داستان تحول من

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میترا ربیعی گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    الان که این متن رو خوندم اشک از چشمام جاری شده …حس عجیبی دارم جوری که قبلا هیچ وقت همچین حسی نداشتم …اول که با این سایت آشنا شدم فقط هدفم به دست آوردن پول بیشتر بود ولی الان علاوه بر ثروت دوست دارم خودم و روحم به تکامل برسند ….و میدونم باید قدم به قدم پیش برم و مصمم باشم …خدارو سپاس گذارم برای اینکه منو توی این راه هدایت کرد …و سپاس گذارم از شما استاد عزیز و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    امین جباری پور گفته:
    مدت عضویت: 3149 روز

    سلام،از وقتی با سایت اشنا شدم،حالم ناخداگاه خیلی خوب شده و تمارین شکرگذاری را انجام میدم هر روز و تمامی فایل های رایگان را دانلود کردم و بار ها و بارها گوش دادم،

    الان بجایی رسیدم ک نیاز میدونم ک قانون افرنش و دوره های دیگر را ببینم،ولی هزینه ی دوره هارو ندارم،یعنی بواسطه ی مشکلاتی پیش امده برام نمیتونم هزینه ی دوره هارو تامین کنم،و خیلی خیلی نیاز دارم به دوره ها

    واز نظر فکری دیدگاه بقیه راجعبه من اینه ک صاحب نگرش هستم،نمیدانم چه جور و چه طور،ولی خدا در من قرار داده خیلی هنر ها،هنر فکر کردن و خلق ایده،،،

    ولی نتونستم برای خودم کاری انجام دهم تو زندگی وخلق ایده کنم،،،،به هر کدام از دوستام ایده دادم رفتن و خیلی خیلی موفق شدن،،، ولی من خیلی این شاخه و اون شاخه شدم و چند ماهی میشه ک نتورک مارکتینگ انتخاب کردم و هنوز درامدی بدست نیاوردم

    خیلی اهداف دارم در زندگی ک رسالتم هستن و باید بهشون دست پیدا کنم و …..

    و الان به جایی رسیدم ک به دوره ها نیاز دارم،ولی هزینش ندارم

    از استاد گرامی درخاست دارم ک راهنماییم کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    میلاد درهو گفته:
    مدت عضویت: 2721 روز

    استاد عزیز خیلی ازتون ممنونم که به ما جوانان کمک میکنید ولی یک انتقاد کوچکم دارم ، نمیدونم چرا هر دفعه شما از املاک و خورد خوراک و تفریحاتتون ضحبت میکنیذ ، بار اول خب فهمیدیم که شما چقدر قوی هستی و چگونه به تمام خواسته هاتون رسیدین ولی این بار پنجم و ششم است که حس میکنم دوست دارید شو اف کنید جسارتا من ادم بی ادبی نیستم ولی پدرم باشه احساس کنم که کارش غلطته یا حداقل نظرم را میگم. استاد شاید بعد از این مطلب خیلی ها بمن سخت بگیرن که چرا اینجوری گفتی ولی واقعا احساسمو باید میگفتم شما که معصوم نیستید مثل همه ما اشتباه دارید . استاد بنده خودم ونکور کانادا زندگی میکنم خیلی چیزهای رو که شما برای بچه ها تعریف میکنید من از بچگی داشتم ولی احساس میکنم کسایی خیلی ذوق زده میشند و دوست دارن به مردم بگن این دارند و یا ان کار رو کردن که تازه به تجمل رسیدن و نکته بعدی چه دلیل هست که شما از غذای که میخورید به مردم توضیح دهید شاید خیلیا ندشته باشن انشالله که خداوند بیشتر بهتون ثروت بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه شفیعی گفته:
      مدت عضویت: 3662 روز

      به نام خداوند جان و خرد

      سلام دوست عزیز

      پیام شما رو که خوندم اول ازش رد شدم ولی یه حسی بهم گفت که برگردم و به نکاتی که اشاره کردین پاسخ بدم

      استاد در یکی از فایل هاشون اشاره می کنن به خرید قایق تفریحی با وجود اینکه به قول خودشون که گفتن شاید سالی یک یا دو بار ازش استفاده کنن ولی….با توجه به اینکه ایشون در این راه (کسب موفقیت و ثروت با استفاده از قوانین کیهانی)راهنما و استاد ما هستن،قصدشون نشون دادن فراوانی های جهان به ما هست و اینکه هیچ خواسته ایی نیست که آدمی اگر بخواد،نتونه بهش برسه.

      استاد از املاک و قسمتی از دارایی هاشون به همین نیت با ما صحبت میکنن.طبق آنچه از ایشون آموختم به هیچ وجه قصد شو آف ندارن.اصلا کسانی که قصد به رخ کشیدن دارایی هاشون رو دارن در این مدار نیستن.

      یک نکته دیگری هم اشاره کردین اینکه استاد چرا از غذایی که میخورن توضیح میدن…

      استاد از آواز خوندشون،به ماهی های حوض ماکارانی دادنشون،از موتور سواری شون،شنا کردنشون،توت فرنگی چیدنشون و….برای ما فایل پر کردن و در موردشون حرف زدن….شنیدین که می گن خوشبخت کسی که از خوشی های کوچکش لذت میبره؟ این ها هم جزو خوشی های ساده و کوچیک استاد حساب میشن.لحظاتی که استاد شاد و خوشحال هستن و سخاوتمندانه اون لحظات رو با ما به اشتراک می گذارن و همزمان با اون ها باز هم و باز هم قوانین جهان هستی رو برای ما توضیح میدن.دلیل تکرار ها برای تقویت باورهای ماست و البته انرژی این لحظات بسیار انگیزاننده ست.

      خوشحالم که همگی در پناه الله یکتا هستیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    کارن حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 2285 روز

    شاید بعضی چیزها رو بهتره احساس کرد تا اینکه به زبان آورد و دیدگاه رو بیان کرد.

    احساس و دیدگاه من وقتی به بالاترین فرکانس میرسم اشک شوق و حس پرواز هستش…وهمه اینها رو مدیون این آموزه ها و تغییر در باورهام هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    گفته:
    مدت عضویت: 3092 روز

    سلام من عضو این سایتم البته نمی دانم چگونهاز کیف پول که سایت بر هر فرد داده خریداری محصول استاد محترم کنم میخواهم کتاب رویا ی که رویا نیست خریداری کنم رهنمایی کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم فتاحی گفته:
    مدت عضویت: 2774 روز

    سلام بر سید بزرگوار.یه سوال خیلی مهم دارم. فکر کنم سوال خیلیا باشه.

    میخواستم بدونم . بدای پیشرفت باید حتما با دورهاییی ی که برای فروش گذاشته شده استقاده بشه که نتیجه بده

    یا با اسنفاده از فایلهای رایگان هم میسر هست. چون هم اینک برایم میسر نیست که بتونم هیچ کدام از دورها رو تهیه کنم. خواهش میکنم راهنماییم کنید. متشکرم. بسبار علاقه و مصمم به پیشترفت هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین سعادتی گفته:
      مدت عضویت: 3191 روز

      سلام خدمت دوست گرامی

      بله با فایل های رایگان هم میشه تغییرات رو در زندگی تون ایجاد کنید

      خود من تمام فایل های رایگان رو دانلود کردم و تک تک گوش کردم و نکات و باور های استاد را یادداشت کردم سپس باور های استاد را به فایل صوتی تبدیل کردم و روزی چندیدن بار این فایل رو گوش میکنم و تغییرات را به خوبی حس میکنم

      به شما هم این پیشنهاد را میکنم انشاالله که شما نیز نتیجه ی خوب دریافت کنید

      از استاد عزیزم نیز تشکر میکنم که زندگی من را با صحبت هایشان زیبا ساختن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهناز خسروی گفته:
    مدت عضویت: 2518 روز

    سلام من دلم میخواد تعییر کنم افکارم زندگیم اطرافیانم آیا میشه حالا که مادرمو چند ماه یکبار میبینم زودتر ببینمش؟سر موضوعی شوهرم اختلاف داره با خانوادم البته از برادرم اما مادرمو نمیذاره ببینم میگه چند ماه یه بار بدون دخترم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Javad گفته:
    مدت عضویت: 2481 روز

    سلام و درود …

    من اولین مرتبه که با شما آشنا شدم، سال ۸۷ بود؛ از طریق ی‌CD که دوستم بهم داد و یکی از سمینارهای شما بود در تهران …

    چند روز پیش که باز یکی از دوستانم شما رو بهم معرفی کرد و …

    اولین چیزی که برام خیلی جالبه، فاصله‌ی نوری و نجومی‌ای که در مسیر رسیدن به موفقیت، تو این مدت گرفتین، بود …

    واقعا تکان دهنده بود و خیلی جا خوردم …

    خیلی دوست دارم دارم بیشتر باهاتون آشنا بشم و سیر موفقیتی که تو این چند سال طی کردین و به این لول رسیدین رو بدونم …

    ممنون میشم اگه راه ارتباطیتون رو بهم اطلاع رسانی کنین ( ایمیل یا … )

    با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: