مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 50
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-53.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-08 01:03:072025-01-10 06:46:26مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدفشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله مهربان و هدایتگر به سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت و حال خوب
سلام به استاد عزیزدر این خونه زیبا موتور بی نظیر خونه تمیز چقد تابلو ساحل زیباست و این فایل های مهم و با ارزش نکات مهم
=تنها زمانی به خواستمون میرسیم که در مدار اون قرار بگیریم
=اگر به یه هدفی میخاییم برسیم باید عشق علاقه به اون کار داشته باشیم و از انجام دادن اون کار لذت ببریم
=برای رسیدن به یه هدف باید بها پرداخت بشه مثل انرژی که از بین نمیره و از شکلی به شکلی دیگه در میاد
=ایمانی که عمل نمی اورد حرف مفت است ایمان نیست
=اگر میخای در هدفت به نتیجه عالی برسی باید تمرکز تمام در اون کار بزاریم و حرکت کنیم
=برای رسیدن به هدف بزرگ باید بها پرداخت و ایمان نشون داد باید تمرکز زیاد گذاشت برای اون هدف
=ایمان و توکل یعنی در احساس خوب بودن و انجام دادن کاری اگه احساس خوب نیست یعنی ایمان نداریم
=با برخورد به ناخاسته ها خاسته ها بوجود میاد با برخورد به تضاد خاسته ها بوجود می اید
=چجور دلها نرم میشه برای ما کارها انجام میشه موقعی که ایمان داشته باشیم باور درست داشته باشیم به ایمان
=باید ایده های حرکتی که بهمون گفته میشه رو انجام بدیم و با ایمان حرکت کنیم
=در هر مسیری هستیم شروع میکنیم باید بها بپردازیم و از راه درست چیزی بخرسم و بدست بیاریم
=وقتی اماده باشیم خداوند خودش هدایت میکنه برای شنیدن صحبت های نکات مهم
=وقتی ایمان هدف داریم در مسیردرست باشیم خداوند هدایت میکنه به مسیرهای درست وشرایط درست
=اگر میخاییم به موفقیعت پایدار برسی در مسیر درست حرکت کنید و ایمان داشته باشید و بها بپردازید
=اصول اصل یعنی هر چیزی برای خودمون میخاییم برای دیگران هم بخاییم
=به هر چیزی توجه کنیم از اصل و اساس اون وارد زندگیمون میشه
=اگر ما تغییر کنیم به جایی هدایت میشیم که ب وضعیت فرکانسی ما یکی باشه
=تا وقتی ناسپاس باشید جهان چیزی نمیدهد
=شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند
=وقتی فرکانس هامون تغییر کنه باورهامون و افکارمون تغییر میکنه خداوندو جهان مارو هدایت میکنه به جای بهتر مکان بهتر
من بها پرداختم و الان هم در حال پرداختن بها هستم که هم میگن نکن برای تغییر شغل بیمه ای که همه میگن ولی من هدف جدیدی شروع کردی هدف که عاشقشم و بهاشو دارم میپردازم با عشق هم میپردازم شغلی که دقیقن شغل مثل شغل استاد در بندرعباس با حقوق بالا و همه امکانات ولی با ایمان حرکت میکنم قبلن انجام دادم بها دادم و الان بهای بزرگتری دارم میپردازم چون هدفم بزرگتره
به اندازه ای که بها دادم برای دوره های شما نتایج بی نظیر گرفتن و هر روز هر روز داره نتایجم بیشتر میشه
این که میگید تو شبکه های اجتماعی نیسیتد من الان درک میکنم قبلن درک نمیکردن و الان واقعن اصلن نمیرم اصلن یعنی هیچی نه اجتماعی نه اهنگ نه تلوزیون واقعن وقت نمیکنم برام و دوست ندارم زمانمو برای چیز های الکی بزارم
چقد ایمان چقد خلوص خدایا خودت هدایت کنه بهتر به خودت وصل بشم و رابطه توحیدیم قوی تر شود
سپاسگذارم برای این نکات مهم و یادآوردی دوباره پرداخت بها برای رسیدن به هدف
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
به نام یگانه فرمانروای جهان هستی.عاشقتون هستم استاد عزیز.انشالله که همیشه برقرار و پیروز باشید.دقیقه 32 به بعد عجب لحظه ای بود شاید بالای 50 بار دیدم که شما به اندازه 6 مرتبه که 4 مرتبه پشت سر هم فرمودید استعداد مهم نیست.دیوانه شدم از خوشحالی.بعد از دیدن این ویدئو اصلا بدون اینکه برادرم اطلاع داشته باشه از این قضیه به من گفت فیلم فارست گامپ رو ببین خیلی قشنگه.شب که رفتم فیلم رو دیدم گفتم wow.باورم نمی شد که اینجوری و با این سرعت درک کنم که استعداد مهم نیست.درپناه حق باشید استاد عزیز.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و تمام دوستان هم فرکانسی
الله اکبر از این همه ایمان و شجاعت سیدحسین عباسمنش
استاد ایمان و شجاعت بی نظیر شما منو به این وا داشت که همون اول فایل رو پاز کنم و بیام کامنت بزارم
من توی فایلهای دیگه داستان زندگیتون و مهاجرتتون از بندرعباس به تهران رو شنیده بودم و هربار تحسینتون میکردم و در تعجب بودم که چطور ممکنه این حد از ایمان چطور ممکنه این همه اعتماد و اطمینان به خدااا
خدای من چه بنده هایی داری و بیخود نیست این همه نعمت به بنده بی نظیرت دادی نوش جونش گوارای وجودش حقش بوده و هست
امروز که دوباره تو این فایل داستان مهاجرت به تهران رو گفتین با اینکه شاید بیشتر از ده ها بار شنیده بودم ولی همچنان در بهت و حیرتم از شجاعت و ایمانتون اصلا نمیتونم باور کنم چی میشه که با این اطمینان و اعتماد به الله حرکت کردین چی میشه که به نجواهای شیطان اجازه حضور نمیدین چی میشه که انقدر ثابت قدم حرکت میکنین بدون داشتن الگویی
واقعا شگفت انگیزه استاد اصلا نمیدونم چجوری باید احساسمو بگم
من دیگه حرفی برای گفتن ندارم
سلام و درود به شما رها عزیز.
سال نو بر شما مبارک. از درگاه خداوند بهترین نعمات و شادمانه ترین لحظات رو برات در این سال آرزو میکنم.
امروز داشتم یه مطلبی رو آماده میکردم که بذارم برای داستان هدایتم. یه جاش این جمله از آیه 10 سوره یونس رو نوشتم. «وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ» بعداً سایت رو چک کردم دیدم کامنت دارم. دیدم خانم سعیده شهریاری برام کامنت نوشته و یه ماجرایی رو برام تعریف کرده بود و وسط کامنتش همین آیه رو نوشته بود. «وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ» و الان که داشتم توی سایت میگشتم عکس پروفایل تون توی صفحه اصلی سایت نظرم رو جلب کردم و زوم کردم و خدای من ، چه پیامی داری برام که امروز 3 بار این آیه رو برام فرستادی «وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ»
از شما متشکرم بخاطر انتخاب این عکس برای عکس پروفایل.
واقعاً خودم الان شگفت زده ام، نمیدونم چی بگم.
سلام حمید عزیز سال نو بر شما هم مبارک باشه و امیدوارم امسال قشنگترین سال زندگیت باشه
خیلی خوشحالم که خداوند با اینچنین آیه زیبایی با شما حرف زده و یک نشونه قشنگ واست فرستاده خود من هم این روزها درگیر موضوعی هستم و الان که پیام شما رو دیدم برای خودم این پیام شما و این آیه رو نشونه قرار میدم و محکم تر و با ایمان بیشتری راهمو ادامه میدم
در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشی
سلام به همگی
برداشت من از این فایل:
اگر خوشت نمیاد کسی باهات رفتار خاصی رو داشته باشه، رعایت اون رفتار باید یکی از اصول تو باشه.
و اول از همه باید خودت اون اصول رو رعایت کنی نسبت به دیگران.
من همش به خودم میگفتم، من از دیگران سوالات شخصی نمیپرسم، و خوشم نمیاد کسی ازم سوالات شخصی بپرسه. پس چرا گاها این اتفاق میافته؟!
دیشب توی خواب به ذهنم خطور کرد که: تو خودت آدم فضولی هستی!
دیدم راست میگه! هم من راست میگم هم اون صدا!
معمولا از دوستان و آشنایان سوالات شخصی نمیپرسم چون از یه زمانی به بعد دیدم دلم نمیخواد خیلی چیزها رو بدونم و ترجیح میدم اصلا ندونم چون ورودی منفیه و حسم رو خراب میکنه و فکرم رو مشغول.
پس معمولا سوال نمیپرسم.
ولی درباره ی اعضای خانوادم که با هم زندگی میکنیم فضول ام متاسفانه! و هی ناخودآگاه توی کارهای روزمره شون فضولی و اظهار نظر میکنم!
من باید این عادت بد ام رو درست کنم.
من این اصل اخلاقی احترام گذاشتن به فضای شخصی دیگران رو 50 50 دارم رعایت میکنم.
و نتایج ام هم 50 50 هست.
و مضر ترین نتیجه اش برای من درگیری فکری دیگران است و دور شدن از خودم.
و یک نکته ی کلیدی مهم تری که با نوشتن اومد سراغم، این هست که آیا من این اصول اخلاقی رو، درباره ی خودم رعایت میکنم؟!
اگر من مهم ترین آدم زندگی خودم هستم، آیا درباره ی خودم فضولم؟!
دیدم آره یجورایی این عادت در من نهادینه شده که فضولی خودم رو به دیگران میکنم!
البته شاید این یک بزرگنمایی باشه و تعبیر منطقی دیگه اش این هست که من در حرف زدن درباره ی خودم، صادق ام و هیچ ابایی ندارم، چیزی رو پنهان نمیکنم، حتی بعضی راز هایم رو، برون گرا هستم و این توانایی رو دارم که افکار و احساسات ام رو راحت و واضح میتونم بیان کنم. به خصوص در جواب به سوالات.
