مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-16 06:24:212025-01-19 00:57:40مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
استاد خدا قوت
این حرف مردم پاشنه آشیل منم هست.از دوره اولی که عزت نفس رو گرفتم دارم نمرین میکنم و بهتر شدم اما بگم ریشه کن شده نه نشده.
این تو لایه های درونی ذهنم هست و هر از چند گاهی نا آگاهانه میزنه بیرون.
باید آگاهانه حرف مردم رو بزاریم کنار با منطقی که استاد گفتن
تنها خالق زندگی خودمون ،خود ما هستیم توسط باورهامون
پس هیچ کس به اندازه سر سوزنی در زندگی ما دخیل نیست مگر اینکه ما قدرت بهش بدیم.
ریشه همه این مسائل ،ذهنه و اطلاعات و آگاهی های نادرستی که واردش شده و بعد از اون هم مونده و توسط خودمون واگویه شده.
تو دوره لیاقت در مورد حرف زدن با خودمون هشیار تر میشیم و متوجه صحبتی میشیم که خودمون انجام نمیدیم با خودمون ولی انگار یه چیز هوشمندی داره ما رو کنترل میکنه میشیم و این متوجه شدن این آگاهی رو بهم داد که قابل کنترله و از اون به بعد کنترلم روی واگویه های ذهنی ام بیشتر شد.
دوره عزت نفس هم اگر تمریناتش رو عمل کنیم خیلی کمک کننده است .
در کل قبلا هم گفتم به نظرم ریشه جسارت،شهامت،نترسیدن حالا از هر چی و از هر کی فقط و فقط توحیدی شدنه و وابسته به اصل خودمون شدن.
هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتونه در من اثری داشته باشه مگر مگر مگر باورهای خودم.
هر چه باورهام خالص تر و توحیدی تر بشه ،به قول استاد شایسته هر چی به معنی انا لله و انا الیه راجعون نزدیکتر بشیم ،نیروی درونی مون ،همون انرژی هسته ای درونی مون بینهایت قوی میشه و به جایی میرسیم که استاد رسیده.
یادمون باشه دیگران میخان توسط تهدیدهاشون و یا نوع فکرشون جلو رشدمون رو بگیرن و به زعم خودشون دارن کاری میکنن که محبوبیت مون کم بشه یا ما بریم تو خودمون و خود سرزنش گری و خود خوری رو آغاز کنیم اما اما اما زهی خیال باطل ،ما به نیرویی متصل شدیم که اینقدر حالمون خوبه باهاش که دیگه فقط فکر رابطه مون هستیم و اصلا به بیرون توجهی نداریم.
و این رشد رو از خدا شکرگزاریم و این رشد رو با راهنمایی استاد داریم
خدایا هزاران میلیارد بار شکرت
استاد عزیزم سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد نازنینم و خانم شایسته زیباروی من هزاران بار از شما بابت آماده کردن این فایل زیبا بسیار بسیار سپاسگزارم
واقعیتش من دیروز که این فایل رو به عنوان گام 14ام دیدم نمیدونستم که چه کامتی باید بزارم و نزدیک به یک روز فکر کردم و هیچ مثالی ازین قضیه پیدا نکردم و این یک نکته خوبه که خداروشکر من تا حالا تو معرض همچین چیزی قرار نگرفته ام
اما دلم میخواست کامنت بذارم اما نمیدونستم چی بنویسم برای همین امروز اومدم با شروع کردن نوشتن کلمه (بسم الله) اجازه دارم میدم تا خدا حرفاش و بزنه و هدایتم کنه چی بنویسم چون همین الانشم هیچ ایده ای ندارم که چه کامنتی بذارم که مناسب با موضوع این فایل باشه
واقعیتش خیلی پیش اومده که خواستم کامنتم بذارم اما نمیدونستم چی بنویسم اما فقط اجازه دادم خدا هدایت کنه و وقتی دوباره یه review کردم گفتم خدایا این و تو نوشتی ها نه من!
استاد تو اوایل فایل یک جمله ای رو گفتند که خیلی دوستش داشتم و اون جمله این بود که
( مغز ما، مارو فریب میده و اگر یه نفر تهمتی بزنه بهمون مغزمون اون یدونه تهمت و میگیره و بزرگ و بزرگ میکنه و ول نمیکنه و این در حالیه که اون 100 تا خوبی و اتفاقات خوبی که از طریق دیگران به ما رسیده رو نمیبینه)
همون لحظه یاد فایلی افتادم که استاد تو تابستون انشار کردند به اسم (چگونه ذهنمان مارو فریب میدهد) یاد تک تک صحبت های اون فایل افتادم و یادم اومد بعد از دیدن اون فایل شکوفه گفت من میدونم که خدا برای اینکه بخواد ببینه من قانون و خوب درک کردم تو چند روزه آینده امتحانم میکنه و امتحان کرد! و اتفاقی که افتاد این بود که خواهرم اومدم موهاش رو سشوار بکشه و یکدفعه سشوار برق زیادی داشت و دست خواهرم درد گرفت!
یادمه اون موقع ها شکوفه مدام به خودش یادآوری میکرد تو هزار بار از سشوار استفاده کردی و اتفاقی که نیوفتاده هیچ، همیشه موهای خوش حالت بهت تحویل داده، پس دلیل نمیشه که الان بخاطر این یدونه اتفاق از سشوار بترسی و نری سراغش و من یادمه خواهرم آگاهانه با اینکه اون ترس و هنوز داشت اما میرفت و موهاش و سشوار میکشید
استاد حرف درستی زدید که مغز با یبار گفتن، نه حالیش میشه نه یادش میمونه باید یه جمله برای جایگزین اون باور، یا اون تجربه اشتباه هزاربار تکرار کنی و نزاری مغزت فرمون بده!
دقیقا الان قضیه تهمت هم همینه که استاد خودشونم از تجربشون مثال زد و گفت از راهکاری که استفاده میکرد این بود که مدام میگفت ( من زندگیم و رغم میزنم، این تهمت ها به نفع من خواهند شد، اصلا احتیاجی به شنیدنشون نیست، لازم نیست به اون تهمت ها واکنش نشون بدی)
اصلا ساده ترین مثالش که همه بچه های سایت تجربه کردند این بوده که وقتی که متوجه میشیم و یک باور درست و پیدا میکنیم میدونیم باید جایگزینش کنیم با اون باور اشتباه و کلی برای خودمون مثال های واقعی میزنیم تا جایگزین بشه اون باور مناسب و خود من هن همین کار و میکنم
گاهی اوقات فکر میکنم خب بسه دیگه بهاره باور درست و یادت میمونه اما دقیقا چند روز بعد که موقع عمل به آموزه ها میشه اون لحظه اونطور که باید فکر کنم و عمل کنم، عمل نمیکنم و یه 4 یا 5 ساعت بعد تازه یادم میاد که من میتونستم آگاهانه ذهنم رو کنترل کنم و یا رفتار مناسب تری داشته باشم!
استاد تو همه ی فایل ها چه تو فایل های هدیه و چه تو محصولات این یک قانون و همیشه تکرار میکنند که این ما هستیم که اتفاقات و رغم میزنم و جالبه بگم با اینکه من هزاران هزار بار این جمله رو شنیدم و هزاران بار هم به خودم گفتم اما گاهی اوقات شده تو بعضی مسائل عوامل دیگر رو دخیل دونستم و همونجا مغزم خداروشکر تو صدم ثانیه متوجه میشه و بهم میگه نه اشتباه نکن! این تویی که این وضعیت و بوجود آوردی
نمیدونم چقدر نوشتم فقط میدونم که خدا هدایت کرد و این مطالب و به یادم اورد تا بنویسم چون من واقعیتش نمیدونستم چی باید بنویسم
خدایا شکرت که در هر حال ما رو هدایت میکنی
ما رو به راه راست، به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت فرما
آمین
دوستون دارم
به نام خدای زیبایها خدای فراوانی و عشق
خدایا سپاسگزارم اجازه نوشتن بهم می دی
سپاسگزارم فرصت زندگی دارم زنده ام
چقدر این فایل برای من درس داره منو یاد گذشته انداخت که در زندگی چقدر حرس خوردم بابت حرف های پوچ همسرم که پولی قبلا دستم میداد باید هزار تا قرآن و امام و پیغمبر قسم می خوردم قبول نمیکرد باور نداشت پولش همین بوده یا خرج کرده می گفت پول زیادتر بوده قبلا کارت نبود پول نقد بود خودش گاهی شرمنده می شد براش حساب می کردم ولی بارها به خاطر حرفهاش تهمت هاش گریه کردم که من مقصر نیستم تا ثابت کنم اگه شک داشتم گریه نمیکردم ولی به خاطر بی گناهی ام اذیت می شدم
یک شب دایی ام خونمون بود این حرف گذشته هست تو روستا بودیم یک اتاق دورتر داشتیم من داشتم کباب درست میکردم که داشت راجع به مادرم پیش همسرم مسخره میکرد می خندیدن و پسر دایی دیگه ام هم بود پسرم اومد بیرون دید من کباب میکنم رفت گفت یواش مامانم می شنوه تو حیاط من خودمو زدم راه دیگه یعنی نشنیدم ولی ادامه داشت همسرم صداش اومد گفت به دایی ام گفت خون خواهرزاده ات می افته گردنم یواش یعنی من می گفت من هم خیلی گریه کردم خدایا من دارم ازش پذیرایی میکنم به خاطر من چرا این جور میگه تا فرداش من دیگه طاقت نیاوردم نزدیک ظهر بود زنگ زدم زن دایی گله کردم تو نگو اون هم به دایی گفته من گله کردم صبح زود به من زنگ زده گله کرده منت غذا گذاشته …که من اصلا راجع به این چیزها نگفتم فقط گفتم مادر من برای شما بد نیست و کاری به شما نداره چرا این کارها رو می کنید هزار تا حرف زن دایی گذاشته بود روش و به همسرم زنگ زده بود چیزهای بدی راجع به من گفته بود همسرم غروب از سر کار اومد چشمتون روز بد نبینه یک دفعه منو برد داخل خونه چون تو حیاط تابستان بود چای درست کرده بودم …درو بست تو اتاق تا می تونست بهم زد بدنم همه کبود شده بود و منو تهدید می کرد بری خونه مادرت چی میکنم چی میشه …. الان بغض کردم یادم اومد پسرم هر چه کرد جلوش بگیره نتونست یک جورهای دایی ام گفته بود به همسرم تو عرضه داری زن جرعت نمیکنه چیزی بگه وادارش کرده بود من هم سه چهار بسته قرس خواب خوردم به نیت خودکشی و یک برگه نوشتم همسرم کاری به من نداره دایی ام باعث مرگ من شده هیچی نمردم فردا همسرم فهمید نمیدونم شاید ترسیده بود برام کباب درست کرده بود برده بود کوه با بچه ها بخدا من نفهمیدم چی شده میگفت زیاد کباب خوردی گفتم کی به زور خوب شدم بعدا میگفت اگه می دونستم قرس خوردی بیشتر بهت می دادم تا بمیری…
خلاصه ببخشید زیاد گفتم هنوز از دایی ام رنجش دارم تو دلم نبخشیدم به زبان نمیگم ولی ته دلم ازش بدم میاد می دونم رنجش خوب نیست همین طور زن دایی ام خدا کمکم کنه ببخشم
یا اینکه قبلا من ابرو بر میداشتم خدا می دونه چقدر همسرم گیر میداد میزد تهمت و همه چی که در شان من نبود یا موی سرم به قول بقیه دم اسبی می بستم یا کرم میزدم ضد آفتاب یک بار جاری ام اومده بود روستا اون خیلی به خودش می رسید من هم دوست داشتم جوان بودم از اون هم خوشگلتر بودم ولی دلم می خواست به خودم برسم بهش گفتم برام کرم پنکک بخره پول دادم برام فرستاد تا اینکه همسرم دید بخدا غوغا کرد… کرم زد تو دیوار اتاق زره زره شد دلم شکست خیلی گیر می داد می گفت برا کی کرم زدی یک روز رفتیم کوه درو داشتیم گندم من هم بودم دید ضد آفتاب زدم شریک داشتیم هنوز شریکمون نیومده بود ما زودتر رفتیم سر زمین بخدا آتش روشن کردیم چای درست کنیم صبحانه بخوریم سرم تو آتش کرده بود هروچه دست و پا میزدم ولم نمیکرد تمام صورتم سوزاند می گفت کرم زدی که شریکمون ببینه تازه بخدا شریکمون یک پیرمرد بود اون روز نیومد یک آدم ساده من هم اهل هیچ چیزی نبودم خدا می دونه تا غروب توی تابستان حتی آب هم نخوردم اومدم غروب برم خونه مادرم تهدید زیادی کرد من هم سنی نداشتم پدر هم نداشتم ازم دفاع کنه همه می دوستن چه آدمی هست ولی عمرم تباه کردم گذروندم هیچی اون همه تهمت من به جون خریدم الان دیگه فایده نداره گذشته همش بخاطر حرف مردم بود یا بخاطر بچه از خودم گذشتم الان هم گاهی گیر میده ولی اهمیت نمیدم میگه تو دیگه پیر شدی رسیدی هم سن ما مردم من چهل و چهار سالمه نا امیدم میکنه ولی خدا رو شکر بهترم دارم روی خودم کار میکنم ببخشید
در پناه خداوند باشید
درود خدمت شما استاد عباس منش عزیزم
خدا قوت وممنونم از این فایل فوق العاده
خیلی خیلی خوشحال میشم که شما رو در این فایلهای جدید میبینیم چون من و همسرم و دخترم و حتی پسر یکسالمون معتاد زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا هستیم و همیشه فایلهای شما رو میبینیم
استاد عزیزم از دوره ی فوق العاده ی کشف قوانین زندگی2 تا از بزرگترین خواسته های من اول
تسویه ی بدهی هام و حذف دسته چکهام و تسویه ی بدهی بین مردمی من که همیشه با اینکه وضعیت مالی خوبی به لطف خدا داریم اما یه عدد زیادی هم بوده و عادت من شده بود که هدف اولم بود که بلطف خدا تسویه شد
دومین هدفمون اتمام شراکت 13 ساله ی من با برادر بزرگترم بود که خیلی راحت خداوند که یک بیل مکانیکی رو شریک بودیم من رو جدا کرد و یک بیل مکانیکی صفر گرفتم و متوجه شدم هیچکس اگر بهشون توجه نکنیم هیچ تاثیری در زندگی ما نداره
استاد عزیزم این جدایی در شرایطی اتفاق افتاد که کوچکترین فرد خانواده ی خیلی پر جمعیتی هستم که همه باهم راجب همه چیز نظر میدن و من و همسرم فقط بلطف خدا به ندای قلبمون گوش کردیم
استاد عزیزم از دورهی فوق العاده ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها یکی دیگه از بزرگترین خواسته های ما مهاجرت به شهر مورد علاقمون بود که بعد از دیدن کل ایران در نهایت خداوند مارو به کرج هدایت کرد
و در تمام محصولاتی که خریداری کردم رد پام رو قبل و بعد از رسیدن به اهدافم با کامنتهام گذاشتم و این برای خودم خیلی فوق العادست
استاد عزیزم همیشه تحسینتون میکنم که انقدرعالی جواب این افراد کوتاه بین رو میدهید چون من خودم اگر باشم فکر نکنم بتونم طاقت بیارم و خیلی احتمالا پیگیری کنم و بعد از کلی سختی دیدنم آخر به بی توجهی میرسم
استاد عزیزم چون یکی از پاشنه های آشیل من قضاوت نشدن است خیلی خیلی باید روی خودم کار کنم که اگر تهمتی شنیدم بی توجهی کنم الان نسبت به 5 سال پیشم خیلی خیلی تغییر کردم چون از اونایی بودم که با کوچکترین بوق تو خیابون قاطی میکردم و یا با چش تو چش شدن قاطی میکردم الان بلطف خدا دوساله این یادم نمیاد که این چرت و پرت ها رو شنیدم یا نه چون خیلی بی اهمیت شدن و اهدافم مهمترین و با ارزش ترین برام هستند
حتی در بحث اتمام شراکت من مادرم گاهی زنگ میزد و بنده خدا میگفت فلانی پشت سرت اینو گفت مادر سعی کن فلان جور باشی یا نباشی که چند وقت پیش که بیار زنگ زد گفت آبجیت اینو گفته آخر بهش گفتم مادر جان هر کسی هر چیزی دلش میخواد بگه اصن واسم مهم نیست و شما هم با احترام حق نداری دیگه بهم خبر بدی بذار اگ دوست دارن خودشون مستقیم بهم بگن و بلطف خدا یکبار برای همیشه درست شد
استاد عزیزم من هم مثل شما در دوران نو جوانی و جوانی خیلی روی تهدید بی کله بودم و هیچ ترسی روم نداشت و همیشه تهدید کننده پشیمان میشد
الان حدود 80 روزه مهاجرت کردیم و خیلی درهای فوق العاده ای داره برامون باز میشه خدایا شکرت
مورخ28 دی 1403
انشاالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم
بدرود
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
برای بار دوم است که در حال گوش دادن به این فایل هستم
واقعا این فایل برای من ارزشمند است
هر چه بیشتر روی خودم کار می کنم جهان هم بیشتر من را در مسیر رشد و موفقیت قرار می دهد
هر چه بهتر خودم و خدای خودم را بشناسم روند رشد تغییر و پیشرفت من بهتر و بیشتر خواهد بود
ممنون خدای خوب خودم هستم که من را اینگونه هدایت می کند و او همیشه در بهترین موقعیت و برترین مکان به من کمک می کند
او همیشه دستهای من را می گیرد و به من کمک می کند تا بتوانم به آسانی و راحتی جلو بروم و حال خوب پایدار داشته باشم
خداوند را شاکر هستم که همیشه پناه و پشتیبان من است
نکته های عالی در این فایل یاد گرفتم
از همه مهمتر اینکه همیشه نگران حرف مردم بودم دیگر هرگز به این حرف ها اهمیت ندهم
دنبال مسیر خودم باشم
وقتی راه و مقصد خودم را می شناسم همان را ادامه بدهم
ممنون خدای خوب خودم هستم که من را اینگونه هدایت می کند و به من کمک می کند تا بتوانم همیشه طعم خوب آرامش را بچشم
نگران حرف دیگران نباشم
اینکه پشت سر من چه می گویند
چرا باید خودم را درگیر حرفهایی کنم که همیشه وجود دارد و هیچ نقش و تاثیری در زندگی من ندارد و نخواهد داشت
چرا بخواهم بترسم وقتی که قدرت را به دستهای خدای خودم می سپارم
چرا بخواهم آشفته و پریشان باشم وقتی که خدای من همیشه به دنبال حال خوب من می گردد
چرا بخواهم بترسم وقتی که کسانی در مورد حرف می زنند که جایگاه من را ندارند و از اینکه من به آن جایگاه رسیده ام حسرت و ترس و شک دارند
چرا بخواهم من بترسم از کسانی که ندارند و از دیدن موفقیت های دیگران هم شاد نیستند
ممنون خدای خوب خودم هستم که من را اینگونه هدایت می کند که همیشه حال خوب داشته باشم
وقتی من خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم
وقتی که دیگران هیچ تاثیری در زندگی من ندارند
وقتی که باورها و افکار من هستند که روند زندگی من را جلو می برند
خوب چه لزوم دارد که از حرف و تهمت و و و دیگران بخواهم ترش داشته باشم
می دانم که قدم بردارم و حرکت کنم جهان هم به من کمک می کند و در نهایت همه چیز و موفقیت برای من خواهد بود
چقدر زیبا است که خدای من که می خواهد به او تکیه کنم و به او اعتماد کنم و آنوقت دیگر هیچ جای شک و تردید وجود نخواهد داشت و من باید راه خودم را ادامه بدهم و به جلو بروم
همیشه این را بیاد داشته باشم که وقتی می شنوم دیگری در مورد من حرف زده اند به این نمته پی ببرم که چقدر من قدرت پیدا کرده ام که فلانی نمی تواند موفقیت من را ببیند و در نهایت از زورش پشت سر من در حال حرف زدن است
چقدر این جالب است که مسیر خودم بروم و کاری به حرف و صحبت های دیگران نداشته باشم
این ها همگی برای من این را سبب می شود که آرامش داشته باشم
این آرامش من را به موفقیت می برد
این آرامش سبب می شود که ایده و فکر و انگیزه برای من به وجود بیاید
واقعا از خدای خودم ممنون هستم که راه و روش درست زیستن را به من آموزش می دهد
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش؛ استاد دلمون براتون تنگ شده بود؛ خوشحالم دوباره میبینمتون؛ با اینکه هر روز دارم چهره زیبای شمارو میبینم، ولی نمیدونم چرا دلم براتون تنگ شده
سلام میکنم خدمت خانم شایسته عزیز
و سلام میکنم خدمت همه دوستان عزیزم در این سایت الهی
خداروشکر میکنم که سال هاست تموم حواسم و تمام تمرکزم رو محتوای این سایته رو عمل کردن به محتوای این سایته
وقتی داشتم خودم رو با چند سال قبلم مقایسه میکردم؛ دیدم چقدر فاصله گرفتم با اون شخصیتم؛ البته خیلی یادم نمیاد ولی اون چیزایی که یادمه؛ فاصله اش از زمین تا آسمونه
مثلا در خصوص اینکه چگونه رفتار کنم که دیگران راجب من حرفای خوب بزنن؛ البته کل سبک زندگیم بر این پایه بود که به گونه ایی رفتار کنم که به چشم دیگران آدم موجه ایی باشم، یادمه خیلی ام ذوق میکردم که در نظر دیگران من یک جون موجه ایی ام و تو فامیل پدرا و مادرا میخواستن مثال بزنن؛ منو مثال میزدن و من خیلی خوشحال بودم.
مثلا سبک لباس پوشیدنم؛ اصلا شلوار جین نمی پوشیدم، اصلا تیشرتو شلوارک نداشتم، با لباس آستین کوتاه بیرون از خونه نبودم، با لباس خونگی تا دم کوچه نمیفرفتم؛ من الانا به شوخی میگم؛ میگم من یجور لباس میپوشیدم یجور رفتار میکردم ؛ انگار بابای 2 تا بچه بودم؛ انگار متاهل بودم؛ من نمیدونم به کی انقدر تعهد داشتم وقتی کسی تو زندگیم نبود( خخخخ)
ولی وقتی وارد این فضا شدم، وارد این سایت شدم؛ دیدم پایه زندگیم بر این اساسه که من از چیزایی که دوست دارم باید بزنم، کارایی که خوشحالم میکنه رو انجام ندم؛ دیگران حرف خوب راجبم بزنن
کم کم شخصیتم تغییرکرده؛ کم کم سبک لباس پوشیدنم تغییرکرده و رفتم به سمتی که دوست دارم، دیگه رفتم لباس فروشی لباسای اسپرت خریدم و از یک فرد 40 ساله یهو شدم 30 ساله وخدارو شکر الان خیلی از رفتارهام به گونه ایی که خودم دوست دارم؛ البته بازم سعی میکنم اون هنجار شکنیه نباشه ولی اونطور که خودم دوست دارم زندگی میکنم
تو فک و فامیل ما و دوروبریا؛ از من کسی انتظار نداشت که من خونه مستقل داشته باشم و خودم تنها زندگی کنم؛ ولی دیدم واقعا محل کارم تا خونه پدرم اینا فاصله اش زیاده؛ گفتم چه کاریه میام تو شهره محل کارم برا خودم خونه میگرم؛ و اصلا زندگیم و شخصیتم به قبل و بعد مستقلیم تقسیم شده؛ انقدرشخصیتم رشد کرده و خوشحالم از این تصمیمم؛ نمیدونم دوروبریا، اون پسرایی که به خاطر من همیشه زیر سوال میرفتن که پدر مادرشون همیشه بهشون میگفتن از پسر عموت( خبری من) یادبگیر، از پسر عمت یاد بگیر؛ الان دور هم هستن چی میگن
ولی خوب قبلااینطوری بودم؛ اگه کسی چیزی راجب من میگفت؛ زنگ میزدم بهشون یا پیام میدادم؛ اتفاقا میگفتم بهشون من تو زندگیم یجور رفتار کردم، که کسی پشت سرم اینارو نگه، بعد تو میای راجب من اینارو میگی!!!! هر چی از دهنم در میومد میگفتم؛ ولی الان نه خدارو شکر
الان کل هوش و حواسم و تمرکزم اینه شخصیتم رو رشد بدم، عزت نفسم رو رشد بدم، الان کل هوش حواسم رو کسب و کارمه که چطور میتونم رشدش بدم! چطور میتونم تو حوزه مورد علاقه ام تاثیرگذار باشم و اقیانوس جدید ایجاد کنم
الان من تمام تمرکزم رو این سایت، سایت خودم، کسب و کارم و باشگاه هست؛ روتین هر روزه زندگیم الان ایناست؛ سعی میکنم به چیزی توجه نکنم؛ البته سعی نمیکنم، واقعا وقت ندارم به چیز دیگه ایی توجه کنم، گاهی اوقات وقت کم میارم
خیلی خوشحالم، خیلی خداروشکر میکنم که نتیجه کار کردن رو خودم، نتیجه استمرار، نتیجه بودن در مسیر درست اینه که من دارم با جزئیات رویای چند سال قبلم رو زندگی میکنم؛ شرایط الان من با جزئیات خواسته چند سال قبلم بوده و بیشتر از همه این منو خوشحال میکنه که قراره چند سال بعد رویاهای قشنگ الانم رو زندگی کنم
ولی همین الانم همه چی رویاییه، همه چی شگفت انگیزه، همه چی فوق العادست؛ چون خدا رو تو گوشه گوشه زندگیم حس میکنم
خدایا با تموم وجودم میلیارد ها بار شکرت
سلام به آقا افلاطون عزیزم
وعشق دلتون مررررریم جااااااانم
بی نهایت سپاسگزارم از پاسخی که برام نوشتین و دلم میخواست حالا که اسم دیدگاهها شده رد پا
زیر کامنت خودتون ردپا بذارم
بنویسم که چقدر تحسین تون میکنم
چقدر تو دفترم بارها نوشتم وهمچنان مینویسم از
نتایج شما از داستان هدایت تون بگیر تا رابطه ی قشنگ تون که خلق کردین و ثروتی که طبق قانون
بدون شریک و وام وارد زندگی توحیدی
وقشنگ تون شده خداروشکر هزاران بار شکر
از میزان عمل گرایی تون و رشد شخصیتی عالی تون ..
از عزت نفس تون که به قول خودتون
انقدر رشد کردین که بیشترین ارتباط تون با
افراد ثروتمند و بی نظیره ….
با افراد بی نهایت دوست داشتنی
چقدر خوشحالم که خودتون طراحی داخلی رو تصمیم گرفتین یادبگیرید (یاد استاد عباس منش عزیزمون افتادم که گفت خودش تدوین وکارهای مربوط به سایت رو یادگرفت واقعا درهمه چیز استاد جانمون الگویی به تمام معناست وبس .) و این روزها مطمئن هستم که طراحی داخلی هم حرفه ای انجام میدین وطبیعیه کسی که دنبال رشد ویادگیری هست دنبال حرفه ای کارکردن هست همه دنبال کارکردن باهاش باشن ..
چون تو کارتون طبق قانون دارین عمل میکنین و این خیلی تحسین برانگیزه
از برکتهای این کامنت تون هم
بی نهایت میشه نوشت و یادگرفت
جمله هایی که باخوندنش انقدر حالم
عالی شد :
الان کل هوش و حواسم و تمرکزم اینه شخصیتم رو رشد بدم، عزت نفسم رو رشد بدم، الان کل هوش حواسم رو کسب و کارمه که چطور میتونم رشدش بدم! چطور میتونم تو حوزه مورد علاقه ام تاثیرگذار باشم و اقیانوس جدید ایجاد کنم …
خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندتون
در این جهان زیبا و سایت بهشتی مون
بی نهایت من ورسول جانم دوستتون داریم
قطعا فرکانس دوست داشتنم به قلب
مریم جااانم میرسه و دریافت میکنه
از طرف من روی ماهشو ببوسید..
خیلی زیاد به وجودتون افتخار میکنم .
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره رفیق های بهشتیم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوست عزیزم فاطمه خانم و همسر گرامیشون آقا رسول عزیز: بچه های توانمند، قدرتمند و پر انرژی که کامنت هاشون؛ جا به جای این سایت بهشتی ثبته و من و همه دوستان عزیز و همچون استاد از کامنت هاتون از قدم هایی که بر میدارین ، از اعمال توحیدی که انجام میدین لذت میبریم و من به شخصه کلی از شما درس میگیرم
قربان دل مهربونتون؛ سلام گرم و پر از محبت شمارو به مریم جان حتما میرسونم و خوشحالم که دوستای قدرت مند و دوستای ثروتمندی چون شما دارم، خوشحالم با افرادی چون شما دوستم که برای وقتی که خداوند متعال در اختیارشون قرار داده ارزش قائلن و اینجا میخان بهترین خودشون رو تو دنیای مادی ارائه بدن
الحق شما بهترین آدم های روی کره زمین هستین، از صمیم قلبم دوستون دارم، شمارو، آقا رسول رو، تموم بچه های این سایت رو و خصوصا دوست صمیمی شما سعیده خانم رو( سلام گرم منو بهشون برسین)
خیلی خوشحالم، خیلی که اینجام: با شمام
بهترین ها از طرف پرودگار وهابم نصبب قلب مهربونتون؛ شما بهترینید
سلام و درود به آقا افلاطون عزیز
امیدوارم حال دلت عالی باشه و در پناه خدای مهربان شاد و سالم باشی
چقدررر خوشحال شدم دیدگاهت رو دیدم و خواندمش
خیلی لذت می برم از اینکه شما میای از خودت مثال میشی و الگو میشی
خیلی خیلی بهت تبریک میگم که این روتین روزانه زیبا رو داری اونقدر سر خودت رو با اهدافت و لذت بردن در زندگیت شلوغ کردی که وقت نداری ، سراغ یه سری خاله زنک بازی ها بری
خیلی دوستت دارم و ازت چیز یاد می گیرم ، قبلاً گفتم باز هم میگم من از وقتی شما رو باهات آشنا شدم استاندارد هام رفت بالا
منطورم از استانداردهای بیشتر اینه که جسور تر شدم ، با ایمان تر شدم ، بیشتر خودم رو دوست دارم و اولویت اولم خودم هستم و به خودم احترام می گذارم
خیلی دوستت دارم ، فوقالعاده ای و امیدوارم در بهترین زمان و مکان با دست پر ، منظورم نتایج فوق ببینمت و بریم لب ساحل پیاده روی کنیم ، قهوه بزنیم و کلی گپ بزنیم و لذت ببریم
امیدوارم در لباس دومادی ببینمت ….
به به: سلاااااااااام به روی ماهت دوست عزیزم؛ محمد حسین جان، اتفاقات دیشب کامنت فوق العادت رو تو جلسه 5 قدم دوم آفرینش خوندم وکلی تحسینت کردم بابت شجاعت و جسارتی که به خرج دادی، بابت قدم های عالی که برداشتی و خوشحالم از تو دوست نازنیم کامنت دریافت کردم ؛ خیلی دوست دارم داداش، همیشه بهترین کامنت ها و بهترین پیام ها و بهترین الطاف و محبت هارو از شما دریافت میکنم.
تو بهترینی پسر؛ مراقب قلب مهربونت باش: هواشو داشته باش
مرسی که برام کامنت نوشتی خوش قلب سایت
سلاممممم به استاد عزیزم ️
استاد چه می کنید این روزها با دل ما بابا هر روز داری ما رو عاشق تر می کنید چه آرامشی چه عشقی این روزها تو صداتون موج می زنه
واقعا حرفاتون مصداق اینه: هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
استاد بگم زمانی که اتفاقات تو کشور افتاد سر جریان مهسا امینی من تازه شروع کرده بودم و فایل های شما رو گوش می دادم اما یه حس خاصی نسبت به شما داشتم من قبلش با یه خانمی که اتفاقا از شاگردهای شما بود با قانون آشنا شدم و تو تلگرام با یکسری از بچهها که تو کشورهای مختلف ساکن بودن یه گروه تشکیل دادیم و درباره قوانین صحبت می کردیم اما تو این روزها همه بچه ها در مورد اتفاقات ایران صحبت می کردن من با اینکه اول راه بودم فهمیده بودم نباید در مورد این مسائل صحبت کنم بعد متوجه شده بودم بچهها یه گارد خاصی نسبت به شما دارن اما من هر چی مقایسه می کردم بیشتر مطمئن می شدم شما اصلا تو یه مدار خاصی هستین و چندین و چند درجه با بقیه فرق دارین قشنگ یادمه فایل ها رو که گوش می دادم کلمه کنترل ذهن رو همه جا شما می گفتین که مهم ترین اصله
من کمتر تو گروه می رفتم تا اینکه تو گروه یکسری عکس رو گذاشتن که اینا دارن با حرفاشون باعث میشن جلوی اعتراضات گرفته بشه و از این حرفا
و یکی از اون آدم ها شما بودین من این رو که دیدم گفتم دیگه جای من تو این گروه نیست، باور کنید من که همیشه برای حذف تلگرام دو دل بودم اون روز در لحظه من تلگرام رو حذف کردم و به خودم گفتم من زمانی میام اینجا که نتیجه گرفته باشم و با نتیجه با دوستام حرف بزنم
نمیدونم من که اول راه بودم ولی به شما خیلی ایمان داشتم به خصوص جاهایی که از قرآن صحبت می کردین چون من خودم تاریخ خوندم و درباره یکسری از مسائل که مردم براشون اصل شده تحقیق کرده بودم می دونستم این حرفا اشتباهه اما تا به حال قرآن رو برای اثباتشون نخونده بودم و وقتی این حرفا رو از شما شنیدم مطمئن شدم که شما درست میگید و هر چه بیشتر فایلها رو گوش دادم و تو این مسیر جلو اومدم خوشحال تر شدم که اون روز این کار رو انجام دادم و از اون گروه و تلگرام اومدم بیرون.
حرف پشت سر آدم ها زیاد زده میشه ولی از طرف چه کسانی؟ از طرف کسانی که خودشون به هیچ جا نرسیدن و مسئولیت کارشون رو نمی پذیرن و دنبال مقصر هستن
حالا یه مثال از اتفاقاتی که برای خودم چند روز پیش افتاد بگم استاد عزیزم طبق هدایت هام تابستون به این رسیدم که دنبال تاسیس پیش دبستانی باشم موقعی که رفتم به واحدی به نام مشارکت ها متوجه شدم اینجا فقط برای دبستان مجوز میدن گفتم طوری نیست حالا اسم می نویسم و فرم ها رو پر می کنم، بعد از مدتی متوجه شدم واحد جدیدی تشکیل شده به نام کودکستان و الان اینها مجوز برای دوره پیش دبستانی میدن رفتم اسم بنویسم گفتن چون برای مدرسه نوشتین تو یه سال دو تا مجوز نمیدن و من اسم همسرم رو نوشتم
بعد از سه ماه دعوت شدیم به مصاحبه و من اونجا گفتم من یکسری اقدامات انجام دادم متوجه شدم که بچهها با این روش ها راحت و غیر مستقیم آموزش می بینن بدون اینکه خودشون بدونن ولی دارن یاد می گیرن در نتیجه مقاومتی که ندارن هیچ لذت هم می برن مثال زدم دخترم که الان شش ساله هست با همین روش کار کردم الان دو زبانه هست و الان داره زبان چینی رو هم یاد می گیره اما خودش نمی دونه داره زبان یاد می گیره خیلی هم لذت می بره اصلا تحت فشار و اجبار هم نیست و همین طور الان جمع و شمارش اعداد رو تا 1000 می دونه من بهش مستقیم یاد ندادم وقتی من حرف می زدم اونا هی سعی داشتن من رو به چالش بندازن و مسخره می کردن و بهم طعنه می زدن، جالبه تو اون افراد رئیس اداره هم بود من اون موقع نمی شناختم ایشون رو ولی لحظه آخر یه سؤال پرسید و می خواست من رو تحقیر کنه اما من خیلی ریلکس جواب دادم اصلا خودم هم باورم نمیشد که تو یه جمع چند نفره از مسئولین بشینم و این طور از خودم بگم (استاد این نتیجه تکاملی دوره عزت نفسه) بعد چند روز پیش خانمی تماس گرفتن که تو شورا با تاسیس پیش دبستانی شما موافقت شده من رو میگی تعجب که من برای دبستان اسم نوشتم و مصاحبه دادم ولی اون خانم گفت توی شورا با این موافقت شده و برای بقیه کارها برید واحد کودکستان
اونا مجوز دبستان رو به من ندادن که مثلا حال من رو بگیرن ولی نمیدونن من از همون اول هم دنبال مجوز پیش دبستانی بودم و اینطور راحت به خواسته ام رسیدم من حتی اسم هم براش انتخاب کرده بودم لگو طراحی کرده بودم با یه موسسه تهران هماهنگ کرده بودم در صورت انتخاب مربی هام بیان بهشون آموزش بدن اون وقت اونا خوشحال هستن نذاشتن من دبستان بزنم((:
(جالبه وقتی همسرم برای مصاحبه رفتن صحبت کرده بودن یه خانمی اومده بوده و از این حرفا می زده و من رو مسخره می کردن، منم گفتم خدا بیین چطور حرصشون رو درآوردم)
دیگه وقتی ایمان داشته باشی و توجه نکنی به این حرفا خدا صد خودش رو برات میگذاره
این رو هم بگم که بقیه که برای مصاحبه اومدن میگفتن ما یه ساله اسم نوشتیم دیگه اصلا فکر نمی کردیم برای مصاحبه دعوتمون کنن ولی من همه اش سه ماه بود درخواست داده بودم این طوریه دیگه باورها اینجوری کار می کنن
خودش به این راه هدایتم کرد خودش مسیر رو برام هموار کرد
استاد عزیزم ازتون متشکرم
می دونم تو این راه که نتیجه بگیرم و اینجا بیام بنویسم بهترین راه تشکر از شماست
به نام خدای مهربان
سلام به شما استاد بزرگوار
سلام به خانم شایسته عزیز
سلام به خودم و سلام به همه دوستان گلم
واااااای استاد جان خدارو چقدر شکر بگم که زبانم قاصره خانم شایسته ی قشنگ و مهربونم که دارید همه تلاش تون رو میکنید که ما بچه های سایت رو هل بدید به مدار بالاتر و مسیر رو برامون هموار میکنید و دستی شدید از دستان خداوند ، بسیار سپاسگزارم از وجود شما
تو این پروژه تعهد دادم که بنویسم گفتم قبلاً نوشتنم نمیاد ولی با زور با نام خدا شروع کردم و نوشتم و نوشتم تاااا امروز که چه چیزها فهمیدم
خدایا شکرت
من تو ذهنم تقریبا همه آگاهی ها رو داشتم و چون فقط می دونستم یعنی فقط اطلاعات داشتم فکر میکردم من اون آدم خوبه ام یعنی یه آدم کامله همه چی دون کامل بی عیب ، تصورم از خودم همچین آدمی بود البته که قبول داشتم منم عیبهایی دارم و باید رفعشون کنم می گفتم در طول مسیر درست میشه ولی ولی با نوشتن همین چند تا کامنت با مکتوب کردن هر چی که تو ذهنم می اومد تو این چند روز حالا دارم میبینم عه عه عه اینا چیه تو مغز من
چراااا من باید بگم اتفاقی فلان کانال رو دیدم اصلا اتفاقی وجود نداره من هدایت شدم به اون کانال از ایتا
من هرچی که دیدم و شنیدم اتفاق نبوده و نیست من به اون مسئله فکر کردم و اونو ساختم
من همین جایی که هستم بهترین جای منه لیاقتم همین جا هست اگه جای بهتر میخوای لیاقتت رو ببر بالا ظرفیتت رو ببر بالا
خدایا چقدررررر من محتاجم به تو چقدرررر فقیرم به خودت خدایاااا من بخودم ظلم کردم
سبحانک انی کنت من الظالمین
در مورد این فایل هم بنویسم که خدارو شکر خیلی اهل تهمت و غیبت نبودم و نیستم ولی وقتی یکی غیبت میکنه با بی تفاوتی گوش میکنم هنوز نمیتونم بگم غیبت نکن باید بگم ازین به بعد
تو ذهنم گاهی پیش میاد که فکرای بد نسبت به بعضیها میکنم ولی سریع خودمو جمع و جور میکنم و میگم من که با چشم ندیدم چرا فکر بد میکنم انشالله که اینجور نبوده ولی دوست دارم به اون حدی از ایمان برسم که حتی یک لحظه هم حتی یک لحظه در مورد یکی دیگه قضاوت نکنم
خودم هم چند باری مورد اتهام قرار گرفتم اوایل که خیلی ناراحت میشدم اصلا بهم می ریختم ولی تو این سالها خیلی بی تفاوت شدم با خودم فکر می کردم که من که خودم رو میشناسم و میدونم اینجور نیستم چرا باید واکنش نشون بدم به حرف یکی دیگه بزار هرچی دلش میخواد بگه
خدارو شکر حرف مردم جزعه حاشیه های زندگی منه نمیگم پرفکتم ولی واقعا حرف و نظر مردم تو خیلی از مسائل برای من کمرنگه بر خلاف نظر همسرم
ای وااای گفتم همسرم
اگه همسر رو هم جزعه مردم حساب کنیم اونوقت اوضاع فرق میکنه الان من در وضعیتی هستم که افراد درجه یک خانواده هنوز جزعه مردم نیستند باید دنیای خودمو محدود کنم به فقط خودم و خدای خودم فقط همین در دنیای من هیچ کس دیگه ای نیست من و خدای من
باز هم خدای خودم رو شکر میگم که توفیق داد وقت داد اجازه داد بخونم و بنویسم
غرق در نور الهی باشید
به نام نور آسمان ها و زمین
سلام به روی ماهتون
شاکر الله یکتایی هستم که به من توفیق حضور در گام چهاردهم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو داد.
سپاسگزار استاد عزیزم و مریم جانم که این فایل ها رو عالی تدوین میکنند هم هستم
چقدر جالب بود که این فایل دوباره ضبط شده و یه نکته خیلی برای من جالبه ، اگر از دوره قانون آفرینش بیایم به سمت دوره احساس لیاقت که فکر میکنم جز آخرین دوره های استاد هست که ضبط شده کاااااااااملا روند تکاملی استاد ، حتی از بعد تن صدا ، تعداد کامنت ها و آرامش کلام مشخصه و این خود خود تکامله
چقدر این بحث جالبه و فکر میکنم شرک ریشه تقریبا تمام مسائل ما هست ، شرکی که به قول پیامبر در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل سیاهی شب است . از نظر من موفق ترین آدم های دنیا موحد ترین آدم های دنیا هستند و توانایی عجیبی در کنترل ذهن دارند و کنترل ذهن ( تقوا ) همه چیز است ، چون به میزانی که میتونم ذهنم روکنترل کنم و احساس بهتری داشته باشم اتفاقات بهتر رو تجربه میکنم
عاشقتونم
رد پای گام 14 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به استادعباسمنش عزیزم واستادشایسته نازنینم، عشقی عشقق بانوشایسته
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش، خداروهزاران بارشاکرم برای وجودارزشمندتون دراین خانواده صمیمی
استاد هربارشمایه فایل جدیدمیزاریدروی سایت تواین مدت من مات ومبهوت اجابتگری این نیروی رب العالمین میشم وایمان پیدا کردم که این نیروبه قلب من وهمه آگاهه وپاسخ سوالم رومیدونه ومیدونه چطوربه قلب شما کلماتی روالهام کنه بگید که برای هزاران نفر توش پاسخ هست وهرکسی به اندازه نیازش ازاین آگاهی ها برمیداره…
داستان اینه که بازم طبق معمول من درگیر پاشنه آشیلم که مقایسه هست شده بودم وشدیدا مغزم داشت منومیخورد، خداروصدهزارمرتبه شکرسالهاست که نشنیدم کسی پشت سرمن غیبتی کنه، اما ذهنم شروع میکنه به هزارجورانگ چسبوندن به من، اینقدرصداش بلندبود که نه دیگ گوش دادن فایلای شما کارسازبود ونه من ازپیاده روی لذت بردم مدام ذهنم داشت نشخوارمیکرد، ببین فلانی الان داره تودبی زندگی میکنه بیزینس خودشوداره توچی؟ توهیچ کاری نکردی، ببین فلانی رفت آلمان داره زندگی میکنه توچی؟ هیچ کاری نکردی، اینا همه ازتوعقبتربودن ببین الان اوناکجان، توهنوزتوهمین شهری… خلاصه اینقدرمنوکوبید که اومدم خونه مثل یه کودک زدم زیرگریه گفتم خدایا خودت کمکم کنه من ازپس ذهنم برنمیام بعدازکلی گریه کردن خوابم برد، خواب دیدم یه استاد خیلی معروفی تویه سایت به نوشته های من ویه خانم دیگ پاسخ داده وعلت مشکلمون وراه حل رونوشته خواستم اون نوشته هاروبخونم بیدارشدم، بعدش که دوبارخوابم برد، خواب دیدم همون استاد بهم گفت ازاین دالان که توش موندی بروبیرون دست منوگرفت اونورکه کلی زیبایی بود نشون دادگفت برواونجا لذت ببر وداشت منوازتوی اون دالان میاوردبیرون نوری که خوردبه چشمم انتهای اون دالان رسیده بودم، دیگ ازخواب بیدارشدم، همون موقع یه حس خوبی تووجودم اومدگفتم مطمعنم هدایت شدم برای راه راست، وقتی بنرفایل جدیدرودیدم وکپشن فایل روخوندم گفتم درسته خودشه خدای مهربانم راه بیرون رفتن ازتاریکی رواززبان استادعزیزم به من گفته، و وقتی کامنت لیلابشارتی عزیزروخوندم بیشترایمانم قوی شدبه هدایت هایی که خداوند میکنه ومن باید بیشترایمانم به این هدایت هایی که درخواب میشم قویتربشه وعمل کنم، برای من این تعببیرروداشت که این فایل شمابرای من ولیلای عزیزپاسخی بوددربهترین زمان برای رهایی ازمشکل نجواها.. خداروشکرمیکنم برای وجودشما استادنازنینم واستادشایسته عزیزم با کپشن های فوق العاده ای که مینویسین چقدربه درک بهترمن ازصحبت های استادکمک میکنه من میفهمم که ازچه زاویه ای باید اون جمله های استادروبشنوم، قبلا به این واضحی نبود، مطمعنم که اون نیروی رب العالمین هست که شماروبرای نوشتن این متن ها داره هدایت میکنه، خدا روشکربرای وجودارزشمندتون درکناراستادعزیز..
حالا چرا گفتم که این فایل هدایت خداوندبرای من بود، چون باشنیدن هرجمله اززبان شما من گذشته ام داشت مرورمیشدبرام که توی چه جهنمی بودم والان انگار این آرامش، این عشق ومحبتی که دریافت میکنم، این رزق آسان، برام عادی شده بود وبقول قرآن من مغرورشده بودم وسرکشی میکردم دربرابرخداوندباناسپاس بودنم، من چشمام بازشدبه روی نعمت هایی که دارم درزندگیم، این آرامشی که دارم نتیجه بودنم دراین مسیروتغییرباورهامه وگرنه که من همیشه درگیربودم درگذشته، خداروشکرکه نمیزاره توتاریکی گیربیفتم وهردفعه گیرکردم نجاتم داده وهمیشه هم دستم روگرفته وگفته راه نجاتت پناه آوردن به این خونه ست، خونه ی صمیمی عباسمنش، توفضای بزرگ وزیبای همین خونه قدم بزن وبچرخ جای دیگ نرو، زیبایی ونور اینجاست برای توو… خدایاشکرت که هستم دراینجا، خداروشکربرای آرامش قلبم، خداروشکربرای خوندن کامنت هایی که فقط عشق توی این نوشته هاجاریه، بچه هایی که کلامشون زیباییه وعشق وآگاهی خداجاریه، خداروشکربرای وجودتون، سپاسگزارم برای کامنتای فوق العاده ای که مینویسین وهرکدوم ازاین کامنت ها توش یه نورهدایت جاریه برای من…
به امیدبهبودهمیشگی برای هممون…