داستان تحول من

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • به رؤیاهایت باور داشته باش 1
    377MB
    32 دقیقه

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابی گفته:
    مدت عضویت: 1856 روز

    دروود بی پایان به همه خوبیها وآنچه که با دیدن ،توجه کردن ،لمس کردن بوییدن حرف زدن فکر کردن دوست داشتن و هر حس پاکی که رهایم میکند هماهنگ ترو هم آوا تر میشود و شور و شعفی بی مثال عشقی بی نظیر در درونم که قابل توصیف نیست چون بی منتهاست چون انتهایی ندارد آنقدر وسیع است که که در آن گم میشوم و آنقدر دلگشا و شادی آور ……که زمان و مکان و ماده درآن حل می شود قلبم را باز میکند و روحم را پرواز میدهد آنچه ماده است سیال می شود و همچون ابری از مووم و عسل یا به قول دخترم خمیر اسلایم …! و دنیای ماده با تجسم من و با اراده من به هر شکلی که بخواهم در میاید …….. و این خدای من است واااااااای چه حسی چه لذتی در اتصال به ابدیت ……به آدم دست میدهد ابدیت بی منتهایی که در درون من است و چه نزدیک است چه شییییییرین چه وسیییییع و چه

    قدر ناب وبی آلایش ……

    از عید نوروز 1403 ناگهان تو کتابخانه همسرم کتابی دیدم که نشانه ایی عالی برای من بود کتابی که همسرم میگفت ازش سر در نیاوردم و برام سنگین و گیج کننده بود …… کتابی که من تو یکی از دوره ها و یا فایلهای استاد اسمش شنیده بودم و از اونجایی که سعی اینه و دوست دارم عاشق این کارم که تمام گفتهای استاد رو خوب بشنوم درک کنم و بکار ببندم ….سریع برش داشتم و تا الان که مرداد ماه است کتاب 420 صفحه ایی رو دارم دور سوم میخونم کتاب “جهان هولوگرافیک”از مایکل تالبوت ….و جالبه که آموزهای استاد رو برام تفهیم تر کرد …..و چقدر عالیه !!!!…….

    امروز از سایت نشانه گرفتم ولی قبل از کلیک روی نشانه امروز من ، این صفحه برام پر رنگ شد خوندم و ناخودآگاه این حس قشنگ بر زبانم و دستانم جاری شد و برای شما تایپ کردم

    کاش می تونستم بیشتر از اتفاقات و تغییرات بنیادین زندگیم در طول آشنایی با آموزهای استاد و خانم شایسته بنویسم …..

    عاشقتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    رقیه سربازی گفته:
    مدت عضویت: 394 روز

    سلام و خسته نباشید خدمت شما من تقریبا دو ماه اینا میشه که فایل های دانلودی و رایگان استاد رو گوش میدم خیلی در من تاثیر گداشته لطفا راهنماییم کنید که از کجا شروع کنم که باورهام از هرلحاط قدرتمند شود مخصوصا از لحاط مالی و ثروت که نیاز دارم به این دوره ها باورهای محدودکننده زیادی دارم دستم رو بگیرید و راهنماییم کنید لطفا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید مصطفی میربهرسی گفته:
      مدت عضویت: 1017 روز

      سلام خدمت خانم سربازی

      خودت رو ببند به فایلهای استاد

      تمام آدمای سمی تو زندگیت حذف کن

      مثلا آدمای که همی ناله میکنن غیبت میکنن همیشه شاکی هستن و غیره….

      اینجا فقط خودت باید خودتو تغیر بدی فقط با تمرکز بالا تو یه جای خلوت شروع کن تمام فایلهای استاد با دقت نگاه کن خیلی دقت کن ببین استاد چی میگه و همونجوری انجام بده

      موفق باشید

      خدایا شکرت….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد حسین گنجی گفته:
      مدت عضویت: 969 روز

      سلام به یکی از اعضاء این خانواده خوب و دوست داشتنی.

      بنظرم همون فایل های رایگان اگر به اون ها تعهد داشته باشید و عمل کنید بعد از مدتی به همه آرزوهاتون دست پیدا می کنید.

      خود را به جریان هدایت پروردگار بسپارید اونوقت هر اتفاقی که میوفته خیر محض هست.

      قانون احساس خوب = اتفاقات خوب رو بیاد بیارید.

      تو هر موضوعی که طالب رشد هستید بیشتر بابت هرچیزی که تو اون داستان دارید سپاسگذار باشید.

      از قانون رهایی استفاده کنید و به خاسته ها تون نچسبید و برای رسیدن بهش تقلا نکنید.

      خاستید تماس بگیرید تا باهم صحبت کنیم. این شماره:صفر نهصد و نود و دو ششصد و سی و دو نود و شش سی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محسن گفته:
    مدت عضویت: 1509 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار و خانواده ام

    تا قبل از اینکه به این صفحه هدایت بشم

    نحوه نوشتن و انتخاب کلمات در ابتدای کامنتم متفاوت بود..ولی حالا و با دیدن تک تک عکس های استاد و خانواده ام که همراه هم شدیم و به این جهان و دانشگاه دعوت شدیم واقعا خوشحالم و خدارو شکر میکنم.

    حس و حالم یه رنگ و بوی دیگه ای گرفت نسبت به استاد و خانم شایسته و حتی دوستانی که کامنت میگذارن..بنده این کامنتو که میذارم 1091 روز از ورودم به فضای جهان زیبایی ها میگذره ولی از حالا به بعد ،همچون طفلی که به دنیا میاد منم وارد این دنیا و دانشگاه شدم.

    با این تفاوت که در دنیای بیرونی من نااگاهانه پذیرای باورها حرف ها شنیده ها و تجربیات بودم و حتی آدم های اطرافم،ولی اینجا و اکنون شنیده ها اگاهی ها آدم ها باورها و راهنمای من خیلی خیلی جنس شون متفاوت شده.

    هدایت چه کارها که نمیکنه.

    ایمانم به استاد ایمانم به تک تک دوستان ایمانم به خداوند که هدایت گر من بوده و هست همیشه،از قبل بیشتر شد.چراشو خودمم نمیدونم

    اون حس و حال استاد توی عکس ها و اجرای دوره هاش،انرژی خاهرو برادرام که نشسته بودن…

    من تازه ی تازه خودم رو عضوی از این خانواده میدونم.

    احساس میکنم همینطور که ورودم در جهان بیرونی هدایت الله بود و البته درخواست از من بود،اکنون که اینجا هستم هم هدایت الله بود و درخواست از من.

    من تازه به دنیای واقعی درونم وارد شدم.

    با اگاهی های قبلی با تجربه های قبلی و با احساس قبلی.اما بدون درد و رنج و جیغ و داد و حتی پدر و مادری که بر بالین من باشند.

    و فقط من هستم و خدای جهان.

    سکوت هست و سکوت.

    و خداوند خودش به پیش واز من آمده.

    و من آماده ی شنیدن نوای روح بخش ربّ.

    و او منتظر درخواست کردن من.

    حالا حتی کلماتی که توی سایت میبینم حیات دارند زنده هستند ماموریت دارند از طرف خداوند .

    مهم نیست چه کسی منو بدنیا آورده..مهم اینه چه کسی میخواد من هدایت کنه و دستم رو بگیره و رشدم بده.

    انگار تازه وارد باغی پرمحصول شدم و باغبون میخواد تمام محصولات این باغ رو که با عشق رسیگی کرده نشونم بده.

    توی این 34 سال،هیچ وقت این احساس نزدیک بودن به ربّ رو تجربه نکرده بودم.

    و در این هزار روز چنین تمایل و میلی به سایت به استاد و خانم شایسته و دوستانم رو تجربه نکرده بودم.

    اگر خدارو بابت این لطفش این فضلش این رحمتش شکر نکنم در حق خودم ظلم کردم و ناسپاسی کردم.

    الهی شکرت که منو در بهترین زمان و مکان ودر کنار بهتررررین شاکرترین معنوی ترین ثروتمند ترین و عاشق ترین و نزدیک ترین آدم ها به خودت جای دادی.

    الهی شکرت که آسون کردی برام داشتن این خانواده رو ..عشق خودت رو در وجودم بیشتر کن که بتونم نور تورو در تک تک شون ببینم و هدایت بشم بهت.

    الهی شکرت که نمیذاری تو حال بد بمونم و میاری منو اینجا و میگردونیم..

    الهی شکرت که قلبمو خونه ی خودت کردی تا جای دیگه دنبالت نگردم و نزدیکم بمونی.

    الهی شکرت که دیگه اینجا هرچی هست درمورد تو هست هدایت تو هست نعمت تو هست عشق تو هست بزرگی تو هست بخشش تو هست ثروت تو هست.

    الهی شکرت که اینجا همش در مورد تو حرف میزنن و حرف بیهوده نمیشنوم.

    الهی شکرت که اینجا همون صراط مستقیمی که تو کلامت به ما رسوندی هست.

    الهی شکرت که اینجا فقط با خودت حرف میزنم و از تو میشنوم.

    الهی شکرت که کنارمی و بامنی و عاشقمی

    استاد عشقت به خدا و خودت و جای درستی که هستی رو دریافت کردم و به خودم افتخار میکنم که قراره از مسیر شما مسیرو بیام و جا پای شما بذارم و همونجور که تو عکس ها کنار بچه ها بودی منم کنارت باشم.

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رها احمدی گفته:
    مدت عضویت: 445 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان

    این کامنت سوم منه ک دارم مینویسم

    قبلا این فایل رو دیدم یادمه ک چقدر ایمان و امید در من ایجاد کرد اما من یادم رفته بود و از مسیر همش خارج میشدم و حالا چی باعث می‌شد گ از مسیر خارج شم این بود دنبال آگاهی و اطلاعات جمع کردن بود و چندین نفر رو توی همین حوزه دنبال میکردم صبح ک گوش میکردم حرف هاشون رو دیگ عصر هرچی فک میکردم یادم نمیومد ک اینا اصلا راجع ب چی صحبت کردن ….

    بعد دیگ بیشتر چنگ میزدم ب این استاد و اون استاد و یه روز دیگ مغزم اعلام کرد ک دیگ نمیکشم خودت تنها برو ….

    بعدش تصمیم گرفتم ک حدود 29 روز پیش بود وارد سایت شم و پرقدرت تمرکزم رو بزارم روی استاد عباسمنش و برای این کار وارد سایت شدم و 29 روز طول کشید من بیام استارت بزنم گوش کردن فایل هارو

    و بعد از دیدن فایل رایگان آگاهی های دوره روان شناسی ثروت یک ،از اولین فایل صفحه هوم شروع کردم

    پس قدم اولی ک برداشتم این بود ک فنجونم رو خالی کنم این همه اطلاعات کردم از این استاد و اون اسناد توی کله ام و دارم منفجر میشم

    پس تصمیم گرفتم دیگ دنبال اساتید دیگ نرم و ب خودم گفتم بابا این استاد همه چی اش مشخصه کاملا زندگی شون رو مستند کردن بیا بچسب ب این استاد

    خودت رو رها کن از دام ذهنم ک عه بدو بریم فلان استاد و بهمان استاد چی گفته

    استاد من دوبار نوشته زیبای این فایل رو خوندم پر ارزش بود و از صفحه اسکرین شات گرفتم تیکه هایی ک منو تکون میداد

    و دیدم ک توی این فایل گفتین ک من عوض شدم من شخصیتم تغییر کرد من یه آدم دیگ شدم و برای تایید گفتین ک عمل کردین …استاد اینو ک گفتین احساس ترس کردم احساسم خیلی بد شد و فهمیدم ک آره اره پاشنه آشیل من عمل کردنه بله من یه روزایی عالی روی خودم کار می‌کردم و این تایم تا یه هفته هم دووم نمی‌آورد و من هربار و هربار برمیگردم سرخانه اول و طی کردن همون مسیر و هر بار داره تکرار میشه …الان ک فک میکنم من چسبیدم ب یه سری آدم ها و ترس دارم از حرف مردم …ترس دارم از قضاوت و نگاه خانواده ام ک خودشون هشتشون گرو نه شون هست …نه الان ک فک میکنم میبینم آره یه در باز شده برای من توسط استاد و میگه وارد شو و هر آنچه ک الان کنارته آدم ها نگاه چشم های بد بین باورهای بد و…اینارو بزار و وارد شو حالا من چیکار کردم میخوام این باروبندیل و این ادهم های تاکسیک رو هم از این در رد کنم و حالا هر کار میکنم نمیشه و برای همین هر بار برمیگردم ببینم چرا رد نمیشم و بازم کورم نمیبینم ترس هارو .،ترس از حرف مردم رو .،و از همه مهم تر مقایسه کردن خودم با بقیه و سرزنش کردن خودم ،و احساس عجله و هول و ولایی ک باعث طپش قلبم میشه ….

    حالا ک فک میکنم باید توی دفترم خود الانم تمام ویژگی هام ظاهری باطنی و اخلاقی و تمام ترس هام و همه خودم رو توی دفترم بیارم روی کاغذ آره باید یه تایمی رو زمان بزارم‌ک خودم رو کامل بیارم روی کاغذ …من حتی الانم ک فک میکنم خودم رو نمیشناسم احساس سنگینی دارم وقتی بهش فک میکنم‌….

    و وقتی کامل نوشتم و فک نکنم کامل بتونم طی مراحلی مطمئنم یه وجه از خودم رو کشف میکنم برای همین یه تایمی کاملا تکاملی و با احساس آرامش خودم رو هلاجی میکنم و بعدش مینویسم ک میخوام ب چجور آدمی تبدیل شم میخوام چه شخصیتی داشته باشم و سعی میکنم ک اون ویژگی شخصیتی رو در خودم ایجاد کنم ب صورت تکاملی و با این نگاه ک روزی نمیرسه این کار کشف کردن خودم تموم شه و همین جا ب خودم میگم مقصدی در این مورد وجود نداره همش مسیره همش مسیره ولی میتونم این قول رو ب خودم بدم ک این مسیر درسته الان خیلی سنگلاخی و شب و ترسناک هست ،اما تعهد و استمرارم‌ و البته حرف استاد ک گفتن ثبات قدم داشته باشم این مسیر هر بار بهتر و بهتر وبهتر میشه و بدون شک خورشید طلوع میکنه بدون شک

    استاد با اینک مث چی میترسم خخخخ

    ولی میخوام اینبار ب شما تعهد بدم ک روی خودم کار کنم و تغییر شخصیت بدم

    نمیگم هزار درجه نه با این حرف برای خودم غیر ممکنش میکنم و آخر هفته دوباره همون آدمم نه نه

    من ب شما استاد تعهد میدم ک ب صورت لاک‌پشتی و آهسته تغییر کنم و همین امروز شروع کنم ب اینک تا ماه بعد یه درجه بهتر از آدم الان باشم

    حتما استاد براتون گزارش میدم ومیگم هر روز

    و زیبایی های این فایل اوف عالی بود

    اول ک صدای زیبا و خنده دلنشین مریم جان و اون جت اسکی و لذت هوای دلنشین و پرتوهای طلایی خورشید ک خیلیییی احساس عالی بهم داد و دوست داشتم حسش رو اون گنی های خوشگل سفید ک مامان منم دوتا گنی طوسی رنگ داره ک من هربارمیام خونه ساعت ها فقط ب این ها نگاه میکنم ب طرح پاهاشون و ظرافتی ک خدا آفریده و حیرت زده میشم و این اصلا برام تکراری نمیشه و لذت میبرم و خداروشکر مطمئنم توی این هوای بی نظیر یه بوی عالی هم داشته و من یه نفس عمیق کشیدم

    آره استاد وقتی میگین من از اون شرایط ب این شرایط رسیدم راهش اینه من عوض شدم تغییر شخصیت دادم و عمل کردم و عمل کردم و عمل کردم

    پس منم دقیقا توی این مسیر پاهام رو میزارم جای پای شما

    همین الان هم ک اسم عمل کردن میاد من میترسم خخخخخ

    واقعا باور مخربی هست

    امیدوارم خدا هدایتم کنه ب این ک وارد این باور شم و باور قدرتمند کننده ای رو ب جاش بزارم

    میخوام این باور رو بزارم جای این ترس ک من شجاع هستم و ترس ها ب محض اولین قدم ب داخلشون محو میشن مث مه هیچ تضمینی برای موندنشون نیست هیچی

    عاشقتم استاد و سپاس گزارم ازتون برای اینک هستین و چقدر وقت گزاشتین ک این مسیر رو ب بهترین شکل ب من نشون بدین با ایجاد سایت و خانواده ی بزرگم ،خانواده عباسمنش سپاس گزارم اسناد عزیزم و مریم عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3419 روز

    سلام

    این نوشته را خواندم و خیلی هم دوست داشتم، اگر افکارمان را کنترل کنیم زندگی خیلی خوبی خواهیم داشت، نکته ای را از یکی از دوستان شنیدم و خیلی به دلم نشست این بود که ایشان می گفتند که در هر اتفاقی و در هر شکستی که البته شاید از نظر دیگران شکست باشد من یک نکته مثبت در آن پیدا می کنم و اصلا باور ندارم که در هر کاری و هر شرایطی منفی وجود دارد در هر شرایطی و هر اتفاقی و هر رخدادی دنبال نکات مثبت آن می گردم و برای خودم هر چیزی را مثبت ارزیابی می کنم اصلا در ذهن و مغز من جایگاهی برای افکار منفی و بد وجود ندارد که بخواهم به آن فکر کنم و یا راجبه آن با کسی و با خودم صحبت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3064 روز

    سلام به استاد عزیز راهنماودست خداوند کسی که تمام با تمام حرفایش که سخن خداوندم است تمام روزهایم راسپری میکنم دلم میخواست که منم شادیهای امروزم را با شماودوستان دیگرم تقسیم کنم خدای عزیزم رو خیلی سپاس گذارم که منم اگاه شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد از دنیای پر از تاریکی و ترس پا به دنیای بهشتی وپر لذت گذاشته ام از وقتی خواستم خدا نجاتم بدهد مرا با شما اشنا کرد دیدم حقایق را روشن شدم وپر نور زندگی رنگ اصلی وحقیقی خود رابه من نشان داد همیشه دنبال حقیقت این زندگی بودم همیشه باور داشتم که باید زندگی پشت این زندگی اکنونم باشد هیچ وقت راه دیگران وسبک زندگیشان راقبول نداشتم من نگاه میکردم عده ای دارند وعده ای بسیاری ندارن منم از خدا خواستم که منم داشته باشم یه جای کار برایم نامفهوم بود به عدالت خدا شک کردم تا اینکه خدا راه را برایم روشن کردخداروسپاس هزار بار سپاس حال این روزهایم وصف ناپذیر است هر روز از فایل های رایگانتان استفاده کردم ونتایج فوق العاده ش را دیدم خدایم را بهتر شناختم و خود واقعیم را جهان را طعم زندگی حقیقی را واینکه من خالق جهانم هستم من قرار بود بمیرم ولی برگشتم تا راه یگانه پرستی م را واهدافم را ادامه بدهم این نیروی ایمان وباور به خدایم مرا به این مرحله کشانده در مسیری بهشتی وخوشبختی عالی قرار دارم لحظه به لحظه شکر گذارم وخوشحالم بخاطر دانستن راز های این دنیا وقوانینش به امید خداوندم در راه کسب ثروتم و بعد از روند تکاملیم از محصولات استاد عزیز استفاده میکنم من میخواهم زندگی خودم وسبک شخصیم را داشته ومتفاوت از سایرین عمل کنم و نتیجه بگیرم و منم بتوانم نقش مثبت ومفیدی دو زندگی انسان ها ایفا کنم وبه گسترش جهان وثروتش کمک کنم تا زمین جای بهتری برای زندگی همه باشد برای استاد از خداوندم سلامتی افزون تر ثروتی بی نهایت و سعادتی وصف ناپذیر در دنیا واخرت خواهانم موفق و پیروز باشید طیبه مرادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فهیمه فهیمه گفته:
    مدت عضویت: 3197 روز

    سلام آقای عباس منش عزیز . حالتون خوبه ؟

    آقای عباس منش یه سوال دارم و مدتیه ذهنم رو مشغول کرده و به نتیجه هم نرسیدم.

    سوالم در مورد نماز هست .. من همیشه نماز میخوندم و فقط قسمت سجده ی نمازم رو دوست داشتم و با تمام وجودم اینکارو انجام میدادم .. اما مدتیه نماز نمیخونم و دلم سمت نماز نمیره .. راستش با خودم خیلی فکر کردم و تضادهایی در ذهنم بوجود اومده ..اینکه ما چرا نماز میخونیم ؟ اینکه من به روش دیگه ای از خدای خودم سپاسگذاری کنم مورد قبول خداوند نیست؟ خداوند که نیازی به ستایش من نداره . من نیاز دارم که با خدای خودم ارتباط داشته باشم .. خوب چرا با روشی که خوشحالم میکنه و راحتم سپاسگذاری نکنم ؟؟؟ آیا نخوندن نماز عمل بهشت و جهنم انسانه ؟؟ بهشت و جهنم رو که خود انسان با اعمالش میسازه .. آیا حضرت ابراهیم که بالاترین مقام بین پیامبران رو داره نزدیکترین مقام به خداوند هست و نماز نمیخوند و به روش خودش ستایش میکرد و سجده میکرد و سایر پیامبران که فقط به روش خودشون خداوند رو ستایش میکردند آیا اونها هم کار اشتباهی میکردند؟؟؟؟ اگر قرار باشه خوب و بد بودنمون و بهشت و جهنممون با نماز خوندنمون مشخص بشه پس پیامبرانی که نماز نمیخوندن و فقط ستایش میکردند به روش خودشون ، چی ؟؟؟ و و و و و خیلی مسائل دیگه که وقتی فکر میکنیم به این تضادها بر میخوریم …

    آقای عباس منش عزیز درخواست من از شما اینه که اگر براتون مقدور هست جواب سوالم رو بدید لطفا .. ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ماهور محمدی گفته:
      مدت عضویت: 3046 روز

      سلام خدمت اقای عباس منش و گروه تحقیقاتی عالیتون

      با سوالی که مدتها بود ذهنم رو درگیر خودش کرده بود وارد سایت شما شدم بدون اینکه بدونم جواب سوالم اینجاست.از بزرگی شنیده بودم اگه بهترین ها رو میخوای ؟اگه به دنبال ثروت هستی باید ظرفتو بزرگتر کنی و این جمله تو ذهنم تکرار میشد .یعنی چی که ظرفمو بزرگتر کنم ؟من که میخوام و احساس میکنم لیاقتش رو دارم پس چرا به من داده نمیشه .چطوری ظرف خودم رو بزرگتر کنم؟و…..

      وارد سایت شدم و به همه قسمتهای سایت سرک کشیدم اول دانلود رایگانها بعد محصولات و قسمت عقل کل و جالب اینجاست که جوابم رو گرفتم و فهمیدم ظرمون در واقع همون باور ماست .خیلی کتابها خونده بودم و خیلی از سمینارها رو دیده بودم و گفته بودند که باورمون هر چی باشه همون میشه و باورهای مخرب در مورد ثروت چیا هستن ولی نمیدونم چرا حذمش برام مشکل بود .سوال دومم این بود که چطور باور خودمو بدونم چی هست و چطوری عوضش کنم؟اینها همش برام مبهم تو ذهنم میگشت .با خودم گفتم که خب ,حتما باید محصولات رو بخرم تا بفهمم اما شرایطش برام مهیا نبود .خلاصه بازم شروع کردم به خوندن مطالب عقل کل و جوابهای دوستان که چقدر عالی راهنمایی کرده بودند و همینطور فایلهای رایگان استاد .تازه فهمیدم ایراد کارم کجاست و ظرفم چه اندازه است ولی نمیدونستم از کجا باید شروع کنم و باز خدای خوبم که مدتها بود ازش دور شده بودم منو راهنمایی کرد به وسیله دوستان .تقریبا یک هفته ای به همین منوال سردرگمی گذشت تا اینکه یکی یکی جواب سوالاتم رو در سایت میدیدم.واقعا شگفت زده شده بودم از اینکه هر چی میخواستم و تو ذهنم بوده به جوابشون رسیدم.حدود چندماه بود که بی هدف زندگی میکردم ولی با اشتیاقی که در دوستان و استاد دیدم هدف جدیدم رو پایه ریزی کردم و اون تغییر باورهام شد.با فایل پیشنهاد عیدانه استاد واقعا استارتی بود که بهش نیاز داشتم.درسته که عید تمام شده ولی بهار هست .طراوت بهار هست . با وجود باورهای مخربی که داشتم و شروع ماه رمضان بود توانستم غلبه کنم و برم به دل طبیعت روزی سه ساعت که هم ورزش کنم و هم بنویسم و چقدر عالی بووووود . از اول ماه رمضان به صورت منظم شروع کردم به نوشتن ,اولش واقعا برام سخت بود ولی هر روز که میگذشت حس بهتری پیدا میکردم ,ولی از اینکه نشانه ای نمیدیم کمی شک به دلم افتاده بود . خودمو دلداری میدادم و میگفتم همین که حالت خوبه بهترین نعمته و باز جوابهای دوستان انگیزه ام رو بیشتر میکردن .تا اینکه بعد از گذشت دوهفته نشانه ها شروع شدن.واقعا سپاسگذارم از خدای خوبم و اقای عباس منش و تمام دوستانی که با پاسخ هاشون راهنمای من هستند.مطمئن هستم که این نشانه ها منو به هدفم میرسونن .هدف از نوشتنم هم این بود که شایدباعث بشم امیدی در دل کسی باشم شبیه خودم و هم به خاطر این خلاقیت استاد در طراحی سایت که این همه میتونه موثر باشه و اصلا شبیه بقیه سایتهایی که دیدم نیست و هم اینکه اینقدر ریشه ای و ساده منظورشون رو میرسونن که بفهمیم باور چی هست و چگونه تغییرش بدیم درست مثل معلم کلاس اول که سعی میکنه الفبا رو اموزش بده. سپاسگذاری کنم.

      واقعا سپاسگزار خدا و استاد و همه عزیزانی که در این جمع هستند هستم

      از اول ماه رمضان شروع کردم با نظم که حتما انجام بدم قضیه نوشتن رو هر چند اولش برام مشکل بود چون مدتها بخاطر شکستهایی که داشتم از خدا و از نوشتن دور شده بودم.صبح ها منی که تا 9 صبح میخوابیدم و انگیزه ای برای بیدار شدن نداشتم حالا از 6صبح میزدم به دل طبیعت و تا 10 برمیگشتم خونه و با زبون روزه .و همش با خودم میگفتم این ماه رمضان ماه متفاوتیه با همه سالهای گذشته که بهم خیلی سخت میگذشت.

      هفته اول سپری شد ولی نشونه ای ندیدم یکم شک بهم وارد شد اما باز سخنان استاد و دوستان بهم امیدواری میداد.الان که دارم این کامنتو میذارم 17 روز میگذره و من هر روز باوری بهتر پیدا میکنم و کم کم نشانه ها برام ظاهر میشن .حالم خوبه و حس خوبی دارم .دیگه نگران اینده نیستم و به خاطر گذشته غصه نمیخورم و با دید بازتر به همه چی نگاه میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فهیمه فهیمه گفته:
        مدت عضویت: 3197 روز

        سلام و خداقوت به همه … یه پیشنهاد .. اگه عبارات تاکیدی رو همزمان گوش کنید و بیست ویک روز روزی ده دفه بنویسید خیلی سریعتر وارد ناخودآگاهتون میشه :) خودم هردفه اینکارو کردم بعد از یک هفته به خواستم رسیدم …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مصطفی سالاری گفته:
    مدت عضویت: 3035 روز

    سلام به اقای عباس منش و دوستان همراه

    اقا حدود سه هفته ست که اتفاقی یکی از فایلهاتون رو گوش کردم و برام خیلی جالب بود این نوع نگرش به زندگی که البته حس غریبی نبود برام. منتها از همون موقع که اولین فایلو گوش کردم و دنبال بقیه فایلها گشتمو باز چیزای جالبتری شنیدم از شما، یجورایی همه طرز فکر و دیدم به اطراف بهم ریخته، نمیتونستم بعضی چیزا رو اطرافم نادیده بگیرم، از وقتی فایلاتون رو گوش کردم خیلی بدتر شده اوضاع. مثل کسی هستی برام که حرفای جدیدی میزنه که خوبن و یجورایی اشنان ولی فکرمو درگیر کردی که واقعا اینطوریه داستان جهان، مثل معلم کلاس پنجمی که داری درسای کلاس پنجم رو به دانش اموزای کلاس اولی میگی، حرفات کاملا درسته، درک میکنم که درسته ولی کم میفهممشون.

    چند تا از فایلاتون رو که گوش کردم دیدم، ندونسته از بعضی قانوناتون استفاده کردم، کاری رو دارم که میخواستم داشته باشم، تازگیا خونه ای رو خریدم که سالای پیش دقیقا و دقیقا همین خونه رو میخواستم که خیلی خوشحالیم از بدست اوردنش. منتها بازم همش کلنجار میرم تو ذهنم برا فهمیدن چیزایی که میگی تا بهره بردن ازشون. برا درک چیزایی که شما و میگی و انظباق با دانسته های کم و تجربه های کوچیک خودم. دلم میخواد بدونم چی به چیه. کلی مشغله دارم ولی حرفایی که تو فایلاتون میگین، یکی یکی مثل ترقه میاد تو ذهنم مرور میشه و رد میشه. باید بفهمم روال و روند گذر زندگی چجوریه…

    زندگیم همچین زندگی لاکچری و پرفکتی نیست ولی خب شکر خدا بد هم نیست، الان 34سالمه و تو 23سالگیم دائم به این فک میکردم که وقتی من وقتی سی سالم بشه نصف دنیا مال منه، هرچی بخوام دارم. همیشه بهترینها رو خواهم داشت، ولی با جلو رفتن زندگی و درگیریاش، فکرام کمرنگ شد، الان حرفای شما منو یاد اون زمان میندازه به اضافه هزارتا علامت سوال جدید که درست کردی برام.

    خلاصه دلم میخواد و باید بدونم دورو برم چه خبره و امیدوارم بتونم از حرفاتوت کمک بگیرم برا فهمیدن، همونطور که خیلیا رو به تکاپو انداختین.

    ببخشید طولانی شد، میدونم که همه نظرارو میخونین و امیدوارم تو راهی که در پیش گرفتین موفق و همیشه دلگرم باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محمد صدری پور گفته:
    مدت عضویت: 3306 روز

    سلام با کوله باری از درد با بال و پری شکسته در کمال ناباوری و نا امیدی با این سایت آشنا شدم و در حال حاضر خوشحال از اینکه لایق این آشنایی بودم از استاد عزیز کمال تشکر و قدردانی رو دارم انشاءالله که منم تجربه ای فوق العاده تو این مسیر باشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محبوبه کریمیان گفته:
    مدت عضویت: 3175 روز

    سلام استاد عزیزم میخواستم نظر خودم رو در مورد کلیپی که از خونه ی بندر عباستون گذاشتید بگم قبلش اینو بگم که من با عشق فیلم های شما رو نگاه میکنم وقتی ثروت دو رو نگاه میکردم فقط اشک میریختم ??همین الانم اشکم در اومد واقعا خدا منو خیلی دوست داشته که شما در مسیر راهم قرار داده همیشه سر نمازم از خدا میخواستم به اندازه ی یه لحظه پلک زدن منو به خودم رها نکنه وقتی صحبت های شما رو گوش میدادم احساس میکردم خدا از طریق شما داره با من صحبت میکنه پاسخ خیلی از سوالاتم رو میگرفتم و اشک میریختم ارتباط من با خدای مهربونم خیلی خیلی نزدیک تر شده دقیقا همون چیزی که از خدا میخواستم سر نمازم ،واقعا شما برای من فرشته ای هستی که خداوند مهربان برام فرستاده تا بهتر بشناسمش استاد خواهش میکنم پکیجی در مورد آیات قرآن هم تهیه کنید کل قرآن چون خیلی نیاز دارم بهش در طول عمرم هیچ کس نتونسته بود معنای قرآن رو برای من به خوبی شما توضیح بده بارها معنای قرآن رو خوندم اما درک نمیکنم نیاز دارم شما برای من توضیح بدی در مورد آیه به آیه ی قرآن اما امروزم که فیلم زندگی بندر عباس شما رو دیدم دوباره گریه کردم تمامی ایمیل های شما برای من باعث میشه خدامو بیشتر درک کنم و بهتر بشناسم وقتی به گوشیم ایمیل میاد با کلی ذوق و شوق ایمیلم رو باز میکنم خداروشکر میکنم که استاد صادقی دارم و امروز با دیدن فیلم زندگی بندر عباستون به من انگیزه ی بیشتری دادید برای هدفی که یکم ترس داشتم اما توکلم به خدا بود بازم خدا از طریق شما جواب داد به من که محبوبه ببین چی بوده استادت الان به کجا رسیده ببین وقتی به خدای خودت ایمان داشته باشی خدا برات سنگ تموم میزاره بنده ی من برو جلو حرکت کن منه خدا رو داری ،استاد عزیزم فقط در یه جمله بخوام نظرم رو بگم در مورد این فیلم باید بگم خودم رو در آغوش پر مهر خدا دیدم و با خدا عشق بازی کردم و گریه کردم از اینکه منو هر روز بیشتر عاشق خدا میکنی ممنونم ازت از اینکه فرصت های عشق بازی من و خدارو برام جور میکنی مدیونم بهت ???واقعا دیگه نمیدونم چی بگم فقط ازتون میخوام ادامه بدید و منو بیشتر عاشق کنید دارم از عشق به خدا دیوانه میشم خدای من خیلی بزرگه خداییش این وسط نمیدونم مدیون استادم باشم که منو به خدا نزدیک تر کرد یا مدیون خدا باشم که با شما آشنا شدم استاد عزززززززیزم خیلی خیلی دوستت دارم و ازت نهایت تشکر رو دارم محبوبه کریمیان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: