دستور العمل پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر» - صفحه 21

256 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خانم موفق گفته:
    مدت عضویت: 1433 روز

    سلام بر استاد عزیز وخانم شایسته توانا

    منم به لطف الهی وقتی به این سایت هدایت شدم و با دوره هاش چه دانلودی وچه اونهایی که خریداری کردم گام به گام روند تکاملیم رو بدون عجله طی کردم نتایج هم در زندگیم خیلی تغییر کرد وشخصیت جدیدی درم شکل گرفت که گاها وقتی به گذشته خودم فکر میکنم میگم من چرا اون کارها رو کردم یا چرا فلان کارها رو نکردم کلا برام عجیب وغریب است انگار من نبودم با اون گذشته ام زندگی کردم .

    و بعد 15 سال به لطف الهی تونستم از کارم استعفا بدم و مجددا تمرکزی روی شخصیتم و کار مورد علاقه ام کار کنم طوریکه که تقریبا چم وخم کارم رو یاد گرفتم اما یک ماهی میشه میخام کارجدیدم رو استارت بزنم اما هر سری یه یه موانعی میاد تو ذهنم که الان وقتش نیست شاید کارخوب درنیاد یا فلان وبیسار .

    و برای برنامه مهاجرتم شروع به آموزش زبان انگلیسی کردم و دارم روش تمرکزی کار میکنم وتاحالا هم خوب داره پیش میره .

    اگرچه هیچ فرش قرمزی برام اونور پهن نشده اما برای ذهنم اینقدر این قضیه منطقی شده که گفتم خدایا من سمت خودم رو انجام میدم البته تو سهم خودمم هم تو همه کاره ای و تو هم سمت خودت رو انجام بده .

    اما تا بتونم اینور تسلط پیدا کنم روی زبان انگلیسی .

    گفتم بیام همزمان کارم رو استارت بزنم و ارام ارام رشدش بدهم وچالش هایش رو حل کنم .

    اما انگار به پام زنحیر بسته باشن هر سری با دلیل پوچ کنسلش میکنم مثلا الان میگم خوب من برم دنبال رشدش تمرکزم روی یادگیری زبان میاد پایین .

    واقعا گیج شدم .

    الان وقتی این فایل رو گوش دادم متوجه شدم ذهنم یه جورایی میخاد برگرده به عادتهای گذشته و بازم ترس داره از منطقه امنش که کار کردن برای دیگران هست بیاد بیرون .

    وبه قول خانم شایسته اگر نتونم ذهنم رو این موقع کنترل کنم و روی کارم تمرکز کنم هزینه های سنگینی برای من خواهد داشت که از توانم خارج هست .

    کارکردن برای دیگران باعث میشه که دور مهاجرت رو خط بکشم . نشون میده هنوز شخصیت قبلیم کامل عوض نشده وفکر میکنم عوض شده . نشون میده باور ندارم میتونم خالق خو استه هام باشم .

    مگه خود استاد نمیگفت اوایل که در کلاسها میخاستم درس بدم صدای لرزش پاهام رو میشنیدم اما کنترل میکرد تا اینکه الان چشم بسته میاد جلوی دوربین ونان اسناپ صحبت میکنه .

    همون خدایی که تو همون کارقبلی پشت وپناهم بود چرا فکرنکنم اینجا هم میتونه پشت وپناهم باشه و رشدم بده . خدا که یکی هست و همه جا آنلاین در دسترسمه پس ترس دیگه چیه ؟

    چندباری این فایل اموزنده رو گوش دادم و اگاهیهاش واقعا در حکم یک معجونی بود برای ذهنم که اگه همکاری نکنه با من . تاوان پرداخت هزبنه های این شونه خالی کردن و نرفتن تو دل ترسها سنگین است .

    باید قدم بردارم .

    وقرارشد هر روز فقط یک قدم برای هدفم بردارم واصلا به مراحل پایانی نگاه نکنم چون واقعا منو میترسونه .

    ومانع حرکتم میشه . قرار نیست کولاک کنم . قراره من با حرکت گام به گام در جهت هدفم تجربه قشنگ تری از زندگی کردن داشته باشم .

    هرگامی گیر کردم مهم نیست . راه حل مسله داخل مساله است و حل میشه .

    خانم شایسته بی نهایت ازتون سپاسگزارم که با عمل به آموزشها هم خودتان شخصیت قوی از خودتان ساختید وهم دارید به ما کمک میکنید شخصیت قوی از خودمان بسازیم . شخصیتی که آگاهانه بر ترس هاش غلبه کنه وآرام آرام خلق کنه آنچه که میخواهد . خدا که انلاین هست و خیالمون راحته . خودش گفته وظیفم هدایت شماست به هر سمتی که میرید .

    سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ

    ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .(٩)شعرا

    یک سلام گرم از ته دل،به شما که عشق تو دلاتونه، مهربونی تو چشاتونه، وخنده رو لباتونه. سلام به عشقای من به بندگان خاص خدا

    گام پنجم

    امروز ظهر(403/10/18) باران زیبایی شروع به بارش کرد. صدای زیبای باران و هوای دلپذیر آن دیوانه کننده بود. نهار که خوردیم گفتم بریم ذغال بخریم و چای منقلی و قارچ آتیشی درست کنیم. بچه‌ها گفتند ما میریم، ولی من از اونجایی که عاشق بیرون رفتن در روز بارونی هستم گفتم خودم میرم سوپری، ذغال بگیرم. لباس پوشیدم و چتر رو برداشتم و از خونه زدم بیرون. چند قدم جلوتر خانمی رو دیدیم که تو یه دستش یه بشکه 2 کیلویی شیر و در دست دیگرش یه سطل چهار کیلویی ماست بود و آروم آروم داشت میرفت. به دلم شد برم کمکش کنم قدم هام رو تند تر کردم و به اون خانم رسیدم و سلام کردم، دیدم خانم مسنی است، سطل ماست رو ازش گرفتم و چتر رو روی سرش گذاشتم و تا خونه اش که دو کوچه بالاتر بود همراهی اش کردم و از قضا آشنای یکی از آشناهای ما بود ولی من نمیدونستم و کلی از دیدن من خوشحال شد. خلاصه رفتم سوپری دیدم ذغال نداره، برگشتم خونه، تا یه مقدار ذغال داریم و با اون کارمون راه افتاد کلی لذتش بردیم. این جریان برایم آیه

    الیس الله بکاف عبده تداعی کرد، چطور من در این روز بارونی برم و اون خانم رو کمک کنم غیر از اینکه خدای مهربان مرا مامور کمک به این خانم مسن کرده. و این یعنی خدا حواسش به بنده‌اش هست، با خیال راحت سرت رو بذار بخواب.

    عصر تعمیراتی مبل زنگ زد(روکش مبل هامون رو عوض کنه) و گفت مبل ها آماده اند بیایید نظر نهایی رو بدید تا اگه اوکی هستند بارگیری بشه. همین طور که داشتم آماده می کردم، گفتم چه خوبه که تمرین درخواست رو انجام بدم و بگم یه کوسن کوچلو بدون دریافت هزینه بدید. رفتیم و بعد از دیدن مبل، به مسئولشون گفتم یه کوسن کوچیک هم بعنوان اشانتیون بدید، بعد یه نگاهی به دور و برش کرد و گفت فعلا که آماده نداریم بعد به کارگرش گفت: کوسن دوخته داریم؟ و دیدن فقط دوخت شده آماده هست و باید با پشم شیشه پر بشه و به کارگر گفت زود آماده کن و بجای یکی دو تا آماده کرد. وقتی مبل ها رو آوردند، دیدیم این کوسن ها چقدر با رنگ مبل هامون سِت است و گذاشتیم روی مبل سه نفره و کلی نمای مبل ها رو قشنگ تر کرد، این هم از برکات تمرین درخواست.

    وقتی نشسته بودیم که بقیه پول قرارداد رو پرداخت کنیم، اون آقا که قبلا همکار همسرم بوده گفت:میدونی فلانی چی سرش اومده و اینطور و این طور شده!! بعد همسرم زود بهش گفت ولش کن بابا اصلا ما اینجا اومدیم تسویه کنیم چکار مردم داریم این اتفاقات بد رو بشنویم و نذاشت که بیشتر وارد جزئیات اون اتفاق بد بشه. از این حرکت همسرم خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم و برگشتیم خونه ازش تشکر کردم که وارد بحث در مورد دیگران و اتفاقات بد اونها نشد. خدایا شکررررررررت

    (دیروز که گام 5 اومد من شروع به خواندن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم کردم و تا شب نتونستم اون رو تمام کنم گفتم کاش خانم شایسته فردا فایل جدید نذاره تا بتونم هم کتاب رو بخونم هم سرچ در مورد آیه های عذابم رو تمام کنم که خدا را شکر امروز همون گام 5 است و گام بعدی نیومده تا تمرین ام رو کامل کنم.)

    امروز صبح داشتم فلاسک چای رو میشستم که یه کاری پیش اومد سریع بدون اینکه نگاه کنم سر فلاسک رو گذاشتم و رفتم وقتی برگشتم دیدیم سر فلاسک روی لبه بالای فلاسک گذاشته شده و خیلی برایم عجیب بود با اون سرعتی که من رفتم چطور این اینجا گذاشته شده بدون اینکه بیفته!!! یاد حمل بار سنگین با جرثقیل که ابراهیم خسروی تعریف کرد افتادم و یاد شعر بابا طاهر فتادم.

    شب تاریک و سنگستان و مو مست

    قدح از دست مو افتاد و نشکست

    نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت

    وگرنه صد قدح نفتاده بشکست

    کتاب چگونه فکر خدا را می‌خوانیم رو تمام کردم، و مثل پر کاه سبک بال و رها شدم یه حس زیبایی که قابل توصیف نیست حسی از آرامش و خاطر جمعی بینهایت.

    و بعد اومدم سایت دیدیم قدم 6 اومده اون رو گوش کردم. آگاهی های نابی داره که فقط باید تو دل خودت نگه شون داری و بهشون عمل کنی چون هضم این آگاهی برای عموم مردم سخت و غیر قابل باور است.

    الانم منتظر مهمان از شیراز هستیم.

    استاد و مریم بانوی عزیزم یه دنیا سپاس.

    در پناه حق روز به روز توحیدی تر باشیم الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    مهوش گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    سلام مریم جان عزیزم، از این که وقت میذاری و برای رشد و آگاهی افراد تلاش می کنی، خیلی ازت ممنون و سپاسگزارم. امیدوارم نتیجه ی این نیت و اقدام خوبت را توی زندگیتون با استاد بیشتر از قبل ببینی و بهترینها براتون در بهترین زمان و بهترین مکان اتفاق بیفته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2782 روز

    بنام خدای بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته و تمام دوستان

    خدارا سپاسگزارم برای حضورم در این سایت توحیدی و آگاهی بخش .

    خدارا سپاسگزارم برای حضور استاد عباس منش در زندگی ام .

    خدا را سپاسگزارم برای حضور خانم شایسته در زندگی ام .

    خدا را سپاسگزارم برای حضور دوستان سایت و کامنت‌های دوستان در زندگی ام .

    خدا را سپاسگزارم برای تمام آگاهی های این سایت در زندگی ام .

    خدا را سپاسگزارم برای هم مدار بودن با این پروژه مقدس و الهی .

    خدا را سپاسگزارم بابت کامنتی مینویسم و هدایت خودشه که گفت بنویس.

    خدا را سپاسگزارم برای سلامتی جسم و جانم

    خدا را سپاسگزارم برای این هوای بارانی زیبا

    خدارا سپاسگزارم بابت حضور فرزند سالم و صالح و زیبا

    خدا را سپاسگزارم بابت حضور همسرم که دستی از بی نهایت دستان خدا در زندگی ام است .

    خدا را سپاسگزارم بابت این لحظه شکرگزاری ام

    خدا را سپاسگزارم برای تک تک نعمت‌هایی که الان در زندگی دارم .

    خدایا مرا به بهترین ها هدایت کن

    خدایا مرا در فرکانس تمرکز روی خودم قرار بده

    خدایا مرا در فر‌‌کانس تمرکز روی هدفها و

    خواسته هایم قرار بده .

    خدایا مرا هدایت کن تا برای وقت و زمان و عمر و انرژی درونی ام ارزش قائل باشم و برای وجود لایق خودم وقت و زمان و تمرکز غیر قابل مذاکره‌ای قرار دهم .

    خدایا مرا هدایت کن تا از هرگونه عوامل حواس پرتی به دور باشم و فقط روی رشد خودم متمرکز باشم .

    خدایا از شعور و آگاهی خودت در من جاری کن تا بتوانم آگاهی های این پروژه را در‌ ک کنم و در

    زندگی ام عمل کنم و دست آوردهای معنوی و مالی عالی برای خودم به ثمر برسانم .

    خدایا از علم و دانش خودت در من جاری کن تا کلام استادم بشنوم و درک کنم هر آنچه که برای رشد تمام ابعاد وجودی ام نیاز دارم

    خدایا هدایتم کن تا در این مسیر بتوانم شهامت ( نه گفتن) در مقابل عادت‌های مخرب و ناسالم داشته باشم و خودم را به سمت مدار بالاتر رشد دهم .

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می خواهم .

    خدایا هدایتگرم باش.

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب العلیم الحکیم القریب المجیب الحی القیوم النور الغفور التواب الغنی الحمید

    سلام به عباد الرحمن الذین لاخوف علیهم و لا هم یحزنون

    بعد از شروع دوره مقدس مهاجرت به مدار بالاتر و گذشت 4 قدم یه اتفاقاتی افتاد که برای رد پا گذاشتن اون ها رو مینویسم.

    اولین و شیرین ترین این است که تصمیم نهایی برای مهاجرت فیزیکی گرفته شده، یعنی یه جلسه‌ خانوادگی گرفتیم و تصمیم نهایی رو گرفتیم و اجرای اون به یاری الله در اول بهمن به بعد استارت می‌خورد.(15/10/403 شنبه ظهر)

    تقریبا دو ماه پیش دختر همسایه مون اومد پشم برا کوتاهی. ازش پرسیدم معلم تون کیه؟ فامیل معلم رو گفت، دیدم که دوست دوران دبستان و راهنمایی و همسایه قدیمی مون است. برا همین گفتم یه روز برم مدرسه پیشش هم ببینمش و یادی از گذشته بشه و هم اینکه در مورد سالن ام یه تبلغی کرده باشم. دیگه جور نشد تا دیشب نوشتم یه یه سری کارها رو باید انجام بدم و این مورد یکی از آنها بود. خلاصه امروز دقیقه 90 جور شد و رفتم مدرسه. وقتی در مدرسه رو زدم خانمی که برام در رو باز کرد گفت با چه کسی کار داری، گفتم با خانم فلانی، که دیدیم روبروی من است و رفتم جلو و سلام کردم چند لحظه اول نشناخت‌ بعد یادش اومد. چون چندین سال بود همدیگر رو ندیده بودیم. بعد گفت:عجب!!! باورت میشه امروز تو فکرت بودم. و کلی صحبت کردیم و برگشتم خونه، خیلی حس خوبی داشت. تا لحظه آخر هم براش عجیب بود که صبح تو فکر من بود و عصر مرا دیده. مسلما برای من عجیب نبود.(17/10/403 روز دوشنبه عصر)

    چند روز پیش بالاخره بعد از چند ماه که عینک شنا یم رو گم کرده بودم رفتم و عینک خریدم و البته فلاسک آب گرم و سرد گرفتم که خیلی وقت بود دوست داشتم بگیرم و جور نمیشد. عینک شنا رو که گم کردم شنا کردن خیلی برایم سخت بود. فقط کرال پشت میتونستم برم. بعد گفتم این گم شدن عینک این چالش رو برام فراهم میکنه که شنا کرال سینه بدون عینک رو هم یاد بگیرم. خلاصه کلی طول کشید، چون کرال سینه ام هم هنوز اوکی نشده بود و تو این فاصله بدون عینک کرال سینه ام رو اوکی کردم بعد رفتم عینک گرفتم و فیلم آموزشی قورباغه رو شروع کردم و طی دو جلسه قورباغه هم اوکی شدم. الان فقط پروانه مونده که باید شروع به تمرین کنم.(9/10/403 روز یکشنبه)

    دو شب پیش دوباره همون بحث های تکراری با همسرم شروع شد فقط اینبارهمسرم به دادشم زنگ زد که اون رو قاضی ماجرا قرار دهد. و واقعأ از قضاوتش خوشم اومد و خیلی کاربردی بود، البته برای همسرم، چون به لطف آموزه‌های استاد ما همه این ها رو بلدم و در حد توانم به کار میگیرم. ولی یه ایده ای به ذهنم زد که بیام و همسرم رو همچون بچه ای سه ساله ببینم که بعضی وقتها خواسته های نامعقول داره، آنوقت با این بچه ی سه ساله چطور باید رفتار کنی، باید بتونم اون لحظه که شیطان راحت میتونه وارد عمل بشه، بتونم مهربانه با همسرم رفتار کنم و از حرف های علکی و بی مورد ناراحت نشم. همسرم بسیار مهربان و خوب و دلسوز است. فقط بعلت عدم آگاهی فکر می کند، مسئول خوشبختی من و بچه ها است، برا همین بعصی وقتها خودش و ما رو اذیت می کند. به امید و یاری الله مطمئن ام این ایده مثل آب روی آتیش عمل می کند و مانع این خورده مسائل می شود. در واقع با شروع پروژه مهاجرت به مدار بالا تر این اتفاق میتونه نشانه خوبی از پایان این مسئله کوچک خانوادگی شود.

    دو روز هم هست که دارم از نشانه ها سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو می بینم و دیدن این ها احساس بسیار خوبی رو برایم داره.(15/10/403شنبه شب. عیادت. بلدرچین)

    رد پا تا قدم 4 مهاجرت به مدار بالاتر

    در پناه ایزد منان همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر در دنیا و آخرت باشیم الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2885 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب

    خداروشکر می‌کنم که به این فایل بی نهایت عالی هدایت شدم و چقدر نکات زیبا و ارزشمندی داشت

    اینکه ممکنه روز شلوغی داشته باشیم و در پایان روز متوجه بشیم کار خاصی نکردیم

    اینکه اصل رو از فرع تشخیص بدیم

    به عادت ها و بهانه های ذهنمون نه بگیم

    و تمرکزکاملمون رو بذاریم رو کارمون و اگر پروژه ای رو شروع میکنیم فکر کنیم که تو یه دنیای خالی هستیم. خیلی زیبا بود.

    و مطمئنم در ادامه و با مرور فایلهای مصاحبه مدارمون بالاتر میره و شخصیتمون بهبود پیدا میکنه

    خدایا شکرت برای همه نعمت ها و برکتهات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 195 روز

    به نام خدای هدایتگرم.

    سلام به استاد عزیزم.

    سلام به مریم جان شایسته گل سر سبد دانشجویان این سایت الهی.

    و سلام به دوستان همیشه همراهم.

    مریم عزیزم خیلی ممنونم که این فایلهای ارزشمند رو در قالب پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر روی سایت میگذارین. خیلی ممنونم که به ایده تون عمل کردین. صدای زیباتون رو بارها شنیدم و نکته برداری کردم و چقدر لذت بردم از اینهمه سادگی در کلامتان. انگار مفاهیم رو تا اندازه ی یک سلول ریز کرده بودین تا مثل هلو بره در جسم و جان و روحم و این فرصت به تمام وجودم داده بشه تا از بهترین و مقوی ترین ها تغذیه کنه. تا آماده ی شروع یک مسیر فوق العاده بشم. و اگر استمرار در مسیر یادم رفت دوباره برگردم و روح و جسمم رو قوی کنم با شنیدن دستورالعمل تا قویتر گام بردارم.

    خانم شایسته مهربان، این فایل نشان از درک عمیق و همه جانبه ی شما از آموزه های استاد را دارد‌. و من حین گوش دادن بهش بارها تحسینتان کردم و از خدا خواستم این درک عمیق نصیب من هم بشود.

    از همین شروع پروژه کلی مشکل در وجودم شناسایی کردم و امیدوار شدم به اینکه تا آخر پروژه چه قدر آگاهی های بیشتری قرار است بیاموزم و چه قدر موارد دیگر قرار است در وجودم کشف کنم.

    من با شنیدن این فایل چندین مشکل را در خودم پیدا کردم.

    1. عدم استمرار در کارها. من در شروع خیلی خوبم ولی در ادامه دادن نه. چندین ویدیو آموزشی در زمینه های مختلف دارم که از هر گروه تنها 2 یا 3 تای اول را دیده ام.

    2. عدم تمرکز. در جایی که من مطالعه میکنم عوامل حواسپرتی فراوانن و من با هر ضرب و زوری میخام توی اون محیط مطالب رو یاد بگیرم و این جمله از استاد را که بیان کردید که با نصف شدن تمرکز، نتایج تقریبا صفر میشوند، تلنگری به من زد. و فهمیدم چرا با اینکه من همیشه در تلاش ام ولی برآیند کارهام اصلا قابل قبول نیست. چون من تمرکز لازم رو ندارم.

    3. خیلی بخودم سخت میگیرم و وقتی یک مورد از مواردی که قرار بوده رو به ذهن بسپارم فراموشم میشه، خودمو سرزنش میکنم ولی ترکیب زیبای بهبود های کوچک که شما بکار بردید خیلی برام جالب بود فهمیدم که من حالا با توجه به ظرفم میتونم از آگاهی های هر فایل بهره ببرم و مهم اینست که متوقف و نا امید نشم.

    نکته جالب بعدی که یاد گرفتم اینکه هدفم رسیدن به خواسته هام نباشه بلکه باید هدفم رو روی بزرگ کردن ظرف وجودم بگذارم. و اگر ظرفم بزرگ بشه و مدارم بالا بره لاجرم خواسته هام و حتی بیشتر و بهتر از آنها به زندگیم میان.‌ و اینطوری از دو جهت سود میکنم.‌هم شخصیتم بهتر میشه هم به خواسته هام میرسم.

    و تصمیم گرفتم قوانین رو دقیقتر درک کنم، دقیقتر اجرا کنم و خودم رو مقید به اجرای قانون نگه دارم.

    تصمیم گرفتم استمرار را تمرین کنم. تصمیم دارم برم و عادتهای روتینی که سالهاست نه نگفتم بهشان و تمرکزم را میبلعند رو لیست کنم. و اولین و قویترین نه را بهشان بگم.

    این فایل سراسر آگاهی و درس و امید و انرژی بود.

    بی نهایت سپاسگزارم از لطف بی حد تان.

    در‌پناه الله، شاد و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    منیژه حکیمیان گفته:
    مدت عضویت: 939 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم ،سلام ویژه به استاد شایسته عزیز وتمام دوستان هم مسیرم

    خانم شایسته عزیز شما فوق العاده هستید چقدر دوستتان دارم وتحسینتان میکنم

    از تلاش وجدیت شما سپاسگزارم که هر بار با تقسیم بندی فایلها و یه پروژه جدید بچه های سایت را در مسیر رشد وپیشرفت هدایت وکمک میکنید .بعد از پروژه عالی خانه‌ تکانی ذهن، این پروژه را استارت زدید وخدا میدانید در صورت داشتن تعهد به این مسیر وباورهای درست وعمل کردن به آموزه‌های استاد چقدر رشد میکنیم و به مدار بالاتر هدایت می‌شویم

    استاد شایسته عزیز چه زیبا در مورد تمرکز توضیح دادید که (این طور تصور می‌کنم که منم ویک دنیای خالی و تنها کاری که توی اون دنیای خالی وجود داره به ثمر رسوندن اون کار هست )

    از قدرت نه گفتن گفتید ومنم میخوام بتوانم این قدرت را در خودم تقویت کنم وبا تعهد بیشتر ادامه بدم .

    ویه ایده که تو صحبت‌هایتان بهم الهام شد این بود که آخر شب یک گزارش کار روزانه بنویسم

    یه قسمت کارهای مفید ویه قسمت کارهای بیهوده یا کارهایی که لزومی نداشته وسعی،کنم هر شب که میگذره بخش مفیدش پر بارتر بشه وکفه ترازوش سنگین تر بشه به لطف الله

    خدا را هزاران بار شکر که در مسیر،شنیدن این آگاهی ها قرار گرفتم

    خدا را هزاران بار شکر برای وجود شما واستاد عزیزم

    خدا را هزاران بار سپاس،به خاطر دوستانم در این خانه سبز الهی وکامنتهای خوب وعالیشان که کلی درس ونکته برامون داره

    خداوند یار ونگهدار و هدایتگر همه ی ما باشد .

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2270 روز

    خدایا هر انچه را که دارم از تو دارم.

    سلام به استاد ومریم بانو وعزیزمون.

    سلام به همه دوستان عزیز وکامنتهای فوق العاده که کلی درس داره

    مریم جان چقدر صدات حرفهات به دل میشینه وآرامش بخشه وقتی این فایل گوش دادم اونجا که گفتی باید نه بگی به هرچیزی که بخواد تمرکز تو رو بگیره فکر کن تو این دنیا فقط تو مهمی واین اگاهی ها وباورهای که باید گوش کنی باورکنی متعهد باش لذت بردم به قلبم نشست وتایید کردم

    البته این هم بگم امادگیش هم داشتم من چند وقتی بود تمرکزم بیشتر رفته بود سمت مشکل با همکارم ویوتیوب سرکار بودم اون سمت بود میامدم خونه به این سمت فایل هم تو گوشم بود ولی واقعا نمی فهمیدم سعی می کردم تمرکز کنم یه لحظه خوب بود بعد کلا میرفت فکرم به سمت دیگه راستش خسته شده بودم از این رفتار نمی تونم ذهنم راکنترل کنم وقت گذاشتن در یوتیوب والکی خسته میشدم خوابم می گرفت خودم هم راضی نبودم از خدا هدایت خواستم نوشتم واین فایلها که اومد گفتم حتما این جواب اون خواسته ام هست وهرلحظه که به این فکر می کردم این محیط کاری هر روز داره اذیت کننده تر میشه نشانه میامد سعی کردم شروع کنم قران خوندن ودیگه توشبکه یوتیوب نرم در اصل نه گفتن ودقیقا از خدا خواستم برام همه چی خودش اوکی کنه چون محل کار پروسه‌ای داشت بخوای دربیای به لطف الله تو این چند روز خدا چنان درست کرد بهانه ای ونشانه ای اومد وشد که در عرض چند لحظه من از اون کار ومحیط اومدم بیرون وجالبه از سمت خودشون این اتفاق افتاد این هم بگم من حقوق دارم از جای دیگه.

    وگفتم قربون خدا برم وقتی نه اول را محکم گفتم به قول مریم جان تو قدم اول بردار وشروع کن خدا بهت کمک می کنه والان در کمال ارامش ولذت احساس خوب دارم روی خودم کار می کنم ودر زمان مناسب خداوند به جای بهتر هدایتم می کند.

    درپناه الله مهربان وهدایتگر باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان و همه دوستان همراه

    لازمه حاضر شدن در پروژه “نه گفتن” به عادت های روتینی است که سازنده ترین داریی ما یعنی “تمرکز ” ما را به یغما می برد

    وقتی به این سوال فکر کردم دیدم تمرکز

    یک بخشش حفظ و نگه داری توجه هست در لحظه یادگیری

    و بخش دیگرش تراکم و فشردگی هست در روند کار

    من سعی کردم بخش اول رو بهبود بدم با خوندن کامنت بچه ها و توضیح کارکردشون و چندبار و به دقت گوش دادن به دستورالعمل پروژه خانه تکانی ذهن که خانم شایسته عزیز توضیح دادن

    ولی تو بخش دوم ضعیف عمل میکنم

    بنظرم عادت روتینی که تمرکز منو میگیره

    منتظر موندن برای زمانه مناسبه و این تراکم و فشردگی کار رو از بین میبره

    من فکر میکنم باید شرایط مهیا باشه تا من بتونم روی خودم کار کنم

    و این بزرگترین ضربه به منه

    چون من تا وقتی وصلم ، عمل میکنم

    ولی وقتی یک مدتی قطع میشه ، میشم همون آدم قبلی

    یعنی این روند انقدر تکرار نمیشه و انقدر پیش نمیره که شخصیت منو عوض کنه

    من وقتی با تمرکز کار میکنم که ، جایی نرم ، مسافرت نباشم ، مهمون نیاد ، برنامه ای تو خونمون نباشه

    حتما تنها باشم

    و اینجوری من بخش دوم رو فدای بخش اول میکنم بخاطر شاید کمالگرایی و شایدم بهونه های ذهنم باشه برای فرار از کار

    درصورتیکه واقعا اینجوری غیرممکنه حداقل در حال حاضر

    کوچکترین اتفاقی منو از مدار خارج میکنه

    من یک مدت خیلی خوب پیش میرم و نشانه میبینم ، درحده معجزه که شگفت زده میشم

    و پر میشم از شور و انرژی ، پر از احساس خوب

    بیشترش رو هم یادداشت میکنم

    ولی

    با یک تغییر موقعیت تو زندگیم جوری دور میشم که اصلا یادم نمیاد آخرین آگاهی که بهش رسیدم چیبود ؟!

    آخرین معجزه و نشانه هام چیبود ، اصلااا کجا ثبت کردم ؟!

    تو کدوم دفتر یا تو کدوم قسمت گوشیم

    البته فاصله زمانیش خیلی کمه

    ولی انگار به اندازه سال نوری منو دور میکنه از این مسیر

    من همیشه فکر میکردم برای کار کردن روی فایلها و دوره ها باید شرایط خاصی باشه

    سکوت و خلوت یا زمان و مکان خاص

    درصورتیکه الان که در مورد سوال شروع این پروژه فکر کردم

    من باید سعی کنم فضای مناسب رو ایجاد کنم یا پیدا کنم

    یا باید با همین شرایط بهترین عملکرد رو داشته باشم

    تا خداوند منو هدایت کنه به شرایط بهتر

    به قول استاد در دوره عزت نفس ما باید برنامه بزاریم روی خودمون کار کنیم

    این بالاترین الویت رو در زندگیمون داره

    بسیار بسیار سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته

    با آرزوی بهترینها

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: