مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 45

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Yalda va Hossein گفته:
    مدت عضویت: 2385 روز

    به نام خدایی که همواره من هدایت میکنه

    خداوند در هر لحظه من رو هدایت میکنه

    سلام سلام ،بازم سلام به استاد عزیزم به مریم جان شایسته عزیز دلم

    میدونی مریم جااانچه حسی دارم ،حس میکنم دارم به اصل خودم وصل میشم ،تشبیه خودم همیشه راجع به خودم اینه که ما تکه ای از خدا بودیم و افتادیم تو این دنیا و این تکه زر کلی آلودگی و گرد و غبار روش پوشونده شده تکه ای گل و خودمون هم یادمون رفته ما تکه از طلای ناب خداوندی بودیم که از اصل خودمون جدا شدیم ،حالا با این قدم ها و مدار به مدار تکه از این گل ها کنده میشه،غبارها پاک میشه و یک نور خیلی قشنگی از گوشه ای از این تکه داره میخوره به چشم و هر چقدر تو این مسیر بااااشیم و ادامه بدیم و از هر طرف هی گرد و خاک هارو گل ها رو پاک کنیم و واقعا این فایل ها کار رو برامون راحتر کرده مثل وقتی که میخوای جایی تمییز کنی و یه تمیزکننده میریزی که سرعت تمیزکاریتو ببره بالا ،الان این فایل ها مریم جااان نقش اون تمییزکننده رو دارن ،تمییزکننده روح و روان و جسم ما تا برسیم به اون طلای درونمون و چه چیزی بهتر از راهنمای درون ،مگه میشه فردی پیدا بشه و بگه من تجربه اش نکردم این غیرممکنه، همه ی ما آدم ها این صدای آرامش بخش رو تجربه کردیم یه صدایی که بهت یه حس خیلی آرامی میده ،طوری بهت گفته میشه که حس اطمینانی از این صدای درونت داری که متوجه میشی این صدا صدای آشنایی است و هر چقدر بتونیم اون گرد و غبار رو از وجودمون پاک کنیم اون صدا رو صدای راهنمای درون رو واضح تر میشنویم

    همه ی ما این صدارو میشنویم فقط تناژ صدا در افراد فرق میکنه و هرچقدر وصل باشی بهش صدا واضح تر رو رساتر هستش

    تجربه کل زندگیم سرشا از این راهنمای درون و هرجا بهش گوش کردم نتیج اش قطعا خیر بوده و هرجا گوش نکردم و با فکر خودم رفتم جز عذاب برام چیزی نداشته.

    استاد جااان من همه جا ازش میپرسم و میگم تو بگو چیکار کنم این روزها هم که کلا سعی میکنم حتی میخوام از خیابون رد بشم بگم خدایا خودت هدایتم کن اینم تو یکی از دوره های شما شنیدم که گفتین از خیابون میخواین رد بشین بهش میگین خدایا خودت هدایت کن و الانکه داریم با عشق دلم سفر به دور امریکا میبینیم تو همه ی قسمت ها استفاده از این راهنمای درونتون رو دیدم و واقعا جقدر این سلسه ها فایل هایی که از زندگی خودتون فیلم گرفتید و برامون گذاشتین میتونیم ببینیم که در عمل چطور به این هدایت ها عمل میکنین و واقعا تحسین برانگیز هستید تو زمینه عمل کردن و عملگرا بودنتون.

    و یه مورد مهم دیگه اینکه نمیشه روی تجربیات خودمون حساب باز کنیم چون ذهن به صورت منطقی با تو صحبت میکنه ولی خداوند با احساس با تو صحبت میکنه و همیشه این راهنمای درون برنده است تجربه شخصی خودم تو این زمینه سعی میکنم در اکثر موارد بیشتر روی این احساس تکیه کنم مثلا دیروز داشتم برای نهار تخم مرغ با سوسیس درست میکردم و یه صدایی به من گفت بیا تخم مرغ پیتزایی درست کنیم و اومدم از عشق دلم بپرسم که دوس داری این مدلی درست کنم کهدیدم عشقم شروع کرد به نمازخوندن و دوباره صدا گفت تو درست کن مطمعن باش خوشمزه میشه و عشقت عاااشقش میشه و شروع کردین من و خدا باهم آشپزی،خوب پیاز بریز ،فلفل دلمه بریز،سیر بریز،سوسیس خورد کن بریز و بزار سرخ بشن هر چی میگفت من فقط میگفتم چشم و دراخر بااااااااورتون نمیشه اصلا خودمم باورم نمیشد انقدر شکل خوشکل با طعم بسیار عاالی گرفت که عشق دلم عاشقش شد وکلی با عشق و خوشحالی و من با یه ذوق خاصی نهار خوردیم و حتی این گفتگوی خدا و خودم رو هم به عشق دلم توضیح دادم و کلی راجع به این موضوع صحبت کردیم و کلی حالمون خوب شد من چون عاااشق آشپزی هستم خدا تو آشپزی خیلی با من حرف میزنه، یا مثلا برای نماز صبح همیشه خودش قبل طلوع آفتاب منو بیدار میکنه برای راز و نیازو خیلی چیزهای دیگه……

    راجع به گفتگوهای ذهنی بخوام چیزی بگم فقط میتونم بهترین دوره ای که استاد عزیزم زخمت کشیدن رو معرفی میکنم و دوره بینظیر احساس لیاقت هستش، واقعا این دوره عااااااااااااااالی ،حتما حتما دوستان ایندوره رو تهیه کنین بهترین هستش و یه جلساتی ازش راجع به گفتگوهای ذهنی و اینو بگم که باید همیشه روی گفتگوهای ذهنی کار کنیم همیشگی،اصلا باید اینو بپذیریم که باید به صورت همیشگی روی باورهامون کار کنیم یعنی کار کردن روی خودت شخصیتت،روح و روانت همیشگی مثل نفس کشیدن مثل نیازهای روزانه بدن.همواره هموراه باید کار کرد .

    واما آیه لا اکراه فی الدین ،چقدر این آیه آزادی عمل رو در انتخاب دین در انتخاب سبک زندگی عنوان میکنه و چقدر ما باید از خدا یاد بگیریم دیگه از خدا که بالاتر نیستیم که،خدا تو قرانش میگه در دین اجباری نیست،حالا ما بیایم سبک و نظر خودمون رو به دیگران تحمیل کنیم ویا وارد بحث بشیم با دیگران که چرا تو این مسیر هستید و یا باید بیاین تو مسیر ما ،حتی خدا هم تو قرانش به پیامبر خودش گفته که وظیفه تو فقط ابلاغ دین هستش و تو مسیول اونها نیستی .

    إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ

    (ای رسول) این کتاب الهی را ما به حقّ برای (هدایت) خلق بر تو فرستادیم، اینک هر که هدایت یافت نفع آن و هر که به گمراهی شتافت زیان آن بر شخص اوست و تو (پس از تبلیغ رسالت و اتمام حجّت) دیگر وکیل خلق و نگهبان امّت (از قهر حقّ) نخواهی بود.

    (وَ مَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ ) انعام / 107

    و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده‌ایم، و تو وکیل آنان نیستى.

    کلی آیه میتونیم راجع به همین موضوع بیاریم که حتی خود خدا به پیامبرش هم اجازه چنینی کاری رو نداده و بهش گفته ما خودمون اگر بخواهیم همه رو هدایت میکنیم

    دیگه من چجوری مینونم بیام اظهار نظر کنم.

    خداروشکر خداوند من رو هدایت کرد و تونستم با استاد عزیزم هم قدم بشم و کلی یاد بگیرم به شخصه خیلی تو این زمینه سال های پیش ایراد داشتم و سعی میکردم خانواده ام ارشاد کنم ولی الان خداروشکر خیلی کم شده و سعی میکنم تمام تمرکزم روی خودم باااشه خداروشکر

    و اما موضوع بعدی که استاد راجه به نشونه های کار کردن روی خودمون صحبت کردن راجع به ثروت ، ما از کجا بفهمیم که باورهامون تغییر کرده ، بازم تجربه خودمو بگم وقتی روی خودت کار میکنی باورهات تغیر میکنه یذره دقتمون ببریم بالا و اتفاقاتی که پیرامون ما میافتن رو برسی کنیم متوجه میشیم که داریم تغییر میکنیم تو این زمینه باید چشممون رو بدوزیم به کوچیکترین تغییرات ،مثلا من لان دارم روی باور فراوانی کار میکنم و احساس لیاقت دارم میبنم که اتفاقات اطرافم جنسشون فررق کرده مثلا چند روز پیش مامان اومده بوده مغازمون و بدون اینکه من چیزی بگم 200 تومن بهم پول داد،گفتم برای چی اخه ،گفت دوس دارم بهت پول بدم ،منم قبول کردم، یا مشتر هایی که دیشب اومدن برای بازدید ملک و صد درصد خریدار بودن، با مشتری رفتم بازدید،از این قبیل اتفاقات که شاید خیلی عادی باشند ولی ما باید بدونیم آبشخور این اتفاقات از کجاست و خداروهزار مرتبه شکر که روز به روز داره شرایط داره بهتر میشه و مظمعنم این وزها اون اتفاق خفنه هم میافته …

    استاد جووونم عاشقتونم و ممنونم و سپاسگذارم ازتون بابت همه چی ،بابت این سایت الهی که راحت میتونیم خودمون باااشیم و کلی یاد بگیریم و تمرکزمون روی زیبایی ها بااشه فارغ از اینکه در دنیای بیرون داره چی میگذره

    مریم جاان عزیزم این پروژه هم از گوش کردن به صدای درونتون استارت خورده و استفاده از راهنمای درون و الان تاثیراتش هم شما میبینی وهم مااا..

    عااااشق دوتاااانوم خداوند بزرگ همیشه حافظ و حامی خودتون و جانتون و اموالتون بااشه

    پیش به سوی مدااااار بعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1588 روز

    به نام خدای مهربون و بخشندم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت برای یک روز شگفت انگیز دگ ک برام رقم زدی بیدارم کردی و دوباره چشمم رو ب جهان باز کردی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم بی نهایت عاشقتممممم پروردگارم

    “لا اِکراهَ فِی الدّین”

    از وقتی ک خودمو از بند باورهایی ک ب خوردم داده بودن و من بدون تفکر و تعقل پذیرفته بودمشون سعی کردم خودم رو رها کنم خدا خودش کمکم کرد خودش عزت و نعمت و محبوبیت و آرامش و رهایی از همه چیز رو بهم هدیه داد اون زمان باوری ک بهم داده بودن ترس از خدا بود هرکار کوچیک و بزرگی ک انجام می‌دادم سریع عذاب وجدان میگرفتم و پشت بندش حال خرابی و هی خراب و خراب تر و ب طبع طبق قانون بدون تغییر الله اتفاقات نامناسب ک هی بیشتر و بیشتر می‌شد نمازی ک میخوندم روزه ای ک میگرفتم چادری ک سر میکردم همه و همه حس خوب ب من نمی‌داد فقط روز ب روز شرایطمو داغون تر می‌کرد من نمیگم این کارا خوب نیس سو برداشت نشه ولی میگم آدم خودش ب این نتایج برسه و انجامش بده با حس خوب و دلی انجام بده هرکاری ک انجام میدیم همینجوری باشه بهترین نتایج نصیبمون میشه الهی میلیون ها بار سپاسگزارم برای این ک از همون تضادها منو بزرگ کردی و رشد دادی استاد منم ب راهی ک مامانم داره اصلا اعتقادی ندارم همون راهی ک منم ی زمانی مجبورا داشتم انجامش می‌دادم اوایل سعی کردم ک ی سری چیزارو بگم شاید ب دردش بخوره و دگ خودش و انقد اذیت نکنه ولی ب قول شما هرچقد ک بخایم برای کسی ک امادگیش و نداره راه نشون بدیم جواب عکس می‌گیریم از همون موقع دگ ول کردم و چسبیدم ب تغییر خودم تمرکز روی خودم و خدا خودش شاهد ک چقد خیر نصیبم شد اصن خود مامانم خود بخود بدون اینک من کاری کنم تغییر کرد همون مامانی ک انقد تعصبات الکی داشت و من تا سرکوچه هم نمیتونسم برم از بس زنگ میزد دوران مجردیم چند بار مسافرت های تکی رفتم و چقد نشونه های جذاب و باحال دریافت کردم همون مامان الان دگ کاری با من نداره و زندگیمون از هرنظر عالی داره پیش میره پر از نعمت و خوشبختی هس همون مسئله اعراض بود ک انجامش دادم و نتیجش ب بهترین شکل حاصل شد استاد قشنگم اونجا ک گفتین من نمیام شمارو از رختخواب بکشم بیرون و بگم این چیزایی ک میگم رو قبول کنین خاستم بگممممممم من خودممم ک خودمو از رختخواب میکشم بیرون و تشنه این اگاهیی ها شدم اصلا هیچ راهی نداره باید آمادگی داشته باشی تا بتونی در مسیرهای زیبا قرار بگیری بازم اشاره می‌کنم ب تاریخ عضویتم تو این بهشت ک ربطی نداره ب الانم و 1410 روز گذشته ک عضو این خانواده شدم باید تکامل طی بشه و قدرت درک بهت داده بشه والسلام

    چقد این مدل تربیت بچه رو دوست دارم و چقد تحسینتون میکنم استاد ینی عاشقتونممممممم ک انقد رهااااا و فارغ از کل دنیا اون کاری رو انجام میدین ک دوست دارین و بهش معتقدین ی چیزی ک برام خیلی تحسین برانگیزه اینک اون موقع پسرتون بود و این حرفای قدرتمند رو درمورد تربیت بچه زدین و الانم ک نیس روی همون اصول هستین واقعا با تمام وجودم تحسینتون میکنم منم باورهای قدرتمند کننده ای از الان دارم میسازم برای روزی ک بچه دار شدم ک ب امید خدا انجامش بدم و بچه ای رو بدنیا بیارم ک از همون اول مسئول زندگی خودش بار بیاد و نخاد ب منو پدرش تکیه کنه هیچ نگرانی براش نداشته باشم و وابستش نباشم خدا کمکم کنه ک بتونم عمل کنم و عمل کنم حرفهام فقط در حد حرف نباشن الهی صدهزار مرتبه شکرت برای نفس‌هایی ک هر لحظه بهم میبخشی

    برای هدایت ب اونجایی ک منم از هر نظر آزاد باشم و اونطور ک دلم میخاد زندگی کنم

    برای آدمهای مناسبی ک از هزاران راه سرراهم قرار میدی

    برای هرچیزی ک یک روزی خاستم و ب بهترین شکل در زندگیم جاری کردی

    برای همسری ک خودت برام انتخابش کردی و چقد خوشبختیم کنار هم

    برای مسیرهای قشنگی ک در راستای اهدافم برام هموار میکنی

    از عمق وجودممممممم سپاسگزارم

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای بی نظیرم عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حلیمه بیگلری گفته:
    مدت عضویت: 507 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار

    استاد من قبلا ها چقدر تلاش میکردم و حرص میخوردم فرزندانم رو هدایت کنم و بهشون بگم کارشون اشتباهه

    از وقتی ذهنم رو از روی هدایت اونها برداشتم از جانب خدا بیشتر فرزندانم هدایت میشن خدارو شکر

    ولی خدار و هزاران بار شکر خداوند بمن بوسیله شما عزیزان یاد داد که هر کسی مسئول زندگی خودشه و من هیچ قدرتی در تغییر دیگران حتی فرزندم ندارم و قدرت از آن خداست

    و الان آسوده خاطرم و فرزندانم رو به دستان پرقدرت و مهربان خدای خوبم سپردم

    استاد من الان در اتوبوسم و از فایل زیباتون و آموزنده تون لذت بردم و خداروشکر یاد میگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 202 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و دوستان خوب سایت …

    من قبلا با اینکه به این آگاهی ها خیلی آشنایی نداشتم البته با خدا رابطم خوب بود اما اعتماد و باوری که الان خیییییلی بهش دارم اون موقع خب به این شدت نبود…..اما یه روز خیلی مستاصل شده بودم سر یه مسئله ای که مربوط به ابلاغیه دادگاه بود و ما به ناحق داشتیم محکوم میشدیم … دقیقا یادمه شب فردایی که قرار بود بریم دادگاه با تمام وجودم از خدا خواستم کمکم کنه به خدا گفتم خودت میدونی حق با ماست خودت درستش کنه حتی یادمه به خدا گفتم من هیچ نمیدونم باید چه شکلی درست بشه فقط برام خودت حلش کن من به تو سپردم خداجونم من بهت ایمان دارم….بعد همون شب انگاری یه الهام درونی یه راهنمای درونی بهم گفت برو یکبار دیگه ابلاغیه رو ببین و تصویر اون قراردادی که اون طرف شاکی به دادگاه تحویل داده داخل ثنا ببین …. در واقع قراردادی که حالا توضیحش خیلی مفصله اون اقا از ما داشت اصل بود اما در کمال ناباوری من دوباره رفتم ثنا و قرارداد رو دیدم و چشمم افتاد به امضا و دیدم جعل کرده و قرارداد کاملا جعلیه…!!!!! واااای خدای من طرف قرارداد اصلی رو گم کرده … خدایااا من دورت بگردم همیشه طرفدار حق بودی خودت همه چیو همیشه اونجوری که دلت میخواد درست میکنی….من اون شب تا خود صبح که نوبت دادگاهمون بود خوابم نبرد فقط میگفتم خدایا شکرت … قبل شروع دادگاه رفتم دفتر قضایی و یه ابلاغیه زدم رو شکایت اون اقا و درخواست کارشناسی امضا کردم و گفتم قرارداد جعل هستش…..بعد رفتیم دادگاه…. وقتی اونجا قاضی به اون اقا گفت تقاضای کارشناسی امضا دادن… چنان تعجبی کرد که خدا میدونه …. برگشتم بهش گفتم خدا رو فراموش کردی من کارمو سپردم به خدا درستش کنه و دیدی چه قشنگ درستش کرد برام …..حالا میخوام بگم ما اگه با تمام وجودمون به خدا اعتماد کنیم باورش کنیم امکان نداره کارامون درست پیش نره…. اگه به هدایت کردناش به نشونه هاش دقت کنیم کاملا متوجه میشیم…اون نجواهای ذهنی اون ندای قلبی که آدم از سمت خدا میگیره میشه با ایمان قوی داشتن به خدا همشو دریافت کرد ……زندگی خییلی قشنگ میشه اگه توی هر کاری فقط به خدا واقعا توکل کنی ……مثل این نباشه که قبلا این جمله ی ( همینجوری سپردیش به امان خداااا) یعنی اعتماد نداشتن به خدا رو به ما یاد دادن از همون بچگی ……. در حالیکه امن ترین جا همون به امان خدا سپردن بود ….

    تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش خواهی دید که آن لحظه هرگز نخواهد رسید

    امام علی (ع) فرموده است:

    هر کس به خدا توکل کند

    دشواری ها بر او آسان می شود.

    تهِ تهِ همه ی نا امیدی ها

    نداشتن ها، و به بن بست رسیدن ها

    خدا را داری که آغوشش را

    برایت باز کرده است

    نگرانی چرا ؟!

    برای همه ی دوستان نازنینم در سایت آرزوی آرامش و سلامتی و ثروت و فراوانی میکنم ….خدا عاشق ثروتمنداست… ما هم لیاقت ثروتمند شدن رو داریم ….در پناه خدای یکتا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    محمدرضا قناد باشی گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    سلام دوستان عزیزم

    دقیقا من قبلا میشنستم بحث میکردم باید ثابت میکردم این راه من درسته و خودم رو مسئول درست کردن افراد میدونستم خداوند سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نخواهد داد مگر اینکه اون قوم خودشون بخواهند تغییر کنند ما نمیتونیم و اصلا قدرتش رو نداریم ..میدونم دلسوزی دارم مثل تمام ایرانی ها مثلا بگم من پسرم رو باید تغییر بدم من تنها کمکی که میتونم بکنم این که خودم رو درست کنم و توی مسیر حرکت درست باشم اون حس رو به اونها انتقال خواهم داد و تاثیر خیلی خوبی داره ولی من فقط با رفتارم و تغییر باورهای خودم میتونم فقط حس موفقیتم رو به آنها انتقال بدم و اونها هم اگر من رفتارم درست باشه متوجه میشند تنها کمکی که میتونم به اون بکنم فقط اینکه روی خودم کار کنم …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 687 روز

    به خداوند هدایتگرم که همواره درحال هدایتم هست

    عرض سلام واحترام دارم خدمت استادعزیزم

    بانو شایسته نازنینم

    و عزیزان هممدار وهم خانواده عباسمنشی ام

    اول خداوندرا بی نهایت سپاسگزارم که منو دراین مدار قرار داده تا ازاین پروژه عالی بانو شایسته عزیز

    بهره بیبرم

    دومآ خداوند را بی نهایت سپاسگزارم که من قشنگ احساس میکنم با گذشت هر روز من واقعآ دارم در مداری بالاتر قرار میگیرم

    هرچند ذهن منطقی ام هنوزم بامن بحث داره چون هروقت من احساس میکنم که مدارم بالاتر رفته ذهن منطقی ام میگه، چطور؟

    چطوری مدارت بالا رفته تو که هیچ موفقیت نگرفتی؟

    پس چرا میگی مدارت بالا رفته؟

    ولی من که درونآ میدونم مدارم بالا رفته با این منطق دست این ذهن چموشم را میبندم،

    من که میگم مدارم بالا رفته به این دلیل ها هست:

    1 به دلیلی اینکه من واقعآ احساسم خوب هست در طول روز من احساس خوب وآرامش دارم و این بمن بزرگترین موفقیت حساب میشه(احساس خوب= اتفاقات خوب)

    2 به این دلیل که من قبلآ در موردی هر تضاد یا فردی که خلاف نظر من عمل میکرد شدیدآ واکنش نشان میدادم بحث میکردم وبدتر ازآن خیلی حالم بد میشد وآن اتفاق باعث میشد در احساس بدی بیشتری قرار بیگیرم، همیشه اعصابم خورد، همیشه، ناراحت و بی حوصله بودم و متاسفانه اتفاقات بد بیشتری را تجربه میکردم،

    اما الان که الحمدالله مدارم بالاتر رفته، با هرتضادی که برمیخورم شاید کمی حالم را بد کنه ولی زود بخودم میگم، نه این مسیری رسیدن به خواسته هام است، این اتفاق باید میافتاد تا من خواسته ام را بیشناسم، ومیگم درضمن من اگر دارم روی خودم کار میکنم، ومدتی طولانی هست که دراحساس خوب قرار دارم یا روزا بمدتی طولانتر در احساس خوب قرار میگیرم، پس هر اتفاق میافته دقیقآ همون اتفاق هست که منو به خواسته ام میرسانه،

    من به خدایم وقوانین بدون تغییرش باور وایمان دارم،من نمیدونم او میدوند که چی به خیر وچی شرم هست، ولاجرم من الان در شرایط خیر قرار دارم وخداوند منو به مسیری خیر قرار داده، بعد این حرفا ذهنم آرام میشه وحالم خوب میشه، وانگیزه ام بیشتر میشه برای گفتگو کردن ومنطق آوردن به ذهن چموشم،

    واینجاست که باور بیشتر میشه که من مدارم درحال بالارفتن قرار دارد،(منطقی کردن قوانین به ذهن وپذیرفتن درست بودنش)

    3به این دلیل که من وقتی احساس میکنم که باید از خانه امن خود بیرون بیام، ولی با وجودی ترس ها ونگرانی های که ذهنم خلقش میکنه و باوجودی که آینده را نمیدونم چی میشه، وچیکاری باید کنم، از آن خانه امن خود حتمآ بیرون میام، مثلآ من تقریبآ یک سال میشد یکجای خیلی عالی، با امکانات مناسب، وبا حقوق بضمن دیگران خیلی عالی کار میکردم، ومنم تا وقتی که ازآن کارم لزت میبردم با بسیار شورشوق انجامش میدادم ولزتم بیشتر میشد، ولی از وقتی که کمی احساس کردم که من دیگه ازآن شغلم سیر شدم، لزت نمیبرم، و یک قسمی که باعث میشد تحمل کنم، منم با درخواست رهنمایی وهدایت از خدایم ازآن شغل ومکان استفا دادم والان مدتی چند روزی هست پیش خانواده ام درحال لزت بردن هستم، و دارم ازاین حالت لزت میبرم و مطمینم که وقتی که وقتش بیرسه، منو در زمان مناسب، درمکان مناسب، بین افراد مناسب هدایت خواهید کرد وآنهم در بهترین وساده ترین مسیری که منو به تمام خواسته هام میرسانه،( باور توحیدی ام قویتر شده وپا گذاشتن روی ترس ها)

    4به این دلیل مدارم بالا رفته، من مادری دارم

    خیلی وابسته به فرزندانش بخصوص بمن، و مادرم همیشه دوست دارد من همیشه پیشش باشم، من همیشه کاری که ایشان دوست داره را انجام بیدم، ومن اصلآ از مادرم دور نباشم، ولی من برعکس مادرم هستم، اصلآ وابسته به خانواده نیستم، بیشتر دوست دارم از فک وفامیل دور زندگی کنم، ودقیقا همون زندگی را تجربه کنم که دلم میخواد، وهر وقت که من اینچنان حرکت های میکنم، بعدش مادرم با وابسته گی که داره به خودش سخت میگیره، ناراحت میشه، وخلاصه تا حدی که باعث میشه مریض بیشه، و آن موقع هست که همه از مادرم گرفته تا همه فامیلم میگه تو باعثی مریضی مادرت میشی، چون تو کنارش نیمانی، ازش دور میشی باز مادرت مریض میشه، و مادرم چندین بار این حرف را برام تکرار کرده که اگر هر بلای سرم آمد یا اگر من بیمیریم بخاطری توست وتو مسئول مرگم هستی،

    اویل که من درک از قانون نداشتم، با این حرفای مادرم من خیلی ناراحت میشدم، تاحدی که اعضاب وجدان میگرفتم،

    خلاصه تمام سعی خود را میکردم که مادرم را تاحدی راضی نگه دارم، بعد همون کاری را میکردم که مادرم دوست داشت، بعد میدیدم که بعد چند مدت باز باوجودی پیشش هستم ولی بازم مادرم را نمیتونم راضی نگه دارم، باز خودم هم ناراحت میشدم، بعد احساسن بد میشد، وخلاصه شرایط خیلی سخت میگذشت بمن،

    اما اما از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم وسعی کردم که قوانین جهان هستی را درک کنم،

    من پذیرفتم که من هیچ توانایی خوشبخت کردن یا بدبخت کردن فردی دیگه راندارم حتا مادرم،

    بعد با حرفای مادرم دیگه سعی میکنم در احساس بد نمانم، و اصلآ عذاب وجدان نمیگیرم من باعث مریضی مادرم میشم،

    چون من مسئول زندگی دیگران نیستم من مسئول زندگی خودم هستم ومادرم مسئول زندگی خودش هست، واگر مادرم بهرتضادی برمیخوره بخاطری من نیست بخاطری مداری خودش هست که با باور ها و افکارش بخودشان ایجاد کرده،

    و من سعی میکنم دقیقآ همون کاری را انجام بیدم که خودم دوست دارم واز انجامش لزت میبرم فارغ ازاینکه کی ها ناراحت میشه، یا کی ها خوشحال میشه،( پذیرفتن صددرصد مسئولیت زندگی خودمان و نپذیرفتن مسئولیت زندگی دیگران، دوری از عذاب وجدان و به سبک شخصی زندگی کردن )

    من برای خودم زندگی میکنم،

    من مسئول زندگی خودم هستم،

    من نمیتونم دیگران را خوشبخت یا بد بخت کنم،

    من برای تجربه شخصی خودم به این دنیا آمدم

    من روح مجردی هستم که قبل ازاین دنیا ارتباط خاصی داشتم و نه بعد ازاین دنیا ارتباط خاصی ندارم،

    من فقط فقط میتونم خودم را خوشبخت یا بدبخت کنم، پس من میخوام خوشبختی را تجربه کنم،

    من اگر بیشتر روی خودم کار کنم جهان مدارم را بالا میبره ومره زمان مناسب در مکان مناسب بین افراد مناسب هدایت میکنه، فارغ اینکه من الان کجا، و با چی شرایط هستم،

    (واینا بزرگترین وبهترین موفقیت های هست که من از کارکردن روی قوانین بدون تغییر خداوند بدست آوردم

    واگر من دراین مسیر ادامه بیدم طبق قوانین بدون تغییر خداوند لاجرم آن موفقیت های بزرگی که به ذهنم بزرگش میکنه هم خواهیم رسید، مثلی

    آزادی مالی، زمانی، مکانی، روابط عاطفی عالی،

    وخلاصه هر آنچه که دوست دارم تجربه کنم.)

    وخدایاشکرت بابت درک کم وبیشی قوانین جهان هستی

    خدایاشکرت بابت هممدارشدن با استاد عباسمنش عزیزم و خانوم شایسته نازنینم که بی نهایت توحیدی هستن

    خدایاشکرت بابت درمدار ماندن با خانواده صمیمی عباسمنشی ام

    خدایاشکرت بابت نوشتن این کمنت عالی ام

    امیدوارم در پناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشیم

    الله یارو یاوری همه ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته نازنین

    من بارها این فایل را گوش داده بودم و تازه امروز درک بهتری از این فایل پیدا کردم و آنهم به دلیل اتفاقاتی است که این اواخر برایم رخ داده و باعث شد ،درک منو از این فایل بیشتر کند

    ماجرا اینه که من پیرو صحبتهای استاد نه خواستم عقاید مو به کسی تحمیل کنم نه خواستم با عقاید کسی مخالفت کنم و یک فاصله ای فرکانسی بین من و افرادی که افکار و عقاید متفاوتی داشتیم افتاد تا اینکه من شاید دچار غرور شدم و توی ذهنم با افرادی که مخالف عقاید من بودن می‌ جنگیدم و نتیجه این شد ، افرادی که می‌خواستند به زور عقایدشان را به دیگران تحمیل کنند را جذب کردم .یادم افتاد به دوران دانشجویی که با افرادی از عقاید و باورهای مختلف هم دوست بودم و هم با هاشون زندگی میکردم و چقدر هم احساسمون به هم خوب بود تصمیم گرفتم بازم با همان روش زندگی کنم نه در ظاهر رفتارم و نه در ذهنم با عقاید و باورهای کسی نجنگم.

    ماجرای بعدی برمیگرده به دوست عزیزی که از همسرشان طلاق گرفتند و با مادرشان زندگی میکردند اما چون فرزندشان با پدرشون بودند و شرایط به ظاهر سختی داشتند با هر شیوه ای که بود فرزند را آوردند تا با خودشون زندگی کنند چون حس می‌کردند مسولیت خوشبخت کردنش هستند اتفاقی که افتاد آرامش این مادر عزیز برای همیشه از دست رفت و فرزندشان همه جوره طلبکارش هستند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    حسین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 678 روز

    درود براستادعزیزم وخانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم…

    من چندوقته تمرکز میکنم رو حال و احساسم و این جمله استاد رو خیلی دارم روش کارمیکنم که هرفکری که احساس منو خوب میکنه از سمت خداونده و هرفکری که باعث احساس بد در من میشه از جانب شیطانه…

    با درک این موضوع بهتر مشدم تو کنترل کانون توجهم و با این الگو راحت میشه تشخیص داد که الان این فکر درسته یا غلط…

    دراندرون من خسته ندانم که چیست

    که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

    من خیلی قشنگ دارم این شعرو توخودم میبینم که بخاطر افکار و توجه به ناخواسته ها چطور یکجا نشستم و بظاهر آرومم ولی تو وجودم جنگه آشوبه اینقد که منو فلج میکنه بعضی وقتا…

    که یهو بخودم نهیب میزنم که اگه الان حالت بده بخاطر اینه که فکر بدی توسرته…وگرنه هیچ اتفاق خاصی نیفتاده وهمش بخاطر توهمات ذهنته…

    خداروشکر که با استاد واین سایت الهی آشنا شدم که تونستم درک کنم الان به هرچی توجه کنم آینده منو داره شکل میده و این خیلی وقتا میاد تو ذهنم که ببین الان داری آیندتو درست میکنیا…

    اینو دیگه تجربه کردم وقتی حالم خوبه واقعا همه چی خوبه…

    چندوفت پیش که خودمو بخاطر افکار منفی فلج کرده بود و به لطف و کمک خداوند تونستم حال خودمو خوب کنم بخودم گفتم حسین ببین تو 5ساعت پیش حالت بدبود و فکر میکردی دیگه دنیا به آخر رسیده والان حالت خیلی خوبه ….

    از هر لحاظ بخوای بررسی کنی تو 5 ساعت گذشته تا حالا درآمدت همونه کارت همونه محل زندگیت همونه خونوادت همونه دوستات اطرافیانت سلامتیت لباست قیافت کشورت و….همش هموناس پس چطور 5 ساعت پیش یک آدم ناامید بودی واالان امیدواری؟؟

    مگه غیر ازاینه که شاخ وبرگ دادن به یک فکر خراب تو رو فلج میکنه و افکار خوب و توجه به داشته هات و زیبایی هات حالتو خوب میکنه؟؟؟

    پس هرچی هست همون فکریه که تکرار میشه شاخ وبرگ بهش داده میشه و اینقد توجه بهش میکنی که میشه زندگیت…این فکرو وارونه انجام بده به سمت مثبت تا اون چیرایی که واقعا برات خوبه و باعث رشد و پیشرفت و سلامتیت میشه برات مهیا بشه…

    یعنی بین گفتگوهای ذهنی من یک جنگه تمام عیاره تا به لطف خداوند اون گفتگویی پیروز بشه که باعث حال خوبه باعث سلامتیه باعث درآمد زیاده وباعث پشرفته هرروزه…

    من چون آدم مسئولئیت پذیری ام اشتباهات زیادی در رابطه با خانواده و پسرام کردم…

    همیشه میتواستم خودم همه کارا رو انجام بدم وچون عجول هم هستم فرصت نمیدادم که اونا آزمون و خطا کنن تا یادبگیرن واسه همین از این موضوع ضربات زیادی خوردم اینقد که الان پسر بزرگم که جداشده هم بعضی وفتا براش نگرانم که آیا میتونه خودشو جمع وجور کنه؟؟

    اشتباهه محضه فکر من ولی چون ضعیف بارش آوردم نگرانم…

    وبعضی وقتا بخودم میگم توکه از سن 8سالگی کار کردی براخودت مگه بد بود؟؟ مگه بدشد اوضات؟؟

    پدر من سواد نداشت ولی میدونست داره چیکار میکنه…کاری به بقیه اعضای خونواده ندارم ولی من تو همون خونه اینقد نیازمند یک لباس و کفش و یا یک 100تومن پول توجیبی بودم که توسن کم تصمیم گرفتم خودم کارکنم و هزینه هامو دربیارم و اینکارو کردم…

    مثلا میگفتم ته این محصولو من جمع کنم براخودم و این اجازه رو بهم می دادن و من بافروشش سود میکردم…

    به پدربزرگم میگفتم وقتی کاری دااری بگو من بیام کمکت بهم یک کم پول بده بتونم لباس بخرم برم مدرسه…من میگفتم درسته سنم کمه ولی بدنم قویه و درشت بودم…دلش برام میسوخت من متوجه میشدم ولی یک کاری بهم میداد که به اون بهونه پولم بدد…

    ولی واقعا من دلم براخودم نمیسوخت که مقایسه کنم با بچه های دیگه چون خیلی خوشحال بودم که میتونم پول دربیارم و حتی تو همون بچگی ام این غرور الانو داشتم که خیلی جاها بابتش ضرر کردم واصلا غرور خوبی نبود و مخرب بود…

    اینو گفتم بخودم بگم اگه الان ناراحت بچه هاتی شاید اونا اصلا خودشون دوست دارن مستقل باشن تو نمیخواد تلاش کنی براشون کار جورکنی شاید اون کاری که تو میخوای انجام بدن اصلا دوسش نداشته باشن و بتونم تصمیم بگیرم رهاشون کنم تاخودشون راهشون رو پیداکنن…

    منکه واقعا ازاینکه خودم مستقل زندگی کردم خوشحالم واگه یک فرصت زندگی دوباره بهم بدن این قسنتو دوست دلرم داشته باشم…

    درمورد بحث دین هم بگم که من آدمی هستم که واقعا هیچ کاری به دین واعتقادات دیگران ندارم و حتی بهشون احترام میذارم…من یک دوستی دارم خیلی دوسش دارم اصلا عاشقشم واون ازاول شدید مذهبی بود والانم یک کم از تعصباتش کوتاه اومده ولی هیچ مشکل خاصی تواین مورد باهاش نداشتم…مثلا میگفت توکه شبا بیرونی براسحر منو بیدارکن روزه بگیرم منم بیدارش میکردم وفرداشم روزه بودو نمازم میخوند و الانم میخونه جتی یکبارم درموردش باهاش حرفم نزدم..‌من میگم اون اینکار بهش حال میده خب بذار انجامش بده…همونجوری که من دوست دارم آزاد فکر کنم وآزاد باشم و آزاد عمل کنم به اونم اجازه میدم تو اعتقادات و باورهای خودش آزاد باشه..

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    سپاسگزارم خانم شایسته عزیز

    سپاسگزارم دوستانم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    زهره زیدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    برای تو که راه میگشایی

    برای تو که رُخ مینمایی با تابش نور خورشیدت بر روی فرش منزلم

    در قامت رعنای دخترکانم

    در طعم خوش چای تازه دم

    در گرمای بخاری

    در ضربان قلبم

    در لمس انگشتان ظریف دخترم

    در صدای پر مهر مادرم از پشت خط تلفن

    در تارهای صوتی بچه های نازم ، هر کدام طنینی دل انگیز

    در قدرت راه رفتنم

    در رشد گل درون گلدان

    در یا کریمی که هر صبح مرا در بالکن به نظاره مینشیند

    در چیدمان وسایل منزلم

    در خشک شدن لباسهای روی رخت آویز

    در کم شدن ارتفاع هواپیما و رفتن به سمت باند فرودگاه

    در اتصال سیم کابل برای شارژ شدن گوشیم

    در پخت آبگوشت درون قابلمه

    در گذر زمان و تیک تیک ساعت

    در لاک نشسته روی ناخنم

    در مزه ی متفاوت میوه های درون یخچال

    برای تو میخواستم بنویسم

    اما چه بنویسم که خود با تجلی بهترین ها را  نوشته ای با زیباترین خط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    نادر شمولی گفته:
    مدت عضویت: 1652 روز

    سلام استاد عزیز

    من نادر شمولی هستم چهار ساله که با شما آشنا شدم نتایج خیلی خوبی گرفتم با خودم آشنا شدم خدا رو بهتر شناختم با قرآن آشتی کردم از لحاظ مالی رشد کردم چهار تا خونه و ماشین خارجی خریدم روابطم با همسرم خوب شد به خیلی از خواسته هام رسیدم مهم‌تر از همه سلامتتر شدم مهم‌ترین خواسته ام اینه که استاد قانون جذب بشم ولی نمی‌تونم تمام تمرکزم رو روش بزازم این فایل انگار از طرف خدا برای من ارسال شده من سه روزه که با پسرم جنگ دارم قرار بود برای ادامه تحصیل بره رومانی با موسسه قرارداد بستم کلاس آیلتس ثبت نامش کردم خیلی هزینه کردم الان میگه نمیرم خیلی هم خودم هم خانمم باهاش بحث کردیم خودم خیلی ناراحتم شبها درست نمی خوابم امروز با دیدن این فایل آروم شدم

    واقعا هم از شما و هم خانم شایسته سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: