آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 39

919 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1752 روز

    بنام الله یکتا..سلام روز 33سفر..خدایا شکررررت برای این ارامش..استاد ومریم عزیزم خواهر مهربانم سپاس..من بااین فایل ارامش عجیبی وجودم رافرا گرفته..من این روزها که کتاب چگونه فکر خدارو بخوانیم رو خوندم خیلی فکرم مشغوله..ایمانم به قانون بیشتر شده..خدا رو بهتر حسش میکنم با این سفر هم هر روز همون چیزی رو میشنوم که برام لازمه واین هدایت خداست..اصلا دیگه یادم میره من با هدف بدست اوردن یک رابطه خوب با همسرم وارد سایت شدم یعنی من بدنبال این خواسته بودم که خدا هدایتم کرد به اینجا..ولی الان خودم رو لیشتر میشناسم وخدا رو پیدا میکنم اصلا چیزی فراتر از انچه من میخواستم وهمسرم هم خیلی بهتر شده چون من نچسبیدم به خواستم..هنوز باورهای خیلی محدودی تو ذهنمه که ایمان دارم بااین سایت باشم وعمل کنم همه چیز عالی میشه..خدایا شکرت برا همه چیز..این فایل یه عشق بازی شد بین منو خدا واقعا بااشک داشتم متنو میخوندم وصدای استاد با اون ارامشی که داره برام لذت رو صد چندان کرد ..سپاسبهترین دست خدا در زندگیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    سعيده فاضلى گفته:
    مدت عضویت: 1871 روز

    به نام خداوند شفا دهنده وشفا بخش قلبهای مهجور وقلبهای به بند کشیده ونفس های خسته را جوان کرده و روح تازه ای به جانهای از دست رفته میدهد خدای باران خدای خشکیها خدا ی فراز ها وفرودها خدای جاذبه وخدای انرژی سپاس تورا ای که وحدت وجود منی سپاس بی حد وبی اندازه از اعماق قلبم ازتمام شعورم وکیانم وسلول به سلول وذزه ذره ی جانم ونفسهایم در هر دم ویازدم در هر خواب وبیداری در هر قدمی که بر میدارم خدای لطیف من تو را با عشق می ستایم تورا در تاریکهایم فرا میخوانم که تو نور مطلقی نوری که هیچ ظلمتی آن را مخدوش نمیکند خداوندا اینجا هستم اولین روز ورودم را خوب یادم می آید چگونه بودم خاموش حیران سرگشته درمانده در امید ونا امیدی پرسه میزدم گاه میخندیدم گاه گریه اکنون در این اقیانوس بینهایت رحمت تو میخواهم به کسی سلام کنم که او را یک بارهم از نزدیک ندیده ام ولی هر بار درین خانه ی با شکوه میبینمش گویا کامل وواضح در حضور هم هستیم گویا قریب به است به قلب وجان وکلمات من ونازنین دلش دو بنده ی تو هستند که تو آنها را بسیار دوست داری ومن هم دوستشان دارم برای تو دوستشان دارم چون جوهری از تث هستند وبه من یاد داند به تمام شعور کیهان عشق بورزم به تمام هستی احترام بگذارم به من یاد دادند در مسیر روشن شادی قدم بردارم خدایا من به تو وآنها سلام میکنم سلام من را بپذیر ای خالصترین انرژی جهان ای فرمانروای مطلق من ای هستی بخش وهدایت کننده هر آنکس که تو را خواند و تو را جست

    خدای من !

    زیبای من درماه دوم دوره ی نقاهتم بسر میبرم هر روز روند بهبودی من بهتر وبهتر می شود روزی قدم به بحر عمیق گذاشتم فکر نمیکردم جرأت این را پیدا کنم داروهایی که با کلی هزینه ومراقب از امواج دنیای مدرن وتابش خورشید باید مصون می ماندند را در تاریخ ۴/۹۹/…رها کنم وبا شنیدن یک فایل در مشاروه پزشکی ام دیگر به سراغ سونو گرافی وآزمایش نروم متکی به تمام سلولهای فوق العاده ام باور به قدرتی که خداوند در جسم من قرار داده و اعتماد به تمام ارگانهایم وسیستم دفاعیم وهر نفسی که می کشیدم آغاز تغییر من بود درست مدتی بعد از وردم به سایت تمام داروها را کنار گذاشتم وبا جرأت مسیر تغییر را پا نهادم جرأتم را این ترنم زیبای آرامش در پرتو آگاهی به من داد برای همین اینجا مینویسم چون اولین جایی بود که من انگشتم را به عنوان مسحور کننده اش که لذتی زیبا به من داد زدم تا همه عشق را دریافت کنم تا بفهمم چرا اینجا هستم وچرا زنده ام به خدا که نمی توانم شعفی که آن لحظه داشتم را بیان کنم به خدا که نمیتوانم سبکی آن دریافت آگاهی را توصیف کنم مثل موجی آرام که روی تنت اثرش را میگذارد وبلکه سبک تر وشیرین تر ولذت بخش تر استاد عزیزم رویای شفای من محقق شد استاد بزرگوارم خوبیهای شما پاسخ داد صدق کلام شما مرا از جراحی بیرون آورد که فقط خدا می توانست اینقدر راحت وآسوده آن را انجام دهد شما بهترین های خودتون هستید وبهترین های این خلقت به حضور شما میبالم به حضور خودم در این خروش زیبا میبالم من عاشقانه از شما سپاسگزارم که جریانی از حقیقت هدایت را به من یاد دادید حقیقت خدا ولمس کردن جزء جزء خدا در همه ابعاد زندگی روان است حالا این قلم میخواهد بگوید صاحب این قلم بعد تحمل رنج درمان با این باور که هیچ بیماری صعب العلاج ولا علاجی وجود ندارد وباور به اینکه خداوند حکیم من همه راههای درمان را قرار داده ودر دسترس بشر همه چیز به خوبی پیش رفت حتی تشخیص اشتباه سونوی من سبب نشد برآشفته شوم وبعد کشف واقعیت بیماری فهمیدم من باید از وابستگی به این شکل از درمان رها شوم وامور درمانم را به خودم وخدایم واگذار کنم قبل از تصمیم به جراحی وقتی شبانه با خدا حرف میزدم به او میگفتم نه اینکه استاد بگه تو تو مالک من هستی من میدونستم تو مالک هم چیزی مالک یوم الدین ومالک رستاخیز ولی نه این حد از آگاهی که تسلیم اراده ی تو بشم به این شکل قوی بشم وبهت بگم که آگاهانه این بار خیلی خیلی آگاهانه و نه از روی عجز ونیاز بلکه از روی عشق واذت خواسته ام رو بهت میگم من میخوام بهترین راه درمان رو بهم نشون بدی بهترینی که مد نظر منه من رحم با شکوهم رو میخوام من تخمدانهای پر تلاشم ومتینم رو میخوام من میخوام بهت بگم از روح وذهن وجسمم طلب بخشش میکنم عاشقانه من میخوام بهت بگم که به همون شکلی که به یوسف ایمان دادی از خودت به من ایمان بده به مون شکلی که به ابراهیم شجاعت دادی به من شجاعت بده به همون شکلی که به محمد آراستگی اخلاق دادی به من اخلاق بده به همون شکلی که به یونس مناجات رو یاد دادی که با اسم تو باشه که یگانگی تو رو در دل حوت فریاد بزنه به من هم بده فریاد درست بزنم در سیل غم زانو نزنم اگه پاهام لرزید به اسم مبارک تو بلند شم دوباره بهتر از اول شروع کنم اگه به ایوب صبر جمیل دادی به من هم بده من همه اینها رو میخوام همه این اعجاز بندگی رو میخوام مگه تو مالک من نیستی خدایا تو میدونی تو دل شکم من چی میگذره و من نمیدونم خلاصه در مکتب شما یاد گرفتم آرام وشمرده شمرده وپیوسته خدا رو فرا بخوانم به زندگیم به تارکیهام و کمبودهام به ترسهام کار بزرگ تعلیم شما موقعی برام رقم خورد که فکر میکردم نمیفهمم راه درست کدوم نجوای ذهنم هست یا ای خداست که بعد از ده ماه بی دارویی بهم در اواهر آبان ماه بهم گفت پاشو برو تهران واسه عمل اآماده شو تا اینکه اولین نشانه ام را دریافت کردم که دریک کانال مثبت اندیشی که اتفاقا من سه سالی بود که تو ی لیست دعاها هم دراونجا اسمم بود دیدم کسی گفته من نتیجه گرفتم از جمله ی مثبتی که مرتب تکرار کردم با توکل به خدا اثری از فیبرومم نیست ووخوشحال شدم وخدا رو شکر کردم تأیید کردم نشانه. رو استاد عزیزم دردهای من زیاد شده بود وهمین باعث میشد گاهی نجوای ذهنم بهم بگه تو خوب نمیشی وباز نشانه ی دوم در بخش عقل کل که یکی از دوستان نازنین تجربه زیبای خودش رو گفته بود ومن بشکل هدایتی به اونجا سر زده بودم وباز تاریخ زدو وتأیید کردم وتحسین کردم ولی یه شب دردم کلیه هام رو درگیر کرد اشکم اومد پایین گفتم خدایا من این بار رو به تو میسپارم من کمک کن ای حی قیوم ای قریب ای دانای شنوا قلبم اسمم رو صدا زد در مدت آشنایی من با شما این دومین یا سومین بار که به شکل واضح وعیان اسم خودم رو از درون تپش های قلبم میشنوم سعیده با خودم گفتم چرا این صدا به سرعت نور ولی پخش صدا یعنی تأثیر اون فرکانس وامواجی که صدا داره تمام وجودم رو فرا میگیره یه جور مثل عشق بازی میمونه میدونم که الان درک میکنید منظور من چیه تا مدتی زیاد در بحر اون صدا بودم درحالیکه در اوخر ابان ماه دچار یک ناخواسته بودم وبهاطر دردهام نمیتونستم سلام بر خورشید صبح گاهی ام رو خوب انجام بدم ولی سعی میکردم احساسم رو خوب نگه دارم وبه فکر حجم توده نباشم حجمی که پایه دار بود و مثل جنین با تکانهای من تکان میخورد بزار از ابلیس هم بگم که چطور خُرناس می کشید ومن باز میدید چقدر تلاش میکرد من نا نامید بشم وحزن منو از پا در بیاره وقتی پیاده روی میکردم بالای سطح بالا خونه ام رهگذرها رو هم میدیدم زوجها ویا عاشق ومعشوقهایی که رابطه شون آرام وزیبا بود دست در دست هم با چشمانی پر از امید خوشحال میشدم توی این آشوب دلم این صحنه هارو میدیدم لبخند صورتم رو پر میکرد واین جمله جادویی رو هم به انرژی کرفتن خودم اضاف میکردم که من لایق بهترین روابط عاشقانه هستم خب شیطان هم بهم میگفت حالا تو چقدر به زندگیت امید داری معلوم نیست زنده بمونی پارسال دکترا بهت گفتن ریسک عملت بالا ست سه سال پیش هم همینو گفتن حالا اگه میخوای بمیری بمیر نکو من نگفتم بهت عملت خیلی سخته زنده نمیومنی دچار آمبولی وحشتناک میشی بفکر رابطه ی عاشقانه هستی عجبا تو دیگه کی هستی اگه خدا میخواست بهت کمک کنه اون موقعها که میرفتی تهران این دکتر همیوپات وسنتی تازه آخرش هم میخواستی بری طب سوزنی باید بهت جواب میداد یا جطور شد پس یهو اینهمه رشد کرد شد جنین شش ماه نه نه نه تو نمیکشی تو نوزده سالت بود با تشخیص اشتباه طحالت رو در آوردن الان تو ضعیف شدی انرژی نداری نه دکترها هم همه بفکر جیبشون هستن همه میخوان فقط سلاخی کنن ووو گفتگوی زیادی بود هر بار چیزی میگفتم گفتم خب اگه زنده نموندم خدا نمیخواد عمر من یه عدد دیگه برسه تازه الان من راحت تر میمیرم چون خودم رو بهتر شناختم چون خدا عمق تر درک کردم ولی من به اراده ی خدا ایمان دارم تو هم ایمان داری میدونی مومن کسی که به چیزی که نمیبینه ایمان داره من هم الان ایمان دارم به غیب الهی من به زنده بودن خدا ایمان دارم به اینکه اون صدای منو میشنوه وقلبش برام میتپه اون میدونه که من ترس دارم نه برای تیغ ترسم از اینه که ایمانم از کف برم من میخوام شجاع باشم چون خدای شجاعی دارم چون خدایی دارم که برام کافیه کافی هر انفاقی برام بیفته خیر مطلق چون خدا خیر مطلقه من زنده میمونم جون به خدا توکل کردم وراابطه عاشقانه ام رو خلق میکنم مثل سلامتی ام وتو میبینی شادی …خدا جواب ایمان من رو میده وهزاران برابر پول رو تو زندگیم جاری میکنه تازه من خوشحالم که اینقدر پول داشتم که همه هزینه هام رو پرداخت کنم تازه خدا این وسط کلی پول به حسابم واریز کرد حتی وقتی به این فکر کردم بخاطر شنبدن حال بهترم از دکتر مبلغ پولی رو برای دریافت بیشتر پول از طرف خدا در راه خدا انفاق کنم هدا هم همون لحظه بهم گفت امروز یکی از بیمارهای صعب العلاج به علاج بهتری دست پیدا کرده واینجا مبلغ پولی رو کذاشته که هر بیماری میاد مقداری از مبلغ پول درواهاش حساب بشه و من اون روز یادم میاد چقدر از خدا تشکر کردم که دستانش بینهایت و من تونستم داروهای خودم رو کامل کنم خلاصه اون حرف میزد. هی ته دلمو میخواست خالی کنه ومن سعی میکردم به شکل ااحسن از پسش بر بیام تااینکه به تضادی در رابطه ام برخورد کردم شونه هام لرزید ودقیقا روز بود که میخواستم برای تعمیر موبایلم برم بیرون رفتم ولی داغون بودم نه زمان رو احساس میکردم نه شرایط ونه مکان رو روز اول کارم پیش نرفت گفتم باید از این مدار خارج بشم دسترسیم به سایت امکان پذیر نبود من حالم خراب بود آره میگم حالم خراب بود چون واقعاًفکر اینجا رو نمیکردم تو حالت بی وزنی قرار گرفتم احساس کردم میخوام بمیرم یا مرگم نزدیکه چطور شد پس این همه حس خوب یهو خدا بهم گفت تو گوشی قدیمی ات برو سراغ فایلهای اولین آشناییت با استاد گفتم راضی نیست من دیگه گوش ندادم گفت مگه نمیخوای بفمهمی چرا این اتفاق بد برات افتاد گفتم چرا ولی نمیخوام راه اشتباه برم گفت اشاره زود به دستت میاد بعدش خاموش کن میگم استاد این فایلها رو دکتره مشاوره ی قبل طب سوزنی واسم به اشتراک گذاشت میدونم که راضی نیستی من اصلا بهشون دیگه گوش ندادم وقتی فهمیدم تازه خدا جایزه ی منو همون موقع بهم داد یه سری آدمهای مرموز از زندگیم حذف شدن و من عضو سایت شدم من این حرفها رو توی مراقبه ام که خیلی هم سعی کردم توش تمرکز داشته باشم با شما رد وبدل کردم 😀❤️🙏🏻بعدش یه نور سفید رو تجسم کردم که سراسر به من عشق میداد وگوشى بر باد رفته واون یکى گوشیم رو تصور کردم ونور رو به اون سمت دنبال کردم و وقتى مراقبه براى پاسخ به سوألم تمام شد رفتم توى فایلها من که باور نمیکردم اینقدر اون گریه کردم که دوست داشتم نزدیک میبودید و من شما رو بغل میکردم به شما میگفتم که الهى بودن شما چقدر زیباست وبه دل میشینه نزدیک ده تا فایل بود منم اصلا ًبه کل یادم رفته بود کدوم فایل بحثش چیه وچیه گفتید از اونجایی که از عدد ۹خوشم میاد زدم روی فایل نه صدای خدایی شما به گوشم خورد به نام خدا سید حسین عباس منش هستم امروز …من باور نکردم ولی شما باور میکنه میخواستید درباره ی روابط حرف بزنید اولین چیزی که گفتید باور کمبود بود وبعد نیاز خود را به کسی گفتن من خاموش کردم گریه کردم تو دوتا کلمه جواب سوأل من رو دادید دگرگون شدم اینقدر گریه کرده بودم که توی مغازه ی مویل نیم ساعت چشمام رو نمیتونستم باز بزارم نیت من سوءاستفاده از فایل شما نبود میتونست یه فایل دیگه در بیاد ولی جواب نیت من بود شما بودی وخدا هم بود از رنجی که بر خودم تحمیلش کردم قلبم درد گرفته بود ولی خدای آگاه من میخواست من آروم باشم همون جا بعد سه ساعت نشسته بودم وبا خودم مرور میکردم که چطور فکر کردم به بخاطر سلامتی ام خواستم جور دیگه راه درمانم اوکی بشه اونجا فهمیدم که عمل کردن به الهام قلبی از مثل آب حیاته اونجا بود که فهمیدم اون حرف رفتن به تهران گفته خدا بود من نبایدمنتظر میموندم همون حا دوباره اشکم سرازیر شد گفتم خدایا با من حرف بزن بهم امید بده بهم نور بده خدایا کمکم کن میخوام تو رو بفهمم خدایا من شروع کردم به گفتن اسماء ریم رب الأربابم یهو یه تابلو روبروم دیدم گوشه وکنج مغازه پیش شیشه ویترین داخل مغازه ((قُل لن یصیبا ألا ما کتب الله لنا هو مولنا وعلیه فلیتوکل المؤمنون ))خدایا چی داری بهم میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!! بگو ((هیچ حادثه اى براى ما رخ نمیدهد مگو آنچه خداوند براى ما مقرر داشته ؛او پشتیبان و سرپرست ماست ؛و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. )) همون شب با حال خرابم که بعد از دیدن این آیه دیوانه شده بودم وسر از پا نمیشناختم که بفهمم بالا وپایین این آیه چیه والبته یه چیزایی یادم می اومد چون جزئی از برداشتهای من از قرآن بود رفتم و متوجه شدم خدا به داره هشدار میده که اکر کسی هم بخواد به تو آسیبی برسونه من مالک تو هستم وراهنمای تو پس قلبت رو از عشق من پر کن ویادت باشه اونها به مصیبت تو شادمان هستند وخدای من چقدر آگاهی توی این آیه بود که دیگه آماده شو برای سفر که من با بندگان مومنم هستم وهواشونو دارم پس عزمت رو جزم کن وآماده باش دوشب بعدش با کمال خرسندی بلیط گرفتم وبعد ازاون که به خانواده ام نشستم صحبت کردم وصیت نامه خودم رو هم آماده کردم ووقتی ومیدم اون آدم ازترس اینکه مبادا من برم سراغش وبخوام کاری کنم آبروش بره واسم مراقب گذاشته بود ومن میدیدم که به وضوح میخواست منو اذیت کنه این آیه مثل سرب داغ روی قلبم بهم تغییر فرکانس رو یاد داد میدونید شما استاد عزیزم معجزه هسنید میدوند من چقدر قوی شدم میدونید کاینقدر قوی شدم که خدا دوباره وقتی جواب ام ار آی ام مشکوک بود بالای سر دکتر بیمارستانم همین آیه ابندای یک کاغذ نوشته شده بود وقتی بار دوم رفتم پیش دکتر ودکتر بهم گفت صبور باش عکسها رو خوب ببینم واون چشم روشنی رو دیدم که دوباره بهم خدا سلام کرد وبهم گفت ثابت قدم باش ونترس نه از غریبی نه از تنهایی نه از بی کسی نه از بی یار ویاور نه از بی پولی نه جا ومکان من همه رو برات آماده میکنم من بهت میگم کدوم دکتر بری کدوم روز عمل کنی ووووو خدای بزرگ من خدای زیبای من شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت چقدر تورو سپاس بگم من الت چند ساعته تو سایتم هنوز میخوام بگم بگم بگم بگم به خدا سیر نمیشم وقتی مرور میکنم به خدا عاشق همه این روزها شدم که گذشت بخدا عاشق شنیدن انفاس پاک شما بودم هنوز گوشیم درست نشده بود ولی صبوری میکردم ولی یاد گرفتم وفتی با خدا وصلم خدا خودش آدمها رو میاره به سمت من نیاز نیست فکر کنم که حالا که بیمارستان امکانات عمل من رو نداشت چی دکتر من که نه بر حسب تصادف بلکه با هدایت الله هکون دکتر سال۹۶من بود و همون موقع به من گفته بود های ریسک هستی وباید یه تیم بالا سرت باشه اگه نخواستی اینجا درش بیاری جهاد دانشگاهی رو بهت پیشنهاد میدم همون دکتر گفت عزیزم من میخوام واقعیت رو بهت بگم من با دیدن دوباره ی اون آیه گفتم هر چی هست بهم بگید گفت وووووو بهت پیشنهاد میدم که بیرون از بیمارستان خودت عمل کنی چون مسئله خون شما مهمه واینکه من فلا دکتر رو معرفی میکنم ایشون استاد منه من اعتماد کامل بهش دارم وتشخیص ایشون خیلی مهمه خااصه استاد عزیزم من همه این بار وراه رو تنها رفتم که خودم رو ببینم که ایمانم رو بسنجم که بهمه ان مع العسری یسری یعنی چی که بفهمم انا علینا للهدی یعنی چی …عمل من اینقدر سریع انجام شد که خانواده ام بعد از عمل بالای سرم بودن چشمام رو که باز کردم انوار درخشان آفتاب جهانم رو دیدی جهانی که خدا به من هدیه اش داد رحم من شجاعانه سر جاش موند با تزریق یک واحد خون نه سه واحد خیلی خوبه نه خیلی مقدس این ایمان به دستهای بینهایت خدا مگه استاد جونم ؟! تا باز در خدمت من باشه تخمدانهای عزیزم هم سالم سلولهای من سالم نتیجه پاتولوژی وآزمایشات بعد عمل سالم سالم سالم سالم مایع مشکوکی که از شکمم گرفتن سالم درحالیکه توی سونو آخر گفته بود شکل طبیعی رحم ازدست رفته خدایی که رد تنهاییم باهاش عاشقانه حرف زدم از روی ایمان نه ضعف وبیچارگی جوابمو داد خدایا میلیارد میلیارد باررررررررررررررر از تو سپاسگزارم این معجزه تکیه بر بدنی هوشمنده این معجزه ی اومدن در دانشگاه توحیدی شماست این معجزه کلمات خداست از زیان گویا وقایل فهم وروان شماست بسم الله الرحمان الرحیم ذلک الکتاب لا ریب فیه وعده بر حق خدا که هیچ تأخیری درش نیست وای خدای من نمیدونم چقدر نوشتم ولی الان اند آرامشم اند تربیت شده جدید خودم هستم آخر عشق بازی آخر جنات تجری من تحتها انهاراً آخر ذلک الفوز العظیم خیلی دوستتون دارم میدونم که شما هم همه اعضای خانواده اتون با عشق دوست دارید من هم برای شما و همه خانواده ام آرزوی میکنم در پناه الله یکتا شاد وسلامت ثروتمند وخوشبخت و سعادتمند زندگی کنید 🌹🌺❤️دوستان عزیزم شبتون پر از عشق وشادی وآرامش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1701 روز

    سلام بر خداوند رزاق و وهاب از این نوع تریبون

    درود بر تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و سلامت باشیم همگی

    خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت

    خیلی فایل عالی و شیرینی بود

    اول اون فایل تصویری رو دیدم که در مورد تولید این محصول توضیح دادید

    اولاش هواپیمای جنگ جهانی دوم داشت با اون صدای بلند و زیاد پرواز میکرد

    فکر کنم آلمان بودید اون موقع!

    سپس فایل صوتی را شنیدم و چقدر زیبا بود

    واقعا عالی بود!

    درس های این فایل:

    خودمان را با باور های اشتباه محدود نکنیم

    سعی کنیم قضاوت نکنیم

    پیش داوری نکنیم

    فقط گوش کنیم به کلام خداوند و فقط با او همراه شویم

    مهم نیست که ما کجا هستیم

    در هر صورت ما تکه ای از خداوند بخشنده و مهربان هستیم

    همه چیز های نیک در جهان جزئی از ماست

    زیرا همه چیز های نیک و ما انسان ها بخشی از خداوندیم!

    خداوند را سپاس که من را به این مسیر زیبای سعادتمندی و آرامش در پرتو حق و آگاهی در دنیا و آخرت هدایت کرد!

    خیلی ممنون آقای عباسمنش ، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت!

    در پناه خداوند شاد و پیروز باشیم همگی

    آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران

    من بهترین هستم چون در پرتو حق تعالی و آگاهی و قدرت مطلق جهان هستم و مهمتر از همه آرامش و ایمان دارم!

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمد زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1836 روز

    سلام به همگی دوستان

    خداروشکر که امروز تونستم روز سی و سوم این سفرنامه رو با عشق پشت سربگذارم.خدایا شکرت که اینقد با عشق هر شب این حوالی نزدیک نیمه شب ساعتی با خودم خلوت میکنم.

    استاد من ده ها بار همون اوایل ورود به سایت این فایلها رو گوش میکردم و شبها با گوش دادن بهش میخابیدم.تا جایی که صدای زنگ گوشیم رو صدای موزیک یکی ازین قسمتهای ارامش در پرتو اگاهی گذاشته بودم.شاید باورتون نشه ولی بخاطر حس عالی این فایلها و موزیک اون، هربار تلفنم زنگ میخورد با کلی حس خوب تماس برقرار میکردم.و چندبار گوشیم ری استارت شد و عوض شد اهنگش.و انشالله مجددا باز یکی ازون اهنگها رو میگذارم.

    و باز مجدد رسیدیم به این فایل و همش دوست داشتم حسمو درموردش بگم و خداروشکر که الان موقعیتش پیش اومد.بعضی حرفا هست که میفهمیش ولی اگه ازت بپرسن توضیحش بده شاید نتونی.این فایلای ارامش در پرتو اگاهی واسه من اینطور هستن.

    در مورد درخواست خانم شایسته در اخر کامنتشون که گفتن اگه جایی وصل شدی و عالی واست پیش رفته بگو. دوست دارم این خاطره رو بگم.

    سه چهار سال پیش شمال دانشجوی ارشد بودم.گوش درد گرفتم در حدی که دیگه با قرص حل نمیشد.یکی دوجا رفتم دکتر و بهرحال شهر غریب بود و نتیجه خاصی هم نگرفتم تا اینکه هر روز بدتر میشد.یادمه خیلی دلم گرفت تو دلم گفتم خدایا من اینجا غریبم تو شهر، خودت یجایی که درسته منو بفرست دیگه من نمیدونم چیکار کنم.کار گوشم داشت به جایی میرسید که باید بستری میشدم.منم کلا خیلی بیخیالم نسبت به بیماری اگه پیش بیاد.خیلی کم بیمار میشم وقتیم بشم معمولا اهمیت نمیدم تا خود بیماری خسته میشه خوب میشم.یا اینکه دیگه خطرناک بشه مجبور بشم برم.

    خلاصه رفتم یجایی پیش یه خانم دکتر خیلی مجرب و مهربون مطب شخصی.گفت شمالی نیستی گفتم نه.دانشجوام.گفت دفترچه داری(منم که تقریبا دفترچه بیمه یادم نمیاد اخرین بار کی بردم دکتر)گفتم نه.گفت صبر کن زنگ بزنم بیمارستان یه نوبت فوری بگیرم واست.ظاهرا رییس بیمارستان استاد این خانم دکتره بود و اتفاقا متخصص عفونی.زنگ زد و منشی رییس بیمارستانه برداشت خودشو معرفی کرد و خلاصه گفت فلانی رو میفرستم هرجوری هست باید دکتر ببینتش.اونم بهش اوکی داد.بهم ادرس داد و رفتم حساب کنم یادمه انگار پول ویزیتم پول با دفترچه گرفت ازم.هرچی اصرار کردم به منشیش گفت نه خانم دکتر گفتن نگیر.

    خلاصه.ماشین گرفتم و رفتم بیمارستان.منشی رییس بیمارستانه وقتی گفتم فلانی هستم کلی احترام کرد و گفت بله بشینید تا هماهنگ کنم.بعد اومد منو برد تو یه اتاق که سرو صدا نبود.یه اقایی بود که خودشم پزشک عمومی بود ولی منشی دکتر فوق تخصص رییس بیمارستان بود.

    داخل اتاق گفت ببین من وقتی صدا زدم دکتر زمانی بیا تو اتاق.😂

    ازون رندای بامعرفت بود.گفتم اوکی.درحالی که من اینقد گوشام مشکل پیدا کرده بود که نفهمیدم چی گفت.اومدم بیرون نشستم.دیدم یکی صدا میزنه دکتر زمانی دکتر زمانی!!!

    یدفعه نگا کردم دیدم با اشاره دست میگه بیا پسسسس.تازه دوزاریم افتاد واسه اینکه منو سریع نوبت بده اینطوری میخاد دکتر جابزنه😂.

    منم دم در گفتم ببین من کلک ملک بلد نیستما.تابلو نشی دردسر بشه واست.گفت نه مشکلی نداره تو فقط چیزی نگو اگه چیزی پرسید خودم جواب میدم.خلاصه رفتم تو و دیدم رییس بیمارستانه به این عنوان که فکر میکرد منم پزشکم و همکارش بلند شد و کلی احترام کرد و خلاصه منو ویزیت کرد و اومدم بیرون.

    بعد منشیش گفت داروخونه بلدی کجاس.گفتم نه والا.

    گفت واستا میام الان.سریع دو سوت لباس عوض کرد دیدم تند تند میاد میگه بریم واست بگیرم داروهاتو.رفتم داروخونه و اونجا هم سریع بی نوبت گرفت و اومد داد بهم.پولشو با کلی اصرار دادم بهش و بعدم خودش گفت شماره منو بزن تو گوشیت.هرکاری داشتی زنگم بزن.

    گفت دفعه دیگه نمیخاد بیای اینجا نوبت بزنی.هروقت خواستی زنگ میزنی بگو چه ساعتی راحتی نوبت بزنم واست بیا.گفتم نه بابا این چه حرفیه.(همینطور هاج و واج بودم اینا که منو نمیشناسن چرا اینقد محبت و احترام میکنند)

    بعدم زوری زوری میگفت اگه شب جایی نداری بریم خونه ما پیش خانواده تو هم مثل پسر خودم.گفت نه خوابگاه و زندگی داریم ممنون و خلاصه برگشتم.

    شما ببین فقط من یه کلام تو دلم گفتم خدایا من دیگه حوصله گشتن ندارم خودت حلش کن.ولی واقعا بریده بودم از همه.چون تازه هم رفته بودم یه شهر دیگه.ادم اولاش یه حس غریبی خاصی داره.شما ببینید چطوری همه چیو واسه من جوری چید که انگار یکی از مهمترین شخصیتای مملکتی داره میره پیش پزشک.درحالی که هیچ کس منو نمیشناخت.هیچ کدوم از این افراد.ولی انگار یکی سفارشمو کرده بود.همشون اینطوری رفتار میکردن.و کی بالاتر از خدا که سفارش ادمو بکنه.

    برای ما همیشه این اتفاقا افتاده که یه لحظه از همه کندیم و از خدا خواستیم حل کنه و اون به بهترین نحو حل کرده.طوری که خود ما شوکه شدیم.بقیه که هیچ، اونا که ممکنه بشنون اصلا باور نکنن.

    ولی خب چی میشه که من نوعی فکر میکنم خدا اون کارو تونسته ولی مثلا مشکل مالیمو نمیتونه حل کنه.یا فلان مشکل رو نمیتونه.

    امیدوارم بتونیم هر روز بیشتر و بیشتر به خداوند اعتماد کنیم و بیشتر و بیشتر به ایده ها عمل کنیم و حرکت کنیم.

    و اینکه “کافیه فقط با خودمون روراست باشیم”

    امیدوارم به زودی در زمان مناسب ببینمتون استاد و بوسه بارونتون کنم.

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مینا _ از اتاقم تافلوریدا گفته:
    مدت عضویت: 2276 روز

    سلام به رهروان راه حقیقت

    روزشمار تحول زندگی من روز ۳۳

    قلبت را پاک کن سلامت میکنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی میدارم …

     آنجا که من و تو یکی هستیم سکوت کن و دل بسپار …

    چه اهمیت دارد که کیست که می گوید و کیست که می شنود …

    چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا …

    چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و توبه چه …

    اینها همه قیل و قالهای نفس توست …

    حال آنکه خود متعالی تو میخواهد آرام باشد بی هیچ نام بی هیچ مکان …

    بی هیچ قبیله بی هیچ قضاوت …

    آزاد و نامحدود بی هر فرم و قالب …

    این قید و بندهای زمینی را این طبقه بندی های نفسانی را کنار بزن نام را مکان را باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام بنشین و بشنو…

    میخواهم برایت بگویم و تو بشنوی ، بشنو و تجربه کن … بیا از پیش داوریها و حتی قضاوتها رها شویم و فقط گوش کنیم …

    بیا باور کنیم که  لزومی ندارد همیشه از خودمان دفاع کنیم…

    بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم و رها شویم از قضاوت رهاشویم  از هر گونه قبیله و طبقه رها از باورهایمان…

     و پاک از همه ی قالبهایی که محدودمان میکند و تنها رها و ارام است که میشنود…

    آرامش این برکه سبز را تجربه کن بیا تا فقط گوش بدهیم  و تجربه کنیم قلبت را پاک کن اتفاقات خوب تنها وقتی از راه میرسند که قلبت را پاک کرده ای….

    تو پاره ای از خدایی تو فراتر از جسمت و فراتر از ذهنت  آگاهی هستی و آگاهی تو اصل توست خود حقیقی توست خود متعالی توست….

    تو لایتناهی هستی و مقدس…

    آگاهی تو پاره ای از آگاهی همه ی جهان است و پاره ای از   خداست…خود خداست

    مثل قطره ای از دریا که پاره ای  از دریاست خود دریاست تو پاره ای از خدایی  و من هم و او که کنارتو نشسته است و او که انسوی دنیاست و کهکشانی که انسوی کیهان …

     و تو پاره ای از من هستی و من پاره ای از تو …

    مثل دو قطره از دریا که هر رو دریا هستند یکی هستند…

    جایگاهی را ارج می نهینم  و گرامی میداریم که من و تو یکی هستیم  و خدا ….

    برای سه روز اینده فقط برای سه روز با همه ی هستی یکی شو همه هستی را پاره ای از وجود خودت ببین فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار  چون پاره ای از خودت چون قلبت چون پاره ای  از خداوند….

    فقط برای سه روز با هر موجودی که روبرو میشنوی این جمله را در ذهنت تکرار کن

    اون پاره ای از من است پاره ای از خداست….

    و ببین که عشق بی قید و شرط چگونه در تو جاری میشود…

    استاد عزیزم میخواهم این تمرین را انجام دهم و هرکسی رو دیدم در قلبم تکرار کنم که هم پاره ی عزیزم تو پاره ای از من و پاره ای از خدا و ما یکی هستیم…

    بسیار ارامش بخش بود

    سپاسگذارم

    از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3287 روز

    لحظاتی ساده اما عمیق هست زیرا مهم ترین رابطه جهانم وصل است.

    لحظاتی که سکان را بدست او می سپاریم و اوضاع خارج از انتظار تغییر میکند.

    زیرا اصل همان اتصال به نیرویی است که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد.

    و هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافیست.

    همانطور که همیشه هر وقت به او توکل کردم او همواره بیش از انچیزی که

    انتظار داشتم به من عطا نمودو بر عکس.

    تازه فهمیدم که چقدر انسان ازاد است .

    چقدر ازاد است تا افکارش را انتخاب کند در هر لحظه.

    در هر لحظه با تصمیماتش و کنترل ذهنش می تواند اینده اش را رقم بزند.

    من هیچ چیز از موفق ترین افراد کمتر ندارم

    فقط انها توانسته اند ذهنشان را کنترل کنند و حرکت کنند.

    و از لحظه ی که فقط تصمیم گرفتم این قانون را تست کنم

    از زمانی که افسرده بودم شروع کردم و فقط با کنترل ذهن الان در فرکانس سپاسگزاری هستم.

    این نیرو تنها منبع تمام ثروت ها سلامتی ها شادی ها و نعمت هاست.

    و به اندازه ای که به او متصل می شویم و روی ان حساب باز میکنیم

    از برکات این نیرو دریافت میکنیم.

    ثروت نیز نه تنها منافاتی با این نیرو ندارد بلکه یک معیار سنجش

    مسیر درست است.

    اگر میخواهی اول قدم را برای اتصال به این نیرو برداری در لحظه زندگی کن .

    و این کار تنها با بیرون ریختن اشغال های ذهن امکان پذیر است.

    اشغال های ذهن همان چیز هایی هستند که ارامش را از تو ربوده اند.

    و این نیرو از رگ گردن به من نزدیکتر است.

    احساس خوب داشتن از همه چیز مهمتر است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    روح الله بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1741 روز

    الهی شکر،واقعیت اینه که من چیز ی از این فایل دستگیرم نشد واقعیت اینه که حتی کامنتای بچه ها رو هم که خوندم چیزی متوجه نشدم درست مثل کسا ی بودم که استاد تو معرفی روانشناسی ثروت میگفت آدمی که مشکل مالی داره حتی نمازش نمی تونه نماز خوبی باشه منم با این که دیروز تلاشم رو کردم تمرکزی گوش دادم باخودم خلوت کردم چیزی متوجه نشدم خودم رو که نباید گول بزنم فقط می دونم امروز هم باید از این نیروی هدایت گری که وجود داره کمک بخوام که راه رو به نشون بده من حاضرم ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حدیث گفته:
    مدت عضویت: 2203 روز

    آرامش در پرتوی آگاهی چه اسم زیبایی🌷🌷

    سلام برهمه شما عزیزان عاشق

    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند ، بنگر تا چه حد است مکان آدمیت

    قلبت را پاک کن سلامت میکنم آنجا که من و تو یکی هستیم گرامی میدارم آنجا که من و تو یکی هستیم سکوت کن و دل بسپار

    چه اهمیت دارد کیست که میگوید و کیست که میشنود و (کیست که مینویسد و کیست که میخواند) چه اهمیت دارد من کجا هستم و تو کجا؟ چه اهمیت دارد من به چه باور دارمو تو به چه؟

    اینها همه قیل و قال های نفس ماست. حال آنکه خود متعالی تو می خواهد آرام باشد. قید و بند های زمینی را کنار بزن، نام را ، مکان را ، باور را ، هر تفاوتی را ، با ذهنی ارام بنشین بشنو و بخوان

    میخواهم برایت بنویسم و تو بخوانی

    بیا از پیش داوری ها و حتی قضاوت ها رها شویم بیا باور کنیم لزومی ندارد همیشه از خودمان دفاع کنیم بیا گوش دادن ساده را تجربه کنیم بیا رها شویم رها و پاک از همه قالب هایی که محدودمان میکنند

    آرامش این برکه سبز را تجربه کن قلبت را پاک کن اتفاقات خوب تنها وقتی از راه می رسند که قلبت را پاک کرده ای

    تو پاره از خدایی تو فراتر از جسمت فراتر از ذهنت آگاهی هستی

    و آگاهی تو اصل توست خود حقیقی توست

    آگاهی تو پاره ای از آگاهی جهان است و پاره ای از خداست.

    تو پاره ای از خدایی و من هم مثل دو قطره از دریا که هر دو دریا هستندیکی هستند

    برای سه روز آینده با همه ی هستی یکی بشیم و با هر موجودی روبرو میشویم این جمله را در ذهنمان تکرار کنیم او پاره ای از من است پاره ای از خداست و ببین عشق بی قید و شرط چگونه در تو جاری میشود . عشق بی قید و شرط

    در حین نوشتن به یاد آیه سوره بقره افتادم که می فرماید:

    وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    در آغوش خداوند مهربان و عزیز و حکیم باشید.🌹🍃💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    Abby گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام یه استاد عزیز و مریم مهربون

    سلام به دوستان و همراهان در این مسیر

    خدایا سپاسگزارم ، چقدر زیبا، چه حس خوبی. خدایا شکرت. این فایلنشانه امروز من است . خدایا سپاسگزارم که هر روز سورپرایزم میکنی. هر روز با یک نکته بسیار عالی و یک فایل بسیار عالیتر. خدایای من ، چقدر این حس ارزشمنده که تو همه موجودات رو پاره ای از وجود خودت ببینی و چقدر احساس نزدیک بودن، احساس یکی بودن، احساس دوست داشتن و احترام گذاشتن به همه در وجود آدم زنده میشه. خدایا شکرت. خدای مهربونم چقدر حس ارزشمندی در وجودم زیادتر شده. چقدر با وجود این فکر احساس انسان بهتر بودن در وجودم زنده شده. خدا جونم واقعا حسش زیباست و قابل تحسین . ما همه از وجود خداوند هستیم. ما پاره ای از خداوند هستیم. خدای مهربانم من از دیروز چندین بار از خودم پرسیدم که چگونه میتونم خداگونه تر باشم؟ چگونه میتونم به تو نزدیکتر شوم؟ چگونه میتونم با چشمهای تو ببینم و با گوشهای تو بشنوم و زبان تو سخن بگویم؟ خدای مهربونم سپاسگزارم که این روزها اینقدر سریع به من جواب میدی. البته میدونم که همیشه اینگونه بوده ولی من متوجه جوابهایی که بهم میدادی نمیشدم. خدا جونم ، خدای مهربونم سپاسگزارم که قدرت درک و فهم مرا نسبت به نشانه ها و گرفتن جواب سؤالهایم را قویتر کردی. خدا جونم شکرت. چه حس خوبی دارم. خدایا سپاسگزارم.

    خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم

    شاد، سلامت و در پناه خدا🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    نوید محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت تک تک دوستای عزیزم استادم و خانم شایسته ی مهربان

    سکوت و دل بسپار قلبت را پاک کن اتفاقات خوب تنها زمانی از راه میرسند که قلبت را پاک کرده ای این فایل واقعا آرامشی در پرتو آگاهی یعنی با آگاهی هایی که به همراه داره تورو در آرامشی فرو میبره احساستو خوب میکنه و وقتی که احساست خوب ماند یعنی استمرار پیدا کرد این حس خوب اتفاقات عالی از راه میرسند من ایمان دارم به این موضوع برای سه روز فقط برای سه روز با هر موجودی رو به رو میشوی بگو این پاره ای از من است پاره ای از خداست آنوقت میبینی که عشق بی قید و شرط چگونه در تو جاری میشود همه ی ما قسمتی از خداییم پاره ای از وجود خداییم مثل قطره ای از دریا که از خود دریاست ما قطره ای از وجود خداییم وای این متن آدمو دیونه میکنه عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: