نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نحوه برخوردباالگوهای تکرارشونده دیگران.
سلام به استاد عزیزودوست داشتنی خودم.
چفایل خوب وآموزنده ای بود.
ازفایلهایی که استادمیزارن بی نهایت لذت میبرم .حیف که وقت نمیکنم تک تکشونو،گوش بدم یاببینم.
استادازحساسیتهایی که درمورداحساساتی که داریم صحبت کردن که پاشنه های آشیلمونه.
طبیعتاً منم ازاین پاشنه آشیلها زیاد دارم.
درگذشته قبل از اینکه آموزه ها مون زیادبشه،ازسمت دیگران رفتارها و کنشهای زیادی دیدیم که به ماخسارت واردشده.
به قول استادباوجوددیدن وشنیدن هرکدوم باز مجددا تکرارشون کردیم چون بازاعتمادکردیم وحرفاشون روجدی گرفتیم.
حالا که دقت میکنم میبینم تمامی باورهای ماازدیگران نسبت به کارهاشون به خاطرعدم اعتمادبه نفس وعزت نفس بوده.
هرجا که برای خودم ارزش قائل نبودم.
هرجا که راحت اجازه دادم دیگران هرطورکه دلشون میخادبامن رفتارکنن.
جاهایی که بدون فکر و تو رودروایستی چیزی روقبول کردم.
هرجا اعتماد الکی به دیگران داشتم.
جاهایی که ترسیدم قضاوت بشم.
جاهایی که ایمان به خدا نداشتم وبیخودوبی جهت نگران بودم.
جاهایی که تاییددیگران برام مهم بود.
جاهایی که نه باخودم ونه بادیگران صادق نبودم.
هرجایی که دیگران روازخودم مهمترمیدونستم.
هرجا که ازآینده میترسیدم.
جاهایی که احساس امنیت نداشتم.
هرجا که شرک ورزیدم وخدا رونادیده گرفتم.
درکل که عدم شناخت خودم وخدای خودم عامل اصلی همه ی این اتفاقاتی بوده که ازدیگران نسبت به خودم دیدم.
شایدظاهرا اونا مقصربودن ولی حالا که میدونم خودم مقصربودم.
وخودم همه ی اون موضوعات ومسائل روجذب میکردم.
این خودم بودم که باافکاروباورهای مخرب وکوچیکم که سرشارازکمبودهاوهزاران نقص دیگه بود،اون اتفاقات روازسمت دیگران میدیدم.
وپیش خودم میگفتم که چقدربهم خسارت میزنن.
خداروشکر که سطح آگاهیمون بالاتر رفته وبه نسبت قبل خیلی کمترازاین موارد میبینیم.
کارکرد روی تغییرات خودمون باعث شده که باافرادی سروکارداشته باشیم که به ما ضربه نزنن.
یااینکه ما وجه خوبه افرادناجالب را ببینیم.
انصافا کاردکرد هردوره ،نشون دهنده ی رشدوپیشرفت عقلی وذهنی ماهستش.
باکارکردن هر دوره ،یه قسمتهایی ازکمبودها ونواقصمون رو رفع میکنیم.
ومن بابت این موضوع خیلی سپاسگزارخداوندواستادعزیزهستم.
خداروشکربابت الگوهای تکرارشونده دیگران ،اتفاقات کمی میبینم که باعث آزارم باشه وخسارتی بهم وارد کنه.
تغییراتی بنیادین بابت یه سری اخلاق ورفتارهامون ،بالاخره روی تغییرات دیگران تاثیرمثبت میزاره.
درواقع باعث میشه حالا یااجبارا،یاازروی ترسشون یاازروی احترام یاازروی هرحس دیگه ولی کاری رو که مامیخاهیم انجام بدن.
ما تراز کار اونا رونمیگیریم .
چیزی که من میخام اینه که به من آسیب نزنن واونا اینکارو نمیکنن.
حالایکی ازپاشنه های آشیل خودمو میگم که به شدت بهش حساسم وبه شدت به خاطرش آسیب خوردم.وهرباری که به خودم میگم دیگه اینکارو نمیکنم باز تکرارش کردم وتکرارمیکنم.
سالهاس به خودم قول دادم که پیش بعضی ازافراد،سکوت کردن رویادبگیرم وهنوزدرگیرشم.
بنده زیاد صحبت میکنم .
حالا به هر دلیلی !
یامیخام دیگران سرگرم بحثی باشن یا کسی حوصلش سرنره یا به خاطراینکه بعدن مورد،تعریف ،تمجیدقراربگیرم.
یاشناخت رو من پیداکنن که حواسشون به دادوستدهای با من وخلق وخوب من باشه.
یا اینکه میخام برتری خودمو بهشون ثابت کنم.
یا اینکه میخام بگم من خیلی متواضعم ودنبال نواقصمم.
یا اینکه سطح آگاهیمو میخام به رخ بکشم.
یا اینکه به دیگران نشون بدم که من خوشبختم .
یااینکه باحرفام به یه طریقی اونا روبکوبم .
یااینکه به اونا بگم من خیلی شادم.
به هر صورت تمام حرف زدنم بانقصه .
چرا؟!چون همش میخام ثابت کنم.
درواقع قضاوت وتاییددیگران برام از هرچیزی مهمتره.
ولی تجربه بهم نشون داده که حرف زدنام ،ازسمت دیگران باعث حرف زدن اونا شده اونم دررابطه باخودم.
ینی با حرف زدنام وگمنامی شکستن زندگی شخصی خودم خیلی راحت به دیگران اجازه دادم مثل نقل و ونبات تودهنشون بچرخم یامثل یه آدامس ،تودهن مردم باشم.
خیلی خوب میبینم ،میشنوم که دیگران راحت به خودشون اجازه میدن راجع تمامی حرفهای من ،قضاوت کنن وبادرک ومنطق خودشون تجزیه تحلیل کنن.!
ازبدبختی وناخوشی هام میگفتم یه جورحرف میزدن.!
ازخوشی هام حرف زدم یه شکل ،پشت سرم حرف زدن.!
ازشادیهام گفتم یه جور.!
ازتعصب وحساسیتهام توزندگی گفتم یه شکل .!
ازخونسردی و بی خیال هام گفتم ،یه جور!.
ازحرص خوردنام وناراحتی هاوبغضهام گفتم باز یه جور!
ازجنگ ومشاجره هامون گفتم یه جور.!
ازعشق وعلاقم نسبت به همسرم میگم بازیه جور!
از بچه هام میگم یه شکل !
غیبت میکنم یه جور!
بخرم ،بپوشم ،نخرم، نپوشم ،نخورم ،بخورم،بخابم ،نخابم ،برم بیرون ،نرم بیرون ،مهمونی برم ،نرم ،دعوت کنم ،نکنم واااای هرکاری کنم بالاخره به یه نحوی ازم ایرادمیگیرن.
آدما خیلی عجیبن .
ولی اینم میدونم اونا تغییرپذیر نیستن تاوقتی که من نحوه ی درست برخورد روپیدانکنم.
شایدباورتون نشه من تا حالا چقدرسر این حرف زدن دردکشیدم.
هردفه یه جاشو،یه قسمتشو درست کردم بازدیدم حرف برای گفتن دارن.
البته دیگرانی که میگم ،غریبه نیستن ،همین خانواده های دسته اولمون .
بیشتر هم ازسمت خانواده ی همسر.
هرچی مایادمیگیریم کاری به کارکسی نداشته باشیم امااونا بیشترکاری به کار مادارن.
تازه میفهمن رشدکردی ،به جای خوشحال شدن ترقی هات ! بازطوری حرف میزنن که فکرنکنید خبریه!
خلاصه خداروشکربه این درک رسیدم که درهرحالتی اونا چ حق بگن چ ناحق ،چ درست قضاوت کنم چ اشتباه ،اینجا من مقصرم.
این منم که هنوزحدومرز صحبت کردنم رو یاد نگرفتم .
این منم که هنوزب خاطردیگران ،ازخودم مایه میزارم.
این منم که اجازه ی مداخله به افراد میدم.
این منم که نشون دادم نظرشما برام مهمه .
ودلایلهای دیگه!
پس ناهید خانوم مقصر! بیا ویاد بگیرکه کی وچ وقت بادیگران ودر چه حدی گپ بزنی.
من معاشرت بادیگران وبودن درکنارشون رودوست دارم .
اما نه به قیمت این داستانا.
دوست دارم تو دورهمی ها هم به خودم خوش بگذره هم به دیگران .
ینی طوری باشم که وجودم عامل خوشی وشادی دیگری بشه .
نه اینکه تا طرف منومیبینه بگه اه این بازم اومد!
دوست دارم همانطورکه خودم ازدیدن کسی لذت میبرم ،دیگران هم لذت ببرن.
اما نه به قیمت زیر سوال بردن ، ذره ای ازشخصیتم.
بله این موضوع مسئله ای هستش که به شدت باعث آزارم بود.
باتوجه به تلاشهایی که کردم .فایلهایی که گوش کردم .رشدی که ب لحاظ ذهنی و روانی کردم خب خیلی تغییرات رخ داده.
اماهنوزاون چیزی که خودم میخام نشده.
وهنوزموضوعاتی رومیبینم یامیشنوم که خوب متوجه میشم ،مقصربازخودمبودم.
به قول استاد من میخام به طور کلی تغییرکنم وحرف نزنم امانمیتونم.
به نسبت سالهای قبل که خیلی بهترشدم.
هردفه همین دیگران خودشون یادم میدن که چطورودرچ حدی باهاشون برخورد داشته باشم.
درسته سرهرجریانی یه کم دردمیکشم اماهمین که میفهمم بازم یه درس دیگس،آروممیشم.
ولی به قول استاد چند بار؟! تا کی؟!
کلا مدلم اینجوریه همیشه ازجهان سیلی میخورم بعدمتوجه میشم وتغییر جدیم دیده میشه.
آخرین دردم میکشم اونم درد بدی ولی بعدش دیگه تویادم میمونه وآگاهانه حواسمون جم میکنم .
تصمیمهایی که بابت این احساسم تاحالا گرفتم فکرکنم ،بیش از هزاران بار باشه .
گاهی احساس سرزنش واحساس گناه هم سراغم میاد.
فکرمیکنم خدا رو خسته کردم .
ازبس قول دادم ونتونستم.
یه مدتی که تعصب شدید داشتم و همین باعث شده بود به ساعت اول خوب خودمو کنترل کنم ولی بعدش مثل یه بمی منفجر میشدم.
حالا هم که میدونم خودم خالق همه ی این اتفاقات هستم ،بیشترناراحت میشم.
هرچی فکرمیکنم همین یه ایراد،دروجودم عامل اتفاقات ناجالبی ازسمت دیگرانه.
حالایادگرفتم اهمیتی ندم به حرفها وچرندیات دیگران .
اما خب ازطرفی میبینم که میشه این نظرهاوچرندیات وحرفهاکمرنگ باشه .
پس بازمیرسم به نقطه ی اول که بایدخودموتغییربدم .وکمترحرف بزنم .
خیلی طراحی ها کردم برای کمترحرف زدن مثلا بازیهای گروهی بکنیم.
چالشی بندازیم همه حرف بزنیم .
ولی هرکاریم کردم بازتوفرصت وزمان کمم ،بازاون چیزایی که نباید بگم روگفتم .
واین فاجعس!!!!!
صادقانه اعتراف میکنم که خودم عامل همه ی انتقادها وقضاوتهای دیگران هستم .
انشالله به یاری خدا از همین لحظه به خودم قول میدم که تمام سعیم برحفظ گمنامی زندگیم باشه.
تمام نواقصی که توجیهاتی برای حرف زدنم بود ،انجام ندم.
قول میدم دخترخوبی بشم.
اتفاقا همین هفته دوموردپیش اومد که چوب اینکارمو خوردم..خیلی خوشحال شدم به همچین فایل خوبی هدایت شدم.
خودمومتعهدمیکنم به خاطر گل روی خودم ،به خاطرحفظ ارزشهای خودم ،وبه خاطرحال خوبی های خودم.
منی که درحد افتزاح بودم وتونستم خودمو بهتر کنم ،حتمن بازم میتونم بهتربشم.
مطمئنم کارکردن دوره کشف قوانین اتفاقات خوبی رو برام خلق میکنه.
استادجونم ممنونم .
ممنون وسپاسگزارم ازبودنت .
گوش کردن صداتون وحرفهای قشنگتون طنین انداز وآرامش بخش قلب وروحمه .
واقعن شما تنها کسی هستیدکه فکرکردن به صحبتهاتون روحمو جلا وسیقل میده .
صدای شما ،صدای خداست برای من .
عاشقتونم دوستتون دارم .
بنام یزدان پاک
سلام و درود بر استاد ارجمند و بزرگوار
و همچنین خانم شایسته عزیزو گرامی و خانواده باعشق سایت استاد عباس منش
خدایا شکرررررت
بینهایت ازت سپاسگزارررررم
که تواین مکان و زمان هستم و از این در گرانبهایی که خداوند به ما اعطا کرده استفاده بهینه داریم
استاد این یک فایل خودش یک دوره اس و میشه با همین دانسته ها جلوی خیلی از ناملایمتی ها و تضادها رو گرفت و ازش بهرهمند شد به شرطی که به نکات ایمان و عمل داشته باشیم
استاد چقدر خوب و راحت و قابل درک توضیح دادین و چقدر مثلهای خوبی رو بیان کردین و فهم و درکش رو برای من روان و لذت بخش گفتین جوری که اگه این فایل 56ساعت هم ادامه داشت ازش سیر نمیشدم و اصلا نفهمیدم کی تموم شد،،،
اونجاهایی که بادقت و تاکید جمله هاتون رو میگفتین خیلی حواسمو جمع میکردم که دارید اصل و اساس رو تاکید مکنید و تمام الگوهایی که کن تو زندگیم باهاش برخوردم مثل فیلم از ذهنم میگذشت
استاد بابت این آگاهی هایی که به اشتراک می این از تون نهایت تشکر رو دارم
حتی پدر- مادر دوست مربی و معلم اینقدر دلسوزانه و واضح و روشن نمیان این آگاهی ها رو بگن
من الان فروشنده حضوری هستم و با مشتریان متعددی سر و کار دارم که هر کدوم یه شخصیت خاص و جدا از هم دارن و این مثال کاملا برای من آشکار و روشن است که بیان میکنم
یه تجربه ای هست که خدا بهم رحم کرد و خیلی دوستم داشت که دامن گیرم نشد و ازش درس گرفتم
سال 400 یه مشتری عمده داشتم که سنگین خرید میکرد و چک میداد جوری که من به واسطه اون نفر اول فروش میشدم و حس خوبی داشتم و انتظارمن هم بالا رفته بود که باید هر دفعه بهش بار بدم
اون یکی دو سری اول چکش رو به موقع پاس کرد و بعد یواش یواش برگشت میخورد و بلافاصله پرداخت میکرد بعدش هی زمان میخرید هی امروز فردا میکرد و تا20روز یک ماه عقب مینداخت و هی اذیت میکرد برای پرداخت پولش
و از اونجایی که من به فروش و ریال اون احتیاج داشتم و میدونستم آدم بد قول شده و اکثر تلفن هاشو جواب نمیده و با علم به اینکه اگه بار بدم باید هزار دفعه زنگ بزنم و برو پیشش بازم نمیتونستم خودمو راضی کنم و به قول استاد پلن bرو بچینم و خودمو گول میزدم که اشکال ندارد عوضش سفارش خوبی میده و هر دفعه بهش بار میدادم و باز اذیت میشدم
تا اینکه آخرین بار 70 میلیون بار دادم و با بدبختی و ت. چند مرحله ازش گرفتم جوری که دیگه ترسیده بودم و نگران شده بودم
بعداز اون قضیه باز سفارش داد نمیدونم دقیقا چی شد که من راغب نبودم و زیاد جدی نگرفتمش و امروز فردا کردم
تا اینکه بعد از یک هفته متوجه شدم از همه فروشنده ها کالا گرفته و فرار کرده و چند میلیاردی باخودش برده
همین که من شنیدم که بهش بار نداده بودم کلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم که چه خطری از بیخ گوشم گذشته بود
اون شد که دیگه برام درس عبرت شد کسی که به تعهداتش عمل نمیکنه و با چرب زبانی و عذر خواهی میخواد باز براش کار انجام بدی نباید باورش کنی و باید برای خودت ارزش قائل بشی و یک چارچوب و الگو داشته باشی و طبق اون امیال و خواسته و رفتارت با دیگران برخورد کنی و انتظار داشته باشی از اون به بعد سعی میکنم البته سعی میکنم که دیگه طبق الگو و قانون خودم رفتار کنم که بعداً هم دچار از دست رفتن احساسات و سو ظن و بد بینی نشم و هم انرژی و پولمو از دست ندم و سرخورده نشم
تجربه دیگه ای که داشتم تو سالهای 89-93حدود 4سال فروشگاه داشتم مشتریها ازمون نسیه میبردن و به قولشون عمل نمیکردم و وقتی میومدن عذر خواهی و هزارتا داستان و باز نسیه میخواستم و من باز نسیه میدادم
چطوری که چند میلیون من توسط تعدادی از همین جنس مشتری رفت و دیگه اثری ازشون ندیدم
مثال دیگه که میشه زد تو برنامه هایی که از افراد کلاهبردار و دزد و زورگیر میان تهیه میکنن و میپرسن چندمین باره که دستگیر شدی آدم مخش شود میکشه …..
که هر دفعه نادم و پشیمون و…..
تجربه ای که ازش استفاده کردم و نتایجش می دیدم این بود که به قول استاد من روند کسانیکه بد قوای میکنم و تعهد ندارن رو از لیست مشتریان حذف کردم و به خودم گفتم که من با این رفتار و سیستمی که اونها دارن و بیخیال و بی تعهد هستن کار نمیکنم چون ضرر شود از خیرشون بیشتره و درنهایت من حذفشون کردم و انرژیمو برای ساختن مشتریها جدید درست صرف میکنم بی درد سر و شسته و رفته
خدایا شکرت بابت این فایل عالی
من هنوز کامنتهای دوستان رو نخوندم و مطمعنم کلی تجربه و درس میشه از کامنتهای بچه ها کسب کرد
به امید دیدار تک تک دوستان کنار استاد دوستداشتنیمون امین خداجونم
سلام به دوستای عزیز و استاد عباسمنش
یه مثال خیلی واضح برای این موضوع دارم :
استاد چند وقت هفته پیش یکی از دوستای من صبح زود زنگ زد به من و یه مشکل خانوادگی براش پیش اومده بود و ازم خواست که چند ساعت بیاد پیش من .وقتی اومد اینجا و ماجرا رو تعریف کرد من دیدم کل مشکلاتش تا اینجا فقط به خاطر احساساتی عمل کردن و احساسی تصمیم گرفتنشه اولش اومدم باهاش صحبت کنم و بگم نکن و از این حرفا گفتم بی خیال ولی همه اش تلفن به دست بود تو اون مدت و بازم داشت همون کارهاشو تکرار میکرد منم نتونستم ذهنمو کنترل کنم و بی خیال شم نشستم یه سخنرانی درست و حسابی براش کردم که برای خودت ارزش قائل باش و اینقدر سریع از حرف بقیه جوش نیار و احساسی عمل نکن ،آقا این دوست منم اصلا در لحظه متحول شد و گفت آره ساحل راست میگی من عجب اشتباهی میکردم و دیگه فهمیدم و خلاصه کلی مثلا متنبه شد
گذشت و شبش رفتیم شام بخوریم آقا من دوباره دیدم داره با گوشیش ور میره ولی گفتم نه بابا حرف های من هنوز براش تازگی داره این کار احمقانهای نمیکنه ولی همونطور که انتظار میرفت دقیقا در همون لحظات داشت با یکی از افرادی که فکر میکرد بانی مشکله بحث میکرد منم دیگه چیزی نگفتم و گذشت ولی قرار شد شب رو هم پیش من بمونه روز بعدش دقیقا چشم هاشو که باز کرد گفت آره تو دیشب خیلی حرف های خوبی زدی و دوباره تشکر و قدردانی از من
شاید باورتون نشه نیم ساعت نگذشته بود که من یهو دیدم تو بالکن داد و دعوا راه انداخته و داره با پدرش بحث میکنه هر چی هم بهش اشاره کردم که بابا قرار بود بیخیال شی و از این حرکتا نزنی ،اشاره میکرد با دستش که ساکت شو بزار کارمو بکنم :)
اقا من اصلا اون لحظه دلم میخواست فقط بهش بگم لعنتی نیم ساعت پیش تو داشتی حرف های منو یادآوری میکردی و خودت رو نادم و پشیمون نشون میدادی چی شد پس …..
اما ماجرا همین جا تموم نشد من دیگه برای اینکه یکم ذهنمو کنترل بکنم رفتم بیرون و قدم زدم وقتی برگشتم دو سه ساعت از اون ماجرا گذشته بود که این دوستمون گفت منم برم یه قدم بزنم یکم آروم شم اقا رفت بیرون من یه دفعه دیدم داره دوباره صداش از تو کوچه میاد
رفتم پشت پنجره دیدم بله خانوم دوباره دارن با یکی بحث میکنن هیچی اقا گفتم من هر جور شده عذر این بنده خدا رو امشب میخوام و دیگه نمیتونم تحمل کنم این حرکت هاشو
وقتی اومد بهش گفتم تو داشتی تو کوچه با تلفن حرف میزدی ؟تعجب کرد( چون برای اینکه من نفهمم رفته بود یه دور بزنه بره تو یه کوچه دیگه ولی حواسش نبوده گویا و دوباره اومده بود تو کوچه ما )ولی با نهایت حق به جانبی گفت که رفتم با اونی که باعث و بانی این ماجراها شده دعوا کنم که سبک شم …..
الان که دارم اینو مینویسم میگم بابا چه قدر طنز ماجرا، واقعا چرا ما فکر میکنیم با حرف زدن و نصیحت کردن قول دادن حل میشه ماجرا ها
در حالی که ما در روز حتی چه قدر خودمون تو ذهنمون به خودمون قول میدیم که فلان کارو نکنیم ولی بازم ممکنه انجامش بدیم بعد چه جوری فکر میکنیم با حرفامون میتونیم بقیه رو عوض کنیم
این دوست من همون شب دیگه از خونه من رفت ولی چند روز بعدش که زنگ زد به من بگه چکار کرده دوباره یکی از همون تصمیمات احمقانه شو گرفته بود و نتیجهاش افتضاح شده بود من هیچی نگفتم ولی همینکه فقط تاییدش نکردم و نگفتم آفرین چه کار خوبی کردی بهش برخورد و تلفنو قطع کرد و من همون لحظه تصمیم قاطع گرفتم که دیگه رابطه مو با این ادم تموم میکنم و از خدا خواستم خودش به بهترین و کم دردسر ترین راه ممکن مقدماتش رو برام فراهم
چند روز بعدش یه پیام بلند بالای عذرخواهی برام فرستاد که ببخشید و من شرایطم سخته و خودت میدونی و از حرفا که من خیلی کوتاه و مختصر جوابشو دادم و تموم شد این ماجرا و جالبه که بعد از اون هر وقت زنگ میزنه به من همیشه یه شرایطیه که من نمیتونم جواب تلفنش رو بدم . و میدونم که اگه درسشو نگیرم و دوباره گول حرفاشو بخورم فقط و فقط به خودم ظلم کردم چون من نمیتونم با آدمی که تو فرکانس جنگ و دعواهه ارتباط داشته باشم و تمرکزم روی صلح و آرامش باشه
ممنون از فایل های خوب و با ارزشتون
در پناه خدا باشید
بنام رب وهاب
سلام استاد عزیز، خانم شایسته و خانواده عباسمنش
خیلی از دیدن این فایل لذت بردم..کلا یک جوری قابل لمس و قابل درک چون که هر روزه این الگوها در زندگی تکرار میشن و با اینکه کاملا این حرفا رو تایید میکنم اما ذهنم مقاومت داره..مثل بحث عدم قرض دادن و یا نه گفتن که پاشنه آشیل منه!
جدیدترین مثال همین چند روز پیش اتفاق افتاد و اون این بود که یکی از افراد فامیل شاکی داشت و من میدونستم که ایشون فرد خوش قولی نیست. با این تفاسیر و در دادگاه ضامن ایشون شدم..اتفاقی که افتاد این بود که طبق الگوی قبلی به حرفش عمل نکرد و در دادگاه حاضر نشد..بعد از اون حساب های من مسدود گردید و تا نزدیکی زندان رفتن هم پیش رفتم اما بعد از کلی پیگیری و اتلاف وقت و انرژی مسئله ختم به خیر شد.
الگوی بعدی بحث قرض گرفتن بود..با اینکه الان خیلی بهتر شدم اما یک شخصی بود که میدونستم بدحسابه اما بهش پول قرض دادم..اونقدر بدقولی کرد که مجبور شدم از خیر بخشی از پولم بگذرم تا بتونم قسمتی از اون پول رو بگردونم
انگار من با زبون خوش نمیتونم درس بگیرم و باید محکم سرم به سنگ بخوره تا یاد بگیرم درسهام رو..
و اما الگو بدی که خودم دارم و در طول سالها سعی کردم اصلاحش کنم اما نتونستم دیر رسیدنه… همیشه دوست داشتم منظم بو خوش قول باشم اما متاسفانه بعضی اوقات سر قرار دیر میرسم که مجبور میشم خیلی سریع رانندگی کنم تا دیر نکنم..اگرچه الگوش نسبت به قبل کمتر شده اما میخوام اون رو از بین ببرم..
سپاسگزارم استاد عزیز که کمک میکنی بتونم بهتر خودم و دنیای خودم رو بشناسم تا زندگی بهتری در این دنیا بسازم
در پناه الله یکتا
استاد جان این 3 تا فایل واقعاااااا طلاست چی بگ، بسیار بسیار ارزشمنده،مثل گنج میمونه برام و کلن این چند روز ذهن منو درگیر کرده به الگو ها و پترن های تکراری،
سلام و درود بر دست خداوند استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان ،
چند وقتی بود کامنت نگذاشته بودم چون یک مقدار تمرکزم روی کار و البته مسئله که انشاالله به زودی حل میشه و من از نتایجش مینویسم،
و اما نحوه بخورد با الگوهای تکراری دیگران که من خیلی جاها ناآگاهنه این موضوع رو فهمیدم و حالا اون رابطه یا هرچیزی که بوده رو قعطش کردم،
خیلی جاها میدونستم که چند بار اون شخص این اشتباه یا حالا هر چیزی رو که مورد دلخواه من نبوده تکرار کرده اما گول خوردم و دوباره بهش راه دادم یا کاری رو دوباره براش انجام دادم،
و دو سه جا هم نفهمیدم یا دقت نکردم و درواقع نابلد بودم و ضربه خوردم،
یادمه یه مشتری داشتیم که از یه شهر دیگه میومد اصفهان کارهای هنری خرید میکرد و برای اولین بار هم اومده بود از ما خرید کنه،
وقتی ایشون سفارششو داد و خب یکم نشستیم و یک گپو گفتی شکل گرفت میگفت آره از فلان مبل ساز فلان مبل و گرفتم و این عکسی بوده که نشون داده و این چیزیه که تحویل داده،از دید من گفتم بابا بازم دمش گرم که این کله شیرو به این قشنگی رو دسته مبل درآورده حالا دقیق عینه خودش نیست اما واقعا هنر مندانس،و این خانم ناراضی و شاکی گفت میخوام برم ازش شکایت کنم،از یه بنده خدایی دیگه هم که فیروزه کوبی بود شاکیی که کارهای منو تحویل ندادن هنوز هی امروز فردا و از این صحبتا،
اون جا اگر من آگاه بودم و میفهمیدم که این خانوم کلن این الگوشه هرچیزی سفارش میده یا در آخر ناراضیه و گله و شکایت میکنه یا یه اتفاقی میفته که نارضایتی پیشم میاد،
منم از اونجایی که خیلی به خودم اعتماد داشتم و میدونستم که همه تلاشمو میکنم که کارهای قشنگ و تمیزی بهش تحویل بدیم هم پیش خودم میگفتم هم به اون خانوم که انشاالله به یاری خدا داستان ما فرق میکنه و ما تا حالا صدها مشتری داشتیم و همه راضی بودن همیشه قشنگ تر از حتی مدل اولی یا عکسش میشه،
خلاصه سفارش رو ثبت کردیم و مبلغ قابل توجهی هم دریافت کردم به عنوان پیش پرداخت،
من در طی پروسه تولید همش به بچه ها توصیه میکردم که این کار سفارشیه و خیلی با دقت و ظرافت کار کنین،حتی نقاشی رو هم یه چیز خفن تر زدیم و خلاصه تموم تلاشمو کردیم که کار عالی و باکیفیت در بیاد(کار هنری صنایع دستی )
بماند که پروسه تولید خیلی طول کشید به خاطر بیماری همه گیری،
بعد هم که کار آماده شد و آوردیم مغازه که خانوم بیاد ببینه،و من هم خوشحال که به به عجب کارایی (واقعا هم خفن شده بود) من تا رسیدم مغازه ایشون تو مغازه بود و شروع کرده بود به غر غر کردن که آااااااقای رجایی اینا چه کاریه ،اصلن با اون چیزی که من سفارش داده بودم فرق میکنه و خلاصه شاکی و منم همونجا یه هو قاطی کردم گفتم که اصلن این کارا مال خودمون برید دو سه ماه دیگه پولتونو به حسابتون واریز میکنیم،حالا بماند که هنوز هم نه کارهاشونو بردن و نه پولشونو دادیم،یعنی هنوز موضوع حل نشده،
اما من الان فهمیدم و انشاالله درسی شده باشه برام،
1-اولن قول نده که حتما این کارو انجام میدیم حتما مثل مثل خودش در میاریم،همونحا صادقانه بگم که عاقا این کار دسته و ممکنه بالاخره یک مقدار تفاوت کنه ولی ما سعی میکنیم که نزدیک به همین کاری که شما میخواین در بیاریم،و برای رضایت مشتری کار نکنم برای دل خودم کار کنم و با عشق و جون دل برای دل خودم بهترین کاری که میتونم ارائه کنم که در صد درصد مواقع با این دیدگاه مشتری ها بسیار راضی تر بودن،و هر وقت برای رضای مشتری کار کردیم و قول بیخود دادیم ضربه خوردیم،
اما واقعا همیشه تلاش میکنم که بهترین خودمو ارائه کنم،
2-اگر یکی میشینه و درود دل میکنه و دقیقا داره پترن هاشو میگه سریع آنتن های دریافت الگوهای تکراری فعال بشن و همونجا مچ الگو رو بگیرم و تصمیم بگیرم،و پیشو به تنم بمالم یا نکنم اصلن اون کارو،
چقدر این درس فوق العاده بود استاد،شما پدر معنوی زندگی من هستین و این درس اینقدر برای من ارزشمند بود که من ساعتها باید بشینم مثل زمانهایی که میشستم با کلی دقت و تمرکز درسهای محاسباتی دانشگاهی رو میخونم و از پس سخت ترین مسائل محاسباتی بر میومدم ،باید بشینم این درس رو بارها و بارها برای خودم بنویسم و تکرارش کنم تا بره تو اعماق وجودم چون میدونم که اگر کار نکنم دوباره گول میخورم دوباره احمق فرض میشم،
و اما یک اتفاق دیگه که من اصلن یادم رفته بود و الان دقیقا به خاطر همون فراموشی درگیر هستم،مه حالا هم مربوط میشه به الگوی تکرار شونده اون شخص و هم الگوی تکرار شونده خودم که نداشتن توانایی نه گفتن و طارف کردن در برابر بعضی از درخواست هاست :
چند سال پیش قبل از خدمت سربازیم من یک بوفه تو باشگاه بدنسازی داشتم،یکی از مربی ها میومد هر از چندگاهی چیز میخورد و طبق معمول وقتی حساب مربی ها به یه عددی میرسید حسابشونو پرداخت میکردند ،
این مربی که حالا بالاخره آدم متشخص و محترمی هم بود همیشه پوله مارو دیر میداد کلی باید میگفتی تا آخرم خورد خورد میداد،اصلن بهش نمیخوردا ،جنسیس زیر پاش بود اما پول منو دیر میداد،
خلاااااصه گذشتو گذشتو گذشت ،که همین دو سال پیش که من عشق برند سازی و سایتو این داستانا منو گرفته بود و تو فکرم بود که برای کسبو کار پدرم یک سایت حرفه ای بیاریم بالا و برند سازی کنیم،
این بنده خدا از اونجایی که وارد همین بیزینس برندسازی و سایتو این داستانا شده بود،استوری های منو میدید و زنگ به من زد و پیشنهاد داد که بیا تا فلان کارو بکنیمو سایتو بزنیم برندو بسازیمو از این حرفا،
خب من عاشق رشد و پیشرفت کسبو کار بودم و کل مبلغ پروژه میشد 55 میلیون،
که من به پدرم که گفتم و حتی یه مذاکره هم گذاشتیم جالبه بابام گفت من به دلم نشستو من با این کار نمیکنم و پولشم ندارم که بدمو فلان که طبق باور های خودش،
اما من دو آتیشه که این کارش خوبه و فلان و یه جورایی هم تعصب الکی و اون هم هی داستانو رفاقتیش میکرد و نمونه کارهاشون نشون میداد
و من اعتراف میکنم همینجا که از روی کمبود عزت نفس و ندانستن قانون تکامل و باور کمبود و عجله،و نتوانستن نه گفتن در برابر درخواست این شخص ،
افتادم تو دام بدهی،من تصمیم گرفتم که خودم برند ثبت کنم و مستقل از پدرم کار خودمو شروع کنم، و دست چک بگیرم و این قرار داد رو ببندم ،چون باید نصف مبلغو نقد میدادی و بقیشو چک میدادی ،و خب پدرم که چک بهم نمیداد منم کله خر و ناآگاه از قانون دست چکمو گرفتم و 5 تا چک دادم و یه مقدار نقد هم ،یک ارز دیجیتال داشتم که یه هو خیلیییی رشد کرد و اگر اون آرزو من نفروخته بودم الان خیلی خیلی بیشتر از اونحرفا بود،
و خب تموم این اتفاقات به خاطر ندانستن قانون بود و خداروش درس خیلی خیلی بزرگی این ماجرا برای من داشت و من تو ذهنم ساختم که اصلن این اتفاقات باعث رشد من شد و درس بزرگی به من تو سن 28 سالگی داد،که انشاالله با تمرین کردن قانون و ایجاد باور های قدرتمند از این اتفاقات در آینده جلوگیری کنم،
خلاصه پولو دادیمو چک هارم دادیمو ،من تا اواسط چک هارو به بدبختی و استرس پاس کردم از چک سومی به بعد نه داشتم که بدم نه اصلن اون کاری انجام داده بود در قبال اون پول های که پرداخت کرده بودم،و چکهارم خرج کرده بود و هی هم به من میگفت چک هارو پاس کن من آبروم میره و فلان،که منم گفتم نمیکنم هیچ کاری به من تحویل ندادی،باورتون میشه هنوز بعد از دوسال هیچ کاری نکرده،دیگه بعد از اینکه براش درخواست اظهار فرستادم یه سایت آورده بالا که خودمم میتونستم تو یک ساعت اون سایتو بیارم بالا،
و دیگه الان به جای اینکه سر خودمو شیره بمالم و دل ببندم که این کار منو انجام میده،
باید تصمیم بگیرم که یا کلن قیدشو بزنم و دیگه خودمو اذیت نکنم و درسشو بگیرم برم مرحله بعد،
یا مستقیم بدون اینکه دوباره بهش وقت بدم که کارمو انجام بده شکایتمو پیگیری کنم و پدرشون دربیارم،
چون این بنده خدا احتمالن الگوش همینه،
جالبه که قبل از بستن قرارداد هم ما رو از مسئله ورشکستگی شرکت قبلیش آگاه کرده بود که کلی بدهکار میشه و دارو ندارش رو میفروشه که بدهی طلبکارارو بده،اما منه ساده و نادان قبول کردم،
نمیگم که الان عالی شدم و دیگه این خطارو نمیکنم همین الان هم دارم به یه نحو دیگه این خطارو میکنم و با بعضی افراد رودروایسی میکنم و سختیش رو به جونم میخرم که چی که اونارو راضی نگه دارم،
واقعا برای چی؟؟؟
مگه اونا کین؟!
من برا چی باید اونارو راضی نگه دارم یه کاری بکنم که اونا خوشحال باشن یا راضی باشن؟
چرا اینقدر بعضیارو تو ذهنم گنده میکنم ؟
واقعا چرا؟؟
و من اولین قدم هارو برداشتم،و سعی میکنم دیگه با کسی طارف نکنم،
اولیشم یکی از شاگرداهام همینطوری میومد سر کلاس و تمرین میکرد و من رودروایسی میکردم و بهش نمیگفتم که شهریه بده،بعد با یکی از فایل های استاد تو دوره عزت نفس بهم برخورد ،اینقدر که زنگش زدم وای نسادم فردا بشه تو باشگاه بهش بگم،گفتم که ارستو جان خواستی از این به بعد بیای سر تمرین قشنگ میری دم در هزینتو پرداخت میکنی بعد میای ،
پیش خودم گفتم بابا اصلن بهترییییین شاگرد دنیا باشه!!! اینو کی برات فرستادهههه؟ مگه تو وقتتو انرژیت رو هنرتو از سر راه آوردی که همینطوری بدی بره؟؟؟!
اصلن بره دیگه نیاد یا ازت بدش بیاد خب بیااااااد مگه اونه که داره به من روزی میرسونه مگه اونه که داره به من چیز یاد میده؟
و دوباره برای یکی دیگه از شاگردهامم میخوام امروز عصر این کارو بکنم چون هزینه ی عمومی رو داده ولی داره به صورت کاملن حرفه ای با من خصوصی تمرین میکنه و یه جورایی حریف تمرینیه خوبیه اما اصلنننن در سطح من نیست و منم که همش دارم به اون چیز یاد میدم تازه اونم صبح کله سحر که چی بشه؟عاقا ساعت 10 بره در مغازشو باز کنه؟؟؟ واقعا از دست خودم باید برم خودمو دار بزنم،
یعنی خیلیییی باید رو عزت نفسم کار کنم،آره من یک آدمیم که طارف میکنم،یا فکر میکنم اگر این مشتری بره دیگه بدبخت میشم،و برای راضی کردن این شاگردها هر کاری میکنم،و این پاشنه آشیلمه،
و من همین جا تعهد میدم که روی این پاشنه آشیلم کار کنم و این ردپا باشه از خودم تا بعد بیام و تغییراتم رو ببینم،
خیلی موقع ها توی همین مدت که دارم آموزش میدم دیدم شاگرده هی داره ناز میکنه و بی حوصله میاد سر تمرین یا گوش به حرف نمیده بعد من هی پیش خودم میگم که ردش کن بره دیگه بهش آموزش نده هی صبر کردم هی صبر کردم،و بعد هم به یه نحوی خودش دیگه نیومده ،
چند روزیه که تصمیم گرفتم برای خودم برای وقتم ارزش قائل باشم و با این باور که روزی رسون فقط و فقط خداست با جرعت افراد حذف کنم ،افرادی که مشتاق برای یادگیری نیستن ،افرادی که برای آموزش من برای وقتی که هم من دارم میگذارم و هم اونا قائل نیستن،
من نمیخوام به هر نحوی پول در بیارم،من میخوام نتیجه ببینم،دوست دارم به همون اندازه که من دارم دل میدم به کار و مایه میزارم هنرجوهم بزاره،من وقتو انرژیم رو از سر راه نیاوردم،
از این به بعد با شجاعت سعی میکنم افرادی که باهاشون حال نمیکنم یا اونا با من حال نمیکنن کاملن ارادی حذف کنم انشاالله،
پاشنه آشیلمه پاشنه آشیلمه این نه گفتن،این طارف کردن،باید درستش کنم،یا حداقلش تلاش کنم توش بهتر بشم،
استاد دمت گرم،ازت ممنونم،ازت سپاسگذارم،چه عشقی تو وجودته که این آگاهی هارو این درسهای ارزشمند رو برای ما به رایگان آپلود میکنی؟ این چیزی جز عشق به کارت نیست،این چیزی جز شورو شوق و عشقو علاقه به کاری که دارین انجام میدین نیست،
یک الگوی تکراری خودمم بگم که برم ببینم داستانش چیه؟
من هر از چند گاهی وسایلمو گم میکنم شاید کم بوده ولی بعضی موقع ها رگباری میشه،
حس میکنم وقتاییه که تمرکز ندارم یا خیلی ذهنم مشغوله و دارم فکر میکنم،اون موقع ها اصلن حواسم نیست به وسایلم،
چند وقت پیش یه دونه از ایرپاد هامو گم کردم،دیروز هم در کیس ایرپادو باز کردم دیدم اون یکیش هم نیست،
هرچی فکر کردم دیدم خیر نمیدونم چی شده،
و سعی میکنم با این باور که خودش پیدا میشه یا خدا عوضشو بهترش بهم میده،و سعی کردم به جای اینکه هی فکر کنم که چرا گم شد و غصه بخورم،رفتم هنذفری های بیسیم بهتر رو تو سایت ها دیدم که بهتر تو گوش وای میسن و کیفیتشون هم بهتره تا درخواست اونو به خدا بدم و خدا برام اوکیش کنه این بهترین راه حلی بود که به ذهنم میرسید
برم ببینم که چقدر مرد عملم که رو این پاشنه آشیل ها کار کنم،
استاد عاشقتم،خانم شایسته شما بهترین الگوی خانمی هستی که من دیدم،
دوستان عزیز بابت کامنت هاتون بی نهایت سپاسگذارم که اینقدر آگاهی بخشه،
سلام استاد عزیز
منکه دیگه حسابی فعال شدم و این چهارمین کامنتی هست که امروز ارسال میکنم
این فایل خیلی زیاد عالی بود
درواقع یه نشتی انرژی بزرگ بود از من که بارهاتلاش کردم و موفق نبودم و هنوزم نشدم
نشتی انرژی به این شکل بود که این مباحث عالی رو برای پدرم یا مادرم میگفتم یا یه جا که فرکانسشون اشتباه بود و جواب اشتباهشونم بارها و بارها به سنگینترین شکل حالت گرفته بودن رو براشون میگفتم ولی اصلا قبول نمیکردن … القصه اینکه وقتی فهمیدم الگوی فلان شخص اینه که عااااااششششق غصه خوردنه و فهمیدم که عوض کردن الگو اصلا کار ساده ای نیس (دقیقا عین الگوی خودم که عادت داشتم کمکشون کنم که چک و لگداز دنیا نخورن) خلاصه یه تصمیم جدی گرفتم که بترکونم این نشتی انرژیو و الان 50 درصد بیشتر تونسم این مسیرو برم یه جاهایی خیلی خوب این کارو کردم و به خودم افرین گفتم . الانم اینقد باید ادامه بدم تا فاصله برای کمک کردن بهشون رو زیاد کنم . به قول معروف گفتن چرا لاک پشت عمرش زیاده؟ بخاطر اینکه سرش تو لاک خودشه و خلاثه حسابی دارم تمرین میکنم سرم کامل تو لاک خودم باشه
ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این سایت و فایلهای بی نظیر
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
شما عشق منی
در مورد نکته اول کاملا درست گفتید استاد جان، هر چیزی که باعث بشه احساسات شدید تو ما شکل بگیره همون پاشنه آشیل مونه، از نگاه دیگه اینطور هم میشه گفت که هر چقدر دنبال مشکل بگردیم مشکل بیشتری برامون پیش میاد، من خودم الان دارم فکر میکنم میبینم که تو یک سری از موارد پاشنه آشیل دارم ، مثلا وقتی کسی حقوق شهروندی من و دیگران رو رعایت نمیکنه در درونم ناراحت میشم، نسبت به قبل خیلی بهتر شدما و از کوره در نمیرم ولی اون لحظه منو ناراحت میکنه البته که سعی میکنم ازش رد شم و بهش فکرنکنم ؛ این یکی از پاشنه آشیل هام محسوب میشه که باید بیشتر روش کار کنم، تا فاصله بین اتفاق افتادنشون بیشتر بشه و تکرارشون کمتر بشه، مثلا من قبلا زود به زود چیزی یادم میرفت و جا میذاشتم وقتی میخواستم از خونه بیام بیرون یه چیزی جا میذاشتم ولی الان فاصله اون جا گذاشتنه بیشتر شده یا قبلا زود به زود پول از دست میدادم ولی الان کمتر شده و بیشتر با پول دوست هستم؛ که همه این ها مستلزم کار کردن روی خودمه و خودم هستم که با باورهایی که دارم باعث بوجود اومدنشون هستم، من باید ریشه ای این پاشنه آشیل هارو حل کنم، فکر میکنم در مورد رعایت نکردن حقوق من از سوی مردم این باور رو دارم که بقیه مردم آدم های خوبی نیستن بی فرهنگن و میخوان منو اذیت کنن و ارزشی برام قائل نیستن و فکر میکنم اینها برمیگرده به احساس قربانی بودن و حس کینه و ترس شاید ، البته که از قبلم خیلی بهتر شدم ولی باید بیشتر روی خودم کار کنم
در مورد اینکه کس دیگه ای که باهاش در ارتباط هستیم و اون هم پاشنه آشیل داره یه مثال خیلی خوب دارم، یه روز پرواز بودم و یک تیم بسکتبال اومدن تو پرواز و مسافر ما بودن، یکی دو نفر از اون ها خارجی بودن، چون قدشون بلند بود یکی از خارجی ها یکم کج نشسته بود و به دلیل اینکه پاش بلند بود راحت نمیتونست بشینه باهاش صحبت کردم و گفتم صندلی کناریت خالیه میتونی راحت تر بشینی و گفتم ردیف های اول خالی نیستن وگرنه جاتو عوض میکردم تشکر کرد و بهم گفت همش تقصیر مدیر تدارکات تیم هستش منم گفتم اشکال نداره شاید حواسش نبوده که صندلی ردیف جلو براتون بگیره تا جلو پاتون باز باشه، اسم این بنده خدا هم مایکل بود، مایکل بهم گفت اولین بارش نیست ، گفتم اشکال نداره دفعه بعد جبران میکنه حرف جالبی بهم زد گفتش بار اول اشتباهه و سهویه ولی بار دوم میشه انتخاب، این شخص انتخاب کرده که اینطوری باشه، این حرفش خیلی تو من تاثیر گذاشت ودیدم که این فرد چقدر خوب قانونو درک کرده، با اینکه اون موقع خیلی تو این فضاها نبودم ولی گفتم چقدر تفکر عالی داره، نشون میده چقدر خارجی ها که میگن حرفه ای هستن و از ما جلوترن حرف بی راهی نیست، یه درس بزرگی بهم داد، خیلی درباره حرفش فکر کردم، حتی اشتباهات گذشته خودمو آوردم وسط که خودم چقدر من اشتباه کردم بارها به همسرم قول میدادم که دیگه رفتار اشتباهی نمیکنم قول میدم دیگه عصبانی نشم قول میدم رفتار کردن با یک خانم رو یاد بگیرم همیشه دوست داشتم بهتر باشم ولی بقول شما نمیتونستم انگار، چون اون باورها و خشم ها و کینه ها و عدم ارتباط درست با آدم ها بخصوص جنس مخالفو بلد نبودم نمیتونستم تغییر کنم دلم میخواست بهتر باشم ولی اون باورها انقدر قوی بودن که هربار من همسرمو اذیت میکردم با رفتارم، چقدر حرف مایکل اونجا برام تاثیرگذار بود فهمیدم که اگر بار اول اشتباهی کردم میشه بخشید ولی دفعات بعد میشه انتخاب ، کلی همسرم تحمل کرد من و رفتارهای منو و بعدش دیگه نتونست ، خسته شد و تصمیم گرفت که جدا بشیم بعد از اون اتفاق من چک و لگد محکمی از جهان خوردم که ببین یوسف اگه تغییر نکنی همین نتایجو خواهی گرفت، از اون موقع بود که عوض شدم تغییر کردم و روی خودم و باورهام دارم کار میکنم به لطف خدا و آموزه های شما، اینکه خودمو مورد نقد قرار میدم واسم سخته ولی میخوام بدونیم ، هم خودم هم شما استاد جان، که من خواستم که عوض بشم تغییر کنم، دیگه نمیخوام به خودم ظلم کنم؛ واقعا همینطوره اگه کسی چندبار قول میده کاری رو تکرار نمیکنه بدون که اگه واقعا عوض نشده بازهم همون کارو تکرار میکنه دست خودش نیست عادت کرده، من یادمه یه موقعی پدرم ازم پول قرض میخواست البته مادرم از طرفش بهم گفت ولی منم گفت مامان من به بابا پول نمیدم چون میدونم نمیتونه برگردونه چون بارها دیده بودم نمیتونه قسطو قرض هاشو پرداخت کنه و همش داره وام میگیره تا وام قبلی رو پرداخت کنه، گفتم من که نتیجه رومیدونم پس از الان کاریهم در قبالش نمیکنم، چون میدونم که میخواد انجام بده ولی نمیتونه چون قبلا یه بار بهش قرض داده بودم ولی با کلی مکافات و بحث و دعوا بهم برگردونده بود،
یا مثلا یاد گرفتم اگه من به دوستم زنگ میزنم براش وقت میذارم و چندبار هم تکرار میکنم اون اهمیتی نمیده یا یه بار اون زنگ نمیزنه منم دیگه کاری باهاش ندارم، یاد گرفتم خودمو دوست داشته باشم و دنبال این نباشم که یکی بیاد با من رفاقت کنه
یادگرفتم که ریشه اصلی این مسائل رو حل کنم مثل عزت نفس اعتماد به نفس توجه به نکات مثبت دیگران، توجه نکردن به حرف مردم، پیروی از اصولی که دارم
استاد جان این فایل کلی درس داشت برام، منتظر فایل های بعدی این مبحث هستم، دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام استاد عزیز
من یک الگوی تکرار شونده در ذهنم دارم اون هم اینه که وسایلم رو زود به زود خراب میکنم و همش اتفاقی می افته ک وسایلم خراب بشه ، مثلا تازه برای گوشیم گلس خریدم ولی توی هفته اول از دستم می افته و گلسش ترک برمیداره، یا هندزفری هام یا ایرپاد هام رو زود خراب میکنم ، یا ی اتفاقی میافته ک حتی بقیه هم وسایل من رو خراب کنن
الگوی تکرار شونده من که این چند مدت که روش کار کرده بودم فاصله بین اتفاق افتادنش کمتر شده برای من بحث هورمون هاست، چون باور داشتم که هورمون ها ب شدت روی خلق و خوی من تاثیر میزارن و این تاثیر بد، روی روابطم هم اثر داشت و از نظر جسمی هم خیلی درمونده میشدم که قبلا ماهی یک الی دو بار اتفاق می افتاد ولی الان به چند ماه یکبار رسیده
الگوی دیگه برای من دعوا و ناراحتی با اعضای خونوادم بود که هر چند مدت یکبار اتفاق می افتاد
و خیلی مسائل دیگه که حالا با دیدن این فایل متوجه دلیل این اتفاقات شدم و قراره ب صورت ریشه ای حلشون کنم
ممنونم بابت این فایل عالیتون
سلام سید جان
متشکرم که قوانین بازی زندگی م، رو بهم یاد میدی،
سالهاست که الگوهایی در زندگی م، تکرار میشن، اما خبر نداشتم ، خدا رو شکر که خودش روشن م، کرد، خدایا متشکرم.
امسال هم بازم تکرار شد …..
همسرم چند ماه پیش بهم گفت این بار قول میدم که همه چی برات مرتب کنم، همونی که تو می خوای، اما بازم نتونست چون بنده خدا توانایی ش رو نداره، چون من مقصرم، ولی خدا راه رو بهم نشون داد، چون ازش خواستم ، و نجات م داد، ازش متشکرم ، متشکر…
سید جان خوب گفتی، عالی گفتی، واضغ گفتی، بهتر از این نمیشه ،
همسرم گفت که امسال اگه بیای اون مکانی که من میگم زندگی کنیم با هم ، مدیریت همه چی با تو، اختیارات با تو، تصمیم گیری با تو …..
ولی نتونست ، من توو زندگی امسال م، هر کجا که حسم می گفت کار درست کدومه، و هدایت م، می کرد، همسرم می گفت نه اونی که من میگم درسته، تو نمی دونی، تو بلد نیستی، من اینجا آبرو دارم
خیییییلی این الگو تکرار شد که دل نمی کرد اون حرفی، اون قولی که اول سال بهم داده بود، تاااآاا الان خدا در غالب عباس منش بهم یاد داد که دیگه حالا وقتشه ، باید این الگو حذف بشه، و تو فاطمه جان فقط به فکر رشد باشی، پیشرفت باشی، آره خدا جونم متشکرم درس این روزها که تو زندگیم هی داره تکرار میشه رو گفتم و دارم خودم رو جمع و جور می کنم برای عمل، و بعدش م، به لطف خدا، نتیجه….
آخ جون که دارم لذت می برم.
آخ جون که دارم می فهمم چه طور زندگی کنم، خدا جونم متشکرم. که هر کس بیاد تو مسیر تو ، عالی زندگی می کنه،
خدایا متشکرم
استاد جونم متشکرم.
مریم جان متشکرم
بچهها متشکرم
سلام و صد سلام به استاد زیبایی ها و خانم شایسته مهربان.الحق که هر دوتای شما عزیزان شایسته و لایق بهترین زیبایی های دنیا هستین
اصلا نمیشه قیمت گذاشت رو این فایل های شما استاد عزیزم.از شهریور 95 هست که دارم با شما کار میکنم.به حول قوه اللهی و درک و عمل به قوانین پایدار و با ثباتش تونستم به مرکز استانم بیرجند مهاجرت کنم،ازدواج کنم و از سود معادنم یه زندگی خوب برا خودم دست و پا کنم.وام نگرفتم،حتی یک روز بیمه تو زندگیم نداشتم،هیچ گونه وابستگی به هیچ سیستمی ندارم و آزاد و رها زندگی میکنم الحمدالله و این به مدد اگاهی ها و آموزش های بینظیر شما و درک و فهم و عمل خودم به میزانی که ظرف وجودیم جا داشته هست.
دوره کشف قوانین از لحظه اول زندگی منو یه تکونی داد و اصلا کلی بهمم ریخت…من فکر میکردم خیلی درست زندگی کردم و خیلی چیزا گیرم اومده ؟!اما با همین 5 جلسه ای که تا الان دستم رسیده از اپدیت محصول یه شخم اساسی در زندگیم داره میزنه…
تو این 15 یا 20 روز به چیزایی رسیدم که اصلا تو این همه سال نرسیده بودم…کمی استرس گرفت منو و کمی ترسیدم و این چند فایل الگوهای تکرار شونده و مصادف شدن اون با دوره کشف و این شخم اساسی زندگی من با هم هم زمان شدن و کلا دارم همه چیز رو با توکل و نترسی و توحید در عمل بهم میریزم و بنیاد زندگی مو با اصول درست و بر طبق مرّ قوانین جهان هستی بنا میکنم و تو این راه نه میترسم و نه غمی بر من هست…
این حرفایی که میخوام این زیر بنویسم صادقانه ترین حرفای عمرمه و با تمام وجودم دارم میگم:
چی کشف کردم در دوره کشف قوانین زندگی:
بزرگترین پاشنه آشیلم:باور ارزشمندی و لیاقت،من چون برا خودم ارزش قائل نبودم و میخواستم احساس همه رو خوب کنم ومنجی همه باشم و یه عالمه کارگر داشته باشم و نون بدم بهشون و…هدایت میشدم به افراد و موقعیت های ضعیفی که من بتونم برا اونا کاری کنم،خب مسلمه با این باورم به شرایط و انسان های خوب و نرمال که برام ثروت بسازه و افراد ثروتمند و فرد مناسب برای رابطه هدایت نمیشدم.
در زمینه کاری خب من با یه عالمه باوری که از پدرم در من نهادینه شده بود و با دوره کشف تاااازه بهش رسیدم به معدنداری هدایت شده بودم،یعنی معادن رو تا مرحله ای که قادر بودن میرسوندم و با ارزش افزوده میفروختم و یکی رو هم قرار بود بهره برداری کنم و از سودش منتفع شم اما وقتی دوره رو گرفتم و حریصانه به تک تک واژه های استاد گوش دادم فهمیدم منی که هدفم آزادی زمانی و مالی و مکانی هست و دوست دارم آزادانه هرجایی باشم و هر زمانی آزاد باشم اصلا این هدفم با خواسته ام نمیخونه یعنی خواستم ثروت و ازادی مالی و زمانی و مکانی بود اما میخواستم فقط از معدنداری به این خواسته ام برسم،دقیقا زمینی در کویر داشتم و میخواستم توش برنج و زعفرون بکارم و منتفع شم.
خب برا معدنکاری باید سر پروژه باشی و آفتاب و گرما و سرما و اقتصاد و بازار و همه چی رو ارزش ماده معدنیت تاثیر میذاره و و و از طرفی عواملی مثل گرمای هوا یا سرما یا نحوه عملکرد نیروهات بشدت روی راندمان کاریت تاثیر میذارن و افت میکنه کارت و اومدم بخودم گفتم چرا باید به این کار هدایت میشدم و ریشه شو در باورهای کودکی و پدرم پیدا کردم.خب من علایق دیگه ای هم دارم و بصورت انلاین و محتوی هم میتونم ثروت خلق کنم و همون جور که تو معدن به موفقیت های بالا رسیدم میتونم تو آنلاین هم موفق باشم حتی بیشتر چون کار روی دوش خودمه و خودم 100 درصد مسئولیش رو برعهده دارم و بهونه ام نیس که فلانی چیکار کرد یا نکرد و بخاطر همین موضوع معدنم رو گذاشتم برا فروش و دارم میرم سمت سایت و سایر علاقه مندی هام.گرچه بیشتر از 10 ساله برا کارم تلاش کردم و خیلی هم علاقه مند بودم ولی تضادها روشنگر راه بودند و راه درست رو بهم یادآور شدند.
در مسئله روابط هدایت شدم به دختر زیبا و پاک اما به لحاظ اخلاقی بشدت وابسته و قرقرو و کنترل گر وبا همه مشکل دار در حدی که خودمم در طول روز اگه یکجا مطابق میلش عمل نکنم بهم میریزه و اصلا کنار بیا نیست و دریغ از ذره ای تغییر در طول این 2 سال.خب با این باوری که من داشتم اصلا بعید نبود که به همچین کار و همچین دختری هدایت شم و الان که این ترمز مخفی رو فهمیدم در درجه اول اومدم و معدن رو گذاشتم برای فروش تا برم سراغ اون کار آنلاینم و در مورد رابطه ام هم هدایت خواستم از الله باری تعالی و میدونم دو وضعیت پیش میاد:
یا همسرم کمی تغییرات در خودش ایجاد میکنه و کم کم به اشتباهاتش پی میبره و وارد مدار درست میشه و هم فرکانسی اتفاق میفته،چون الان قشنگ من دارم وارد مدار بالاتر میشم ولی ایشون در مدارهای پایین تر هست و اصلا نمیخواد تغییری ایجاد کنه.
یا که خیلی ساده و راحت هر کسی راه خودش رو میره و از هم جدا میشیم.
خب برا فروش معدن و بهبود یا اتمام رابطه دارم روی ترمزها کار میکنم که ترمزها رو بردارم و نتیجه بسادگی تمام حاصل شود.
یعنی رو باور فراوانی برا مشتری معدن و فراوانی در جنس مخالف هم فرکانس و داشتن یک زندگی عالی و سرشار و کسب ثروت های بزرگ درحوزه آنلاین کار میکنم.
الان دارم همش درخواست میکنم از خدایم که اگه از رابطه الانم خارج شم حتما از دوستان عباسمنشی و هم فرکانس خودم باشه ان شالله…
این فایل استاد و دوره کشف چنان داره بهم میزنه محاسباتم رو و از اول و بر پایه و بیس درست میچینه که مطمئنم با این توحید در عمل و رفع ترمزها و توکل و ایمان و عمل به بهترین ها هدایت میشم ان شالله.چون خداوند در لحظه درخداست لبیک میگه و من باید ترس و ترمزها رو پیدا کنم ورفعشون کنم و جهش کنم به بالا….چون خیییلی خیییلی وقته درخواست هام بوده وپام روی گازه فقط باید ترمزها برداشته میشد.
در سایر خواسته ها مثل سلامتی و حال خوب و تناسب اندام و احساس خوب و عزت نفس خیلی بهترم و روشون همیشه کار میکنم و این دو مسئله ثروت و روابط نیازمند یک شخم اساسی داره.
مطمئنم با این تمرکزی که روی دوره و فایل ها و کامنتا دارم بزودی میام و میگم چیا اتفاق افتاد.
خداوندا تو سریع الاجاب هستی و میگم و میشود و بسادگی تمام به همه خواسته ها میشه رسید فقط باید الگوهای اشتباه تکرار شونده رو تشخیص بدیم و اگه بیش از سه بار تکرار شده باشن رو برا همیشه حلش کنیم و سرمون رو زیر برف نکنیم.
هرچی سپاسگزاری کنم کمه استاد زیبایی ها ازتون…
از ته قلبم ممنونتونم….
سلامممم به شما بهروز عزیزجان
اولا خیییلی تحسینت میکنم بابت نتایجی که تا به الان از دوره ها گرفتی اینکه به این ثروت رسیدی ، برای تمام موفقیت هایی که تا به حال کسب کردی بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم که پا پس نکشیدی و با تمام وجود ایمان داری که خیلی بهتر از اینم هست و داری در این جهت قدم برمیداری ….
خیلی از کامنتت لذت بردم من دو بار خوندمش :)))))
چه قدر خوب که اینقدر به خودت ایمان داری که با جرعت گفتی من میتونم از انلاین هم پول دربیارم و جسارت این رو داری که ازین شغلت که کلی براش وقت گذاشتی دل بکنی و بری یه کاره دیگه ای رو از صفر شروع کنی این جسارتیه که 99 درصد مردم ندارن :))))
دقیقا مثل خودم که سنگ تموم برای کنکور گذاشتم و وقتی فهمیدم دانشگاه و رشته ای که ارزوم بود به دردم نمیخوره ولش کردم خیلی راحت :))))
در مورد روابط هم خیلی خوشم اومد که رها و ازادتر شدید کاملا از جنس این کامنتتون مشخص بود که چه قدر این دوره روتون تاثیر گذاشته و دارید به رهایی و ایمان به خدا در روابطتون هم میرسید …
چون دقیق یادمه توی یک کامنت قبلی که چند روز پیش ازتون خوندم گفتید من همسرم هدف نداره و گذاشتمش کلاس زبان ترکی تا هدفمند باشه و خب کاملا مشخصه که اون موقع نمیدونستید یا یادتون رفته بود شما نمیتونید کوچکترین تغییری در کسی به وجود بیارید تا خودش نخواد … اگه کسی نخواد شما حتی نمیتونید ساعت بیداری صبحش رو یک دقیقه زودتر کنید چه برسه به چیزایی مثل یادگیری زبان که فوق العاده انگیزه و پشتکار و عشق و اشتیاق قلبی و مهم تر از اون اراده فولادین میخواد تا به نتیجه برسه … خیلیا زبان دوست داشتن و چند سال خودشون رفتن کلاس زبان به نتیجه نرسیدن دیگه وای به حال کسی که همون دوست داشتنم نداشته باشه . خخخخخ
ولی الان توی این کامننتون این رهایی کاملا مشخصه هم تو روابطتون هم شغلتون خیلی مشهوده قبلا داشتید تلاش میکردید تغییر بدید شرایط بیرونتونو طبق خواستتون الان فقط تمرکزتون درون خودتون شده و خیلی خیلی از بابت این تغییر بزرگ تو چند روز تحسینتون میکنم ️️:)))))))
واقعا همه چیز امکان داره
ممکنه من هم چند سال دیگه با ادامه ی کار کردنم توی این سایت متوجه اشتباهاتم بشم و با قدرت همه چیو تغییر بدم :))) همه چیزی که خودم از صفر ساختمش :))))
و واقعا چه حس خوبی
انگار خالقی داری میکنی میسازی بعد میگی نه خرابش میکنم یکی دیگه دوباره میسازی میگی نه الان بهتر بلدم این ساختمون رو از ریشه مستحکم تر کنم دوباره خراب میکنی یکی دیگه :)))))
من عاشق این جسارتم
عااااشق این نوع زندگی ام
لذذذذذذذت خییییلی زیااااادی داره :))))))
من مشتاقانه منتظر کامنت های اتی شما و نتایج شگرفتون از این تغییرات بنیادین شما دوسته عزیزم هستم :)))))
در پناه الله یکتا