این فایل صوتی حاوی مکالمه ی استاد عباس منش با مدیر فنی سایت است. در این مکامله مدیر فنی سایت سوالاتی اساسی از استاد پرسیده است که گوش دادن به آن به ما کمک می کند تا:
قوانین بدون تغییر خداوند را بهتر بشناسیم و چگونگی به هماهنگی رسیدن با این قوانین در عمل را بهتر درک کنیم.
اصل را از فرع تشخیص دهیم
تمرکزمان از از روی حاشیه های به ظاهر قشنگ اما بی حاصل برداریم و بر اصل و اساسی بگذاریم که نتیجه اش شادی و رضایت بیشتر در زندگی مان است
تا اصلی ترین نشتی های فرکانسی مان را بشناسیم و برای بهبودشان تصمیمات اساسی بگیریم و قدم های عملی برداریم
زیرا در جهانی که سیستم آن فقط و فقط بازتاباندن فرکانس های ماست و برای موجود خالقی که تنها ابزارش برای خلق، فرکانس ها و باورهایش است، هیچ کاری اساسی تر از هماهنگ شدن با قوانین این سیستم و مهارت در ارسال فرکانس های هم-جهت با خواسته هایش نیست.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل صوتی «قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم19MB110 دقیقه
به نام خدا
سلام به استاد و خانم شایسته و همهی دوستان عزیز.
در مورد امروزم میخوام بنویسم که چقدر زرنگ تر شدم برای انجام کار هام و وارد شدن به دل ترس هام 😚امروز صبح من منتظر دوستم بودم که برای سبتنام بدیم به اموزشگاه . یک خونه در حال ساخت روبه رو من بود که کار گرش بستنی و کیک خریده بود من هم نشسته بودم و اصلا همو نمیشتاختیم و وقتی داشت از جلوم رد میشد گفت شیرینی میخوری 😂گفتم نه و بعد اومد شیرینی جلوم گرفت و با کلی اسرار من یک شیرینی برداشتم😅.
وقتی به کلاس رفتم برای سبتنام نرم افرار های معماری یک آقایی اونجا کار داشت که از من پرسید رشتت چیه و من گفتم عمران و در همون دانشگاهی که من درس می خونم اون هم تحسیل کرده بود و کلی راهنمایی کرد که چه نرم افزار هایی بهتر به کارم میخوره و خود اون خانم حساب دار هم از پشت میزش بیرون اومد و چند کاغذ که مربوط به اون رشته ها بود رو آورد و برام توظیح میداد و با این که خیلی سوال کردم و بعضا تکراری جواب بهم میداد و کلی هم به تاریخ تولد من خندیدن😂۷۹.۱۲.۳۰ که سال کبیسه است و …
راسش اولش که رفتم ی دلهره داشتم اما لابه لای گپ زدنامون از بین رفت خدایا شکرت .
ممنون که کامنتم رو خواندید. راستی کلاس من روبه روی زاینده روده یکم بعد سی و سه پل و منظره خیلی زیبا و طبقه پایین اموزشگاه و اطراف اموزشگاه پر از نمایش گاه های ماشین های لوکس
ی چیزیم یادم اومد که دیروز در نقشه یک اموزشگاه معماری رو سرچ کردم که راهش خیلی دور بود و ذهنم میگفت ولش کن و خودت تمرین کن و نمیشه و … و ی جورایی دلم راضی میشد چون ی بهونه داشتم (که راهش دوره) ولی گفتم من میرم فوقش میبینم چجوریه و بر میگردم و صبحش که راه افتادم یادم اومد به یک پیامی که داییم بهم داده بود و شماره یک اموزشگاه که شمارش اشتباه بود گفتم بزار ی بار زنگ بزنم و پیامو که باز کردم اسم اون اموزشگاهی که امروز توش سبتنام کردم رو دیدم و حتی با اتوبوس هم میتونم برم و راهش خیلی نزدیگ تره خدایا شکرت ❤🌹⚘