مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 76
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-53.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-08 01:03:072025-01-10 06:46:26مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدفشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به یاران من در این مسیر زیبا و سعادتمند
سلام و صد سلامتی به همه شما
مفهوم ایمان و عمل صالح
ایمان یعنی باور یعنی اعتقاد یعنی مطمئن بودن
وقتی باور داشته باشی عمل میکنی طبق باورت
وقتی به خدا باور داشته باشی یا ایمان داشته باشی در واقع تو از انجام دادن کاری و رفتن به دل ناشناخته نمیترسی چون میدونی با خداوندی طرفی که سریع العجابه
وقتی تو باور داشته باشی که فراوانی هست دیگه به فکر تموم شدن نیستی و به راحتی استفاده میکنی از این سفره ای که خدا برامون چیده
وقتی این سوال پیش اومده که
ایا من برای رسیدن به خواستم باید عمل کنم یا بشینم تجسم کنم ؟
این سوال کلا اشتباهه
ایمان و عمل همراه همن این دوتا باهمدیگه ما در در مدار خواسته میبرن
برای رسیدن به یک خواسته باید وارد مدار اون خواسته بشویم
برای رسیدن به اون مدار باید افکار مناسب باورهای مناسب تجسم و عبارت تاکیدی داشته باشیم و از همه مهمتر احساس خوب داشته باشیم و در نهایت اینا باعث عمل مناسب ما میشه
و عمل باعث رسیدنمون
به نام الله یکتا
دیروز جمعه بود صبح زود زدم بیرون رفتم کوه،یه جایی بود که خارج از شهر بود و نزدیک یه روستا بود و اونجایی که من رفتم کمتر کسی میره به این دلیل که یک منطقه ی خوفناکی هست و منم اصلا عادت ندارم چیزی همراهم باشه،نه اسلحه سرد و نه آب و نه مواد خوراکی و هیچی،دست خالی میرم و دست خالی برمیگردم،نگاهم اینکه نیازی به چیزی پیدا نمیکنم و خدا بسه….خلاصه هدایت شدم به اون منطقه و اولشم فکر نمیکردم سر از کجا در بیارم و فقط رفتم تا جایی که واقعا تمام ترس وجودم رو گرفته بود،آسمان ابری و یه نم نم بارون شروع شده بود و من بالای یک قله که شروع یه قله دیگه بود و یه سری کوهای عجیب و غریب با سنگهای یک تکه بسیار بلند و واقعا یه جاهایی قشنگ صدای تپیدن قلبم رو میشنیدم از ترس،ترس اینکه نکنه پلنگی،گرگی و یا خرسی اینجا باشه و به من حمله کنه،چون اینجایی که رفتم اون پائین هاش تا حالا چند بار گرگ زده و گوسفنداشون رو برده و طوری برده که بعد از چند ساعت فهمیدن،خلاصه اونجایی که دیگه اینقدر ترسیده بودم که واقعا به قول استاد فریز شده بودم و نه میتونستم برم و نه میتونستم برگردم فقط از خداوند خواستم که کمکم کنه،چون من به این دلیل اینجاها میرم و یا در شب تنهایی و با دست خالی میرم کوه و دشت وبیابون که بر ترسم غلبه کنم و ایمانم رو نشون بدم،هر چند هر بار که شب تنهایی میرم اون اولش قلبم توی دهنمه،با به یاد آوردن آیه های قرآن و اینکه قطعا قیامت آمدنی هست و قطعا هر نفسی مرگ رو تجربه میکنه و اینکه برگی بدون اذن خداوند از درخت نمیافته قدم به قدم پیش رفتم تا از اون منطقه وحشی و ترسناک از بین اون بوته ها و سنگ ها رد شدم و وقتی انجامش دادم و موقع برگشتن خیلی احساس خوب و رهایی داشتم،اما قشنگ یادمه که در اون لحظه چقدر از مرگ ترسیدم مرگ به دست یک حیوان درنده، و به این آگاهی رسیدم که هر وقت تونستم به اینطور جای جدید و ترسناکی بیام و نترسم و با ایمان و خیال راحت قدم بردارم اون موقع هست که از مرگ نمیترسم و اون موقع قبول کنم که باورهام بهتر شده،هرچند همین الانم خیلی بهتر از قبل شدم
وقتی برگشتم یک آشنا رو توی اون روستا دیدم و خوش و بش کردیم و گفت کجا بودی و جایی که رفته بودم رو با دست بهش اشاره کردم و گفتم رفتم اونجا،با تعجب گفت رفتی اونجا!!!؟؟
گفتم آره گفت ما که بچه اینجا هستیم جرات نمیکنیم تنهایی بریم اونجا،اونایی که چوپان هستن اگر سالی ماهی برن چند نفری میرن و اسلحه دارن و هر بار که رفتن گوسفند لا دادن تو چطوری رفتی و نترسیدی!!!؟؟؟
گفتم ترسیدم اما رفتم
موقع برگشت به شهر توی ماشین داشتم با خودم فکر میکردم که یک سری کارهایی که من میکنم شاید برام عادی شدن اما این کارها کاریه که حتی بقیه جرات فکر کردن بهش رو ندارن چه برسه به اینکه بخواهند انجامش بدن
مثل تنهایی رفتن به کوهای عجیب و غریب با دست خالی و بدون هیچ آذوقه و کبریتی
مثل تنهایی رفتن در دل تاریکی شب در بیابان و کوه
مثل برخورد با هشت تا سگ که به سمتم پارس کنان حمله کنند و منم به سمتشان بدوم و با پرتاپ سنگ اونا فرار کنن
مثل پاره کردن دست چکم و اینکه هیچ وامی ندارم و هیچ چکی ندارم
مثل نقد خریدن و نقد فروختن
و خیلی چیزای دیگه
تمام کردیت این کارها 100 در صد به الله میرسه
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی
من هیچی نیستم و تسلیم الله یکتا هستم و هیچ ادعایی هم ندارم و اصلا ضد ضربه نیستم و هر ایمنی و امنیتی بوده از خدا بوده و هر نعمتی هست از خداست و من سپاسگذار خداوندی هستم که کمکم میکنه بیشتر زندگی رو تجربه کنم و بیشتر در دل ترسها و این توهمات مسخره برم و با توکل کردن بهش بیشتر اعتماد کنم و همین بس که خداوند وکیل من باشد….
بنام خداوند هدایتگر ( ان علینا للهدی)
سلام به استاد عباسمنش عزیز
سلام به خانم شایسته عزیز
سلام به خانواده عباسمنشی عزیز
گام 8: مفهوم ایمان + عمل صالح در مسیر هدف
برای رسیدن به یک خواسته باید وارد مدار آن خواسته شویم و برای وارد شدن به آن مدار یک سری عوامل باید وجود داشته باشد.
اولین شرط رسیدن به یک خواسته ، علاقه به آن خواسته و هدف است. این علاقه باعث وجود شور و اشتیاق برای مطالعه و تلاش همراه با لذت و احساس خوب در راه رسیدم به آن هدف می شود.
مورد بعدی موثر در رسیدن به خواسته، پرداخت بهاست. طبق قانون انرژی نه به وجود می آید و نه از بین می رود، فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شود. در واقع با کار کردن روی خود و ایجاد باورهای درست، به یک سری اقدامات عملی هدایت می شویم که باید انجام شود تا به نتیجه منجر شود. ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و تا زمانی که اقدام عملی انجام نشود و تغییری حاصل نشود در واقع تغییری در باورها هم ایجاد نشده است. در قرآن همیشه ایمان با عمل صالح بوده و کسی که که این دو خصلت را داشته باشد نه ترسی دارد و نه محزون می شود.
ایمان و توکل باید به همراه احساس خوب و آرامش باشد ، یعنی حتی در شرایط به ظاهر بد، باید آرام باشی و بندگی کنی و ادامه بدی و اجازه بدی که خدا، خدایی کنه و در زمان مناسب تو رو به خواسته برسونه.
شرایط به ظاهر بد یا همان تضادها برای به وضوح رساندن خواسته ها هستند تا با توکل و ایمان به خواسته های واقعی خود برسیم.
مورد بعدی اینه که برای رسیدن به خواسته، استعداد مهم نیست، بلکه ایمان و باور و توکل و پایداری در مسیر مهم است.
تجسم قسمتی از مسیر است ، وقتی روی باورها کارکنی ایده های حرکتی گفته می شود که باید انجام دهی تا به خواسته برسی.
درستی و صداقت هم از دیگر عوامل رسیدن به خواسته هست. همیشه صادقانه زندگی کنید و مدیون کسی نباشید و به هیچکس باج ندهید و فقط بدهکار خداوند باشید. وقتی وعده های خداوند را باور میکنی و با ایمان حرکت میکنی و فقط روی خدا حساب میکنی به نتایج پایدار می رسی.
وقتی در زندگی اصول درست بر مبنای توحید و صداقت داشته باشید ( اصول ما همان چیزی هستند که دوست نداریم بقیه در مورد ما انجام بدن)، جهان شما را به جایی می برد که هماهنگ با خواسته ها و اصول تو باشد.
وضعیت یک کشور را اکثریت مردم آن کشور با فرکانسهاشون بوجود می آورند. تا وقتی مردم ناسپاس باشند ، جهان نعمتی نمی دهد. وقتی به تعداد کافی آدمها تغییر کنند و باورها و فرکانسها و عملکرد آنها تغییر کند، وضعیت آن کشور هم عوض می شود. ولی ما به شکلی خلق شدیم که فارغ از شرایط کنونی، می توانیم با کار کردن روی خودمان و تغییر باورها و فرکانسها و تغییر الگوهای ذهنی ، به صورت کاملا طبیعی به شرایط دلخواه هدایت شویم .
و کلام آخر تاکید بر اینکه برای رسیدن به هدف باید بها پرداخت کرد، بهشت را به بها دهند نه بهانه، باید جلوی وسوسه های شیطان و نجواهای ذهنی را بگیریم در این صورت حالمان خوب خواهد بود و همین حال خوب کاتالیزوری برای پیشرفت در همه جنبه های زندگی خواهد بود.
در پناه خداوند سلامت و شاد و ثروتمند باشید
بنام خداوند وهاب
سلام به همه عزیزان
برای هر چیزی باید بهایش پرداخت شود وقتی داشتید مثال میزدید یاد بچگی خودم افتادم یادمه بچه که بودم جلو خونمون رودخانه بود تابستون ها جلو آب رو سنگ می چیدیم که آب زیاد جمع بشه آب تنی کنیم برامون لذت بخش بود بعضی بچه ها دوست داشتند آب تنی کنندولی دستشون به آب سرد می خورد منصرف میشدند بعضی وقتها برای خودم هم این اتفاق می افتاد
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
هزاران هزار نفر هستند که استعداد دارند ولی نون ندارند بخورند و هزاران هزار نفر هستند که استعداد کمتری دارند ومولتی میلیاردر اند چون استعداد مهم نیست
استعداد مهم نیست ،استعداد مهم نیست استعداد مهم نیست ،ایمان مهمه ،توکل مهمه،باور مهمه جسارت انجام کار مهمه ،عمل کردن مهمه
به خواسته ای که در حال حاضر بیشتر از هر چیز دوست داری به آن برسی فکر کن. سپس لیستی آماده کن درباره اینکه: چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟
خواسته من اینکه مهاجرت کنم به شهر بزرگتر شهر مشهد وکارم رو اونجا شروع کنم یک ماه پیش رفتم و منطقه ای رو بررسی کردم از خونه ای که بخواهم رهن و اجاره کنم ،هر چند ترجیح ام اینه خانه بخرم
لیستی که آماده کردم:
شامل وسایلم هست که بفروشم وتبدیل به پول کنم بعضی هاشون رو نمی خواهم تا جایی که بتونم بدم به کسی وحتی ببخشم والبته این کار رو کردم وهر دفعه یک گوشه خانه رو وارسی میکنم
بعضی از وسایلم رو بردم خانه ویلاییم مثل گاز وقراره مبلمان رو هم ببرم امید دارم بعد از این کار مبل جدید وارد خونمون بشه
درخواست انتقالی از محیط کارم رو پر کردم و پیگیر هستم
پولی که داشتم هم لطف خدا شامل ام شد و طلا خریدم و دارم بهش اضافه میکنم که از پس هزینه های اولیه بر بیام توکلم بر خداست
تا 6ماه دیگه این تصمیم قطعی میشه ودر محیط جدید دوست دارم منطقه ساکت امن با جاپارک زیاد باشه وخانه ام جاپارک داشته باشه
نزدیک مدرسه و باشگاه ورزشی فروشگاه ومترو اتوبوس باشه
منطقه کم تردد وخلوت ونزدیک محل کارم
واین مهاجرت رو انجام میدهم همسرم هم از من راغب تره ومشتاق تر حتی بچه هام ،وبه لطف خدا از پس این مهاجرت هم برمیام دفعه اولم نیست تا الان مهاجرت به تهران ،اصفهان اهواز وبیرجند داشتم ومیدونم از پیش برمیام سمت خودم رو انجام میدهم وخدا هم سمت خودش رو بلده
امید برای مهاجرت به مدال بالاتر…
سپاسگزارم
بنام خدای رزاق و هدایت گر
سلام ودرود به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی
سلام و درود به خانواده صمیمی و بزرگ عباس منش
خواسته من رسیدن به آزادی مالی ست:
کارهایی یا تغییراتی که باید در خودم ایجاد کنم تا به این خواسته برسم:
1.ایجاد باور اینکه این خواسته برای من امکان پذیر است با دیدن و بمباران کردن ذهن با الگوهایی که هر کدام با مسیر منحصر به فرد خودشان الان به این خواسته رسیدند.
2.تمرکز ، تمرکز و تمرکز روی خودم با حذف عوامل حواس پرتی و استفاده از تکنیک های ایجاد تمرکز عمیق.
3.کشف نشتی های انرژی و نشتی های فرکانسی و اعراض از آنها .
4.کم کردن در ابتدا و حذف کامل روابطی که باعث حواس پرتی و نشتی انرژی میشود.
5.کم کردن زمان از فعالیت های بیهوده و صرف زمان و انرژی بیشتر در مسیر این خواسته.
6.کم کردن زمان های استراحت و درگیر بودن بیشتر با فعالیت های لازم و تاثیر گذار برای هم جهت شدن با این خواسته.
7.انجام فعالیت هایی برای کسب مهارت بیشتر در زمینه کار مورد علاقه ام و هر روز یک قدم جلوتر بودن از خودم.
8.عمل کردن بدون تردید و شجاعانه در لحظه به ایده ها و الهامات دریافتی .
9.ایجاد یک محیط تنها و بدور از همکارانی که در حال حاضر مجبور هستی در کنارشان باشی ،با گوش کردن ووویس یا مطالعه و … ،تا بزودی از این محیط نادلخواه هدایت بشی به محیط شغلی و شخصی خودت.
10.داشتن لیست کارهای روزانه و تقسیم بندی کردن فعالیت ها و متعهد بودن به انجام آنها تحت هر شرایطی تا یک قدم قوی به جلو بردارم.
11.درگیر بودن از صبح تا شب با برنامه ها و کارهای لازم برای نزدیک شدن به این هدف.
در پناه خدای رزاق و هدایت گر
بنام خدای هادی
سلام
همیشه رویای تغییر زندگی ام راداشتم . همیشه دوست داشتم راهی برای پیشرفت و موفقیت خودم پیدا کنم . آن روز ها من چیزی از قوانین نمی دانستم . آن روزها من با خدایی ارتباط داشتم که از کتابها و دین و مذهب و پدر و مادر و معلم و مدرسه به من گفته بودن . خدایی که مثل انسان تصورش میکردم که با هر خطا و اشتباهی از من عصبانی میشود. خدایی که با هر مسیر اشتباهی قراره کلی بلا سرم بیاره . در صورتی که خدا همون موقعه داشت منو به مسیر درست هدایت میکرد ولی من بی ایمان بودم و شناختی از خدا به شکل درستش نداشتم . یه روز یکی از دوستانم یک مجله ای برایم آورد که بخوانم بعد از مدتی دیدم چقدر مطالب و نوشته های این مجله را دوست دارم چقدر به مدل فکری من نزدیکه . درمورد رشد و پیشرفت و موفقیت و انرژی مثبت بود و مطالب انگیزشی بود . همون مجله استارت مسیر جدید زندگی من شد. وسط برگهای مجله یک بخش بود که مربوط به خرید اشتراک بود. من برگه را جدا کردم و از روی آن شماره حساب بانکی برداشتم و اشتراک یکساله خریدم . خیلی ذوق و شوق داشتم و هر ماه این مجله به محل کارم ارسال میشد. مدتها من فقط داشتم مطالب و داستانهای این مجله را مطالعه میکردم و کتابها و منابع موفقیتی هم در مجله تبلیغ میکرد که من سریع میرفتم این کتابها را خریداری میکردم و مطالعه میکردم یعنی همه زندگی من شده بود این کتابها و مجله موفقیت . من به واسطه این مجله با اساتید موفقیت جهان برایان تریسی و آنتونی رابینز و کتاب راز و کتاب سپاسگزاری و ….. آشنا شدم .
کار من شده بود خرید کتاب و مطالعه این کتابها .یک روز یک تبلیغ از یک دوره برای آموزش بابت لیدرهای موفقیت در این مجله دیدم . اولین کاری که کردم این دوره را ثبت نام کردم . از ذوق زیاد من همه ی پول دوره را که آن زمان مبلغ زیادی هم بود یکجا واریز کردم . من عاشق یادگیری و رشد هستم و همیشه از سن کم هر جا احساس میکردم دوست دارم چیزی یاد بگیرم در پرداخت پول مقاومت نداشتم و راحت هزینه را پرداخت میکردم . انگیزه و اشتیاق یادگیری در من آنقدر زیاده که همیشه دوست دارم برای خودم هزینه کنم و همیشه در این مورد خیلی خوب عمل کردم .
کلاسها هفته یک جلسه از صبح تا غروب بود . من هر هفته یک روز قبل از کلاس با بچه سه ساله رانندگی میکردم تا تهران و
فردا صبحش پسرم پیش مادرم میزاشتم و میرفتم کلاس تا غروب و دوباره فردای کلاس بر می گشتم شمال . این روند تا یکسال ادامه داشت . روز آخر دوره قرار شد از همه یک گزینش انجام بشه در غالب یک سخنرانی چند دقیقه ای در حضور تعدادی از اساتید موفقیتی . در ابتدا استاد از افرادی که خودشان داوطلب بودن برای سخنرانی خواست که شروع کنند .
من نفر سوم بودم که داوطلب شدم و خواستم برای اجرای سخنرانی برم روی سن . هیچ کس باورش نمیشد که من بتونم خیلی روان و خوب و با اعتماد به نفس صحبت کنم . من در طول این یکسال فقط داشتم روی خودم کار میکردم و مطالعه میکردم و تمرین میکردم . من از یک شخصیت خجالتی تبدیل شدم به یک سخنران موفقیتی . من آنقدر عاشق مباحث موفقیتی بودم که فقط داشتم خودم را رشد میدادم . یکسال تمام هرهفته تهران رفت و آمد کردن با بچه کوچک ، فقط ایمان و انگیزه و اشتیاق و عشق و علاقه میتونه باشه برای حرکت .
روز آخر یکی از بچه ها که از بندرعباس آومده بود به من یک جزوه داد گفت من نمی خوام مال تو . گفتم چیه .
گفت این کتاب عالی بخونش ،اسم نویسنده و سایتش روی جلد نوشته شده.
کتاب ( چگونه فکر خدا را بخوانیم )استاد عباس منش بود همراه با آدرس سایت .
من برگشتم شمال و یک روز وارد سایت شدم و عضو شدم و از همون روز تنها استاد من شد استاد عباس منش و سراغ هیچ کتاب و دوره و مجله ای هم نرفتم . فقط و فقط سایت استاد عباس منش .
اولین کاری که کردم رفتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم را از سایت خریداری کردم و مطالعه کردم .
خداوند تمام این مسیر داشت منو هدایت میکرد .
خدایا سپاسگزارت هستم بابت حضورم در سایت استاد عباس منش
خدایا سپاسگزات هستم بابت حضور استاد عباس منش در زندگی ام
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض ادب ..
استاد و مریم جان واقعا این فایل برایم پر از آگاهی پر از نکته پر از تغییر بنیادین شخصیتی برایم داره که نمیدانم از کجا شروع کنم و از کجا بنویسم ! اما قلبم رو باز میزارم تا خداوند هرآنچه نیاز است با من بگوید و من بنویسم
الهی به امید تو…
ایمان+عمل صالح خب سمانه یعنی چی ؟
ایمان یعنی چی؟ اینکه استمرار داشته باشی حتی وقتی نتیجه ای در کار نیست،اینکه باورهای درستی نسبت به خداوند و جهان هستی داشته باشی (اینقدر برام قشنگه اینقدر برام لذت بخشه که یه الگویی برام داره دائم تکرار میشه و اون هم اینه که وقتی تو جمع هایی هستیم بحث کشیده میشه به سمت ثروت و به سمت الگوهای ثروتمند و کلی دربارشون صحبت میکنیم، کلی بحث درباره این میشه که همه چیز از خودمون شروع میشه همه چیز به خودمون ربط داره و عشششششق میکنم و چه قدر هم خداوند اینجا به واسطه دستانش باهام حرف میزنه دورش بگردم،)و وقتی داریم درباره الگوهای ثروتمند شهرمون صحبت میکنیم ایمان به مسیر ایمان به هدف و ایمان به بازخورد جهان داره صحبت میشه وواقعا برام نشونه است و واقعا بهم قدرت میده بهم جسارت میده اصلا یه حسی دارم الان که قابل بیان نیست.
دارم متوجه میشم که هرچه قدر ایده ها مو بتونم عملی کنم درواقع یعنی ایمان داشتن یعنی ترمزهای کمتری داشتن،یعنی خدا میگه و من باید بگم چشم من باید بندگی کنم من باید سرسپرده و خاشع باشم خداجونم کمکم کن کمکم کن که عملم خالصانه تر باشه کمکم کن بندگی کنم برای تو خداجونم هرچه قدر بهتر درکت کنم هرچه قدر بشتر باورت کنم نتایجم هم بزرگ تر میشه خداجونم خداجونم کمکم کن قلبم بیدار باشه کورو کر نباشم به هرکجا که رو میکنم تو رو ببینم به قول
استاد الهی قمشه ای مگه اصلا میشه ندیدت خداجونم کمکم کن قلبم سبک باشه رها باشم همش تو آغوشت باشم تو بگی من بگم چشم تو بگی قربانی کن بگم چشم
تو بگی هجرت کن من بگم چشم
خدا جونم فقط وفقط تو
خداجونم قشنگیه این دنیا این هست که از تو و با تو به همه چی برسم خداجونم بغضی که توگلومه اشکی که توچشمامه فقط وفقط تو داری سبکی میکنی تو داری غربالم میکنی
خداجونم ممنونتم ممنون ممنونتم چی بگم چه طوری به اون شکلی که تو سزاوارش هستی ازت تشکر کنم.
و این دل نوشته ها قسمتی از نداهای دورنیه من بود و الان که چند ساعتی گذشته و میخواهم دوباره شروع به نوشتن کنم :
همه چیز از باورهایم نشات میگیرد باور به خداوند باور به اینکه انسان ها را چگونه میبنم باور به شرایط وقتی که سبک و سرزنده تر هستی یعنی شاخ وبرگ اضافی ات را حرص کردی یعنی گوش ات را داده ای به زمزمه های خداوند وقتی در حرکت هستی وقتی میدانی با وجود شرایط نادلخواه با مشاهده نکردن نتایج اما بازهم درحرکت وتسلیم شرایط نمیشوی وخودت را به خداوند و جهان ثابت میکنی قطعا نتایجی در پیش خواهد داشت آن جایی که متوقف شده ای ذهنت و گوشت را داده ای به شیطان ،شیطانی که از فقر و فحشا به تو گوشزد میکنی،پس ببین در طول روز چه قدر پر انرژی هستی چه قدر ردپای خداوند را میبنی چه قدر محکم به اهدافت فکر میکنی و قدم هایی بر میداری، ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است میگی من ایمان دارم به فراوانی به موقعیت ها ولی سختته موقعیتی را تغییربدی میگی من ایمان دارم خودم خالق شرایطم هستم اما میخواهی قدم کوچکی برداری میگی اما اگه همسرم موافق نباشه چی ،اگه بچم فلان بشه چی! من واقعا با گوشت و پوستم دیدم که چه طور وقتی متعهدانه و مشتاقانه کاری رو بخواهی انجام بدهی جهان کرنش میکنه ،برای مثال من وقتی شروع کردم به عمل آموزه های قانون سلامتی با اینکه همسرم سختش بود سر سفره غذای متفاوت بخوریم با اینکه دلش میخواست وقتی میریم بیرون برام بستنی بخره آب هویج بخره و… از یه جایی شروع کرد به مقاومت با من اما جهان وقتی استمرار و تعهد من رو دید همسرم هم باهام همراه شده برنج نمیخوره، یک وعده در روز غذا میخوره با جزئیات عمل نمیکنه به قانون سلامتی اما همراهمه و احترام میزاره به انتخابم چرا ؟ اینجاش مهمه ؟ چون نتیجه رو دید چون تغییرات رو دید
پس شاید الان توی مسیری که هستی نتیجه نیست بلکم به یکسری تضاد بر خورد کردی اما این تضادها پله هایی هستند برای قدم بعدی و اینکه هرچه قدر بمونی توی مسیر یعنی خودت رو اثبات کردی به جهان …
مریم جانم واقعا ازت سپاسگزارم به خاطر این دسته بندی ها به خاطر نکات کلیدی که مینویسی به خاطر این ویژگی منظم که داری با عث شده یک دسته بندی عالی ایجاد کنی توی سایت
خدای من سپاسگزارت هستم
خدای من سرم رو زمین میزارم در مقابل این همه عظمتت
به نام خدای مهربان و هدایتگرم
گام هشتم
الهی شکرت که دوباره بهم فرصت دادی تا برای این فایل کامنت بزارم
خدای من این فایل چقدر بینظیر بود چقدر استاد اصل رو عالی توضیح دادن
بیشتر از هر چیز دیگه ای اون قسمت فایل برام بولد بود که استاد درمورد داشتن اصول صحبت میکردن
من همیشه دوست داشتم که برای خودم اصول و قوانینی داشته باشم اما نمیدونستم چطوری
استاد چه قشنگ توضیح دادن که هر رفتاری که دوست ندارم دیگران انجام بدن و اذیت میشم اون میشه اصول من که من انجام ندم و درست رفتار کنم و چقدر تشخیصش راحته
از وقتی این فایل رو گوش دادم هرکاری رو که بقیه انجام میدادن و من دوست نداشتم رو توی لیست اصولم نوشتم و از همون روز که الان حدود سه روز میگذره حتی شده یه کوچولو اما سعی میکنم انجامشون بدم و پای اصولم بمونم
چقدر قشنگه که من تو زندگیم اصول خودم رو داشته باشم و به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی ازش تخطی نکنم
من اصولم رو با معیار شهودم و احساس درونیم انتخاب میکنم، هر کاری که حسم بهش خوب بود احساس آرامش و سبکی داشتم اون میشه اصول من…
چقدر این مدل زندگی رو دوست دارم و چقدر این سبک مطابق با قانونه و اصله
چون وقتی من بر مبنای احساسم کارهایی رو انجام بدم و پایبند بهش باشم همیشه احساسم خوبه و از طرفی وقتی شروع میکنم یک سری رفتارها و عادت هایی که نامناسب بود رو طبق اصولم تغییر میدم و یک فرکانس متفاوت به جهان ارسال میکنم جهان هم پاسخی متفاوت و مناسب فرکانسم بهم میده
هرچقدر که مداومت کنم و به ثبات فرکانسی برسم قطعا جهان به دقت ریاضی وار من رو هدایت میکنه به شرایطی و موقعیتی که قانون کبوتر با کبوتر، باز با باز رو اجرا کنه…
مثلا من یک رفتار نامناسبی که دارم اینه که سریع عصبانی میشم و موقع عصبانیت هم نمیتونم خودم رو کنترل کنم متاسفانه
وقتی به این فکر کردم که اصلا دلم نمیخواد دیگران هم در مقابل من اینطوری عمل کنند پس کنترل خشم، خلوت کردن و تلاش برای آرام شدن و به فرکانس مناسب برگشتن و اعراض کردن نسبت به چیزی که عصبانیم میکنه رفت تو لیست اصولی که باید بهش پایبند باشم
الان حدود سه روزه که به لطف خدا تمام تلاشمو کردم تا به اصولم پایبند باشم و بهش عمل کنم هرچند که خیلی خیلی سخته هنگام خشم شدید، کظم غیظ کنی، اما خب این همون پرداخت بهاست
من همیشه خشمم رو بروز میدادم، فریاد میزدم و احساسم بد میشد و خب بالطبع اتفاقات ناخوشایند هم نتیجه این فرکانس بی کیفیت بود
الان که میدونم جهان داره چقدر دقیق عمل میکنه برای اینکه نتایج متفاوتی وارد زندگیم بشه باید طور دیگه ای رفتار کنم و باید و باید استمرار داشته باشم و اصولم تبدیل به عادتم بشه و این ثبات فرکانسی در مدار بالاتر نتایج شگفت انگیزی خلق میکنه
وقتی داشتم نکته برداری میکردم به این فکر میکردم که اصلا فارق از هر نتیجه ای که من به فلان خواسته میرسم یا نه، همین که من هرروز یک تجربه جدید یک عملکرد متفاوت یک تلاش برای بهتر شدن دارم خودش نتیجست…
نمی دونم میتونم منظورم رو برسونم یا نه بزار مثال بزنم، خب من آگاهم به اینکه احساس لیاقت من، عزت نفس من مشکل داره و بزرگترین ضعف شخصیتی منه
روز دوشنبه این هفته من توی سایتی از یک لباس خوشم اومد و قبلا هم بارها اونو دیده بودمش و دوست داشتم بخرم اما هربار نجواها و باورهای محدود کنندم منصرفم میکرد
باورهایی که نجواها رو وارد ذهنم میکرد مثل اینکه این لباس که واجب نیست حالا پولتو نگه دار برای خرید یه چیز ضروری تر، پولات تموم میشه حسابت رو خالی نکن
من اومدم این بار برخلاف همیشه با خودم باورهای قدرتمند کننده رو مرور کردم
اول اومدم از خودم سوال کردم که چرا دست و دلت نمیره برای خودت چیزی بخری؟ جواب این بود که میترسم پول تموم بشه، اونقدر چیزهای ضروری تر هست که این لباس اصلا واجب نیست
اینجا فهمیدم که باز هم باور کمبود و عدم فراوانی مثل همیشه سر و کله ش همه جا پیدا میشه، فهمیدم که من چقدر ایمانم به رزاقیت خدا ضعیفه، من هنوز اونقدری به خدا اعتماد ندارم که باور کنم من خرج میکنم و خدا جاشو چند برابر پر میکنه
فهمیدم که چقدر احساس ارزشمندی ندارم و نیازهای خودم رو واحب نمیدونم و خرید های ضروری رو محدود کردم به حدی که گرسنه و بی لباس نمونم و کلی باورهای ایراد دار دیگه….
اومدم با خودم مرور کردم که خداوند وهابه، رزاقه بی اندازه ثروت و نعمت داره و بهم میبخشه، خدا عاشق اینه که من هر آنچه که دلم میخواد رو بخرم
من باید تعریف خرید ضروری رو در ذهنم عوض کنم
ضروری احساسه منه، هرآنچه که من دلم میخواد داشته باشم و حال دلمو خوب میکنه ضروریه خریدنش واجبه…
وقتی این حرفارو تکرار کردم و نجواها که آروم شدن و تصمیم به خرید گرفتم، دوباره نجواهای ناشی از عدم احساس لیاقت پیداشون شد که خب حالا که میخوای بخری اول عکس لباس رو بفرست برای مامان و آبجیت ببین نظر اونا چیه اونا خوششون میاد از نظر اونا لباس خوشگله ارزش خرید داره و…
من آگاهم که این نجواها از دنبال تایید دیگران بودنم نشات میگیره از کمبود عزت نفس و خودباوریم میاد
دوباره اومدم با تمام قدرت رفتم تو دل ترسم و این حجم از نجواها و بهشون گفتم که من میخوام این لباس رو بخرم و بپوشم چیزی که مهمه نظر و سلیقه منه جیزی که مهمه حس منه پس من هم دلم موافق این خریده فارق از اینکه حتی سلیقه دیگران هم نباشه
خلاصه که خیلی خوشحال و راضیم از عملکردم که برای خودم و دلم ارزش قائل شدم و به خواسته دلم جواب مثبت دادم و طبق سلیقه و نظر خودم خرید کردم و امروز هم لباسم به دستم رسید و خیلی خیلی از خریدم راضیم و بیشتر از اون از این تمرین عملی عزت نفسو احساس لیاقت و ایمان و توکل به خدا راضیم…
وقتی میگم مقصد و نتیجه مهم نیست یعنی همین، من همین احساس شعف و خوشحالی که بعد از هر ایمان نشون دادنم احساس میکنم،همین حال خوبم و افتخار کردنم به خودم، بعد از هر رفتن تو دل ترسم و تقویت احساس لیاقتم خودش برام یه نتیجه بزرگه،من عاشق اون احساسی هستم که وقتی کاری رو بر خلاف عادت معمول انجام میدم و به خودم افتخار میکنم در درونم ایجاد میشه، اینا همشون برام نتیجه ست،دیگه مابقی کار رو میسپارم به الله که خودش کارساز ترینه…
من میدونم که دوتا ترمز خیلی بزرگ دارم که اگر رفع بشن زندگی من در همه ابعاد مثل جت جلو میره
باور فراوانی
باور احساس ارزشمندی و لیاقت(عزت نفس)
کار کردن روی این دو باور مهم اصلی ترین هدف این روزای منه که با بهتر شدنش زندگی مالی و عاطفی و آرامشم و… رشد زیادی میکنه
من میخوام فعلا کارهایی که تو ذهنمه درباره این هدفم انجام بدم و باقی قدم هارو خدا هدایت میکنه…
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس/خود راه بگویدت که چون باید کرد…
یا حق…
سلام استاد من حدودا سه یا چها ر ماه هست که باهاتون آشنا شدم اما قبل از اینکه عضو سایت بشم در یک کانال تلگرام عضو شدم که نمیدونستم که کانال شما نیست در اون کانال دوره های شمارو به قیمتهای خیلی پایین میفروختند که من حتی توان خرید اونارم نداشتم وهمش دعا میکردم که خدایا منم بتونم دوره های استاد رو تهیه کنم تااینکه دورت دوازده قدم رو گذاشتن ومن به زور پولشو جور کردم وخریدم وامروز که این فایل رو گوش کردم که شما گفتید خارج از سایت فروش ندارید من کنجکاو شدم وجست وجو کردم وفهمیدم که این کانال شما نیست وبا این حال که شرایط مالی مناسبی ندارم کل اون دوره رو از گوشیم پاک کردم ومطمئنم که این فایل یک نشانه بود برای من .من از همین فایلای دانلودی خیلی آگاهی دریافت کردم واز خدای خودم ممنونم که شما انسان درستکار رو سر راه من قرار دادومن در زمان مناسب حتما از سایت خرید میکنم .در پناه خداوند یکتا سلامت باشیدوشاد .یا علی
به نام خالق زیبایی ها
سلام استاد امیدوارم حالتون عالی باشه ممنونم بابت آگاهی که باهامون به اشتراک میزارین شما یه الگو خیلی خوبین برای من ندیدم واقعا کسی به جایی برسه که توی همه ی زمینه ها عالی بشه اینقدر زندگی براش آسون بشه ویژگی که خیلی دوست دارم درون شما همین آسان کردن کارهاس هرچیزی باید به آسانی انجام بشه اینقدر ثروتمندن ولی آزادی زمانی ندارن از صبح تا شب مشغولن تحسینتون میکنم همه ی تضادهایی که تو زندگی تجربه کردین تبدیل به یه پله کردین که برین بالاتر
شما یکی از توحیدی ترین آدمایی هستین که میشناسم به هیچ کس باج ندادین فقط و فقط به رب تکیه کردین به تنها فرمانروای جهان هیچ کس نمیتونه جلوی رب وایسه همون خدا چقدر شما رو بالا برد چقدر از فضایی که توی ایرانه یا فضایی که بقیه جامعه دارن زندگی و تجربه میکنن دور شدین و بالا رفتین که حقتونه از وقتی قانون و شناختین دیکه از این مسیر درست برنگشتین این نتیجه تعهد و استمراره شما جز شاگرد زرنگای کائناتین ان شالله ماهم یاد بگیریم و درست عمل کنیم بشیم شاگرد زرنگ کائنات