مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 51

به نام خدا

سلام استاد عزیز بابت تک تک فایل های قشنگتون که لحظه به لحظه عاشقانه درست کردین و خدای قشنگتون سپاس گذارم

من مدتی با فایل های شما کار ‌کردم و مدام هر روز ساعتها کار کردم و یادداشت برداری کردم

نزدیک به 8 ماه هستش من افتخار دارم تو سایتتون باشم تو این فایل دقیقا درست گفتین که اگه ما آماده نباشیم شمارو پیدا نمی‌کردیم و گوش نمی‌دادیم

من یک روز قبل امسال تو بهترین شرایط کاری بودم پاچالدار بودم تو مهمترین بازار مشهد و حقوق خوبیم داشتم با کلی اعتبار و مجرد هستم

اما حالم خوب نبود خیلی چسبیده بودم به کار و فشار روم بود و هیچ آزادی نداشتم برا هیچ کاری

و به طرز عجیبی با شما از طریق یکی از عزیزانم آشنا شدم تو شرایطی که خیلی دو دل بودم و حرفای شما برام نامفهوم بود

اما وقتی خوب گوش کردم و مدام طلب هدایت کردم به دام افتاد برم و یکروز قبل سال نو کارم رو ترک کردم مدتی 2 الی 3 ماه فقط روی آرامشم کار کردم و آزادیم لذت می‌بردم که کم کم الهاماتی بهم شد و شروع به گوش کردن فایل های شما کردم

من خیلی آدم بیقراری بودم و بشدت ناامید و هیچ کاری نمیتونستم بکنم فقط تنها راهی که داشتم حرکت کردن بود

من مدتها گوش دادم . کار کردم و خیلی همه چی برام جالب شد و هیجان انگیز

الان به جایی رسیدم که میدونم چی میخوام و رسالتم و عشقمو پیدا کردم

من تو این تایم به گفته دیگرانی که نزدیکن و کسانی که می‌شناسن 95 درصد تغییر کردم

اما هنوز از لحاظ مالی نه چون دارم کارمو قدم به قدم پیش میبرم ولی درهای ثروت باز شدن و از جهات دیگه دریافت بالایی دارم

الان ساعت 3 صبح یکشنبه است

نمیدونم چیشد بی اختیار دارم مینویسم انگار تازه باز بهتر دارم حرف شمارو راجب ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست میفهمم

من تو خونه خوبم راضیم . خیلی خوشبختم و ارامش دارم و همیشه تشنه هم و میخوام بهتر بشم

نمیدونم الان یک حال رویایی دارم

امشب کمی با پدرم بحث کردم و برخورد بدی داشتم و بد سریع پی بردم مورد از منه

اون تضادی که ازش خواسته به وجود میاد رو حس و لمسش کردم

من 24 سالمه خیلی چیزارو پشت سر گذاشتم که به تنهایی تجربشون کردم هم از رو خواستن و هم اجبار به جایی رسیدم که راهی نبود نمیدونم چیشد

تو یک لحظه ورق برگشت میخوام تو مسیرم بمونم

امشب میخواستم فردا برم ولی وقتی با خدا مشورت کردم گفت کارای نیمه کارتو تموم کن بد بهت گفته میشه

کمی استرس دارم و هیجان چون خیلی کنجکاوم و دوستدارم چیزای جدید رو امتحان کنم

من ادم سستی بودم تو همه چی شدیدا افراطی بودم اما الان تبدیل به کسی شدم که برای خیلیا که بهم گفتن تو هیچی نیستی و نمیشی الگو شدم

میخوام کارامو تموم کنم و آماده رفتن بشم ترس ندارم چون خدارو صدهزار مرتبه شکر خیلی از وابستگی هامو از بین‌بردم و متصل به خدام کردم

من عاشقانه عاشق شدم چون وقتی عاشق اون شدم عاشق تموم زندگی و همه چیش شدم

نمیدونم چی به چیه

اما پایه ام و هستم چون خیلی مراقبت کردم از خودم تو این مدت از نگاهم . کلامم . کردارم . اعمالم . وجودم

خیلی خیلی خیالم از بد راحته

فقط باید بیشتر خودمو به خودم و بالایی نشون بدم و ایمانم رو بیشتر کنم و تسلیم تر باسم

من راحتی میخوام از هر جهت تو همه چی

پس تو کاره خدا دخالت نمیکنم و لذت میبرم

چون وقتی آرومم احساس میکنم همه چی داره یکجا دیگه برام آماده و درست میشه ک فقط من باید برم استفاده کنم و لذت ببرم

نمیدونم بعد این کامنت کی وقت رفتنمه اما مطمعنم خیلی فاصله دارم و جایی عالی هدایت میشم از هرجهت رفاه مناسبی دارم و فقط لذت میبرم و رسالتمو عشقمو شکوفا میکنم و به دیگران منتقل که خدمت والایی برای من هست برای خودم که عشق بدم و عشق بگیرم

بازم شاکرو سپاس گذارم از خدای یکتا و تمام دستانش که شما و کل همکاران عزیزتون هستین

به امید روزی که حضورن پیشونیتونو ببوسم