مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 102
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
4مین گام مهاجرت به مداربالا تر.
به نام خدا وسلام به خدا وسلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای خوبم.
خدایابابت سلامتی خودم وخانواده ام وفرشته ی الهیم توراسپاسگذارم.
چندسال پیش باخواهرم یک زمین 100متری خریدیم بعدازچندسال همسایه ی کناری قولنامه در آورد!!!!!!گفت :زمین مالِ منه!!!!
زمین رفت باکلی دادگاه وپاسگاه ولی بی نتیجه!!!!!
چون ازروزاول دیدمازمین روخریدیم حتی کسانی که به مافروخته بودندپشت درپشت قولنامه داشتن هیچ وقت چیزی نگفت.بعدازچندسال ادعاکرد.
چندسال پیش گل کوئست بودشرکت نکردیم.
چندسال پیش یکی ازدوستامون گفت قرعه کشی سراغ دارم بیاین شرکت کنین منویکی از دوستان دیگه شرکت کردیم به شکرانه خداکلاهبرداری کرد.
بعداون هرمهای دیگه که یکیش ابرتجارت بودشرکت کردیم که لوازم بایدمیخریدی خودمون 5یا6نفرخریدزدیم وبرای درست کردن زیر مجموعه خودمون پول گذاشتیم مجموعه بسازیم!!!!!!!!!!!!
چندسال بعدیکی ازدوستای جون جونیم قرعه کشی داشت من شرکت نکردم فقط پول کم آوردجای دیگه قرعه کشی به من افتادگفت بیاپولت رو، بده من قسط قرعه کشی هاتو من میدم +23گرم طلاویک ربع سکه ویک سکه ی پارسیان وبه شکرانه ی الهی اوهم به زندان افتادوحالابنده ی خدااومده بیرون به چه ضمانتی نمیدونم!!!!؟؟؟
حالاتوی بیمه ی عمر(؟)کارمیکنه!!!!!!!
فقط گفته بیابیمه ت کنم که ازطریق کارم دولت به من پول نمیده ولی بدهکاریهاروازاین طریق میتونم به بیمه پرداخت کنم.
وچندنفرازطلبکارهاروبیمه کردم وخودم بایدکارکنم پول بیمه واریزکنم.
منم گفتم بیمه نیازندارم ولی چندوقت قبل ترش خواب دیدم 2دست لباس پسرانه ی دوقلو ازمغازش برداشتم.
چون قبلا لباس فروشی داشت وخودبه خودبرنامه ی سرمایه گذاری توی اون بیمه ی معروف رو گفتم برام فرم پرکنه.
وگفت سن خودت بالاس بیابرای پسرهاتون فرم پرکنم.
منم برای2تاپسربزرگم فرم پرکردم ولی حق امضاوبرداشتش بامنه به امیدخدا جاشوپرکنه.انشاءالله.
قرعه کشی دوباره به نامم افتاد6تاعمره نوشتم به شکرانه خدا2تاشوبرج10سال1403فروختیم برای پرکردن چک ماشین الهی شکرت.
پسردایی عزیزدلم گفت بیاین خونه تونوبفروشیم بسازوبفروش کنیم بعدازچندسال نصف پول خونه هم به مانرسید.خدارحمتش کنه باجوان ناکامش که بعداز15روز، ازفوت جوانش خودش هم فوت کرد.
زمینی داشتیم فروختیم بیکس بی خریدیم.
خودم دوتاپسرم بعدعروسم ، پسرم وبعدپسربعدی .
وبعدیک فروش اینترنتی بودکه به حسابشون پول واریزکنی کارخریدوفروش رویادبدن بعدخودشون هم جنس روبرات بخرن هم خریداربرات جورکنندوجنست رو به فروش میرسونند!!¡!!!!!!!
بعدمن گفتم کسی فیزیکی به من معرفی کنیدبرم آدم ببینم بعدباورکنم!!¡¡!!!!!
گفتندمشهدخیلی کسانی هستند که با شرکت ماکارمیکنندولی آدرس ندادن منم به پسرم گفتم نه قبول نکن!!¡پول نقدی هم داشتم.
برای گردشگری توروستای خودمون سرمایه گذاری کردیم 5نفر.بی نتیجه.
بعدپدیده ی شاندیزسرمایه گذاری کردیم 5نفر.بی نتیجه.
ازاون دوستی که پولی دادم وبه زندان افتاد . دراصل پول ازپسرسومم بود.
خیلی ناآرامی میکردمیگفت تواین بلاروبه سرم آوردی منم پولشوجورکردم براش یک زمین خریدم بعدیک هفته بااستفاده فروختم ودوباره یک قولنامه امروزکه نوشتیم فردابا10میلیون سوددوباره براش فروختم.
گفت نه پولمومیخوام ماشین بخرم همش نگران بودم کلاه سرش میذارن.
بلاخره کلاه سرش گذاشتندکه نصف ماشین رو به نام دوستش زده بعدازحدودا1سال برای پسرم شکایت کردوکل ماشین روازش گرفت وماهم که توی دادگاه وپاسگاه کاربلدنبودیم ومیترسیدیم دنبالشوبلدنبودیم بگیریم ماشین کلارفت ویک مقداری پول به پسرم رسیدکه خرج عروسی پسرکوچکم کردیم ودرقبال پولش توگردنی خودم رو بهش دادم ولی الان مجلس برم خودم استفاده میکنم میگم مالِ خودمه خخخخخخخخخخخ ولی به بچه های دیگه گفتم اگرمردم این توگردنی مال داداشتونه.
تاهمینجاازشاهکاریهایادمه.
وخداروشکرمیکنم که این اتفاقات برام رخ داده بیشترمالی بوده.
والان همگی دورهم زندگی آرومی داریم وروی خودم کارمیکنم که بالطف خدا زندگی روبسازیم.
اگه با4سال پیش مقایسه کنم زندگی به بهشت تبدیل شده.الهی شکرت.
اگه بادیگران مقایسه کنم مشخصه خوب درِ جایگاه ومکانی مقابل بهشت زندگی میکنیم.
ازترس وتنهایی پرسیدین: ازغروب به بعدتنهاتوی خانه نمیمونم.
حتی روزهاهم توخونه هستم گاهافکرمیکنم کسی بامنه به قول استادتوی توهم، هستم.
دیگه همینهاروبلدبودم .
الان5ساله قبل از آشنایی با قانون جذب ازمحله نسبتامتوسط روبه پائین شهرمهاجرت کردیم به جای نسبتاروبه معمولی شهر و بعدازیکسال دوباره الان4ساله بالاشهرجای خیلی ،خیلی ،خیلی عالی زندگی میکنیم.
همش از لطف خداست.
امیدوارم که درمشیت وبارهبریت الهی بقیه عمرم رادرمسیرزیبایی باحضورم درهمین سایت بهشتی ادامه ی راه بدم.
خدایا، یاریمان کن به راه کسانی که نعمت فیزیکی ومتافیزیکی مادی ومعنوی بخشیدی آمین.
عاشقتونم.
«به نام خداوند بخشنده مهربان»
باور اصلی در طول دوره: «من توانایی خلق خواستههای مدنظرم رو دارم.»
خدایا شکرت که بهم توانایی دادی تا چیزهایی که میخوام رو کشف و شناسایی و خلق کنم.
(این گام رو دیروز گوش دادم اما دیدگاهش رو امروز ثبت میکنم.)
دیروز برای من روز قشنگی بود. یه قرار دوستانه با بچههای قدیم دانشگاه داشتیم، خونهی یکی از رفقا. از این اکیپ 7 نفره دوتامون نینی داشتیم که خیلی فضا رو شیرین کرده بودند.
خدایا شکرت که بهم قدرت دادی تا روابط قشنگ بسازم.
خواستههایی که دیروز خلقشون کردم برام ارزشمند هستند.
استوری قشنگی که برای تولد زینب گذاشتم با جملهی زیبایی که خودم براش نوشتم و یادآور خاطرهی زیبایی بود که با هم تجربه کرده بودیم.
ملاقات خوبی که به بچهها داشتم و تعامل سازندهای که شکل گرفت.
حس خوبی که به دوستام مخصوصا یکی از اونا داشتم. جوری که حس کردم خیلی دوستش دارم، بیشتر از قبل. با اینکه سالهاست میشناسمش ولی دیروز خیلی برام جذاب و دلنشین بنظر میرسید. شاید این هم از اثرات تغییر مدارم باشه.
قطعا که هست، چرا شاید؟
کنترل ذهنی که داشتم و اجازه ندادم خودم رو با کسی مقایسه کنم، تلهای که قبلا چندبار به دامش افتاده بودم و همین تضاد اصلا منو کشوند سمت دوره احساس لیاقت.
خواسته جدیدی که تو وجودم شکل گرفت و احتمال زیاد تبدیل به یکی از اهداف مهم زندگیم تا یکی دوسال آینده بشه.
سر زدم به خانوادهام و پدرم و مادرم رو در آغوش گرفتم. چقدر خوش گذشت همون چند ساعتی که اونجا بودم.
لباس قشنگی که پوشیدم و استایل خوبی که داشتم.
حرف بیجا نزدم، توی صحبتهای منفی وارد نشدم و به خوبی روی خودم کنترل داشتم.
و مکالمه خوب و نصفهشبانگاهی که با خواهرم درمورد قوانین داشتیم.
خدایا شکرت که بهم توانایی دادی تا خواستههای مد نظرم رو خلق کنم.
و اما تمرین این بخش:
الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.
پاسخ: درمورد این تمرین توی دیدگاه قبلی همین فایل نوشتم. شرکتی که واردش شدم و حالا که فکر میکنم واقعا هیچ ارزشی آفریده نمیشد توش.
دوست دارم از این به بعد وارد بیزینسی بشم که ارزش و معنا داره و باعث گسترش جهان میشه. پولی رو بذارم و سودی ماهانه دریافت کنم یعنی اینکه من میترسم از اینکه پولم رو خودم باهاش کار کنم. یعنی اینکه من به خودم و تواناییهام اعتماد ندارم و فکر میکنم اون پول به باد میره اگه من باهاش کار کنم. اگه بذارمش تو بانک یا تو کمپانیهایی که بهم وعده سود بیشتر از سود بانکی میدن، جاش امنتره حداقل. خدای من، چه شرکی.
قدرت رو دادم به اون کمپانیها و ترسیدم از خودم. از تواناییهام. بیاعتماد بودم به خودم و به تو.
بماند که پولش هم آخه از راه همچین درستی جور نشده بود.
شانسی که فقط همین یکبار در خونه آدم رو میزنه؟! وای چه باور محدود کننده و بدی. چقدر کمبود خوابیده تو این یه جمله. خدایا شکرت که فهمیدم.
شانس و فرصت و شرایط و موقعیت عالی در هر لحظه و هر روز و هر ساعت وجود داره. برای کسی که روی خودش کار میکنه و میدونه چی به چیه، همیشه فرصت هست همیشه. همیشه میتونه از جایی که هست پل و سکویی بسازه برای رفتن به جایی که میخواد. خدایا شکرت که این باور رو هم شناسوندی بهم.
درسهایی که گرفتم خوب بودند، مثلا اینکه با فامیل بیزینس نکنم، سرمایهی درست و تمیز بیارم وسط، خودم با پولم کار کنم ندم بقیه باهاش کار کنند و بخوان که بهم سود بدن و …
ب) کجاها نه گفتم؟!
خیلی جاها، مثال بارزش توی نتورک. جایی که تیمسازی میکنند، جایی که سرمایه رو باید از دیگران جور کرد و …
خدایا شکرت؛
سپاسگزارم بخاطر دستهایم که تایپ میکنند.
به خاطر گوشیم با رنگ خوشگلش.
خدایا شکرت واسه چایی نبات، واسه کولر، واسه خواب.
خدایا شکرت واسه چیزهایی مثبت اطرافم، واسه چشمهای بینا.
خدایا شکرت واسه نینی جدید خانواده.
خدایا شکرت واسه نماز واسه آرامش واسه ایده واسه نور.
خدایا شکرت واسه اعتماد به نفس و صبر و سکوت.
خدایا عاشقتم.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.
اگر شما هم چنین تجربیاتی دارید، در بخش نظرات بنویسید چه درسهایی از این تجربیات تلخ گرفتید و چگونه از این درسها برای رسیدن به نتایج پایدار استفاده کرده اید؟
-در گذشته به فردی که وعده ی 100 برابر شدن پول یک شبه را به ما داد اعتماد کردیم و پس انداز خود را در اختیار او قرار داده و در همان شب دیگر اثری از او باقی نماند و بعدها فهمیدیم شبانه به ترکیه رفته و منکر کلاه برداری هایی شده است که نه تنها از ما بلکه از هزاران نفر به عناوین مختلف کرده بود
باز هم بار دیگر به سایتی اعتماد کرده که وعده کسب درآمد با تابپ و کارهای اینترنتی را می داد و ما با ثبت نام در آن متوجه شدیم کلاهبردار است و حتی با وجود تهدید به شکایت از او هم چنان به فعالیت خود ادامه می دهد
باز هم فریب فردی را خوردیم که قرار دادی با ما امضا نکرده و ما کارهای زیادی برای او از جمله مقاله نویسی انجام دادیم و حتی شرکتی به اسم خود ثبت کرده بود که با کلاهبرداری از افراد مختلف کسب و کار خود را بدون دادن پول کارمند اداره می کرد
چند مورد دیگر از جمله خرید موبایل که بدون دریافت آن پول به حساب شخص واریز کرده و متوجه شدیم اصلا چنین موبایل و کسب و کاری وجود ندارد یا قرار دادن محصولاتمان نزد شخصی برای فروش که شخص مورد نظر کلا ناپدید شده و محصولات ما را به اسم خودش فروخته است هم برای ما رخ داده است
حتی در حالت هوشمندانه، چطور از این نوع تجربیاتی که اطرافیان شما داشتند، درس گرفتید؟ یعنی بدون اینکه درگیر این دام شوید، برای خود تصمیمات از پیش تعیین شده ساختید تا در چنین لحظاتی قانون را به یاد بیاورید و در دام این ترفندها نیفتید؟
-در اطرافیان ما افرادی هستند که سند خانه ی خود را به عنوان ضمانت در مقابل دریافت پول هنگفت در اختیار افرادی قرار داده و اکنون اجاره نشین و بدبخت هستند خدا را شکر ما چنین اتفاقی را تا این حد فاجعه بار تجربه نکرده ایم
اکنون در قرار داد نویسی تحقق و تمام قوانین را مرور کرده شرایط و نظرات تمام افراد را مطالعه سپس اقدام به واریز وجه در سایت هایی که بسیار معتبر هستند می کنیم
اگر افرادی به ما وعده ی پول دادند یا وعده هایی مانند شانس یک بار در خانه ی آدم را می زند کلا آنها را حذف کرده و بر روی باورهای خود سرمایه گذاری می کنیم حرف استاد را به یاد خود آورده که پول ما نباید برای ما پول بسازد ما باید از استعدادها و توانمندی های خود و پرداختن به شغل مورد علاقیمان ثروت بسازیم و برای رسیدن به درآمد بیشتر عجله نکنیم دور زدن قانون تکامل داشتن احساس حرص ولع عجله باعث می شود در دام چنین افراد و موسساتی گرفتار شویم
و سوال اساسی تر این است که: آیا هنوز هم آن درسها را به یاد دارید و آنها را در روند پیشرفت خود لحاظ می کنید؟
-بله به دلیل اینکه چندین بار با چنین افراد و موسساتی برخورد کرده و ضررهای زیادی بابت آن پرداخت کردیم همواره به یاد داریم که به هیچ وجه بدون بررسی اصولی به سراغ هیچ چیز نرفته و حتی اگر لازم باشد برای نوشتن قرار داد وکیل بگیریم
ب) درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل، به جای طمع ورزیدن، به این نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان “نه” گفتید
-به وعده ی فردی مبتنی بر خرید کالایی تا دلار گران تر از این شده نه گفتیم و باعث شد قیمت دلار پایین تر بیاید و در زمان مناسب به خرید کالای مورد نیاز خود هدایت شویم
به درخواست فردی مبتنی بر فروش خانه که ادعا می کرد وضعیت شما در صورت عدم فروش ان بدتر می شود نه گفتیم و اکنون خودمان در آن ساکن هستیم
به وعده ی فردی که اداعا می کرد شانس یکبار در خانه ی شما را می زند و من تا کنون به هیچ شخصی چنین وعده ای به جز شما نداده ام نه گفته و اکنون پس از سپری شدن چند سال وضعیت او بسیار بدتر از گذشته شده و تمام ثروت خود را از دست داده است
به وعده ی فردی که دائما به ما گوشزد می کرد دیر شده از سن تو گذشته پیر شدی دلار گران شده تو دیگر نمی توانی مهاجرت کنی هیچ راهی نداری در آینده بدبخت می شوی باید خودت را بیمه کنی…. نه گفته و تا کنون نیز به لطف خداوند زندگی خوبی داریم و بدون داشتن بیمه با عمل به قانون بی نظیر سلامتی در صحت و سلامت کامل هستیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
شما چه ترس هایی داشته اید چگونه بر آنها غلبه کرده و چه دوره ای به بهبود آنها کمک می کند؟
-همه ی ما ترس های زیادی داریم
-ترس ها هیچ گاه از بین نمی روند
-افراد موفق با وجود ترس اقدام می کنند
-پیامبران با توکل به خداوند با وجود ترس اقدام می کردند
-کارهای زیادی انجام داده ام که نیاز به غلبه بر ترس های زیادی بود مثل ترس از: مهاجرت حرف مردم تغییر ترسهای متافیزیکی ترس از پیری تنهایی و…
-با وجود ترس اقدام کردن همان برداشتن پا از روی ترمز برای تحقق خواسته هاست
-برای تحقق خواسته ها باید بهای آن را با اقدام کردن حتی با وجود ترسیدن پرداخت کنیم
-باور داشته باشیم توانایی حل مسائل پیش رو را داریم
-با درک و به کار بردن قوانین به راحتی به اهداف خود دست میابیم
-با ایمان و شجاعت تمام مسائل پیش رو را حل کنیم
-عزت نفس ایمان و توکل به ما کمک می کند تمام مسائل پیش رو را حل کنیم
-اجازه ندهیم ترس ها بر ما غلبه کنند
-ترس ها توهم هستند
-ترس ها مانع تحقق اهداف ما می شوند
-با تمام وجود به ترس های خود حمله کنیم
-ترس نگرانی دودلی شک و تردید از ابزارهای شیطان است
-با ایمان به خداوند بر ترس های خود غلبه کنیم
-دوره ی عزت نفس به ما در غلبه بر ترس هایمان کمک می کند
-ترس ها پاشنه ی آشیل هستند که باید مرتبا و تا پایان عمر بر روی آنها کار کنیم
-به راحتی از تغییرات در هر حوزه ای استقبال کنیم
-ترس از دست دادن موقعیت نداشته باشیم
-هر چیزی از دست برود با یادآوری دوباره ی قانون کار کردن بر روی باورها دوباره به دست می آید
-به میزانی که بر ترس های خود کار کنیم نتایج بیشتر و بزرگتری کسب می کنیم
-با کار نکردن بر روی باورها ترس های ما شدت و قدرت می گیرند
در مورد شرکت هایی که سودهای خوبی پرداخت می کنند صحبت کنید؟
-افرادی که با درک درست قوانین با استفاده از فایل های استاد بر روی باورهای خود کار می کنند علاوه بر نتایج فوق العاده از رخ دادن بسیاری از مشکلات جلوگیری می کنند
-هر بار شرکت هایی با استفاده از ترفند پونزی برای کسب سود از افراد بی اطلاع کلاه برداری می کنند
-افراد زیادی در ترفند پونزی گرفتار شده و با شکست مالی مواجه شدند
-افراد با داشتن ذهن فقیر در دام ترفند پونزی گرفتار می شوند
-ترفند پونزی به دلیل داشتن احساس طمع حرص عجله همواره جوابگو خواهد بود
-با درک قانون خصوصا قانون تکامل گرفتار اشخاص یا شرکت هایی با ترفند پونزی نمی شویم
-به محض دریافت وعده هایی فراتر از عرف از افراد یا شرکت ها آنها را نادیده بگیریم
-ترفند پونزی می تواند به اشکال مختلف در تمام حوزه ها وجود داشته باشد
-الگوی ترفند پونزی را به درستی درک کرده تا بتوانیم به محض مواجه شدن آن را تشخیص دهیم
-ثروتمندان هرگز گرفتار ترفند پونزی نمی شوند
-کشورهای جهان سوم بیشترین ضرر را از ترفند پونزی متحمل می شوند
-افراد با بودن در مدار فقر و کمبود با چنین موسسات و افرادی برخورد می کنند
-با درک قانون نه تها پیشرفت کرده بلکه جلوی بسیاری از ضررها گرفته می شود
-استمرار در کار کردن بر روی باورها ایجاد باورهای مناسب پذیرفتن باورهای مناسب کنترل ورودی های ذهن مقاومت نداشتن نادیده گرفتن حرف مردم کلید خوشبختی سعادت و ثروت است
-خداوند فرموده: حرف های بیهوده را نشنوید و در مجالس لهو شرکت نکنید
-پیامبر با طی کردن قانون تکامل به چنین مقامی دست یافت
خدایا شکرت
عاشقتونیم
– گام چهارم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر –
به نام خدای عزت
امروز ظهر داشتم با خودم فکر میکردم که آیا من انسان ترسویی ام!؟ چه ترس هایی دارم!؟ اغلب باهاشون مقابله میکنم یا میخوام ازشون فرار کنم!؟ چیکار کنم که ترس هام کمتر بشه!؟
و حالا، بعد از چند ساعت هدایت شدم به این فایل.
بله من ترس های زیادی دارم؛ و حتی گاها بی دلیل. حتی وقتی همه چیز خوبه یک اضطرابی درون من هست که اذیتم میکنه. و چندیییین ماهه که دارم به این فکر میکنم که ریشهی این ترس ها چیه!؟ و فقط میرسم به عزت نفس!!! و حالا استاد انقدر واضح تو این فایل دستی از دستان خداوند شدن برای هدایت من.
چقدرررررر هل دهندهست عزت نفس؛ چقدررررر ما رو میبره به مسیرهایی که یه عاااالمه در جدید به رومون باز میشن. حتی فکر کردن به اینکه من خودم، خودم رو باور داشته باشم و اون عملکردی که از عزت نفس به دست میاد هم لذت بخشه…
چند روز هست که تصمیم گرفتم دورهی عزت نفس رو بخرم و توی همین چند روز، کلللللی نشانه دریافت کردم که مطمئن ترم کرد برای خرید این دوره. جدیدا همش به تضادهایی برمیخورم که کلید حلشون در مسئلهی عزت نفس هست و همین مصمم میکنه من رو برای کار کردن روی خودم… به زودی دوره رو میخرم و اونجا کامنت میذارم به لطف الله مهربان…
تنها راه از بین بردن ترس ها، حمله به ترس هاست.
ترس ها فقط توهمن؛ یه توهم ذهنی خطرناک. ترس از جن، تاریکی، چشم زخم و … فقط تو ذهن ماست و تمام!
یه قانون ساده و همیشگی وجود داره : دور زدن قانون تکامل، نتیجهش با کله زمین خوردنه؛ همیشه و همه جا!
استمرار، استمرار، استمرار، کنترل ذهن، احساس خوب، قانون تکامل، عشق به کار، عزت نفس، باور به توحید، این هاست کلید زندگی!!!
خدایا شکرت که توی این مسیرم.
خدایا شکرت که هر روز بیشتر و بیشتر تشنهی یاد گرفتن و تغییر و پیشرفتم.
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت…
سلام قشنگم سلام زیبا سلام نازنین سلام نوربند.
حالت چطوره؟!
باورت میشه همین امروز میخواستم بهت زنگ بزنم بگم حدیث راستی عزت نفسُ خریدی یا نه؟
چقدر قشنگ نوشتی درمورد ترسهات. راستش منم وقتی فکر میکنم میبینم بزرگترین ترس زندگیم ترس از شکست و نرسیدن و نتیجه نگرفتن هست. ترس از دیدهشدن در نقطه صفر. و خب طبق راهکار این فایل باید برم تو دلش، باید انجامش بدم تا اثر کنه.
خدایا شکرت که گرههای ذهنیم یکی یکی دارند باز میشن. اینکه آدم حس کنه مسائلش در حال حل شدن هست و سوالاتش بیجواب نیست، دیگه احساس گیر افتادن و قفل بودن بهش دست نمیده و بقول خودمون : دیگه دلش نمیخواد پشتی باشه :))))
خدا برام نگهت داره حدیث قشنگم.
در پناه الله باشی دخترک.
16 اردیبهشت 1404
09:57
به نام خداوند عالم تاب
خداوندی که راهنمای مسیر مستقیم منه و منو به راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت میکنه.
خدا جونم امروز عجیب بود. امروز در غرق عشق بازی با خود خودت بیدار شدم. بهت سلام کردمو خودمو انداختم بغلت. بعد انجام کارای اولیه صبح سریع اومدم گام چهارم پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر رو که مریم شایسته ی عزیز و دلبر برامون آماده کرده، نوش جان کنم. الهی شکر. ما تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم. ما را به راه راست هدایت فرما. به راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان
خدایا شکرت معبود من.
ما به تو ایمان داریم. ما به تو اجازه میدهیم که مارا هدایت کنی که ما بدون هدایت تو هیچی نیستیم.
هذا من فضل ربی.
گام چهارم پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر
قشنگی این خدا میدونید چیه اینکه از هر لحظه، از همون لحظه ای که تصمیم میگیری بهش وصل شی و روی خودت کار کنی نشانه ها شروع به اومدن میکنه.
نقطه های ابی سایت که برکته. پیشنهادهای کاری. حال خوب . دیدن زیبایی ها. هدایت شدن به جاهای تمیز و باحال با وایب عالی. دور شدن از افراد سمی. مهیا شدن شرایطی که بتونی بیشتر تنها باشی و با خدای خودت خلوت کنی و بشینی توی غارت رو خودت کارکنی. الهی امین. امین پروردگار عالم تاب. تویی که نور اسمان ها و زمینی
الله نور السماوات و الارض … خدایا چقدر تو خوبی. چقدر بخشنده ای. خدایا دوستت دارم. من بی نهایت سپاسگزار استادی هستم که منو با تو از نو آشنا کرد. خودت دستمو بگیر . منو روی دوشت بذار. من هیچم. من ناچیزم. من بدون تو ناتوانم. من به هر آنچه از تو برسه محتاجم فقیرم. خدایا خودت منو سرشار کن. خدایا خودت منو غنی کنی. میخوام روی خودت حساب کنم و دستمو جلوی کسی دراز نکنم. خدایا هرجا، یعنی هر جایی که داشتم شرک میورزیدم خودت دستمو بگیر. من بی تو هیچم
امروز کمکم کن تمرین هامو عالی انجام بدم.
اهدنا الصراط المستقیم
چه درسهایی از این تجربیات تلخ گرفتید و چگونه از این درسها برای رسیدن به نتایج پایدار استفاده کرده اید؟
عاقا ما با یکی از دوستامون یه سری کارای مشترک ساخت فیلم کوتاه داریم و دغدغه مون اینکه بتونیم فیلممونو بسازیم. فیلم کوتاه. به خاطر همین یه مدته طویلیه که دنبال سرمایه گذاریم. یه جوری شدیم که هرجا حتی 10 درصد احتمال بدیم میتونیم بحث فیلمنامه مونو مطرح کنیم سریع میریم توی دلش. البته اینم بگم که دوستم یعنی همین بنده خدا همکارم این موضوع درش شدید تره. خلاصه یه عزیزی پیدا شد که گفت من 100 میلیارد پول دارم میخوام با فلان سلبریتی که در زمینه ساخت برنامه هم فعالن و تاپ ریت ایرانن همکاری کنن. از اونجایی که ما یعنی دوست بنده با ایشون همکاری کرده بود باهاشون در ارتباط بود واسط شد که این دو عزیز رو بهم وصل کنه و از اونجایی که از این دلالی 10 درصدش مال ایشون میشد عدده به شدت وسوسه انگیز بود. حالا بماند که نهایت پولی که ماها توی پروژه هامون تا به الان زندگیمون ساخته بودیم پر پر پرش 40 میلیون بوده ها. از اونجایی که این رفیق شفیقمون همه جا ما رو هم سهیم میکنه توی این پروژه هم مارو وارد کرد و جلساتو برگزار کردیم. انقدر چشو گوش ما کور و کر شده بود که ما رو حرف کلامی این اقا اعتماد کردیم و نه از ایشون گردش حساب خواستیم نه صورتحساب خواستیم یعنی ها هیچی هیچی. یعنی کلا ایشون 4 تا اسم اورد که من با اینا کار کردم و هیچ جا هم اسمی از ایشون نبود چون میگفتن که من خودم نخواستم اسمم باشه. خلاصه ما توی توهم این قضیه که یه عدد گنده با یه معرفی و واسطه گری گیرمون میاد این دوستانو به هم وصل کردیم. بماند که ایشون وعده داد که روی فیلم ما سرمایه گذار ی میکنه حتی گفت بیشتر از عددی که نیاز دارید بهتون دستمزد هم میدم. خلاصه ما تو هپروت رو ابرا بودیم. ایشون گفت یکی از دفاتر خالی م رو میگم بچه ها تمیز کن شما برید اونجا کارای پیش تولیدتونو انجام بدی. خلاصه ما رو توهمات این اقا حتی رفتیم کل حسابمونو صفر کردیم و الکی خرج های بی خود کردیم که چی این اقا پیش پرداخت بده بهمون. یعنی بهونه ای بود که این اقا می اورد واسه پیش پرداخت فیلممون. میگفت الان بانکم . یه مشکلی پیش اومده . تا یک ساعت دیگه واریزی انجام میشه. حالا اینجا هنوز ما اون جلسه اصلی رو با اون سلبریتی نذاشته بودیم ها. خلاصه ما د رحالی که در حال عشق و حال با پولی که هنوز نیومده بود بودیم یعنی میگم عشق و حال در این حد که تو پاساژ داشتیم خرید میکردیم منو این دوستم بعد هی زنگ میزدیم به اون بنده خدا که اقای فلانی مگه نگفتی امروز 30 میلیونشو نفری میزنی چی شد؟ عاقا مخلص کلام اون دفتر که هیچ وقت کلیدش به ما داده نشد همش امروز فردا ش. ا.ن پیش پرداخت فیلم 500 میلیون یما که رنگشم ندیدیم . حالا =جالبش اینجاست که بعد از انجام جلسه با او سلبریتی و عقد قرارداد با اون سلبریتی کاشف به عمل اومد این عاقا کلا هبرداره و نه تنها به پرداختی های مالیش عمل نکرده یعنی اون سلبریتی هم دقیقا گول خورد با حرفا و وعده وعید های این اقا که قرار بود 100 میلیارد روی کار ایشو ن سرمایه گذاری کنه و کارو ببره نتفلیکس و این داستانا. این اتفاقات دقیقا تابستون 1403 افتاد. خلاصه اون سلبریتی که دید خبری از پول نیست قراردادو فسخ کرد و بماند که اعتبار دوست ما بعد این معرفی کذایی خدشه دار شد.. چند ماه بعد با این دوست ما تماس گرفتن که اون کلاهبردار محترم الان اگاهی شاپور دستگیر شده کلی شاکی داشته و از خیلی ها و اعتبار خیلی از افراد معروف اینجوری استفاده کرده و قراردادها رو به همین شیوه میبسته و کلا باهاشون بازی میکرده. اقا ما رو حرف ایشون نشستیم خیالبافی کردیم که دیگه پولدار شدیم و یه شبه ره صد ساله رو رفتیمو از این داستانا.. از این موارد زیاد بوده . در زمینه ی مالی هم که بیا پولتو بذار ما سود بهت میدیم که الی ماشالله بوده و لی من درسمو گرفتم اقا هرجا پیشنهادی بهم شد که با وضعیت الانم 100 پله فاصله داره به قول استاد فهمیدم باید فرار کنم. بماند که این دوستمون بازم درگیر این موضوع شد و درسشو نگرفت. خلاصه که هرجا میبینم ادما میگن اره من فلان ایده بهم شده تا 3 ماه دیگه با سود اون کار 207 مو میگیرم. حالا یارو الان یه گاری نداره. یا دوستم یادمه اول سال ازش پرسیدم فلانی دوست داری اسفند 1404 چه اتفاقی تو زندگیت افتاده باشه که بگی اخ اره همینه امسال همون سالی بود که میخواستم. اون اتفاق چی باشه تو راضی هستی؟ همون دوستمو میگم ها. ایشون گفتن که دلم میخواد امسال بگم به هرچی که میخواستم رسیدم. خدایی خیلی با زور و تلاش سعی کردم نخندم . با خودم گفتم دختر خوب اخه مگه لوبیا سحرامیزه. خلاصه که طمع عجیبه و همه مون بارها به شکل های مختلف درگیرش شدیم و ممکنه بازم درگیرش بشیم اگه رو ی خودمون کار نکنیم. خلاصه من تلاشمو کردم بفهمم که اقا جان تکامل میگه که تا ابو به 20 درجه نرسونی نمیتونی به 50 درجه برسونیش. عاقا جان تا شما 2 میلیونو نسازی نمیتونی بری 20 میلیونو بسازی که.
درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل، به جای طمع ورزیدن، به این نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان “نه” گفتید.
از اون داستان به بعد بازم پیشنهادهای اینجوری میشد. مثلا داداشم اومد گفت بیا به اسم تو وام بگیرم. اخه فلان وامو فقط یه بار میدن. من چون آشنا دارم گفتن به اعضای درجه یک خانواده میدیم . من یه بار گرفتم. بیا به اسم تو بردارم. قسطاشو من میدم فلان تومن هم از پول وام هم مال تو بزن تو کارت. پول اون مبلغی هم که بهت میدم خورد خورد بده بهم . حالا شاید این شکل پونزی نباشه اما بازم اینجوریه که ان تومن جیرینگی بیاد تو زندگیت بدون پرداخت هیچ بهایی. خلاصه ما همونجا آب پاکی رو ریختیم رو دست برادر جان . ایشون خیلی هم ناراحت شد و شاکی د ولی خب قانون قانونه دیگه وقتی اشتباهه که من دستمو کنم توی اتیش نمیکنم. خلاصه ما فهمیدیم اقا الان مدارت نگاه کن به نتایج و وضعیت حال حاضرت توی همه زمینه ها. ببین اگه موقعیتی که سر راهته فرسنگ ها باهات فاصله داره اصلا سمتش نرو. عاقا عجله نکن . به خدا که عجله و بدو بدوعو وااای دیر شده و سنم رفته بالا و اینا نداریم . کاری که قراره سخت پیش بره اشتباهه. اروم لذت ببری پیش برو درها باز میشه . قرار نیست یه پله یه پله پیشرفت کنی از یه جا به بعد لگاریتمی رشد میکنی. تو شخصیتت رو بساز بقیه ش رو بسپار به قانون لاجرم ها.
ماچ به کله ی همه تون
عاشقتونم
دیگه داره کم کم کامنت نوشتن برام مثل مراقبه میشه خیلی کیف میده
احساس میکنی که یه تیک خوب توی دفتر روزانه ت زدی باریکلا
گام چهارم
به نام خدای نور
سلام به استاد های عزیزم.
داشتم فکر میکردم چقدر خوبه که اگاهی هایی که بهمون میگید رو درعمل انجام میدم.
خیلی وقتا باترس و لرز قدم برداشتم پنسم تو دستم میلرزید ولی انجامش دادم من یادگرفتم که توکل کنم ایمانم رو درعمل نشون بدم از شرایط جدید استقبال کنم و برم تو دل ترس هام که هرچی الان دارم و به هرچی الان رسیدم که چندسال پیش ارزوم بود…من هرچی دارم از خدای بخشندمه من هرچی دارم از وجود خدای توی دلمه که باعث قوت قلبم میشد و میرفتم تو دل ترس هام و شجاعتم رو نشون میدادم و جهان هم به شجاعان پاسخ میده جهان هم همه چیو راست و ریست میکرد خدایاشکرت.
همه اینارو نوشتم باز یادآوری کنم به خودم مسیر تکامل و رشد و پیشرفت رو اگر الان توی ذهنم یسری چیزابهم ریخته همه ی ایناهم درست میشه خدا مسیر درست رو بازم نشونم میده بازم معجزه میکنه و الان تنها کاری که ازدستم برمیاد کار کردن روی این دورس.
دونوع رزق داریم یه رزقی که تودنبالشی باکلی تقلا و تلاش فیزیکی و یه رزق دیگه هم هست اون دنبال تواون میاد سمتت خداجونم هدایتم کن که من این رزق و تجربه و زندگی کنم.
بادرک فراوانیو بزرگ کردن ظرف وجودم قطعا میتونم رزقی و تجربه کنم که فراوانه و اون دنبال منه.
هدایتم کن ظرف وجودم رو بزرگتر کنم تا با لذت بیشتر از نعمت هات برخوردار باشم.
اصل و اساس جهان بر فراوانی و فراوانی کلا هست و من باید ظرف وجودم رو بزرگتر کنم که بتونم تجربه و زندگیش کنم.
دررابطه باتمرین این سوال:
من از وقتی باشما آشنا شدم یادگرفتم تکامل رو توی همه چیز ببینم و یادم باشه قانون توی همه چیز جواب میده.
خواهرم و مامانم خیلی به این تبلیغات پرشدن صورت با قرص و لاغری اندام با قرص باور دارن البته نمیدونم میشه گفت باور یا نه ولی هربار گول این تبلیغات رو میخورن و کلی پول پای اینا میدن و درآخر نتیجه نمیگیرن ولی بازم الان میخوان اینکارو انجام بدن…
من قبل از اینکه سفارش این قرص هارو بدن کلییی حرف زدم که اینا الکین امکان نداره اندام با قرص خوردن لاغر بشه باید ورزش کنی و… ولی با اینکه بزور اون پول رو بدست اورده بود رفت داد پای اون قرصا و نتیجه نگرفت اخرسرم وقتی به ادمین اون کانال پیام داد زنه کلی حرف و فوش بارش کرد و بلاکش کرد:)))
خواهرمم همینطور دقیقا همین اتفاق براش افتاد و من قبلا خیلی باشون حرف میزدم که امکان نداره با خوردن قرص گونه هات برجسته بشه صورتت پربشه و… ولی گوش نداد و نتیجه نگرفت وقتیم پیام داد طرف بلاکش کرد…
من با هربار مرور اینا به خودم میگم ذهن فقیر اینطور عمل میکنه پولی که بزور بدست میاره پولی که خیلی جاهای دیگه بدردش میخوره رو میره میریزه دور با خریدن چیزای بدرد نخوری که بدردش نمیخوره.
یادمه وقتی مامانم میخواست ثبت سفارش قرص هاشو انجام بده زنه لیست فرستاد اگر میخوای ده کلیو توی یک ماه لاغر کنی فلان قد مبلغش اگر 8 کیلو فلان قد مبلغش و هرچقدرلاغری بیشتر میخواستی توی یک ماه مبلغ بالاتر میشد و پکیج های لاغری کمر و پهلو و بازو رون و…هم داشت:))))
و تازه میگفت هرچقدر میخوای غذا بخور ورزشم نکن قرصا کار خودشون رو میکنن نیاز به تغذیه خاصی نیست:)))
و دقیقا خیلیا مثل مامانم و اجیم گول این تبلیغات رو میخورن و میلیونی براش هزینه میکنن واین نتیجه ذهن فقیره این نتیجه درک نکردن قانون تکامل.
قانونی که توی همه چیز هست قانونی که اگر لاغری میخوای باید تغذیت رو تغییر بدی مثل دوره قانون سلامتی و یا ورزش کنی و کم کم این تکامل طی بشه و وزن کم بشه.
استاد من خیلی فکر کردم ولی فقط همین مثال رو یادم اومد که برای اطرافیانم پیش اومده بود که هنوز ازش درس نگرفتن ولی من خیلی خوب درسشو گرفتم:)))
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 6 اردیبهشت رو باعشق مینویسم
امروز چند تا نشونه داشتم درمورد اینکه ترسی که دارم رو متوجه بشم و باهاش روبه رو بشم
چند روزی بود خیلی درگیر این بودم که اگر من برم بالای کلایمر و بیفتم چی
و خیلی نجواهای ذهن دیگه که سبب ترسم میشد و واقعا نمیتونم کنترل کنم تا اینکه گفتم خدایا کمکم کن ،من میخوام این ترسمو هم تبدیل به توحید در عمل کنم و تکاملمو طی کنم
تا اینکه خدا سه تا فاقل بهم نشونه داد و هر سه تا فایل دقیقا موضوعش این بود که به هرچی توجه کنم همون میشه
و من متوجه شدم که این چند روز من از کلایمر ترس داشتم و چیزای ناجالبی رو میدیدم در اطرافم
و وقتی اینو فهمیدم و فایل گفتگوی استاد با آقای شعبانعلی کوش دادم
و فایل راه کارهایی برای حل مسائل شما برام نشونه اومد
چقدر دقیق داشت هدایتم میکرد تا حالمو خوب کنه و بهم فهموند که باورمو درمورد سلامتی باید تکرار کنم و باورای جدید بنویسم
و یا اینکه هرچی از بچگی از اطرافیان شنیدم که ارتفاع زیاد نباید بری و حتی مادرم بهم گفته بود حق ندارم برم بالای داربست و یا بالای کلایمر
و حرف هایی که مادر و برادرم میگفتن به شدت ترس داشتم و سبب شده بود نجوای ذهنم این گفتگو هارو برای ترس و نگرانیم بیشتر کنه
وقتی من گوش دادم به فایل دیدم کمی سخته کنترل ذهنم ،حاضر شدم و رفتم بیرون و رفتم نون خریدم و برگشتم و حق کردم که دیگه نرو بیرون و بشین این فایل رو با دقت گوش بده
که خیلی بهم کمک کرد
و متوجه شدم که باید آگاه باشم و باورهای قوی رو که ضبط کردم با صدای خودم هر روز گوش بدم و چند روزی بود که وقتی در فایل جلسه ای که استاد گفتن حتی آرزوهاتونو ننویسید و سبب شد من درست متوجه نشم و باورایی که هر روز گوش میدادم رو بازم گوش ندادم و گفتم باید فایل جدید ضبط کنم ،چون توی همون فایلی که با صدای خودم ضبط کرده بودم ،در مورد خواسته هام و لحظه پایانیش صحبت کرده بودم و هر وقت گوش میدادم به قدری حالم فوق العاده عالی میشد که اشک جاری میشد
اما این درست متوجه نشدنم سبب شد که چند روزی گوش ندم و بعد که با فایل جدید استاد بعد از فایل مراقبه ، که گفتن باید وقتی خم درمورد خواسته هاتون فکر میکنید احساس خوبی داشته باشید که تجسمی که دارید سبب حال خوب و اشک بشه و لحظه پایانی رو ببینید
که وقتی من اینو شنیدم فهمیدم که تجسم های من درست بوده که وقتی صدای خودمو میشنیدم ،و تجسم میکردم خیلی خیلی حالم عالی بود ،در صورتی که هیچ کدوم از اونا رو نداشتم اما حس میکردم واقعا دارمشون و اشک از چشمام سرازیر میشد
و خوشحالم از اینکه متوجه شدم که درست بوده روند انجام تمریناتم
خدا چند روزی هست هدایتم کرده به ورزش هایی که بدون دمبل و دستگاه هست و با حرکات کششی و پلانک و شنا هستن ولی فعلا شنا نمیتونم برم و باید تکاملمو طی بکنم
و یه پیج اینستاگرام رو دیدم که بدون دمبل داشتن حرکات ورزشی رو انجام میدادن
شب که میخواستم بخوابم هدایت شدم به همون پیج اینستاگرامی و فقط داشتم به اینکه روی چمن با پای برهنه و بدون کفش ورزشی تمرین میکنن نگاه میکردم و یه الگو بودن برام که میشه رو چمنا بدون کفش ورزش کرد و یا روی زمین اتاقم
که کاشی هست
و من از بچگی اینو شنیده بودم که اگر زیاد بشینی روی چمنا و با پای برهنه روی چمن و زمین کاشی راه بری سبب بیماری در استخوان هات میشه
و حدود یک سالی بود من وقتی پارک میرفتم و جاهای دیگه به افرادی توجه میکردم که بدون زیر انداز دراز کشیدن رو چمنا و یا پسر هایی رو میدیدم که روی چمن ها بدون جوراب و کفش دارن فوتبال بازی میکنن
و وقتی در سریال زندگی در بهشت استاد رو دیدم که دراز کشیدن روی چمنا و گفتن هر جا چمن ببینم میرم چند ساعتی دراز میکشم و میخوابم ،
این سبب شد که باورم نسبت به راه رفتن و نشستن روی چمن تغییر کنه و با دیدن این افرادی که روی زمین و چمن بدون کفش داشتن تمرین میکردن
این باورم هم شکسته شد که من شنیده بودم که بدون کفش اگر ورزش کنیم آسیب می بینیم ،اما داشتن بدون کفش روی چمن ورزش میکردن
و این سبب شد که مقاومت های ذهنم برداشته بشه
بعد گفتم بذار ببینم کسی هست که از ارتفاع بره بالا و نقاشی بکشه تو گوگل نوشتم و چند تا خانم رو دیدم حس کردم کمی مقاومت ذهنم داره میره و به خودم گفتم باید الگو پیدا کنی طیبه
امروز من پر از درس بود و خدا بی نهایت به من کمک کرد تا حالمو خوب کنه ،میدید که نمیتونم ذهنمو کنترل کنم سریع حالمو خوب کرد
خدا به شدت مراقبمه و هر لحظه ریز به ریز داره هدایتم میکنه به سمت مسیر خودش
خدایا شکرت
طیبه جونم حالت چطوره دختر توحیدی سایت
من به شخصه پیگیر کامنت هات هستم و زیاد با نظرات جذاب و هیجان انگیزت برخورد کردم.
دخترررررر عجب چیزی گفتی عجب تمرینی. من بارها شنیده بودم که صدامونو ضبط کنیم و از این داستانا اما نهایتش چهارتا جمله تاکیدی بود که هیچ حسی رو در من برنمی انگیخت . تا رسیدم به این کامنت و این تمرین. واااای دختررررر تو چه کردی؟ یا به قول اون آهنگه: تو چه کردی با دلم وااااای !!! علامت خنده از ته دل که نیشش تا بناگوش بازه و اب دهنش ریخته بیرون)
دختررررر من دیوانه ی این کار شدم. اولش با کمال بی حسی گفتم بذار از خواسته هام و تجسمشون و دیدن لحظه ی پایانی یه ویس بگیرم . ببینم چه جوریه. خدا شاهده اولش که از خواسته م گفتم و اخرش دکمه ی پایان ضبطو زدم نفهمیدم چی ضبط کردم تا اینکه پلی ش کردممم. ای وااای من من اشکی بود که تو چشمم جمع می شد. انقدر که تو دلم قنددد اب شددددد و حسش کردم و مو به تنم سیخ شد. اینم بگم که از صبح حالم عالی و دختر خدا بودم امروز.
الهی شکر که نوشتی جیگر
الهی شکر که دیدم کامنتت رو
الهی شکر که عمل کردم
دختررر امیدوارم غرق شادی و لذت باشی و بتونی بری تو دل ترس هات
ماچ ماچ
به نام خدا
سلام به استاد عزبز و خانوم شایسته و همه همراهات سایت عباسمنش
وقتی از ترس ها حرف میزنین و مثال میارین
دقیقا میبینم که بعضی از اون ترس ها درون خودم هست
فهمیدم که پام کجا روی ترمزه و نمیذاره درست حرکت کنم
ترس از تغییر باعث موندن تو وضعیت فعلی میشه
ترس از مهاجرت که من باهاش کنار اومدم و اومدم تهران
ترس از تنهایی که هنوم که هنوزه نجوا میاد که برو فلان جا برو شهرستان اگه اون کار میکردی بهتر بود
ترس از شسکت و نتیجه و…همه و همه روحس کردم با تمام وجود و تا حدودی هم خداروشکر به لطف خدا باهاشون مقابله کردم ولی این فایل روشن تر کرد برام ترس ها و ترمزها رو
چیزی رو میخوام و از اونطرف ترس بعضی چیزا نمیذاره به سمتش برم و ترمز شده برام
موضوع طمع و حرص و ترفند پونزی که تو ثروت 1هم گفتین واقعا منو تو بعضی از شرایط نجات داد و اجازه نداد که وارد بشم و نیبینم دوستم رو که کلی پول و وام و مضاربه و فلان جور کرده و داده به کسی که سود میگره و میگه تو کار تجهیزات پزشکی ادم معتبریه و …من دوس ندارم ضرر کنه و از طرفی هم منتظرم ببینم چی میشه نتیجه گرچه تا حدودی مطمئنم و روشنه برام با توجه به قانون
و تکامل که خیلی مهم و واقعا باعث خوشبختی توی مسیر میشه
من و همکارم یه حرکتی انجام دادیم که حس میکنم یکم عجولانه بود و اجازه ندادیم تکاملمون طی بشه و همین باعث شد کا به قول شما چه زجری رو تحمل کنیم و تلاش کنیم که شرایط به حالت قبل برگرده درسته داره بهتر میشه خداروشکر به یاری خدا ولی وقتی مسیری روکه اومدیم میبینم میگم به چه قیمتی اگه صبر میکردم هم بهتر میشد هم راحتتر و چقدر خوبه که ادم واقعا درک کنه و عمل کنه به این اگاهی ها
ممنون استاد عزیزم بابت این فایل خداقوت
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام استاد عزیزم
امیدوارم عالی باشین …
این روزا کلی تمرکزی رفتم سراغ فایل های معرفی محصول قانون سلامتی شما …و چقدر چیز یاد گرفتم …
از طریق ایمیل یکی از دوستان به این صفحه هدایت شدم و باخوندن کامنتشون دقیقا فهمیدم موضوع فایل چیه درحالی که تا قبلش با خوندن اسم فایل فکر کردم فایل جدیدی روی سایت بوده که من ندیدم …
خلاصه با فهمیدن کلیات این فایل یاد یه خاطره ای افتادم …یعنی دوتا که دوست دارم بگم …
نزدیک یک سال و خورده ای پیش مامانم توی تلگرام آگهی پیدا کرد که دقیقاترفند پونزی توش اجرا شده بود و من که از اون توسط فایلای شما آگاه شده بودم بلند بلند خندیدم و گفتم …آخه اینقدر آدما سادن…حداقل یکم پیچیده ترش میکردن که ملت آگاه رو به چالش بکشه …حتی زحمت ندادن یه کوچولو خلاقیت به خرج بدن و همون ترفند و عینا آوردن…مامانم که نمیدونست بازی چیه گفت داری درباره ی چی حرف میزنی ؟ گفتم مامان این اسمش ترفند پونزیه که یه کلاه برداری بزرگهو براش یکم توضیح دادم ….مامانم زد توی اینترنت و دربارش خوند و بعد با تعجب بهم گفت باورت میشه من باور کرده بودم …بعد بغلم کردو گفت تو اینا رو از کجا میدونی ؟….
اون روز خیلی به خودم افتخار کردم ….
اما این موضوع هنوزم توی ایران رواج داره …
6ماه پیش داداشم سرگردان اومد خونه و گفت من 11دلار میخوام …
گفتیم چرا و چی شده …گفت میخوام نمیدونم تتر بخرم و یک اپی هست که دو برابر سود میده میخوام سرمایه گذاری کنم و فلانی کرده بهمانی کرده و این ماه یه فرصته ….
بهش گفتم داداش اینا همش الکیه …یه بازیه و تو نمیدونی …شاید اینا ماه آخرشون باشه بالاخره همه ی پولارو بالا میکشن …
اون قبول نمیکردم میگفت نه بهمانی این کارو کرده باهاش ماشین خریده حالا که سود دوبرابر شده ماشین رو فروخته ریخته توشو و از این حرفا …
خلاصه دو یا سه هفته ای گذشت و داداشم ول نمیکرد …
یه شب دیدم تمام پولاشو داره میریزه روی هم و هرچی پس انداز داشت گذاشت تا ببینه میتونه خودش 6 تومن جور کنه برای اول کارش یا نه …کما اینکه 3 دلار خود اپ بهش برای ورودش جایزه داده بود و وسوسه کرده بود تا حتما اون 10 دلار دیگه رو بده ….میگفت همه بچه های شرکت توشن و 100 ملیون 200 ملیون توش سرمایه گذاری کردن …و اون شب از منم کمک خواست …
اون شب حدودا دو ملیون جمع کرد از کل پس اندازی نقدی که داشت …اون داداشم هم یکم گذاشت …و داداشم منو هم وسوسه کرد و گفت تو هم اگه میخوای پولت دو برابر بشه بیا بزار …تو چیکار داری …من ماه دیگه دو برابر پولتو بهت میدم …من که اصلا نمیخواستم ولی ذهنم وسوسه ام میکردو هی بهم میگفت حالا ماه دیگه میبینی پول اون دو برابر شده همش بهت میخنده و کلی از این حرفا …خلاصه نجوا های ذهنی تموم نشدنی بود …من یکم پول توی کارتم بود اما وقتی دیدم داره پولای نقدو میشماره یادم افتاد به اون 40 تومنی که برای کتابای استاد گذاشته بودم کنار تا بعد تموم کردن فصلی که از سایت خریدم فصل بعدی رو بخرم …اون موقع هر فصل 40 تومن بود …پاکت رو برداشتم که برم به داداشم بدم که یوهو به خودم اومدم و گفتم این پول استاده ها ملیکا …استاد گفته اینا همش کلکه …حاضری این پولو بدی ؟ بعد یه نجوایی اومد و گفت بهش گوش نکن ماه دیگه با 80 تومن میتونی دو تا فصل از کتابای استادو بخری ….
ولی از طرفی یه حسی بهم میگفت حرف شما درسته و این یه کلاه برداریه …
خلاصه اخرش به خودم رو کردمو گفتم …
من اصلا روی این پول حساب باز نمیکنم …میدونی چیه اگه الان این پولو به داداشم دادم و موفق نشد اصلا حرفشم نمیزنم که من پول دادم اگرم موفق شد بازم حرفشو نمیزنم ….میخوام این پولو به عنوان بها بدم ….
اگر حرف استاد درست بود و اون یک کلاه برداری بود …بهای یادگرفت این مسئله و جلوگیری از کلی ضرر مالی رو دادم ….و البته که ایمانم به قوانین خداوند و حرف استاد بیشتر شده
اگرم موفق شد که به احتمال 1درصد امکان داره …حالا هر وقت شد به بعدش فکر میکنم …میدونم که نمیشه …
خلاصه
اون شب 2 ملیون جمع شد و مامانم نزاشت که طلا هایی که خریده بود رو بفروشه و اون پولا بعدا آروم آروم خرج شد …
و ما هیچ پولی به اون به قول خودشون سرمایه گذاری ندادیم …
یک ماه بعد گندش در اومد، هر کی هرچی پول ریخته بود دیگه فقط یه عدد دیجیتالی روی صفحه موبایلش داشت …نه میتونست تبدیل کنه …نه میتونست برداشت کنه …
جالب اینجا بود که فقط کسایی که میخواستن برداشت کنند فهمیده بود چه کلاهی سرشون رفته و هنوز اون سایته برای اینکه پول بهش بدی باز بوده و معلوم نیست چقدر تا بعد ها آدم بهش اضافه شده …
علاوه بر اون بعدا فهمیدیم که. آقا تا قبل اون …اون سایت پول ها رو یک و نیم برابر میکرده و بعد یکی دو سال، توی ماه آخر اعلام کرده که تا ماه دیگه پولتون دو برابر میشه و اینجوری مردم رو وسوسه کرده و بعد همه پولارو جمع کرده و رفته ….وقتی این خبرو شنیدم …باورتون نمیشه چقدر خوشحال شدم …
ما که پولی نداده بودیم …ضرری هم نکردیم اون پولی هم که من دادم در واقعیت نرفته بود برای اون کار …اما من دیگه حرفشم نزدم و گفتم اون بها رو دادم تا ایمانم به استادم بیشتر بشه …تا این قانون رو بهتر یاد بگیرم ….
راسشو بخواین …
انگار الان یه چیزایی برام واضح شد که آدمایی که باهوش ترند از این ترفند برای گرفتن خیلی چیز های با ارزش استفاده میکنند…
مثلا پیشنهاد هایی که به من شد و همین سال 1403 درگیرش بودم و به معنای واقعی زمانمون دادم حالا تازه من قبول نکردم …تازه من پا ندادم به اونا …و فقط زمانم دادم اونم چون خودم کامل غرقش کردم و درگیرش بودم …از خدا کمک میخواستم اما مثل اینکه چشماتو ببندی و توی دریا فقط دست و پا بزنی و داد بزنی که کمک میخوای …خداوند طناب نجاتو برات فرستاده ولی تو از بس غرق در آبی و چشماتو بستی و برای خودت خیال های غرق شدن میکنی نمیبینی ….دقیقا اینطوری بودم ….
الان انگار خدا بهم گفت ملیکا …ببین با طمع دنیا میخواستی توی این چاه عمیق بیوفته و من نزاشتم …
دوست دارم دقیق تعریف کنم …
رئیس یک شرکت چون میدونست من دختر باهوش و ایده پردازی هستم …خیلی بهش سود میرسونم بهم پیشنهاد داد که توی شرکتش کار کنم و در آینده بهم مدریت اون مرکز رو بهم میده ….
اما فقط این نبود …
اون بهم گفته بود که اگه به هوسش جواب مثبت بدم بخشی از شرکتش رو به نامم میکنه و منو میکنه همه کاره ی خودش …حتی دیگه لازم نیست دانشگاه برم و چمیدونم امتحاناتم و کلاسام حله و فلان و بیسار …و چون میدونست من آدم قابل اعتمادی هستم وعده های سنگین بهم میداد و قول میداد زیرش نمیزنه …
من از همون اول سفت وایسادم …البته که اون خیلی باهوش بود و همه رو یوهو نگفت و آروم آروم شروع کرد و تا حد اینکه زمان و فکر و ذهن منو برای 4تا5 ماه بگیره هم موفق شد اما نه همشو و به خاطر با تجربه بودن مادرم و مسافرتای تابستانی که رفتیم و خیلی از تصمیم ها که من برای امتحاناتم یا مدتی برای خودم به دیدنش نمیرفتم و یا چون دوست نداشتم رابطه ای جز استاد و شاگردی بین منو اون باشه اصلا باهاش تماس تلفنی یا چت نمیکردم…و اینکه جدا بشم و دیگه بهش فکرم نکنم رو برام راحت تر کرده بود ولی نمیتونم بگم واقعا…
که انگار جادو شده بودم …البته اینم بگم که تمام اتفاقات و کار ها و حتی حرفایی که اون به من زد برای من اولین بار بود و انگار برای اون چندمین بار …با این حال نتونست موفق بشه و چندین ماه بعد وقتی فهمیدم که با دختری دیگه اینکارو کرده….
خیلی بدم اومد و بعد فهمیدم وای این خلا فقط مال الان نیست و به چندین سال پیشم بر میگرده که بهترین چیزارو از دست داده …. قضیه همینه و گویا این الگو این فرده …. که قبلا هم تجربش داشته
البته که با تمام این وجود من درونن بخشیدمش و قلبا براش بهترین ها رو آرزو میکنم …و دروغ چرا …دروناا دوسش دارم چون اون کمک کرد من خودمو بیشتر باور کنم …خودم بهتر بشناسم ..
…اون آدم بدی نیست …فقط قوانین رو نمیدونه و هر بار کلی از جهان چک و لذت میخوره و حالیش نمیشه …و بازم اشتباهاتش تکرار میکنه ….
راسش
همون موقع هم سعی میکردم با قوانینی که از استاد یاد گرفتم همه چیزو بسنجم …
مثلا وقتی بهم میگفت باید مثلا کنترول کنی (دروغ گفتن رو میگفت کنترول ) بهش میگفتم این کاری که شما از من میخواین پر از مخفی کاری و دروغ گفتنه …میگفت خب باید آدم به خاطر چیزایی که میخواد بها هم بده …
همون لحظه به خودم گفتم ..بهاش..نگرانی و اتفاقات بد و آرامش منه ؟ صد سال سیاه نمیخوام …این بهای سنگینیه ..و ای کاش اونو بلند میگفتم …
خلاصه حالا فهمیدم که این مغز چقدر حساسه سر این ترفند ترس و طمع …از طرفی اون جوری رفتار میکرد که اگه کاری که بهت میگم نکنی منو از دست میدی و منو میترسوند…به صورت کاملا درونی هااااا و از طرفی منو با. طمع وسوسه میکرد….البته که ازشون خیلی چیز یاد گرفتم و اینکه اون واقعا منو مجبور نمیکرد و البته که خدا هم خیلی مراقبم بود و به خدا همیشه میگم اصلا اسم سال 1403 رو همین گذاشتم که ؛(” خدای من، همونجور که برای یوسف پیامبر ،خدایی کرد ،برای منم خدایی کرد و منو محافظت کرد “)
خدایاشکرت واقعا ….
عاشقتونم …
از همون روزی که اون ماجرای سایت و ترفند پونزی و دود شدن کلی پول همکارای داداشم اتفاق افتاد …میخواستم این کامنتو بنویسم که حالا موقش بود …
مرسی استاد عزیزم …عاشقتونم …
ممنونم که هستید …
در پناه الله یکتا باشید …