مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 84

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد سلام

    خدایا تو بگو من بنویسم.

    استاد خیلی حرف ها دارم و خیلی تغیرات تو زندگیم اتفاق افتاده.

    من هم دنبال تغییر هستم مهاجرت م از لحظه ای شروع شد که احساس کردم دگه من مال اونجا نیستم.

    اینققققققققدر شاخک هام فرکانس اونجا رو به راحتی بهم می گفت و هی آماده می کرد با الهامات ، ایده‌ها که باید طول این چند روزی که هستی یه سری کارهایی انجام بدی،

    خدای من خوب می‌دونی که به راحتی ، آسان میشدم برای آسانی.

    مغازه م رو جمع کردم به بهترین ، راحت ترین راهکارها.

    حساب هام جمع و جور کردم با بهترین راه حل ها، ایده هایی که اینققققققققدر آسان می اومدند که اینو این کار کن ، اونو اینجوری راه بنداز.و.و…

    اثاثیه خونه جمع شد بسته‌بندی شد تو بهترین زمان با بهترین ایده‌ها.

    حرف ها، صحبت ها، و برنامه‌هایی که باید انجام میشد با همسر و فرزندان م مشورت کردم ، اما هیچ کس نمی تونست باور کنه که چرا چنین تصمیمی گرفتم ، گاهی اوقات می گفتند مامان این دیوانه بازی ها چیه،،،،

    به خدا قسم عین روز برام روشن بود که باید از اونجا بیام.

    همه کارها م که آماده شد برخورد کردم به تعطیلات مدرسه و امتحانات پایان سال تحصیلی ، کارنامه ی پسرم خیلی و خیلی راحت تو بهترین زمان آماده شد و همه چیز، همه چیز آماده برای یک مهاجرت زیبا ، خوشحال بودم خیلی زیاد لذت می بردم که خدای من دارم تغییرات م رو چه خوب درک می‌کنم.

    دارم فرکانس هام رو چه خوب حس می کنم.

    عجب چه خوب شاخک ها آنتن قوی فرکانس و تغییر رو بهم می رسوندند.

    خدا می دونه که ترس ها هم بودند ، جیبم ، کارت های پولیم ، هیچ اعتباری روش نمی شد حساب کنم، چون هیچی در کار نبود، فقط تنها و مهمترین ، بهترین ، کاری که انجام داده بودم و خیلی هم آرام بودم و خیالم از بابتش راحت ، راحت بود این بود که هر چی بدهی داشتم رد کرده بودم.

    درصد بالایی از طلب هام جمع کرده بودم، اونایی که چندین بار هم بهشون گفته بودم اما طلب هایی که داشتم اما بهم نمی‌دادند ، منم همه رو رها کردم فقط به این فکر می کردم باید تغییر رو شروع کرد، باید بلند شد و حرکت کرد.

    استاد جان تنهای تنها ، خودم بودم اما سوار اتوبوس شدم خدا رو حس کردم که با منه و منو تو آغوش گرفته ، نجواها بودند خیلی ، اما وقتی دستان پر مهر ربم رو حس می کردم و ندای قلب م رو که هی می گفت نترس من هستم ، فقط جلو برو ، دلم آروم می گرفت.

    چندین ماه گذشت تا به امروز فقط خدا بود و چقققققدر دستانی برام معجزه وار وارد زندگیم کرده حالا که به مراحل فکر می کنم هرگز و هرگز حتی یه دونه از همه‌ی این آدم ها، ایده‌ها ، راه کارها ، به ذهنم خطور نمی کرد، فقط می گفتم خدا وعده داده، خدا وعده داده ، من باید ایمان م رو نشون بدم،

    این لحظه که دارم می نویسم بچه‌ها همه خود به خود همشون اینققققققققدر به تضادهایی خوردند که نتیجه گرفتند بیام پیش من.

    همسرم با اینکه هنوز ناراضی ست، و به این نتیجه رسیده که دگه اونجا قبلی جایی برای رشد ، پیشرفت ، زندگی نیست ، اما به خاطر غرورش،هنوز تصمیم نگرفته که پیش من بیاد.

    اینققققققققدر دارم راحت با تکامل زندگی خوب و بهشتی می کنم که باید بگم فقط لذت ه، فقط لذت.

    چند ماه اول بیرون کار می کردم، اما امروز با همون پس انداز کمی که جمع کردم ایده‌هایی اومد که قدم اول رو برای کسب کارم ایجاد کردم.

    چقققققدر راهها برام باز شد

    چقققققدر ورود نعمت ها، ثروت ها راحت وارد زندگیم شد، و داره هنوز میاد.

    چقققققدر رابطه ها با آدم‌های اطراف م بهتر، بیشتر شده.

    چقققققدر تجربه ها کسب کردم و دارم ازشون درس می گیرم.

    آره می فهمم چون تو این شرایط بودم و دارم زندگی می کنم وقتی عباس منش میگه ترس ها، دودلی ها هست و اینا ابزار شیطان ه.

    با وجود این ترس ها باید بلند شد، باید حرکت کرد، باید بها داد، باید تغییر کرد.

    نتایج وقتی میان که ترس ها کمتر شده باشند.

    خدایا امروز چقققققدر لذت می برم که آروم آروم دارم تکامل م رو طی می کنم.

    ایمان دارم

    باور دارم هرچقدر بیشتر ادامه بدم بهتر و بهتر محکم تر میشم.

    خدایا متشکرم

    استاد متشکرم که خوب درس ها رو از جانب خدا مأمور شدید و برام آوردید متشکرم متشکرم

    خدایا متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    به نام خدای بزرگ و بخشنده

    سلام و احترام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی، همینطور همه دوستان عزیزم.

    ترس…..

    از نظر من یک حس کاملا طبیعی و غریزی که باید در وجود هر انسانی وجود داشته باشه تا اون رو از خطراتی که سلامتی و زندگیش رو تهدید میکنه حفظ کنه.

    اما کارکرد ذهن طوریه که بر اساس تجربه ترس رو معنی میکنه.

    حالا اگر اتفاقی که طبق تجربه باعث ایجاد ترس شده احتمالش بسیار بسیار کم باشه، یا اینکه اصلا یک ترس توهمی باشه، چی؟

    ذهن بزرگش میکنه و بهش پر و بال میده.

    ذهن ما علاقه بسیار زیادی به سناریوچینی و پیش بینی کردن داره.

    از طرفی ذهن که کارش حفاظت از ماست به منطق هم نیاز داره.

    اما زیبایی ماجرا اینجاست که خودآگاه ما میتونه مسلط بر ناخودآگاه و غریزه بشه.

    یعنی ما می تونیم آگاهانه سکان کشتی رو به دست بگیریم و از سلاح ذهن برای تشخیص ترس درست از نادرست در مقابل خودش بهره ببریم.

    من از یه زمانی سعی کردم به حرف استاد ایمان بیارم و ترسهای بی اساسم رو دونه دونه شناسایی کنم. ببینم کدوماش به دردم میخوره و کدوماش نه.

    چون به نظر من اصلا نترسیدن یعنی کاملا بی کله بودن. ترس گاهی نیازه. به شرطی که باعث احتیاط و واقع بینی بشه و از خوشبینی های ساده لوحانه یا بدبینی های افراطی جلوگیری کنه.

    نه اینکه کلا آدم رو فلج کنه.

    دیدم من از خیلی چیزها بیخودی می ترسم که اصلا وجود خارجی ندارند.

    مثل ترس از نیامدن پول.

    مثل ترس از تنها شدن.

    ترس از دوست داشته نشدن در جمع غریبه و آشنا.

    ترس از نتوانستن و از پس کارهای ساده برنیامدن.

    ترس از ابراز وجود در جمع و مقبول واقع نشدن.

    اینها بخشی از ترسهاییه که من در خودم کشف کردم و دیدم هیچ پایه منطقی ندارن.

    پس سعی کردم فضای ذهنم رو پاکسازی و خلوت کنم و بعدش دیدم که چه درهایی برای رشدم باز شد. اصلا نفس کشیدم. شکفته شدم.

    البته می دونم که هنوز خییییییییلی فضای ذهنی بسته دارم که باید باز بشن و جا برای شکوفایی زیاده.

    و اما طمع….

    باعث افتخار نیست که بگم من و همسرم هم در سال اول زندگیمون درگیر همین ترفند پونزی به شکل و شمایل یک شرکت وابسته به بورس امریکا شدیم. و تقریبا 2000 دلار ضرر کردیم.

    اما خوشبختانه خبر خوبش اینجاست که با یک بار اشتباه دیگه یاد گرفتیم و هیچوقت وارد این بازیها نشدیم.

    طمع همون صداییه که میگه: حالا که 1000 دلار گذاشتی توی شرکت x و دارن ماهی 150 دلار بی دردسر میدن پس بیا ایندفعه 2000 دلار بگذار.

    و نتیجه شد ضرر.

    اما وقتی با همسرم در مورد موضوع این فایل و نمودش در زندگی خودمون صحبت کردم به این نتیجه رسیدیم که ترسهای ما خیلی بیشتر از طمعمون هست و ما بیشتر گرفتار ترسیم.

    ترس های بیهوده از شرک میاد. وقتی من انقدر خدای قشنگم رو نشناختم که بهش اندازه یک رییس اداره اعتماد ندارم، اندازه یک رییس بانک روی قولش حساب نمی کشم من مشرکم.

    خدایی که همواره وعده فزونی و نعمت و رحمت میده و من نادیده می گیرمش من دارم به خودم ظلم می کنم.

    من عمرم رو تلف می کنم بخاطر وعده فقر و فحشایی که دلم گواهی میده از سوی شیطانه.

    ولی عادت کردم به ترسیدن. چون آموزشی غیر از این ندیدم و باز هم ترسیدم که به ترسهام شک کنم.

    ما حتی از شک کردن هم می ترسیم.چه برسه به خلاف قاعده و عرف خانواده و جامعه عمل کنیم.

    راه حلش فقط به نظر من تقویت احساس ارزشمندی و عزت نفسه تا بهمون ثابت بشه اگر خلاف جهت آب شنا کنیم نه تنها بدبخت و منفور و تنها نمیشیم بلکه به سرزمین پرنعمت تری هدایت میشیم که اونهایی که رفتن فقط میدونن چه جواهریه.

    و البته خدا وصفش رو در قالب بهشت بارها و بارها بهمون گفته. ولی ما باورش نکردیم.

    به امید خرد و عمل به ندای هدایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  3. -
    اعظم پور هدایتی گفته:
    مدت عضویت: 487 روز

    سلام به استاد عزیزم وبانوی گرامی

    سلام به دوستان هم فرکانسیم ه در این مسیر زیبا و بهشتی همه‌دار هستی خوب در مورد فایل که استاد گذاشتند دیریت دو خرابکار ذهنی با نامه‌های ترس و طمع

    سوالی که استاد جوابشو میده اینکه شما چه ترس‌هایی داشتید برای اینکه توانستید ازشون بگذرید و اینکه توضیح بدید چطور بر این ترس‌ها غلبه کردی

    اون دوره‌ای که می‌تونه به ما کمک بکنه در مورد ترس‌ها توضیح بدین

    واقعا این ترس‌ها هستند یعنی هر کاری که ی‌خوام شروع بکنیم ترس هست دلهره هست ولی ما ا اینکه ترس‌ها هستند باید ایمان و توکلمونم نشون بدیم

    و اینکه واقعاً هم این یک نکته کلیدیه اینکه من خودم وقتی کاری رو می‌خوام انجام بدم یا اینکه می‌خوام تصمیم خیلی مهمی بگیرم واقعا این باور از باور ترس میاد خدمه رو برداریم و خدا درست می‌کنه بقیه و اینکه من خودم توی کاری برای کسی انجام میدم و سر کار می‌رفتم ولی از زمانی که واقعاً تصمیم نهایی رو گرفتم و بعد ترس‌هام غلبه کردم و تعهد بستم که باید کسب و کاری از خودم داشته باشم از همین جایی که هستم وقتی تعهدی می‌بندیم جهان مقاومت می‌کنه و از در و دیوار برات کار پیدا میشه

    چالش‌ها خوبن و اینکه بگی ما حرکت می‌کنیم شروعش می‌کنیم و درستش می‌کنیم با توکل و ایمانی که به خدا دارم هدایت می‌شم خدایا صد هزار مرتبه شکر من خودم الان یه کاری رو شروع کردم از همین جایی که هستم از همین امکاناتی که دارم از همین توانمندی‌ها و خلاقیت‌هایی که دارند و می‌تونم انجامشون بدم ایمان به خدا شروع کردم من حرکته رو کردم می‌دونم که بقیه شو خدا با راهکارها و ایده‌هایی که جلوی راهم قرار میده موفق می‌شم و نتیجه می‌گیرم البته با کار کردن روی خودم

    نکته کلیدی رو گفتید و خیلی قوی نیستند در وجود ما ما شجاعانه و جسورانه انجام بدیم شکرت که من این دوره عزت نفس را دارم سپاسگزارم از استاد عزیزم که این دوره رو معرفی کرد برای اینکه ما بهتر بتونیم بر ترس‌هامون غلبه کنیم و جسور باشیم و شجاع و دلیر

    وای واقعا استاد گل گفتی حرف مردم حرف مردم چقدر تو ذهن ما قوی هستند این باورها که چی میگن در مورد ما چه فکری می‌کنند واقعا استاد چقدر خودتون کار کردین و اگر تمام اون چیزهایی که دارید از دست بدین و دوباره به راحتی به دست میارین و ما باید در این حد از زندگیمون بیفتیم من که وقتی که تو مسیر هستید وقتی که یک سر رو خودتون کار می‌کنید به هیچ عنوان هیچ چیزو از دست نمیدید ون هر لحظه دارین هدایت می‌شیم چون راهمون درسته مسیرمون درسته ذهنیتمون و باورهای عالی رو ساختین استاد وقتی که به هرچی که قدرت بدی تفاق می‌افته وقتی که هیچ قدرتی هم بالاتر از قدرت خدای عزیز نیست و هیچکس هیچ قدرتی نداره حتی چشم زخم و دعا و و غیر

    قد قشنگ استاد میگین ترس از پیری و ترس از تنهایی و ترس از مریضی و و غیره رو به راحتی می‌تونین بهشون غلبه کنین و زمان نتایج‌ها شت سر هم اتفاق می‌افتند که تغییرات انجام شده چقدر معجزه هست وقتی که تا زمانی که کار می‌کنیم رو خودمون و حتی اگر یه کوچولو از قانون بریم کنار قشنگ و واضح متوجه میشیم که آلارم داده میشه بهمون که داریم راهمونو بد میریم و باید برگردیم تو مسیر

    مورد سوال بعدی که یه سری شرکت‌ها ومدن که بهمون کمک می‌کنند در مورد وضعیت مالی و دوره‌ها رو یادمون میدن سرمایه‌گذاری می‌کنند آموزش میدن

    استاد نظرشون رو میدن و میگن اون سری دوستانی که تو ثروت روانشناسی 3

    همینجور که باقرای خوبی رو برای خودشون دوستان رست می‌کنند خیلی باورهای برعکسشم درست میشه

    آره واقعاً استاد من الان یاد یه چیزی افتادم که می‌گفتن پول‌های خورده هستم داخل چراغ‌های نفتی قدیم این‌ها اگر الانه باشند و پیدا بکنین خیلی قیمت بالایی داره و کلا این چراغا رو داغونشون می‌کردن تا پیدا کنن سکه و استاد در مورد روانشناسی ثروت 1و میگه که دوستانی که واقعاً استفاده باورهای خوبی را درست کردن و واقعاً باورش کردن این دوره رو احتمالاً این ضررها رو نکردند و واقعا هم استاد گل گفتید که وقتی تکامل طی نشه باورها درست نشن ذهنیت درست نشه تو مسیر نباشه ی‌شود یک شبه پولدار شد هر چیزی آرام آرام به وجود می‌آید وقتی تو مسیرباشی جالب نکته کلیدی استاد ون کسانی که دچار پونزیت می‌شوند فقیرها هستند و چون باور کمبود دارند فکر می‌کنند نمی‌شود پول را به راحتی به دست آورد تو چنین مسیرهایی میرن استاد سپاسگزارم که دوره روانشناسی ثروت معرفی کردید می‌تونیم ما باورهای فوق العاده قوی عالی رو بسازیم با این دوره بی‌نظیری که می‌گید و این کلمه استمرار استمرار استمرار یک کلمه جادویی است که واقعاً اثرگذاره بی قید و شرط باورهای مناسب

    روی ورودی‌های ذهن بهترین کلید ثروت سلامتی و موفقیت هستند و در قرآن این کلمه بارها و بارها اومده که رف‌های چرت و پرت را نشنوید و اعراض کنید و داستان پیامبر اسلام و اون تکاملی که طی کردند

    از سن 20 سالگی تا 40 سالگی سال یک بار برم داخل غار کار کنه روی باورهاش و آرام آرام تکاملشو طی کنه و به جایی برسه که اون ظرف وجودش پر شه الهامات را دریافت خدایا صد هزار مرتبه شکر و به ما هم این آگاهی ناب و ناب رو کمکمون کن بهش برسیم و به راحتی الهامات رو دریافت کنیم استاد عزیزم سپاسگزارم بابت همه این گاهی‌های ناب و نابی که به ما آموزش میدی و بانوی عزیز و دوست داشتنی مریم گلم که این پروژه یک برکت الهی توی زندگیمون هست رو به وجود آورد و از خداوند برای همه عزیزان دوستان بهترین‌ها رو ی‌خوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1616 روز

    سلام بر استاد جانم و خانوم شایسته عزیزم

    سلام بر همه دوستان

    باران:

    خب ترس من قبلاخیلی ترس داشتم ،ترس از سلامتی،مثلا من قبلا خییلی سرما میخوردم خیلیم میترسیدم از سرما ولی الان 2ساله سرما نخوردم خداروشکر ،یا ترس از خرج کردن داشتم نکنه برم این چیزو بخرم پولم تموم شه وجالب اینجاست همیشه هم این اتفاق برام میوفتاد ،از وقتی که باورهامو تغییر دادم با خیال راحت خرج میکنم چیزهایی که دوست دارم میخرم وبه خدا ایمان دارم خودش میرسونه واین اتفاقم میوفته.

    سوال بعدی ،ما درمورد بورس بود یه آشنایی بهمون گفت اگه پولتونو بدین فلانی بعد چند سال چندین برابر بهتون میده ،نه تنها یه ریالی گیرمون نیومد پول خودمونم از دست دادیم حرص طمع داشتیم ،اون موقع میتونستیم یه خونه عالی بخریم با اون پول اینه حرص و طمع .

    خداروشکر براین گام عالی بود .

    بازم مثل همیشه ممنونم ازت استاد گلم و خانوم شایسته جان .

    خدانگهدار تا رد پای بعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1766 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به دو استاد عزیزم و دوستان هم پروژه ای

    گام چهارم مصاحبه با استاد

    مدیریت دو خرابکار ذهنی با نامهای “ترس” و  “طمع”

    خدایا شکرت هزاران بار شکرت که در این مکان توحیدی در جمع بندگان شایسته ات هستم

    خدا رو شکر که با شرکت در این پروژه شاهد اتفاقات دلپذیر و زیبایی هستم هرچند که ریز و کوچولو باشه

    یکیش امروز صبح بود که همسر جان تی وی رو روشن کرده بود برای اذان صبح، اینم بگم که من چند ساله بخاطر کنترل ورودیهام کلاً تی وی رو کنار گذاشتم و با همسر جان به توافق رسیدیم که  از هندزفری استفاده کنه برای شنیدن صدای تلویزیون، وقتی که تی وی روشن باشه سعی می کنم نگاهم به به صفحه اش نیوفته گاهی گذری چشمم می افته، امروزم یه لحظه چشمم به تلویزیون افتاد، اذان تموم شده بود و منظره خیلی زیبایی بود از طبیعت و گل و بلبل! و از اون زیباتر جمله ای بود که درشت روی گلها دیده میشد

    روزی خوش در پیش رو داشته باشید

    خیلی خوشم اومد و خدا رو شکر کردم هنوز الهی شکر گفتنم تموم نشده بود که دیدم اون جمله رفت و عبارت دیگه ای روی گلها نقش بست:

    در حفظ و حمایت الهی باشید

    دیگه قند تو دلم آب شد

    خدا رو هزاران بار شکر

    ————-  

    همه ما ترسهایی داریم   همیشه ترسها با ما هستن

    ما در عین حال که میترسیم عمل می کنیم

    در تأیید صحبتهای استاد یادم اومد زمانی که 11-12 ساله بودم با اینکه میترسیدم شب که تاریکه تنهایی از پله ها بالا برم به سمت پشت بام ولی جسارت بخرج میدادم و می رفتم، الان یادم میاد خنده ام میگیره از اینکه تند تند می رفتم تا اون چیزی یا کسی که احتمالاً داره دنبالم می کنه بمن نرسه خخخ

    در مورد طمع  و یا ترفند پونزی یه تجربه کوچولویی داشتم چهار پنج سال پیش اونم این بود که مبلغ کمی فکر کنم حدود صد دلار بود ارز دیجیتال گرفتم که به اصطلاح سرمایه گذاری کنم و هی پولم زیادتر بشه،درحقیقت خودم نگرفتم یکی از بستگانم برای خودش قبلاً مقداری خریده بود و دوباره میخواست بخره من گفتم برای من هم بگیره، خلاصه خرید و بعد هم یکی دوبار اینترنتی چک کرد و مشخص شد داره خوب رشد می کنه، منم خوشحااال داشتم وسوسه میشدم حالا که به این راحتی و بدون اینکه من کاری انجام بدم پولم زیاد میشه پس بیشتر بگیرم تا خیلی زیادتر شه(طمع)، بعد مدت کمی دوباره چک کرد دید کمی اومده پایین ولی هنوزم بالاتر از اون مبلغی بود که هزینه کرده بودم، کم کم دوزاریم افتاد که این کار نه درسته(از نظر من) نه بدرد من می خوره، گفتم نمیخوام ادامه بدم، و ادامه ندادم خدا رو شکر

    خدا رو شکر که زود متوجه شدم بقول استاد یه ذره که مسیرو اشتباه میرم خدا  چندتا ضربه خفیف رو شونه ام میزنه میگه بنده من داری اشتباه میری برگرد به مسیر درست

    بعد از اون هم آگاهانه تو قرعه کشی های فامیلی که قبلاً شرکت داشتم شرکت نکردم، با این دید که به اندازه ظرف وجود الان خودم خرج کنم هزینه کنم،با پول خودم و البته نقد

    بعد هم خدا رو شکر با کار کردن روی بهبود شخصیتم و باورهام ظرف وجودم بزرگتر شد به مدار بالاتر مهاجرت کردم  اصلاً نیازی به اون قرعه کشی ندارم خیلی چیزا رو راحت می تونم بخرم

    خدایا شکرت هرآنچه دارم آز آن توست تو بمن بخشیدی

    و در پاسخ به سؤال مریم جانم میگم بعللله  درسهایی که قبلاً یاد گرفتم رو هنوزم یادم هست و سعی می کنم همیشه بیاد داشته باشم و در روند پیشرفتم از اونها استفاده کنم قوانین رو بخودم یادآوری کنم و اینکه باید طبق قوانین رفتار کنم

    خدا رو شکر برای حضورم در این پروژه پر برکت

    خدا رو شکر که با تعهد در  گام چهارم با دوستان همگام هستم

    استاد جانم مریم جانم دوستان جانم از همگی سپاسگزارم

    خیلی دوستون دارم

    از خداوند مهربان همه خیر و خوبی های دنیا و آخرت رو برای شما درخواست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      بهار بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 1676 روز

      فاطمه جانم سلام

      خیلی وقت هست که روی فایل های استاد چیزی برای نوشتنم جاری نمیشود ولی طبق الهام الهی، میخواهم تحسین هایی که در طول خواندن کامنت دوستان میکنم را برای خودشان بنویسم که هم تمرکز به نکات مثبت باشد و هم انتشار نشانه های الهی

      فاطمه جان چقدر دوست داشتم این حس صمیمی ای که نسبت به این پروژه داشتی.

      چقدر تحسین کردم مدار مثبت شما را. جایی که قرار بود همسر شما تلویزیون را با هندزفری استفاده کند ولی چون شما در مدار اتفاقات خوب هستید با صدای زیبای اذان و نوشته های زیبا و توحیدی مواجه میشوید.

      من عاشق اینم که دنیا برای آدمهای متفاوت ، متفاوت عمل میکند.

      باز هم تحسین میکنم این مدار ایرانیها و توحید شما را.

      چقدر قشنگ متوجه شدید که سیگنالهای منفی ارز دیجیتال شما را وارد دلهره و باور کمبود میکند و چقدر زیبا سر بزنگاه مچش را گرفتی.

      تحسین میکنم این هوشیاری و دقت شما را

      و در نهایت انصراف از وام های فامیلی و دوستانه و به لطف خدا رسیدن به آزادی مالی، جایی که خیلی وقت هست که نیازهایت را به راحتی تهیه می‌کنی.

      در نهایت هم این صلح زیبا و رابطه ی دوستانه و پر از تفاهم با همسرتان را تحسین میکنم و از خداوند می‌خوام عشق و محبت و مودت را بیش از پیش در زندگی تان جاری کند.

      الهی که خداوند از خزانه ی غیبش برای شما عشق و ثروت و پول و نعمت را فراوان و دایمی بباراند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1766 روز

        سلام بهار جانم

        محبت کردی برام پاسخ نوشتی

        سپاسگزارم از لطف و تحسینت

        بهار جان وقتی پاسخت رو خوندم و بعد تو فایل جدید استاد هم پاسخ هاتو به بعضی از دوستان خوندم دیدم چقدر عالی تحسین کردی چقدر ریز به ریز مواردی رو که سبب تحسینت شده قید کردی

        خیلی خیلی تحسینت می کنم

        شما واقعاً شایسته تحسینی

        بهار جان شما بینظیری

        شما لایق بهترینها هستی

        روی ماهتو میبوسم

        از خدای مهربان رشد و پیشرفت و موفقیتهای شگفت انگیز در همه جنبه های زندگی رو برای شما خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش دوست داشتنی و خانم شایسته مهربان

    سلام خدمت دوستان گرامی ام در این مسیر زیبا و رویایی

    این فایل چقدر مرا آگاه ساخت و از خواب غفلت بیدارم کرد

    من فقط می خواهم روی همین مسأله ترس داشتن متمرکز شوم

    چون حالا در همین موضوع گیر مانده ام

    من نسبت به یکسری مسایل ترس ندارم

    مانند ترس از پیری

    ترس از بیماری

    ترس از کسیکه ترکم کند

    ترس از تنهایی

    اما نسبت به یکسری موضوعات ترس زیادی دارم

    من در شرایط کار می کنم که سه ماه می شود حقوق مان را پرداخت نکرده است

    حالا سه ما حقوق مان بالای صاحب کارم مانده است و هر روز که می گویم بابا چی وقت حقوق مان را پرداخت می کنید امروز و فردا می کند یا هفته بعد وعده میدهد

    یا اینکه فلان چک پاس شود یا فلان کسی پول واریز کند

    سال قبل وضعیت مالی صاحب کارم بهتر بود و حقوق مان را سر موقع پرداخت می کرد

    اما امسال از اول سال این شرایط کم کم نمایان شد

    و این پرداخت حقوق کمی تاخیر می افتاد

    اما بازهم خوب بود که بعدش پرداخت می شد

    هر باری هم که گفتیم آغا ادامه دادن در این چنین شرایط و وضعیت آخرش ترسناک است همکارانم می گفتند صبر کنید شرایط بهتر می شود

    بلاخره ماهم به حرف این بنده خدا ها گوش کردیم و ماندگار شدیم و حالا در این چنین شرایط قرار گرفته ام

    چندین بار تصمیم به ترک محل کارم گرفتم همکارانم مانع شدند گفتند صبر کن شرایط بهتر می شود

    و من ماندگار شدم

    و بعضی موقع که به خودم نگاه می کنم می بینم که من قشنگ ترس دارم از اینکه

    اگر اینجا را ترک کنم شاید جای بهتری پیدا نتوانم چون اینجا به همگی بهتر آشنایی دارم و از لحاظ کاری با همدیگر بهتر انس گرفته ایم

    در جاهای دیگه تا بیایم با محیط آشنا شوم تا راه بیفتم خلی زمان می برد

    و هر سری که روی این مسأله صحبت کردم بیشتر از همه همکارانم گفتند که حالا زمستان است کار کمتر پیدا می شود

    باید چند روز الاف و سرگردان بیگردی تا کار پیدا کنی آنهم محیط شأن چگونه است

    همین جا بیمان وضعیت این آقا بهتر می شود

    و این آقا هم دوست ندارد نیروی مانند شما را از دست بدهد

    و هزاران گونه این چنین حرف ها زدند و منم گفتم حالا میمانم تا سال نو

    اما این روز ها وقتی وضعیت را نگاه می کنم واقعاً من دارم در حق خودم ظلم می کنم

    چون خودم می دانم که شرایط مالی این آقا هر روز نگران کننده تر می شود

    پس برای چی اینجا می خواهی بیمانی وقتی از پرداخت حقوقت خبری نیست

    دیروز رفتم به فرد مسولش گفتم تا حالا اینجا بودم و کارم را به نحو احسن انجام دادم و کم کاری نداشتم

    هر سری مسأله حقوق را مطرح کردیم شما وعده دادید و حالا نشان می دهد که شما به وعده های تان عمل نمی کنید

    حالا هر دلیلی دارد خودتان بهتر می دانید

    و منم فردی نیستم که دنبال دعوا و جنجال باشم

    به اینها دو روز وقت دادم که اگر پولم پرداخت نکنید من از اینجا می روم

    بعد اینها حرف های زیادی زدند که پول شما سوختنی نیست حالا وضعیت این آغا جالب نیست

    و ماهم ماندیم همینگونه پیش شما شرمنده هستیم و اینگونه موارد

    آخرش قرار شد که سه چهار روز دیگه هم بیمانم‌ شاید پرداخت کند

    و این را می دانم که من باید هر چی سریع تر این محیط را ترک کنم

    وقتی شرایط مالی خراب باشد همه از کمبود حرف می زند

    همه فکر و سخن افراد پشت این و آن می شود

    و حالا می بینم که حاشیه سازی خلی زیاد شده است و من اصلا این چنین شرایط را دوست ندارم

    در حالیکه در همین وضعیت که وقتم کمی آزاد شده بیشتر در گوشه ای خلوت خودم هستم و روی این آموزش ها متمرکز می شوم و از آن جمع و جماعت ها دور می شوم

    ابن فایل باعث شد که این نگرانی و ترسم را اینجا بیان کنم

    اگر دوست عزیزی در این مورد کدام راهنمایی را برای من داشته باشد بیان کند ممنون می شوم

    ابن را هم می دانم که تمام این شرایط را خودم با افکارم بوجود آوردم

    اما حالا باید در این چنین شرایط و موقعیت من چکار کنم

    من باید روی چی چیز های تمرکز کنم

    اینجا با جنگ و دعوا کردن هم نمی شود پول را گرفت چون واقعا چیزی نیست

    و تنها من نیستم که این چنین درخواست را دارم

    بلکه تعداد هفت هشت نفر از همکارانم دنبال دریافت حقوق شأن هستند

    این روز دقیقا به شرایط و وضعیت که استاد عزیزم در بندر عباس داشتند می افتم

    آن داستان که استاد کار می کرد آن بنده خدا نه حقوق شأن را پرداخت می کرد و نه گزارش می داد که حقوق ایشان پرداخت شود

    روزی که استعفا داد و نرفت سر کار آن اتفاق ناگواری رخ داد

    دوستان خوبم اگر تجربه ای یا راهنمای داشته باشید ممنون می شوم که شریک سازید

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    مرضيه ابراهيمي گفته:
    مدت عضویت: 2183 روز

    به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته عزیزم

    سلام به دوستان همفرکانسم در این سایت الهی

    خدای من استاد اتفاقات عالی داره میوفته،چسب هایی که فکر میکردم تاریخشون تموم شده،ناراحت بودم گفتم خدایا من دارم روی ذهنم کار می‌کنم،چرا ضرر،سعی کردم نگاه مو مثه ادیسون کنم،موقعی که آزمایشگاهش آتیش گرفت و پسرش اومد،دید ادیسون نشسته و داره از رنگ‌های آتیش لذت میبره،سعی کردم احساسمو خوب نگه دارم و با این نگاه که هر اتفاقی که برای من میوفته به نفع منه استفاده کنم،دنبال اینم بودم که چسبها رو زیرقیمت رد کنم،اما نشد،گفتم خدایا جریان چیه،استاد میدونی جریان چی بود،امروز خدا مامورم کرد یه بار دیگه به تاریخ اون چسب ها نگاه کنم،بله درست دیدم،اون چسب ها تا هفت ماه دیگه تاریخ دارند،خدای من خیلی خوشحال شدم،واقعا همینه کافیه نگاه مون رو به موضوعات تغییر بدیم و سعی کنیم احساسمون رو خوب نگه داریم و نتیجه این میشه که اتفاقات به نفع ما رقم میخوره،خدایا شکرت

    استاد منم از چند سالی که با شما هستم،سعی کردم بر ترس‌هام غلبه کنم،اونجایی که ترس تمام وجودم رو میگرفت سعی میکردم،با تمام وجودم از پایین بر روی پله قهرمانی بپرم و بر ترسم غلبه کنم،یه جاهایی تونستم،یه جاهایی هم ترس باعث می‌شد که جسمم بی جون بشه،جوری که حس حرکت کردن رو ازم میگرفت،اما خب یه جاهایی موفق بودم،مثلا مهاجرت به شهر دیگه و جدا شدن از نقطه امن کاری ام،که باعث شد به تضادهایی بربخورم که بخوام کارفرمای خودم باشم،ترس‌ها زیاد بود،نجواها زیاد اما خب رنج موندن توو اون کار برام بیشتر از لذت موندن توو اون کار بود،همین باعث شد عزم رو جزم کردم،شجاعت به خرج دادم و از اون کارمم بیرون اومدم و الان تووی محیط کسب و کار خودم هستم و دارم برای شما کامنت مینویسم،خدایا شکرت

    ترس از تنها زندگی کردن،اینم با کمک آگاهی های شما و داشتن الگویی چون شما تونستم تنهایی چندین ماه زندگی کنم و چقدر غلبه بر این ترسم باعث رشدم شد

    ترس از موش،که فوبیاشو به شدت داشتم از بچگی،بر این ترسمم تا حدود خیلی زیادی غلبه کردم،خدایا شکرت

    ترس از رانندگی،الان حدود یک سال دارم رانندگی می‌کنم و چقدر باعث شده که زندگیم رون تر بشه

    و خیلی ترس‌های دیگه که تووی این چندسالی با شما هستم تونستم برشون غلبه کنم،اما خب این مسیر،مسیر تکاملیه،خیلی چیزها هستند که هنوزم میترسم اما دارم سعی می‌کنم روی باورهای توحیدیم کار کنم تا اونقدر ایمانم قوی بشه که هر روز ترس‌هام کمتر و کمتر بشن،خدایا شکرت

    استاد ترفند پونزی منم چندین سال پیش تووی این باتلاق قرار گرفتم،چندمیلیون پول از دست دادم،اونموقع این آگاهی هارو نداشتم،خواستم بدون اینکه تکاملمو طی کنم دریافتی بالایی داشته باشم ماهانه،اما خب طبق قانون بدون تغییر خداوند که هرگز تغییری نمیکنه،اون سودی که وعده شو داده بودن که هیچ بهم ندادن تازه اصل پولمم از بین رفت از اونجا به بعد خداوند منو در مدار این اگاهی های شما قرار داد،و سالهاست دیگه چنین اشتباهی نکردم و سعی کردم به جای اینکه بدم کسی با پولم کار کنه که یه سودی بهم بده،سرمایه گزاری رو روی خودم بزارم،خدایا شکرت

    خدایا شکرت که با این آگاهی ها جلوی ضررهامو گرفتی

    خدایا شکرت که روزی رسان من تو هستی نه هیچ عامل بیرونی دیگه

    خدایا شکرت که منو لایق بهترین نعمت هات خلق کردی

    خدایا شکرت برای امروزم،شکرت برای دیروزم و شکرت برای فردام

    خدایا شکرت برای فروش امروزم

    خدایا شکرت برای پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    شکرت،شکرت،شکرت

    *کلید خوشبختی،ثروت و سعادت:استمرار،استمرار،استمرار و ایجاد باورهای مناسب،پذیرفتن بی قید و شرط باورهای مناسب،مقاومت نداشتن،کنترل ورودی های ذهن،حرفهای جامعه رو نشنیدن…

    استاد واقعا دیگه شما چطور باید به ما بگی که راه خوشبختی چیه،کلیدش چیه،من خیلی خوشبختم،سالهاست که احساس خوشبختی دارم از وقتی که خداوند هدایتم کرد در این مسیر صراط المستقیم،من باید فقط عمل کنم،عمل،عمل…خدایا هدایتم کن…شکرررررررت

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      بهار بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 1676 روز

      مرضیه جانم سلام

      خیلی وقت هست که روی فایل های استاد چیزی برای نوشتنم جاری نمیشود ولی طبق الهام الهی، میخواهم تحسین هایی که در طول خواندن کامنت دوستان میکنم را برای خودشان بنویسم که هم تمرکز به نکات مثبت باشد و هم انتشار نشانه های الهی

      مرضیه جان اول از همه تحسین میکنم که صاحب کسب و کار خودت هستی، اینکه از دل یک تضاد با ایمان بیرون آمدی، به راه حل تمرکز کردی و جسارت مهاجرت را در دلت بیدار کردی و الان از محل کسب و کار خودت برای ما مینویسیم.

      ممنونم که نوشتی و خدا را شکر برای کسب و کارت.

      چقدر زیبا هدایت خدا را دیدی و محصولاتت در کنار تو ماندند تا به بهترین شکل وارد حساب تو شوند. من عاشق خدایی هستم که خودش نعمت میدهد و خودش از آن نعمت محافظت میکند، چه چیز بهتر از این خدا. نوش جانت دختر

      احسنت به تو که دانه دانه ترس هایت را قربانی کردی و ظرفت را بزرگ کردی.

      الهی که ظرفیت از خزانه ی غیب خداوند از ثروت و محبت و عشق و پول و خوشبختی و آرامش لبریز و فراوان باشد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    فرزانه سخنوری گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    سلام و درود بر استاد عباس منش عزیزو خانم شایسته نازنین .

    این فایل و قسمتی از فایل قبل در مورد ترس ها بود.

    از جلسه قبل ذهنم کلمه ترس را به عنوان باور محدود کننده شناسایی کرد و امروز از صبح با دیدن این فایل بهش فکر می کنم .

    ترس در من ریشه دار از اونی هست که فکرشو می کنم .ترس به شکلهای گوناگون همیشه منو محدود کرده و دست و پای منو بسته .

    ترس از بیماری در حال حاضر ،ترس از بی پولی ،ترس از پیری ،ترس از تنها شدن ،ترس از کمبود ،ترس از اقدام کردن ،ترس از عمل کردن به ایده ها و…..

    این ترس در وجودم اونقدر ریشه داره که جزیی از من شده است و از وقتی رو خودم کار می کنم گاهی پیداش کردم ولی مقاومت ها اونقدر زیاده که عملا به عنوان جزئ از ویژگی شخصیتی پذیرفته بودنش .

    آلان با این فایل این باور چموش را پیدا کردم و تصمیم دارم آرام آرام از وجودم پاکش کنم .من که ادعای توحیدی بودن دارم شرک به این وضوح را باید درمان کنم .

    حالا که دارم فکر می کنم می بینم چقدر اذیت شدم و چقدر عقب گرد در زندگی داشتم به خاطر ترس ها .

    پاشنه آشیل ترس از آینده بچها ،ترس از مادر کامل نبودن،ترس از تموم شدن پولهام و سایر ترس ها. که یادم اومد به جایی تو سایت در موردشون نوشتم ولی اقدامی نکردم .

    فقط شناسایی این پاشنه آشیل و باور محدود کننده تاثیر آنچنانی ندارد بلکه قدم برداشتن و برنامه ریزی روزانه برای شناسایی و تغییر این باور به باورهای قوی و سازنده می تونه کمک کننده باشه و پیشرفت های بزرگی را در شخصیت من ایجاد کنه .

    خیلی متعجبم از خودم که از کنار این ترس ها عبور می کردم و این ترس ها اینقدر در زندگی من تاثیر داشتن. و منو محدود و عاجز کرده بودن .

    البته ترس از مرگ در وجودم خیلی کم رنگ شده یا ترس از تنهایی هم تا حدود کمی و…

    ولی باید برای ترس های بزرگم که در حال حاضر اذیتم می کنند و روزگار را برام تیره و تار کردند برنامه بریزم .

    خوب تا همین جا که ترس ها را شناسایی کردم . آگاهانه رصدشون می کنم فکر می کنم یه پله رشد محسوب بشه .حالا باید براشون باورهای درست پیدا کنم .

    ترس از پیر شدن ،ناتوان شدن ،ترس از بیمار شدن ،ترس از بی پول شدن ،ترس از نداشتن و مادر ناکافی بودن ،ترس از قدم زدن در تاریکی .ترس هابی که در تربیت فرزندانم دارم که باعث مشکلاتی برایم شده و پذیرفتن مسولیت سنگین و خارج از توان و طاقتم گردیده است که این مورد بزرگترین پاشنه آشیل من است .این که من مسوول خوشبختی و موفقیت و رشد فرزندانم هستم و اگر نباشم در کنارشان آن ها دچار مشکل می شوند .

    خوب یه راه که الان به نظرم اومد دوباره دوره احساس لیاقت را شروع کنم .

    بدون اینکه رو باورهای توحیدی ام بیشتر و بیشتر. کار کنم .بپذیرم که پیر شدن مرحله ای از زندگی هست و اگر تغذیه خوبی داشته باشم و ورزش کنم و باورهای خوبی بسازم این روند برای من با تاخیر قابل ملاحظه ای صورت می گیره و البته زندگی با کیفیتی را با گذر زمان و خودسازی می توانم تجربه کنم .

    باز هم احساس لیاقت فریاد می زند که من بهت کمک می کنم تا به احساس عالی برسی .

    خدارا شکر می کنم که یک گره بزرگ و باگ بزرگ ذهنی را برایم مشخص کرد باگی که از شرک آشکار و پنهان در وجودم را نشانم داد .

    امشب حتما در دفترم تمامی ترس های آشکار و پنهان وجودم را که شناسایی کرده ام می نویسم و یک برنامه برای کم رنگ شدن آن خواهم چید به یاری رب مهربانم .

    ممنون از استاد شایسته نازنین که این پروژه روزانه را استارت زدن و یک خود نگری و خود شناسی را در وجودم استارت زدند .

    از استاد عباسمنش عزیز بسیار سپاسگزارم .کلام استاد و آموزش های این سایت چه انقلابی را در وجود ما برانگیخت .خداوند به شما سلامتی ،عمر با برکت و عزت و سعادت دنیا و آخرت عطا فرماید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2933 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان همفرکانسی

    مهاجرت به مدار بالاتر، گام چهارم

    ترس اسلحه شیطان است

    استاد این جمله تون رو باید با مثل خیلی از جملات تون با طلا نوشت

    به نظر من اگه قرار باشه جملات شما را با طلا نوشت نیاز به خیلی معدن طلا داریم چون واقعیت این است که واقعا همه کلمات شما از طلاست

    استاد من در مورد مهاجرت کردن خودم هم تقریبا از شما الگو گرفتم و توانستم ذهن خودم را کنترل کنم و به اینکه چه اتفاقی در ادامه مسیر مهاجرت برای من می افتد فکر نکنم و تمام تلاش خودم را داشته باشم که در این مسیر یاد بگیرم و لذت ببرم و با حل کردن هر تضادی که پیش می آید برای من بیشتر رشد کنم و خدا رو شکر خیلی خیلی خیلی زیاد این مهاجرت من را رشد و هرچه فکر می کنم هیچ کاری در زندگی ام تا کنون نتوانسته بود اینقدر من را رشد دهد و باید اعتراف کنم که هیچ کاری هم در زندگی من اینقدر من را به چالش نکشیده بود و من داشتم یک زندگی خیلی روتین را ادامه می دادم و زمانی که از دایره امن خودم خارج شدم توانستم اینقدر رشد کنم.

    استاد جان اینجا خیلی خیلی بجا و شایسته از ترفند پونزی نام بردید و به نظر من در ایران فرد خیلی کمی را پیدا کنیم که یکبار در این مسیر قرار نگرفته باشد حالا به چه طریق و تا چه اندازه بوده است به اینکه چقدر حرص و طمع داشته است برای سریع پولدار شدن و من هم در جلسات این دوستان چندین بار شرکت کردم زمانی که با قوانین و شما آشنا نشده بودم ولی از زمانی که باشما و قوانین آشنا شدم دیگه خیلی وارد این بازار نشدم و در این زمینه سرمایه گذاری هم نکردم .

    خاطره ای تعریف کنم از زمانی که من هنوز کارمند بانک بودم. یکی از همین موسسات ترفندی که داشت این بود که ملک طرف را می خرید و پولی را که از بابت خرید بانک به مشتری پرداخت بایست می کرد را از مشتری می خواست که نزد بانک سپرده کند.

    این داستان برای زمانی است که خرید و فروش ملک در ایران خیلی زیاد رونق داشت و بعد می آمد و ملک شخص را به صورت نقد به دیگران می فروخت. یکی از مشتریان من این جریان را به من گفت و من به ایشان گفتم که اگر من بخواهم سپرده ام را بردارم چه می شود می گفت که تا پنج سال فکر کنم حق برداشت سپرده را نداشتم بلکه فقط می توانست سود ماهیانه را که حدودا دو برابر سود بانک ما بود را می توانست بگیرد. و این شخص خیلی زیاد خوشحال بود که اینکار را کرده است و حتی میزانی نزد بانک ما هم سپرده داشت برد آنجا که سود بیشتر بگیرد و خوب بعد از آن مشخص است دیگر یک داستان تکراری موسسه ای وجود نداشت بلکه یکسری از اشخاص از طمع مردم سواستفادده کرده بودند و خدا می داند که چه اتفاقی افتاده است و جریان موسسه میزان واین داستانها که شهره بود در ایررران.

    بعد از چند وقت آن شخص که فردی حدودا 50 ساله بود و آمد به پیش ممن و از من خواست که یک سیلی محکم بزنم توی گوشش . من با کمال تعجب گفتم چرای آقای فلانی. گفت من احمق آنجا توی ذهنم گفتم که این بچه که چیزی حالیش نیست فقط چون می خواهد سپرده من نزد بانکشان باشد اینطوری به من گفت و از این جور حرفها و الان من با آن همه دارایی فقط دارم با یارانه دولت امرار معاش می کنم. واقعا برای من یک درس بزرگ شد که گول این ترفندها رو خوردن به سن و سال نیست. من آن زمان شاید حدود 30 سال داشتم ولی ایشان حداقل دو برابر من سن داشتتند.

    این داستانها برای همه ماها تکراری است استاد جان اما اتفاقی که می افتد همیشه می گوییم که این اتفاقات برای دیگران است و از طرفی به این باور رسیده ایم که نه من حواسم است و این مورد با بقیه فرق دارد، این شرکت ، این شرایط و همه اینها با دیگران متفاوت است درصورتی که اصلا و اصلا هیچ تفاوتی ندارد همه اینها به یک طریقی از ترفندهای پونزی استفاده می کننند

    استاد جان شما به این واضحی در فایلهای خودتان به این مسائل می پردازید ولی من و امثال من بازهم بو بازهم گول می خوریم، چرا؟ چون می خواهیم یک شبه پول دار بشیم. می خواهیم بدون اینکه زحممتی بکشیم به ثروت برسیم. بدون اینکه بخواهیم کاری انجام دهیم به ثروت برسیم . ولی قانون جهان این نیست.

    استاد جان آنجا که گفتید اگر من همه چیز را از دست بدهم می توانم دوباره همه چیز را بسازم، این بهترین پیام برای من و امثال من است که می شود و می توانیم از نو بسازیم و زیبا بسازیم .

    خدایا شکرت بابت این آگاهی های نابی که در مدار درک آنها قرار دارم و از خدای خودم هم می خواهم که در مدار عمل به این آگاهی ها نیز قرار بگیرم .

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      بهار بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 1676 روز

      سلام جناب کفاش دوست

      خیلی وقت هست که روی فایل های استاد چیزی برای نوشتنم جاری نمیشود ولی طبق الهام الهی، میخواهم تحسین هایی که در طول خواندن کامنت دوستان میکنم را برای خودشان بنویسم که هم تمرکز به نکات مثبت باشد و هم انتشار نشانه های الهی

      خاطرتان هست که استاد در فایل زندگی در بهشت، کامنت هدایتی شما را خواند.

      چقدر کیف کردم آن روز هنوز هم خاطراتش برایم لذت بخش هست.

      تحسین میکنم این استمرار شما، این مداومت حضور شما در سایت و این بهبود همیشگی شما را.

      مهاجرت شما را تحسین میکنم و بیرون آمدن از منطقه ی امن تان من را یاد حضرت ابراهیم و ترک کردن هاجر و اسماعیل در بیابان انداخت. شغل بانک را رها کنی و با سه فرزند به سوی تجربه کردن خودت بروی.

      چقدر رابطه ی عاطفی تان قابل تحسین هست. رابطه ای مبنی بر اعتماد و همراهی.

      نوش جانتان

      امیدوارم خداوند از خزانه ی غیبش، بر شما عشق و ثروت و رحمت و خوشبختی و دلار بباراند و بباراند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حسن کفاش دوست گفته:
        مدت عضویت: 2933 روز

        سلام دوست عزیز من

        سلام و امیدوارم که حال دلتان عالی باشد

        راستش بودن در سایت و ادامه دادن این مسیر روتین زندگی من است.

        تازه الان کمی از خودم ناراضی هستم که عملگرایی من کمتر شده است.

        دوست مهربانم این آگاهی ها هیچ زمان کهنه یا قدیمی نمی شود ولی من خودم را می گویم برخی مواقع مغرور می شوم مخصوصاً زمانی که نتایج خیلی جزئی حتی می‌گیرم و حتی به بیراهه میروم ولی خدا رو شکر میکنم که این جاده خاکی رفتن من زیاد طول نمی کشد و سریع به مسیر درست بر میگردم.

        مهاجرت برای من خیلی خیلی عالی بود

        اینقدر من را رشد داد که همیشه و همیشه و همیشه به خودم یادآوری میکنم و باید بکنم نتایج این مرحله از زندگی خودم رو‌

        اینقدر در این مرحله ایمانم زیاد بود.

        خدایا شکرت

        براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.

        در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسکزارم بابت یک روز و یک فرصت دیگر الهی شکرت

    پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    گام چهارم

    ترس

    همیشه ترس وجود دارد ولی کسی که مسیرش درست است با وجود ترس قدم ها را با توکل بر می دارد

    اگر خواسته مهم دارید باید ایمان و شجاعت خود را نشان بدهید

    حتی پیامبر حتی استاد با وجود ترس ها قدم را برداشت و نتیجه شد چیزی که حالا میبینیم

    اگر قدم ها را نمی داشت و می ترسید هیچ وخت به این جا نمی رسید

    ترس از حرف مردم

    از زمانی که من روی خودم کار میکنم خییلی ترس عایم کمتر شده ولی این پاشنه آشیل من است حرف مردم باید خییلی زیاد روی این کار کنم تا بهبود به قول استاد هر چی کار میکنیم روی باور های خود بهتر می شود هیچ وخت خوب نمی شود اگر فکر کنیم خوب شده اصلا دیگر کاری نمی‌کنیم

    از نظر من بهترین دوره برای خود شناسی دوره احساس لیاقت است گرچه تمام دوره ها عالی است ولی کسی که می خواهد احساس خود ارزشی خود را بالا ببرد دوره احساس لیاقت واقعا معجزه می کند

    طمع حرص عجله برای رسیدن به ثروت

    روش پونزی که در جهان سوم به شکل های مختلف استفاده می شود خیییلی شایع است

    خدا را شکر تا هنوز در دام این روش ها نیفتادم ولی خییلی زیاد شنیدم درباره این حرف ها و از همان اول فهمیدم این راه راه درستی نیست و به مقصد نمی رسد خییلی از دوست عایم را دیدم که قشنگ زندگی خود را غرق کردند ولی نتیجه نگرفتن هیچ حتی مسیر را هم گم کردند چند وخت پیش با پسر عمویم حرف می زدم خییلی بنده خدا توهم می زد سن اش از من بیشتر است ازش پرسیدم چرا یک کاری را شروع نمیکنی گفت من ترید میکنم و گفت سال بعد من این خانه این ماشین را می خرم و بعضی حرف های دگه زد وختی دیدم این بنده خدا اصلا در باغ نیست حرفم را تغییر دادم و راجع به موضوع دیگر صحبت کردم

    خییلی همین طرز فکر را دارند که یک شبه پولدار شوند حالا که من قانون را میفهمم باید نگاه متفاوت داشته باشم آنها نتیجه خود را می‌گیرند من نتیجه خودم را اصلا به کسی کاری نداشته باشم و فقط سرگرم خودم تغییر خودم تغییر افکار تغیییر شخصیتم باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      محسن همگان گفته:
      مدت عضویت: 1099 روز

      درود بر دوست عزیزم اصلش همینه، غیر از خودمون با هیچ کسی کاری نداشته باشیم که چرا اینکارو میکنی، چرا اون کارو نمیکنی، مگر طفلی باشه که مسئولیتش با ماست، یا مگر کسی که با تمام وجودش از ما میخواد که راهنماییش کنیم اون موقع با کمال میل راهنمایی کنیم و بگیم اون چیزی که درسته و نتیجه داده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: