مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 47

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    بنام خدا.سلام خدمت استادعباسمنش عزیزو خانم شایسته و تک تک دوستان.

    در مورد این فایل استادجان!من واقعا یکی از اون مادرای دلسوزم ک همیشه فکر میکردم و هنوزم فکر میکنم ک مسئول بچه هامم..هنوزم ک دوتا جوون 26 و 28ساله تو خونه دارم فکر میکنم من مسئول شام ناهار اونام.همش ذهنم درگیر اینه ک چی بپزم براشون.اگه از گشنگی بمیرند همت نمیکنند یفکری بحال خودشون بکنند.چون یاد گرفتند.پریشب چایی درست کردم.پسرمو باباش پای فوتبال نشسته بودند و چایی میخوردند.

    دخترم اومد چایی بخوره دید دیگه نیست.حاضر نشد بره براخودش چایی درست کنه.درصورتیکه اگه همون موقع من پامیشدم دوباره چایی درست میکردم میومد میخورد.واقعا من سالهای عمرم رو دقیقا هربار خاستم ی برنامه ای رو پیاده کنم باین فکر میکردم ک بچه هام تنهاند.یا مثلا ی برهه ای بچه هام ک کوچیک بودند رو توخونه تنها میذاشتم میرفتم کمک همسرم.چرا؟چون اون دست تنهاست. اگه من نرم از دخلش دزدی میکنند.اگه من حواسم نباشه….

    خلاصه خودمو واقعا له کردم ازبس مسئولیت کوچیک و بزرگو ب عهده گرفتم. و این از بچگی باهام بوده.بچه بودم مسئولیت مادرمو انجام میدادم.یا خواهربرادرام.یادمه تا صبحونه واسه بقیه آماده نمیکردم نمیتونستم برم مدرسه.باید حتما اماده میکردم ک بقیه ک بعدازمن بیدارمیشدند چایی آماده باشه. و اینجوری یاد گرفتمو بزرگ شدم.هربار هرکی چ نیاز ب کمک داشت چ نداشت من میدویدم و بقیه هم دیگه منو شناخته بودند.الان ک مدتیه سعی میکنم زیر بار مسئولیت دیگران نرم تازه اونم نه کاملا،احساس میکنم دیگه دوست داشته نمیشم.

    چون دیگه برا دیگران فایده ای ندارم.

    امیدوارم بااین آموزه ها حالا ک دارم قدم ب قدم پیش میرم یاد بگیرم ک بقیه عمرمو برای دل خودم و خاسته هام زندگی کنم و تلاش کنم. امروز بعداز مدتها پاشدم همون اول صبح زود باهمسرم رفتیم کارگاه.باخودم گفتم خدایا من ی قدم واسه بهترشدن برداشتم و صبح زود بیدارشدم و از خونه زدم بیرون.واسه اینکه درآمد داشته باشم و بتونم ب خاسته هام برسم.ولی واقعا سردرگم و گیجم. و نمیدونم چیکارکنم.تو هدایتم کن.حالا یکی دوتا ایده اومده ک در راستای تمرین جلسه5 کشف قوانین هم هست ک البته هنوز نرسیدم توسایت توقسمت نظرات درموردش بنویسم چون بیشتر تمرکزم این چندروز رفته واسه این قسمت و ازین بابت هم خوشحالم و ایده هایی ک اومده رو ی قدم کوچیک براش برداشتم.حالا فردا ببینم چی پیش میاد.این از این

    بریم سر موضوعی ک میگید اعتقادی ندارید مسئول خوشبختی حتی فرزندتون هستید و اتفاقا اگه هم قراره سختی یا هرچیزی پیش بیاد این اثلا براشون بد نیست و در برابر تضادی ک میبینند میفهمند خاسته شون چیه.من یک مثال بزنم

    دخترم همیشه فصل تابستون ک‌میشد خیلی کم پیش میومد ک با اتوبوس واحد جایی بره.میگفت مردم بهداشت شخصیشون رو رعایت نمیکنند و من حالم بد میشه.حتی با اسنپ هم ک میرفت بازم ازهمین موضوع همیشه گله مند بود.میگفت ماشین بو سیگار میداد و راننده فلان و….

    ایشون مثل خودم عاشق رانندگی منتها بیشتر باموتور بود.و حالا واسه اینکه طولانی نشه خلاصه بگم ک شرایط جوری شد ک واقعا از اون تضادها خاسته درش شکل گرفت.و خب ی موتور قسطی خرید.یکم طلا داشت واسه پیش پرداخت داد و الباقی ماهی6تومن و خودشم میدونست ک باباش آدمی نیست ک بگه خودم کمکت میکنم تو پرداخت قسطاش.کلا اگه هم میخاست کمکش کنه، نداشت ک اینکارو انجام بده.

    و میدونست ک منم چندماهه هیچ درآمدی ندارم. البته ی مقدار از پس اندازمو بعنوان قرض بهش دادم.ولی خداروشکر بخاطر این خاستش ک عاشقشم هست،شمافکر کن دختری ک تو عمرش همش تو خونه بوده و هیچ تلاشی نکرده،حالا داره از کاری ک عاشقشه یعنی مربی ژمیناستیک داره پول درمیاره و قسط موتورشو میده.تازه انقدر راحت و عالی ک اصلا آدم انگشت ب دهن میمونه.اوایلش خیلی میترسید ک نکنه از عهدش برنیاد.خب همونطور ک گفتم میدونست ک منم دیگه کمکی از دستم برنمیاد.یعنی اگه من کار و درامد داشتم مطمئنم اینقدر تلاش نمیکرد.خیالش راحت بود یکی هست جورشو بکشه.ولی خدارد صدهزارمرتبه شکر ک این واقعا مثل یک معجزه اتفاق افتاده.دختری ک اصلا از خونه بیرون نمیرفت بخاطر اون تضادها اون خاسته درش شکل گرفت ک نمیخام بوی گند مردمو تو فصل گرما تحمل کنم و اونجوری خدا خاست و ی موتور صفر خرید.باور کنید استادجان اینو صادقانه میگم.من از رفتار دخترم توی این مدت نسبت باینکه چطوری این موتورو جذب کرد.چطوری خواب و خوراک نداشت.من درس میگرفتم.یعنی ی مثال زنده بود جلوی چشمم ک انگار خدا داشت بهم نشون میداد ک ببین اگه خاسته ای داری اینطوری باید بهش بچسبیا.یعنی هروقت در طول شب من بیدارمیشدم متوجه میشدم این داره توی پتنرس عکس موتور میبینه.اینقد ک ذوق و شوقشو داشت.اون شبی ک رفتیم موتور رو قولنامه کنیم و بیاریم باباش حتی پول کرایه وانت رو هم نداد.گفت ندارم.در صورتیکه من میدونستم دیگه اینو داره.انتظار داشتم حداقل بعنوان شیرینی دخترم اینکارو انجام بده ولی حتی اینم پرداخت نکرد و گفت ندارم و همونجا دخترم بااینکه از باباش ناراحت شد و هنوزم ناراحته ولی متوجه شد ک فقط روخودش باید حساب کنه.

    اینجا من اعلام میکنم ک درکل همه ی اینا ب نفع دخترم شد.

    چند شب پیش در عین اینکه از ناراحتی باباش میگفت ولی گفت من ممنون تو و باباهستم. تورو ک میدونم اگه داشتی کمکم میکردی ولی بابارو ازش ناراحتم ولی بازم ازش ممنونم ک باعث شد من ی حرکتی بزنم.

    اینجا باصدای بلند اعلام میکنم ک واقعا همه اینا ب لطف خدای مهربان باعث رشد دخترم شد.

    ممنون و سپاسگذار خداوندم.هنوز خیلی چیزا مونده ک از خدا ببینم وانگشت ب دهن بمونم.آمین

    دوست داشتم باورهای قشنگی ک درین قسمت بود رو هم بنویسم اما کامنت طولانی میشه.ان شاءالله اگه فردا عمری باشه مینویسم.چون خودم اینکارو دوست دارم.باهاش حال میکنم.حال خودم خیلی خوب میشه.

    دوستتون دارم عرفانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    سلام به استادعزیزومریم عزیز

    ردپای گام6

    لااکراه فی الدین

    چقدر این جمله بامسما و زیباست.چقدر قشنگ توضیح داده در یک جمله که داستان دین ودینداری چیه؟

    آگاهی های این فایل خیلی زیبا وازنظر من خیلی دلگرم کننده اس.

    ی حس رهایی وآزادی درش هست که سالها ازش دور بودم ازبچگی تا قبل آشنایی بااستاد

    همینکه میفهمی توآزادی که چطور فکر کنی،چطور عبادت کنی،چطور زندگی کنی خیلی امیدوارمیشی به طی کردن ادامه این مسیر.

    اینکه استادسفارش اکیدمیکنن به دخالت نکردن در طرز فکر دیگران،اعراض از بحث وجدل،ممانعت از قانع کردن دیگران راجع به باورهات خودش ی کتاب کامل اخلاق مداری هست.

    ایمان به الهامات

    چقدر زیبا مطرح میشه استادجان ومنی که این وسط بارها حس خوب وحس بد رو در الهامات تجربه کردم ونتایجش رو هم دیدم.

    نتایج کوچولو کوچولویی که بعد عمل به قوانین وکنترل ورودی ها میاد چقدر لذت بخش و جای پای تورو محکم تر میکنه وقدم هات رو استوارتر،ایمانت رو قوی تر ونگاه سمت آسمونت روبیشتر.

    استاد جان یکی از بهترین اخلاقای شما که همیشه برای من بُلد هست و خیلی کیف میکنم وقتی راجع بهش صحبت میکنید همینه که نه براتون مهم کسی حرفاتونو باور کنه یانکنه؟پیگیر شما وآموزشهاتون باشه یانباشه؟قبولتون داشته باشه یانداشته باشه؟

    بانهایت احترام به آدمها،کلا تحت هیچ شرایطی اشخاص براتون مهم نیستند توی این حوزه که بخواید خودتون رو به کسی تحمیل کنیدیا اثبات کنید.

    اینکه به هردلیلی اعتقادات وافکارکسی رو قبول ندارید به راحتی اعراض میکنید به جای پافشاری روی بحث باهاش.

    خیلی ذوق میکنم وقتی میبینم راجع به این اخلاقتون صحبت میکنید وبه شدت سعی میکنم منم همینطور باشم وبیشتر وبیشتر سکوت کنم وری اکشن نشون ندم.

    اینکه ما مسئول دیگران در هرزمینه ای نیستیم وکسی هم مسئول مانیست چقدر آدم رو قویتر میکنه وآرامشی بهت میده که نگوونپرس.

    برای من عمیق ترین نکته این فایل اون قسمتی بود که فرمودید توبایددنبال هدفهات بری فارغ از این نگرانی که چه اتفاقی قراره بیفته واینکه ممکنه خانواده ام سختی بکشن.

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    گام ششم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    .

    سلام

    اولین چیزی که تو این فایل واسم بولد شد عنوان و عبارت لااِکْراهَ فِی الدّین بود . قبل اینکه گوشش کنم گفتم نه تنها در دین هیچ اجبار و اکراهی نباید باشه بلکه واسه هیچ چیزی نباید اکراه داشته باشم.

    همه چیز باید با میل و رغبت انجام بشه.

    از خدا درخواست میکنم حمایت هدایتم کنه تا هیچ چیزیو بخاطر تابوها/ تصورات و تجارب قبلی و… به خودم تحمیل نکنمو با اکراه هیچ کاریو انجام ندم.

    این موضوع خیلی مهم هست و در تمام جنبه های زندگیم تاثیرشو میبینمو کاش میشد به همین راحتی که نوشتمش در عمل هم میشد اجراش کرد…

    در مسیر زندگی در دوراهی هایی قرار میگیرم که تصمیم گیری واسم سخت میشه ، علارغم اینکه خداروشکر با مبحث الهامات آشنا هستم و صدای خدارو تق ریبا میفهمم اماااااا عملکردم ضعیف بوده و نتونستم به صورت کاربردی و مکرر ازش بهره ببرمو به اهداف و خواسته هام برسم.

    تصمیمم اینکه در این گام تلاشامو انجام بدم تا ازین سد عبور کنم که بلافاصله بهم گفته شد فایل » فایل شهود و الهامات درونی « از بخش دانلود ها راگوشش کنم و بعدش کلید های زیر ازش بدست اوردم :

    – احتمالات ربطی به شهود نداره.

    – شهود و منطق دو قطب مخالف هم هستن.

    – شهود اصلا منطقی نیست و حتی غیر طبیعیه.

    – پیش فرض های ذهنی راجب عمل کردن به الهامات باید خاموش بشه.

    گام بعدی مشخص بود، گوش کردن جلسه دوم ، ثروت3 – اما چون 1ونیم ساعت زمان میبرد و تمرکز نداشتم میخاستم ازش چشم پوشی کنم تا از گام بعدی عقب نیوفتمو برم سراغش اما دلم اجازه نداد و الان فرصت پیدا شد که گوشش کنم به امید هدایت و رشد.

    .

    .

    چندین ساعت از برنامه ریزی که واسه نوشتن و نتیجه گیری این کامنت در نظر گرفته بودم گذشت و دیگه بیخیال همگام شدن و دنبال کردن روزانه فایل های پروژه مهاجرت به مدار بالاتر شدم.

    میدونی ، پر شده بودم از همون حس عجله ای که تو زندگیم چیزی جز تلاش و تقلاهای بی فایده و ناکامی واسم به وجود نیاورده.

    اینو وقتی که مشغول شنیدن اگاهی های جلسه دوم ، ثروت سه بودمو متوجه شدم که برای درک بیشتر باید جلسه سومشم گوش کنم. ینی جلسه 2و3 ثروت سه باهمن!

    و من تمام این مدت عجله و مود اکراه و رفع تکلیفی میخاستم برای فایلی که عنوانش لا اِکْراهَ فِی الدّین، هست نتیجه گیری و کامنت بنویسم!!!!

    پر واضح مشخص بود مسیرو اشتباه میرفتم و این رفتار کاملا با جریان هدایت در تناقضه.

    خلاصه گفتم خدایا هدایتم کن و برای ساعتی دست از ادامه پروژه شوییدم.

    وقتی آروم شدم ، به این نتیجه رسیدم قبل از هرچیزی باید عجله رو از خودم دور کنم و از موضع رفع تکلیفی و با اکراه انجام دادن این تمرین بیام بیرون.

    بعدش وارد بازی میشی و اولین گام برای هدایت شدن » ساختن همین باور که هدایت میشی » سپس با طرح سوال های درست و همسو با خواسته، مرحله مرحله پاسخ هارو دنبال کنی.

    تا در نهایت به هدفت برسی.

    .

    این فی مابین کلی اگاهی بر وجودم حادث شد و مثه تکه های پازل :

    – بخش دوم قانون آفرینش؛ قانون درخواست

    – جلسه 2و3 ثروت سه

    – فایل دانلودی شهود و الهامات

    – گام ششم، مصاحبه با استاد

    تو مغزم در حال کنار هم قرار گرفتن هست و تو این لحظه فقط عبارت «تسلیم بودن» تو ذهنم تکرار میشه …

    – خدا بهتر از من میدونه و منو قدم به قدم هدایت میکنه اگه تسلیمش باشم و از راهنمایی هاش پیروی کنم. (حواست باشه منطق اجازه نمیده از الهامات پیروی کنی)

    از خدا میخام هدایتم کنه به راه راست.

    راه کسانی که رو خدا حساب میکنن

    نه راه اوناییکه رو خودش یا دیگران حساب میکنن.

    .

    من میدونم رسیدن به مرحله تسلیم بودن، یه روند تکاملیه و فک میکنم در حال حاضر بیش ازین ظرف وجودیم قادر به دریافت اگاهی و هدایت نیست و با این نیت که رشد پیدا کنمو به مدار بالاتر مهاجرت کنم این کامنت آپلود و وارد گام هفتم این پروژه میشم.

    سپاسگزارم

    1729+

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    علی قادری چاشمی گفته:
    مدت عضویت: 2048 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام آن خدایی که جهان ها از اوست

    خدایی که در هر لحظه هدایت می کند کل این هستی را

    درک این عظمت خداوند مافوق تصور است و البته این نسیان و فراموشی ام هم بسیار عجیب است.

    فراموش کردن پروردگار

    آنقدر برای تجربه این جهان مادی هیجان داشتیم که سر از پا نمی شناختیم

    حال که پروردگار فرمود: آیا من رب شما نیستم؟

    وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ

    و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهى دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم. اعراف 172

    امان از فراموشی

    از آن لحظه ای که چشم گشودیم کسی دیگر را رب و همه کاره خود دیدیم، به کسان دیگری دل بستیم، روند فراموشی رفته رفته شدت گرفت و افکار ظهور کردند و هیاهو و قیل و قال بیرون و اطرافیان ما را از اصل مان دور انداخت،

    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

    باز جوید روزگار وصل خویش

    حال که موسم تذکر و یاد آوری است

    موسم تزکیه است که؛ قد افلح من زکاها

    این پروژه یعنی پاکسازی و یادآوری

    یادآوری قدرتهای درونی که از خاطر بردیم یا از خاطرمان بردند، در هر صورت باید دوباره خود را باز جوییم

    باید به یاد آوریم که ؛ که هستیم

    روزها فکر من اینست و همه شب سخنم

    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟

    زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

    بکجا می روم آخر بنمایی وطنم

    خدایا در هر لحظه به هدایت و راهنمایی ات محتاج و محتاج تر می شوم

    حال که همیشه تو با بنده هستی، این بنده هستم که با تو نیستم و آگاهی ام را معطوف ذهنیت و مادیات می کنم.

    الهاماتی که به وضوح شنیدم را به یاد می آورم؛

    یادم هست که سال پیش خیلی خوب بر روی ذهن و باور هایم کار می کردم و به یک سطحی از احساس خوب پایدار رسیدم که زیبا بود، حسی درونم می گفت که به سوی قلعه نو خرقان بروم برای خودشناسی بیشتر، یکی دو هفته ای آنرا به تاخیر انداختم، با دوستم به لفور رفتم، اما باز این احساس مرا به سوی سفر به سوی آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی و تنهایی فرا می خواند.

    خلاصه کنم که از زمان تصمیم تا قدم گذاشتن در مسیر کمتر از 12 ساعت طول کشید، در مسیر بر سر مقبره بایزید بسطامی توقفی کردم، اما گویی مقصد جای دیگری بود، ظهر به مقبره شیخ ابوالحسن رسیدم، در کمتر از نیم ساعت جذب درویشی عارف شدم و با او هم غذا شدم، سپس برای مدت کوتاهی میهمان خانه اش شدم( هدایتیِ هدایتی)

    اما راهم به سمت جنگل ابر و تنهایی و شب کشیده شد. اکنون که نگاه می کنم، اصلا هیچکدام این رفتارهایم منطقی نبود، انگار کسی قلاب را می کشید و خودم را بی اراده می دیدم، مسیر را تا بالای کوه ادامه دادم و بر لب ساحلِ دریایی از ابر نشستم، عزیزانی از مردمان خونگرم جنوب را دیدم و لحظاتی با هم همکلام شدیم و ایشان مرا به خربزه ای شیرین میهمان کردند، چقدررررر خوشمزه بود و چسبید، دوباره مسیر را برگشتم و به پایین دست رفتم، در دل دریایی از ابر و درخت

    جایی دنج و کناره را برای کمپ انتخاب کردم و اردو زدم.

    اوایل شب بود که تازه غذایم را خورده بودم، احساسی بهم گفت: برو آن جلوتر، بالای آن درختی که پیشتر دیده بودی.

    اصلا مقاوتی نداشتم و رفتم.

    دقایقی گذشت که صدایی را در زیر درخت شنیدم، خدای من، خرس!!!!

    موهای سرم از ترس سیخ شده بود ولی نتوانستم فریادی بزنم! گویی قرار بود در آن لحظه آنجا باشم و درسی بگیرم

    الآن خوب آن درس را به یاد دارم : همه چیز خود اوست و قدرت همه چیز در دست اوست

    بماند آن شب و ترس هایش و مقاومتم در برابر نجواهای ذهن در چادرم …

    فردای آن شب رطوبت هوا بیشتر شد و شبنم به مانند باران همه چوبها را خیس کرده بود، آنجا بود که دو خواسته دیگر برایم واضح شد، یک. ای کاش بنزینی و یا آتشزنه ای داشتم! دو. ای کاش هوا صاف می شد و می توانستم جنگل و درختانش را به وضوح ببینم.

    این دو خواسته از ذهنم گذشتند و به آنها توجه آنچنانی نداشتم و مشغول مطالعات و کارهای خودم شدم.

    صبح روز بعد برای گشت و گذار در جنگل حرکت کردم، هنوز چند قدمی از چادرم دور نشده بودم که متوجه سبک شدن غلظت مه و ابرها شدم!

    ابرها داشتند کنار می رفتند و آفتاب دیده می شد، خدای من!!!! می توانستم دامنه های درختان و جنگل را در اطراف ببینم، گویی دستی ابرها را کنار می زد و سر سبزی با طراوتی از درختان را به چشمان هدیه می داد که سر مستم می کرد، در آن لحظات اجابت نهایت شعف را تجربه می کردم، جای همه شما خالی …

    در مسیر برگشت از هر راهی که دلم می خواست می رفتم، دقیقا یادم هست که مسیر کناری یک درخت را در پیش گرفتم و چند قدم جلوتر رفتم و جای آتش افرادی که قبلا آنجا بودند را دیدم که یک دفعه چشمم به بطری پر از ژله آتشزنه ای افتاد، چشمانم از تعجب گرد شد، ذذوق کرد و شششششکر

    خدایا چه تجربه هایی منحصر به فردی را به بنده ات هدیه کردی، گویی در آغوش تو بودم، هر چند ذهن هم مشغول به کار بود و تلاشش را برای تخفیف اثر آن لحظات ناب می کرد. اما تسلطی نداشت، آنجا یکسره قدرت در دستان تو بود، و بنده تسلیم تو شده بودم.

    فکرش را که می کنم قلبم باز می شود؛ الهامی به تو بگوید که تو باید به سمت فلان جا بروی، تو اول گوش نکنی، اما در نهایت عمل کنی و اینهمه همزمانی، درک، برکت و ایمان

    این تجربه، قله ای برای ایمانم شد و بارها آنرا به یاد خودم می آورم و درباره اش می نویسم، تا آگاهانه گفتگوهای ذهن و نجواها ناامید کننده اش را خاموش کنم، چه راست می گوید خدا که این شیطان برایمان عدوٌ مبین است.

    اینهمه کار می کنی و سعی بر جهت دهی کانون توجه ات داری باز می بینی در یک موضوع چنان قیل و قالی راه می اندازد و شلوغ کاری می کند، چنان بر طبل ناامیدی و ترس و کمبود می کوبد که نگو و نپرس

    آری این مسیر، مسیر تذکر و یادآوری است، مسیر به یاد آوردن پروردگار است، همان رب یکتا، صاحب و فرمانروای تمام هستی، آنکه در تک تک ذرات هستی هویداست و می جوشد.

    موارد واضح دیگری از این معیت پرودگار و این ندای درونی را در نوت گوشی ام نوشتم و بارها می خوانم تا به یاد خود بیاورم نعمت پروردگار را

    و اما به نعمت ربک فحدث

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    مهندس مافی گفته:
    مدت عضویت: 340 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و فعال. من هر روز منتظر فایل دانلودی جدید هستم که بسیار به جا مریم خانم زحمت می کشن و این فایلها را داخل سایت می گذارن چقدر محتوای این فایلها ارزنده هست و بسیار کاریردی.. من با تمام وجود از این فایلها استفاده می کنم و خداوند را هزاران بار شاکرم که با استاد عزیزم و سایت بسیار عالی آشنا شدم به آسانی با عمل به این آموزشها روز به روز به خواسته هام میرسم قبل از آشنایی با استاد یعنی سن 46 سالگی خیلی به سختی به خواسته هام می رسیدم یا اصلا نمیرسیدم ولی کمی دقت به این قوانین برای بنده زندگی بسیار آسان شده است امروز یک فایل جدید گام هفتم مهاجرت به مدار بالاتر داخل سایت آپلود شد که بسیار مشتاقم تا آن را گوش بدهم خدارا هزاران بار شاکرم و از شما استاد عزیز که دستان خداوند روی زمین برای من هستید بسیار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1492 روز

    خدا جونم سلام

    خودت می دونی بدون تو هیچ م.

    پس تو بگو که بنویسم می خوام رد پا بزارم ، اینققققققققدر رد پا در آینده نزدیک اینجا ببینم که وقتی از بالای بالا این رد پاها رو نگاه می کنم حظ کنم ، به خودم بیالم و با تو حرف بزنم و بگم آخ جون که منو به فرشته‌هات نشون میدی، آخ جون که اینققققققققدر باارزش شدم ، خدا جونم متشکرم مرسی.

    از وقتی درک کردم که فقط باید رو خودم کار کنم و من فقط مسؤل شخص خودم هستم ، نه همسر ، نه فرزند ، نه پدر، نه مادر ، نه هیچ کس، فقط خودم…

    دارم هرروز به خودم میگم حواست باشه که حرف زدن انرژی ی، تو رو هدر میده، فقط رو خودت کار کن اونوقت با نتایج حرف بزن،

    استاد اینققققققققدر این روزا برام داره ثابت میشه.

    اینقدر سکوت برام پیشرفت کارم رو سریع تر کرده.

    اینقدر آدم های اطراف م بارها نتایج م رو دیدن که ازم بارها می پرسند تو چطوری داری انجام میدی، اما بازم جوابشون سکوت و سکوت.

    می خوام اینققققققققدر تغییرات ببینم که نزدیکان م التماس کنند تو چکار می کنی اونوقت که زمانش میرسه من بهشون بگم.

    استاد متشکرم

    خدا جونم متشکرم

    دارم از زندگی لذت می برم

    خدایا شکرت که اینققققققققدر خوشبختم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    سلام خدمت همراهان عزیز.

    مهمترین نکته‌ای که در این فایل دریافت کردم این موضوع هست که ما مسئول خوشبخت کردن یا بدبخت کردن دیگران نیستیم و نه تنها مسئول نیستیم بلکه اصلا توانایی خوشبخت کردن یا بدبخت کردن دیگران رو نداریم. دیگران یعنی نزدیک ترین افراد به ما مثل همسر و پدر و مادر و فرزند و خواهر و برادر تا هر فرد دیگه‌ای. ما نمی‌تونیم کسی رو خوشبخت کنیم. نمی‌تونیم کسی رو هم بدبخت کنیم. این یعنی به دیگران کمک نکنیم؟ اگر با این دیدگاه کمک می‌کنی که زندگیش رو تغییر بدی و خوشبختش کنی صد در صد در اشتباهی چون ممکنه که تو حتی یک ماشین برای برادرت بگیری و به قول خودت بهش کمک کردی اما ممکنه اون از ماشین استفاده کنه و تصادف کنه و بمیره. این نشون میده که توانایی کمک کردن و یا حتی ضربه زدن به دیگران رو نداریم. اما این موضوع به این معنا نیست که کمک نکنیم یا کمک کردن اشتباه هست، نه ما کمک می‌کنیم انفاق می‌کنیم طبق گفته قرآن به نزدیکانمون اما نه به این دلیل که زندگی فرد رو تغییر دادیم بلکه با این نیت که وقتی به دیگران کمک می‌کنیم در واقع داریم به خودمون کمک می‌کنیم و داریم خودمون رو خوشبخت می‌کنیم و باعث میشه احساس خوب بیشتری داشته باشیم.

    موضوع دیگه این هست که اجباری وجود نداره که افراد چه نگاهی داشته باشن. همه آزاد هستن هر دیدگاهی که می‌خواهند رو داشته باشند. چه به نفعشون باشه چه به ضررشون باشه. افراد آزادند که هر دینی که میخوان رو داشته باشن. هر تفکری که میخواهند رو داشته باشن تا زمانی که به دیگران آسیب نمی‌رسانند. یعنی اگر میبینی که روحانی‌ای وجود داره که میگه آمریکا شیطان بزرگ هست یا استکبار جهانی هست خب بگذار این دیدگاه رو داشته باشه. اگه تو دوست نداری این دیدگاه رو و به تبع نتایجی که با این دیدگاه تو زندگیش گرفته و میگیره ازش اعراض کن. نه اینکه بری تغییرش بدی که تو اشتباه می‌کنی من درست میگم. نه اینکه بری باهاش بحث کنی. نه اینکه بخوای مجبورش کنی یک جور دیگه فکر کنه. هر کس نتایج افکار و اعمال و رفتار خودش رو میگیره. اگه بر این باور هستی که اون فرد در مملکت قدرتی داره و این دیدگاهش به ضرر ما هست این یعنی شرک. هیچکس در زندگی ما تاثیری نداره و ما نتیجه دیدگاه خودمون رو می‌گیریم فارغ از اینکه اون افراد چی میگن. از طرفی اگر دنبال ثابت کردن خودمان به دیگران هستیم در مسیر اشتباه هستیم. اگر دنبال بحث کردن با دیگران هستیم در مسیر اشتباه هستیم.

    در مورد راهنمای درون که با ما صحبت می‌کنه و خیر و شرمون رو بهمون الهام میکنه، واقعا استاد رو تحسین می‌کنم که حتی در بازی پینگ پونگ هم از این نیرو کمک میگیره که چطور بازی کنه که امتیاز بگیره و برنده بشه. در مورد خودم بارها شده که در یک پروژه ای کاری بودم یا موضموعات دیگه و اتفاقاتی که تو زندگیم افتاده و دلیلش رو متوجه نمیشدم و میگفتم چرا اینطوری شد و خدایا نمیدونم چه اتفاقی افتاده چطور باید از این مسئله گذر کنم و .. و بعدش درمدت زمان کوتاه جوابش بهم الهام شده و یا بعضی موقع‌ها در زمان بلند مدت جوابش بهم داده شده. صورت های دیگه‌ای هم داشته مثلا با یک فرد برخورد میکردم که یک صحبتی میکرد و دقیقا پاسخ این مسئله رو بهم میداد تو حرف‌هاش بدون اینکه من ازش چنین سوالی رو بپرسم و بدونه که من چنین مسئله‌ای تو زندگیم داشتم.

    یک نکته دیگه هم این موضوع منطقی هست که استاد میگه که اگه از حرف‌های من خوشت نمیاد تق مرورگر رو ببند. من اصلا نه میخوام خودم رو به تو ثابت کنم و نه بحثی دارم. بنابراین اگه ما از موضوعی خوشمون نمیاد خب دنبالش نکنیم و اعراض کنیم حالا هر کسی میخواد باشه. قسمت خیلی منطقی حرف استاد این هست که میگه من یک سری افکار و ایده دارم و بر اساس اونها نتیجه گرفتم و هزاران نفر هم نتیجه گرفتن و دارم بیانش میکنم. افراد یا استفاده میکنن از این دیدگاه و نتیجه اش رو تو زندگیشون میبینن یا اگر موافق نیستن خب استفاده نکنن و فایل رو شیفت دیلیت کنن و حذف کنن. من دنبال اثبات کردن خودم به شما نیستم.

    البته که استاد درست میگن این موضوع رو اما گاهی اوقات میشه در مورد بعضی از دیدگاه‌های استاد برای خود من سوال بوجود میاد. مثلا یک موضوعی رو در فایل‌های آموزشی شنیدم از استاد بعد در سریال سفر به دور آمریکا یا زندگی در بهشت یا در نحوه مدیریت سایت میبینم به اون نکته عمل نمیشه و یا یکجور دیگه‌ای هست. بعد برام سوال ایجاد میشه که آیا من اشتباه درک کردم یا استاد داره یکجور دیگه عمل می‌کنه؟ نمونه‌اش هم همین بحث استفاده کردن از آموزه‌های استاد بود که استاد میگفت من راضی نیستم کسی که بها محصولات من رو نداده از محصولات من استفاده کنه و برای افراد دیگه که عضو خانواده‌اش نیستن منتشرش کنه و میگفت برای خودتون اصول مشخص کنید که اگه اذیت میشوید از اینکه کسی دزدی کنه از شما، شما هم باید اصولت این باشه که از کسی دزدی نکنی، اگه ناراحت میشی کسی بزنه تو صف شما هم باید اصولت این باشه که نزنی تو صف. بر اساس همین باور، من در کسب و کار قبلیم گفتم که این فضایی که برای بازی آنلاین در ایران ایجاد کردیم و افراد میان بازی میکنن مبتنی بر بازی‌های کرک شده هست. یعنی در بازار ایران (و البته روسیه و یک سری کشورهای دیگه) اغلب بازی رو نمی‌خرن و از نسخه‌های کرک شده استفاده میکنن اغلب نه همه. بعد من گفتم من خودم از اینکه کسی محصولاتم رو دزدی استفاده کنه ناراحتم پس نباید از بازی‌های کرک شده که دزدی محسوب میشن استفاده کنم و درسته بازار ایران به این شکل هست اما من باید مسیر درست رو برم یعنی باید برم سمت بازار بازی ارجینال و این کار رو انجام دادم اما تعداد بسیار اندکی بازی اورجینال رو در ایران دارن و در این فضا بازی میکنن. عملا منی که در بازی‌های کرک شده حداقل 30000 هزار گیمر رو داشتم هندل میکردم در ارجینال پس از یکسال فعالیت 400 نفر استفاده میکردن و کسی نمیومد بازی کنه و تقاضا و بازارش کم بود. و من گفتم بر اساس این اصولی که دارم که نباید کرک شده استفاده کنم و مجبور شدم از علاقه‌ام و مسیری که یک عالمه مهارت درش داشتم بگذرم و برم سمت یک کسب و کار دیگه که البته من روی باورهای مالیم کار می‌کردم و کسب و کار دیگه‌ای که بهش هدایت شدم نتیجه‌ی اون باورها بود و بهش علاقه داشتم ولی نه در حد بازی‌های کامپیوتری آنلاین. از نظر روحی اذیت شدم چون از علاقم گذشتم ولی این تغییر به رشدم کمک کرد و دیگه درآمدم از بازی‌های دزدی نیست و بلکه کاملا حلال هست و از آموزش آنلاین و انجام پروژه‌های کامپیوتری آنلاین هست و خیلی چیزها یادگرفتم. بعد وقتی نحوه‌ی عملکرد استاد رو در سایتش بررسی کردم دیدم که با اینکه استاد خودش میگه راضی نیستم کسی از محصولاتم به صورت دزدی استفاده کنه اما در سایت خودش آهنگ‌های تجسمی‌ای رو قرار داده که برای خودش خرید کرده و مربوط میشه به یانی و آهنگسازان دیگه دنیا و افراد سایت دارن بدون اینکه بهاش رو پرداخت کنن از این موسیقی‌ها رایگان استفاده میکنن. بعد این سوال برام بوجود که چرا استاد اینطوری عمل میکنه؟ نکنه منم باید تو بازار بازی انلاین کرک شده می‌موندم؟ بعد گفتم نکنه من اشتباه درک کردم این موضوع رو؟ نکنه استاد یک منظور دیگه‌ای داشته؟ خوشحال میشم که استاد به این سوال من جواب بده که داستان از چه قرار هست و کجای موضوع رو درست درک نکردم.

    عاشقتونم و براتون بهترین‌ها رو میخوام و خداوند ره‌گشای مسیر زندگیتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فاطمه ش گفته:
    مدت عضویت: 1676 روز

    به نام خدای مهربان

    یکی از مهمترین بخش های این فایل، همون راه ارتباط با خدای درون بود. در این زمینه، من بعد از کار کردن روی دوره عزت نفس نتایج خیلی بهتری گرفتم نسبت به قبل مخصوصا بخاطر باور “همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم”

    این باور رو من خیلی دوست دارم و از وقتی که روش کار کردم رابطه ام با خداوند خیلی بهتر از قبل شده

    قبلا ذهن من هزار و یک بهانه داشت برای اینکه من رو لایق دریافت هدایت های خداوند ندونه اما این باور انگار یه دیوار بتنی جلوی مسیر تمام اون بهانه ها کشید و همه رو قطع کرد.

    و راجع به این مسئله که تجربه های قبلیمون رو بزاریم کنار، من تا حالا بهش فکر نکرده بودم.

    این دقیقا همینه که ما روی خودمون حساب نکنیم بلکه روی نیرویی حساب باز کنیم که از همه چیز آگاهه، بسیار مهربانه و بزرگترین قدرت جهان هستیه.

    موضوع بعدی این هست که من خیلی موقع ها فکر میکردم این هجوم افکار منفی بخاطر اینه که من به اندازه کافی روی خودم کار نکردم و شاید یه مقدار نا امید میشدم. اما اینکه امروز فهمیدم که افکار منفی همیشه هستن و ما باید با جایگزینی باور های درست قدرتشون رو کم کنیم بهم مژده داد که ایراد از من نیست.

    و نتایجی که من در مورد کار کردن روی باور های مالی گرفتم:

    در نگاه اول، ذهن میگه که ببین نتیجه خاصی نگرفتی و … که ناامیدی ایجاد کنه

    اما چیزی که هست، اینه که من تا همین یک ماه پیش هیچ راهی برای کسب درآمد نداشتم و اون موقع کنترل ذهن خیلیییی برام سخت تر بود؛ اما الان به راهی که اتفاقا خیلی هم دوستش دادم هدایت شدم و حتی درآمد هم ازش کسب کردم؛ منتها این درآمد کمه و من میخوام بیشتر بشه

    بحث اینجاست که الان به لطف خداوند بخاطر شرایطی که پیش اومده کنترل ذهن و باور کردن اینکه من ثروتمند میشم برای من خیلی راحت تره و این یک معجزست که من بخاطرش سپاسگزار خداوندم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 749 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.

    درود خدمت همه دوستان عزیز و متعهد .

    درود خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و بزرگوار .

    گام ششم پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر

    لا اکراه فی الدّین

    سوالات .

    1. راه های ارتباط با راهنمای درون چیست و مهم ترین باور برای فعال کردن این راهنمای درونی چیست؟

    رفتار هماهنگ با قانون در مواقع برخورد با ناخواسته ها چیست؟

    اولین و مهمترین باور اینه که ما به وجود این هدایت و راهنمای درونی باور کنیم و رفته رفته این باور رو با روند تکامل بهش قدرت بیشتر بدیم تا کم کم از منطق ها وتجربه های ذهن خارج بشیم.

    کاری که من انجام می‌دهم اینه که سعی میکنم اول باورش کنم و بعد برای هر کاری از این نیرو در درونم استفاده کنم ، فرقی نمی کنه چه کاریه و چقد بزرگ یا کوچیکه مهمه یا یه چیز معمولیه . فکر میکنم همه ما این تجربه رو داریم که یه اتفاقی برامون پیش اومده بعد گفتیم عه به دلم افتاد این کارو انجام بدم ببین انجام ندادم الان فلان شد یا اینکه میگن چی شد چجوری مثلاً این کارو انجام دادی و این نتیجه رو گرفتی ، جواب ما اینه که هیچی یهو به دلم افتاد که این کارو انجام بدم و منم بیکله انجام دادم .

    این همون نیروی هدایت درونی که فکر میکنم همه انسانها بارها تجربه ش کردن . من الان برای کارهای کوچیک و معمولی سعی میکنم که بهش اهمیت بدم اما کارهای مهم و حیاتی تر رو قطعاً بهش گوش میدم و میرن توی دل کار اما باید برام فرقی بین چیزهای معمولی و بزرگ نباشه اینجوری هم صداش رو بهتر می‌شنوم و هم نجواهای ذهنیم رو بهتر خفه میکنم .

    2. آیا لازمه ماندن در احساس خوب، مدیریت کردن همیشگی گفتگوهای ذهنی است؟ اگر بله آیا این امر اصولاً امکان پذیر است و چگونه؟

    قطعا و صددرصد جواب من بله است ما باید همیشه گفتگو ها و نجواهای ذهن رو مدیریت کنیم چون روی باورهای محدود و مخرب تنظیم شده اگه همیشه حواسمون بهش نباشه و مدیریتش نکنیم قطعا برمیگرده به پیش فرضی که از بچگی آپدیت شده .

    اگر همیشه مدیریت بشه همیشه توی احساس خوب هستیم .

    آیا باوری وجود دارد که با ایجاد آن، به صورت خود به خود گفتگوهای ذهنی ما مدیریت شود؟

    من سوالات رو قبل دیدن فایل خوندم و اونجوری که فکر میکردم جواب دادم و فکر میکردم میشه با باور درست یه جوری مدیریت کرد که نجواهای ذهنی بخودی خود مدیریت شود اما جواب استاد بله نبود و درکم از این موضوع بهتر شد

    و استاد کاملا درست میگن که نمیشه باوری رو ایجاد کرد که گفتگوهای ذهنی ما خودبخود مدیریت بشه و مثبت بمونه چون اگه ولش کنیم خودبخود بد میشه اونم بخاطر باورهایی هست که بازم توی بچگی وارد ناخوداگاهمون شده .

    3. وقتی با اینکه روی باورهای خود درباره ثروت کار می کنیم اما هنوز به موفقیت مالی نرسیده ایم، از کجا بدانیم که هنوز ایراد کار، از باورهای محدود کننده ما درباره ثروت است تا نا امید نشویم و مسیر را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهیم؟

    اگر روی باورهای خود درباره ثروت کار کنیم از همون اول نشانه ها خودشون رو نشون می دهند می‌توانیم با دیدن نشانه ها متوجه بشیم که در مسیر درست قرار داریم و بخودمون بگیم که این نشانه ها نبودن و از وقتی داریم روی خودمون کار می‌کنیم بوجود اومدن و متعهد بشیم که بیشتر روی خودمون کار کنیم تا آرام‌ آرام‌ نتیجه های کوچک بوجود بیاد و بعد ایمانمون قوی تر میشه بعد بیشتر روی خودمون کار کنیم بعد نتایج بزرگتر میشه و این روند رو تا ابد ادامه بدیم .

    متوجه باشیم که وقتی دیگه روی خودمون متعهدانه کار نکنیم دوباره نتایج از بین می‌روند. و امکان ندارد که ما روی باورهامون کار کرده باشیم و تبدیل به نتیجه نشه و اگه نتیجه نیاد یعنی ما روی باورهامون کار نکردیم و فقط حرف می‌زنیم، روی باور کار کردن یعنی تبدیل به عمل بشه نه فقط حرف ، وقتی روی باورهامون کار می‌کنیم رفتار ما عوض میشه و موجب انجام کارهایی میشه که منجر به آمدن‌ نتایج مالی میشه.

    4. من به شدت دوست دارم در مسیر علاقه هایم حرکت کنم اما یکی از باورهایی که مرا متوقف نگه داشته این نگرانی است که اگر من بر مسیر خواسته های خودم تمرکز کنم یا آن را اصل قرار دهم، ممکن است در این مسیر به عزیزانی مثل همسر و فرزندم آسیب بزنم. چون من به شخصه از عهده مدیریت تضادهای احتمالی در مسیر بر می آیم اما نگرانم که این تضادها به همسر و فرزندم آسیب وارد کند. با چه منطقی این نگرانی را از ذهنم دور کنم و احساس عذاب وجدان نداشته باشم؟

    به نظر من‌ این همون نجواهای ذهنه . وارد مسیر علاقه شدن و توی اون کار کردن ربطی به ضربه زدن به کسی ندارد و اگه اون مسیر مورد علاقه کاری باشه که قانونی باشه و خطرناک نباشه .

    این واژه تضادها که استاد استفاده میکنن چیز خطرناکی نیست تضادها یعنی مسئله ها ناخواسته ها و وقتی مسئله ای پیش میاد حتما راه حلی هم داره یا خواسته ای ایجاد میکنه وقتی خواسته ایجاد شد دیگه تمرکز از روی ناخواسته برداریم و تمرکز روی خواسته و راه حل بزاریم و باورهامون و تمرکزمون رو همجهت با خواسته هامون قرار بدیم و پاداشش که مهارت بیشتر و موفقیت بیشتر میشه رو دریافت میکنیم اعتماد بنفسمون بالاتر میره مسئله حل کن تر میشیم و تبدیل به شخصیت با کیفیت تری میشیم و این رشد نتایج مالی هم به همراه دارد .

    5. چگونه هم در مسیر خوشبختی خودم حرکت کنم و هم مراقب باشم که این مسیر مانع خوشبختی خانواده ام نشود؟

    وقتی در مسیر خوشبختی خودمون حرکت می‌کنیم بنظر من خانواده مون هم تحت تاثیر افکار و باورها و شخصیت ما قرار می‌گیرند و اونها هم بهتر میشن و اصلا جای هیچ نگرانی وجود ندارد حرکت در مسیر خوشبختی همیشه احساس خوب به همراه دارد احساس خوب موجب بوجود آمدن اتفاقات خوب در زندگیمون میشه حالا هر اتفاقی پیش بیاد خوبه و اتفاق بدی وجود ندارد بلکه نحوه نگاه ما به وقایع نشون دهنده اینه که نتیجه خوب یا نتیجه بد ایجاد میکنه .

    ما اگه عینک بدبینی رو از چشمامون برداریم و به نحوی به اتفاقات نگاه کنیم که احساس خوب بهمون بده و بتونیم یه نکته خوب و زیبا توش پیدا کنیم همون اتفاقات به ظاهر بد هم برای ما تبدیل به نتایج خوب می‌شود.

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    با سپاس از همه دوستان و استاد عزیز .

    با سپاس از خداوند بزرگ .

    باسپاس از خانوم شایسته عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز عالی دیگر الهی شکرت

    پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    گام ششم

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    گوش دادن به الهامات درون

    گوش دادن به الهام تکامل می خواهد این که بپذیریم و قبول کنم اولا یک خدای دارم که با کمک خواستن از آن همه کار ها را انجام داده می توانم

    دوماً عمل کنم به صورت تکاملی

    خییلی اتفاقات در زندگی من افتاده که وختی ابهامی شده بهش عمل کردم نتیجه خیییلی متفاوت شده با وجود این که در ظاهر انجام آن کار غیر منطقی بوده

    و جای های بوده که ترسیدم عمل نکردم و بعد دیدم که چقدر خب می شد اگر به الهامات عمل می کردم

    و حالا که مدارم به صورت تکاملی بالا می رود ایمان من هم به همان میزان قوی تر می شود الهی شکرت

    این که از تجربیات گذشته در زندگی استفاده میکنیم و بعد نتیجه نمی گیریم بخاطری قانون نیست بخاطری این است که نخواستم صدای درون و الهامات را بشنویم

    قانون خداوند قانون بدون تغییر است

    این ما هستیم که فیلتر می می گذاریم

    در صورت که قانون خداوند این طور عمل نمی کند

    شاید حالا چیزی تغییر کند که به ظاهر ناجالب باشد ولی اگر من روی خودم کار میکنم برای من خیر است

    الخیر فی ما وقع

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: