آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 3 - صفحه 15

674 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2506 روز

    سلام به استاد عزیز و همراهان خوب سایت .الن 6 فروردین 98 که من دارم این فایل رو بعد از 6 ماه مجددا گوش میدم. راستش به خاطر حال بدی که امروز داشتم تصمیم گرفتم فایلهای آرامش رو دوباره گوش میدم که آرام بشم. من از شهریور 96 با استاد و سایتش آشنا شدم و واقعا در مدت کمی تغییرات خوبی رو در خودم هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ مادی تجربه کردم اما به خاطر اینکه همانطور که استاد تو این فایل میگن 39 سال عادت کردم به رنج کشیدن نوساناتم زیاده و هر چند وقت یکبار غمگین و افسرده میشم .وقتی میبینم دوستان عزیزم اینجا از تجربه هاشون حرف میزنن دوست دارم مثل این دوستان خوبم به حدی برسم که اینقد راحت سقوط مدار نداشته باشم. فعلا قدرت خرید دوره های پولی رو ندارم و فقط از کتابها و فایلهای رایگان استفاده میکنم ی مدت حالم خیلی خوبه ولی دوباره چند روز حالم بد میشه. دوستان عزیز لطفا راهنمایی کنید چطور تو مدار درست بمونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم رضوی گفته:
    مدت عضویت: 3513 روز

    سلام

    روز ۳۸ وم از سفرنامه

    شایسته عزیزم به حق که شایسته ای..

    چقدر قلم زیبایی داری …انقدر زیبا توصیف میکنی که من گاهی حس میکنم که من هستم که دارم می نویسم و بارون داره میباره و حس و حالم عالی میشه.ممنونم واقعا …

    انقدر قانون ساده س که ما باور نمی کنیم با همین قانون میشه به همه چیز رسید اصلا خوده قانون همه چیزه …

    چقدر زیبا گفتید استاد که باید از سر راه خودمون کنار بریم و زندگی رو ساده تر کنیم.وقتی سعی میکنیم ساده تر رفتار کنیم ..ساده تر زندگی کنیم و به خودمون و دنیای خودمون ساده بگیریم انگار چرخ دنده های زندگی روغن کاری میشه…خوده ساده گرفتن و تلاش کردن براش یه ایمانی میخواد که خب همه ندارن…

    اینکه وقتی اتفاق بدی میافته ساده بگیریش..

    وقتی بیکار میشی ساده بگیریش..

    وقتی نجواها تو ذهنت زیاد میشی جدی نگیری و با سادگی ازشون رد شی..

    اینها ساده گی هایی هستن که وقتی با خدا هم سفره و هم صحبت و هم کلام میشی بهش دست پیدا میکنی.

    نگران نبودن،نترسیدن،حرکت کردن،اقدام کردن…مهاجرت کردن….خراب کردن پلهای پشت سر یعنی ساده گرفتن به خودمون وکنار رفتن از سر راه خودمون…

    خدای ما خدای پیچیدگی نیست…

    خدای سادگی و راحتیه…

    بیاید به این خدا اعتماد کنیم ….?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3005 روز

    به نام خدای مهربان

    خدای عزیزم سپاسگزارم که بهم گفتی زیر ایمان همین شهر در شرایطی کاملا برابر انسان های هستند که در صلح وارامش درون دارن زندگی میکنند و اتفاقات متفاوت را دارند تجربه میکنند.

    این فایل های آرامش در پرتو آگاهی را مثل همه ی فایل های استاد خود خداوند مخاطب تمام کسانیست که در جستجوی حقیقت هستند است .

    خدایا آرامشی که در حرفهایی که به من چون دارو تزریق می‌کنی هیچ کسی نمی‌تواند برایم تجویز کند الا تو .

    شفا یافته دست نداشته ی خوب و مهربانت هستم که چگونه ناز و نوازش تو مرا غرق در عشق وارامش واگاهی میکند

    آن زمان که آگاهی از پرهایی وارد میشود جهل ونادانی باروبنه اش را جمع می‌کند و جایش را خرد لایتناهی الهی جایگزین میکند.

    خوشحالم خیلی خیلی خوشحالم .

    امروز به حرفهای تان خوب فکر کردم .خیلی خیلی عمق دارد حرفهای تان راجب رسیدن به خواسته ها وشادی ولذت .

    من ایمان دارم مسیرم به خوشبختی وثروت وشااادی وعشق بی نهایت متصل است که با اجابت خواسته تایم برایم امکان پذیر است ومن آینده ای از خودم میبینم که فقط اشک وشوق وشورم رابیشتر میکند .

    نمیتوانم چه تصویری بسازم که بیان کند در آینده ام چه چیزها میبینم و حس میکنم بوی ثروت نا محدود الهی عشق وخوشبختی وارامش متصل به خداوند. را حس میکنم .

    این روزها رهایی را دارم آرامشی عجیبی که تا حالا به این حد پایدار نبوده در درونم یک دریایی آرام که موج هایش آرام تر به ساحل می‌رسند و صدایی دلنواز به عاشقان دریا هدیه می‌دهند دقیقا حالم اینگونه است .

    خدایا خیلی دوستت دارم برای همه چیز ازت سپاسگزارم .

    در پناهش در نگاهش ودر عشقش غوطه ورانه شناکنید .???????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3829 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ۲۵ اسفند ۱۳۹۷

    ردپای روز سی و هشتم سَفَرَ پُر خیر وبرکت

    همیشه از خدا میخواستم توی گفتگوهای روزمره، توی دفتر خواسته های مقدسم، آره، یادمه

    که همیشه میخواستم،

    بذار اینجور بگم، همیشه مهم ترین خواسته ام از خدا را، درک خودش بوده و هست٫

    اینکه بیش تر درکش کنم

    بیشتر بفهمش

    دقیق تر بخوام بگم، ربط بین فرکانسی که فرستادم را با نتیجه به راحتی بفهم، یعنی یک کد نویس حرفه ای و واقعا عالی٫

    همون چیزی که الان استاد جان هستش و هر کسی که به همون اندازه تونسته این رابطه و کدنویسی را جزیی از وجودش کنه ( باورسازی ) به همون میزانم نتیجه دیده٫

    بیش از سه هفته است که گوشی ندارم و هنوز تعمیره! که صد البته به خاطر باورهای خودمه٫

    جمعه شب از خوزستان رفتم تهران برای خرید یک سری وسایل واسه کسب و کارم هر چند کوچک ولی با ارزش و زیباگونه٫

    گوشی نداشتم، وقتی بودش یک جورایی تمام روز هنسفری توی گوشم بود و در حال شنیدن عبارت های تاکیدی و باورسازی و تجسم آن ها و یا شنیدن صدای عالی استاد جون یا خواندن متن های بینظیر با قلم عالی خانم شایسته عزیز در بخش راهکارها که خودش یک گنجینه است و یا خواندن کامنت های شگفت انگیز بچه ها و یا دیدن فایل های انگیزشی و ٫٫٫

    ولی توی این سه هفته به خوبی به خودم نشون دادم که چقدر کنترل ذهنم بهتر از همیشه شده

    بدون وابستگی بدون دلبستگی به چیز خاصی البته یک چند روزی هم پاور کامپیوترم سوخت توی همون دو سه روز که دسترسی کمتری به سایت داشتم داشتم و همینطور فایل ها داشتم دیوونه میشدم!