یعنی من چون جواب واقعی رو میگم، خوشم نمیاد ازم سوالات شخصی پرسیده بشه! (اینم جای بیل زدن داره)
ولی این روزا که همه اش پر از سوالم و دوست دارم توی فضای فکری خودم باشم، با این ویژگیِ خودم انگار به تضاد خوردم.
و یجورایی این توقع رو حس میکنم که انگار باید بگم دارم چیکار میکنم و ازم سوال میشه.
و فکر که کردم دیدم دوستام اصلا به اندازه ی من این ویژگی رو ندارند و اونقدری که اون ها درباره ی من میدونند من اصلا نمیدونم.
طولانی نشه، خلاصه در مسیر خودشناسی هستم و دارم خودم رو بررسی میکنم.
فهمیدم که یکسری چیزها رو هم دوست دارم برای خودم نگه دارم چون سابقا از به اشتراک گذاشتن شون پشیمون شدم.
یکسری چیزها اگر توی فضای شخصی ام بمونه ارزشش حفظ میشه.
و اصولا دوست دارم صادقانه زندگی کنم.
و حالا باید مرز درست رو پیدا کنم، مرز بین صداقت، و اینکه چه چیزی رو تا چه حد باید به اشتراک بگذارم.
و در حین ساختن فضای شخصی ام، خیلی خیلی بیشتر به فضای شخصی دیگران احترام بگذارم.
پس اگر اصول اخلاقی ام رو پیدا کردم، نه تنها در ارتباط با دیگران، بلکه دربارهی خودم هم حتما رعایت شون کنم.
چون هر طوری که من با خودم رفتار میکنم باهام رفتار خواهد شد.
و هرطور با دیگران رفتار کنم با من رفتار خواهد شد.
سلام استادان عزیزم. سلام استاد عزیزدلم استاد عباسمنش عزیز و مریم خانم شایسته عزیز.
سلام دوستان عزیز و هم فرکانسی.
چه فایل عالی ای بود استاد. این هدایت امروز من به این فایل مخصوصا الانی که دارم جلسه دوم دوره عالی 12 قدم رو گوش میدم انگار دانسته های منو تکمیل کرد و یه مثال هم برام زد از قانون. از سخنان شما.
استاد این عمل صالح، این عمل کردن رو من با این فایل فهمیدم. چقدر جالب. چقدر خوب. خدارا میلیارد ها بار شکر به خاطر این هدایت.
استاد من به تقریبا تمام چیزی که میفرمایید در مورد اینکه نخواه بقیه رو بیاری تو این مسیر فقط روی خودت تمرکز کن رسیدم.
استاد عزیزم من به اینی که فایل ها را وقتی میخری تاثیر متفاوتی داره رسیدم.
آقا من مامانم بسته روانشناسی رو خریده ولی الان که من دارم روی 12 قدم که خودم خریدم کار میکنم اصلا انگار همه چیز فرق میکنه، بهتر میفهمم.
من از روانشناسی ثروت خوب نتیجه گرفتم ولی نتیجه ی 12 قدم که تازه من قدم دوم جلسه دوم هستم، خیلی بیشتر بوده. تمام زندگی من شده الان دوره عالی 12 قدم. روزی بالای 20 بار هر جلسه رو گوش میدم.
نکته برداری میکنم. از خدا میخوام هدایتم کنه و آگاهی ها را بفهمم، قانون را درک کنم.
با این حال، هر بار گوش میدم نکته جدیدی درک میکنم.
استاد عزیزم امیدوارم هرکجا هستید شاد، سالم، ثروتمند و خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
عاشقتونم.
سلام
روز 71
باور ساختن چیزی جدا نیست از: اقداماتی عملیی هم اساس و هم جهت با آن باورها.
نتیجه باور، همیشه یک اقدام عملی است.
باور همیشه و بدون استثناء به یک اقدام عملی ختم می شود.
آنچه شما را در مدار خواسته ات ثابت قدم نگه می دارد و به موفقیت هایت دوام و ثبات می بخشد، باورهای ریشه داری است که بهای رشد آنها را به کمک وفادار ماندن به اصولی پرداخته ای که در ابتدای راه برای خود در نظر گرفته ای.
امروز چقدر بهتر درک کردم این مطالبو
خدایا شکرت استاد تشکر میکنم ازت
نتایج تو زمانی تغییر می کند که مدارت تغییر کند. تنها زمانی به خواسته ات می رسی که باورهای هماهنگ با خواسته ات را بسازی.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
و همه دوستان بینظیرم
مصاحبه با استاد 16
سوال اینه که آیا میشه فقط با تجسم کردن و تغییر باورها به هدف و خواسته مون برسیم .؟
و جواب یک ساعته و پر از آگاهی استاد اینه که مگر تغییر باورها با نشستن و خواندن چند تا ذکر ممکنه .
مگه میشه تو تجسم کنی ولی کاری نکنی و خدا درهای نعمت رو به روت باز کنه .
مگه از قدیم نگفتن از تو حرکت از خدا برکت
جواب استاد اینه که تا حرکتی نباشه تغییر باوری صورت نمیگیره .
و تا تغییر صورت نگیره هدایت نمیشی
قدم بعدی بهت گفته نمیشه .
حالا داستان خودم رو بگم تا ایمانم قوی تر بشه برای ادامه مسیر
استاد من وقتی قرار بود گواهینامه مو بگیرم خودمون ماشین داشتیم و همسرم گفت کمکت میکنم برو گواهینامه تو بگیر و از این حرفا .
خلاصه من رفتم ثبت نام کردم و کلاسها شروع شد
مربی مون میگفت تو جاده های خلوت میتونی پشت فرمون بشینی و تمرین کنی تا امتحان افسر رو راحتتر قبول بشی .
خلاصه همسر من هم نزدیک باغ مون یه جاده بودکه خیلی خلوت بودکه اونجا بهم ماشین رو چند باری داد ولی من هم خیلی نابلدبودم و بخاطر فرکانسهای نه چندان خوبم مربی خوبی هم نداشتمو همین نابلدی من باعث میشد که همسرم هر بار با من دعوا کنه و نصفه راه با قهر و ناراحتی از پشت فرمون میومدم کنار .
و توی شهر هم که به هیچ وجه ماشین رو نمیداد اون موقع ها خیلی ناراحت بودم از دستش ولی الان که فکر میکنم می بینم کارش درست بوده .
با همه این تفاسیر من افسرم رو قبول شدم و دیگه دوست داشتم که برم و رانندگی کنم ولی بشدددت میترسیدم .
و همین ترس من به همسرم منتقل میشد و اون هم حاضر نبود برای حتی پنج دقیقه ماشین رو به من بده .و خب یه سری ناراحتی هم پیش میومد پیشمون که اگر توی سایت نبودم حتما روزهای بدی رو تجربه میکردم ولی چون داشتم از آموزشهای شما استفاده میکردم سعی میکردم خیلی تو حال بد نمونم .(هرچند که خواسته رانندگی هم با توجه به آموزشهای شما در من شکل گرفت )ممنونم استاد عزیزم .
ولی استاد وقتی خواسته ای رو با دل و جون بخوای خدا درها رو برات باز میکنه وقتی تعهد تو رو ببینه اول تو باید به جهان نشون بدی که پای کار ایستادی .
یک روز من با یکی از خانومهای فامیل صحبت میکردم که بهم گفت تو پیج اینستا دیدم که یه آقایی گفته فقط برای اینکه ترستون بریزه استارت ماشین رو بزنید و اصلا راه نیفتید فقط ماشین رو روشن کنید همین .
و من هم یکی دو روز بعد همین کار رو انجام دادم و فقط ماشین رو روشن کردم و بلافاصله همسرم اومد و دعوا کرد و منم اومدم پایین .
یه روز دیگه هم همین اتفاق افتاد و همون آش و همون کاسه
ولی اشتیاق سوزان من به رانندگی بیشتر از این حرفها بود
چون بارها و بارها همسرم اینقدر منو دعوا کرده بود که من به خودم قول داده بودم که دیگه دست به ماشین نزنم ولی باز اون اشتیاقه کار خودشو کرد و من میرفتم پشت فرمون
تا اینکه اولین جلسه گفتگوی دوستان اومد روی سایت که سپیده عزیز تو کلاب هاوس گفتن خدا خیلی واضح بهم گفته من هواتو دارم تو فقط به حرف من گوش کن .
و اون صدا به من هم گفت پاشو برو با ماشین دور بزن ولی ترسها نمیذاشت
باز دوباره گفت سه باره گفت و من هر بار از ترسهایی مثل تصادف ،مثل اینکه پیچ بپیچه و من نپیچمو چیزای دیگه به خودم اجازه قدم برداشتن حتی ندادم ولی اون صدا محکمتر از اینا بود
و من بالاخره تسلیم شدم و رفتم
صبح زود که همسرم خواب بود ماشین رو برداشتم و رفتم همون اطراف خودمون دور زدم و یکم نبات خریدم و برگشتم .
توی راه تمام مدت داشتم از ذوق بال در میاوردم
اولین بار بود که بدون هیچکسی کنارم ،
داشتم رانندگی میکردم یه ترس همراه با ذوق فراوان نمیدونم حسم رو میفمین یا نه ؟
موقع برگشت هم تمام مدت شیطان میگفت احمد که خوابه نمیخواد بهش بگی ولی من تصمیم خودمو گرفته بودم و بهش گفتم و اونم باز کلی دعوام کرد و گفت آخرین باری باشه که ماشین رو برمیداری
ولی جواب من این بود که تو هرکاری میخوای بکن ولی من دیگه به حرف تو گوش نمیدم و ماشین رو برمیدارم .
استاد میخوام بگم که جهان به تلاش تو پاسخ میده .
دیگه نگم که هر بار ماشین رو برداشتم کلی حرف شنیدم کلی دعوا شنیدم ولی دیگه اون لذت رانندگی همه چیز رو برای من بی اهمیت کرده بود و من فقط به اون لذت فکر میکردم .
استاد کم کم همسرم بهم اعتماد کرد و راههای نزدیک رو اجازه میداد که با بچه ها برم تا پارک واینجور جاها ولی فقط تو محدوده خودمون .
یه روز که میخواست بره جایی و ماشین رو لازم نداشت به من گفت ماشین رو میزارم بچه ها رو ببر پارک (همون شخصی که اینهمه با من دعوا کرد)
من هم با ذوق رفتم به خواهرم گفتم حاضر بشین با هم بریم بازار .
همه راه افتادیم و توی راه گفتم کدوم بازار بریم و بچه ها یک بازار تو مرکز شهر و یه جای دور و شلوغ رو گفتن منم موافقت کردم .
توی بازار که بودم همسرم زنگ زد که بپرسه من کجایم و وقتی شنید که رفتم اون منطقه شهر خیلی تعجب کرد ولی هیچی نگفت
و اون بازار رفتن و سالم برگشتن و لذت بردن ما و تشکر کردن از همسرم باعث اعتماد اون به من و رانندگیم شد و من الان هر جای شهر رو خودم میرم با عشششق و لذذذت .
استاد من این رانندگی رو برای خودم درس زندگی کردم یعنی هر جایی از زندگیم ناامید میشم میگم از اون که سخت تر نیست
احمد با اون همه نارضایتی بالاخره تسلیم خواسته تو شد .
اگر اونو تونستی بقیه رو هم میتونی .
میخوام بگم اگر کم میاوردم
اگر تسلیم حرفهای همسرم میشدم
اگر ترسها بهم غلبه میکرد
من هیچ وقت این لذتها رو تجربه نمیکردم .
استاد من و بچه هام اینقدر با هم رفتیم تفریح و خوشگذرونی که خدا داند و بس .
همون موقع ها تو خیابونای شلوغ ،تو جاهای تنگ خدا میدونه که چی به حال من میگذشت ولی هر بار که انجامش میدادم اعتماد به نفسم بیشتر میشد هربار که میرفتم ایمانم بیشتر میشد و حالم بیشتر خوب میشد .
استاد عزیزم تمام این ایمان ،ادامه دادن ،متوقف نشدن رو من فقط و فقط از اینجا دارم از حرفهای شما دارم
از آموزشهای عالی تون دارم .
خدا شما رو برای ما نگهداره استاد جانم و ما رو هم ثابت قدم در این مسیر .
باز هم ازتون ممنونم و میدونم که نمیتونم تشکر واقعی رو ازتون داشته باشم در قالب کلمات ولی میدونم که شما فرکانس سپاسگزاری منو دریافت میکنید .
مریم عزیزم از تو هم ممنونم که فایلهای سفرنامه رو ترتیب دادی تا ما با تعهد بیشتری کامنت بگذاریم و خودمون بیشتر استفاده کنیم .
خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم هدایتم کن الله مهربانم ️️️
سلام صدیقه عزیزم
امیدوارم که حال دلت عالی باشه
نمیدونم موقعی که داشتی این دیدگاه رو مینوشتی میدونسی خدا مامورت کرده که با نوشتن این کلمات قوت قلب بدی به یه بنده دیگش؟
خدای من بی نهایت ازت سپاسگزارم
همین چن دقیقه قبل داشتم از خدا سپاسگزاری میکردم که بهم شجاعت رفتن به دل ترسم رو داده
داشتم ازش تشکر میکردم که کمکم کردکه امروز با ماشین رانندگی کنم و روبه رو بشم با ترسم
منم عاشق رانندگیم صدیقه جان
امامیترسیدم و بهونه میاورم خیابونا شلوغه ،تنهایی میترسم رانندگی کنم و امثال اینها
صبحها که ماشین جلو خونه پارک بود و من با تاکسی پسرم رو میبردم مهد با حسرت به سویچ ماشین نگاه میکردم
دو روزه با تمام ترسی که دارم میرم سوار ماشین میشم و یکم رانندگی میکنم،قبلا هم اینکارو کردم،اما زود ناامید شدم
اما این سری میخام تا تهش برم و طعم رانندگی کردن رو بچشم و لذت ببرم
بازم ازت سپاسگزارم صدیقه جان
بهترینها رو برات آرزو میکنم
در پناه الله مهربان باشین
سلام به زهرا عزیزم
ترس از رانندگی یه چیز طبیعیه حتی برای آقایون
ولی چون اونا انجامش دادن براشون طبیعی تر شده
و راحتتر انجامش میدن.
ولی برای خانوم ها هم فقط یک توهمه و خیلی زود برات عادی میشه عزیزم فقط نباید بهش بها بدی
لذتی که بعداً میبری به تمام این تو دل ترس رفتن ها میارزه.
اگر ماشین هست و همسرت هم موافقه که کار برای شما خیلی راحته .
برو تو دل ترست و ایمان داشته باش که خدا همراهته.
من یه جاهایی بود دور میدون مثلاً از شدت ترس پاهام میلرزید ولی انجامش میدادم چون بعدش کلی به خودم افتخار میکردم .
من تو مشهدم و اینجا معمولا تمام خیابونا شلوغه و واقعا رانندگی کردن بعضی مواقع سخت میشه ولی نمیدونم چرا من اینهمه عاشق این کار هستم و لذت میبرم از رانندگی .
منتظر خبرهای خوبت هستم که برام تعریف کنی چه جاهای قشنگی رفتی و چه لذتهایی بردی عزیز دلم .نگران هیچ چیزی نباش
خدا همراهته
سلام صدیقه ی عزیز
شما نشانه ی دیروز من بودین از جانبم ربم که ، خداوندم از طریق کامنت شما ،منو راهنمایی کرد
بهم گفت که ببین سارا ، تو هم از همین مسیری برو که این بنده ی من رفته و نتیجه گرفته
صدیقه جان ، بله منم میتونم با همین روشی که شما رفتین ، عمل کنم و نتیجه بگیرم ، منم مثل شما واقعا عاشق رانندگی هستم از این که با آزادی کامل هروقت خواستم هر جا خواستم برم و ایمان دارم منم مثل شما روزی میرسه که رانندگی کنم و لذت ببرم از رانندگی کردن و از آزادی که با رفتن توی دل ترسهام بدستش میارم
خداوندم را سپاسگزارم که از بینهایت طریق منو هدایت میکنه از راه هایی که حتی به فکرم هم نمیرسه
از بیشمار دستان یاری گرش
سپاسگزارم از شما و رب تمام جهانیان
سلام سارای عزیزم
چقدر خوبه که صبح بیای توی سایت و ببینی نقطه آبی داری از یک دوست عزیز .(یک عالمه ایموجی چشم قلبی)
ممنونم عزیزم که کامنت منو خوندی و با پاسخ قشنگت باعث شدی تا من هم کامنتم رو بخونم و یادم بیاد که چه روزهایی داشتم و ایمانم به مسیر بیشتر بشه .
عزیز دلم رانندگی یک لذته
ترسی نداره.
اگر ترسی هست فقط از ورودیهای نادرستی هست که از جامعه به ما منتقل شده به قول استادبرو
شروع کن
نترس
قدم اول رو بردار
خدا هدایتت میکنه .
خدا تنهات نمیزاره.
مطمئن باش.
در پناه رب مهربان خوشبخت و سعادتمند باشی
سلام خداقوت
یه مثال از وقتی که ایمان نشون دادم و خداوند در ها رو باز کرد:
پارسال آذر ماه بود که تصمیم گرفتم برای پول ساختن و داشتن ورودی مالی وارد حرفه ماساژ بشم
من قدم اول برداشتم و در یه آموزشگاه ثبت نام کردم، و به دلیل استعداد و علاقه ای که داشتم خیلی زود مهارت ماساژ رو کسب کردم.
خاطرم هست که دوره 12 جلسه بود ولی من جلسه 5 ام تقریبا راه افتاده بودم و شب ها خانواده خودمو ماساژ میدادم…
یه روز که رفتم آموزشگاه که جلسه 6 ام یا هفتم رو بگذرونم… خانم منشی با استرس آمد پیش من و گفت: آقای طهماسبی امروز استاد نیامده و کلاس شما تشکیل نمیشه. ولی یه زن و شوهر که از ورامین امده اند و آنلاین ثبت نام کردن امروز جلسه اولشونه، و ما نمیتونیم بهشون بگیم که استاد نیامده و برگردید ورامین!
آیا شما میتونید برید و مباحث اولیه رو براشون توضیح بدید که شرمنده نشیم، گناه دارن بندگان خدا 2 ساعت توی جاده و ترافیک بودن….
من یهو دلم خالی شد
چون آدم خجالتی بودم و توانایی برای ارتباط با افراد غریبه نداشتم.
خیییلی ترسیدم خیلی
ولی گفتم باشه و قبول کردم.
گفتم 5 دقیقه به من وقت بدین مطالب رو در ذهنم مرور کنم، خلاصه رفتم توی آشپزخانه آموزشگاه و در رو بستم و شروع کردم به آرام کردن خودم.
بعدش با کلی ترس وارد کلاس شدم و شروع کردم به آموزش مباحث اولیه…
کلاس تموم شد و اون زن و شوهر به منشی مون گفتن ما میخاییم با همین استاد ادامه بدیم. و یک شبه من استاد شدم.
من 12 جلسه به این زوج مهربون تدریس کردم و دوره شون تموم شد. بعد به عنوان مربی نیمه وقت 4 ماه در اون اموزشگاه کار کردم و 30 تا هنرجو رو آموزش دادم. و آخر وقت ها در همون آموزشگاه مشتری های خودمو داشتم و ماساژ میدادم. همین شکلی کم کم پیش رفتم و به استقلال مالی رسیدم.
کلی دوست جدید پیدا کردم.
کلی مهارت های کلامی من بهتر شد.
اینا همه بخاطر اون ایمانی بود که نشون دادم توی اون لحظه، با وجود ترسی که نمیشه انکارش کرد.
من تا پنج دقیقه اولین تدریسم دهنم خشک خشک شده بود و صدام میلرزید! ولی به قول استاد خداوند قلب ها رو نرم میکنه وقتی شما ایمان نشون میدید.
من یکسال در حوزه ماساژ فعالیت کردم. کلی آموزش خریدم و مهارتمو بیشتر کردم، در سالن های لوکس تهران کار کردم، یه عالمه انعام گرفتم از مشتری…. من آخر شب ها که داشتم برمیگشتم خونه انعام هامو به گداهای سر چهار راه می بخشیدم ( راحت ماهی 3 تومن انعام میگرفتم) که اونم به خاطر باور های نادرست بود و من اون پول رو پاکیزه نمیدیدم. حتی یک پیشنهاد کاری از ترکیه داشتم.موتور خریدم.کلی چیز خریدم واسه خودم برای خانوادم کادو های دو سه میلیونی خریدم در یک سال!!!! ورودی مالی من صفر بود! ذره به ذره این یکسال دستان خدارو میدیدم.
و حالا که اسفند 1401 هست من یک ماهه که از کار ماساژ اومدم بیرون از سالن ماساژ استعفا دادم و از همه مشتری هام خداحافظی کردم، چون عشق و علاقه من ورزش است نه ماساژ
من به علت باور های نامناسب وارد کار ماساژ شدم من همیشه آگاه بودم که عشقم ورزشه
این رو هم از استاد آموختم که از کارشون توی کشتی استعفا داد درحالی که کار نمیکرد و حقوق داشت. من هم خیلی راحت میتونم هفته ای 3 تا مشتری برای خودم بچینم و پول تو جیبی داشته باشم حداقل و بسیار کار راحتیه برام.
ولی تمرکز تمرکز.
و الان یکماهه که غرق کردم خودم رو در ورزش و البته دوره 12 قدم… حالم خیلی خوبه
با اینکه به قول استاد تمام دوستای ماساژ و دوستایی که در این یک سال دو سالی که از لرستان به تهران مهاجرت کردم کنار گذاشتم. راستی خودشون غیب شدن من کنار نذاشتم
با اینکه دیگه ورودی مالی ندارم
ولی میدونم این بهای هدفمه
اینو میدونم من یک بار از صفر خلقش کردم پس دوباره هم میتونم از صفر بسازمش
همون خدایی که منو یکشبه استاد ماساژ کرد و قلب افراد رو برای من نرم کرد
همون خدا در ورزش شاگرد ها رو دور من جمع میکنه همون خدا در های نعمت رو برام باز میکنه
من ایمان دارم چون حالم خوبه
من توکل کردم و سپردم به خودش چون حالم خوبه
این فایل نشانه امروز من بود
چقدر به شرایط الانم مرتبط بود
استاد یک دنیا ممنون بسیار سپاسگزار
خانم شایسته خداقوت سپاسگزارم
شاگرد مخلص شما
علی طهماسبی
سلام آقای طهماسبی عزیز
واقعا تحسین بر انگیزه این ایمان شما، این قدرت و جسارت و عمل شما
اینکه فقط گوش ندادین و در عمل هم نشان دادین ایمانتون رو
از کامنت شما یاد گرفتم وقتی از تصمیمی که گرفتی حالت خوبه، یعنی در مسیر درستی هستی،از کجا بفهمیم توی مسیر درستی هستیم؟ به احساست توجه کن، اگه احساست خوبه همین مسیر درسته ، همینو برو ،
انشالله خداوند از بینهایت طریق شما رو به خواسته تون هدایت میکنه و دستان یاریگرش رو میفرسته براتون
همان طور که تا الان براتون انجام داده
بسیار لذتبخش و انگیزه دهنده و قابل ستایشه ، شخصیت شما ، قدر تو جسارت حرکت کردن شما
قطعا خداوند پاسخ این حرکت شما رو میده و حتما تا الان نشانه هایش براتون اومده
لذت میبرم دوستان از این چنین تجربه های توکل و ایمان و حرکتشون و جسارتشون رو مینوسین، براتون بهترین ها رو آرزومندم دوست هم فرکانسی عزیز
به نام پروردگار عالم صاحب کائنات شگفت انگیز
سلام استاد گرانقدرم سلام بانو شایسته مهربان
روز 71 تحول زندگیم
یک فایل فوقالعاده آگاهی دهنده بی نظیر برای کسی که بخواد زندگی خودشو تغییر بده خدا شاهده فقط به گفته های استاد در این فایل عمل کنه تمام اتفاقات شگفت انگیز عالی براش میفته با ایمان قلبی اجراشون کنه
من برای اهدافم هر آنچه که لازم باشه انجام میدم از پرداخت بها میتونه زمانی باشه دارم با تمام وجودم تخصص خودمون در حوزه کاریم ارتقا میدم چون میخوام صاحب بزرگترین هلدینگ های جهان را برای خودم خلق کنم شب روز درحال لذت بردند از کارم هستم من با آشنا شدن با قوانین جهان هوشمند فهمیدم نقاش باور ها در زندگیم در خلق لحظه به لحظه اتفاقات پی بردم از خداوند ممنون با خلق کائنات برای تحققه رویاهام من با اجرای ایده های الهامی هر روز در مسیر پیشرفت موفقیت قرار گرفتم من با دیدن افراد سوپر موفق در حوزه کاریم که به ثروت های میلیاردی رسیدند این باور در من تقویت شده توی هر کاری که هستی باوری درستی داشته باشیم توانی ثروت را دارید این قانون هست ……
ایمانی که عمل نیاورد ایمان نیست این جمله توی ذهنم حک شده باید برای رسیدن به اهدافم حرکت کنم باید از دایره امنم بیام بیرون این نتیجه عمل به قوانین هست باید یک سری کارهای فیزیکی را انجام داد باید نشون بدیم من لیاقت این دارم بهترین ها توی زندگی داشته باشم من باید ثابت کنم به جهان هستی
من دارم ریشه ای روی خودم کار میکنم اول باید باور های قدرتمندی داشته باشم البته هم زمان در حال حرکت به سمت خواسته هام هستم من تمام تمرکزم را گذاشتم برای خلق زیباترین اتفاقات خودم عاشقانه کاری که انجام میدم دوس دارم خدایا شکرت بابت هر هدایتی که بهم میکنی برای بهتر شدند مسیرم من با اشتیاق سوزانی دورنم احساس میکنم چقد زیبا شده زندگیم اره هر توی حوزه کاریم بصورته تکاملی بهتر میشم من فقط میتونم به خودم کمک کنم من میخوام بالاترین کیفیت یک زندگی ثروتمندانه را تجربه کنم باید بهاشون بدم من نمیخوام معمولی باشم من به دنیا اومدم تا رسالتم انجام بدم ……
خدایا سپاسگزارم من شروع کردم هدایت شدم به مسیر کاریم هدف زندگیم را پیدا کردم فهمیدم برای چی به دنیا اومدم
هر چقد بها پرداخت کنیم به همون اندازه به هدف مون میرسیم باید ادامه بدم حرکت کنم
میلاد پسری از نور
سلام به میلاد پسری از نور
از همین اولش بگم که قبل اینکه برات کامنت بزارم یهو نجوایی توی ذهنم اومد گفت نمیخواد براش بنویسی، قبلا هم برای کامنت گذاشتی جوابتو نداد و حسمو بد کرد
ولی چه کنم که شما بسیار زیبا مینویسید ، برای همین به نجوا گفتم به من چه که جواب میده یا نه، مگه من برای اون مینویسم ,من برای دل خودم مینویسم ، مینویسم تا درک خودم بره بالاتر تا برای خودم مجدد تکرار بشه
میلاد عزیز بسیار حال کردم با اون قسمتی که نوشته بودین به اندازه ای که بها پرداخت میکنیم ، به همون اندازه به هدف هامون میرسیم و این کاملا درسته
بابت یادآوری این نکته مهم ازتون سپاسگزارم
به نام پروردگار عالم
سلام دوست عزیز خانوم سارا شکری
اول بگم چقد عکس پروفایل شما قشنگ زیباست حس زندگی حس طراوات حس خوب طبیعت در دشت پر از گل های رنگارنگ با ابرهای که روحم در اونجاست در حال لذت سپاس گذاری از خداوند بخاطرت این همه فراوانی و منو نوشتن این کامنت کرد در این صبح فوقالعاده که خداوند بهم هدیه داد …
ممنون از کامنت که برام نوشتید که یک باره دیگر یادآوری شد که من مسیری شروع کردم در حال لذت هستم با این که تضادهای در این راه زیبا برام بوجود اومد ولی با قدرت دارم ادامه میدم با حل این مسائل روحم داره بزرگتر میشه
یادمه این کامنت با تمام وجودم با تمام عشقم که به خودم و کارم دارم نوشتم چقد این یادآوری برام حس زیبای داد به من … .
فامیلی شما بسیار زیباست شکری سپاس خدای که دوستان و خانواده صمیمی عباس منش به هدیه داد
میلاد پسر نور
در پناه پروردگار عالم شاد ثروتمند همیشه بدرخشی
سلام استاد وقت بخیر
دارم فایل های مصاحبه رو یکی یکی گوش میدم چقد عالین چقد عالین واقعا این مصاحبه ها خودشون یه دوره محسوب میشن که ادم کلی ازشون درس میگیره و حالش خوب میشه
واقعا ممنونم که اینها رو رایگان در اختیارمون قرار دادین هرروز مشتاقانه چند قسمتشو میبینم و تصمیم دارم وقتی تموم شد از اول چندین و چندبار ببینم و نوت برداری کنم ازشون