آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 3 - صفحه 48
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/12/عکس-فایل-3.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-12-10 15:10:542020-08-28 10:13:24آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام یگانه خالق یکتا
درود به استاد عزیزم و مریم عزیزم
درود به خانواده دوستداشتنی عباسمنش
موقع گوش دادن این فایل، یاد اون مریم قبل از آشنایی با این سایت افتادم، اون زندگی، اون مشکلات، اون رنج ها، که همه به خاطر ناآگاهی ها بود،
اون مریمی که پذیرفته بود و فکر میکرد، آره، زندگی سخته، زندگی پراز مشکلاته، زندگی پراز ناراحتی و حال بدیه، اوضاع همینه،
مریمی که با خانواده اش همیشه مشکل داشت، و باز هم فکر میکرد که همه همین وضعیت رو دارن، و زندگی همه پراز مشکلات و بدبختیه،، و فک میکرد که اینها همه طبیعیه
و این باورهای مخرب و پریشانی ها، که مثل مواد شیمیایی تعادلات وجودی را بر هم میزند
و اما الان این مریم جدید این فرد جدیدی که هیچ ربطی به اون آدم قبل نداره،
با آگاه شدن به قوانین خداوند و جهان هستی، پر از عشق و آرامش شده، نسبت به خودش به اطرافیانش،،
فهمیده که آرامش دردرون خودشه، نزدیک تر از نزدیک،
حقایقی وجود داره که آگاهی از اون ها بیشتر اون رو به حال خوب میرسونه، به آرامش، به حال خوب، خوشبختی، به سعادت، و هر آنچه که خودش بخواد، وبه راحتی به همه چی میرسه،، تنها با،، بازگشت به اصل خودش،، خود لایتناهی، با باور و ایمان به خداوند
درپنا الله یکتا
شاد سالم موفق ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خداوند زیبایی ها
درود بر استاد عزیز و محترم
باور های مخرب و اشتباه از اول تا همیشه همراه من بوده
اینکه همه مشکلاتی نظیر مشکلات من دارند
اینکه همه با خانوادشون عدم تفاهم دارن
اینکه همه مشکلات مالی ،قسط ،بدهی دارند
همه از نشدن های دنیا تجربه میکنن
همه کمبودهای منو تجربه میکنن
و ….
همه ی این باور ها باعث شده بود چشم ببندم به روی همه چی
اینکه خدارو در لحظه لحظه ی زندگیم حس نکنم
اما امروز خیلی چیز ها در من تغییر کرده
من سمیه ای شدم که میبینم زیبایی ها رو
درک میکنم نگاه خدا رو در تک تک عنصر های جهان
من از یه سفر سه روزه کمپ در جنگل به تازگی برگشتم
احساس هایی رو تجربه کردم که روحم رو نوازش کرده
جذاب ترینش همسفر شدن با دوتا از دوستانم که خیلی فرکانس بالا و درستی دارن ، در مسیر هستن و منم فعلا مقدار کمی خودم رو باهاشون هم فرکانس میبینم
اما میخوام از احساسم بگم
از نور زرد پر تشعشعی که از لا به لای درختان جنگل به چشمم میخورد
از هزار تا تناژ رنگ سبزی که چشمم سیر نمیشد از دیدنشون
از صدای رودخونه ای که سه شبانه روز هم در گوش جسم و هم در گوش جانم مینواخت
از خواب راحت و سبکم تو چادر کنار رودخونه که انگار روحم پرواز میکرد تمام شب در جنگل دوباره به جسمم برمیگشت
از صدای پرنده هایی که لابه لای صدای رودخونه به گوشم میخورد
از سنگ های چند رنگ و چند ساختار زیبایی که کنار رودخونه منو وادار به تماشا میکرد
از ریختن برگهای طلایی درخت ها که انگار تکتکشون تو باد میرقصیدن
از طلوع و غروب لای کوه ها
از ماهی که تو هلال کاملش اسمون و شب و مثه روز روشن کرده بود
از ستاره هایی که انقدر درخشان و نزدیک بودن که فکر میکردم میتونم دستم و دراز کنم و بگیرمشون
از بوی اتیش
از نور و گرمای اتیش که درونم و روشن میکرد
از صدای شکستن و خشک شدن چوب های خزه دار روی اتیش
از جم کردن هیزم لابه لای هزار تا گیاه زیبا که هر کدوم تمام جزئیاتش متفاوت بود از کناریش
از شستن صورتم صبح ها با اب رودخونه سرمای اب پوستم رو جلا میداد
از قدم زدن کنار گاو های در حال چرا ، صدای زنگوله هاشون
از صدای پام روی چوب و علف
هزاران هزار احساسی رو تجربه کردم که تو تک تک لحظه هام خدا رو حس میکردم
همش خدا بود که با اینا داشت به من نگاه میکرد
صحبت میکرد باهام
من میشنیدم صداشو
من حس میکردم حضورشو
من ایمان دارم خدا با تمام زیبایی هاش با من ارتباط گرفت
من ایمان دارم خدا همیشه وهمه جای زندگیم بامنه
کنارمه
درونه منه
من از صمیم قلبم میخواستم برای مدت طولانی تری بمونم تو اون فضا
من با خدای خودمعشق بازی کردم
من از این عشق سیر نمیشم وهر لحظه تشنه ترم براش
خدارو هزاران هزار بار شاکرم برای همه ی دیدن ها ، احساس کردن ها ، شنیدن ها ، باور ها ….
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر ما هم ،به نامت باز شد
سلام بر اساتید گلم و دوستان عزیزم
دنیا به شکل و معنایی که ما در زمان مشکلات تصور میکنیم نیست
در زمان مشکلات و عصبانیت فکر میکنیم که همه ی افراد دنیا(پدر،مادر،دوستان و …) بد هستن و هیچ شخصی در این دنیای به این بزرگی خوب نیست و تنها انسان خوب خودِ ما هستیم.
در زمان عصبانیت به خودمون حق داد کشیدن بر سر پدر،مادر،همسر،فرزند،کارمند را میدیم
در زمان بیماری فکر میکنیم که این کار طبیعی دنیاست و همه یه روزی مریض میشن و دوباره سلامتی بدست میارن
هنگام بی پول،فقر،خراب شدن ماشین و …
خیر هیچ کدام از اینها طبیعی نیست
طبیعی این است که ما
سالم باشیم
پولدار باشیم
شاد باشیم
پر انرژی باشیم
ثروتمند باشیم
با روحیه باشیم
خوش اخلاق باشیم
خوش تیپ باشیم
خوشگل باشیم
زیبا باشیم
استرس و پریشانی بدترین حالت جسمی و روحی برای بدن ماست
سلام
روز سی و هشتم سفرنامه.
نجوا آنقدر مشکلات و غم رو طبیعی جلوه میده که گویی جزئی از زندگی انسانه.
شیطان درون آنقدر منطقی دلیل میاره که اگه به خودمون نیایم فکر میکنیم که بیماری یا مشکل یا غم باید باشد
اما نه اینطور نیست.ما خلق شدیم برای لذت بردن از زندگی
ما خلق شدیم برای لمس لحظات شاد.
ما خلق شدیم برای اینکه تشخیص بدیم که احساس خوب لذت بخش تر است یا خریدن ترحم.
ما خلق شدیم برای گسترش جهان
پس بیایم و فراموش نکنم اصل خود را.
فراموش نکنم قدرت بی انتهای خودم را.
بیایم و بیاد بیاورم که من قدرتی را به عنوان پشتوانه دارم که جهان را خلق کرده.
من ذات مقدس خود را باید دوباره پیدا کنم.
من حضور خداوند را در لایه های وجودم باید لمس کنم.
من ذات مقدس خداوندم.
تمام اتفاقات خوب از سوی خداست.
بنام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به دوستان عزیییییزم
روز 38 ام سفرنامه
خدایاشکرت برای وجود در این سفر عالی و پر برکت
از روز اولی که به این سفرنامه هدایت شدم می دونستم که قراره اتفاقاتی در زندگیم رخ بده
ولی می دونستم اونقدر آرام و با تکامل و نامحسوس هست که بعد از رخ دادنشون می فهمم که عه این اتفاقات و این تغییرات در من رخ داده
الان هم بعد از گذشت 38 روز از این سفر این احساس دارم، که میدونم یه چیزایی خیلی نرم و آروم تغییر کرده
اما نمیدونم تو کدوم بخش ها و میدونم داره یجوری تغییر می کنه که این تغییراته که به عنوان اصل می پذیریشون
و میگی تاصلا درستش همینه
درستش همینه که من هر چی دوست دارم رو باید راحت بدست بیارم
درستش اینه که خیلی راحت تا ایده ای و هدایتی از جانب خداوند می شنوم سریع بش عمل کنم بدون فکر
درستش اینه که خیلی راحت تر تحسین کنم و اونم کاملا بی چشم داشت
درستش اینه که خود خودم باشم بدون هیچ نقابی
درستش اینه که فقط امروز رو برای امروز زندگی کنم و وابسته نشم به هیچ چیز
و ایمان بیارم به فراوانی در خوبی های خداوند، در اتفاقات و رخدادهای هیجان انگیزی که دوست دارم
ایمان بیارم که داره همه چیز همونجوری میشه که من رویا پردازی کردم
ایمان بیارم که همین حالا خوبه همه چیز و ارزشمنده و من دارم تلاش می کنم برای داشتن زندگی بهتر
و خداوند تلاش من می بینه و خداوند وعده داده که حمایت و هدایتم می کنه و چه کسی بیشتر از خداوند به وعده اش وفادار است؟
متن امروز فوق العاده بود، خیلی لذت بردم مریم جونم، واقعا عالی و هماهنگ با درونم بود
بخشی از نوشته ها دقیقا حرف ها و دل نوشته هایی بود که تو دفترم می نوشتم بم الهام می شد
که این جمله بهترینش بود: “«زیرا هرآنچه خوب است، به دستآوردنش ساده است». این قانون خداست. این برنامه طبیعت است”
خدایاشکرت برای وجود شما مریم جون
خدایاشکرت برای وجود این فایل های آرامش در پرتو آگاهی که چقدر آرامش بخش هستند و چقدر عالی
و از شما سپاس گزارم استاد برای ایجاد این فایل ها و این نوشته تاثیرگزار این قسمت
خدایاشکرت برای وجود شما دوستان عزیزم کامنت هاتون رو میخونم، کلی ایده می گیرم، لذت کیبرم و عشق می کنم
عاشقتم خدا برای این لحظه و این روز
عاشقتونمممممم
در پناه الله یکتا باشید.
به نام یگانه معبود عالمیان
ردپای شماره 38
آرامش در پرتو آگاهی 3
خداوندا معبودم سپاسگزارم که بار دیگر زندگی در این دنیای قشنگ با همه نعمت هایش را روزیم کردی..
خداوندا ازت سپاسگزارم که امروز حال دلم خوبه حال بچه هام خوبه و همگی در آرامشی به نظیر به همراه تو بهم اتصال داریم…
خداوندا ازت سپاسگزارم به خاطر این اتاق زیبام و این تختخواب راحتم که الان در خدمت من هستند تا من آرامش و زیبایی رو تجربه کنم…
خداوندا ازت سپاسگزارم که در کنار همه شلوغی های ذهنم که همواره سعی داره حال منو بد کنه تو رو در کنارم احساس میکنم و به آینده م مطمئنم و امیدوار ، امکان ندارد خداوند اجر کسانی رو که تقوا پیشه میکنند و صبر میکنند رو ضایع کنه..
خداوندا ازت سپاسگزارم که منو در مسیری قرار دادی که هر روز سعی میکنم بهتر از دیروزم باشم و از من موجود به من مطلوب برسم …
خداوندا ازت سپاسگزارم که اینچنین عاشقانه برای بنده هات خدایی میکنی و عجب معبود بی همتایی هستی…
خداوندا من از تو رسیدن به خودت رو آرزو میکنم و اتصال بین ذهنم و روحم را طلب میکنم…
عاشقتم
سلام استاد عزیز و مریم خانم مهربانم
سلام به تک تک دوستان نازنینم
فایل کوتاه امروز و نوشته خانم شایسته عزیزم چه انرژی بالایی داشت خدا یا شکرت که منو در مدار این آگاهی قرار دادی
من هرروز باید ساعت نه و نیم سرکار باشم و رئیس کارم هم حدودا اون ساعت میان حالا گاهی اوقات پیش میاد که ایشون یه ربع تا نیم ساعتی دیرتر میان و گاهی اوقات با کمک گرفتن از خدا اگه کار کوچیکی داشته باشم انجام میدم حالا پیش اومده مثلا چند دقیقه بعداز نه و نیم رسیدم و مشکلی پیش نمیومد البته من ریسک میکردم یه موقع هم بود رئیسم سر ساعت نه و نیم اونجا می بود و اگه دو دقیقه هم دیر میومدم خودم معذب میشدم
امروز با یه انرژی خوبی اومدم سرکار رسیدم نزدیک محل کارم بود یه کار بانکی کوچک داشتم دودل بودم گفتم خدا جونم نمیدونم امروز ازون روزاییه که رئیسم همون نه و نیم میاد یا ممکنه دیرتر بیان برم بانک نرم؟خداجونم خودت هدایتم کن
در بانک وایسادم پارک کردم ماشینمو خاموش کردم سوئیچم داخل ماشین گیر کرده بود هر کاری کردم در نمیومد یه پنج دقیقه باهاش ور رفتم درست نشد
گفتم بزار حداقل برم در مطب اونجا از کسی یه همسایه هامون کمک میگیرم
رسیدم در مطب سوئیچ رو کشیدم بیرون فوری در اومد و درست شد
دیگه نشد برم بانک اومدم سرکار کمی داشتم تمیزی میکردم نه ونیم نشده بود که دکتر اومد
چند دقیقه وایسادم سکوت کردم گفتم خدا جونم سابقه نداشته که سوئیچ من مشکل داشته باشه ازت کمک خواستم و با اون مشکل کوچک خواستی نرم بانک و زود بیام سرکارچون امروز ازون روزایی بود که دکتر زود میومد خدای مهربانم شکرت برای هدایتهای زیبات.
خداوند هدایتگر تک تکمون باشه.
سلام به همهی عشق های سایت واقعا خوشحالم از اینجا بودنم…و عمیقا سپاسگزار…
هدایت شدم به سمت این فایل زیبا و حالا اشک هام قطع نمیشن…یه حس آرامش عمیقی دارم…چقدر ما دور میشیم از خودمون از اصلمون از منبعمون…و وقتی دوباره با کلامی صحبتی نشونه ای دوباره وصل میشیم اشک های اتصال پایین میان و درونمون رو پاک میکنن…
اسم فایل ها عالیه واقعا در پرتوی آگاهی ، آرامش خودش میاد…چه حس زیباییه یادآوری اینکه نیرویی بسیار بزرگتر از ما هوامون رو داره و هر لحظه منتظر اینه که نگاهش کنیم و حسش کنیم تا مارو در آغوش بگیره…
استاد جان شما نگاه توحیدی رو به من یاد دادین ، خدای یکتا رو برای من یادآوری کردین ، خدایی که انقدر از بچگی اشتباه برامون توصیفش کرده بودن که سالها نمیخواستم نزدیکم بشه ، اما الان دوست دارم هر لحظه در آغوشش باشم…
حس آسودگی عمیقی توی ذهنم دارم ، کامنت های بچه ها هم عالی بود و این حجم از آگاهی مثل یک چای گرم توی شب های پاییزی سرد ، قلبم رو گرم میکنه…
تمام سعیم رو میکنم که توی این حالِ زیبا بمونم ، میدونم فراموشی باز میاد سراغم ، ولی انقدر میام و تکرار میکنم این یادآوری ها رو تا بشینه توی وجودم ، تا همیشه در آغوشش باشم…
سپاسگزارم برای همه چیز
بنام خداوند که نهایت همه زیبایی هاست
سلام دوستای مهربونم
روز 38 سفر
تجربه ما از خداوند میتونه خیلی ساده باشه همین که در روز بتونیم لحظاتی رو به او فکر کنیم به اینکه چقدر خوبه به اینکه ما تنها نیستیم و خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتره . تجربه ما از خداوند به میزانی برمیگرده که ما به او ایمان داریم.
تو یه کتابی میخوندم سهم هر کس از خداوند به اندازه ایایمان او به خداوند برمیگرده
و من میخوام با ایمانترین به خداوند باشم
من میخوام خداوندی رو بپرستم که میدونم تمام لحظات زندگی منو میبینه از حالم و احساسم اگاهه و برای من و حال خوبم بهترینا رو پیش میاره
این چیزا حال منو خوب میکنه و من این احساس فوق العاده رو دوست دارم.
خدایا بابت تمام لحظات زیبایی که وارد زندگیم کردی و منو در این سفر وارد کردی ازت ممنونم
سلام بر استاد عزیزم من نیت کردم رفتم به سوی نشانه ایم مدتی است ذهنم د گیر موضوعی شده وافکار بد به سراغم می آید سر در گم بودم که چیکار کنم در پرتو آرامش الهی آمد خیلی عالی بود به یاد آورد که نباید از اصل خود دور شدم اگر از سر راه خودم این افکار دور کنم و خدایم باور کنم همه چیز راحت به من داده می شود چه خوب به یادم آورد باید حتی شده یک دوست تحسین کنم واقعا بریدم از همه چیز که دنبال چی هستم من همه چیز نگرانی وهر چیز بدی که در زندگیم است پذیرفتم باید به خدایم اعتماد کنم که برایم کافیست استاد شما چقدر معنوی هستید که همیشه فایلی که از شما گوش میدم کلی درس می گیرم تا جایی که عمل کردم نتایج هم گرفتم البته اول راهم برای بهتر شدن تلاش می کنم ممنون از شما