با تجربه یک عمر زندگی در آن سطح ، شما را شکست می دهند.

    من هم با تعقل و هم با تجربه به درستی این حرف رسیدم.

    طبق موضوع این جلسه به انتخاب خانم شایسته ی amazing و توضیحات عالی شما باز هم برام این قانون تکرار شد که: اگر به هر چیزی توجه کنیم از جنس همون موضوع بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون میشه.

    یعنی اگر کسی به من توهینی میکنه، منو تحقیر میکنه یا تهدید، و من بهش بها بدم و بدتر از اون سعی کنم جوابشو بدم، چه اینکه بخوام با احترام با ترس خودم رو توجیه کنم، چه اینکه عصبانی بشم و واکنش شدید نشون بدم،

    در هر صورت من دارم تمرکز و انرژی گرانبهای ذهنیم رو خرج طرز فکر نادرست دیگرانی می کنم که گذشته شون رو نمی دونم، درونیاتشون رو نمی شناسم و نمی تونم بفهمم بر اثر کدوم کمبود دارن هیجان منفیشون رو سر من خالی می کنن.

    یه قانون بسیار مهمی رو از استاد یاد گرفتم به نام “اعراض”

    پیامبر وقتی حرفهایی رو زد که خلاف عرف جامعه اش بود، بدترین تحقیرها و بی احترامیها بهش شد. روی سرش شکمبه گوسفند ریختن، خاکروبه ریختن، دیوانه و شاعر خطابش کردند، توی کوچه و خیابون مسخره اش کردند، اما همه رو با بزرگواری و صبوری در خودش حل کرد.

    پاسخ نداد. نفرین یا بی احترامی نکرد.

    نتیجه هم بقول استاد و به گواهی تاریخ شد ارزش و اعتبار. شد موفقیت و محبوبیت.

    هیچوقت توی دعوا حلوا پخش نمی کنن. ممکنه دو نفر یا دو دسته از آدمها در شرایط بحرانی نسبت به هم قرار بگیرند و چه بسا بر اثر یک سوء تفاهم ساده بدترین ناسزاها و تهمتها رو به هم بزنن.

    بعد که زمان میگذره یا سوء تفاهم رفع میشه با آشتی می کنن روشون نمیشه تو روی هم نگاه کنن و هرگز اون حرفهای غیرمحترمانه ای که زدن یا شنیدن از خاطرشون پاک نمیشه.

    اما اگر یکی از دو طرف بتونه در اون لحظه حساس مورد شلیک قرار گرفتن خوددار باشه و آرامشش رو حفظ کنه، پس میتونه بی محلی هم بکنه و مسئله به سادگی تموم بشه.

    و طبق قانون مهم ”احساس خوب=اتفاقات خوب” چون احساسش خوب مونده لاجرم آسیبی هم بهش نمیرسه.

    من به شخصه زیاد مورد بی احترامی قرار نگرفتم. ولی جاهایی که این اتفاق افتاده در اکثر موارد پاسخ ناشایست ندادم اما در درون احساس بی ارزشی کردم. از درون حرص میخوردم و خودم رو بابت اینکه این رفتار باهام شده سرزنش می کردم.

    با کمک استاد و تقویت حس خودارزشمندی دارم بهتر میشم.

    نشونه اش هم اینه که افرادی که بهم بی احترامی کرده بودن بعضیاشون از دایره ارتباطیم خودبخود حذف شدن.

    اونهایی هم که هنوز هستن رفتارشون 180 درجه باهام متفاوت شده.

    اتفاقا برعکس بسیار منو قبول دارن و دوست داشتنشون رو ابراز می کنند.

    این بخاطر صلح درون من بود و البته این صلح درون لطف خدایی بود که ازش این درخواست رو کرده بودم.

    خانم شایسته بزرگوارم ازتون متشکرم که این فایلها رو با عشق دسته بندی و تدوین می کنید. متنهای به این دقت و تاثیرگذاری می نویسید و همیشه وجودتون مایه برکته.

    استاد جان من عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 119 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سلام به آقاسعید عزیز

    چقدر عالی نوشتید. و خیلی چراغها رو در ذهن من روشن کردید.

    به یاد آوردم جاهایی که بشدت مورد انتقاد یا تمسخر قرار گرفتم.

    چه از جانب خانواده خودم و چه دوستان و همکلاسیها.

