آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2 - صفحه 31
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/12/عکس-فایل-2.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-02 22:52:422020-08-28 10:14:12آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
۳۵ امین برگ سفرنامه ام
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوب هم فرکانسی ام
“آرامش در پرتو آگاهی ۲”
خدایا شکرت که این کلام مقدس، و این انرژی ِ ناب را زمانی دریافت کردم که بهش نیاز عمیق داشتم!
در لحظات اولیه صبح!
خدایا شکرت که باهام حرف زدی!
آگاهی ام دادی!
و آرامشی نصیبم کردی که باهاش روزم را شروع کنم!
خدایا هر لحظه یاری ام کن!
هر لحظه هدایتم کن به راه راست!
راه کسانی که بهشان نعمت بخشیدی!
نعمت ِ آگاهی!
نعمت ِ آرامش در پرتو ِ این آگاهی!
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام بر من سلام بر خود لایتناهی من سلام بر اصل مقدس من ،سلام بر خدای من، من را ببخش که سقوط کردم و زمینی شدم ،بیا با هم آشتی کنیم و سکوت و آرامش همیشگی شویم ،باز هم متاسفم ،دوستت دارم ،مرا در آغوش بگیر تا دوباره با تو یکی شوم …
سلام
سفرنامه روز سی و پنجم
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
همه داستان همین است
همین کشف خود واقعی
کشف خود مقدس متصل به اصل
متصل به جان جهان
همه داستان همین پرت افتادگی از اصل و نسب واقعی است
برداشتن ماسکی بی ربط است ماسکی بی رنگ و رو
پر از ناله پر از خواهش و نیاز و تمنا و وابستگی
پر از کمبود پر از ای کاش
پر از درخواست چیزهایی که هست و دارد و نمی تواند ببیند
ماسک زده اند به صورتش و یک طبل بزرگ پر هیاهو مدام در گوشش صدا می کند
پشه ها و زنبورهایی که مدام وز وز می کنند
همه این کارها می شود تا صدای خودش را نشنود
تا چهره خودش را نتواند ببیند
تا دستانش را نتواند باز کند
تا باور کند پشه و زنبور و ماسک و دست و پای بسته است
اما تنها یک لحظه اتصال و حضور کافیست تا صدای درونش را بشنود
تا صدای عظمت و قداستش را بشنود
تا در همان لحظه وصل و آگاهی زنجیر از دست و پا در حرکتی باز کند
فقط در یک لحظه روشن شدگی
تا ماسک را بردارد و دور اندازد
تا پشه ها و زنبورها را بتاراند
تا خودش را ببیند
چهره مقدسش
صدای زیبایش
بالهای ملکوتی اش
تخت پادشاهی اش
آن لحظه، لحظه موعود همه انسانهایی است که در انتظارش هستند و هر لحظه برای درک آن تلاش عمیق می کنند…
خداوندا تو را شکر که به ما فهمانده ای دنبال چنین خودی باشیم..
و به درگاهت دعا می کنیم به برکت این آدمهای نازنین ما را به لحظه وصلت هر چه زودتر برسانی
تا طعم واقعی آزادی و رهایی را بچشیم و قدم در راه گسترش جهانت برداریم
و لذت بردن حال عمومی همه ما باشد
آمین
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
به نام خدای یکتا
به یاد داشته باش تو لایتناهی هستی.
۳۵ امین روز سفرنامه
اری به یاد داشته باشدتو لایتناهی هستی. مقدسی
این زندگی فقط تجربه کوچکی از ابدیت توست.
و چه ناراحت کننده است که در قیلو قال نفس در هجمه افکار و گفتگوهای بی حاصل درونی از خود مقدسمان از خود لایتناهی مان جدا میشویم.
پر میشویم از خشم ، حسد ، اندوه و…
و سقوط میکنیم
ولی تنها راه نجات زمانی است که خود لایتناهی و خود مقدسمان را ، اصل مان را پیدا کنیم.
