نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 16

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهرزاد عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1643 روز

    سلام به همگی دوستان و استاد عزیزم

    راستش یکم حالم یه جوریه بعد از شنیدن این فایل اجازه بدین داستان تعریف کنم بعد شما نظر بدین…

    من تو زندگیم با همسرم تا قبل از اینکه بخوام با این سایت آشنا بشم خیلی شرایط سختی داشتم رابطه بین من و همسرم سرد شده بود و همسرم دوبار بهم خیانت کرد و حال روحی خودمم اصلا خوب نبود توانایی جدا شدن نداشتم چون وابسته همسرم بودم دوسش داشتم تا اینکه با این سایت توسط مادرم آشنا شدم و درست زمانی بود که با ترس و لرز تصمیم به جدایی گرفته بودم مادرم بهم فقط یه چیزی گفت اونم اینکه به خودت فرصت بده قبل از اینکه جدا بشی و بیا رو خودت کار کن رو عزت نفست کار کن یه تایمی رو خودت کار کن بعد تصمیم بگیر که میخوای بمونی یا بری حداقل اینکه نفری بعدی که خواستی باهاش ازدواج کنی با دید جدیدی وارد رابطه بشی و این پاشنه های آشیل که داری رفع شده باشه…

    تصمیم گرفتم تغیر کنم بعد بخوام جدا بشم اما با تغیرات من همسرمم تا حدودی تغیر کرد حداقل از اون زندگی پر مشکل دراومدیم و کنارهم آروم زندگی کردیم و همسرمم قول داد که اونم مشارکت کنه تا بخواد زندگیمون تغیر بده…

    گذشت گذشت تا یک سال ونیم بعدش دیدم واقعا دیگه نمیتونم با تمام وجود اینکه رو خودم کار میکردم ولی هنوز اون رابطه دلخواهم بدست نیاوردم.باهمسرم صحبت کردم و ازش خواست بفکر خودش باشه و بهش گفتم من دیگه نمیتونم ادامه بدم اگه تو نمیخوای تغیر کنی من نمیتونم ادامه بدم خلاصه طی یه سری صحبت ها من یک تایم کوتاهی دادم بهش و دیدم نه اقدامی نمیکنه و در اون شرایط که باردارم بودم تصمیم به جدایی گرفتم و به خانواده ام گفتم همسر من خیلی آدم خوبیه ولی اون معیار هایی که من دارم از همسر و اون چیزایی که دوست دارم انجام نمیده حتی یادمه به همسرم گفتم شاید تو با این مدلی که هستی خیلی حال میکنی و دوست نداری تغییر کنی چه اجباریه خب تو به زندگی خودت برس منم به زندگی خودم به اجبار که نمیتونم تورو تغیر بدم و رفتم بعد از اینکه رفتم همسرم احساس پشیمانی کرد و رفت پیش مشاور و سعی کرد تغییر کنه و تا چند جلسه پیش رفت و مشاور از من خواست که برگردم و اجازه بدم که جبران کن و بقول استاد که الان تازه حرف هاشون درک میکنم همسرم میگفت پشیمونم و میخوام تغیر کنم الان تغریبا یک سال شد و یه سری چیز های خیلی کوچیک و جزئی در همسرم تغیر کرده ولی هنوز من اون همسر ایده آل خودمو ندارم…

    ولی الان این فایل استاد اشکم در آورد با خودم گفتم یعنی من به خودم ظلم کردم الان من یک قربانی محسوب میشم؟؟؟؟

    من تموم این سال ها همش در حال تغییر بودم ولی چرا هنوز اون زندگی رویایی با همسر ایده آلم ندارم همش خودم مقصر میدونستم میگفتم شهرزاد تو کم کاری میکنی تو هنوز گیر داری تو روابط ولی بعضی وقتا یه سوال تو ذهنم میومد که واقعاااا واقعااااا بعد از همه سال منی که به گفته اطرافیانم یه آدم دیگه ای شدم کلی تغیر کردم اعتقاد بنفسم بالا رفته جرعت کردم اون زمان به همسرم گفتم میخوام ازت جدا بشم بدون ترس و نگرانی یعنی واقعا هنوز خیلی کار دارم تا تمرین کنم تا به اون رابطه دلخواهم برسم پس این همه تغیرات من کجا میره چرا جواب نمیده؟؟؟؟

    .

    .

    .

    و هیچ وقت هیچ وقته هیچ وقت جوابی واسه این سوال پیدا نمیکردم تا اینکه این فایل استاد امروز گوش کردم و یه جوری شکه شدم تموم مدتی که فایل گوش میدادم قلبم تند میزد همه دست و پاهام یخ شده بود حال عجیبی دارم یعنی منم الان قربانی این بازی ذهنی شدم؟یعنی همون موقع که تصمیم به جدایی گرفتم کارم درست بوده ولی دوباره با قول های الکی همسرم که اتفاقا ته قلبم میگفت که بازم درست نمیشه ولی به خودم امید میدادم نه تو رو خودت کار کن اونم تغیر میکنه و به چشم خودم دیدم بعد از اینکه من برگشتم خونه دیگه نرفت پیش مشاور……….

    بچه ها واقعا احساس بدی دارم احساس میکنم زیر پام یه دفعه خالی شده من تمام این مدت تغیر نکردن همسر خودم مقصر میدونستم فکر میکردم هنوز اونجوری که باید تغیر نکردم که همسرم تغیر نکرده ولی الان با این حرفایی که استاد زدن واقعا هنگم…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    آناهیتا سید جباری گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    سلام و درود به استاد عزیز و تمام دوستان موفق و شاد حاضر در این سایت فوق العاده

    من در خصوص این فایل همچی را فهمیدم و منتظر بودم و میخواستم که استاد در مورد اون اشخاصی که این الگو رو دارن هم صحبت کنن،یعنی من الان خودم اون شخصم که هی یه تصمیمی میگیرم و به خودم قول میدم اما دوباره انجام میدم،راه حل این چیه و چطوری میتونم این مشکلم رو حل کنم؟اگر کسی درک کرد و فهمیده که جواب من در فایل بوده به من بگه چون این اولین سوالی که طی این چندسال عضویت از دوره ها و فایل های استاد برام پیش اومده،همیشه انقدر فایل ها کامل و واضحن که سوالی نداشتم و این سری خیلی برام عجیب بود و باعث شد بیام و اولین کامنتمو بزارم

    البته فک میکنم شاید به قول استاد من مدارم انقدر پایینه که درک نکردم استاد چی گفتن شاید جواب توش بوده و من نشنیدم .حالا از تمام کسایی که میدونن و میتونن و از استاد عزیز میخوام که این سوال رو برامون توضیح بدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امید خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1274 روز

    بنام خداوندی که ثروتمنده و عاشق اینه که منو ثروتمند ببینه

    سلام به استاد جان و خانم شایسته محترم و اسلام آورندگان واقعی

    خدا را سپاسگزارم که در مسیر رشد و پیشرفت در جوار استاد و شما دوستان هستم و با عشق در این مسیر قدم برمیدارم

    در مورد مبحث این فایل خود من به شخصه الگوی زیادی ندارم ولی یه موردی که میتونم به اون اشاره کنم من چند سال پیش در حال ساخت یه ساختمان بودم و با یه پیمانکار برای اجرای سقف و ستون ساختمان قرارداد بستم و از اونجایی هم که وضعیت مالی خوبی نداشتم و با باورهای غلط اون زمان قرارداد رو به صورت قسطی و چکی نوشتم و خیلی هم خوشحال بودم و فکر میکردم اون کسی که نفع کرده منم که حالا کارو برام انجام میده و بعد چک ها رو پاس میکنم و به این ترتیب پیمانکار کار و شروع کرد اوایل همه چیز خوب بود و سقف اول و زد ومنم توی این مدت با هزار بدبختی چک ها رو پاس میکردم و البته شریک هم داشتم که اونم برمیگشت به باورهای غلطم.

    بگذریم پیمانکار محترم سقف دومم زد و دیگه کار و تعطیل کرد و تمام چک ها هم پاس شد و ایشون فقط سقف راه پله ها و گچ و خاک ساختمان را انجام نداد و مبلغ 25میلیون هم البته طلب داشت ازمن که قرار بر این شد موقع اتمام کار مابقی پول را بگیرد.

    و تقریبا حدود شش ماه هیچ کاری روی ساختمان انجام نداد و هر روز به بهانه ای سر من را گرم میکرد و من هم در این مدت واقعا ضرر کرده بودم چون تا زمانی که این کار انجام نمیشد نمیتوانستم کار دیگری بکنم.

    در این مدت کار من شده بود تماس گرفتن و جواب ندادن ان شخص و هر بار هم جواب میداد به بهانه ای مرا قانع میکرد و واقعا همان موقع من باید میفهمیدم که این الگوی تکرار شونده آن شخص است ولی خب ان روزها واقعا فکر میکردم کلا زندگی باید همینجوری باشه تا اینکه بعد یکسال با کلی واسطه قرار بر این شد مبلغ ده میلیون را به او پرداخت کنم و یک هفته بعد کار را تحویل دهد و من شاید باورتون نشه ده میلیون را به راحتی بعد از یکسال وعده خلافی به او دادم…

    و باز همان قصه تکراری و همان جمله ای که استاد توی فایل گفت رو از اونطرف میشنیدم(من قول میدم و قول میدم و قول میدم) و الان واقعا میفهمم که چرا اون برخورد با من میشد و من درس نمیگرفتم و به نظر خودم برمیگرده به عدم لیاقت و نداشتن عزت نفس و کلی باور دیگه که من از هزاران نفر دیده و شنیده بودم که پیمانکارها اکثرا ادم های بدقول و… هستن.

    بریم سر داستان و کار به جایی رسید که من دیگه خسته شدم و رفتم شکایت کردم ازش چون تو این دو سال همون یه مقدار کاری که مونده بود که با 25میلیون تموم میشد من باید با 75میلیون انجام میدادم چون مصالح به شدت رشد زیادی داشت تو اون دوسال.

    خلاصه شکایت کردم و تقریبا اولین ابلاغیه که براش رفت نیمد دادگاه و به لطف الهی من همون موقع با استاد جان اشنا شدم و توی یه فایل از 12قدم اینو گفتن که من به همکارم گفتم چرا ما از اون شرکت کشتیرانی توی بندر عباس شکایت کنیم و بریم تمرکز بزاریم روی پولسازی و گفتن من کلا با شکایت کردن مخالفم منم همونجا دیگه دنبال شکایت و رها کردم و واقعا از ته دل اون طرف و بخشیدم و جالبه براتون از عملکرد قانون بگم که وقتی من اونو بخشیدم و شکایت رو رها کردم دقیقا دوسال بعد که ملکم رو فروختم خریدار ملک گفت دفترچه ساختمان و میخوام و من هم یادم نبود که اصلا پیش اون پیمانکاره. و اگه اون دفترچه نبود ساختمان باید تخریب میشد و اصلا اون مشتری هم خونه رو نمی خرید تا اینکه یادم اومد اون دفترچه پیش پیمانکاره و خیلی راحت و بااعتماد به نفس بهش زنگ زدم و اون هم محترمانه دفترچه رو آورد و همونجا بود گفتم الله اکبر این نتیجه عملکر د به قانون و اجرای حرف های استاد یعنی میخوام بگم اگه من دنبال شکایت رو میگرفتم و بعد از کلی رفت و امد پیروز هم میشدم توی دادگاه و خسارت هم میگرفتم مطمئنا اون پیمانکار با باورهای غلط اون زمان من دفترچه رو میتونست به من تحویل نده و میلیون ها میلیون تومان به من ضرر برسونه و همون جا سجده شکر به جا آوردم که قانون بدون تغییر داره کار میکنه.

    ولی میخوام بگم اون جمله من قول میدم و صدها بار شنیدم و باز… به طرف فرصت میدادم.

    امیدوارم کامنتم به دوستانم کمک کرده باشه چون واقعا به خودم درس بزرگی توی زندگی داد.و این موضوع میتونه درس بزرگی باشه واسه دوستان و یهcase study که استاد دربارش صحبت کنه.

    استاد واقعا شما فرشته ای هستین از سمت اللهِ مهربان و واقعا این حرف هایی که میزنین هیچ جا و هیچ کتابی نیست و من خودم و خیلی خوشبخت و سعادتمند میدونم که اینجا هستم.

    عاشقتونم و انشاالله در اولین فرصت این دوره رو تهیه میکنم….

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    زینب شجاعیان گفته:
    مدت عضویت: 1185 روز

    خب من پیدا کردم مثلا من دلم میخواد قسمت ها جاها و … ک هستم خودم باشم و حد فاصل بقیه با من حفط بشه و خودم حکومت کنم خب اینو چطور عوض کنم ؟ دوست دارم حرف حرف خودم باشه ؛ تو محدوده ای ک هستم سعی و خطا بکنم کارای دوست دارم حرفای دوست دارم بزنم و … چطور این ویژگی رو حل و اصلاح بکنم ؟ شاید اون استقلال داشتنه حس مالکیت داشتن ک البته من فک میکنم این ویژگی رو بعصیا داشته باشن مثلا هر کسی دلش میخواد کارفرما خودش باشه یا ملک و جا ماله خودش باشه و … هر چند همه اصلش برا خداست ولی خب یه حدود قلمرویی و مرزی باشه ..نمیدونم دقیقا راهنماعیم کنید لطفا چه باوری داشته باشم ک به آرامش برسم و درست بشه سپاسگزارم از فایلای بسیار عالی شما و راهنماعی های بموقع شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1722 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.

    سلام به همه و تک تک هم خانواده ای های عزیزم.

    امیدوارم حالتون عالی و خوب باشه.

    استاد دقیقا این مسئله ای که میفرمایید را منم بهش برخوردم، این که من هستم که با باورهای غلط به این شرایط بر خوردم.

    مثلا من هر بار یه کار جدیدی شروع میکنم در ابتدا شور و شوق و شعف بالایی دارم و رفته رفته ذهنم درگیر اتفاقات و شرایط ناخواسته می شود.

    یکی از این شرایط اینه که فردی که واسم کار میکنه کارش را درست انجام ندهد و بخواهم با اون فرد برخورد کنم و بهش بگم که تو کار درستی انجام ندادی و …

    یا اینکه پول رو به موقع نگیرم و مشکلات پس از اون، یا هر مشتری که بهم میخوره پول را به موقع پرداخت نکند.

    یکی دیگه اش اینه که من هرکاری انجام می‌دهم این استرس یا این باور مزخرف با من هست که اگه نشه چی؟ خیلی الان بهترم تو این موضوع ولی وقتی توی کار آخرم برگشتم به باورهام و فکرهایی که احساس منو شدید بد می‌کرد دیدم این یه موضوعی بود که همش وارد ذهنم میشد و من اعراض میکردم ازش. یا با افکار مناسب رنگ سفید را می‌ریختم روی کاشی های سیاه. بهتر شدم ولی باز هم توی وجودم قرارداده و میفهمم که این از عزت نفس من هست جایی که واقعا جای کار داره.

    عزت نفس، احساس لیاقت، احساس ارزشمندی، احساس اینکه من بندگی میکنم و خداوند وظیفه داره کارها را انجام بدهد، من حرکت میکنم و خدا وظیفه داره درها را واسم باز کنه، خداوند وظیفه داره هدایتم کنه.

    حالا اما واقعا به این نتیجه رسیدم درسته این مسیر درسته و من باید تکاملم را به صورت بهبود های کوچک اما ادامه دار طی کنم تا به تک تک خواسته هام برسم.

    من باید مهمترین چیز زندگیم یعنی تمرکزم را بذارم روی خودم و خواسته هام تا به اون شخصی تبدیل بشم که میخوام، من باید ایمان داشته باشم و هر لحظه عمل کنم.

    خداروشکر.

    استاد عزیزم من هم افرادی بوده اند که توی زندگیم اومدند و الگو را داشته اند و من اون‌موقع اینو نمیدونستم ولی الان فهمیدم با توضیحات شما.

    الان دلیل مثلا سوءسابقه گرفتن ها را فهمیدم، اینکه نتایج اشخاص را میپرسند را فهمیدم، این که اون فرد چه الگویی داره خیلی مهمه، اینکه اون فرد در طول زندگیش چه نتیجه هایی گرفته را میفهمم.

    مثلا من با یه دستی از دستان خداوند شریک شدم که ایشان با اینکه من دیدم الان درگیر هست توی چندتا کار ولی فکر کردم با من چون من دارم روی خودم کار میکنم، نتیجه اش متفاوت میشود، که میدونم دلیل این شراکت چیزی نبود جز بی ایمانی من و کمبود عزت نفسم و البته نداشتن تخصص زیاد توی اون کار (یعنی من بدون اینکه تکانل طی کنم رفتم یه کار تقریبا بزرگ واس خودم گرفتم).

    خلاصه الان استاد خیلی بهتر میدونم چیکار کنم، اگر همیشه این نکات را یادآور بشوم، قوانین را تایید کنم و شخصیت خودم را نیز تغییر بدهم.

    خداروشکر میکنم و ازتون بینهایت سپاسگزارم استاد بخاطر این سخنان گوهر بار و این نگاه عالی شما به مسائل. به زندگی، به اشخاص و به باورها.

    عاشقتونم استاد عزیزم. عاشقتونم مریم خانم عزیزم.

    امیدوارم به زودی توی پرادایز چند روزی مهمونمون بشم ان شاءالله.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    سلام استاد عزیزم

    رد پای 11 از تعهد 40 روزه

    اگر در مورد الگوهای تکرار شونده و تجربه های خودم بخام بگم:

    1.اینکه خیلی دلسوز دیگرانم.همه همه که میگم یعنی همه.از پدر بچه شوهر برادر گرفته تا همه.همیشه به هر دری میزنم تا اب تو دلشون تکون نخوره.حتی در مورد بچه هامم همینجوره.به چشم میبینم اونقدری که برای پدرشون احترام قائلن و به حرفاش اهمیت میدن در مورد من اینجوری نیس و این درحالیکه من بیشتر براشون دلسوزی میکنم.

    برای برادرام که اونقدر زیاد بود(البته جدیدا دیگه کمتر شده چون هم خسته شدم هم طبق قانون خدا رفتارهایی ازشون دیدم که گفتم دیگه بسه)

    که تا جاییکه یکی از داداشام باهام قهر کرده یک سال و نیمه ندیدمش.در صورتیکه موقع پندمیک که مریض شده بود از تمام زندگیم و بچه هام میزدم از صب تا شب در گیر اون بودم از تهیه کردن ابمیوه غذا بگیر تا محیا کردن خرج خونش.

    چندین بار دیگه مشکلات داشت و اولین نفر من بودم که به کمکش میرفتم.و از دل و جون مایه میزاشتم.هر موقع پول قرض میخاست به من زنگ میزد.جوری با من قهر کرده که حتی من دلیلشو نمیدونم.اصلا نمیفهمم چرا قهر کرده.ولی چون نخاستم ذهنم درگیر بشه کنکاش هم نکردم.

    و الان ازش ممنونم به خاطر این رفتارش.چون تنها کسیکه میتونست به من یاداوری کنه که دارم مسیر رو اشتباه میرم خودش بود.دیگه چتد ماهی هست برام مهم نیست.میگم هر موقع تکاملم رو گذروندم همه چیز درست میشه.و براش ارزوی خوشبختی میکنم.

    دیشب باز هم مشکلی پیش اومد و برادر کوچک دیگمم احتیاج به راهنمایی داشت.خیلی فکر کردم بهم زنگ زد بهش گفتم واقعا نمیدونم چیکار کنی.

    چون پدر من وضع مالی خوبی داره ولی دریغ از ذره ای زندگی خوب.برادر کوچیکم میخاد عروسی بگیره و پدرم چون برا دوتا داداشای دیگم مجلس گرفته برا اینم قبول کرده.داداشم دیشب بهم گفت بابا پول نمیده.گفتم واقعا من نمیدونم خودت بهش زنگ بزن من نمیدونم باید چیکار کنی.و اونقدر وابسته منه که هر چی من بگم گوش میگیره.تلفن رو که قط کردم دیدم من دارم اینم مث اون یکی داداشم میکنم داره جوری بار میاد که نتونه در برابر مشکلات زندگیش بایسته.

    و اگر من دوسش دارم نباید وقتی زمین میخوره بغلش کنم باید بزارم خودش بلند شه تا بشین پاشو رو یاد بگیره.امیدوارم خدا کمکم کنه که بتونم ثابت قدم باشم چون هنوز نجواها میاد تو ذهنم.

    2.پترن بعدی در مورد همسرمه.20 ساله داره یه کار رو تکرار میکنه و من واقعا خسته شدم.اونم اینکه عزت نفس نداره.البته من خودمم قبول دارم عزت نفسم زیاد نیست ولی از همسرم بهترم.کلا من و همسرم در مقابل پدرم اصلا عزت نفس نداریم.

    حدود 10 سال پیش ما تو یه کاری با پدرم شریک شدیم بماند که ور شکست شدیم و کلی پولامونو از دست دادیم.هم ما هم پدرم.ولی تجربه بزرگی برای همسرم شد چون یاد گرفت تا تو کاری تکاملش رو طی نکرده سراغش نره.خلاصه مقداری پول از اون شراکت موند و ما تو یه ملکی با پدرم شریک شدیم.الان نزدیک 10 سال میگذره و من و علی الخصوص همسرم نمیتونه به پدرم بگه ما سهممون رو میخایم.من چند باری گفتم ولی پدرم میگه ملک سنگینه کسی نمیخره.

    خلاصه اینکه ما هر چند وقت یه بار سر این موضوع ناراحتی داریم.که همسرم میگه اجاره هاییکه از اونجا پدرم به ما میده کمه اگه جای دیگه پول گذاشته بودم چنان میشد و…

    این یک موضوعه و موضوع بعد اینکه جدیدا هر دو سه روزی سر یه موضوعی ناراحته از سر کار که میاد اخماش تو همه و میفهمم که باز از کسی ناراحته.دیشب این موصوع تکرار شد دقیقا زمانیکه من داشتم کامنتای این فایل رو میخوندم.

    رفت تو اتاق بخابه منم بدون اینکه عصاب خودمو خورد کنم گفتم باید بتونم خودمو کنترل کنم رفتم برقو خاموش کردم درو بستم.

    اتفاقی که افتاد بعد از یک ساعت و نیم اومد بیرون خندید و گفت بیا سر جات بخاب.گفتم باشه کارم تموم شه میام.گفت نه دیر وقته پاشو دیگه و منم بهش گفتم این کارت خیلی بده که اخماتو میاری تو خونه برای اینکه جلوی عصبانیتم رو بگیرم نیومدم بخابم.و گفت چیکار کنم نمیتونم به بابات بگم پولمو بده برا همین اعصابم خورد میشه.گفتم اون بابام اونم تو من اصلا ناراحت نمیشم پول خودته بهش زنگ بزن هر کار میخای بکن بهش بگو پولتو بگیر.

    استاد میشه در مورد این موضوع توضیح بدین:گاهی طرف میدونه مشکل کجاست ولی حتی نمیگه که میزارمش کنار حتی همون قولی که دیگه تکرار نمیشه رو هم نمیده.میگه من همینم نمیتونم حرفمو بزنم.یا نمیتونم این عادت رو کنار بزارم.یا این کارو ترک کنم و مشکل اینجاست که حتی نمیخاد اون رفتار رو کنار بزاره چون میگه من نمیتونم(واقعا نمیتونه کنار بزاره چون تو این مباحث نیست و فکر میکنه کسیکه این اخلاقو داره همینه و کاریش نمیشه کرد).و حالا اون طرف همسرمونه و خیلی اخلاقای خوب داره و واقعا عاشقش هستیم یا بچه مونه.و میدونه این کارش خوب نیست ولی میگه من نمیتونم اون رفتارو انجام ندم چون اخلاقمه.استاد لطفا حتما حتما حتما بگید اگه طرف نخاد اون کار یا رفتارو کنار بزاره اونوقت باید چیکار کنیم.چون اینجا دیگه واقعا نمیشه همسرمونو کنار بزار بزاریم باهاش کات کنیم.چون واقعا جاهای دیگه زندگی هیچ مشکل خاص بزرگ دیگه ای نداریم.

    گاهی میگم خوب توجه نمیکنم به نکات خوبش توجه میکنم از بین میره.که وقتی این کارو میکنم اخلاقای خوبش زیاد میشه ولی میبینم بعد 20 سال حتی تو سن 43 سالگی هنوز این اخلاق بدش از بین نرفته.بعد میگم دیگه واقعا اگه میخاد تو 50 یا 60 سالگی خوب بشه نمیخام که خوب بشه.مثلا هر سری که از هر چیزی ناراحته گاهی تا یک هفته با هیچکی تو خونه حرف نمیزنه و بعد از 1 هفته تازه دهان باز میکنه من از فلان کس یا فلان اتفاق ناراحت بودم.

    وقتی که میخام به این کارش توجه نکنم باز با خودم میگم نکنه دارم اشغالا رو میزارم زیر مبل.

    و باز درمانده میشم که نکنه راه رو اشتباه میرم.من دور عشق و مودت رو هم دارم کار میکنم.خیلی تاثیر گذاشته روی زندگیم.یه جاهایی خیلی مقاومت دارم ولی باید اونقدر تمرین کنم تا بره تو فکرم تو باورهام.ولی

    کلا فرق توجه نکردن به ناخاسته ها و گذاشتن اشغالا زیر مبل رو دقیق نمیفهمم.چون احساس میکنم سوال خیلی از دوستان هم هست.وقتی به ناخاسته ها توجه نمیکنم باز یادم میاد نکنه دارم اشغالا رو میزارم زیر مبل!

    با اینکه نتیجه هم میگیرم ها ولی تو رفتارای دیگران میبینم یه کار منفی رو باز هم طرف تکرار میکنه.و بعضی وقتا احساس احمق بودن بهم دست میده.و با خودم میگم اگه مسیرم اشتباه باشه که همین مسیر میشه باور و باز کار بد از بدتر میشه که.!

    و احساس میکنم خیلی ها مث من گاهی اینا رو باهم اشتباه میگیرن.

    از شما استاد نازنین بابت راهنماییها و این فایلهای گرانبها که جدیدا واقعا تو سایت غوغایی به پا کرده هزاران هزااار بار سپاس گذارم.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1122 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان گلم

    از تجربه های خودم بگم

    مادر من در شرایطی بود که احتیاج به مراقبت داشت و من باید پیش مادرم میرفتم

    بعد یکی از اقوام به برادرم زنگ زد و گفت می‌خواهیم بیایم و مادر را ببینیم و برادر من هم قبول کرده بود وزنگ زد به من که فلانی داره میاد مامان را ببینه و من همون لحظه بهش گفتم بهشون بگو نیان مادر در وضعیتی نیست که کسی برا دیدنش بیاد و برادرم قبول کرد .

    ومهمونها نیومدن.

    برادرم وقتی منا دید یه نفس عمیق کشید و گفت رسول دستت درد نکنه واقعا من مونده بودم اینا بیان چه کنیم.

    و من همون موقع یاد حرف استاد افتادم که گفت ما آنقدر تغییر کردیم که وقتی کسی میاد خونمون یا به مهمونی میریم متوجه فاصله فرکانسی خودمون و بقیه میشیم.

    و اونجا متوجه شدم منم خیلی موقع ها نمیتونستم نه بگم و الان راحت این کار را انجام میدم.

    و اما در مورد الگوی تکرار شونده یکی از اقوام نزدیکم بگم که هر وقت ایشون را می‌بینم ایشون شروع میکنه فرکانس فقر فرستادن و منم اون لحظه ناراحت میشم و جواب هم گاهی میدم که ثروت زیاده ما ناشکریم و انگار که من وظیفه عوض کردن این آدمه

    نه آقا رسول درون تو یه احساسی و یه فکری هست که این آدم را تو بیشتر میبینی و پترن تکرار شونده ایشون فقره و الگوی تکرار شونده تو شنیدن و در معرض این آقا قرار گرفتنه.

    حالا باید چه کرد این آدما اگه دیدی اونا عوض نکن بلکه خودتا باید عوض کن و واکنش احساسی بهش نشون نده و سکوت کن و هر چقدر این کار را بتونی با مهارت انجام بدی این آدم خود به خود از زندگیت بیرون میره.

    پترن تکرار شونده دیگه من و دیگران که خیلی ساله من ازش ضربه خوردم کمک کردن به دیگران و انرژی گزاشتن برا بقیه هست

    البته که خیلی بهتر شده ولی هربار که به خودم قول دادم تکرار نمیشه

    ولی بعد از مدتی دوباره تکرار کردم و چک و لقد را خوردم

    قافل از اینکه باید خیلی خیلی رو این الگوی تکراری کار کنم.

    استاد چی بگم که شایسته تمجید از شما باشه

    واقعا خیلی استادید .

    چقدر این موضوع را خوب برام جا انداختید.

    در یه لحظه خیلی از الگوهای تکرار شونده خودم و بقیه را متوجه شدم و در فکر برطرف کردنش هستم.

    خدارا هزاران بار شکر که هستید و نفس توحیدیتون به مشام ما میخوره و لذتشا با تک‌تک سلولهامون درک میکنیم.

    عاشق شما و همه عزیزانم دراین سایت توحیدی هستم وبهترینها را براتون آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1569 روز

    بسم آلله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزانم

    استاد در جلسه اول گفتین:( واکنشهای ما باعث میشه این جنس از اتفاقات در زندگی ما بیشتر بشه یا کمتر بشه.) . احساس میکنم این جمله خیلی جمله ی مهم و اصلی باشه اگه امکان داره در مورد این جمله بیشتر توضیح بدین ممنون استاد

    اما چیزی که من متوجه شدم شاید همین تیز شدن شاخک‌هام باشه در مورد (قول میدم دیگه تکرار نشه)و اینجا واکنش و برخورد من باعث میشه دوباره برای من همون فرد همون رفتار رو داشته باشه یا من اجازه ورود بیشتر این رفتار و این فرد رو در زندگیم ندم

    و اما

    استاد من سریال زندگی در بهشت رو از ابتدا شروع کردم به دیدن و بماند که چه تاثیراتی در زندگی من داشت و به چه مکان‌هایی هدایت شدم .

    تا زمانی که رسیدم به فایلهای سوالات از سریال زندگی در بهشت و شما اونجا گفتین دنبال اصل باشید من از همون موقع شروع کردم از بخش دانلودها قسمت تشخیص اصل از فرع و تا جایی که من فهمیدم یکی از اصلیتری کار من کار کردن روی خودم هست و من روی خودم کار کنم بقیه خود به خود درست میشه و این درک من همزمان شد با گذاشتن قسمت اول این فایل، من متوجه شدم میتونم با این فایلها بهتر خودم رو بشناسم و یک کنکاش درونی از خودم داشته باشم.

    از اولین فایلی که در این مورد گذاشتین چون احساس کردم خیلی میتونه برای من کمک کننده باشه چندین بار فایلها رو گوش کردم.توی کامنت اون قسمت گفتم پاشنه آشیل من فرزندم هست و دلم میخواد همیشه سالم و شاداب باشه اما بعد متوجه شدم من در تصمیمات بزرگ زندگیم هم از بقیه خیلی نظر میپرسم

    اما پاسخ به سوال این جلسه چیزی یادم نمیاد اما جملاتتون مثل اینکه(یک چیز در درون من هست کهاون رو بیدار میکنه)خیلی برام تفکر برانگیز بود.چه چیزی در درون من هست که خوب نبودن فرزندم اون رو بیدار میکنه

    من مدام نگران حال فرزندم هستم. که این موارد برام واضحهه ،که من ایمانم به خدا کمه ،خداوند اون رو افریدش و خودش مراقبش هست

    من ضامن سلامتی فرزندم نیستم

    فرزندم خودش بدن قوی داره خداوند اون رو کامل و قوی با بدنی سالم آفریده

    باید آروم باشم متوکلتر و با ایمانتر

    و اما در مورد چیزی که گفتین واقعا میخوایم تعقیرش بدیم . یک رفتار هست که واقعا عمیقن میخوام تعقیر کنم و بارها مامانم بهم گفته و خیلی برام سخته همین نگران نبودن در مورد فرزندم هست

    استاد بارها اینکار کردم تا خودم رو آروم کنم با هر روشی اما واقعا گاهی دیگه خسته شدم و گریه ها کردم و از خداوند کمک خواستم و گفتم خدایا دیگه نمیتونم بارها و بارها و این فایل شما یک نور امید در دلم روشن کرد و سعی کردم قدم به قدم باهاتون بیام تا مسیرم رو پیدا کنم. و از نگرانی ها دور شم

    خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه آنان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آناهیتا سید جباری گفته:
      مدت عضویت: 1870 روز

      سلام بر تو ای دوست عزیز

      سوال من از شما اینه که شما هم در آخر کامنتتون سوالی رو که من دارم مطرح کرذین یعنی اگر خودمون اون شخص خاطی و تکرار کننده ی الگو باشیم باید چه کنیم و راه حل مشکل ما کجاست این رو من متوجه نشدم اگر شما یا دوستانی دیگر میدونن این رو برام توضیح بدین

      انشا…همگی روز به روز در جهت بالاتر رفتن مدارمان در حرکت باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام سلام

    امیدوارم حال همگی خوب خوب باشه

    چند روز پیش ی متنی خوندم که منو به فکر برد و با صحبت های استاد قشنگ این جمله را درکش کردم

    جمله این بود

    اگر تو یه جنگل ی درخت را دوبار دیدی معنیش اینکه تو گم شدی

    ی بار دیگه جمله را بخون من در مورد درخت صحبت نمیکنم

    از خودم شروع کنم

    من یک ادمی هستم که سیگار میکشم

    و هرکاری میکنم نمیتونم ترکش کنم

    و اینو میدونم با اراده نمیشه سیگار را ترک کرد و اگر با اراده سیگار را ترک کنی

    زندگیت میشه جهنم

    چون ذهنت سیگار میخواد ولی تو بهش نمیدی

    و بعد از تلاش چندساله میسپارمش به خدا

    که هدایتم کنه به بهترین و اسان ترین راه ترک سیگار

    از سیگار گفتم ک بگم من

    تا دلتون بخواد

    به خودم

    به بقیه قول دادم که دیگه سیگار نمیکشم

    و اینو بگم واقعا از ته دلم قول میدادم

    واقعا میخواستم سیگار را ترک کنم

    و اصلا نمیخواستم کسی را خر کنم و قول الکی بگم واقعا دلم میخواست ترک کنم

    ولی نمیتونستم

    هرکاری میکردم لامصب نمیشد

    پس همونجوری که خودم قول میدادم تکرار نمیشه و واقعا قول میدادم

    ولی دوباره تکرار میشه

    پس برای بقیه هم همینطوره

    اگر کسی به من قول میده کاری را نکنه

    پس میکنه ن به این معنی ک طرف میخواد به من دروغ بگه

    ن به این معنی که طرف ادم بدیه

    ن

    طرف واقعا قول از ته دل میده

    ولی نمیتونه انجامش بده

    پس من نباید احساسی تصمیم بگیرم

    منی ک چنان ضربه ای سر این احساسی شدنم خوردم ک بعد از چند ماه هنوز جاش درد میکنه

    ولی خدا را شکر میکنم به خاطر این تو گوشی که بهم زد

    واقعا به جرئت میگم

    زندگیم از اون ضربه به بعد زمین تا اسمون فرق کرده

    و خدارا شکر میکنم

    که امروز ی اگاهی کسب کردم که

    از ریشه اون موضوع برام حل بشه

    من خودم هزار و ی باگ دارم

    و باید حلشون کنم و با حل کردنش بزرگتر و بزرگتر میشه

    ولی نمیشه ی شبه تغیرش داد

    باید بیام ریشه هاشو پیدا کنم و از ریشه حلش کنم

    و این انتظار را ندارم ی شبه حلش کنم

    من ادمی هستم ک خیلی حرف میزدم

    خیلی ک میگم یعنی خیلی

    و سعی میکردم با حرف زدنم بقیه را بخندونم

    ولی هربار مسخره میشدم

    با دوره عشق و مودت فهمیدم که

    اقا من این کار را برای این میکردم که

    تایید بقیه را بگیرم

    بقیه از من تعریف کنند

    بقیه بگند این پسر چقدر خوبه

    از خودم میکندم

    تا اعتبار به دست بیارم

    ولی با اگاهی های دوره عشق مودت مخصوصا جلسه 3 فهمیدم که

    هروقت من کاری میکنم و از خودم میکنم که بقیه خوشحال بشند

    این کار جواب برعکس میده

    اصلا من چرا میخوام تایید بقیه را به دست بیارم

    اصلا چرا بقیه باید به من اعتبار بدن

    اصلا چرا بقیه باید منو دوست داشته باشند

    اصلا چرا بقیه

    اصلا چرا خودمو دوست نداشته باشم

    اصلا چرا نباید خودم به خودم اعتبار بدم

    مگه این بقیه کی هستند

    و اینو فهمیدم

    که اگ من خودمو دوست داشته باشم بقیه دوسم دارند

    اگه خودم به خودم اعتبار بدم بقیه هم به من اعتبار میدن

    و…….

    و هروقت دلم بخواد حرف میزنم

    دیگه اون ادم پرحرفی نیستم که میخواستم کلی بگم و بخندم تا بقیه بهم اعتبار بدن

    اینا را گفتم که بگم

    من همیشه به خودم گفتم از این تاریخ و این ساعت دیگه اینکار را نمیکنم

    ولی دو دقیقه بعد میکردم

    ولی از وقتی اومدم ریشه هاشو پیدا کردم

    تغیرات شروع شد

    ولی تغیرات ی شبه نبود و نیست

    به این نتیجه میرسیم

    که اگه کسی قول میده کاری را دیگه انجام نده

    حتی اگه واقعا دیگه اون کار را انجام نده

    یک شبه نمیتونه درستش کنه چون پاشنه اشیلشه

    پس من میرم سراغ پلن B

    همگی در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3352 روز

    سلام به استاد خودم

    سلام به دوستان گرامی

    استاد خیلی فایل جالبی بود خیلی نکته داشت و یک نکته خاص برای رشد بود .

    اینکه بتونیم اکثر پترن ها رو بشناسیم هر کدوم که ب درد نمی‌خورد ، تکراری بود رو با ی فرمول ساده در ذهنم کم‌ رنگ کنم و اینجوری حواشی فکری ، شرایطی و هدر رفت انرژی بسیار کم رنگ میشه و تمرکز برای هدفم و سرعت رشد بیشتر میشه و این یعنی بهره وری این یعنی یک رشد مدام و بقول استاد هرس کردن شاخ و برگ های بیخود کدبعد از انجامش درختان ، باغ تغییر میکنم و این کمک به تغییرات و رشد بهتر و با کیفیت تر ما می‌کند .

    بی نهایت سپاسگزارم که این آگاهی ها روزانه به ما گفته میشود و استاد بهترین دنیا با سخاوت در کنار ما هستند و راهنمایی میکنند.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: