متن آرامش در پرتو آگاهی (قسمت پنجم)
هر سال یک بدن نو و تازه
قدیمیترین سلولهای بدن تو یک ساله هستند. هر سال ۹۸% از ملکولهای بدن تو تجدید میشوند. اما بعضی از بیماریها هنوز هم از سال گذشته با تو هستند.
چه چیزی باعث میشود که بیماری با تو باشد؟ پاسخ در حافظه است. تنها حافظه است که میماند. بدنت را مثل گذشته بد میسازی چون فکر میکنی این ساختمان را فقط میتوانی مثل گذشته کج بسازی.
ذهن آرام میتواند این همه را تغییر بدهد. اما او خود چنان به افکار بی ارزش مشغول است که فرصتی برای آرامش نمیماند. یک انسان معمولی در هر روز ۶۰,۰۰۰ فکر را از ذهن میگذراند که ۹۵% از این افکار تکراری و بیهوده هستند
ذهن آرام تو را به سکوت میرساند … به همان جایی که افکار تو از آن متولد میشوند، جسم تو از آن متولد میشود و دنیای پیرامون تو … .
ذهن آرام میتواند بر حافظه اثر بگذارد، آن را اصلاح کند و همه چیز را تغییر بدهد.
مراقبه (مدیتیشن) میتواند آرامش و سکوت را به تو بازگرداند و تو را به ذهن آرام نزدیک تر کند.
نفس همیشه تو را به حرف میکشد، حال آنکه خود متعالی تو به دنبال آرامش و سکوت است.
مراقبه (مدیتیشن) به افکار تو فرصت آزاد شدن میدهد و در نهایت، نفس تو را به سکوت وا میدارد. آنگاه ذهن آرام میگیرد و به آگاهی دست مییابد.
سکوت، زبان طبیعت است، زبان حقیقت است، زبان خلقت است، زبان من است. سکوت زبان خداست. زبان توی لایتناهی است و همین است که در مراقبه همه حقایق جهان بر تو آشکار میشود و همین است که همه آنها که توانستهاند تأثیر قابل توجهی بر زندگی بشر داشته باشند، موسی، محمد، بودا، مسیح، انیشتین، و دیگران همه در مراقبه به حقیقت رسیدهاند.
مراقبه تمام پارامترهای پیری را کند، متوقف و پس از مدتی به عقب باز میگرداند، جسم و ذهن تو را به تعادل باز میگرداند و حتی بر محیط پیرامون تو اثر میگذارد، حتی بر طبیعت
ترکیبات شیمیایی، جسم و ذهن تو را آزرده میکنند
آلودگیها؛ آنچه که از طبیعت نیست، خدایی نیست، تو را پریشان میکنند و در این پریشانی جسم تو نمیتواند معبد آرامی برای روح تو باشد. این پریشانی، خلاقیت و آرامش را از تو میگیرد و از آنجا که جسم تو نمیتواند در این پریشانی خود را پاک سازی و ترمیم کند فرسودگی آغاز میشود و از مدتی بعد بیماریها یکی پس از دیگری از راه میرسند. این آلودگیها از طریق دهان، پوست، چشم، گوش، افکار، گفتار وارد میشوند اما ترکیبات شیمیایی از همه اینها مهم ترند.
مواد شیمیایی در بدن تو به درستی جذب یا تجزیه نشده و به سمومی خطرناک بدل میشوند. ورود این مواد به بدن تو میتواند وضعیت و تعادلات انرژی تو را بر هم بزند اختلالات هورمونی ایجاد کند و جسم و ذهن و روان را از تعادل خارج کند.
جسم تو بزرگترین داروخانه جهان است
تأثیر پلاسیبو (placebo) این نکته را اثبات میکند؛ اگر یک قرص بی اثر به یک بیمار بدهی و بیمار بداند (نه این که پذیرفته باشد) که این قرص بیماری او را درمان میکند به محض ورود قرص و صرف نظر از نوع بیماری، فرایند درمان آغاز میشود و تمام آنزیمهایی که برای درمان بیماری لازم است در بدن آزاد میشود. این اثر را اثر پلاسیبو می گویند و قرص بی اثر را پلاسیبو.
در این خصوص تحقیقات بسیاری انجام شده است و همگی مبین این حقیقت است که اثر پلاسیبو ارتباطی به نوع بیماری ندارد و حتی در خصوص بیماریهای خاص هم مؤثر است و همیشه ۳۰ % بیماران را به بهبودی کامل میرساند. آنزیمهای لازم برای درمان بیماری نیز واقعاً در بدن بیمار آزاد میشوند و قابل مشاهده و اندازه گیری هستند و حتی داروهایی به نام نوسیبو برای خنثی کردن اثر پلاسیبو ساخته شده است
DNA تو میلیونها سال تجربه مبارزه با بیماریهای مختلف را با خود دارد و در حالت طبیعی به محض مواجهه با یک بیماری آنزیمها و ترکیبات مورد نیاز برای بازگشت به تعادل را در جسم تو آزاد میکند. اما وقتی تو باور کرده ای که فلان بیماری فقط با فلان قرص خوب میشود، دیگر فقط با خوردن همان قرص بهبودی حاصل میشود.
اثر پلاسیبو نشان میدهد که یک بیماری میتواند بدون دخالت هرگونه عامل بیرونی درمان شود و همچنین ثابت میکند که تو تمام داروهای مورد نیاز را برای درمان هر بیماری در جسم خود داری، داروخانه بزرگی که همیشه همراه توست، عملکرد کاملاً خودکار و طبیعی دارد و برخلاف داروهای رایج هیچ گونه عارضه ای ایجاد نمیکند.
عملکرد صحیح این سیستم مستلزم آن است که تو از انرژی و نیروی حیاتی کافی برخوردار باشی … کافی است که در آرامش باشی … و بنیادیترین وجه وجود تو که در پی چیزی جز آرامش نیست خود متعالی توست … خود لایتناهیات …
برای سه روز آینده:
- فقط برای سه روز ذهنت را از این تفکر که بیماری لاعلاج هم وجود دارد رها کن. تصور این حقیقت که تنها تویی که تعیین کننده هستی و این که جسم تو توانایی مواجهه و پاک سازی خود را از هر گونه بیماری دارد آرام آرام به یقین بدل میشود … به دانستن …
- با بیان این نکته برای اطرافیان، آن را در ذهن خود پایدار کن و بخشنده شو تا طبیعت در تو جاری شود.
برای شنیدن سایر قسمتهای آرامش در پرتو آگاهی کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل صوتی آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 57MB8 دقیقه
سلام
من به مدت دو سال به بیماری خودایمنی ibd یا کولیت اولتراسیو مبتلا بودم ، هر روز باید قرص هایی را مصرف میکردم که سیستمی ایمنی بدنم ضعیف بشه و به دستگاه گوارشم حمله نکنه…
وقتی داستان باورها رو درک کردم ، متوجه این موضوع شدم که جهان بر پایه ی انرژی هست و تمام آنچه در جهان وجود دارد توده های انرژی هست که هر کدام از این توده های انرژی بسامد و فرکانسهای خاص خود را دارند ، به عنوان مثال یک تکه سنگ ، توده ای انرژی است با فرکانسی خاص ، جسم یک انسان هم یک توده ی انرژی است با بسامد خاص خودش ، فکر و اندیشه ی انسان هم توده ای انرژی است که بسامد و فرکانس آن به گونه ای است که با چشم ما قابل مشاهده نیست ، میکروب و باکتری هم گونه هایی از انرژی هستند که در فرکانس خاصی قرار دارند ، هر آنچه در جهان میبینید توده های انرژی است ، گل ، درخت ، آدم ، زمین ، در و دیوار و …
موضوع دیگری که درک کردم تحقیقات آقای ماسارو ایموتو در مورد تاثیر انرژی افکار بر مولوکل های آب بود ، زمانیکه بطری های آب را به افراد مختلفی میدادند و از آنها میخواستند با آن بطری ها صحبت کنند و معتقد بودند که انرژی افکارشان به بطری مورد نظر منتقل میشود و روی بطریهای آب جملاتی نوشته میشد ، مثلا روی یک بطری جملات عاشقانه مانند “دوستت دارم” نوشته میشد ، روی یک بطری دیگر جمله ی “اگر اشتباه کنی میکشمت…” و …
نتیجه ی آزمایش چنین بود که جملات و افکار القا شده به بطری ها روی آرایش مولوکل های آب تاثیر خیلی زیادی میگذاشت ، و تصاویرش در اینترنت موجود هست…
حالا نکته جالب اینکه : نزدیک به ۸۰ درصد بدن انسان از آب تشکیل شده است ، دیگر خودتان قضاوت کنید انرژی افکار و باورها که اینقدر روی بطری های آب تاثیر میگذارد ، روی جسم انسان چقدر میتواند تاثیر بگذارد.
کاری که من در مورد بیماری ام کردم این هست که هر آنچه میخورم توسط افکارم یک سری دیتاها واردش میشود ، مثلا اگر عصبانی یا غمگین باشم ، دیتاهایی وارد مواد خوراکی ام میکنم که میتواند برای بدنم مشکل ساز بشود ، وقتی یک لیوان آب مینوشم آگاهانه به این نکته توجه میکنم که دارم یک سری دیتاهای خوب و سلامتبخش وارد آب میکنم ، در همان لحظه که آب را مینوشم این فکر را از سر میگذرانم
الان به لطف خدا حدود یکسال است هیچ قرصی مصرف نمیکنم ، کلا دیگه دکتر نرفتم در این مدت یکساله ، دفترچه بیمه ام انداختم توو سطل آشغال (اعتبارش تمام شده بود…) و کاملا خوب خوبم…
اصلا در مورد بیماری و علائم بیماری ها و قرص و دارو هم دیگه نه صحبت میکنم ، نه تحقیق میکنم…
من این صحبت ها رو برای دلخوشی و امیدوار کردن کسی نمیزنم ، من با این باورها یک بیماری که از نظر علم پزشکی قابل درمان نیست رو درمان کردم و ازش نتیجه گرفتم ، شاهدم ، سلامتی جسمانی خودم هست ، نه کسی دیگر…
یک ترمز هم در مورد اینکه با باورها میتوان بیماری را شفا داد این هست که دوست دارم بهش دقت کنید ، چون خود من زمانی نیروی شفا در وجودم بیدار شد که این ترمز را رفع کردم
ترمز این است : یک نگرانی در بک گراند وجودتان هست که مدام نجوا میکنه ، نکنه من خوب نشم…
من این ترمز رو اینگونه برای خودم رفع کردم : چطور تحقیقات پزشکی در مورد بیماری ها را باور میکنی ، تحقیقات به این مهمی مثل آزمایش های آقای ماسارو ایموتو و هزاران تحقیق دیگر در مورد انرژی و فیزیک کوانتوم را باور نمیکنی… ، پس من روی این باورهای قدرتمند کننده کار میکنم و با همین باورها ذهنم رو جوری کدنویسی میکنم که نیروی شفای درون بدنم بیدار بشه
دوستان همه ی ما در وجودمان نیروی شفا وجود دارد ، در واقع شفا و سلامتی منبع است ، مانند منبع نور که همه جا رو روشن میکنه
بیماری مثل تاریکی است ، اگر بیماری در جسم باشد بدین معناست که نیروی شفا خاموش است ، شما میتوانید این نیروی شفا را بیدار کنید تا سلامتی را تجربه کنید ، چطور کلید برق را میزنید و لامپ روشن میشود ، و تاریکی از بین میرود
وقتی شفای درونیتان بیدار شود ، بیماری نابود میشود…
شما میتوانید این صحبت ها را باور کنید و از نعمت سلامتی وجودتان لذت ببرید
میتوانید این صحبت ها را باور نکنید و مشتی چرندیات بدانید و بروید انتظار در صف و مطب دکتر و داروخانه و زیر تیغ جراحی رفتن را تجربه کنید
چه باور کنید چه باور نکنید حق باشماست ، شما همیشه چیزی را در زندگیتان تجربه میکنید که فکر غالبتان هست
موضوع مهم دیگر این است که : به افکار مثبتتان ادامه دهید…
نیروی شفای درونی مانند طلوع آفتاب هست ، یکدفعه و در لحظه اتفاق نمیافتد ، شما اگر دقت کنید زمانیکه صبح میشود ، ابتدا هوا گرگ و میش میشود ، بعد کم کم روشن میشود… ، بعد در یک مرحله ای که آفتاب طلوع میکند در عرض چند دقیقه همه جا را روشنایی فرا میگیرد ، همانطور که طلوع آفتاب و روز شدن یک پروسه ی یکی دوساعته است ، رسیدن به سلامتی جسمانی مدنظرتان هم نیاز به یک بازه ی زمانی دارد ، بستگی دارد بدنتان در گذشته چقدر آسیب دیده باشد ، مهم نیست چقدر آسیب دیده اید ، شفای درونیتان در هر وضعیتی میتواند بیدار بشود
جسم و جان شما سالهای سال توسط افکار منفی سمی شده است ، برای پاکسازی نیاز به یک فرصت زمانی دارید ، بدن و ذهن شما در ابتدای کار نمیتواند افکار مثبت را هضم و جذب کند ، چرا که در فرکانسش نیست ، سالها از افکاری با فرکانس منفی تغذیه کرده است ، وقتی شما افکار با فرکانسهای مثبت را در ذهن و جسمتان میپرورانید بدنتان کم کم وارد فرکانس مثبت میشود ، نتایج سلامتی تان را مشاهده خواهید کرد.
برای من چیزی حدود ۶ ماه طول کشید تا نتایج را به طور واضح تجربه کنم ، البته من ترمز و مقاومت زیادی داشتم ،وقتی مقاومت هام رو کم کردم ، مثل فنری که فشرده شده باشه : بوووووم ، فنر باز شد و یک تغییر اساسی در سلامتی ام رخ داد ….
به قول استاد عباسمنش وقتی یک میخ رو در دیوار میکوبید ، شاید ۵۰ ضربه بزنید و اتفاقی نیافتد ، اون ضربه ی ۵۱ ام میخ رو در دیوار فرو میکند ، اما اگر ۵۰ ضربه ی قبل نبود که به ضربه ی ۵۱ ام نمیرسید تا میخ وارد دیوار شود ، در واقع برایند ۵۱ ضربه بود که باعث شد میخ در دیوار فرو برود نه ضربه ی ۵۱ ام…
وقتی هم به سلامتی جسمانی رسیدید دیگه باید سبک زندگیتان بر اساس افکار مثبت را ادامه دهید و از سلامتی تان لذت ببرید ، من به شخصه از اینکه افکار مثبتی در مورد سلامتی جسمانی ام دارم لذت میبرم ، بیشتر از اینکه نگران باشم اگر افکار مثبت نداشته باشم دوباره بیمار میشوم از اینکه سلامتی و استفاده از نعمت ها و خوردنی ها چقدر خوب هست لذت میبرم ، از اینکه وقتی جسمم سالم هست و میتونم ورزش کنم و هر روز قوی تر میشوم لذت میبرم ، از اینکه دیگه گذرم به بیمارستان و این داستان ها نمیخوره لذت میبرم و برام خیلی راحت تره افکار مثبت و شکرگزارانه در مورد سلامتی ام داشته باشم تا اینکه بیمار بشم و مدتها دنبال درمانش باشم…
وقتی هم در مدار درست باشید به سمت رژیم های غذایی هدایت میشوید که به سلامتی تان بیشتر کمک میکند ، ناخودآگاه غذاهایی را دوست دارید بخورید که برایتان مفید است
استاد عباسمنش توی دوره ی روانشناسی ثروت ۳ در مورد داستان گم شدن یک مرد در وسط اقیانوس صحبت کردند : یک مرد در وسط اقیانوس گم میشه ، بعد از چند ماه یک کشتی از اونجا رد میشه و پیداش میکنن ، میگن تو چطور زنده موندی ، طرف میگه با وسیله ای که توی قایق داشتم ماهی صید میکردم و ماهی ها رو خام خام میخوردم ، اولش طعمش رو دوست نداشتم و برام سخت بود ، بعدش ناخودآگاه دوست داشتم چشم ماهی رو بخورم ، وقتی تحقیق کردند به این نتیجه رسیده بودند که توی چشم و کبد ماهی هر آنچه بدن انسان برای زنده موندن و حفظ سلامتی نیاز داشته باشد موجود هست…
پس وقتی با احساس خوب به سلامتی فکر میکنید به مسیرهایی هدایت میشوید که نتیجه اش سلامتی است…
وقتی هم با احساس بد به سلامتی فکر میکنید یعنی تمرکزتان روی نبود سلامتی است ، و به مسیرهایی هدایت میشوید که نتیجه اش عدم سلامتی است…
سلام
فضای فکری در مورد حل مشکلات به گونه ای نباشد که انگار خودتان را متقاعد میکنید که ترس ها و نگرانی ها کمتر شود.
این برایتان سم است ، مثل این هست که از تاریکی بترسید و وارد یک اتاق تاریک بشوید و مدام به خودتان قوت قلب بدید که خدا بامنه ، من نمیترسم و… ، در بک گراند تمام چیزایی که به خودتان میگویید (چه کلامی ، چه ذهنی) اون ترسه هست و خیلی هم قویه…
وقتی کلید برق رو میزنید و اتاق روشن میشود اون ترس ناپدید میشه…
چرا ترس تان از تاریکی محو میشه?…
.
.
.
چون آگاهی را احساس کردید ، وقتی اتاق روشن شد و براتون واضح و مبرهن شد خبری نیست خود بخود ترس هم فروکش میکنه…
ترس از ناآگاهی میاد.
ریشه ی ترس در این است که از چیزی مطمئن نباشید و توی ذهنتان مدام نجواهایی میشنوید که قراره چه اتفاقی بیافته…
در مورد بیماری آدمها به جای اینکه در مورد قدرت سیستم ایمنی بدنشان و آن نیروی شفای درونشان آگاه شوند ، میروند در مورد بیماری و علائم بیماری تحقیق میکنند ، استاد عباسمنش در یک فایل صوتی پاسخ خوبی به مدیر فنی سایت (ابراهیم عزیز) دادند
گفتند : من اگر مشکلی در سلامت جسمم ایجاد شود ، این باور در وجودم هست که باید خوب بشی دیگه ، گزینه ی دیگری نمیمونه ، بهم بر میخوره هویت یه آدم بیمار رو با خودم به یدک بکشم…
این فایل صوتی رو میتونید گوش بدید (دفتر خاطرات مدیر فنی سایت)
اما این به معنی مقاومت کردن با بیماری نیست ، وقتی گفته میشود بیماری را نپذیرید بدین معنا نیست که با بیماری بجنگید ، بلکه باید از دیدگاهی به داستانی به اسم بیماری نگاه کنید که بابا این موضوع اینقدر ساده حل میشه که اصلا در حد و اندازه ای نیست باهاش بجنگم و براش پلن بریزم
مثل یک استاد حرفه ای ورزشهای رزمی باشید ، خودتان را وسط دعوا نیندازید ، شکست رو هم قبول نکنید ، واکنشی عمل نکنید ، اونقدر خودتون رو قوی بدونید که اصلا بیماری سهله هر مشکل دیگه ای هرچقدر بزرگ در شما حل میشود.
من چون تجربه ی رد کردن بیماری در زندگیم داشتم ، برای دوستان کامنت زیاد نوشته ام ، میتوانید از این کامنت ها استفاده کنید
بیماری از دیدگاه من وجود نداره ، برای من بیماری فقط یک داستان ذهنی است که اگر این داستان را باور کنیم علائمش را میبینیم.
بیماری برای من یک توهم ذهنی است ، اگر بیماری در جسمم باشد نمیگم من بیمار هستم ، میگم من توهم زدم ، خیلی سخته در مورد اون احساسی که دارم بنویسم فقط میتونم بگم در بدن و جسم من جایی برای بیماری نیست هر بیماری هم قرار باشه بیاد رد میشه چون من جایی برای نگهداشتن بیماری نذاشتم
یادمه چندبار پدرم همراهم میومد دکتر ، که از سر دلسوزی بود ، فضایی ایجاد میشد که پسرم گناه داره ، بدبخته ، ازش حمایت کنم…
این خیلی برام سخت بود ، یه جورایی به رگ غیرتم بر میخورد مریض باشم و کسی منو برای دکتر رفتن و درمان شدن همراهی کنه همین موضوع باعث شد چنان اشتیاق سوزانی برای سلامتی در وجودم بیدار بشه که گفتم یا خوب میشم یا میمیرم ، این مسخره بازیا چیه هلک و هلک راه بیافتم برم دکتر ، من راهی بجز خوب شدن برای جسمم باقی نذاشتم.
به همین خاطر از لحظاتی که وضعیت جسمم آرام بود بینهایت لذت میبردم ، اینجور نبود که بگم خب حالا یکی دو ساعت حالم خوبه ، بعدش درد شروع میشه ، این تله ی ذهن است ، که با داستان سرایی در مورد آینده و اتفاقاتی که در گذشته برایت افتاده انرژی ات را هدر میدهد ، جذابترین داستان برای ذهن ، داستان من و زندگی من است ، حتی اگر کسی نباشد برایش تعریف کنی ، داستان زندگی ات را برای خودت تعریف میکنی ، گذشته ی آدم ها یک مشت فکر است ، شما با گذشته و آینده فقط به صورت یک فکر میتوانید برخورد کنید ، پس انرژی خودتان را برای سر و کله زدن با یک مشت فکر هدر ندهید ، در لحظه باشید و از همین الان لذت ببرید ، به جای اینکه در راستای افقی (گذشته و آینده) زندگی کنید در راستای عمودی (لحظه ی حال ، همین الان) زندگی کنی ، در لحظه ی حال چیزی به اسم زمان وجود ندارد ، اصلا زمان به صورت گذشته و آینده تعریف نشده است ، منظورم از زمان حال همین الان است ، نه یک دقیقه قبل یا یک دقیقه بعد ، درکش مقداری سخت است ، اما تمام زندگی همین الان است ، وقتی به لحظه ی حال توجه میکنید ، انرژی زندگی مانند پرتوهای نور خورشید که توسط ذره بین در یک نقطه جمع میشود… ، انرژی تان آنقدر قوی و متمرکز میشود که هر مشکلی را نابود میکند ، مسائل و مشکلات در مقابل انرژی لایتنهای زندگی نمیتوانند دوام بیاورند…
من حتی اگر یک دقیقه هم دردی رو حس نمیکردم برام بینهایت ارزشمند بود ، به خودم میگفتم چطور این یکی دو ساعت خوب و آروم بودی همیشه اینجور باش چون راه دیگه ای بجز سلامتی وجود ندارد
من بارها و بارها در کامنتهام گفتم : از بیماری برای خودتون هویت یک آدم بدبخت و بیمار نسازید…
نمیدونم چطور بیانش کنم ، اگر سطحی به دیدگاه هایی که دارم فکر بشه اینجور برداشت میشه که واقعیت رو انکار میکنی
از نظر خودم هیچ انکاری در کار نیست ، برای من دیگه چیزی در مورد بیماری و مشکل وجود نداره که بخوام انکارش کنم
قانون اینه : به هر چیزی توجه کنید ، اساس و شواهدش توی زندگیتان اتفاق میافتد ، در مرحله ی اول شاید برای خودتان اتفاق نیافتد و در دیگران شواهد توجه تان را مشاهده کنید ، اما بالاخره در موردش میشنوید و میبینید ، بعد مدتی که توجهتان ادامه داشت متوجه میشوید زندگی خودتان هم با چنین مشکلاتی گره خورده است و میافتید توی سیکلی از مشکلات…
سلام
ببینید بیس و اساس تمام صحبت هایی که در برنامه های استاد عباسمنش ، قرآن و کلا این فضای فکری و سبک زندگی میشه اینه که ورودی هامون رو کنترل کنیم ، چه ورودی های ذهنی و دیده و شنیده هامون ، چه ورودی های جسمی و …
همونطور که برای تغییر باورهای ذهنی باید اخبار نامناسب و… رو کنار بذاریم در مورد جسم و کالبد مون هم باید یه سری غذاهای نامناسب رو کنار بذاریم که برای درک این موضوع پیشنهاد میکنم دوره قانون سلامتی رو تهیه کنید و ازش استفاده کنید ، ما باید به صورت پیش فرض سالم و آروم و خوشحال باشیم ، اگر نیستیم یعنی یه اختلالی در روند طبیعیمون رخ داده و این اختلاله با ورودی های نامناسب و ناسازگار برامون به وجود میاد و خودمون هم نمیدونیم داریم یه ورودی ناسازگار با جسم و روح مون رو دریافت میکنیم ، خیلی از ماها فکر میکنیم برای تغییر وضعیتمون (سلامتی ، ثروت ، روابط و … ) باید یه کارهایی بکنیم ، در صورتی که خیلی مواقع لازمه یه سری کارها رو نکنیم ، یه سری ورودی ها رو قطع کنیم تا برگردیم به حالت طبیعی مون که سلامتی و خوشبختی و آرامشه ، اینکه میفرمایید فرزندم دلش یه سری خوراکی ها رو میخواد این بخاطر عادت و اعتیاد به اون مواده ، یه فایل دانلودی از استاد عباسمنش هست با موضوع غذای روح… (اگر اشتباه نکنم) ازین فایل هم استفاده کنید ، ولی حتما دوره قانون سلامتی رو تهیه کنید و بهش عمل کنید خیلی از مسائل زندگیتون به امید خدا حل خواهد شد و جواب سوالتون که فرمودید پرهیز غذایی داشته باشیم : بله باید یه سری خوراکی ها از سبد خوراکی هامون حذف بشه ، خود من با اینکه وضعیت سلامتیم تغییر کرده ولی اگر بازم اون غذاهای نامناسب قبلی رو بخورم دوباره بدنم واکنش نشون میده و قشنگ میفهمم یه چیزی توو بدنم داره بهم میریزه ، اما به لطف خدای بزرگ و استفاده از آگاهی های برنامه های استاد عباسمنش و قرآن و … حدود پنج ساله هیچ قرصی به عنوان دارو برای بیماری مزمن نخوردم ، در صورتی که قبلا کلی قرص جور وا جور میخوردم که واقعا برام اذیت کننده بود
موفق باشید
درود بر شما
برید متن ها و کامنت های دوره قانون سلامتی رو مطالعه کنید و اگر نشانه ای درک و دریافت کردید دوره قانون سلامتی رو تهیه و استفاده کنید.
پاسخ مسائلی مثل کیست تخمدان و مشکلات نازایی و … توی این دوره گفته شده و به نظرم هزینه کردن روی این دوره ، خیلی از هزینه های دکتر رفتن و داروهای شیمایی خوردن و … رو از زندگیتون حذف میکنه
موفق باشید