مثل زمان کودکی که جز شادی و رهایی هیچ نمیشناختیم. لحظه ها را یکی یکی زندگی میکردیم و سکوت بودیم و در گفتگوی درونی با خودمقدسمان.
باز هم میتوان شاد بود ،آرام بود ، رها بود
با سکوت
اری با سکوت و آرامش به اصل خود برمیگردیم به خودمقدسمان
در آن زمان که شاد باشیم و در آرامش و در حال خوب باشیم یعنی کلید همه خواسته ها در دستمان است
موندن در حس خوب یکی از چالش های این چند روزه ام بوده هنوز نجواهای شیطان آزار دهنده است ولی امیدوارم بتونم در حال خوب بمانم که تنها راه برای من هست.
خدایا سپاسگزارم که هر لحظه خودت هدایتمان میکنی به بهترین راه ها و از زبان استاد آنچه که باید بدانیم را برایمان جاری میکنی و ایشان یکی از دستان خودت است برای هدایتمان
ممنون از خانم شایسته نازنین که همیشه قلمشون زیبا و پراز نکته های طلایی است.
سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم
به نام خدای شادی ها و فراوانی
قبل از اینکه با این محیط آشنا بشم ،یک سوالی مدام توی ذهنم به طور ناخودآکاه چرخ میخورد از وقتی که از داخل آیه های قرآن اگر اشتباه نکنم فهمیده بودم و اونم این بود که ما انسان ها خلیفه ی خداوند روی زمینیم.
من تو ذهنم اصلا نمیگنجید که منی که دارم ساده ترین کارها رو روی این زمن انجام میدم و یه زندگی کاملا معمولی دارم چه طوری میتون مخلیفه ی خدا باشم.منی که دارم همون کارهایی که منع کرده خدا انجام دادنش رو و من دارم کم و بیش انجامشون میدم چه طوری خلیفه ی خدا به حساب میام.
مگه خدا شوخیش گرفته من کجا و خدای من کجا.داخل جسم من روح دمیده ولی مال خودش نیست که جنس روح ما فرق داره ضعیف تره که اینطوریم و از این جنس حرفا…
چند سالی گذشت تا من مسیر درستم رو طی کردم و به این مکان رسیدم تا بفهمم معنی خلیفه بودن ما روی زمین چیست!
تا بفهمم خداوند واقعا از روح خودش در درون ما دمیده و روح او هست که ما رو خداگونه تر وتوحیدی تر و خلیفه میکنه در این جهان.
ما از طریق این تجربه ی محدود و با کمک روح او در درونمان به خواسته های قلبی خودمان میرسیم و از این طریق به جایگاه خلیفه ی خدا بودن هم نزدیک میشویم،این اتفاق از زمانی شروع میشه که به سمت آن چیزهایی که علاقه داریم حرکت میکنیم و از اعتماد کردن به ندای درونمان به اون جایگاه میرسیم.
پس من باید علایقم رو هر چند محدود و انگشت شمار مشخص کنم و به خدای درونم بگوییم من این خواسته ها رو دارم و میخوام بهشون برسم و بعد ا اون خواسته مون رو رها کنیم و سکوتت کنیم و از نجواهای ذهنیمون اعراض کنیم تا خدای درون مسیر حرکت رو به ما نشون بده و بعد از اون تنها کاری که میمونه این که آدم لذت ببره از این مسیر رسیدن به خواسته هایش.
یه کاری که از شما استاد عزیز خوب یاد گرفتم برای اعراض ناخواسته ها و نجواها این بوده که اگر الان خداوند یک خواستم رو اجابت میکرد من چه خواسته ای دارم؟
این سوال کامل ذهن رو از سمت ناخواسته ها به سمت خوسته ها میبره کاملا به صورت خودآگاه.
الان که فهمیدم روحی از جنس خدای من در درون منه واقعا شرم میکنم از اینکه به خاطر چه کارهای و نتیجه های پوچی ناراحت شدم و به صداش گوش نکردم که بهم میگفته چیزی نیست اشکال نداره حل میشه و به صدای منطقم گوش میکردم که میکفت تموم شد قراره بقیه عمرتو همینقدر بدبخت بمونی.
و چه قدر الان حس رهایی دارم و نزدیک شدنم به روح خداییم.
خدایا شکرت
سی و پنجمین رد پای من در سفرنامه
بنام خداوند قادر مطلق هستی
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی کوشا و پرانرژی و مهر دوست داشتنی
من مدت کوتاهیه که همسفر شما شدم، البته عقبم ازتون ولی با جدیت در تلاشم بهتون برسم و همگام بشم با شما.
تو این لحظه روز سی و پنجم و نگاه کردم و با جان و دل گوش کردم، امروز نیازمند یک انرژی و حال خوب و شارژری بودم که انرژی از دست رفته ی روحم که چند روزیه از دستش دادم برگرده و این فایل کمک شایانی بهم کرد و حالمو تا حد قابل قبول و خوشایندی خوب کرد و بهم یادآوری کرد که کی هستم و کجا هستم و این منم که روزها و اتفاقاتم و رقم میزنم و میسازم،
بله اون شخص منم، منم که تعیین میکنم حال امروز و فرداهام چطور باشه، منم که تعیین میکنم چه اتفاقاتی تو زندگیم بیافته.
ممنونم از استاد عزیزم که اینو بهم مثل همیشه گوشزد کرد و جایگاهم و بهم یادآور شد،
ممنونم از استاد عزیزم که هر صبح با شنیدن صحبتها گوهربارش کلی انرژی و حال خوب بهم میده،
ممنونم از استاد عزیزم که اینقدر ناب و متفاوت از خیلی هاست، تو زمونه ای که مردم همش گله مند هستن و پر از انرژی های منفی، استاد با حال خوبش و کلام مثبتش اینقدر انرژی و حال خوب هدیه میکنه به مشتاقان و شاگردانش.
هر چی بگم باز حرف دارم ولی صحبت و کوتاه میکنم و بعنوان حسن ختام اول از همه برای استاد و خانم شایسته و بعد برای همه اعضای این خانواده دوست داشتنی که اینجا حضور دارند آرزوی سعادت و شادی روزافزون دارم.
در پناه خداوند عالی مرتبه باشید.
با سلام و درود به استادم و به همه عزیزان دلم🌹🌹🌹🌹🌹
روز سی و پنجم تحول زندگی من…
واقعا نمیدونم چی بنویسم و از کجا شروع کنم… با تمام جملات این فایل عشق میکنم و تمام وجودم آرامش میشه..
قلب پاک….سادگی….رهایی….آگاهی….سکوت….
چقدر این کلمات دارن معنا میگیرن تو قلبم… اصلا قبلا نمیفهمیدم چیه….
و همین است که اینجایی وهنوز مشتاقی….خداروشکر که اینجام…وقتی خوب نگاه میکنم میبینم من همیشه دنبال چنین جایی بودم چنین آرامشی..انگار گمشده ای داشتم که هیچوقت آرامش نداشت…حتی اگه تو بهترین لحظاتم بودم و در جمع اقوام و دوستان و مثلا خوش میگذشت ولی اون خوشی واقعی نبود…من گمشده ای داشتم و قلبم آرام نبود..
وقتی میشنوم که لایتناهی هستم که مقدسم… و میفهمم که این زندگی تنها یه تجربه کوچک در ابدیت است،…دیگه تمام غصه هام تمام نداشته هام تمام مشکلاتم برام بی ارزش و حقیر میشن .چون دیگه هیچ اهمیتی ندارن….و سرشار از آرامش و حس خوب میشم.
و تو تنها وقتی نجات می یابی که مرا دوباره پیدا کنی، خود لایتناهی ات را ،اصل ات را.
و تو زاده شدی از سکوت از ابدیت از قداست…تا اینکه آمدی…و در آغاز همه آگاهی بودی و سادگی.. جز شادی و رهایی نمیشناختی و لحظه ها را یکی یکی زندگی میکردی..سکوت بودی و در گفتگویی آرام با من…….
(واقعا اگه یه گریزی بزنیم به کودکی تا اون جایی که ذهنمون قد بده معنی این جملات رو بهتر میفهمیم…)
تا که نفس پیدا شد تا مشغولت کند..😔😳
تا در شلوغی اندیشه دیگر صدایی از من نشنوی. .نفس به تو هویت داد و هویت توهمی است که تو را از همه انسان ها و همه هستی جدا کرد و من زاییده شد که تفاوت معنی پیدا کند و زمان زاییده شد که به گذشته و آینده سرگرم شوی و از ابدیت این لحظه غافل و خوب و بد زاییده شد که همیشه به قضاوت مشغول باشی.
به کودکان نگاه کنیم…چقدر پاکن چقدر خالصن…خودشون رو برتر یا پایین تر از بقیه نمیبینن…و اصلا قبیله و طبقه هیچ مفهومی نداره براشون و اصلا آدم زشت و زیبا رو نمیفهمن چیه… من بارها دیدم که یه آدمی که در نظر ما صورت زیبایی نداشته وقتی به یه بچه نزدیک شده و محبتش کرده چطور اون کودک شیفته اون شده و دوستش داشته. در نظر کودک همه زیبان. اون اصلا قیافه و ظاهر و تیپ و طبقه و هویت براش مهم نیست… چون کودک هنوز درگیر نفس و اندیشه های منفی نشده. هنوز پاک و خالصه…
و سکوت زبان گفتگوی من بود با تو
خدایا داره درکم از این جمله بیشتر میشه…سکوت…سکوت…درسته فقط در سکوت هست که آگاهیها بهت داده میشه. فقط در سکوت هست که خدا باهات حرف میزنه. تا وقتی نجواها هستن تا وقتی ذهنت مشغول هست و درگیره دائم ، چطور میشه آگاهی ها بیان.. ایده ها بیان..خداوند حضور پیدا کنه…
و غافل بودی که آرامش و سعادت چنان به تو نزدیک است که در توست. در ذره ذره تو…و سکوت همه آن چیزی است که تو را به سعادت می رساند. بازگشت تو به اصل خویش..به توی لایتناهی..به خود مقدس تو..
سکوت یعنی خاموش کردن نجواها…خاموش کردن اندیشه های منفی…یعنی قضاوت نکردن یعنی نظر ندادن و فقط نگریستن…
💚فقط برای سه روز هر گاه با مشکلی مواجه شدم به تو باز میگردم به درون…..و به خاطر می آورم که موجودی الهی هستم و همه این زندگی تنها یک تجربه کوچک فیزیکی است در زندگی ابدی و مقدس من.💚
تجربه ای که بارها و بارها تکرار میشود….
و به خاطر می سپارم که لایتناهی هستم….لایتناهی….💜💜💜
برای همتون آرزوی آرامش و آگاهی و سعادت دارم. 🌹🌄🌹🌄
خدایا شکرت
۳۵ امین روز از سفرنامه
الهی شکرت ک در این قدم هم بودم
آقا فقط یه چیز میخوام بگم سرتونو هم درد نمیارم، چون میخوام حس واقعی ای که در درونم اتفاق افتاد رو خیییییلی کوتاه بگم👇
اییییینقدر بابت ایده خفنی که با الهام خداوند و آموزش های استاد شروعش کردم درموردش تو ذهنم همش درموردش نظرات و شیوه های جدید و فوق العاده ای به ذهنم اومد که نتونستم خوب تمرکز کنم و فایل رو خوب بفهمم.
یعنی میخوام بگم حالم اینقد خوبه، و اینقد خداوند داره همه چیو برام خوسکل میچینه که سرشار از انرژی هستم و حس میکنم از گوش و چشمم داره میزنه بیرون😉😉😉🤩🤩.
الهی شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
آرامش در پرتو آگاهی
نکته های مهم این فایل
با احساس خوبه که به همه چی میرسی با احساس خوبه که در آرامشی وقتی که احساس خوب داری به خودت اجازه میدی که الهامات رو درک کنی و اونها رو دریافت کنی
وقتی احساس خوب داری در آرامشی اونوقته که تو متصلی اونوقته که به خدای خودت متصلی اونوقته که اتفاقات خوب برات میوفته اونوقته که رهایی از هر قید وبندی از باورهای اشتباه از فکرهای منفی اونوقته که تو در حال عبادتی با حال خوب با شکر گذاری با حتی هدیه دادن لبخندت به دیگران
تویی بینهایت وقتی متصل باشی همه چیز عالی و فوق العاده است
تنها راه نجاتت ؛ پیدا کردن خداوند در درونته حال خوبته ؛ آرامشته
ولی تو غرق زندگی شدی پر از باورهای اشتباه و خدا رو فراموش کردی و از آرامش دور شدی و غافل بودی که آرامش در درون تو عه در قلبته و فقط وفقط در سکوت و آرامشه که میتونی به اصالتت برگردی
هر وقت با مشکلی مواجه شدی به یاد بیار که موجودی الهی هستی تو ابدی هستی تو متصلی به خداوند و خداوند از روح لاینتاهی خودش در تو دمیده تو همیشه وصلی به خدا
اگه جلوی ذهنت رو بگیری اگه بزاری سکوت باشه وسکوت
و فقط در آرامش باشی فارغ از این همه قید و بندهای زمینی فارغ از این همه زنجیرهای که بر دست و پاهات بستی
تو رها و آزادی تو لایتناهی هستی
به نام خدا
روز 35 ام روزشمار تحول زندگی من
سلام
چند ماه اخیر سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و احساس خوبی داشته باشم و اگر زمانی احساس کردم که حالم داره بد میشه بخاطر یچزی سریع با یک بازی یا موسیقی احساسم را کمی بهتر کرده و کمی بهتر و…به این چند ماه گذشته که نگاه میکنم میبینم بسیاری از اتفاقات زیبایی که در این مدت افتاده اصلا قابل مقایسه با اون قبل از اون نیست!
یکی از علاقمندی های من به قانون همینه،منی که که پزشک گفته بود تا آخر عمرت باید با یک بیماری روحی روانی بسازی و قرص بخوری و… حالا در نهایت سلامت و عشق و احساس خوبم.من خود معجزه ام!
من همین امروز با تمرکز تو مدت یک هفته به هدفی رسیدم که افراد دیگه تو هشت یا نه ما میتونن بهش برسن!هدفی که اگه می خواستم طبق روش قبلیم براش عمل کنم نه یک ماه،نه هشت ماه بلکه هیچ وقت بهش نمی رسیدم.
این که تونستم خودم را قسمتی از خداوند باعث شد اون احساس گناه های گذشته رو بتونم کنار بذارم
این که تونستم خودم را قسمتی از خداوند ببینم باعث شده به خودم،به خانوادم،به همه ی اطرافیانم عشق بورزم
این که تونستم خودم را قسمتی از خداوند ببینم باعث شده بتونم از درآمدی که دارم بتونم ببخشم
شاید من چند بار اخیر به روشی همین کار رو کردم که به اصل خودم برگشتم و اون خلوت با خدای خودم بوده!هر وقت احساس کردم کارام درست پیش نمیره خلوت کردم،چند روزی رفتم تو روستا،تو باغ،ساعت هایی رفتم کنار درخت،کنار رود نشستم و ناخوداگاه به سمتی هدایت شدم که کارام مثل معجزه درست شده . من این رو تو همون بازشگت به اصل خودم،به خدای خودم میبینم
این جلسه برای من پر از آگاهی بود،سپاسگزارم از خداوند هدایتگر که این آگاهی ها را از طریق استاد عباسمنش عزیز،از قلم مریم شایسه عزیز برای من جاری کرد.
سپاسگزارم