آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2 - صفحه 52
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/12/عکس-فایل-2.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-02 22:52:422020-08-28 10:14:12آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
روز 35
خداروشکر برای متعهد بودن
سادگی یعنی رهایی
خود ابدی در درونی ترین جای وجود
آرامش و سعادت در توست در وجود تو
یه روز میفهمم اینارو
بازگشت به او . خود مقدسم
در آرامش که نفس و گفتگوهایش آرام شوند .
لایتناهی هستیم.
قداست
ابدیت
من آگاهیم تو جسم وذهن
نفس . خشم و کینه و اندوه و قالب و گفتگوی درونی و آشفتگی داد. ورودیهای آلوده جسمت رو گرفتن و آن سکوت گفتگویمان را گرفتند .
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته
روز 35 ارامش در پرتو اگاهی
وقتی روز34 از ارامش در پرتو اگاهی بود من رفتم تو فایلهای دانلودی و ادامه این فایل را گوش داد و چقدر ارام گرفتم صد بار هم که بشنوم باز هم چیزهیی هست که ما از یاد برده ایم
همه ما قبل از اومدن به این زمین پیش خداوند بودیم و از پیش همه این اگاهیها اومدیم اما قیقل و قال دنیا دویونها حرفها کارها صداها سرگرمی ها ی بیهوده دنیا ما را از این ارامش و اگاهی دور کرد و نگذاشت ما صدای درونمام را بشنویم .صدایی که همیشه با ماست و همیشه داره مارو راهنمایی میکنه اما ما با افکار باورها و ذهنیت خراب جلوی این صدای درونی رو گرفتیم تنها راه شنیدن این صدای درونی ارامش و سکوت است چون ما از ارامش و سکوت اومدیم
هیچ وقت نتوانستیم برای حل مشکلات راه حلها ایدها به این ارامش و صدای درون گوش کنیم چون منطق و ذهن جلوی این صدا را گرفتند و برای ما از اون ایده و راه حل مشکلات دیگه رو ساختند اما اگر روی خودمون تمرکز میکردیم این صدای درون بلندتر بود و دیگر صدای ذهن و منطق رو نمیشنیدیم و به ایده ها و راه حلها عمل میکردیم که اگر عمل میکردیم نا به بی نهایت میرسیدیم ما با خودش یکی میشدیم و خودش عشق بازی میکردیم
چقدر همه انسانها از این گوش ندادن به صدای درون ضربه میخورند چون صدای درون برای راه حلها منطق ندارد و وقتی عملی میشود منطقی میشود به همین دلیل انسان هیچ وقت نتوانست ایمان واقعی رو نشان دهد و این هم تعجبی ندارد چون شیطان قسم خورده که انسان رو گمراه کند و هر روز و هر لحظه داره کارش رو انجام میده این ما هستیم که باید به صدای درونمان گوش کنیم
نشانه این صدای درون هم ارامشه احساس خوبه که کل شرایط و طبیعت و ذات ما ارامش و احساس خوبه
امیدوارم هر لحظه به این صدای درون گوش کنم و نتیجه بگیرم و با خودش به ارامش لذت شادی خوبی خوشی سلامتی محبت روابط دوستان نعمت و ثروت برسم
الهی امین
سلام و درود به استاد عباس منش
در ادامه فایل اول آرامش در پرتو آگاهی، که نشانه امروزم بود تصمیم گرفتم بقیه فایلها رو تا آخر ادامه بدم.
و هر چقدر بیشتر و بیشتر ادامه میدم واقعاً در آرامش بیشتری قرار میگیرم.و خدایی که هر لحظه دوست دارم باهاش گفتگو کنم.
خیلی ممنونم استاد بخاطر این فایل ها.
سفرنامه روز سی و پنچم:
خود درونی من،منو ببخش که انقد ولوم صداهای ذهنمو زیاد کردم که صدای تورو نشنیدم تویی که از هر کسی به من نزدیکی
تویی که اگاهی مطلقی تویی که همیشه به من بهترین ایده ها را میدی و هدایت گر درونی منی
مهم ترین هدف زندگی من باید بازگشت به تو باشه تویی که جرئی از خداوندی تویی که پر از آگاهی هستی و منو میتونی به اصل برسونی و در سکوت و آرامشه که میتونم به تو برسم و با رسیدن به تو به همه چی میرسم
به قول خانوم شایسته
شهامت میخواهد تا به جای استدلالهای منطقی ذهنت، برنامه را به شیوه «احساس خوب» پیش ببری و به شیوه او به مسائل نگاه کنی و به شیوهی او خیلی کارها را انجام ندهی و به شیوه او خیلی از کارها را انجام بدهی
و چقد این احساس خوب قلبمو آروم میکنه و منو به تو نزدیکتر میکنه
نمیدونم چقدر تو این مسیر موفق میشم که همیشه احساسمو خوب نگه دارم ولی همه تلاشمو میکنم
عاشقتونم
به نام بهترین خالق هستی به نام دوست …….
In God We Trust
سسسسلام استاد بزرگوارم
سلام بانو مریم جون
روز سی و پنجم تحول زندگیم
……………………………..
تمام اتفاقات شگفت انگیز الان زندگیمو مدیون پروردگاری هست که منو نابودیو نیستی نجاتم داد به من عزت بزرگی داد و از خداوند خواستم هر جا باشم مایه برکت باشم …
و مرا هر کجا که باشم وجود پر برکتی ساخته است
آیه 31 سوره مریم
امروز بعد از شنیدند این فایل بی نظیر احساسم بهم گفت برو سرچ کن توصیف خدا رو در اشعار عربی قشنگ منو هدایت کرد سمت این شعر زیبا….
قرآن هدایتم کرد
برای آن که از تنگی تاریکی به سمت نور بروی
برای آن که یک بار دیگر متولد شوی و گذشتهای پاک داشته باشی
لحظهای که خداوند را در قلبت احساس کنی
(و در آن لحظه) قلبت (ترا به سمت) هدایت سوق دهد
(چنین لحظهای) بالاتر از توصیف و احساس است.
خداوندا من ترا صدا زدم و (در این راه) تلاش کردم
من از تو طلب هدایت کردم و هدایت شدم
با قرآن راهم را روشن کردی
خدایا
من ترا صدا زدم و (در این راه) تلاش کردم
من (از تو) طلب هدایت کردم و هدایت شدم
با قرآن راهم را روشن کردی
سرگردانی با قلبی گمگشته بودم
سکوتی وهمانگیز بود
پیش از تو
اما (خداوند) رحمن نزدیک است
(هر گاه) سرگشته و گمشدهای از او کمک بگیرد، پاسخ میدهد.
گواهی میدهم که پروردگار و معبودی جز او نیست.
خداوندا!
من ترا صدا زدم و (در این طلب) کوشیدم
من (از تو طلب) هدایت کردم و هدایت شدم
با قرآن راهم را روشن کردی
من ترا صدا زدم و (در این طلب) کوشیدم
من (از تو طلب) هدایت کردم و هدایت شدم
با قرآن راهم را روشن کرد
………………………………….
خداوند بی نهایت رزاق و بخشنده است کائنات بر مبنای فراوانی و ثروت خلق شده و خیلی فراتر از هر آنچه که شما تصور می کنید نعمت و ثروت وجود دارد….
قانون میگوید فکر نکنید این پولی که دارید خرج میکنید را از دست میدهد بلکه باور داشته باشید که این پول در جهان به گردش در میاید و سیل عظیمی از پول ها و ثروت را به زندگی شما جذب میکند….
