نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
رد پای 11 از تعهد 40 روزه
اگر در مورد الگوهای تکرار شونده و تجربه های خودم بخام بگم:
1.اینکه خیلی دلسوز دیگرانم.همه همه که میگم یعنی همه.از پدر بچه شوهر برادر گرفته تا همه.همیشه به هر دری میزنم تا اب تو دلشون تکون نخوره.حتی در مورد بچه هامم همینجوره.به چشم میبینم اونقدری که برای پدرشون احترام قائلن و به حرفاش اهمیت میدن در مورد من اینجوری نیس و این درحالیکه من بیشتر براشون دلسوزی میکنم.
برای برادرام که اونقدر زیاد بود(البته جدیدا دیگه کمتر شده چون هم خسته شدم هم طبق قانون خدا رفتارهایی ازشون دیدم که گفتم دیگه بسه)
که تا جاییکه یکی از داداشام باهام قهر کرده یک سال و نیمه ندیدمش.در صورتیکه موقع پندمیک که مریض شده بود از تمام زندگیم و بچه هام میزدم از صب تا شب در گیر اون بودم از تهیه کردن ابمیوه غذا بگیر تا محیا کردن خرج خونش.
چندین بار دیگه مشکلات داشت و اولین نفر من بودم که به کمکش میرفتم.و از دل و جون مایه میزاشتم.هر موقع پول قرض میخاست به من زنگ میزد.جوری با من قهر کرده که حتی من دلیلشو نمیدونم.اصلا نمیفهمم چرا قهر کرده.ولی چون نخاستم ذهنم درگیر بشه کنکاش هم نکردم.
و الان ازش ممنونم به خاطر این رفتارش.چون تنها کسیکه میتونست به من یاداوری کنه که دارم مسیر رو اشتباه میرم خودش بود.دیگه چتد ماهی هست برام مهم نیست.میگم هر موقع تکاملم رو گذروندم همه چیز درست میشه.و براش ارزوی خوشبختی میکنم.
دیشب باز هم مشکلی پیش اومد و برادر کوچک دیگمم احتیاج به راهنمایی داشت.خیلی فکر کردم بهم زنگ زد بهش گفتم واقعا نمیدونم چیکار کنی.
چون پدر من وضع مالی خوبی داره ولی دریغ از ذره ای زندگی خوب.برادر کوچیکم میخاد عروسی بگیره و پدرم چون برا دوتا داداشای دیگم مجلس گرفته برا اینم قبول کرده.داداشم دیشب بهم گفت بابا پول نمیده.گفتم واقعا من نمیدونم خودت بهش زنگ بزن من نمیدونم باید چیکار کنی.و اونقدر وابسته منه که هر چی من بگم گوش میگیره.تلفن رو که قط کردم دیدم من دارم اینم مث اون یکی داداشم میکنم داره جوری بار میاد که نتونه در برابر مشکلات زندگیش بایسته.
و اگر من دوسش دارم نباید وقتی زمین میخوره بغلش کنم باید بزارم خودش بلند شه تا بشین پاشو رو یاد بگیره.امیدوارم خدا کمکم کنه که بتونم ثابت قدم باشم چون هنوز نجواها میاد تو ذهنم.
2.پترن بعدی در مورد همسرمه.20 ساله داره یه کار رو تکرار میکنه و من واقعا خسته شدم.اونم اینکه عزت نفس نداره.البته من خودمم قبول دارم عزت نفسم زیاد نیست ولی از همسرم بهترم.کلا من و همسرم در مقابل پدرم اصلا عزت نفس نداریم.
حدود 10 سال پیش ما تو یه کاری با پدرم شریک شدیم بماند که ور شکست شدیم و کلی پولامونو از دست دادیم.هم ما هم پدرم.ولی تجربه بزرگی برای همسرم شد چون یاد گرفت تا تو کاری تکاملش رو طی نکرده سراغش نره.خلاصه مقداری پول از اون شراکت موند و ما تو یه ملکی با پدرم شریک شدیم.الان نزدیک 10 سال میگذره و من و علی الخصوص همسرم نمیتونه به پدرم بگه ما سهممون رو میخایم.من چند باری گفتم ولی پدرم میگه ملک سنگینه کسی نمیخره.
خلاصه اینکه ما هر چند وقت یه بار سر این موضوع ناراحتی داریم.که همسرم میگه اجاره هاییکه از اونجا پدرم به ما میده کمه اگه جای دیگه پول گذاشته بودم چنان میشد و…
این یک موضوعه و موضوع بعد اینکه جدیدا هر دو سه روزی سر یه موضوعی ناراحته از سر کار که میاد اخماش تو همه و میفهمم که باز از کسی ناراحته.دیشب این موصوع تکرار شد دقیقا زمانیکه من داشتم کامنتای این فایل رو میخوندم.
رفت تو اتاق بخابه منم بدون اینکه عصاب خودمو خورد کنم گفتم باید بتونم خودمو کنترل کنم رفتم برقو خاموش کردم درو بستم.
اتفاقی که افتاد بعد از یک ساعت و نیم اومد بیرون خندید و گفت بیا سر جات بخاب.گفتم باشه کارم تموم شه میام.گفت نه دیر وقته پاشو دیگه و منم بهش گفتم این کارت خیلی بده که اخماتو میاری تو خونه برای اینکه جلوی عصبانیتم رو بگیرم نیومدم بخابم.و گفت چیکار کنم نمیتونم به بابات بگم پولمو بده برا همین اعصابم خورد میشه.گفتم اون بابام اونم تو من اصلا ناراحت نمیشم پول خودته بهش زنگ بزن هر کار میخای بکن بهش بگو پولتو بگیر.
استاد میشه در مورد این موضوع توضیح بدین:گاهی طرف میدونه مشکل کجاست ولی حتی نمیگه که میزارمش کنار حتی همون قولی که دیگه تکرار نمیشه رو هم نمیده.میگه من همینم نمیتونم حرفمو بزنم.یا نمیتونم این عادت رو کنار بزارم.یا این کارو ترک کنم و مشکل اینجاست که حتی نمیخاد اون رفتار رو کنار بزاره چون میگه من نمیتونم(واقعا نمیتونه کنار بزاره چون تو این مباحث نیست و فکر میکنه کسیکه این اخلاقو داره همینه و کاریش نمیشه کرد).و حالا اون طرف همسرمونه و خیلی اخلاقای خوب داره و واقعا عاشقش هستیم یا بچه مونه.و میدونه این کارش خوب نیست ولی میگه من نمیتونم اون رفتارو انجام ندم چون اخلاقمه.استاد لطفا حتما حتما حتما بگید اگه طرف نخاد اون کار یا رفتارو کنار بزاره اونوقت باید چیکار کنیم.چون اینجا دیگه واقعا نمیشه همسرمونو کنار بزار بزاریم باهاش کات کنیم.چون واقعا جاهای دیگه زندگی هیچ مشکل خاص بزرگ دیگه ای نداریم.
گاهی میگم خوب توجه نمیکنم به نکات خوبش توجه میکنم از بین میره.که وقتی این کارو میکنم اخلاقای خوبش زیاد میشه ولی میبینم بعد 20 سال حتی تو سن 43 سالگی هنوز این اخلاق بدش از بین نرفته.بعد میگم دیگه واقعا اگه میخاد تو 50 یا 60 سالگی خوب بشه نمیخام که خوب بشه.مثلا هر سری که از هر چیزی ناراحته گاهی تا یک هفته با هیچکی تو خونه حرف نمیزنه و بعد از 1 هفته تازه دهان باز میکنه من از فلان کس یا فلان اتفاق ناراحت بودم.
وقتی که میخام به این کارش توجه نکنم باز با خودم میگم نکنه دارم اشغالا رو میزارم زیر مبل.
و باز درمانده میشم که نکنه راه رو اشتباه میرم.من دور عشق و مودت رو هم دارم کار میکنم.خیلی تاثیر گذاشته روی زندگیم.یه جاهایی خیلی مقاومت دارم ولی باید اونقدر تمرین کنم تا بره تو فکرم تو باورهام.ولی
کلا فرق توجه نکردن به ناخاسته ها و گذاشتن اشغالا زیر مبل رو دقیق نمیفهمم.چون احساس میکنم سوال خیلی از دوستان هم هست.وقتی به ناخاسته ها توجه نمیکنم باز یادم میاد نکنه دارم اشغالا رو میزارم زیر مبل!
با اینکه نتیجه هم میگیرم ها ولی تو رفتارای دیگران میبینم یه کار منفی رو باز هم طرف تکرار میکنه.و بعضی وقتا احساس احمق بودن بهم دست میده.و با خودم میگم اگه مسیرم اشتباه باشه که همین مسیر میشه باور و باز کار بد از بدتر میشه که.!
و احساس میکنم خیلی ها مث من گاهی اینا رو باهم اشتباه میگیرن.
از شما استاد نازنین بابت راهنماییها و این فایلهای گرانبها که جدیدا واقعا تو سایت غوغایی به پا کرده هزاران هزااار بار سپاس گذارم.
در پناه حق باشید.
سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.
سلام به همه و تک تک هم خانواده ای های عزیزم.
امیدوارم حالتون عالی و خوب باشه.
استاد دقیقا این مسئله ای که میفرمایید را منم بهش برخوردم، این که من هستم که با باورهای غلط به این شرایط بر خوردم.
مثلا من هر بار یه کار جدیدی شروع میکنم در ابتدا شور و شوق و شعف بالایی دارم و رفته رفته ذهنم درگیر اتفاقات و شرایط ناخواسته می شود.
یکی از این شرایط اینه که فردی که واسم کار میکنه کارش را درست انجام ندهد و بخواهم با اون فرد برخورد کنم و بهش بگم که تو کار درستی انجام ندادی و …
یا اینکه پول رو به موقع نگیرم و مشکلات پس از اون، یا هر مشتری که بهم میخوره پول را به موقع پرداخت نکند.
یکی دیگه اش اینه که من هرکاری انجام میدهم این استرس یا این باور مزخرف با من هست که اگه نشه چی؟ خیلی الان بهترم تو این موضوع ولی وقتی توی کار آخرم برگشتم به باورهام و فکرهایی که احساس منو شدید بد میکرد دیدم این یه موضوعی بود که همش وارد ذهنم میشد و من اعراض میکردم ازش. یا با افکار مناسب رنگ سفید را میریختم روی کاشی های سیاه. بهتر شدم ولی باز هم توی وجودم قرارداده و میفهمم که این از عزت نفس من هست جایی که واقعا جای کار داره.
عزت نفس، احساس لیاقت، احساس ارزشمندی، احساس اینکه من بندگی میکنم و خداوند وظیفه داره کارها را انجام بدهد، من حرکت میکنم و خدا وظیفه داره درها را واسم باز کنه، خداوند وظیفه داره هدایتم کنه.
حالا اما واقعا به این نتیجه رسیدم درسته این مسیر درسته و من باید تکاملم را به صورت بهبود های کوچک اما ادامه دار طی کنم تا به تک تک خواسته هام برسم.
من باید مهمترین چیز زندگیم یعنی تمرکزم را بذارم روی خودم و خواسته هام تا به اون شخصی تبدیل بشم که میخوام، من باید ایمان داشته باشم و هر لحظه عمل کنم.
خداروشکر.
استاد عزیزم من هم افرادی بوده اند که توی زندگیم اومدند و الگو را داشته اند و من اونموقع اینو نمیدونستم ولی الان فهمیدم با توضیحات شما.
الان دلیل مثلا سوءسابقه گرفتن ها را فهمیدم، اینکه نتایج اشخاص را میپرسند را فهمیدم، این که اون فرد چه الگویی داره خیلی مهمه، اینکه اون فرد در طول زندگیش چه نتیجه هایی گرفته را میفهمم.
مثلا من با یه دستی از دستان خداوند شریک شدم که ایشان با اینکه من دیدم الان درگیر هست توی چندتا کار ولی فکر کردم با من چون من دارم روی خودم کار میکنم، نتیجه اش متفاوت میشود، که میدونم دلیل این شراکت چیزی نبود جز بی ایمانی من و کمبود عزت نفسم و البته نداشتن تخصص زیاد توی اون کار (یعنی من بدون اینکه تکانل طی کنم رفتم یه کار تقریبا بزرگ واس خودم گرفتم).
خلاصه الان استاد خیلی بهتر میدونم چیکار کنم، اگر همیشه این نکات را یادآور بشوم، قوانین را تایید کنم و شخصیت خودم را نیز تغییر بدهم.
خداروشکر میکنم و ازتون بینهایت سپاسگزارم استاد بخاطر این سخنان گوهر بار و این نگاه عالی شما به مسائل. به زندگی، به اشخاص و به باورها.
عاشقتونم استاد عزیزم. عاشقتونم مریم خانم عزیزم.
امیدوارم به زودی توی پرادایز چند روزی مهمونمون بشم ان شاءالله.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشالله هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه.
خدا رو سپاسگزارم که شنیدن و درک آگاهی های این فایل رو روزیم قرار داد و از شما ممنونم استاد که این اندازه آگاهی و آموزش رو صادقانه و عاشقانه بدونه چشم داشت با ما به اشتراک میگذارید. انشاالله خداوند همواره مسیر رو براتون راحت تر و ساده تر و لذت بخش تر کنه.
خدا رو شکر از وقتی که یادم میاد انسانی نبودم که دلم بخواد با کسی درد دل کنم یا دوست داشته باشم کسی برام دلسوزی کنه ولی قبل از آشنایی با شما آدم دلسوزی بودم و دوست داشتم کمک کنم خیلی انرژیها گذاشتم و خیلی وقتها ذهنم وقتم و انرژیم رو بسیار درگیر مسائل بقیه کردم و جالبه فکر می کردم وظیفه ی من چشم پوشیه و فکر میکردم حتما این آدم درست میشه و یا خدا اصلا میخواد که من کمکش کنم و اگر نکنم خدا از دستم ناراحت میشه استاد حالا که دارم اینها رو مینویسم بیشتر میفهمم که قبلاً چقدر خدا رو اشتباه شناخته بودم ولی از وقتی به لطف خداوند با شما آشنا شدم و خدا رو بهتر شناختم دیدم چقدر خداوند و قوانینش متفاوته با اون چیزی که من فکر میکردم…
استاد من الان بهتر فهمیدم که درست تر انتخاب کنم و تصمیم بگیرم کلامتون بسیار مغز داره خیلی استپ کردم و بیشتر خودم رو و عملکرد و ضعفم رو شناختم مثل اینکه برا من بود استاد هر فایلی میگذارید مثل یه دوره میمونه میخوام بگم خیلی این فایلهای دانلودی ارزشمند هست واقعا شما همه چی رو در واقع اون اصل رو هر بار به شکلهای مختلف در غالب فایلها و دوره ها به ما گوشزد میکنید من باید بسیار بسیار گوش بدهم و انشاالله هر بار به اندازه درکم به عمل تبدیلش کنم.
نکته ای که من از این صحبتها بیشتر درکش کردم اینه که ما نباید جای خدا رو برا بقیه بگیریم خدا به همه انسانها و ذره ذره هستی نزدیکه و درونشونه پس کافیه انسان اراده کنه و انتخاب کنه راه درست رو لاجرم یاری و هدایت رو از طرف خداوند خواهد چشید …
خدا مالک و فرمانروای هستی هست من نباید بخوام که جای اونو برا بقیه پر کنم چون وقتی دارم دلسوزی بیجا میکنم دارم و برا تغییر بقیه انرژی میگذارم دارم به خدا میگم اشتباه کردی و من میخوام درستش کنم وقتی قانون رو درک کردم این و برا خودم هر موقع که خواستم دلسوزی کنم تکرار کردم تا متوجه بشم چقدر این کار اشتباهه و فاجعه هست تا تکرارش نکنم درک قانون به من خیلی خیلی کمک کرده در درست فکر کردن درست عمل کردن خیلی بهترم نسبت به قبل هر چند هنوز جای کار دارم در مورد خیلی جاها ولی در این مورد میتونم بگم پیشرفت زیادی داشتم از نظر بقیه بی رحم و خونسرد و بی احساس که اصلا با زهرای قبلی شباهتی ندارم و کیلومترها فاصله دارم به لطف خداوند و شما استاد عزیزم الان جایی هستم که با قدرت بگم ایمان دارم همه انسانها در جای بسیار بسیار درست و زمان درستی هستند منه زهرا الان جای درستی هستم وای خدای من چقدر این نظم زیبا و قابل تحسینه که خدا در جهان قرار داده چقدر قانون عالیه بعضی مواقع دوست دارم بلند فریاد بزنم که همه چی این جهان درسته به خدا بگم خیلی ممنونم خیلی نظم جهانت قشنگه خیلی… من کم میارم برا اینکه اون شکلی که باید سپاسگزارت باشم ولی بدون همه چی خیلی عالیه و خیلی خوبه که هستی و دارمت خدای مهربونم …
استاد عزیزم ،مریم جان و دوستان خوبم خیلی دوستتون دارم انشاالله در پناه رب العالمین همواره شاد سالم موفق ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به استاد خوبم و همه ی خانواده ی عباسمنش
اومدم که اعتراف کنم خودم یکی از اون آدمهایی هستم که الگویی را بارها تو زندگیم تکرار کردم تا این لحظه از زندگیم،
به خاطر عجول بودنم ،از بچگی یه راهی را انتخاب کردم و تا وسط راه رفتم وقتی میدیدم نمیرسم به این زودی ،رهاش میکردم.
رفتم ژیمناستیک ،شروع کردم تا چند تا کلاس رفتم دیدم هنوز ژیمناستیک حرفه ای نشدم ،و این زودی ها نمی رسم ،ولش کردم؛
رفتم والیبال ،همینطور؛
کلاس زبان رفتم،همینطور؛
تا الان ،
میخوام مهاجرت کنم همون ذهن عجول میگه تو باید زبانتو تقویت کنی و باز روند داره.
باورم شده که من پشتکار توی هیچ زمینه ای ندارم.
هیچ روندی را تا آخر نرفتم تا حالا.
ولی میخوام از این چرخه ی تکرار شونده بیام بیرون ، چون نمیخوام به سن پیری برسم و هنوز رویاهامو تجربه نکرده باشم،
باید تغییر کنم.
ممنونم
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام به استاد عزیز ومریم بانوی شایسته وتک تک دوستان گلم
خدارا سپاسگزارم بخاطر امروز بخاطر درک آگاهیهای این فایل
استاد ازشما سپاسگزارم بخاطر این آگاهیهای ارزشمند که بخاطر لطف وبخشنده گی خودت به ما هدیه میدی ودوست داری که شاگردانت در تمام زمینه ها بالاترین نمره را بگیرنداینکه شما هرروز مسائل را برا ما با مثال باز میکنید تا ما راحت تر آگاهیها را درک کنیم خیلی قابل تحسین هست از شما ومریم جان بی نهایت سپاسگزارم
چکیده ای از آگاهی های این فایل
وقتی یه اتفاق نامناسب تکرار میشه باید بدانیم که کدی هست که داره تکرار میشه
وقتی یه موضوعی بصورت احساسی وشدید شما را درگیر میکنه یعنی کاملا از هم می پاشید این یعنی اینکه در آن حوزه ریشه اش را پیدا کنید نه فقط آن اتفاق یا آن عادت را یا آن آدم را ،داستان داستان یک فرد ویک اتفاق نیست داستان در درون ماست ما باید دید بالاتربه موضوع پیدا کنیم ریشه ها را بهتر درک کنیم که چه عاملی باعث میشه که من بشدت از یک حرف معمولی یا رفتار همسرم بشدت عصبانی بشم چه چیزی در من ریشه داره ویادمون باشه اگر پیدا کردیم ریشه را وباورهایمان را بهتر کردیم و کدها راتغییر دادیم اتفاقی که می افته آن مشکل ناپدید نمیشه آن مشکل تعدادش کمتر میشه فاصله تکرارش بیشتر میشه تا به مرور زمان وقتی باورهات بصورت بنیادین تغییر کرد کاملا از بین بره
موضوع بعدی
بحث بر انگیزه ممکن است نشنوی یا بشنوی ونفهمی یا بشنوی وبفهمی وعمل نکنی وقتی شما با شناخت خودتون به چیزهایی رسیدید که پاشنه آشیلتون هست به این نتیجه می رسید که الگوهایی میخواهید تا بهتر شوید وقتی حرف نامربوط میشنوی عصبانی نشوی وقتی تو ترافیک یکی میپیچه جلوت عصبانی نشید و….تلاشمون این هست ولی نمی توانیدچون باور هست چون برنامه داره چون آن ذهن هست
به این نقطه برسید در مسائلی که نقطه آشیلتون هست می خواهید که بهتر شوید اما در اغلب موارد نمی توانید بهتر شوید این رو درک کنید وابزاری کنید روی دیگران
مثال
وقتی یکسری الگوها تکرار میشه یعنی یکسری باورها وفرکانس ها داره در ذهن ما تکرار میشه چون این باورها تکرار میشه جهان هم این رل به ما ثابت میکنه
برای درک بهتر،که ما کجا واکنشهای شدیدی داریم
اگر یکسری احساسات درشما اتفاق می افته وداره تکرار میشه بخصوص منفی باید به خودتون بیایید وبگویید این من هستم که دارم اتفاقات را در زندگی خلق میکنم که هر چند وقت یکبار در زندگی به مشکل بر میخورمدر این مورد از تجربه خودم بگم همسرم از اینکه ازش سوال کنم کجایی یا کجا بودی خیلی عصبانی میشد وهرچندوقت یکبار یه بحثی بین ما پیش میومد وایشون شاکی که یعنی چه خب من مغازه بودم ویا اگر تماس میگرفتم باهاشون که پشت خطتشون بودم میگفتم با کی صحبت میکردی بشدت عصبانی میشد وهردفعه با ناراحتی حال واحساس منم خراب میکرد بعد از یه مدت که این رفتار از من واز ایشون تکرار شد بخودم گفتم فهیمه بخودت بچسب چکار داری به او خب دیگه سرکارم باهاشون تماس نمیگرفتم فقط یه پیام عاشقانه براش میفرستادم یا وقتی باهاش تماس میگرفتم دیگه باخودم عهد کردم ازش نپرسم کجایی یا پشت خطط کی بود که جوری شد ایشون که تماس میگیرند به من میگن مثلا من مغازه نیستم آمدم فلان جا اگر جواب تلفن ندادم نگران نشو ویا وقتی پشت خطش بودم وقطع میکردم خودش تماس میگرفت ومیگفت معذرت میخوام عزیزم داشتم با مشتری ،با آبجی ویا ….. صحبت میکردم واین بخاطر این بود که من رو احساس ارزشمندیم کار کردم هر دفعه باخودم تکرار کردم اینا فرعیات زندگی اصل را دریاب گفتم حیف احساس قشنگت نباشه که با این رفتارها خرابش کنی
/وقتی من نسبت به یک موضوع واکنش شدید نشون میدم یعنی باورهای من نسبت به اصل واساس آن موضوع ایراد داره /
من باید روی احساس ارزشمندی خودم کار کنم فارغ از اینکه دیگران چه فکردارند وکار میکنند من باور کنم ارزشمندم خودم ،جسمم،روحم ،وقتم ارزشمندم وچون ارزشمندم لایق بهترینها م نگران حرف مردم نباشم اگر من خودم را ارزشمند بدانم حس لیاقت داشتن بهترینها را در خودم نهادینه کنم دیگه از قضاوت بقیه ترسی ندارم برام مهم نیست مردم چی میگن
ریشه بسیاری از مشکلات ومسائل ما به احساس لیاقت وارزشمندی بر میگرده ولی باید بدانیم آن جاییکه احساسات شدید خاصی تجربه میکنیم فقط آن موضوع خاص نیست بلکه در واقع یک فضای بزرگتری است یه باور گسترده تری است که ریشه بنیادینی در کار هست که باید روی آن کار کنید ونشانه کار کردن روی آن این است که آن اتفاق کمتر تجربه میکنید یا فاصله زمانی بیشتر طول میکشه واز این فاصله ها متوجه میشی تو داری تغییر میکنی این را بعنوان یک نشانه بگیر یه کدی را تغییر دادی که این اتفاق کمتر می افته
استاد در مورد مثالهایی که شما مطرح کردید من مثالهایی از زندگی خودم رو میارم تا به یاد داشته باشم من قادر به تغییر دیگران نیستم تا به یاد داشته باشم من ارزشمندم در مورد پترن ها:من یه آبجی دارم هروقت پول قرض میخواست زنگ میزند که فلان مقدار پول ازت قرضی میخوام وده روز دیگه بهت بر میگردونم میگفتم باشه شماره کارتت بفرست برام ده روزش گاهی میشد یه ماه که زنگ میزد میگفت آبجی شماره کارتت رو بفرست من پولت رو برگردونم میفرستادم بعد چندروز میگذشت دوباره زنگ میزد واین دفعه مبلغ بیشتر وهر دفعه آن مدتی که تعیین میکرد یکی دوماه دیرتر بر میگردوند تا اینکه دفعات بعد که زنگ زد گفتم ندارم باید مساعده بگیرم وتا آخر ماه باید برگردونی بار اول خوب بود ولی دوباره همون آش وهمون کاسه دیگه منم دیدم هردفعه کلی وقت وانرژی صرف بحث کردن با ایشون میشه پلان Bرا اجرا کردم هروقت تماس گرفت گفتم نه آبجی ندارم وسیله خریدم کل حقوقم صفره طلا خریدم دیگه تموم شد یکی از داداشام هم این اخلاق را داره ولی چون من دیگه از آن مدار خارج شدم البته این موقعه گوش دادن به فایل متوجه شدم چون ایشون از تمام اعضای خانواده پول میگیره که فلان وقت برگردونه ولی از من هیچ وقت این درخواست را نداشته چون من در رفتار با خواهرم یاد گرفتم برای خودم برای وقتم وبرای کاری که انجام میدم ارزش قائل باشم یاد گرفتم بادلسوزی بی جا اول از هم بخودم ضربه میزنم وپذیرفتم که من قادر به تغییر دیگران نیستم
ومثال آشنا شما درخصوص خانمی که هر دفعه بقول همسر معتادش اعتماد میکرد تو زندگی زناشویی سابقم وقتی متوجه شدم همسرم معتاده اول ازخانواده ام کلا پنهان کردم هر دفعه ایشون قول میدادند ترک کنند ولی میدیدم نه میگفتم قول دادی شاید بیش از ده بار کمپهای مختلف بستری میشد برای ترک ومن هردفعه به خانواده ام میگفتم نیست برای کار رفته شهرستان چون آن موقعه خیلی ترس از قضاوت ،ترس از حرف مردم ،ترس از آبروریزی داشتم تا اینکه دیگه موضوع را باخانواده ام مطرح کردم وبا حالت قهر آمدم خانه پدرم واین اتفاق هم چند بار تکرار شد هر دفعه این آقا با چند نفر از اقوامشان میومدند وقول میدادند من برمیگشتم خونه یه ماه خوب بود دوباره روز از نو روزی از نو ؟،یکی از اقوام ایشون هردفعه به من میگفت فهیمه تو چه احتیاج به این آقا داری دستت تو جیبته خانواده ای داری که کنارته بخاطر باورهای مخربی که داشتم یکسال طول کشید ولی با توکل بخدا پلان B را اجرا کردم وازایشون جدا شدم بعد از آن راهها برام باز شد وبا شما وسایت شما آشنا شدم دوره عزت نفس رو تهیه کردم و بطور جدی روی باور احساس لیاقت وارزشمندیم کار کردم تا بعد از یکسال بهترین رابطه را جذب کردم همسری که ازهزلحاظ منحصر به فرده
وجمله آخر قبول دارم که هیچ کس کامل نیست وهمه آدمها یه نقص هایی دارند یکسری مسائل برا ما خیلی مهم است وطرف اتفاقا این موارد را داره الگوها را درخود پیدا کنیم وسعی کنم احساساتی عمل نکنیم
خدایا تو هزاران وهزاران بار شکر که مرا خالق زندگی خودم آفریدی
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
با سلام خدمت استاد عزیز
من تصمیم گرقتم بعد کلی فکر کردن بیمه عمر خودمو بفروشم و خیلی زودتر از زمانی که نماینده بیمه میگفت پول تو حسابم امد
خب الان تصمیم گرفتم که این دوره رو خریداری کنم ولی تردید دوباره امد سراغم که شرایط مالیت اجازه میده 3 و800 بدی و دوره بخری کلی هزینه واجب داری
خب مثل همیشه محدودیت مالی هست ….؟؟؟
گفتم ببینم این قسمت از سایت که مرا بسوی نشانه ام هدایت کن درست کار میکنه ؟
باورم نمیشه استاد
قسمت (گفتگوی استاد عباس منش با دوستان | قسمت 32) امد و رفتم مطالبش و خوندم که خانم زهرا از دوره های شما نتیجه ای که گرفته بود و نوشته بودن
(با مقدمه کشف قوانین زندگی حجت برای من تمام شد و شروعی برای تغییرات اساسی در زندگیم بود
با فایل موفقیت مسیر است یاد گرفتم از مسیر رسیدن به اهدافم لذت ببرم و اگه این مسیر بدون لذت باشه در نهایت بی فایدس.
فایلهاو اموزه های استاد در ابتدای مسیر برام حکم مسکن داشت اما و اما حالا به شکل ویتامین عمل میکنه ..هر روز بهتر از دیروز میشم…)
دیگه مطمعن شدم راهی که دارم میرم درسته .
نمیدونم این کامنت منو میخونید یا نه ؟
شاید برای شما عادی باشه از این موضوعات ولی برای من بیشتر شبیح معجزه بود که انقدر دقیق به جواب برسم
حتما از بهبود شرایطم در تمام جنبه ها براتون کامنت میذارم مخصوصا شرایط مالی
از شما و خانم شایسته کمال تشکر و دارم انشاالله سالیان سال پاینده باشید سالم و سعادتمند در دنیا و آخرت
خدانگهدار ..
سلام استاد عزیزم
از زمانی که با استاد اشنا شدم الگوها تکرار شونده تو زندگی ام خیلی خیلی کمتر شده ولی تو بحث مالی هر چند وقت یکبار یک استپ میکنم ولی با هدایت خداوند ورفع یک سری موانع باعث میشه یک قدم جلوتر برم
اما الگوهای تکرار شونده خوبی که قبلا و الان برام اتفاق می افته این که بیشتر با افرادی بر میخورم که بخشنده هستند
اما جواب،سوال
من خیلی بهم میریزم از افرادی که مسئولیت خودشون را انجام نمیدن و باعذر بهانه میگذارن به عهده من و بدتر اینکه یکی دایه مهربان تر از مادر براشون میشه و دلسوزی میکنه و میخواد من مسئولیتشو انجام بدم
این الگو قبلا خیلی برام تکرار میشد و من سر دلسوزی نادیده میگرفتم ولی ان افراد این کارشون رو دوباره و دوباره تکرار میکردند
اما خدا را شکر خیلی وقته با این مورد برخورد نکردم ولی اگر بینم با دیگران هم این جور برخورد میشه بهم میریزم
2-افرادی که راحت از مسائل شخصی دیگران سوال میپرسن و اگر طرف جواب نداد میگن حتما ریگی به کفشش بوده که نگفته
3-افرادی که مسائل شخصی دیگران را هزار جا بازگو میکنند وقتی میگیم چرا مسئله خصوصی زندگی فلانی رو به دیگران گفتی در حالی که خواسته بود به کسی نگیم میگه اخه من نمیتونم دروغ بگم ازم سوال کردن که میدونی ماجرافلانی چی بوده منم راستشو گفتم
4افرادی که برای انجام یک سری کاراهاشون دنبال پایه و یا انگیزه دهنده میگردن
5- کسی که بدون اجازه به دفتر و کتابهام دست بزنه
6-افرادی که ازم راهنمایی میخوان اما عمل نمیکنند کلی حرص میخورم
من متوجه شدم که نگرانی از حرف و قضاوت مردم تو وجودم کمی پررنگه
فایل بسیار عالی بود واقعا تا به حال نمیدونستم با افرادی که الگوی تکرار شونده دارند چطوری رفتار کنم ممنون از راهنمایی عالی تون
مشتاق دیدار
بنام الله مهربان و هدایتگر به نعمتها به آسانی با لذت
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته بزرگوار و دوستان
خوشحالم که امروز با دیدن این فایل چندین الگو و اتفاق در ذهنم پیدا و آشکار شد که نشون داد در ذهنم چه باورها و نگرش هایی نسبت به خودم و جهان پیرامون و آدم ها و الگوهای تکرار شونده ای دارم.. و دلیلی هم نداره که من نتایجم چیزی غیر از شرایط الانم باشه.. استاد ممنونم
توی کار قبلیم صاحب کارم خیلی راحت صورت وضعیت رو امضا میکرد و حقوق رو بعد از کمتر یک هفته پرداخت میکرد.. این مورد تا قبل از فهمیدن الگوهای کاری مهندسی که باهاش کار رو شروع کردم بخوبی انجام میشد و الگوی صاحب کارم بود چون مهندس هایی که قبلا باهاش کار میکردند اینو میگفتند..
کار قبلترمم که تنهایی کار میکردم کمتر از دوروز حقوقم رو هفتگی پرداخت میکردند..
تا اینکه با یه مهندس از تهران شروع بکار کردم برای همون صاحب کار..
این مهندس توی کار قبلیش، صاحب کار، صورت وضعیتش رو دیر امضا میکرد و توی پروژه آخرش بعد از سه ماه که نمیخواست حقوقش رو پرداخت کنه و بزور و دعوا تونسته بود از بگیره برام حرف زد..
الان که اینارو میفهمم متوجه میشم که داستان از چه قراره..
این مهندسه کلا روی یک پروژه تمرکز نمیکرد و همزمان چندین پروژه رو باهم برمیداشت و منم باهاش کار میگرفتم.. بنظرم چون الگوش این بوده که اگه مثل صاحب کار قبلی اگه پولم رو نخواد بده لااقل از جای دیگه پول بدستم برسه.. تا اینکه این روال طی شد و همون مهندسی که راحت پول رو پرداخت میکرد شروع کرد به دیرپرداخت کردن حقوق.. اوایل سه روز طول میکشید بعد شد یک هفته بعد دو هفته.. تا الان که پول من و مهندس رو حدود سه ماهه که بهمون نداده با همون پروژه هایی که همزمان میگرفتیم، اونا هم پول رو هنوز پرداخت نکرده اند..
من هربار که حقوق رو دیر پرداخت میکرد یا تاریخ میداد ولی واریز نمیکرد خیلی عصبی میشدم و دقیقا دیگه سر تایم سرکار نمیرفتم یا حوصله کار کردن نداشتم..
توی فایل اول الگوهای تکرار شونده، تونستم بالای هشتاد مورد الگویی که توی کارم برخورد میکردم رو بنویسم.. همینطور توی روابط، الگوهای مسافرت، الگوهای آموزش و یادگیری یه مبحث، الگوی سلامتی، ورزش، روابط اجتماعی و همه اینهارو لیست کردم که از هرکدوم تعدادی رو یاداشت کردم و توی این چند روز همه رو کامنت میکنم..
توی کاری که الان میخام برم دوبار بدقولی کردم و نرفتم.. انگار این بدقولی الگوی کاری منه و داره خودش رو توی شرایط به شکل های مختلف نشون میده و هربار هم اذیت میشم.. و بدرستی استاد گفتند که “میخواهیم تغیر کنیم ولی نمیتونیم” منم هربار که میخوام سر قولم وایسم یه شرایطی پیش میاد که نشه..
اینو هم خوب متوجه نشدم که اگه من الگوی تکرار شونده برای کسی دیگه باشم، من چکار باید بکنم؟
یعنی اون باور هم در من هست؟
انگار منم که مشترکم توی این وضعیت و کاری که میشه کرد خودم رو از این چرخه رها کنم و خارج بشم.. ممکنه دیگران توی اون چرخه بمونن ولی منی که میخام این الگو رو در خودم درست کنم حتما به شرایط بهتر هدایت میشم..
اینا هم نشونه هست که در چه وضعیت و فرکانسی هستم و الگوها و باورهام دارن چه فرکانسی رو ناآگاهانه میرفتن و منم خیره به نتایج و متعجب نشستم!!!
یه مورد دیگه هم که الان یادم آمد اینکه
من با آدمهایی رابطه خوب دارم که ضعیفن
یعنی توی زندگیشون از لحاظ احساسی ضربه میخورن یا بقیه بهشون زور میگن یا نمیتونن کاری رو تا آخر پیش ببرن یا بی پولن یا از عهده وظایفشان بخوبی بر نمیان یا خیلی احساسی ان و کنترلی رو عواطف و احساساتشون ندارن یا کوچیک تر ها بهشون بی احترامی میکنن.. ودر مقابل از آدم های قوی خیلی خوشم نمیاد و اصلا باهاشون رابطه خوبی ندارم یا قهرم.. با اونایی که مستقل هستند و درآمد خوب دارند یا آزادی مالی دارند مخصوصا اعضای خانوادم( اینو الان متوجه شدم)یا اونایی که راحت حرفشون رو جلو جمع میزنن یا قدرت کلام دارند یا با خیلی ها در رابطه هستند در اجتماع..
حس میکنم دقیقا باورهای بدی نسبت به آدم های موفق و مستقل و ثروتمند و توحیدی و آزاد و زیبا و شاد و.. اینا دارم.. غیر از اینم نمیتونه باشه چون الان بیکارم و فقط دویست هزار تومن توی کارتم دارم.. دوره عزت نفسرو بهش نوک میزنم.. قدم اول رو فقط دوبار توی ماه دیدم.. انگار خودم شبیه همون الگوهایی شدم که توی زندگیم میبینم..
قانون واقعا درست عمل میکنه..
استاد هم درست میگه
ظرف عزت نفس ارزشش خیلی سنگین تر و بالاتر از هر عامل موفقیت دیگه ای هست..
خدایا شکرت
سلام خدمت استاد عزیز
واعضاسایت
چقدر این فایل عالی وبینظیر بود خداشکرت بابت هدایت شدنم به این فایل
یکی از پترن هایی که تو دیگران می دیدم
بی احترامی بود که مرتب تکرار می شد از طرف خانواده همسرم وهربار همسرم می گفت تو بی احترامی نکن اونا قدیمی هستن وتا اینقدر درک می کنند منم به خاطر شرکی که داشتم که نکنه بگن آدم بدیم هر بار چشم پوشی می کردم ومی رفتم خونشون دوباره بی احترامی برخورد سرد با اخم بامن رفتار می کردند یه جا دیگه گفتم چرا فقط با من این رفتار رو دارند جالب اینکه هربار مشکل براشون پیدا میشد سریع می اومدن پیش ما از ما کمک می خواستن رفتار خودشون رو یه جورایی توجیح می کردند که فلان کس باعث شد ما با تو این رفتار رو کنیم ما می دونیم تو آدم خوبی هستی همین که مشکلشون رو حل می کردیم دوباره روز از نو شروع می کردند یه مدت از شون فاصله گرفتم تو مراسم هاشون کمتر رفتم
با دوری کردنم چون نمی دیدمشون فکر می کردم درست شدن تا اینکه یه بار با یکیشون رفتیم بیرون خلاصه دوباره زهرشو به جونم ریخت دیگه این بار گفتم اگه اینا می خواستن تغییر کنند کرده بودن چرا باید جایی با کسانی باشم که بهم حس بد میده به همسرم گفتم دیگه من با اون جور آدمها نه رفت وآمد می کنم ونه تحمل بی احترامی را دارم من نمی تونم به کسانیکه احترام برام نمی زارند وقتی به درد سر می افتن یاد ما می افتن کاری ندارم یکی از دلایلی که باعث میشد رفتار اون آدمها رو تحمل کنم حرف مردم بود که نگن آدم بدیه ویکی کمبود عزت نفسه هربار که مشکلی داشتن دلم می سوخت می گفتم این بار دیگه متوجه می شن اما همین که خرشون از پل رد میشد من وهمسرم رو آدم حساب نمی کرد الان بی احترامی می کنند من تو مجالس مهمشون نمی رم چون نیازی به تایید گرفتن از کسی رو ندارم رفت وآمد م در حد سالی یه بار پنج دقیقه عید دیدنی هست فهمیدم آدمهای پرتوقع رو نمی تونی راضی کنی پس دلیلی نداره وقت برای راضی کردنشون بزارم
ویه پترن دیگه وقتی نیرویی استخدام می کردم دیر می اومدن یا از اعتمادم سواستفاده می کردند من دیگه کاری به این آدمها ندارم واخراجشون می کنم چون دارم این باور رو می سازم جهان پر از آدمهای کاری منظم وقابل اعتماد هست
واگه الگو هایی ببینم دیگه سرمو زیر برف نمی کنم که بلاخره درست میشه آدمی که رو خودش کار نمی کنه چطور تغییر می کنه ؟
یکی از پترن های خودم این بود که فکر می کردم باید به همه کمک کنم آدمهایی که به ظاهر بهشون ظلم شده ومی شدم ناجی شون کلی وقت وانرژی می زاشتم از زمانی که با این منطق که هر کس مسؤل افکار وانتخاب های خودشه دست از تغییر دادن آدمها برداشتم ویگه انرژی نمی زارم خودم مهمتر ین کس خودم هستم کسی هستم که باید تغییر کنم اوایل سخت بود نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم قولمو می شکستم زنگ می زدم ساعتها با اون آدم حرف می زدم تا تغییر کنه اما کم کم کمش کردم الان خیلی خیلی کم شده تا بخوام دوباره اشتباه کنم یه ندایی تو دلم میگه تو مسؤل افکار این آدم نیستی خودش باید به فکر خودش باشه چقدر راحت شدم وتمام وقت وانرژیمو برای تغییر خودم می زارم ودیگه دلسوزی بیجا ندارم همه انرژیهامو برای تغییر خودم خرج می کنم نه دیگران ونیازه درتمام زمینه های رشد شخصیم بهتر وبهتر بشم
وهرچقدر بهتر میشم حالم بهتر وحسم بهتر میشه
دوست دارم تمام الگوهای مخرب ذهنیم وپاشنه آشیل هام رو وترمز هامو پیدا کنم روشون کار کنم وبا اون آدم سابق 360 در جه فرق کنم انشاالله
بنام آنکه هرآنچه که دارم از اوست
سلام خدمت استاد عزیز و دوسداشتنی
فایل امروز نشانه من بود و قطعا آگاهی های هست که باید مدام تکرار کنم تا جزئی از وجود من بشه و بقول استاد حکاکی بشه در مغزم به عنوان باور
این آگاهی ها رو ه به جرات میشه گفت در هیچ کتابی قابل دستیابی نیست به این وضوح و به این سادگی که همش برمیگرده به تجربیات استاد و درک الهامتش
استاد عزیزم الان با گوش دادن این فایل که قبلا هم گوش داده بودم فهمیدم چقدر تکرارشون مهمه ،و با اینکه فکر میکردم این باورها رو اون روزها درک کردم و فهمیدمش و تا مدتها با خودم تکرهرش میکردم و حتی در برخورد با آدمهای نزدیکم بکارشون میبردم ولی امروز با گوش دادن به این فایل و تکرارش فهمیدم که اون باورهای قوی که ساختم چقدر ضعیف شدن بطوری که داشت فراموشم میشد و این خودش یه پاشنه آشیل ونشون میده همیشه باید روی خودم کار کنم و فکر نکنم با تکرار یک باور و رها کردنش همه چیز درست میشه
امروز تلنگری بود که باید همیشه به خودم یادآور بشم که آگاهی و بالا رفتن مدار به میزان روی خودم کار کردن بستگی داره
چند وقتی بود دوره 12 قدم که قبلا با کار کردنش تونستم نتایج فوق العاده ای ازش کسب کنم بیخیالش شده بودم و همش به خودم میگفتم که چرا مثل قبل ازش نتیجه ای نمیگیرم ولی الان فهمیدم دلیلش چیه و باید چطور عمل کنم
و البته خدا رو شکر میکنم که هیچ وقت از این آگاهی ها زیاد دور نشدم که به بیراه برم و این خودش جای تقدیر داره از خودم
الان خیلی هوشیارتر شدم نسبت به اخلاق اطرافیانم و بشدت شاخکای من حساسن نسبت به الگوهای تکراری ،و اینم مدیون آموزشهای شما استاد بینظیر هستم
ممنونم ازتون که همیشه برای من پیغام آور آگاهی بودین