آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-11-26 21:06:122020-08-28 10:15:06آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به روح خداوندی که در تک تک وجودتان نهفته.
قبل از توضیحاتم میخوام سپاسگزاری کنم از همه اعضای سایت و تمام مسئولان این خونواده ی با کیفیت و فوق العاده.
لحظه هایی در زندگیم بوده، که فشار های عصبی و ذهنی زیادی روم اومده. لحظاتی بوده که ترس و نگرانی تمام منو در بر میگیرفته و در اوج ندونستن راه حل، در اوج ترس ها و نگرانی ها، یک نیرویی، یک مکامله ای در وجودم شروع میشد. حرف هایی که وقتی بهم زده میشد، انگار رنگی روشن بر روی سیاه و سفید های خاموش قلبم میبود که منو دوباره زنده میکرد. حرف هایی که وقتی بهم میگفت اصلا قرار نیست اینطوری که نگرانی پیش بره. حرف هایی که اینقدر نتیجه هارو ساده و قشنگ بهم نشون میداد که برام خیالاتی بود. حرف هایی که وقتی بهم گفته میشد، ذهنم میگفت به نظرت اینقدر ساده و آسون ممکنه ؟ به نظرت میشه که زندگی اینقدر ساده و راحت باشه ؟
اما اون صدایی که صدای منو خلق کرده بود، اون صدایی که از قدرتی بیرون می اومد که ذهن من، قلب من، تمام وجود منو خلق کرده بود، بهم میگفت که آره… همین قدر ساده و آسون قرار باشه… همین قدر راحت و قشنگ قراره باشه… آره همین قدر زیاد قراره اتفاقات خوب واست بیفته و نگرانی فقط از ندانسته ها میاد. نگرانی و ترس فقط از ندانسته ها میاد. نترس و آروم باش چون من منبع آگاهی ها هستم و تمام اینهارو در درون تو قرار دادم و خودم مراقبت هستم. خودم برای تو همه چیز رو درست تر از قبل میکنم. خودم تورو در آغوش گرفتم و نیازی نیست که از چیزی که در بیرون توست بترسی و به آرامشت صدمه بزنی…
هر لحظه که هر چقدر کم به این حرف ها، به این احساس، به این روشنایی که در ذهن تاریک پر از ترس میتابید اعتماد میکردم و آرام میشدم، تمام اون اتفاقات به ظاهر ترسناک، تمام اون نگرانی ها، تمام اون اتفاقات به ظاهر بد، چنان زیبا رقم میخورد، چنان عاشقانه به من لبخند میزد که بعد از رخ دادنش احساس میکردم که تمام اون ترس ها و استرس ها و نگرانی ها فقط خوابی بیش نبوده که اومده بود تا به من بگه تو بخشی از قدرتی هستی که در درون همه چیز هست و فرمانروایی میکند. تو در آغوش قدرتی هستی که همه چیز را میداند. تو در آغوش قدرتی هستی، تو بنده ی قدرتی هستی که تمام آگاهی ها از آن اوست، تمام عاشقانه ها، تمام آرامش ها، تمام روشنی ها و تمام طراوت ها و شادابی ها از آن اوست.
ثانیه ثانیه هایی که میلیارد ها سلول را میمیراند و می آفریند بدون اینکه تو متوجه باشی.
ثانیه ثانیه هایی که بینهایت انرژی را در دستانش دارد و فرمانروایی اش میکند.
ثانیه ثانیه هایی که درش میلیارد ها میلیارد اتم، ساختارشان شکل میگیرد و متولد میشود و فقط یک نیرو و فقط یک قدرت خالق و فرمانروای تمام اینهاست آن، ” خداوند ” است… و تو و من و همه چیز، پاره ای از او هستیم…
لحظه هایی بوده و هست که به این نیروی پنهان که تمام جهان از اوست، وصل شده ایم و آرامش خالص رو تجربه کردیم.
لحظه هایی هست که اگر به این برتری متصل بشیم، میبینیم و میفهمیم و احساس میکنیم و لمس میکنیم که همه چیز در زندگیمان، در تعادل صف خواهد کشید و برای ما شکل زیبایی خواهد گرفت…
ما به زیباترین، به منبع زیباترین ها متصل هستیم…
ما به ثروتمند ترین، به منبع ثروتمندترین ها متصل هستیم…
ما به قدرتمند ترین، به منبع قدرتمندترین ها متصل هستیم…
ما به عظمتی بزرگتر از هر مقیاسی هستیم که “کهکشان هارا آفریده و آنهارا اداره میکند”…
او که میمیراند، او که متولد میکند…
او که سبز میکند، او که سرازیر میکند سلماتی هارا…
او که سرازیر میکند عاشقانه هارا…
او که سرازیر میکند آرامش هارا…
او تنها خداوند است و من و تو و همه چیز، پاره ای از او هستیم و او همیشه و تا ابد،با لبخند مارا نگاه میکند و در آغوشمان گرفته…
او تنها خداوند است…
سلام آقای چالاکی بزرگوار
همسفر بودن با شما و خواندن سفرنامه های زیبایتان لطف خداست که نصیبم شده.
ممنونم از کامنت زیباتان. کپی اش کردم ، تا فردا با صدای خودم بخوانم و ضبطش کنم.
برایتان بهترین‌ها را آرزومندم.
سلام آقای چالاکی بزرگوار
همسفر بودن با شما و همه دوستان و خواندن سفرنامه های زیبایتان لطف خداست که نصیبم شده.
ممنونم از کامنت زیبایتان. کپی اش کردم ، تا فردا با صدای خودم بخوانم و ضبطش کنم.
برایتان بهترین‌ها را آرزومندم.
سلام به استاد گرانقدرم
سلام به خانم شایسته گرامی
سلام به دوستان پر تلاشم
(( زندگی لوحی سفید است که
من با فرکانس هایم آنرا می نویسم))
سی و سومین روز سفر
سفر را آغاز کردیم و رد پاهایعنی فرکانس های ما ا اکنون سی و سه روز است که بر لوح سفید زندگی مان در کاینات نوشته شده است.
برای من این سفر یک نقطه ی عطف است. چرا؟؟؟
چون در این نقطه برجسته از زندگیم خدایی را که ذره ای از اویم بهتر از پیش شناختم ، از قدرتش نیرو گرفتم( و باور لیاقت داشتن را مزه مزه کردم) از ثروتش که در زندگیم جاری است( باور فراوانی و نعمت اش را چشیدم) از مهر و لطفش که سرشار شدم ( باور عشق ورزیدن به هر آن چه در اطراف من است را احساس کردم ) از بیکرانگی اش که از ازل تا به ابد جاری است( باور نامیرایی در من ریشه داد” هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق” ).
استاد گرامی در پرتو این آگاهی های زلال و ناب ، آرامش در زندگیم جاری است. انگار زمین وجودم با شخم زدن باورهای گذشته تازه و با طراوت شده ، انگار تازه تشنه باورهایی هستم که با تکرارشان وجودم از دانه ای که میان کویری بی حرکت مانده بود ، جانی تازه گرفته ، فرکانس های بی توانم قدرت گرفته ، کلام الهی با رنگ و بویی تازه از بیخ و بن مرا دگرگون کرده تا جور دیگری به پدیده ها نگاه کنم ..تو می گویی( فقط سه روز با هر چه رو به رو می شوم تکرار کنم که او پاره ای از من است و ما همه پاره ای از خداییم ) و حالا سیصد روز گذشته و ترک عادت نا ممکن شده است .
آموزه های شما را قطره قطره می چشم تا در باورهای نامناسب چندین ساله ام رسوخ کند ، باوری مناسب جانشین شود و با طی تکامل روح و ذهنم به صلح و هماهنگی برسند .
خانم شایسته عزیز برای تلاش های از جان برآمده تان که لاجرم بر دل می نشیند
سپاسگزارم
سلام ??
همانند هزاران هزار نفر از دوستانی که خدارو بابت آشنایی با شما شکر میکنن من هم خداوند رو شاکرم که از طریق برادر عزیزم با شما استاد بزرگوار آشنا شدم و فایل هایی از شما رو دیدم و گوش کردم و واقعاااااا از ته قلبم خدارو شکر میکنم که از وقتی با شما آشنا شدم آرامش و حاااال خوبی پیدا کردم. چون دارم عشق الهیم رو بیشتر و بیشتر میشناسم?
یه حسی مثل تولدی دوباره دارم. یه حسی که قابل وصف نیست. یه حس رهایی از زندان تاریکی که سالیانی در اون اسیر بودم و دارم به سوی روشنایی قدم برمیدارم. ای کاش از کودکی مفهوم خداشناسیِ واقعی رو به گوش ما میخواندند و یاد می دادند.
استاد عباسمنش عزیز، حرف های شما همانند عسل است، برای جان شیرین است و برای استخوان شفادهنده
امیدوارم به لطف خدای مهربانم و شما روز به روز به بهتر شدن کیفیت زندگیم ادامه دهم و در مسیر درست گام بردارم.
قشنگ ترین آرزوها رو برای شما استاد عزیزم و همه دوستان دارم ?
سلام به خانواده عزیزم واستاد جان وشایسته جان نمیدونم چی بگم ،این فایل را همین الان گوش دادم احساس آرامشی به قلبم سرازیر شده که احساس سبکی کردم که وقتی چشمانم باز کردم احساس کردم تازه متولد شدم ?حتی حس میکنم اکسیژن موجود فرق کرده، حس میکنم تمام اشیا ومکان وحتی انسان ها برای من هستن واز وجود من هستن الان حس میکنم انرژی هرچیزی را که دراطرافم هست حس میکنم! اینقدر خوشحالم چون حس میکنم خدا بهم میگه دوست دارم،ممنون بابت همه مواقعی که استاد دستان خدا شودید برای ما موفق وشاد باشید در هر لحظه??
به نام خدا، سلام عزیزانم
وای خدای من…واقعا این فایل های آرامش در پرتو الهی آنقدر آرامش بخش و آگاهی بخشه که نمیشه گفتش، اصلا احساس میکنم خیلی قبل تر هاا شنیده بودمش آگاهی ها همه قبلا تو وجودم خورونده شده انگار، آشناست ،حتی صدای استاد هم آشناست،هر بار گوش میکنم این فایل هارو احساس میکنم رو زمین نیستم، آرامش خیلی عجیبی میگیرم، احساس میکنم همه ی آدمها یهو آشنا میشن برام همه رو میشناسم قبلا جایی با هم بودیم،همه رو دوست دارم بدون اینکه بشناسمشون، دوست دارم وقتی تو خیابون راه میرم همه رو بغل کنم ببوسم، دوست دارم خودمو ببوسم دوست دارم مدتها حرف نزنم و به دنیای اطرافم فکر کنم واقعا حال بی مثالی دارم شب و روزتون خوش.
سلاااام بر پاره های من و خدا??
این فایل و چند ماه پیش تو مترو داشتم میرفتم خونه ،حالم زیاد خوب نبود و این فایل و تو تلگرامم باز کردم و شروع به اشک ریختن کردن خیلی زیباست و از همونجا تو مترو شروع کردم به همه میگفتم او پاره ای از من است پاره ای از خداست،???کلا ورد زبونم شده بود یه مدت ولی الان دیگه کم رنگ شده بود هر از گاهی میگفتمش،دوباره که شنیدمش به خودم فرو رفتم،،،
بی نظییییییررررررررر
فوق العاااااادست
ممنونم استاد جان
خدایاااا شکرت صدهزاران مرتبه???
و تنها رها و آرام است که میشنود
سلام به همه ی دوستا و اعضای خانواده ی من
الان دقیقا همون لحظه ایه که اشک شوق از چشام میریزه ، فقط هم به دلیل اتصال به نیروی واحدی که هر کاری رو برای ما انجام میده و همه چیز میشه برای ما .
لحظه ی اولی که متن رو خوندن و اومدم نکته رو بنویسم داشتم فکر میکردم که کدوم یکی از لحظات رو بنویسم که کاملا حسشو الان داشته باشم . گفتم مینویسم و خودش گفته میشه ، با نوشتن سلام مامانم صدام کرد و رفتم . موقع اومدن سراغ گوشیم قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن یکی از فامیلها گفته بود بهش زنگ بزنم و اومدم زنگ زدم . بهترین مکالمه ی کوتاه زندگیم بود ، پیشنهاد کار توی جایی که خودم میخواستم و راجع بهش فکر میکردم . و این اتفاق دقیقا وقتی افتاد که من دیشب به ارامش کامل رسیدم راجع به کارم و از ته قلبم به این باور رسیدم که هیچکس توی این دنیا جای منو نمیگیره و بی نهایت موقعیت برای من وجود داره . دقیقا همون نکاتی که توی سایت گذاشتم .
من نتیجه زیاد گرفتم خداروشکر ولی این نتیجه باعث شد هم باورم بیشتر بشه ، هم اعتماد بنفسم و هم آرامشم . بهترین سفر عمرمو دارم تجربه میکنم و هر بار شگفتیشو دارم میبینم .
خدایا شکرت
این اشک ها رو برای همتون آرزو میکنم رفقا .
شنیدن و گوش دادن به این فایل آرامش این لحظه رو 100 برابر کرده .
انقد هیجان دارم که نمیتونم چیزای دیگه ای رو اضافه کنم به متن چون فکرم الان متمرکز این لحظس و این حال خوب .
دوستتون دارم .
سلام بر استاد متفکران
خیلی عالی بود سپاسگزارم استاد ببخشید اگر متنهای من کوتاه است آخه درمقابل این دنیای جدید این اقیانوس آگاهی حرفی ندارم
سپاس
اولین بار که این فایل رو گوش دادم آرامش و عشقی وصف ناپذیر سراسر وجودم رو گرفت که هیچوقت تجربه نکرده بودم جنس این فاایلها از عشق نابه وچقدر با گوش دادن به این آگاهیها زلالتر و شفافتر میشیم.
سلام استاد عزیز
“برگ روز33 سفرنامه”
مرحبا استاد عشق، چقدر این فایل ارامش بخش است، بارها گوش کردم وگوش میکنم، چه اگاهی های نابی را در این فایل بیان میکنید. وحدت وجود فلاسفه را با زبانی ساده وارام بیان میکنید. اری همه ماذره ای از خدا هستیم ، خداوند خودش در قرآن میفرماید: ونفخت فیه من روحی… از روح خودم در ادمیزاد دمیدم واورا زنده کردم وهرگز نخواهی مرد ،بلکه از جهانی به جهانی واز قالبی به قالبی تغییر شکل میدهی.
خدایا شکرت.
“سپاس از شما خانم شایسته گرامی”