استاد عزیز ما به تو به بغیرحساب میبخشم دیشب تجربه کردم مطمئنم شما باور میکنید خود شما از این تجارب بسیار دارید یکی از آکادمی های کرپیتوی که خارج ایران هست شروع همکاری با یک صرافی اعلام میکنه جالبه اینجاست کسایی که عضو کانال تلگرامش هست پاداش 60 دلاری معادل دو میلیون و چهارصد هزار تومان شروع ترید یا معامله گری برای ثبتنام در صرافی جایزه بهشون تعلق میگیره خدایا سپاسگزارم بدون سرمایه اولیه من در این صرافی صاحب پول برای شروع شدم ایمانم هزاران برابر شده به قوانین بدون تغییر الهی بهتون قول میدم این نعمت که بهم داده شده تبدیل میکنم به 2000 دالر من بهترین هستم من متصل هستم به آگاهی برتر ………
این یکی از نتایج اقدام و عملی کردند قوانین در زندگیم با شروع روز شمار تحول زندگیم من قبل این دوره تعهد قلبی دادم تا ثابت قدم باشم در این مسیر باشکوه پر افتخار برای خلق زیباترین اتفاقات فوقالعاده زندگیم ……
تمام اتفاقات زندگیمون بدون استثنا حاصل فرکانس ارسالی ما به جهان هستی هست
ما بی نهایت هستیم بدون محدویت در خلق خواسته محدویت در ذهن ساخته میشه با اینکه ذهن بی نهایت قدرتمند هست باید کنترل شو خودمو بدست بگیریم
خدایا سپاسگزارم بابت هدایت هایت به بهترین مسیرها
خدایا سپاسگزارم بابت برکت استاد بزرگوارم و مریم جون
خدایا سپاسگزارم بابت برکت خودم
…………………………..
چند وقت پیش هدایت شدم به این متن زیبا
سکوت جایی است که همه قدرتها در آنجاست.
قدرت در هیاهو نیست.
در سکوت معانی ای بر ما هویدا میشود که هیچگاه در سخن پیدا نمی شود.جوابی که شما به دنبالش هستید،هرگز به ذهن شلوغ نمی آید
ذهنتان را خلوت کنید تا پاسختان را دریافت کنید.پاسخها در سکوت می آیند و در آرامش بر شما جاری می شوند.
همه چیز در سکوت آغاز می شود،معجزات در سکوت اتفاق می افتند.
سکوت درون را بیاموزید اگر خواهان تحول هستید زیرا شکوفایی از سکوت آغاز می شود و به یاد داشته باشید سکوت صدای خداست و آن وصل تو با خویشتنت است.
سکوت چیزی است که از قلب می آید نه از بیرون سکوت معنایش صحبت نکردن و هیچ کاری نکردن نیست.معنایش آن است که فرد در باطن،پریشان حال نیست.اگر انسان واقعاً ساکت باشد،آنگاه بی توجه به آنکه در چه شرایطی خود را ببیند می تواند از سکوت لذت ببرد……
………………….
من در دانشگاه عباس منش ثبت نام کردم در رشته قوانین بدون تغییر الهی ترم اول دورس مقدماتی روز شمار تحول زندگیم هستم منی که از لایه های تاریک شروع کردم هدایت شدم به این مکتب عشق به خودم قول دادم شادگر اول باشم در حال اوج گیری بسوی عرش برای تحققه رویاهام تا باعث گسترش جهان باشم
میلاد پسری از نور
به نام خدای هدایتگر
روز 35 سفرنامه من
آرامش در پرتو آگاهی 2
دیروز که داشت برف مییومد یاد فایل آرامش در پرتو آگاهی افتادم .( من پاره ای از خدا هستم او پاره ای از من است . خودت را با همه موجودات یکی بدان . )
دونه های برف که کنار هم از آسمون پایین میومدن و بعد دوباره همشون کنار هم بودن و سطح زمین پر برف شده بود کاملا منو یاد این جمله ها انداخت و چقدر عالی که از هر اتفاقی برداشتهای آگاهانه دارم .
و این فایل که تاکید روی سکوت میکنه که به اصل خودم برگردم .
دقیقا من همیشه دنبال آرامش و سکوت هستم و دلم میخواد امکان اینو داشتم که ساعتها با خودم خلوت کنم و تنها باشم . چقدر لحظاتی که مدیتیشن میکنم اون لحظه هایی که واقعا ذهنم خالی میشه و در خلآ هستم رو دوست دارم .
بعضیوقتا که شرایط سخته و نجواهای ذهنم اونقدر زیاد میشه که نمیتونم حالم خوب بکنم . یاد این میوفتم که متین از این جسم از اسم مکان از هرآنچه که داری و چسبیدی بهش بیرون بیا تو اینها نیستی من فراتر از جسم و اسم هستم من روح هستم من هستم من جهانم من اومدم که روحمو رشد بدم و من باید بدونم که قدرتم زیادهست اونقدر که زندگیمو خلق میکنم و من اشرف مخلوقاتم . من باید در سکوت و ارامش به خدا وصل بشم و چقدر اون لحظه بهم حال خوب میده و نگرانیهام رو پاک میکنه .
تغییر سخته ولی شدنیه
ب نام الله هدایتگر ب سمت
شادی ثروت سلامتی و حال خوب
دیدی هر اتفاغ خوبی نتیجه قلب پاک است و قلبت را پاک کردی و ساده تر شدی و رها شدی
من اصل توام
خود متعالی تو
خود لایتعالی تو
تو بی نهایت
تو مقدس
وقتی فراموشم میکنی و فراموش میکنی این زندگیت تنها یک تجربه کوچیک در ابدیت توست سقوط میکنی و همین است جامعه بشریت در حال سقوط است
و تو تنها وقتی نجات میبایی که مرا دوبارع پیدا کنی خود لایه تعالیت را اصلت را
و همین است هر چند موفق هستی ب آرامش نمیرسی و یه چیز کم داری
بیا بیشتر آشنا شویم
حکایت منو تو حکایت جان است و جسم
و من که از عزل بودم و اینبار در تو تجعلی یافتم
وتو از من زاده شده ای
غیلوغالا ها سکوت تو را گرفتن
و سکوت گفتگومن بود با تو
و تو حتی فراموش کردی که لایتعالی هستی
آرامش سعادت در توست زره زره تو
و تو تنها در سکوت آرامش ب من برمیگردی
سکوت کن تا منو تجربه کنی سعادت را خوشبختی را
و انچه تو را خوشبخت میکنید بازگشت ب من هست
و هروقت ب مشکل خوردی ب من بازگشت ب درونت
چقد دکمله زیبایی چقد قلب ادم باز میشه این فایلهارو دیدنی
ممنون استاد جان
آرزوی
سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
به نام خداوند مهربان
سلام بر استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گرامی
روز 35
آرامش در پرتو آگاهی
ذات ما و اصل ما از احساس خوب است و تنها راه ارتباط ما با این اصل داشتن احساس خوب
وقتی از همه میپرسی که دلشون چی میخاد همه عشق و آرامش و سلامتی و عزت وثروت رو خیلی چیزای خوب دیگه رو میخان ولی چی شد که ما از این خواسته ها دور شدیم چی شد که صدای درونمون رو نمیشنوییم چی شد که که این سکوت رو شکستیم چی شد که فراموش کار شدیم و اصلمون رو فراموش کردیم ؟
و سکوت زبان گفتگوی من بود با تو
چه آرامشی توی این جمله است حالا میفهمم چرا وقتایی که خسته میشدم از همه چی هیچی به اندازه سکوت و تنهایی نمیتونست آرومم کنه چقدر وجودم سکوت رو دوست داره ولی من غرق گفتگوهای ذهنی شدم ولی خدا راه رو برام باز گذاشته خدایااا توچقدر بخشنده بودی و مهربان ولی من نمیشنیدم خدایا دستاموبگیرو منو به حال خودم نزار من به هدایت تو نیاز دارم
میخوام به اصل خودم برگردم میخوام آرامش رو تجربه کنم خدایا شکرتت
بنام یکتای هستی بخش
روز35 سفرنامه
آرامش در پرتو آگاهی
امروز تقریبا بعد از یک هفته که دریچه های قلبم بسته بود بابت برخورد به یک تضاد امروز دوباره لطف خداوند شامل حالم شد و بعد از یه پروسه ای دریچه های قلبم باز شد.
تضادی که بهش بر خورده بودم و نمیدونستم ریشه در کدوم باور من داره امروز به صورت کاملا ناگهانی که داشتم کامنت یکی از بچه هارو در مورد عزت نفس میخوندم یهو یه چیزی مثل برق از جلو چشمام گذشت و تمام بچگیمو یادم آورد …
خدایااااااااا باورم نمیشه به قدررررری از ته دل و با صدای بلند گریه کردم که چشمام باز نمیشد…
تک تک خاطرات بچگیم مثل فیلم از جلو چشمم گذشت اینکه تو هر جمعی که میرفتم مسخره میشدم همیشه باهام بد رفتاری میشد همیشه سرکوب میشدم توسط اعضای فامیل.یادمه تو بچگی چون اکثر هم بازی هام پسر بودن منم خیلی شخصیت پسرونه ای داشتم یعنی خیلی نترس و شجاع بودم خییییلی کنجکاو بودم هرجا که دلم میخواست میرفتم هر کاری که دوست داشتم میکردم بدون اینکه از پدر و مادرم اجازه بگیرم و کاملا متفاوت بودم با دخترای هم سن و سال خودم.
نمیدونم دقیقا از کی ولی یادمه از وقتی خیییلی بچه بودم جوری که به سختی یادم میاد همیشه تو هرجمعی که میرفتم مورد تمسخر فک و فامیل بودم و همیشه بابت رفتارم سرزنش میشدم همیشه با دختر عموم که یه سال ازم بزرگتر بود مقایسه میشدم و همیشه اونو میکوبیدن تو سر من.اینقدر این موضوع برام تکرار شد که خودم کم کم به فکر فرو رفتم از همون دوران بچگی که هنوز نمیدونستم حتی فکر کردن یعنی چی سعی میکردم ظاهرم شبیه دختر عموم باشه تا بقیه تشویقم کنن اونموقع فکر میکردم شاید طرز لباس پوشیدنش باعث میشه که بقیه اینقدر بهش توجه کنن .حتی وقتی مامانم میخواست برام لباس بگیره میگفتم که جفت لباسای دخترعموم برام بگیره.از اون زمان به بعد همیشه دخترعمومو زیر نظر میگرفتم تا شبیه به اون رفتار کنم اون موقع بچه بودم و زیاد عقلم نمیرسید و سعی میکردم دقیقا حرکتی که اون میکنه رو منم بکنم ولی هیچ وقت نتونستم نظر بقیه رو به خودم جلب کنم که حتی بدتر از چشم بقیه می افتادم ….
همینجوری زمان میگذشت و من بیشتر به این فکر میکردم که باید یه کاری کنم تا نظر بقیه رو به خودم جلب کنم .تا اینکه یک روز که انگار همین دیروز بود یعنی اینقدررر واضحه برام حدود 12، 13 سالم بود.یه بار پشت خونمون نشسته بودم و داشتم با خودم فکر میکردم و حرف میزدم .به خودم گفتم اینجوری نمیشه باید یه حرکت اساسی بکنم تا نظر بقیه رو به خودم جلب کنم.
دقیقا از همون روز انگار تازه بدبختیای من شروع شد.چون یه نقاب بزرررررگ رو به صورتم زدم.با خودم اتمام حجت کردم که باااااید تغییر کنم.(من اونموقع فقط 12یا 13 سالم بود چیزی از تغییر مثبت نمیدونستم فقط میدونستم که هر طوری شده باید نظر دیگرانو به خودم جلب کنم اللخصوص فک و فامیل پدریم که بیشترین آسیب رو تو بچگیم از سمت اونا دیدم)
شروع کردم به ادا درآوردن.کللللا شدم یه آدم دیگه.
البته فقط تو ظاهر نه از درون .ولی خب هر چیزی رو که اداشو در بیاری بعد از مدتی میشه شخصیتت.
من شروع کردم خودمو جور دیگه ای جلوه دادن.تو هیچ مهمونی ای شرکت نمیکردم زیاد جلوی دید نبودم و تو جمع اصلا حرف نمیزدم دقیقا180 درجه متفاوت با قبلم که هیچ مهمونی رو از دست نمیدادم و از بس پر چونه بودم و حرف میزدم همه رو خسته میکردم و هرجایی حضور داشتم هر جایی که اصلا ربطی به حضور من در اونجا نداشت.
تا قبل از این منی که تو هرجمعی پایه بودم هر کی هرکجا میگفت من اولین نفر بودم که میرفتم بعد از اون فقط ورد زبونم شده بود که نه زشته.نه بابا فلانی چی میگه.ن بابا بهمانی چی میگه.اینقدر خودمو احساساتمو هیجاناتمو سرکوب کرده بودم به خاطر اینکه سر سوزنی توجه از دیگران بگیرم که توجه که نگرفتم هیچ کلا خود واقعیم یادم رفت که چه شکلی بودم.سالهای سال برام سوال بود که خود واقعیم چی میخواد خواسته ی قلبیم چیه واقعا نمیتونستم بفهمم چون تمام خواسته های منو جلب توجه دیگران در برگرفته بود و هدفم از هر خواسته ای جلب توجه بود.اینقدر تو بچگی مسخره شده بودم توسط اطرافیانم که کم کم دیگه باور کردم که من زشتم.متنفر بودم از چهره ام .یادمه تو دبیرستان یه آینه ی بزرگ تو راهرو داشتیم که بلافاصله بعد از زنگ تفریح بچه میرفت جلوش و خودشونو نگاه میکردن و من تنها کسی بودم که این کارو نمیکردم چون واقعا متنفر بودم از اینکه چهرمو تو آینه ببینم همیشه برام سوال بود که چطور بچه ها اینقدر میتونن خودشونو دوست داشته باشن که تو آینه خودشونو نگاه کنن.و یه جورایی حتی حس میکردم خیلی خود خواه و از خود راضی ان.
هیچ وقت خودمو دوست نداشتم و همیشه از چهره ام ایراد میگرفتم و همیشه به فکر این بودم که پلکمو بینمیو عمل کنم تا شاید نظرم در مورد چهره ام عوض شه.
من تو بچگی به شدت آدم پر شر و شور و دنبال هیجان و بسیار بسیار کنجکاو و نترس بودم ولی بعد از این پروسه به شدت آدم درونگرایی شدم و جالبش اینجاست که من تا به امروز اصلا به یاد نمی آوردم که من قبلا آدم برونگرایی بودم فکر میکردم از اول درونگرا بودم.
شخصیت من به کل تغییر کرد.تو یکی از کامنتای بچه ها خوندم که درونگرا بودن جز تیپ های شخصیتی نیست بلکه به خاطر عزت نفس و اعتماد به نفس داغون شده است.وگرنه هیچ بچه ای از بچگی درونگرا نبوده که صد البته خیلی اهل کنجکاوی و هیجان و تجربه بوده. و در طی سالیان سال که شخص سرکوب میشه به هر نحوی وعزت نفس و اعتماد به نفسش خورد میشه تبدیل میشه به یه شخصیت درونگرا.کسی که به شدت از جمع فراریه.از شلوغی فراریه .از قرار گرفتن تو یه موقیعت ناخواسته به شدت هراس داره.یه مهمون ناخونده به شدت دچار استرسش میکنه و………
البته نمیدونم این چیزایی که میگم صحت علمی داره یا نه ولی حسم میگه درسته.
این عزت نفس و اعتماد به نفس خورد شدم همچنان با من ادامه داشت تا بعد از نامزدیم .که کلی کلی به مشکلات اساسی برخوردم با همسرم با خانواده ی همسرم…
نمیخوام از جزئیاتش بگم…
3 سال پیش بود که با قانون جذب آشنا شدم …
بعد از کمی کار کردن رو خودم به طرز باور نکردنییییی من با آینه آشتی کردم و میتونستم با خودم چشم تو چشم شم.این اولین جذب بزرگ و مهترین جذب و قشنگترین جذب من بود.البته به طور کامل نه ولی خیلی تکاملی و نرم تا به امروز پیش اومدم.
الان یه سالن زیبایی تقریبا بزرگ و شیک دارم.
یکی از فامیلا قراره دخترشو دوماه دیگه برای عروسیش بیاره پیش من .
تضادی که تو این یه هفته بهش برخورد کرده بودم همین بود.
به قدررررری استرس داشتم به قدررررری حالم بد بود که هیچ جوری نمیتونستم حالمو خوب کنم به قدری ترس داشتم از اینکه نکنه کارم خراب شه پشت سرم چی میگن نکنه دوباره مسخره شم.تو تمام این یه هفته این ترسها تو اعماق وجودم میچرخید . فقط همچنان سفرنامه رو دنبال میکردم تا بلکم یه نور امیدی به قلبم بتابه.داشتم کامنتای عزت نفس رو میخوندم که تمام بچگیم تو یک آن از جلوی چشمم رد شد به خودم اومدم گفتم واقعاااااا چرااااااااا اینقدرررر داری به خودت سختی میگیری؟
تو سه ساله بی وقفه داری روی خودت کار میکنی چرا اینقدر داری خودتو سرزنش میکنی که چرا نمیتونی حالتو خوب کنی مگه بیست و چند سال تحقیر شدن خورد شدن عزت نفس و اعتماد به نفس چیزیه که تو بخوای یه شبه درستش کنی؟ تو اون بودی الان شدی این؟ از چی میترسی؟
مگه همین یه ذره عزت نفس و اعتماد به نفسی که الان داری رو اونا بهت دادن که الان میترسی ازت بگیرن.؟؟ نههههههههههه.تو با خاک یکسان بودی.اینی که الان هستی رو خودت ساختی.پس به درک هرچی که میخوان بگن.به درک حتی اگه مسخره شی.مگه تو این همه ساااااال که گذشت اونا چیزی رو به تو اضافه کردن که الان میترسی با حرفاشون ازت بگیرن.؟ تو دیگه آدم سابق نیستی.تو دیگه عمرا یه حماقت به این بزرگی رو دوباره تکرار کنی.
من عاشقتممممممممممممم از ته ته ته قلبم بزار اونا هرچی میگن بگن.بزار هرچقدرررر دلشون میخواد مسخره کنن بخدا قسم هیچ تاثیری تو زندگی تو نداره اگه نترسی اگه باور نکنی.
زندگی تو طی این سه سال فقط شبیه به یک معجزه میمونه موفقیت هایی که کسب کردی فقط شبیه معجزه میمونه.
عزتی که خدا بهت داده خودت باورش کردی هیچ احدالناسی نمیتونه ازت بگیره.
پس با ایمان به مسیرت ادامه بده و از حرف و تمسخر هیچ کس نترس.
پیروزی از آن توئه.
قسم میخورم.
این وعده ی پروردگارمه
به نام خداوند یکتا
روزشمارتحول زندگی من روز 35
سلام به استاد عزیز ومریم عزیز ودوستان عزیزم
دیدی که هر اتفاق خوب تنها نتیجه قلبی پاک بوده است و خواهد بود
و قلبت را پاک کردی و ساده تر شدی و سادگی یعنی رهایی.
و همین است که اینجایی و هنوز مشتاقی و حالا میشنوی صدای خود ابدیات را که از درونیترین لایههای وجودت با تو حرف میزند.
من جانم و آگاهی.
تو جسمی و ذهن.
با گوش کردن این فایل به ارزشمند بودن خودمون پی میبریم میفهمیم که چرا خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داد هر موقعه من ذهنم را از نجواها خالی کنم وسکوت کنم میتونم ندای خداوند را لایه لایه های وجودم بشنوم دوست دارم فقط سکوت کنم به این فایل گوش بدم چون به من احساس قدرت میده خدایا ممنونم