    با اینکه دختر بسیار خوب و محترم و با استعدادی بودم ولی در یکی دو نقطه ضعف خودم بسیار احساس بی ارزشی می کردم و هنوز هم پیامدهاش گاهی گریبانگیرم میشه ولی خیلی کمتر. چون من عزت نفس و احساس لیاقت بیشتری می کنم.

    یادمه که بخاطر خونسرد و یواش بودنم خییییلی مورد انتقاد پدر و مادرم قرار می گرفتم.

    مادرم فقط انتقاد می کرد ولی پدرم مسخره هم می کرد. و این حس بد مسخره شدن توسط کسی که باید مأمن و پناهگاهت باشه خیلی مخرب بود.

    پدرم خیلی مهربون و دوست داشتنیه اما همیشه دیدگاهش این بوده و هست که باید رو نقطه ضعفت دست بذاری تا بتونی درمانش کنی.

    مثلا بچه ای که حساس و زودرنجه (مثل کودکی من) باید انقدر سر به سرش بذاری تا حساسیتش از بین بره.

    و این مایه آزار تمام کودکی و نوجوانی من بود.

    تا جایی که کمی احساس ارزشمندی من بهتر شکل گرفت و پذیرفتم که من هم یک مدل انسان هستم که خیلی هم عادیه و فقط با بقیه اعضای خانواده اش فرق داره.

    اتفاقا این کند بودن به این خاطره که دقتم بالاست. بسیار بالاتر از اونها.

    پس دیگه به حرفهاشون واکنش نشون ندادم و آدم آرومتری شدم.

    نتیجه این شد که اونها هم دست از سرم برداشتند و انگار منو دیگه پذیرفتن. و حتی گاهی تحسینم هم می کردن.

    الان خواهرم که خیلی فرز و دست و پا داره خودش میگه من توی زندگیم همش در حال عجله و بدو بدو هستم و همیشه همسرم و بچه هام هولم می کنن و همیشه هم وقت کم میارم. اما تو که خونسردی هیچوقتم کسی هولت نمیکنه و زندگیت آرامش داره.

    بله اینه تفاوت.

    منشکرم بابت کامنت قشنگتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سلام و صد درود بر دل نازنینت ای گل گلاب

    ای خدااااا یه دلبر نابی نصیب داداشم کن که یه نی نی کپلی همیشه گرسنه هم واسش به دنیا بیاره که متوجه بشه چرا من کم پیدام تو سایت!!

    عجب که دل به دل بشدت راه داره، منم که کامنتت رو خوندم هی بقول خودمون فیت فیت می کردم که برات پاسخ بنویسم ولی نوا خانم نذاشت.

    همون موقع که میخواستی منو بذاری بین صفا و مروه خودم و نوا داشتیم تو مسیر آشپزخونه تا اتاق خواب سعی بین صفا و مروه می کردیم.

    من هی با خدا بلند بلند حرف می زدم، گریه می کردم و شکرگزاری و درخواست می کردم و اونم هی اغو اغو میکرد تو بغلم.

    چه لحظات عرفانی دوست داشتنی بود!

    از خوندن کامنتت بسیار بسیار لذت بردم. چقدر مثل همیشه کامل و صادقانه نوشتی.

    این نوشتار تاثیرگذار از زیاد کار کردن روی خودت میاد. از بس که با خودت حلاجی کردی و درون خودت رو شخم زدی به این حد از درک رسیدی.

    درک از درون خودت، از رفتارهای دیگران و دلایل و باورهای پشتش، درک صحیح از قوانین جهان.

    بهت افتخار می کنم و ایستاده برات دست میزنم که اینقدر داری با شتاب از گذشته ات فاصله می گیری. مثل عکست وسط برفا که نشون میده در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفتی و نعمت برف رو زندگی کردی.

    راستی به ابراهیم پیغامتو رسوندم اونم گفت بهش بگو تو هم اگر شب تا صبح 6 بار بیدار میشدی بچه شیر می دادی کم پیدا میشدی (استیکر خنده یه هف هش ده تا)

    تازه علاوه بر اون چند بار هم بیدار میشم ترانه رو هل میدم اونورتر چون مثل هلیکوپتر میچرخه تو رختخواب. از هیولا میترسه نمیره تو اتاق خودش بخوابه میچسبه به من.

    ««««««««««««»»»»»»»»»»»»

    خیلی به حرفات فکر کردم. نمونه عینی کسی که همیشه نگران حرف مردمه بابامه.

    از قبل می دونستم و الان با کامنتت دوباره همه چیز بهم یادآوری شد. اما من چه کنم؟

    من از استاد یاد گرفتم هرکسی رو به حال خودش بگذارم. نخوام تغییرش بدم و انرژیمو خرجش نکنم.

    دلم هم میسوزه ها، ولی کاری نمیشه کرد.

    تنها کاری که میتونم بکنم اینه که محکم روی مواضع خودم بمونم.

    نه خودم کسی رو قضاوت کنم، نه اجازه بدم زبونم به غیبت باز بشه، نه بابت هیچ رفتار ناشایستی به هم بریزم و در صدد پاسخگویی یا توجیه کردن خودم بربیام، و نه نگران باشم آدمها با نظرات شخصیشون منو از مسیرم منحرف کنن.

    من برای مادرم لباس مشکی نپوشیدم و اصلا یک درصد هم برام مهم نبود خانواده چه فکری می کنن.

    با بچه های مدرسه ای که پارسال می رفتم حرفهایی میزدم که فکر نکنم هیچ معلم دیگه ای میزد ولی برام مهم نبود مدیر و دیگران چه فکری درباره ام میکنن. جالبه که هیچ طوری هم نشد، فقط رابطه بین من و دانش آموزام با اون حرفها بهتر شد.

    یادمه چند سال پیش یکی از اقوام به مامانم زنگ زد و از من بدگویی کرد. مامانم گفت این حرفها رو فلانی راجع به تو زده جریان چیه. منم براش توضیح دادم و گفتم اصلا اونطوری که اون برداشت کرده نبوده و مامانم که شخصیت منو می شناخت حرفمو باور کرد ولی خدا شاهده یک درصد هم به خودم نگرفتم و ناراحت نشدم. اصلا برام مهم نبود چون به خودم مطمئن بودم.

    بعدها معلوم شد حرفهای اون فامیلمون بی اساس و سوء تفاهم بوده و برعکس ارتباطمون

    بعد از اون ماجرا خیلی با هم خوب شد. چون صداقت من بهشون ثابت شد.

    بعدها حتی من بخاطر پایان نامه ام یک سال خونه اون فامیلمون زندگی کردم. در این حد خوب.

    میخوام بگم ما گاهی چون احساس ارزشمندی نداریم در مقابل تهمت دیگران خودمون رو میبازیم. در صورتیکه اگر پرستیژ خودمون رو حفظ کنیم اون شخص به خودش شک میکنه و عقب نشینی میکنه.

    این ماییم که گوشت رو میدیم دست گربه. با ترسمون. با نادانیمون. با بی ایمانیمون.

    این شرکه دقیقا. یعنی اون شخص قدرت داره منو تخریب کنه با نعمتی رو از من سلب کنه با آبرومو ببره. غیر از شرک چه اسم و مفهوم دیگه ای داره؟

    برای همه مون آرزوی توکل و ایمان و توحید بیشتر و بیشتر می کنم.

    و خیلی خوشحال شدم که برام با قلبت نوشتی و نور وجود نازنینت رو به روحم تابوندی.

    خدا حفظت کنه. بیا کرج هم یه سری بزن خدا رو چه دیدی شاید خدا سر راه همدیگه قرارمون داد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
  4. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    به نام الله مهربان

    سمانه قشنگم سلام به روی نازنینت. چطوری رفیق گرمابه و گلستان سایتم؟ حافظ جان کپل خان چطوره؟

    ان شالله شما و خانواده در پناه خدا سلامت و دلخوش و موفق باشید.

    چقدر دل به دل راه داره. از دیروز بشدت تو فکرت بودم و اصلا امروز یکی از برنامه هام این بوده که اختصاصی واست بنویسم. اما هی نشد و هی نشد تااااا دیدم نقطه آبی جذابت چشمامو روشن کرد.

    یه ذوقی کردم که نگو.

    دوست خوبم دقیقا همینه که گفتی. هرکسی هر طوری هست به نظرش خوب نیست. مثل کسی که موهای فر داره و همیشه دلش میخواد موهاش صاف باشه و برعکسش.

    هر آدمی هرطوری هست قشنگه و ویژگیهاش به درد خیلی کارها میخوره.

    اما مسئله اینجاست که ما خودمون رو مقایسه می کنیم و انتظارات غیر واقع بینانه از خودمون داریم.

    همیشه همه چی رو از دید بقیه نگاه می کنیم. نه اینکه خودم چی می خوام.

    این یک.

    دومیش اینکه همه مون قابلیتش رو داریم که برخلاف روند همیشگیمون هم عمل کنیم.

    نه اینکه ذاتمون رو تغییر بدیم، بلکه فقط کمی متفاوت عمل کنیم.

    مثلا من میتونم زمانهایی که وقت کمه خیلی تند و فرز عمل کنم و دقتم رو کمتر اولویت قرار بدم.

    تو هم خیلی جاها میتونی سرعتت رو کم کنی و از مسیر لذت بیشتری ببری.

    اما در نهایت ذات تو سرعتی و ذات من دقتیه.

    ما نمی تونیم خودمون رو کامل عوض کنیم اما به اندازه مناسبی می تونیم تعدیلش کنیم.

    مهم اینه که در هر شرایطی خودمون رو دوست داشته باشیم.

    من که دارم این حرفا رو میزنم خودم بی نقص عمل نمی کنما. ولی حداقل می دونم درستش اینه.

    اگر دقت کرده باشی استاد توی فایلهای سالهای دورتر خیلی پرهیجانتر و با بیان خیلی سریعتر صحبت میکرد.

    فایلهای 8 سال پیششون رو که گوش بدی انگار گذاشتیش رو دور تند.

    اما این سالهای اخیر استاد خیلی روی بیان خودشون کار کردن که شمرده شمرده تر و با لحن تاکیدی و آرامتری صحبت کنن. بخصوص توی دوره ها.

    درسته که تغییر ایجاد شده اما هم قبل و هم بعد احساس ارزشمندی وجود داشته.

    من اول به خودم میگم، اگر من خودم رو همینطوری که هستم دوست داشته باشم و بپذیرم، اون وقته که راحت تر میتونم بهبود ایجاد کنم و به مدار بالاتری مهاجرت کنم.

    اما اگر پذیرش آنچه هستم برام سخت باشه در دور باطل احساس بد و پسرفت باقی میمونم. زور زورکی نمیشه رشد کرد. تکامل با عشق به خود آسون میشه.

    عاشقتم دوست خوبم. خیلی خوشحالم کردی واسم نوشتی.

    خدا خیر دنیا و آخرت رو نصیبت کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سمانه جانم دوست قشنگم با موهای موج دار پرپشت سالم و مشکی

    سلاااام

    خدا خودت و قشنگیاتو حفظ کنه.

    انقدر تلاش و پشتکارت رو برای شکارچی نکات مثبت بودن تحسین می کنم که خودت خبر نداری.

    البته می دونم که هرکاری اولش سخته بعدش که میفته روی مومنتوم هم آسون میشه، و هم مسیری که لذتبخشه تلاشش هم شیرینه.

    تو با عشق می نویسی و حتما نتایج پربارش رو داری می بینی یا به زودی خواهی دید.

    سمانه جان، فرقی که من نسبت به سالهای قبل از آشناییم با استاد کردم یکیش اینه که آدم بی نیازتری شدم،

    کامل نه ها، ولی خیلی نظراتشون برام کمرنگتر شده.

    برام اهمیت نداره در نظرشون شیک و تروتمیز به نظر بیام.

    اگر لباس قشنگ و شیک می پوشم برای دل خودمه.

    مهم نیست خونه ام اون خونه رویایی که عکساشو دیدم نیست ولی دیگه برام مهم نیست کسی بیاد خونه ام چه نظری راجع به محله و خونه و آپارتمان و خونه و دکوراسیونم داره. من دوستش دارم با تمام ویژگیهاش، و این برای من کافیه.

    موهامو اگر رنگ میکنم برای دل خودمه نه پسند جامعه.

    اینها و خیلی موارد دیگه چنان آرامش و رضایتی از زندگیم بهم داده که تو خواب هم نمی دیدم.

    اصلا نمی دونستم آدم میتونه اینقدر با خیال آسوده هم زندگی کنه.

    راستی یادمه قبلا گفته بودی اوریگامی کار می کردی و بچه ها آموزش می دادی.

    الان یه درخواست در وجودم شکل گرفت. که شما معلم اوریگامی من و ترانه باشی.

    به امید دیدارت از نزدیک و کلی ماچ و بغل.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: