آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 7 - صفحه 1

173 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آینا راداکبری» در این صفحه: 18
  1. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3363 روز

    سلام

    دوستان در مورد این فایل و هفت آسمان میشه لطفا هر چه می دانید برایم بنویسید؟ و از اینکه از این فایل چی را فهمیدید؟ تشکر

    یک جاهایی در این فایل مواردی دارم که با توضیحات دوستان برطرف میشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3363 روز

    سلام

    تشکر

    عالی بود

    ما اگر بخواهیم خداوند از گناهانمان در گذرد،باید نسبت به دیگران عفو و بخشش داشته باشیم امام صادق (ع)

    از کسی که به شما ستم کرده است گذشت کنید همان طور که دوست دارید دیگران از شما گذشت کنند امام صادق (ع)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3363 روز

    سلام

    تشکر

    عالی بود

    کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست

    خسته و رنجور، اما تندرست

    عنکبوتی دید بر در، گرم کار

    گوشه گیر از سرد و گرم روزگار

    دوک همت را به کار انداخته

    جز ره سعی و عمل نشناخته

    پشت در افتاده، اما پیش بین

    از برای صید، دائم در کمین

    رشته‌ها رشتی ز مو باریکتر

    زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر

    پرده می ویخت پیدا و نهان

    ریسمان می تافت از آب دهان

    درس ها می داد بی نطق و کلام

    فکرها می‌پخت با نخ های خام

    کاردانان، کار زین سان می کنند

    تا که گویی هست، چوگان می زنند

    گه تبه کردی، گهی آراستی

    گه درافتادی، گهی برخاستی

    کار آماده ولی افزار نه

    دایره صد جا ولی پرگار نه

    زاویه بی حد، مثلث بی شمار

    این مهندس را که بود آموزگار؟!

    کار کرده، صاحب کاری شده

    اندر آن معموره معماری شده

    این چنین سوداگری را سودهاست

    وندرین یک تار، تار و پودهاست

    پای کوبان در نشیب و در فراز

    ساعتی جولا، زمانی بندباز

    پست و بی مقدار، اما سربلند

    ساده و یک دل، ولی مشکل پسند

    اوستاد اندر حساب رسم و خط

    طرح و نقشی خالی از سهو و غلط

    گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟

    آسمان، زین کار کردنها بری ست

    کوها کارست در این کارگاه

    کس نمی‌بیند ترا، ای پر کاه

    می تنی تاری که جاروبش کنند؟

    می کشی طرحی که معیوبش کنند؟

    هیچ گه عاقل نسازد خانه‌ای

    که شود از عطسه‌ای ویرانه‌ای

    پایه می سازی ولی سست و خراب

    نقش نیکو می زنی، اما بر آب

    رونقی می جوی گر ارزنده‌ای

    دیبه‌ای می باف گر بافنده‌ای

    کس ز خلقان تو پیراهن نکرد

    وین نخ پوسیده در سوزن نکرد

    کس نخواهد دیدنت در پشت در

    کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر

    بی سر و سامانی از دود و دمی

    غرق در طوفانی از آه و نمی

    کس نخواهد دادنت پشم و کلاف

    کس نخواهد گفت کشمیری بباف

    بس زبر دست ست چرخ کینه‌توز

    پنبه ی خود را در این آتش مسوز

    چون تو نساجی، نخواهد داشت مزد

    دزد شد گیتی، تو نیز از وی بدزد

    خسته کردی زین تنیدن پا و دست

    رو بخواب امروز، فردا نیز هست

    تا نخوردی پشت پایی از جهان

    خویش را زین گوشه گیری وارهان

    گفت آگه نیستی ز اسرار من

    چند خندی بر در و دیوار من؟!

    علم ره بنمودن از حق، پا ز ما

    قدرت و یاری از او، یارا ز ما

    تو به فکر خفتنی در این رباط

    فارغی زین کارگاه و زین بساط

    در تکاپوییم ما در راه دوست

    کارفرما او و کارآگاه اوست

    گر چه اندر کنج عزلت ساکنم

    شور و غوغایی ست اندر باطنم

    دست من بر دستگاه محکمی ست

    هر نخ اندر چشم من ابریشمی است

    کار ما گر سهل و گر دشوار بود

    کارگر می خواست، زیرا کار بود

    صنعت ما پرده‌های ما بس است

    تار ما هم دیبه و هم اطلس است

    ما نمی‌بافیم از بهر فروش

    ما نمی گوییم کاین دیبا بپوش

    عیب ما زین پرده‌ها پوشیده شد

    پرده ی پندار تو پوسیده شد

    گر، درد این پرده، چرخ پرده در

    رخت بر بندم، روم جای دگر

    گر سحر ویران کنند این سقف و بام

    خانه ی دیگر بسازم وقت شام

    گر ز یک کنجم براند روزگار

    گوشه ی دیگر نمایم اختیار

    ما که عمری پرده‌داری کرده‌ایم

    در حوادث، بردباری کرده‌ایم

    گاه جاروبست و گه گرد و نسیم

    کهنه نتوان کرد این عهد قدیم

    ما نمی‌ترسیم از تقدیر و بخت

    آگهیم از عمق این گرداب سخت

    آنکه داد این دوک، ما را رایگان

    پنبه خواهد داد بهر ریسمان

    هست بازاری دگر، ای خواجه تاش

    کاندر آنجا می‌شناسند این قماش

    صد خریدار و هزاران گنج زر

    نیست چون یک دیده ی صاحب نظر

    تو ندیدی پرده ی دیوار را

    چون ببینی پرده ی اسرار را

    خرده می‌گیری همی بر عنکبوت

    خود نداری هیچ جز باد بروت

    ما تمام از ابتدا بافنده‌ایم

    حرفت ما این بود تا زنده‌ایم

    سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم

    بافتیم و بافتیم و بافتیم

    پیشه‌ام این ست، گر کم یا زیاد

    من شدم شاگرد و ایام اوستاد

    کار ما اینگونه شد، کار تو چیست؟

    بار ما خالی است، دربار تو چیست؟

    می نهم دامی، شکاری می زنم

    جوله‌ام، هر لحظه تاری می‌تنم

    خانه ی من از غباری چون هباست

    آن سرایی که تو می سازی کجاست؟

    خانه ی من ریخت از باد هوا

    خرمن تو سوخت از برق هوی

    من بری گشتم ز آرام و فراغ

    تو فکندی باد نخوت در دماغ

    ما زدیم این خیمه ی سعی و عمل

    تا بدانی قدر وقت بی بدل

    گر که محکم بود و گر سست این بنا

    از برای ماست، نز بهر شما

    گر به کار خویش می‌پرداختی

    خانه‌ای زین آب و گل می‌ساختی

    می گرفتی گر به همت رشته‌ای

    داشتی در دست خود سر رشته‌ای

    عارفان، از جهل رخ برتافتند

    تار و پودی چند در هم بافتند

    دوختند این ریسمان ها را به هم

    از دراز و کوته و بسیار و کم

    رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ

    برق شد فرصت، نمی داند درنگ

    گر بنایی هست باید برفراشت

    ای بسا امروز کان فردا نداشت

    نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم

    گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟

    عنکبوت، ای دوست، جولای خداست

    چرخه‌اش می گردد، اما بی صداست

    پروین اعتصامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3363 روز

    سلام

    درست است عالی است من به این فایلها عادت کرده ام تمام شد باید برگردم از اول گوش کنم

    خدا را شکر

    و استاد متشکرم

    احساسم به این فایلها عالی و عالی تر میشود و جالبه که هر کسی از وقتی این فایلها را گوش می کنم مرا دیده است می گوید طور دیگری شده ای می گم چطوری؟ می گه شادتر و در خودت درونی تر

    تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: