مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-16 06:24:212025-01-19 00:57:40مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و ادب خانم شایسته عزیز
آفرین ها باد بر تو صد سلام
چون کلامت هست زیبا همچو نام
پروردگار عزیز را بابت وجود شما و جناب عباس منش عزیز سپاسگزاریم
خیلی ممنون بابت فایل های گام به گام و مدار بالاتر
آفرین ها باد بر تو صد سلام
چون کلامت هست زیبا همچو نام
پروردگار عزیز را بابت وجود شما و جناب عباس منش عزیز سپاسگزاریم
خیلی ممنون بابت فایل های گام به گام و مدار بالاتر
آفرین ها باد بر تو صد سلام
چون کلامت هست زیبا همچو نام
پروردگار عزیز را بابت وجود شما و جناب عباس منش عزیز سپاسگزاریم
خیلی ممنون بابت فایل های گام به گام و مدار بالاتر
سلام
استاد شما بینظیری واقعا قربونتن برم که اینقد محکم و پرفکت و ساده و توحیدی و ارام بخش هستین
وقتی فرمایشات پربار شما رو میشنیدم یادم افتاد به سالهایی که تهمتهایی پشت سرم زده میشدیسری هاش و واقعا ایگنور میکردم و یسری ها که دوستانم بودن و یه عالمه رودر رو بحث و دفاع یا چت های طولانی و طومار که ثابت کنم غلطه حالا چه تو روابط اجتماعی م چه تو روابط عاطفی ولی روند تغییرم تو این سالهای اخیر جوری بوده که واقعا شاید از صد در صد 10 درصد تهمت یا حالا حرف و قضاوت اشتباهی راجعم میشه اونم معمولا پشت سرم هست و همون گزینه ایگنور …
و زندگی و ارامش
نمیدونم شما یا بچه ها کسی بازی مافیا رو انجام داده تو مافیا یه فکتی هست میگن کسی که زیاد توضیح میده مافیاست :))) من یه چند سالی بازی میکردم و دیگه الان نزدیک 8/9 ماهی هست که بازی نمیکنم چون چیزهایی که باید ازش میگرفتم و بهم داد (ایموجی لبخند ملیح)
درباره متلک هم سالهاست به جرات میگم نه توهینی نه متلکی نه چیزی که خیلی من و بهم بریزه و حتی نگاه بدی از سمت جنس مخالف نداشتم و تاثیرش تو روابط اجتماعی م عالی بوده چون یاد گرفتم فارغ از هر جنسیتی در کنار ادمها زندگی قشنگتری داشته باشم نمیگم اینجوریه کلن تو کشورم ولی برای من یکی بدون اغراق چند سالی هست همینه
راجع به اینکه گفتین توهین باعث میشه شما پیشرفت هم کنی و به نفع ت باشه اگه که اهمیت ندی حالا چه الان چه در اینده متوجه ش میشی من مثالی یادم اومد
ما فامیلی داریم که اوضاع مالی شون خیلی خوبه و جز اقشار ثروتمند هستن یعنی اون موقع که ایشون مجرد بود وضع مالی شون خوب بود نمیشد گفت ثروتمند ولی بعد ازدواج میشد گفت :)) خلاصه من و خواهرم و ایشون و دخترخالم معمولا باهم صمیمی بودیم و اینور و اونور میرفتیم یعنی در اصل ایشون اوایل با دخترخالم صمیمی تر بود و من اون زمان ها با دوستای خودم اینور اونور میرفتم بعدها یه سفری باعث شد نزدیکی ما بیشتر بشه جوری که فرکانس ما سه تا بیشتر از دخترخالم بهم میخورد و اروم اروم دختر خالم حذف شد یعنی به طور فرکانسی و ایشون بعد ازدواجم روابطش و با ما ادامه داد و حتی همسرشون هم رابطه ش با من و خواهرم صمیمی تر هست جوری که معمولا اگه ایران باشن ما دو سه روزی میریم یا بیرون یا خونه شون خلاصه پیش همیم اوازه این صمیمیت به گوش خالم رسید و شنیدم که پشت سر ما گفته بود ندا و نرگس زیراب دخترم و پیش فلانی زدن که اون دیگه باهاشون رفت و امد نمیکنه یعنی خود دوست من اینو بهم گفت و هرسه زدیم زیر خنده من یکم در حد یکی دوساعت خیلی رفته بود رو مخم دروغ چرا ولی بعدش دیگه رها کردم گفتم طلا که پاکه چه منتش به خاکه و همین تهمتها و باعث صمیمت بیشتر و حتی تفریححات بیشتر ما شد و نه تنها تاثیری نداشت که مثلا اون فرد یا ما عذاب وجدان این موضوع رو بگیریم بلکه روابط ما صمیمی تر هم شد چون سعی نکردیم بی گناهی خود را اثبات کنیم :))
و خیلی موضوعات دیگه که اگه بخوام بگم شاید خاله زنکی باشه بیشترشم برمیگرده به دوره ای که تازه پدرم فوت کرده بود
راجع به سیاست و افراد صحبت کردین چقدر باعث شد دیدم بیشتر فرق کنه و کمتر افراد مشهور و قضاوت کنم قبلا به لطف دوره های عالی شما که دیگران قضاوت نکنیم و لایو هاتون که در این باره بود بهش رسیده بود اینم شد مکملش چرا؟ چون من و امثال منی که افراد معروفی بقول شما نیستیم و دنبال رای و اینجور داستانا نیستیم بازم تهمتها اندازه های درصد بالا پایینی رومون تاثیر میزاره این بندگان خدا که همش باید دنبال این باشن ثابت کنن اینجوری نیست چون همه که ترامپ و خیلی های دیگه که نظر دیگران براشون مهم نیست نیستن
من بهتون افتخار میکنم استاد عزیزترینم که اینقدر عالی و قوی هستین و سالهاست اون فردی که فکر میکنه داره شما رو اذیت میکنه رو ایگنور کردین و خدا رو شکر میکنم که کسی مثل شما در تمام زمینه ها داره درس زندگی به ما میده و تدریسش پر از استدلال و منطق هست که برای ذهن من بسیار قابل پذیرش هست
مرسی که هستین مرسی از مریم جان بابت زحماتشون در سایت و تمامی دوستان خوبی که کامنتهای عالی میزارن
دوستتون دارم خدایا شکرت
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و نازنین و خانم شایسته ی عزیز و تمام دوستان حاضر در این سایت الهی…
اگه من در مسیر درست حرکت کنم،نتیجه میده و دیده میشه
وقتی که با کار کردن روی خودت از فرکانس عموم افراد جدا میشی انگار این تخریب کردنه در وجوده دیگران شکل میگیره که باید هر طوری شده اینکار رو انجام بده و بقول اون فرد رسالتشون هست ولی هر چقدر که انسان بتونه کنترل ذهن کنه و تقوا پیشه کنه هیچ تاثیری در هیچ کاری نمیتونه داشته باشه…
چند روزه پیش که خانواده ی پرجمعیت همسرم خونه ی ما بودند و یکی از خواهرانشون از مراسم اعتکاف اومده بودن همون شب،بحث کشید به اینکه برخی از افراد (اصل تمرکزشون من بودم )از راه خدا و پیامبر و اسلام و قرآن دور شده اند و توی مراسمات مسجد و منبر شرکت نمی کنند و روزه و نماز نمیگیرند و نمی خونند که آتش جهنم رو بر خودشون شعله ورتر می کنند و چیزهایی از این دست…
بحث بالا کشید و هر کسی هر منطق و ذهنیتی داشت میخواست جواب بده و بیش از بیست نفر بودند و چون خانواده ی پرجمعیتی هستند و همگی نزدیک هم،تمامه روزها بلااستثنا کارشون دورهمی و نشستن و حرف زدن هست و چون من هم قبل از آشنا شدن با این قوانین در چنین مداری بودم نه بشدت اونا از اول ابا داشتم در چنین جمع هایی که فقط بنشینند و هر روزه خدا از اتفاقات شهر کوچیکمون و اینکه در فلان خانواده چه مسئله و مشکلی هست و 99درصد هم گله و شکایت و بدبختی و …بوده و فقط بخاطر اینکه برچسب اجتماعی بودن نزنن هر از گاهی حاضر میشدم و چون هر روز کارشون اینه انگار نبوده من بیشتر احساس میشد و الان که دیگه سه ساله بطور کامل این برنامه ها رو حذف کردم و فقط بعنوان میزبان در طول سال چند باری خونه ی ما میان وگرنه کلا به لطف خدا فاصله گرفتم از چنین جمع هایی و میدونم که کلا اصل رو ول کردند و چسبیدند به فرع من دیگه کمتر تو چشمشون هستم و جسته و گریخته میاد به گوشم میرسه که سه ساله خدا ناباور شده چون دیگه نیستم روتین کارهایی که براساس عادت و پیروی از گذشتگان می کنند و این باعث شده من رو خداناباور کنند و اون شب تمام اون سه چهار ساعت رو از دلایل رفتن به مسجد و روضه و رضوان گفتند و میدونستم که طرف حسابشون منم!
من بخدا اگه منه قبلی بودم با هر جمله شون یه چیزی میگفتم و ضربان قلبم بالاتر می رفت و اعصابم خرد میشد و کلا احساسم بد میشد چون میدونستم که همه ی اینا بخاطر منه، فقط گفتم خدایا اینا چطوری بهت ایمان دارند ولی میگن باید از امامان شفاعت گرفت چون میگن خدا به تنهایی نمیتونه این همه مردم رو جواب بده و اونا رو فرستاده تا کمک دستش باشند!
گریه ام گرفت و زود پاشدم و خودم رو مشغول کردم…
یا وقتی یکیشون گفت که خدا تو قرآن گفته که رقص و شادی مرد و زن با هم حرام است و عذابش آتشه دوزخه،یعنی اصله شادی در تضاده با اسلام و خدا مخالفه بااینکار!
و خیلی چیزای دیگه که اصلا نمیخوام اینجا یاد آوری کنم…
تنها کاری که کردم با لبخند ذهنم رو کنترل کردم و گفتم خدایا نمیتونم این محیط رو ترک کنم ولی ممنون ازت که قلبم رو آروم کردی که هیچ واکنشی به این حرفها ندم و در آرامش کامل هستم و کوچکترین آشوبی در دلم ایجاد نشد و افتخار کردم به وجوده خودم که اینقدر آرومم کرده و در تقلا برای ثابت کردن خودم به هیچ کس نیستم چون بقول استاد اگر اونا خدا رو باور داشتند نباید اینطوری عصیان میکردند که بدون هیچ نتیجه ای و عملکردی خداشون رو به من ثابت کنند که من در دلم و قلبم خدا رو باور کرده ام و این آرامش نتیجه ی اون ایمانه است و وقتی میتونی ذهنت رو کنترل کنی هیچ گونه راهی رو برای ورود و ادامه ی اون حرفها به خودت نمیدی و وقتی تمرکز و توجهت رو از هر موضوع ناخوشایند برمیداری،لاجرم هدایت میشی به چیزهایی که میخوای!
بقول استاد،من مطمئن هستم که این مسیر درسته و تا عمر دارم در این مسیر ثابت قدم هستم…
با بچه های کوچک دم خور شدم و کلا ذهنم رو برداشتم از حرفهایی که میزدند و تمام شد،اون خستگی و احساس بدی که اونا گرفتند از اینکه بخوان خدای خودشون رو به من ثابت کنند و یه ساعت بعد همون فرد خونمون رو ترک کرد چون در فرکانس من نبود و خستگی ناشی از عبادت و اعتکاف رو بهانه کرد و در حالیکه که عبادت واقعی قلب انسان رو بازتر میکنه،شور و شعفی رو در وجودت بیدار میکنه که میخوای تمام جهان رو فتح کنی،تمام وجودت پر از حس سپاسگذاری میشه!
رفت و اینطوری خدا اون فرد رو از فرکانس من جدا کرد…
مورده بعدی،اینه که اون روز برای شام قرار گذاشتیم بریم بیرون و چون بااحساس خوبی رفتم دوست پسرم هزینه ای از ما دریافت نکرد و فهمیدم مهمون خدا هستم و همونجا شکرش رو کردم و گفتم ممنون که برام یه شام خوشمزه و جشن عالی و بودن در چنین جایی رو فراهم کردی…
کنار دستیم چون دید احساسم عالیه و از فامیلای خونواده ی همسرم هست شروع کرد به غیبت کردن و منم دوباره بر طبق همون آموزه ها خودم رو با صدای موسیقی مشغول کردم و چون دید پیگیره حرفهاش نیستم ادامه نداد!
بعد با یه ترفنده دیگه،چون انگار شیطان وجودش داشت زجر می کشید و باید اون زهرش رو می ریخت که گفت پشت سرت اون قدر حرف می زنن که انگار خواست من رو تهییج کنه و منم گفتم هر چی میخوان بگن و انگار منتظر بود یه کلمه بگم کی،چی،چه حرفی!؟تا فوران کنه و ذهن من رو مشوش،ولی با یه جمله و در آرامش که هر چی میخوان بزار بگن،همون جا تموم شد و دیگه ادامه نداد!
من اگه منه قبلی بودم دوباره شروع به وارسی اون آت آشغالایی میکردم که هیچ کمکی به من نمیکرد هیچ ،بلکه ذهنم رو برای چندین روز درگیر میکرد ولی با گفتن همون جمله اون آتش رو آگاهانه همونجا خاموش کردم و چون تمرکز نکردم بهش،بخدا به فاصله ی یک صندلی بینمون فاصله ا فتاد و اصلا دور شد از من که ادامه بده!
اجازه ندادم دست توی مغزم بکنه
استاد میگه خداوند پاسخ میدهد،همونجا پاسخ خداوند رو توی همون فاصله ایی که بین ما افتاد فهمیدم و همونجا ازش سپاسگذاری کردم که نتیجه ی اون تقوا و کنترل ذهن کوچیک برام بسیار لذت بخش بود…
یعنی همه چیز همینه!
به اندازه ای که بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم زندگی مان رو کنترل کرده ایم
سپاسگذارتم استاد بااینکه اون زمان این فایل رو نشنیده بودم ولی آگاهانه همون رفتاری رو کردم که بعنوان شاگرده شما باید انجام میدادم و نتیجه گرفتم…
سلام استاد عزیز و سلام به خانم شایسته عزیز
این فایل من را برد به سالهای جوانی زمانی بین 16 تا 20 سال
من در این سن در اوج زیبایی بودم و همیشه همه جا حرف از زیبایی من بود و هر جا وارد می شدم همه توجه ها به من بر می گشت
البته من فرد درون گرایی بودم و اصلا از این توجه ها فراری بودم
و تا مجبور نبودم از خونه بیرون نمی آمدم و در مهمانی ها شرکت نمی کردم
البته بر اساس باورهای آن زمان که از جامعه گرفته بودم حجابم چادر بود (که البته هرگز مانعی برای آسیبهای جامعه به من نبود)
و نکته جالب این بود که همه با اینکه می دیدند من چطور آدمی هستم اما در محله و در خانواده به خاطر تمایلی که پسرهای اطرافم برای برقراری ارتباط با من نشان می دادند و گاهی به رقابت می رسید
من را متهم به خراب بودن می کردند و به خاطر اینکه در کودکی پدرم از دنیا رفته بود و بالای سرم نبود ه به من تهمت می زدند که دختر خرابی هستم
با اینکه من قسم می خورم نه در آشکار و نه در هفت با هیچ پسری ارتباطی نداشتم
و مثل استاد که می گویند در تمام عمر کسی ازشون حمایت نکرد و همیشه احساس تنهایی می کردند من هم در خانه وقتی که مادر این حرفها را می شنید به جای حمایت از من می گفت حتما چیزی هست که مردم حرف می زنند
تا رسید به جایی که پدر یکی از آن پسر ها قسم خورد که مهم را بگیرد و آبرویم را ببرد
تا آن زمان به خودم و خودت می گفتم هم من خودم را می شناسم و هم تو من را می شناسی پس حرفها مهم نیست و تحمل می کردم
اما از این حرف که قسم به بی آبرو کردنم زد ترسیدم و خیلی گریه کردم
همان زمان عازم سفر مکه شدم
یادم می آید که در مسجدنبی نشسته بودم و یاد این موضوع افتادم و گفتم خدایا من جز تو کسی را ندارم و اگه تو کمکم نکنی اون موفق بشه
چون موقعیتهایی را ایجاد می کرد که من در تله اش گیر بیفتم و چند بار نجات پیدا کرده بودم
اما از دعای من تا برگشتنم به هتل شاید نیم ساعت طول کشید
و قتی به هتل رسیدم تلفنم زنگ خورد و از ایران بهم خبر دادند که اون آقا فوت کرده و خواستند که من براش اونجا دعا کنم
بدون هیچ بیماری قبلی ….
و من به قدرت خدا بیشتر از قبل ایمان آوردم
و در باره چادر هم وقتی با استاد آشنا شدم و امتحان کردم چادرم را برداشتم و با یک شخصیت قوی دیدم که دیگه مورد آزار قرار نمی گیرم
خدایا ازت ممنونم که همیشه و همه جا ازم مراقبت کردی و خدایا شکر که من را با استاد عباسمنش و این خانواده بزرگ آشنا کردی
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلامی که از جنس نام زیبای خداست ،
مائده جان خواهر گلم،
نمیدونم چرا ولی با خوندن کامنت ارزشمندتون تصویری از این آیه زیبا بر خاطرم گذشت که خدا میفرماید :
إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّهِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ / آنهایی که گفتند پروردگار ما خداست سپس بر گفته خود استقامت کردند ملائکه خدا بر قلب آنان نازل میشوند و بشارت میدهند که دیگر نه ترسی داشته باش و نه غمی و بشارت باد بر شما بهشتی که به آن وعده داده شده اید.
مائده جان گل خواهر و همکلاسی خوبم ؛ رمز و راز عبور سربلندانه شما از اون بحران ها اولش توکل و مهمتر از هر چیز استقامت و جانزدنی بوده که روی حرفتون داشته اید؛ خوشا به سعادتتون
و از خدا میخوام مثل شما من رو هم یاریم کنه تا برای اونچه که به خاطرش و در طلبش تصمیم به مهاجرت به مداری که رضایت خدا در اون هست رو کردم استقامت داشته باشم همونطور که شما داشتیدش و همونطور که من مدت زمانیست از لطف خدا داشته ام و امیدوارم ادامه داشته باشه.
براتون سربلندی بیش از پیش هر دو دنیا در پیشگاه خدا و همچنین زیارت دوباره خونه خدا رو آرزو میکنم و انشالله که خدای مهربان زیارت اون مکان خوب رو نصیب من و همه همکلاسی های عزیز و دوست داشتنیم بکنه.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام استاد عزیز. بازهم یک فایل عالیه دیگه که باید بارها گوش داد بهش و ازش استفاده کرد.
استاد عزیزم واقعا خیلی از ماها زمانی که با قانون آشنا نبودیم خیلی درگیر حرف مردم بودیم،الآن هستیم ولی اونموقع ها خیلی زیادتر بود،درگیر حرف مردم نبودن هم توی عمل خیلی سخته البته من بعضی جاها خیلی خوب کنار اومدم اما بعضی جاها نه نتونستم خیلی خوب کنار بیام. الآنم بعضی وقتها میخوام یکاری را انجام بدم گاهی وقتها دچار حرف مردم میشم خخخ،ولی کنترل ذهن انجام میدم. واقعا انسانهایی که تهمت میزنند بیش از حد ضعیف هستند و اینکه دیدیم انسانهای مشهوری را که تهمت بقیه بزرگترشون کرده بقول خودتون عدو شود سبب خیر. من از گروه بی تی اس مثال میزنم، که خیلی بهشون تهمتها زده شد خیلی فشارهای روحی از هیت هایی که میگرفتن داشتند و خلاصه که هنوزم هست گروه هایی تشکیل میشن تا این گروه را از پا دربیارن ولی نه تنها نتونستن بلکه روز به روز بهتر و بهتر و قویتر و قویتر شده اند خدا را هزار مرتبه شکر. من قبلا یکبار یک تهمت نادرست به کسی زدم که متوجه اشتباه خودم شدم کلی توبه کردم از طرف هم کلی معذرت خواهی کردم و قول دادم که هرگز حتی در ذهنم نیز به کسی این حرفو نزنم. قوی بمونم و قویتر بشم خودمو شخصیتمو قوی کنم و حرف مردم را مهم ندونم تهمت نزنم بلکه فقط روی خودم کار کنم و پیشرفت کنم. والسلام.
سلام به همه و استاد عزیز و عزیز دلشون
استاد وقتی به این فایل شما برخوردم متوجه شدم که چقدر من داشتم این مسیر رو درست میرفتم چه زمانی که هدایت نشده بودم و چه زمانی که هدایت شدم.
اینکه من همیشه وقتی یه حرفی رو پشت سرم میزدن یا دروغی میگفتن اون لحظه واکنش من تنهاو تنها خنده بود من میخندیدم و الان هم که دارم اینو میگم بازم داره خندم میگیره
همیشه اینطوری بوده که هر حرفی که میزدن من واکنش نشون نمیدادم و مادر من همیشه براش سخت بوده این قضایا و من همیشه بهش میگفتم مادر من اصلا برام مهم نیست و واقعا هم اینطوری بوده و اون لحظه رو من اینطوری کنترل میکنم که وقتی این حرفا گفته میشه ذهن من ناخوداگاه یه کلمه میاد به ذهنش و میگه خدا کجاست عالم و فقط همین کلمه برای من دنیای پر از اگاهیه و خوب دیگه تاثیرای حرفای بقیه رو ازت دست میده و دیگه بهش فکر نمیکنم.
وقتی هم که هدایت شدم خیلی بهتر شده این موضوع و من هیچوقت نبوده از حرفای دیگران رنج بکشم یا برام سخت بوده باشه حرفاشون.
چون به خودم میگم که اگه الان توجه کنی توام داری مث اونا میشی که یهو داری تهمت میزنی داری تو دلت ناخودگاه بهشون حرفای خوبی نمیزنی که اینم اتفاق نیوافتاده خداروشکر و وقتی اینارو میگم که اگه توجه کنی مث اونا میشی درصورتی که من درون من اصلا با این قضیه کنار نمیاد و دوسش نداره بی توجهی میکنم و سرگرم میکنم خودم رو با چیزای دیگه.
و چیز دیگه اینکه تو خیابون هم این موارد بوده که حرف بزنن و خوب اینطوری نبوده که حرفای زشت بزنن و خیلی هم کم بوده که این اتفاقا برام بیفته که بازم من بی توجهی کردم و خانومی کردم جواب ندادم اینم از لطف و خانومی من بوده. و جواب ندادم.و فقط وقتی رد شدم بازم خنده گرفته همین
اره دیگه استاد گفتم اینارو بگم چرا که تجربه داشتم و دارم بخاطرشون و واقعا میگم که نمیخواستم کامنت بزارم و این اولین کامنت من در این نوع فایلاس که استاد شما میزاری و دیگه اون حسه گفت بزار منم گذاشتم بازم خانومی کردم و اعتماد کردم به اون حسه
خدااا نگههداررررر همتااان باشدد
موفق باشید همه دوستانممم
استاددد گرامییی و گرانبهاااا
خانومیی عزیززز دل
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم
سلام خدمت استاد خوشتیپم
سلام خدمت دوستان توحیدی
آقا دست پر اومدم!!
قانون جواب میده
استاد امروز من صدق بالحسنی شدم!
اومدم از نتیجه بگم..شاید واس خیلیا این نتیجه کم اهمیت باشه
اما کلی درس داشت توش و برای من پر از برکت بود، واقعا این تجربه کوچک میلیون دلاری واس من ارزش داشت
آقا دو ماهه که درگیر نصب برنامه مورد علاقه ام هستم، اونم منی که سرور ران کردم، ادمین بودم، و کلی تجربه داشتم…
تو این مدت رو دانش خودم حساب باز کردم
روی مجموعه پاسخ های دیگران به مسائلم حساب باز کردم
روی اعتبار شرکت هایی که ازشون نرم افزار رو خریدم حساب باز کردم
روی همه عالم و آدم حساب باز کردم جز خدا!!
اونم برای نصب یه نرم افزار ساده، و نشد!!
الکی ورد زبونم بود که خدایا کمکم کن ولی به خداییش قسم همش دروغ بود! میدونید چرا؟
چون همش نگران بودم که نشه…
و آیه بالا رو امروز خوندم
و عمیقا درک کردم که چرا این دوماه نتونستم
و قلبم روشن شد که بشارتی در راهه!!
امروز دوباره تلاش کردم اما:
دیگه احساسمو به نتیجه گره نزدم
حالمو بد نکردم
عجله نکردم
و صادقانه سجده کردم و از خدا کمک خواستم
و به فقرم اعتراف کردم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
و خدا به قلبم انداخت، از راهی که فکرش رو نمیکردم، از راهی که به الله قسم در سایت رسمی اون نرم افزار هم نبود..که افزونه مجازی سازی ویندوز 11 رو نصب کن و کردم..
و حل شد!!
دو ماه طول کشید که واقعا تسلیم بشم
دوماه طول کشید که قلبم بگه انا لله و انا الیه راجعون
و دو ماه طول کشید که خداوند بشارت بده
و امروز بشارت داد
نه اینکه خدا دو ماه خواستمو به تعویق انداخت
بلکه من دو ماه طول کشید که تسلیم بشم!!
به قول خداوند:
أُولَٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَهَ بِالْهُدَىٰ وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَهِ ۚ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ
و خدا به قلبم این درس رو الهام کرد:
وقتی برای کاری قدم بر میداریم
و بر نفسمون توکل میکنیم
اولین اشتباه باعث نجوای ذهنمون میشه
و این نجوا مانع تراشی میکنه
و این مانع باعث نجوای بیشتر میشه
و این سیکل تا تشلیم شدن یا نابود شدن ما ادامه پیدا میکنه
مگه اینکه اون لحظه آگاه بشیم
و حضور پیدا کنیم
و متوکل باشیم
که در اینصورت حالمون خوبه
و الهامات رو دریافت میکنیم
و تصدیق میکنیم نتیجه رو
و نتیجه آگاهی بیشتر رو به دنبال داره
و این روند الی ماشاالله ادامه داره
و خدا به قلبم الهام کرد
تو انتخاب میکنی که فرکانست رو دیتاهای ذهنت تعیین کنه یا خودت آگاهانه با الهامات من فرکانس ارسال کنی
و تو تعیین میکنی که از اکثریت جامعه باشی که رهین و دربند اکتسابات نفسشون هستن
یا از اصحاب یمین باشی که آگاهانه فرکانسشونو ارسال میکنن
بارها ویندوز عوض کردم
بارها ارور لوگ ها رو بررسی کردم
بارها در سایتها پیام گذاشتم و درخواست کمک کردم
تا برسم به این درس ارزشمند
و تا آخر عمرم با فرمون صبر و توکل ان شاالله میرم جلو
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
سلام و صد سلام….به استاد عزیزم، مریم جونی…. و تمام دوستان هم فرکانسی گل گلاب….
ممنون از همه کامنت های پربار
خدا قوت به همگی
گام چهاردهم:
استاد جانم، خدا رو شکر از زمانیکه با آموزه های شما آشنا شده ام، همین طور که الان آموزش دادین، تا حدود زیادی حرف مردم برام بی ارزش هست و یا میتونم بگم که خیلی زودتر میتونم ذهنم رو کنترل کنم و بی خیال بشم ..
اما در این فایل، بیشتر درک کردم که :
اگر کسی تهمت میزند، اون فرد خلا و بی ارزشی دارد که عملکرد بد خودش را با تهمت زدن به دیگری، جبران کنه و اگر ببینه که ما به اون حرف، توجه کنیم و قدرت بدیم، اون رو خوشحال تر میکنیم و ما از مسیر درست منحرف میشویم….
و اگر ما در مسیر درست باشیم، خیلی خیلی کمتر به این تهمت ها بر میخوریم و زندگی راحتتری داریم …
ممنون استاد جانم
خدا قوت استاد جانم
در پناه حق استاد جانم
شیما بانو
بنام خداونده بخشنده مهربان هر چه دارم از اوست
سلام درود خدمت استاد وخانم شایسته عزیز
منم مثل همه از این تضادها برام زیاد پیش امده ولی هیچ موقع اهمیتی نمیدادم ی جورای پاشنه اشیلم بود که نباید
اهمیت داد .اون موقع از قانون چیزی نمی دونستم که باید چگونه اهمیت نداد ولی اذیت می شدم ولی باز جواب نمی دادم
الان که با قانون اشنا هستم خیلی خوشخالم (خدارو بابتش شکر میکنم)
از خدا می خواهم که فقط کانون توجهم روی خودم بزارم تا به ارامش بیشر سلامتی بهتر ثروت بیشتر موفقیت های بزرگ برسم
از خدا میخوام کمکم کن نجواهای ذهنم کنترل کنم افکارم فقط بزارم روی خودم
از خدا میخوام کمکم کن هدایت بشم محصولات بیشتری خریداری کنم تا به رشت پیشرفت خودم کمک کنم
تا بتونم روزهای بهتری برای رشد پیشرت خودم کمک کنم تا فرد موثر تر برای خودم و این خانواده بزرگ عباس منش باشم
خدایا تو را هزاران بار شکر سپاس بابت این دانشگاه بزرگی که من هدایت کردی به سمتش .که واقعا تو هیچ کتابی ندیم و
نشنیدم مثلش .
استاد عزیز اذت سپاس گذارم
عشقتونم
سلام به استاد عزیزم مریم گلی و دوستانم
امیدوارم هرجایی این زمین زیبا که هستین عمرتون پر برکت باشه شاد باشین سلامت
اول خدا رو شکر میکنم بعد ازتون تشکر میکنم بابت این همه آگاهی و درسهای که به ما می آموزین
مثل همیشه عالی و بی نظیر بود
تمام نکته های این فایل پر از درس بود
که باید سعی کنیم بهشون عمل کنیم تا راه زندگی کردن رو بیاموزیم
من خودم هر جای زندگیم که توجه نکردن به انتقادات بقیه و راه خودم رفتم واقعا نتیجه های عالی دیدم
زندگیم پر آرامش بود پر اتفاقات درست
توجه به معنی واقعی نه اینکه در ظاهر بی توجه به نظر بیام اما در واقعیت که به نظرم واقعیت همون ذهنه هی خود خوری کنم هی کلنجار برم هی تحلیل منفی کنم و هی اتفاقات رو زیر رو کنم
وقتی های که تصمیم میگرفتم جور دیگه ای بینم واقعا زندگی هم بهم هدیه ش رو میاد هدیه توجه نکردنم هدیه توکلم هدیه جور دیگه دیدنم یعنی جور به نفع من میشد که باخودم میگفتم اگر میخواستم خودم آگاهانه این کار انجام بدم واقعا به این شکل عالی پیش نمیرفت
چون سپردمش بخدا و گفتم درست میشه بیخالش شدم نگاهمو عوض کردم اجرش رو به بهترین شکل میدیم
واین لطفا الله رو میرسونه که میگه تو یک قدم بردا من هزار قدم جلوت میندازم
الهی شکر الهی شکر
ممنونم استادم ممنونم که کمک میکنید ما بیاد بیاریم و متوجه بشیم کی هستم چی هستم جایگاهمون چیه کجا باید باشیم چکار کنیم
راهمون چطور پیدا کنیم
ممنونم مریم جان
ممنونم دوستان بابت کامنت های بارزشتون
سعی میکنم همشون باعشق بخونم درس بگیرم و آگاه بشم
موفق باشین همگی