نحوه به حقیقت رساندن خواسته‌ها | قسمت 1 - صفحه 16

سلام استاد عباس منش و دوستان عزیز راستش یه چیزی بم گفت ک الان بیام اینجا و بنویسم من حدود دو سه هفته پیش به یه مشکلی برخوردم ک یکم مشکله بزرگی بود و من اولش خیلی نگرانی و نارحتیو استرس داشتم اما ازونجایی ک من فایلهایه استادو هرروز گوش میدادم و داشتم روی خودم کار میکردم تونستم خودم رو اروم کنم و دیدم رو به اون مسئله یا مشکل عدض کنم و بجای نگرانی توکل رو توی دلم بزارم و خداوندرو حلال مشکلم ببینم و ازش خاستم و بهش توکل داشتم و اتفاقی ک افتاد این بود ک این مسئله به سادگی و بدون پیش اومدن هیچ اتفاقه بدی برای من حل شد و واقعا من الان یکم معنی ایمان به خدا رو نسبت به قبل بیشتر درک کردم چون من تونستم خودم رو اروم کنم و فقط خدارو توانا بر حل مسئله خودم دیدم و بجای نگرانی ارامش رو توی دلم کاشتم این مسئله بدون هیچ اتفاقه بدی برایه من حل شد و من اون ایه از قران رو ک خدا میگه ما غم رو از شما برمیداریم رو فهمیدم واقعا همه چی باوره ولی چی بگم ک شیطان مدام داره نجوا میکنه و واقعا تعهد داده ک مارو گمراه کنه یعنی همین الانم ی نجواهایی بمن میگ نه این چیزارو اینجا ننویس اینا همش ی اتفاق بوده همین تو جدیش گرفتی الکی و باور و این چیزا همش الکیه .اما من چون الان واقعا ی حسی گفت بیا این متنو بنویس اومدم نوشتم چون خدا گفت این متنو برا خودت مینویسی ن برا بقیه چون تو ایمانت بیشتر میشه نه بقیه

ممنون از همه و بخصوص استاد خوبم عباس منش ک فقط ی قدرت رو در جهان به من شناخت

استاد عزیزم سلام ، من بارها نتایج اعترافات درونی م را در این صفحه نوشتم ، امشب میخوام اعتراف کنم که رویاهای خیلی کم و کوچکی داشتم ، در تمام زندگیم فقط به این فکر کردم که امروزم را به فردام برسونم و مستقل باشم و محتاج نباشم ، همین و بس ، مثل شاگردی که در حد قبولی درس بخونه و خیالش راحت باشه که خدا از بیست ، ده را بهش داده ، می گفتم نمره بیست پیشکش بندگان خاص خدا ، من به ده راضیم ، بارها از اینکه فقط تونسته بودم قبوض خونه را پرداخت کنم و مایحتاج یک ماه را بخرم خیالم راحت شده بود ، این راحتی حاصل شکرگزاری من نبود بلکه حاصل باور کمبود های بسیاری در من بود که نه خودم را لایق دریافت بیشتر از مخارج زندگی می دیدم و نه فراوانی نعمت را باور داشتم ، واقعا برای چنین کسی آرزو ، خود رویاست ، یعنی من رویای داشتن آرزو را داشتم ، شاید باور نکنید که من آرزو نمی کردم چون رسیدن به آرزوها را با توجه به شرایط حاکم بر زندگیم یک چیز محال می دیدم ، یادم هست که یکبار همسرم به بچه هام میگفت یه باغ می خریم و داخلش فلان کار و فلان کار را میکنیم من انقدر تحمل شنیدن اون حرفها را نداشتم که طاقت نیاوردم و دعواش کردم و گفتم چقدر حرف مفت میزنی میشه بگی با کدوم پول باغ میخری …… نمیدونم چند درصد دوستان مثل من هستند ولی من با دیدن فایل امروز استاد این ضعف را در خودم خیلی خوب حس کردم ، قبلا هم حس کرده بودم اما از فکر کردن به آن طفره میرفتم ولی عنوان فایل باعث شد که بهش فکر کنم به اینکه من هم باید آرزو کنم…..