مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

بسم الله النور

سلام به استاد عزیز و سلام به استاد شایسته جون سلام به همکلاسی‌های خوبم

طبق معمول سری زدم سایت دیدم فایل جدیده گوش کردم با تمام وجودم نمیدونم این دفعه بهتر از همیشه گوش دادم انگار استاد جان برای من گذاشته بود خدایا شکرت در فرکانسش بودم فایل درجه یک نامبروان از جنس نور الله مهربان از زبان استاد خدا بهم گوشزد کرد کا حواسم باشه الکی نگم تو مسیر هستم چه مسیری وقتی توجه ام روی دیگران هست دیگران یعنی فرزند خودم که دیروز با همسرم داشتم از ناخواسته ها می گفتیم وای خدای من چرا غافلم چرا خودمو گول زدم چرا قوانین رعایت نمیکنم چرا حرف استاد بدون چون چرا دوست دارم ولی شاگرد حرف گوش کنی نیستم باید به خودم بیام این یک تلنگر بود برام پسرم غروب از سر کار میاد میزنه بیرون تا ساعت ها بیرونه گاهی شبها نمیاد خونه می دونم مثال قلیان میکشه …هدف نداره با دو تا بچه در طلاقه من باباش میگیم پول مهریه و نفقه زنش جور کنه با فکر بچه هاش باشه …ولی هزار بار تا الان گفتیم گوش نکرده چرا خودمو درگیر کنم مگه ما می تونیم دیگران تغییر بدیم حتی بچمون مگه من باید راه بهش نشون بدم درسته تو زیر زمینه تو تاریکی باید خودش بیاد بالا پله پله اولها که با این خانم ازدواج کرد ما مخالفت کردیم به خودش صدمه زد چاقو زد بازوهاش همه اثر چاقوها مگه تونستیم جلوشو بگیریم عالم و آدمو خبر دار کردیم با نادانی هامون فکر می‌کردیم کار درستی هست می تونن جلوشو بگیرن یا ما رو مقصر ندونن که پدر و مادرش جلوشو نگرفتن ازدواج کرد با خانمی که ده سال از خودش بزرگتر بود یک بچه هم داشت پسر من مجرد بود الان هم به بمب بس خورده کار خودشه با دو تا بچه که پیش منه حالا هم داریم از بدیهاش میگیم فامیل می پرسه میگیم ول گرده خدایا چرا من باید این قدر غافل باشم بدیش بگم چرا وجد مثبتش نمیبینم چرا به خودم میگم توحیدی چرا گوش نمیدم به قانون تمرکزم روی ناخواسته ها می گذارم استاد ممنونم چشمم باز کردی می خوام به خودم تعهد بدم به کسی حتی پسرم گیر ندم از قانون سرپیچی نکنم خداوند خودش مواظبش هست هدایتش میکنه من باید فقط دعا کنم

مسله دیگه که دارم مشکل زن داداش ام هست که خونش پیش مادرم هست و مهمان زیادی از اقوام خودش میاره من چند روز پیش رفتم خونه مادرم از بس توجه کردم فامیل هاش اونجا بودن خواهر کوچکم همش بهم زنگ میزنه غیبتش میکنه که زیاد بیرون میره با آرایش زیاد با لباسهای بد جور مهمان زیاد..

که من هم شریک غیبتش میشم و چن روز پیش با حرف خواهرم و مادرم به برادرم پیام دادم که خونه ات رستوران هست عروسی داری همش برادرم ناراحت شد گفت اشکال نداره من راضیم آب شدم از خجالت چرا من خودمو سبک کردم دخالت کردم مگه کاری درست شد به من چه زندگی خودشه

قبلا زیاد می رفتم خونه مادرم دو سه روزی می موندم ولی به لطف خدا این دو سه سال که با سایت آشنا شدم کم میرم اگه برم زودی بر می گردم حتما کار خدا جونه چون میگم اینجا چکار میکنم میرم خونه خودم فایل گوش میدم می نویسم هم حالم بهتره هم غیبت نمیکنم مادرم میگه چرا برای ما حرف نمیزنی میگم حرفی ندارم به قول خودمون میگن جدید چی داری میگم هیچی

قبلا تو فامیل معروف بودم به این که حرف کسی رو پبش کسی نمیگم یه جورهای دهنم قرس بود الان هم همین طور هستم می گفتم حرف کسی بگم بعدن شرمنده میشم ولی الان دوست ندارم کسی رازی بهم بگه

استاد پدر شوهر‌ مرحومم این قدر آدم خوبی بود که همه می دونستن اهل غیبت نیست جرعت

نمی کردن پیشش از کسی بگن حتی همسرم هم این خصلت داره دروغ نمیگه غیبت هم زیاد نمیکنه

ولی دشنام میده من بهش هشدار میدم ولی گوش نمیکنه میگه تقصیر فلانیه حقشه من باید راه خودم و برم من مسول تغییر دیگران نیستم توجه نکنم بهتره به هدفم برسم به خواسته هام توجه کنم اعراض کنم

استاد سپاسگزارم بهمون درس عشق میدی درسی که در دوران مدرسه کسی بهمون نگفت بخدا پدر آسمانی ام این قدر خوب بود که حتی بعد از بیست سال هر کس یادش میکنه گریه میکنه افسوس می خوره هرگز غیبت کسی و نمی‌کرد دروغ نمی‌گفت از همه لحاظ دوست داشتنی بود چرا من ازش الگو نگیرم امروز همسرم برای یک بنده خدا بار با ماشین آورده بود خواست چیزی بگه گفتم خواهش میکنم پیش من نگو الکی گفتم امشب خواب دیدم کسی بهم گفته نه غیبت بکن نه گوش کن به غیبت چون فایل استاد گوش دادم چون همسرم بگم استاد گفته یا این حرفها هم خودم هم استاد میگه دیوونه… من هم دوست ندارم به استاد چیزی بگه قبول نداره این حرفها رو

همین تعریف خواب الکی هم باید پیش خواهرهام بگم یا مادرم تا باور کنن چون اونها هم حرف استاد و چیزها رو قبول ندارن حتما من خدا جون دوستم داره که قبول دارم با جون دل گوش میدم کاری به کسی ندارم مسیرم ارزشمنده

فایل که گوش کردم بی قرار بودم که رد پا بزارم بهم الهام شد گوشیم تو شارژ بود در آوردم زودتر بنویسم حسی بهم میگفت بنویس قول بده اعراض کنی شاگرد خوبی باشی

خدایا کمکم کن از امروز تصمیمی که گرفتم پیش برم سرم توی کار خودم باشه قضاوت نکنم

استاد همیشه دعات میکنم چشم و گوش ما رو باز کردی خداوند پشت و پناهتون

در پناه خداوند باشید