    توی اتوبوس که بودم همیشه سعی میکردم بازم مثل همیشه سپاس گزاری کنم با صدایی که گوش های زیبا و شنوام به خوبی دریافت کنه، سعی میکردم دنبال زیبایی ها باشم در هر لحظه، سعی میکردم زندگی کنم خوش باشم حالم را خوب نگه دارم، آخه چی مهم تر از ” احساس خوب ؟! ” واقعا هیچی٫

    صبح شنبه که رسیدم یک ۲۰ دقیقه ای توی مترو نشسته بودم، رفت و آمد زیادی داشت و هر ۳ دقیقه یک قطار از اون ایستگاه عبور میکرد٫

    قبل از این ۲۰ دقیقه،

    میخواستم برم سوار قطار بشم دیدم انقدر شلوغ و جا نیست و مردم هم دیگه را هل میدند!

    یک لحظه به خودم گفتم این عجله برای چیه ٫٫٫

    وقتی نشسته بودم بودم به راستی داشتم به این فکر میکردم، من اون محمد/مارکوی گذشته واقعا نیستم

    من حتی محمد دیروزم نیستم ٫ ٫

    برای خودم بیشتر از همیشه ارزش”” و احترام “” قائل بودم٫

    صبرر کردم٫٫

    توی افکارم داشت این جسته و گریخته این تصویر ساخته میشد، کوپه ای که خالی باشه و مردم های شاد اطرافم باشن ٫٫

    بعد از ۲۰ دقیقه، ساعت ۹ صبح

    اون صحنه ها را توی ذهنم کم و بیش ساختم! و رفتم سراغ دفترم و اینکه دقیقا چی را باید بخرم، خدایا شکرت که پول توی جسیبم و کارتم بود٫

    و میتونستم با پولم به چند انسان که پاره ای من لایتناهی هستند کمک کنم، کمک کنم و کمک کنم که شادتر زندگی کنم و اینکه با همین کمک دنیا را جای بهتری برای زندگی بکنم٫

    دنیایی شگفت انگیز که خالقش بهترین دوستم هست دوستی که از رگ گردن هم به من نزدیک تره و همیشه و در هر لحظه بهم میگه تو تنها نیستی اگر تنهاترین تنهاها باشی بازم تنها نیستی! چون تو من را داری

    تو جزیی از وجود مقدس من هستی تو بنده ی خوب من هستی، و البته که تو با من همه چی هستی و بدون من هیچیی نیستی٫

    البته که اینجوره

    اینجاست که جمله ی

    ” با خدا باش و پادشاهی کن ” معنی میده٫

    با خدا باش و زندگی زیبایی را برای خودت بساز و هر جمله ی شگفت انگیز دیگه ای مثل همین٫

    هر وقت میخوام ردپای هر روزم را بنویسم دقیقا نمیدونم چی قراره بنویسم از چی بنویسم، اما مثل همیشه خودشه که این کلمات را جفت و جور میکنه مرتب و منظم میکنه و اون چیزی که تاثیر میذاره بر روی هر کسی که میخوانه اون باورهای نویسندگی من هست٫ یک قسمتش٫ البته٫

    ٫٫

    سوار شدم یک کوپه ی تمییز و خیلیی خیلیی خلوت تر ٫٫

    به مقصد رسیدم اولین مغازه باز کرده بود، میدان حسن آباد تهران، کاموا فروشی اولین نفر، اولین مشتری ٫٫

    کارت کشیدم و آرزوی برکت پول ارزشمندی که الان رفته بود پیش حساب دوستمون

    آرزوی یک سال پر خیر و برکت دیگه سال ۹۸ ٫٫

    پیاده به سمت بازار ۱۵ خرداد، همیشه شلوغ اما اینبار واقعا شلوغ

    چقدررر فراوانی، وای خدای بینظیر من

    چقدرر پسر و دختر، چقدرر بچه کوچولوی نازنین، چقدر پدر و مادر کوچیک و بزرگ و٫٫

    چقدر همه شاد بودن ٫٫

    چقدر نعمت ٫

    واقعا شکرت خدا جون٫

    به راستی که تو همه جا بودی هر چی که میدیدم تو همه جا بودی تو همه چیز بودی همه پاره ای از توی لایتناهی و مقدس و عظیم

    چی میتونم بگم، جز اینکه سپاس گزار” تو باشم که فرصت زندگی بهم دادی فرصت یک روز تازه فرصت بیشتر عشق ورزیدن، بیشتر مهربانی و محبت کردن، چقدر بیشتر میتونسم خودم را در اطرافم ببینم

    ببینم که چه دنیای زیبایی از وقتی که باورهام از وقتی که نگاهم به هر چیزی که تغییر کرده نگاهی که براساس ” احساس خوب ” نسبت به هر چیز بنا شده و این مسیر زیبا و تکاملی ادامه داره ٫٫

    هر روز به سمت بهتر و زیباتر شدن٫

    وقتی برگشتم همون روز چند ساعت بعد ساعت ۲:۳۰ دقیقه ظهر

    با چند نفر آشنا شدم از سرتاسر دنیا دقیقا دو نفر از خراسان رضوی، یک نفر از کردستان و دو نفر از خوزستان مثل یک مثلث کج میمونه هر کدامشون به کارشون عشق میورزیدند ٫٫ لحظه های شادی خلق شد و البته ماندگار خداروشکر٫

    همیشه به خودم میگم این منم که زندگی زیبایم را با کانون توجه و باورهای غالب و فرکانس های هر لحظه ام رقم میزنم٫

    چند ساعت قبل،

    وقتی توی BRT بودم داشتم به این جمله فکر میکردم،

    فرکانس هایی که میفرستی حالاااا دنبال ” نشانه ها ” باش و اونا را تایید کن و سپاس گزار باش تا اون نشانه ها بزرگ و بزرگتر بشه٫٫

    هیچ وقت این گفتگوی ذهنی قبلا به صورت ناخودآگاه و آگاهانه صورت نگرفته بود٫٫

    و من چقدر خوشحالم که دارم این را میگم و احساس خوبی از بالا رفتن مدارم دارم٫

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت٫

    سرمو با بغض بالا میبرم و به آسمون زیبایی که پر از ستاره ی روشن و پر از نور، سرمو بالا میبرم ٫٫ و میگم:

    خدا جون میخوام بیشتر از همیشه درکت کنم بفهمت توی هر شرایط هر زمانی و هر مکانی بیشتر از همیشه بتونم با قدرت روی ذهنم کنترل داشته باشم٫

    میخوام زندگی کنم

    میخوام در سلامتی کامل مثل الان

    میخوام رابطه ام با همه موجودات شگفت انگیز و عمیق باشه ٫٫

    میخوام در ارامش ناب تو محصور باشم میخوام در آغوش گرم تو باشم برای همیشه ٫٫ میدونم که تو میخوای میدونم که تو خیر محضی باور دارم ایمان دارم، مشکل از منه، پروردگار مهربانم ایمانم را بیشتر کن باور کن خدا جون هیچ وقتی به اندازه ی این شب مقدس، معنی ایمان را درک نکرده بودم٫

    ایمانم ر ا بیشتر کن به خودت به قانون ٫٫ آمین

    میخوام خوشبخت باشم مثل الان

    میخوام دنیای زیبایی بسازم که آدمای توش همه و همه تو را به خوبی یاد من بندازن

    میخوام جیبم حسابم پر از پول باشه چون ثروتمند شدن باشکوهه، چون کنترل ذهن قوی داشتن با شکوهه و جزیی از

    ثروتمند شدن مقدس توئه

    ثروتمند شدن باشکوهه چون ثروت جزیی از وجود مقدس تو و تو جزیی از وجود مقدس من و ” من “جزیی از وجود مقدس تو

    خدایا سپاس گزارم٫

    دوستون دارم

    و قلبی که در تصرف خداست٫٫٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    نعمت اله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2629 روز

    سفرنامه روز سی و هشتم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم که مرا طوری که فقط روی تو حساب کنم هدایتم کردی، خدایا سپاسگزارم که از فریب ذهن آگاهم کردی، خدایا سپاسگزارم که آگاهم کذدی، خدا بخاطر عشق ات که از بی نهایت دستت بر من می تابد سپاسگزارم خدا دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    الهام مسکرانیان گفته:
    مدت عضویت: 2632 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    روز سی و هشتم

    از دیروز داشتم به این مسئله در زندگیم فکر میکردم و طبیعی زندگی کردن طبق قوانین زندگی رو با خودم حلاجی میکردم و به زندگی خودم از گذشته تا حال نگاهی انداختم که من واقعیت زندگی خودم رو با تمام محدودیت‌ها و مشکلاتش طبیعی میدونستم و فکر میکردم این واقعیت زندگی همه مردم روی زمین هست فقط شکل مشکلات انسانها با هم فرق میکنه و چقدر با این باور محدود و مریض خودم رو دلداری میدادم و مشکلات رو برای خودم طبیعی و جز لاینفک زندگیم پذیرفته بودم و جالب از همه این بود که با هر کسی هم که برخورد میکردم همه به نوعی درگیر مشکلات بودن فقط شکلش با مسائل من فرق می‌کرد من مسائل مالی داشتم حالا اونها هم یا مالی بودن یا درگیر بیماری بودن یا درگیر مشکلات روابط با همسر یا خانواده بودن واین ها همه بیشتر باورمحدود من رو تغذیه می‌کرد وتایید می‌کرد که ببین همه به یه نوعی تو زندگی درگیرن پس تو برو خدات رو هم شکر کن با همین مشکلاتت هم بساز وبسوز چون اگر درگیر این مشکل نباشی فرقی نمیکنه بجاش درگیر بیماری یا مسائل دیگه میشی و میاد تو زندگیت و من واقعا پذیرفته بود و به‌عنوان یک اصل این باور محدود رو قبول کرده بودم الان خدا رو شکر تا این جا تونستم درک کنم که نه اینطور هم نیست و این باور فقط از یک فکر بیمار هست و اتفاقا خیلی هم غیر طبیعی هست البته برای من تا اینجا هم پیشرفت محسوب میشه که قبول کردم که غیر از این سبک زندگی که من با باور محدود ساختم ودر اطرافیان هم به خاطر باورهای بیمار خودم دارم این سبک زندگی رو مشاهده میکنم

    چند روز پیش یک نفر که حدود یکسالی بود ازش خبر نداشتم ولی میدونستم که خدا روشکر همین طور دارن مدار ها رو به طرف بالا طی میکنن، پریروز به من برای کاری زنگ زد و با هم حرف میزدیم ولی با وجود پیشرفت‌های خیلی خوبی هم که داشتن یعنی طوری هست که من همش برای خودم پیشرفتهاشون رو دارم تحسین میکنم چون از گذشته تا الان شون رو دیدم و برام رشدشون قابل لمس هست و همیشه برای باورهای محدودی که ذهنم داره اونها رو مثال میزنم خلاصه اینکه وقتی با من حرف می‌زد فقط از مشکلات و گرانی و ممنوع شدن واردات و هر چیز منفی که تو این یکسال رخ داده بود رو برای من بازگو کرد و همینطور که حرف می‌زد من تعجب میکردم که این چرا با این همه پیشرفت با من الان داره در مورد کمبود و مشکلات حرف میزنه و جالب بود که وسط حرفهاش گفتم باز خدا روشکر که این هفت واحد خونه رو ساختین مبارک باشه ایشالا و بهم گفت ای بابا چه مبارکی اینم خورد به گرونی ساختنش یه شبه همه چی چند برابر شد مصالح هر روز قیمتش با روز قبل فرق می‌کردو…… خلاصه ازهر راهی رفتم که مثلا چهار تا کلمه مثبت و خوب بین ما ردو بدل بشه نشد که نشد بعد از اینکه قطع کرد همش تو فکر بودم بدجوری تو پرم خورد چون میدونستم مشکل از من بود آخه چرا با این همه رشداز نظر مالی باز هم در مورد همون پیشرفت‌هاش از مشکلاتش به من گفت نه سودش نه از رفاهش نه از آرامشش نه از فراوانیش نه از آزادی زمانی‌ نه از آزادی مکانیش نه از استقلال مالی نه از خوشی‌ها و لذت‌های زندگیش نه از ثروت و پولی که راحت تو زندگیش میاد نه از نعمت های فراوانی که اطرافش هست

    اینها باورهایی بود که مثلا من داشتم شدید روش کار می‌کردم ولی با هر جمله اون یه پتک به سرم می‌خورد چون همون جا فهمیدم به اندازه سر سوزن هم هیچ کدام از این باورها رو نساختم و فقط در مغزم این اطلاعات بدون استفاده انباشته و بایگانی شده اگر حتی در این مکالمه یک جمله مثبت ردوبدل میشد میگفتم خوب پس حتما خوبه دارم کم کم میرم رو به جلو ولی خبری نبود تا من بفهمم که بابا جان اگه روی خودت درست کار کرده بودی و باوری رو حتی به اندازه سر سوزن ساخته بودی باید به همون اندازه جواب میگرفتی ولی خوب خودم رو سرزنش نکردم و کوتاه هم نمیام بلکه دوباره محکمتر و با ایمان بیشتر جلو میرم باز هم به خودم فرصت میدم وحتی بعد از اینکه با خودم زیاد فکر کردم برام این مکالمه پیغامهای مثبتی هم داشت و فهمیدم چند تا باور قدرتمند جدید دیگه هم باید به لیست باورهام اضافه کنم و جالب این بود که با اولین جمله منفی که اون فرد زد من فهمیدم که هیچی باور درست نساختم و این خودش برام یک رشد بود چون قبلا این رو متوجه نمیشدم که روی خودم کار نکردم که به این تضاد خوردم ولی این دفعه از همون نقطه شروع فهمیدم که درست روی خودم کار نکردم

    من ایمان دارم که خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم و با توکل به خدا آنقدر خوبی و عالی روی خودم و باورهام کار میکنم وخداوند انسان‌هایی رو در مسیر من قرار میده که طبق قوانین ثابت زندگی طبیعی دارن وشکر گزار نعمت‌ها ی زندگیشون هستن و با شکر گزاری فقط در مورد رشد وپیشرفتشون با من حرف میزنن و من هم با احساس خوب موفقیت و پیشرفت شون رو تحسین میکنم

    پس من باید با جدیت روی خودم کار کنم تا در مداری قرار بگیرم که هم خودم به طور طبیعی زندگی کنم و با انسانهایی برخورد کنم و ببینم که دارن بطور طبیعی سالم و ثروتمند همراه با خوشبختی دارن از زندگی لذت میبرن

    در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام خیلی جالبه واقعا بعضی مسایل اون قدر برام عادی شده بودن که انگار جزیی از روال طبیعی زندگیم بودن و انگار که باید باشن و حتی نمیشه یه زندگی بهتر بدون اون مشکلات رو در ذهن بیاریم بخاطر اینکه اونا رو طبیعی دونستیم و این احساس لیاقت به یه زندگی عالی رو کم کرده بود

    و اینکه ما به اصل لایتنهاهی خودمون برگردیم بارها دیدم و این درمورد خودمم خیلی پیش اومده که به شهر محله نژاد و خصوصیات این چنینی افتخار کنم اما هیچ وقت از اصل واقعی خودم که زیباترینه سخنی نیاوردم برعکس همیشه درگیر حواشی میشدم

    چقدر این فایل زیبا و تامل برانگیز بود و چه به موقع اون رو جذب کردم حالا می فهمم وقتی میگن اگ شما حرکت کنید خدا هزاران قدم بیشتر برمیداره ینی چی. حتی اون قدم کوچیکی رو که من برداشتم و به این مسیر هدایت شدم هم خود او به قلبم انداخت و بسیار بسیار سپاسگزارم ازش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فریبا دریکوندی گفته:
    مدت عضویت: 2383 روز

    فایل آرامش در پرتوی آگاهی مثل همیشه عالی بود دو نکته از این فایل برام تلنگری بود یکی ?دست از راضی کردن دیگران بردار عالی بود من همیشه سعی در راضی کردن دیگران داشتم اما از امروز دیگه این عادت را عوض میکنم دوم اینکه چیزهای اضافی را از خونه وهم چنین از قلبت بیرون بریز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    غزل بانو گفته:
    مدت عضویت: 3094 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سفرنامه روز سی و هشتم – ارامش در پرتو اگاهی 3

    از دیروز حالم خیلی خوب شده. یجورایی حس میکنم انگار تازه قانون رو با عمق وجودم درک کردم و فهمیدم. قانونی که مدت هاست درموردش فکر میکنم و حرف میزنم و میخونم و میشنوم و انگار تازه با عمق وجودم یکی شده و دارم بهتر و درست تر درکش میکنم. خوشحالم که هر روز درکم عمیق تر میشه. حس یه دانش اموز رو دارم که همش در حال پیشرفته و هی به کلاس های بالاتر میره و چیزهای جدیدتر یاد میگیره.

    دو روزه که مدام دارم به خودم تلنگر میزنم. خیلی دقیق تر شدم روی افکارم و احساسم. وسواس خیلی بیشتری رو فرکانس هام پیدا کردم و هر لحظه مواظبم که الان توجه و تمرکزم روی خواسته هامه یا ناخواسته هام. الان با این حرفی که زدم یا با این فکری که داشتم یا با این مطلبی که شنیدم و … در جهت خواسته هام حرکت کردم یا ناخواسته هام؟

    حس میکنم تو یه قایق نشستم و خدا داره این قایق رو برای من هدایت میکنه. هر وقت که حالم خوبه و ارامش دارم و بهش اعتماد میکنم، این قایق خیلی نرم و روان و ساده به جهت درستی هدایت میشه که منو به زیبایی ها و نعمت های بیشتر میرسونه. ولی هر وقت که ناراحت و غمگین میشم و میترسم و تقلا میکنم این قایق هم در جهت مخالف جریان با زور و تکان های شدید حرکت میکنه. هر لحظه ای که من با حس و حال بد میگذرونم فقط باعث میشم این قایق حرکتش مختل بشه و نتونه در جهت درست پیش بره. پس اگر میخوام قایقم در جهتی که دوست دارم حرکت کنه و به مقصد خوبی برسه باید ارامش و خونسردیمو حفظ کنم بیخیال و اسوده خاطر باشم و از منظره های اطراف لذت ببرم و نه غم گذشته رو بخورم و نه از اینده بترسم. بدونم خدایی هست که هدایت این قایق در دستان پر قدرتش قرار داره و بی نهایت اگاهی و توانایی و علم و قدرت داره تا قایقم رو درست و سالم و ساده و راحت به مقصد دلخواه من برسونه. و تنها خدا کافی است تا من در این مسیر خوب پیش برم و به هرچی که دوست دارم برسم و هربار عشق و ثروت و برکت و سلامتی بیشتر و روابط قشنگ تری تجربه کنم. باید باور کنم که خداوند برای من کافی است…

    عاشق این جمله ام. اصن وقتی بهش فکر میکنم چنان ارامشی در وجودم جاری میشه که هیچ جایی برای ترس و نگرانی و ناراحتی باقی نمیمونه. خداوند برای من کافیه تا هر لحظه در سلامتی کامل باشم، ثروت و نعمت فراوان در زندگیم داشته باشم، کسب و کار پر رونقی تجربه کنم، به محبوبیت و اعتبار بیشتر برسم، عشق و محبت و احترام ببینم، در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بگیرم، ایده های ناب و فوق العاده دریافت کنم، راه حل ها و جواب هارو پیدا کنم و در یک کلام، زندگی بی نظیر و عالی از هر نظر تجربه کنم.

    الله یکتا و یگانه ی من عاشقتم و ازت سپاسگزارم که چنین جهانی رو با این قانون ثابت کردی خلق کردی و کنترل زندگیم رو در اختیارم قرار دادی و از دست های مختلفت بهم آموختی که چطور باید زندگیم رو خودم خلق کنم و مثل تو از قدرت خلق کنندگی که در وجودم دارم درست استفاده کنم.

    *در ضمن روز زن رو به خانم فرهادی عزیز و خانم شایسته مهربان و تمام بانوان و مادران گل این خانواده صمیمی تبریک میگم و برای همتون آرزوی بهترینهارو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 3099 روز

    به نام رب و فرمانروا که نزدیک و با من است

    روز قشنگ 38 سفر

    احساس خوب داشتن مهمتر از هر چیز دیگری است ؛درس روزهای قبل بود دیروز توی جمعی قرار گرفتم که یک نفر کمی عصبی شد و همه افراد جمع ناراحت شدن؛ من یاد این افتادم که مهترین چیز داشتن احساس خوب است و تمرکز رو روی زیبایی مناظر گذاشتم و کمتر از ده دقیقه شخصی که عصبانی شده بود رفت شیرینی و آبمیوه گرفت و کلاً جو عوض شد و همه شاد و خندان شدن با خودم گفتم اه من چقدر عوض شدم قبلاً چقدر ناراحت میشدم یا حرص می خوردم که یک نفر چرا همچنین رفتاری داره و خیلی ناراحت می شدم ولی الان برام مهم نبود و باز با خودم خوب بودم با بقیه هم خوب بودم و احساسم خوب بود خدا را شکر .

    جملات مریم شایسته عزیز که فوق العاده نوشته ان

    خداگونه ترین لحظه زندگی مان زمانی است که می توانیم زندگی را ساده بگیریم و می توانیم به سادگی از کنار مسائلی که بیش از حد مهم دانستیم بگذریم آنوقت می توانیم صدای قلبمان را بشنویم صدای اصلمان و صدای خداوند که به سادگی هدایتمان می کند و مثل باران نعمت هایش را به زندکی مان فرو می آورد.

    یاد گرفتم که اصل و اساس دنیا خداست که چقدر نزدیک و با من و درون من است حالا همیشه با او صحبت می کنم از او درخواست می کنم و او جوابم را میدهد و این قشنگ ترین رابطه ای است که می تواند در دنیا باشد رابطه بنده با خالق خودش

    این رابطه کاملترین رابطه است وقتی این رابطه را تجربه کنی احساس بی نیازی می کنی و رها می شی و غرق در شادی و شعف می شی دیگه احساس می کنی پشتت گرمه دلت قرصه احساس می کنی از درون پر شدی دیگه چیزی کم نداری

    از همگی بابت این سفر پر خیر و برکت که من رو با اصلم آشنا کرد ممنون و سپاسگذارم انشاالله در پناه رب بهترین ها رو تجربه کنید.

    اتفاق جالبی که همین الان برام رخ داد دیدگاهم رو خواستم بفرستم زدم که ارسال بشه هنوز کپی نکرده بودم ERROR میداد و صفحه باز نمیشد برای لحظه ای رفتم بیرون توی حیاط که هوای خوشی بود دوباره پر انرژی شدم گفتم از اول می نویسم برگشتم از اول با قدرت بنویسم و بگم داشتن احساس خوب یعنی وصل بودن به اصل و این اساس خوشبختی و سعادت دنیاست که دوباره زدم صفحه باز شد و متنم رو کپی کردم . هورا هورا

    حضور پر رنگ خدا در زندگی همه تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: