مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 85
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان
کامنت دوم
تمرین؛تمرین؛تمرین
تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.
تقریبا یک ماه پیش من با یه شرکتی آشنا شدم ک کارش بازاریابی شبکه ای بود فروش آنلاین محصولات پوست و مو و بدن
کلاسها آنلاین برگزار میشد و روزی میشد چن جلسه هم برگزار می کردن
من 3 تا پشتیبان داشتم و ک هرکدوم ب نحوی سعی میکرد منو تحت تاثیر قرار بده
ک چقد عالیه
چقد زود میتونی رشد کنی
پول بسازی
حامی بشی
گروه بزنی
و…
و محصولات و معرفی میکردن و هرکدوم هم کلی از مزایاش میگفتن ک عالیه
و آموزش ترفند فروش و تکنیک فروش و ..
رو آموزش میگفتن ک تو باید زرنگ باشی با طرز حرف زدنت مشتری رو جذب کنی
وگرنه مشتری تو میبرن و..
خلاصه من هی داشتم از مسیر خودم دورتر میشدم و درونم میگفت ک ی چیزی ایراد داره
چرا باید خودت با اکانت فیک پیام بدی ب خودت و از محصولات قدردانی کنی..
و پست رضایت مشتری درست کنی و.
خلاصه و چون من هنوز تازه آشنا شده بودم میگفتن خودت خرید بزن از محصولات استفاده کن بعد بده ب بقیه ب عنوان تستر
آقا من کل پولی ک داشتم 1 ونیم بود ک همه شو خرید زدم
و سفارشم بعد 10 روز ب دستم رسید ک تقریبا میشد یک ماه ک من با این گروه آشنا شده بودم
وقتی از محصولات استفاده کردم دیدم اصن کیفیت ندارن اون چیزی ک میگفتن نبود
همه ش قومپوز الکی بود
چقد لایو الکی برگزار میکردن ک یکی شو 10 دقیقه نتونستم تحمل کنم
چون قشنگ داشت بهت توهین میکرد
قبلش چقد تعریف کرده بودم از محصولات پیش خواهرهام و آشناها
حتی برای جذب مشتری ب کسایی زنگ زدم ک آگاهانه ارتباطم و باهاشون قط کرده بودم
چون درمدار مناسبی نبودن
واین درس بزرگی برای من داشت
اولا ،تا از چیزی مطمئن نشدی دست ب اقدام نزن
دوما، هرجا حس کردی ک مسیرت اشتباهه همونجا دست نگهدار و از اون مسیر خارج جو
و قلبت بهت میگه چی درسته و جی غلط
و ی چیزی ک امروز متوجه شدم این بود ک:
من خییییلی عجله دارم ک از لحاظ مالی نتیجه بگیرم و خییلی هم زود میخوام این روند طی بشه و یهویی ب خواسته ام برسم
چرا؟؟؟
چون ب بقیه ثابت کنم ک مسیر من درست بود و شما اشتباه فکر میکردید
چون بقیه تایید م کنن
و ازم تعریف کنن
نیاز ب تحسین و توجه
و برای همین چند کارو عوض کردم
چرااا چون فکر میکردم ی کار خاص میتونه منو ب ثروت برسونه
از کار تو مرکز مو
از کار تو مرکز پوست
کارآموزی تو عکاسی اونم یک هفته خخخخخ
بهم گفتن باید2 سال کارآموز باشی تا یاد بگیری و مسلط بشی
خوب ک فکر کردم دیدم ارزش نداره این همه وقت بزارم اونم بدون دستمزد
چون علاقه نداشتم دیگه نرفتم
کار تو کارگاه خیاطی چون ساعت کاریش زیاد بود نرفتم
و آخری هم همین شرکت بازاریابی
امروز آجیم زنگ زد گفت زکیه ی دوره آموزش دوخت لباس زیر گرفتم خییلی راحته
راحت میتونی بدوزی و بفروشی
بعد ذهنم شروع کرد ب حرف زدن
اررره راست میگه از این دوره ی مجلسی ک راحتتره و ساده اس
و راحت هم میتونی بفروشی
ی کم ذهنم درگیر شد ک ایده ی بدی نیست
بعد ک رفتم تو غار حرای خودم اتاق مخصوصم
ب خودم گفتم زکییییییی
تو مگه نگفتی دیگه این شاخه اون شاخه نمیکنی
مگه هرکاری تکامل خودشو نمیخواد
مگه هرشغلی پتانسیل ثروت ساختن و نداره
مگه تعهد ندادی ک قدم ب قدم پیش بری و دیگه تمرکزت رو یکجا بزاری لیزری
حالا هم قبل هرکاری باید باورت و درست کنی
و بعد خداوند بهت الهام میکنه تو مسیر ک چ قدمی برداری
و چ ایده ای و عملی کنی
در زمان مناسب ب خواسته ات میرسی
درمورد قسمت دوم تمرین،
موقعی ک دانشجو بودم سال 93
یکی از استادهامون گفت ک تو ی موسسه سرمایگذاری کرده ، ک 100 میلیون ازش پول بردن
گفت اول خوب سود پولها رو میدادن و برای همین اعتماد کردم و پول قرض کردم و بیشتر دادم بهشون ک یکباره نیست شدن
سالن 97 هم صاحب سالنی ک توش کار میکردم 50 میلیون داد ب یکی از مشتری های ثابتش ک سرمایه گذاری کنه براش.
خود ایشونم بنده خدا طعمه بود
و سرکار گذاشته بودنش
همسرش و دوست همسرس
یادمه ب منشی سالن هم گفتن ک اونم ب شوهرش زنگ زد و 10 تومن ک کل دارایش بود و فرستاد براش
ولی بعد یک ساعت شوهرمنشی زنگ زد پشیمون شد و گفت پولو پس بده نمیخوام
و خداروشکر اون پولشو پس گرفت
و حتی پسر دایی خودم دوسال پیش 50 تومن داده بود ب یکی از آشناهامون ک براش سرمایه گذاری کنه ک پولش رفت
چرا تمام کسایی ک دچار ترفند پونزی میشن فقرا هستند
و چرا همه جز جهان سوم هستن
بخاطر مداری ک درش قرار دارن
بخاطر باور کمبودی ک دارن
چون میگن همین یک فرصته دیگه تکرار نمیشه
بخاطر حرص و طمع و آز
واقعا مثال های استاد وسوسه انگیز بود.
اگه منم بودم گرفتار میشدم
چرا تروتمندا اغوا نمیشن
چون اینقدددد باور ب فراوانی دارن
اینقد موقعیت های عالی و شرایط خوب دارن ک اینا اغوا شون نمیکنه
و درمدارشون نیستن
چون در مدار خداوند آن
و خداوند منشا تمام ثروتها و نعمتها و خوشبختی و سعادت و امیده
و ثروت چقددد معنویه
چقد زیباست
چقد الهیه
جقددد آرامش بخشه
خدایا هدایتم کن ب راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی
به نام خداوند مهربانم که هر چه دارم همه رو از او دارم من بی تو هیچم
سلام بر استاد آگاهم و سلام به مریم بانو شایسته عزیزم
ممنونم استاد عزیزم با این فایلهای بی نظیرتون که همه چیز درآن پیداست و ما هم راهنمایی میشویم و آگاهتر متشکرم
ترس و طمع حیله شیطان است که خرابکار ذهن هستن و نمیذارن که ذهن درست عمل کند و باروهای محدود کننده رو در ذهن میسازند
وقتی ترس داری یعنی قدرت خدا رو باور نکردی و ترس نگرانی و ناامیدی رو به همراه داره و ما رو از مسیر رسیدن به خواسته ها دور میکند و باعث میشه لذت نبریم احساسه خوب نداشته باشیم و شکر گزار نباشیم کنترل ذهن نداریم و فرکانس خوب نفرستیم و بعد اتفاقات بد و شرایط بد رخ میدهد و خودمون مسؤل هستیم
چطوری بر این ترس و طمع غلبه کنیم؟
به نظر من باید بیشتر روی خودمون کار کنیم و با بدست آوردن هر نتیجه کوچک به خودمون یاد آوری کنیم که این اتفاق شانسی نبوده این کار رو خداوند با قدرتش برام انجام داده و قدرت خداوند رو کم کم بپذیریم و برای خودمون باور پذیرش کنیم و ایمانمون با این کار بالا میرود
ما هیچ توانایی نداریم توانایی و قدرت از آن خداوند است خدایا شکرت سپاسگزارم
استاد و مریم جانم ممنونتون هستم دوستتون دارم
دوستان گلم از شما هم ممنونم که کامنت منو میخونین دوستتون دارم در پناه خداوند سالم و ساد و ثروتمند باشین
به نام خدای مهربون و هدایتگرم
الهی صدهزار مرتبه شکرت برای امروز شگفت انگیزم برای همزمانی ها و هدایت های فوقالعاده ای ک هرلحظه نشونم میدی الهی شکرت
گام 4 من مصادف شد با روز تعطیلم روز جمعه ها برای من روز ب خود رسیدن شدید هستش گفتم کارامو بکنم و با خیال راحت بشینم سر گامم ک اتفاق قشنگی خدا برام رقم زد یهو توسط یکی از دوستامون دعوت شدیم بریم ابگرم سرعین ما هم بدون فوت وقت شروع کردیم ب آماده شدن چون تایم کم بود یهو تصمیم گرفته بودن و ب ماهم گفتن واقعا ذوق بچه کوچیکارو داشتم ی هیجان انگار ک تا حالا نرفته بودم وسایلارو جمع کردیم و نیم ساعت نشده اومدن دنبالمون رفتیم و شروع کردیم ب اب تنی، ابدرمانی ک رفتیم از این سرسره آبی ها داره ولی من فوقالعاده فوبیاشو داشتم و هیچ وقت نخاستم امتحانش کنم دیدم بچه ها رفتن ب منم گفتن توام بیا هی میگفتم بابا من میترسم و اینا میگفتن چیزی نیس ک بیا بریم ترس نداره با اکراه رفتم همشون رفتن سوار شدن من تا دمِش رفتم سوار نشدم از پله ها اومدم پایین ولی ی چیزی درونم قلقلکم میداد هی میگف مگ تو بخدا ایمان نداری هیچی نمیشه برو خلاصه رفتیم دوباره آب تنی من شنا بلد نبودم خیلی دلم میخاس ک یادش بگیرم جز برنامه هام هست البته فوقالعاده دوس داشتم ک ب اون بی وزنی برسم و روی آب بمونم دوستم ک دید خیلی علاقه دارم گف بیا من کمکت کنم چیزی نیس یاد میگیری در عرض 10 دیقه من روی اب بودم یکی از هدف هام تیک خورد پا گذاشتم روی ترسم چون من فوبیای خفه شدن تو اب رو داشتم میگفتم هیچ وق یاد نمیگیرم ولی شد چون خودم خاستم بببببیییییین ینی یه حال عجیبی دااااااشت ک نمیتونم توصیفش کنم چقدددددددد ریلکسیشنی ک داشت مزه داد رهاااااا فارغ از همه چی میشی وای خدای من باورم نمیشد صدهزار مرتبه شکرت سپاسگزارم دیدم اینو تونستم گفتم بچه ها بریم میخام سوار سرسره هم بشم پا گذاشتم رو ترس واهی ک داشتم و رفتم تووووووو دلش ینی دو تا ترس و واهمه ای ک توهمی بیش نبودن رو انجام دادم و چقد انرژی گرفتم و باز هم مثل بچه ها خوشحال بودم و راضی از خودم ب خودمون اومدیم دیدیم 3 ساعت و نیمه ک تو آبیم انقد ک خوش گذشت وقتی از ی جای گرم میای بیرون اون سرمای خوشگل میخوره ب صورتت یجوری حالمو جا آورد ی چایی زدیم و اومدیم خونه بلافاصله ک رسیدم کارام و انجام دادم ک گامم رو انجام بدم دیر نشه دفتر مشق و خودکارامو برداشتم شروع کردم ب نوشتن و استارت زدم و صدای استاد قشنگم پخش شد :
ترس ها توهمن……
الله و اکبر منی ک هدایت شدم ب اونجا و فایل امروزمو گوش نکرده بودم پا گذاشتم رو ترسهایی ک همیشه باهام بودن و تصمیم گرفته بودم هیچ وق اون سرسره رو امتحان نکنم شنا هم هرموقع فرصت شد برم یاد بگیرم شاید از نظر خیلی ها اینا چیزی نباشن خیلی سطحی ب نظر برسن ولی برای من خیلیییییی بزرگ شده بودن و تبدیل ب فوبیا شده بودن بعدم بیام ببینم ک کار خداااااا بود ینی حرف استاد مهر تاییدی شد برام ک آفرین همینه ب اندازه ای ک ترسم کم میشه ایمانم قوی تر میشه و میتونم کارای زیادتر و بزرگتری انجام بدم الهی صدهزار مرتبه شکرت
هرروز در زمینه قانون تکامل هم سعی میکنم خوب عمل کنم و عجله نکنم قدم ب قدم پیش میرم و طمع ندارم از همون اولم نداشتم قبلا بخاطر کمبود عزت نفس بود الان بخاطر رعایت تکامل و داشتن عزت نفسه ک باور دارم در زمان و مکان مناسب و مشخصی ک من ظرفم بزرگتر شه ایمانم قوی تر شه داده میشه بهم من باید ب ایده هایی ک میان و هدایت میشم بهشون گوش کنم و بدون ترس و با ایمان بخدای خودم قدم بردارم و عمل کنمممم الهی شکرت
استمرار
استمرار
استمرار
ایجاد باورهای مناسب ،پذیرفتن بی قید و شرط همون باورها ،کنترل ورودی های ذهن ،نشنیدن حرف های جامعه…
کلید ثروت و نعمته
الهی صدهزار مرتبه شکرت ک منو لایق این هدایت ها میدونی و کمکم میکنی بشنوم و عمل کنم
اسناد قشنگم عاشقتونم
مریم جونم عاشقتم
خانواده قشنگم عاشقتونم
خدای مهربون و قشنگم بی نهایت عاشقتممممم
الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین
فعلا.
گام چهارم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
.
سلام
همون اوایل اشناییم با استاد و شنیدن داستان آلفردو پونزی خدا هدایتم کردو فاصله فرکانسی زیادی با این قبیل پیشنهادها پیدا کردم. خداروشکر چیزی الان یادم نمیاد که بخام در راستای تمرین یادداشتش کنم.
اما طمعی که وصل میشه به باور کمبود تو زندگیم مشهود هست.
مثلا ذهنم میگه از فلان چیز الان که ارزونه و بعدا باز لازمت میشه بیشتر بخر، انبار کن.
یا فلان چیز که جا داره و مشتری میخادش، پس بالاتر بفروشش و موارد دیگه ای که با همین ماهیت درگیرش هستم، که تا الان با عبارت »انصاف« داشته باش، تا حدودی تونستم جلوشو بگیرم اما متاسفانه عملکردم ضعیفه و دلم میخاد اگاهی بهم برسه و هدایت و رشد پیدا کنم.
—————
هر ترس و تشویشی که مربوط به :
– مرگ، مُرده ها و قبرستون
– تاریکی و جن.
– ورد ، جادو یا دعانویسی.
– تنهایی یا ترد شدن.
– احتمال سرقت یا زورگیری
– احتمال حمله هر گونه حیوانی در دریا یا صحرا
– رفتن به هر مدل محیط جدید یا ناشناخته ای تو دنیا
– هر گونه تغییر و هرگونه تجربه ی جدید
زنجیر هایی بودن که خوب میدونم قبل آشناییم با استاد و اموزش هاشون ، حسابی محدودم کرده بودن اما خداروشکر تا حد خیلی زیادی بهشون غلبه کردم و میشه گفت دیگه نگرانی راجبشون ندارم.
خیلی بی کله و سریع اقدام و استقبال میکنم ولی کماکان خودمو نیازمند به حمایت و هدایت خدا میبینم.
کامنتم وارد حاشیه میشه وگرنه از حرکت های زیادی که در جنبه های مختلف انجام دادم ، در حالی که ادمای کمی بخاطر توهم ها و احتمالات احتمالی حاضر به انجامش نیستن، مینوشتم .
میخام مستقیم برم سر اصل مطلبی که واسم موهبت ها و تجربه های دلپذیری به وجود اورده و خیلی ازین بابت راضیم.
خونواده،، دوستا گه گاهی که در جریان یه سری پروژه ها یا حرکتام قرار میگیرن، ازم میپرسن چطور نترسیدی؟؟؟
اعتراف میکنم هربار به اونا میگفتم کلید ترس تو مغزم تعبیه نشده و با دیالوگ های خفن، خودمو سوپرمن جلوه میدادم .
اماااااااا راستشو بخام بگم :
من واقعا میترسم، هر بار.
اما به لطف خدا یادگرفتم در عین ترس اقدام کنم ، بهش غلبه کنم.
چون به این باور رسیدم ؛ ترسیدن و فرار کردن از چیزی که میترسونت،
رنج و ترس بیشتری از روبه رو شدن باهاش داره.
.
خداروشکر بخاطر باور به عبارت بالا، هر چیزی که بخاد منو وادار کنه که ازش بترسمو فرار کنم، باعث میشه معکوس عمل کنمو برم تو دلش تا ترس ترسیدنم از بین بره.
( چقد این فیدبک ذهنمو دوس دارم و چقد دلم میخاد وقتی بهم بگن نمیتونی انجامش بدی، مثه ماجرای ترسیدن،، انگیزه بگیرمو انجامش بدم. با تمام وجودم در این خصوص از خدا تقاضا حمایت و هدایت دارم. )
در کل خوووب میدونم این توانایی غلبه بر ترس ها، که با کار کردن رو باورهام در من شکل گرفته ، بخاطر محدودیت هایی که تو مغزم از قدیم بود، به وجود اومده.
رو این موضوع کار کردم و الان با قدرت، عناوین بالا رو یادداشت کردم و امیدوارم بلاخره بتونم به تنها ترسی که تو ذهنم مونده غلبه کنم…
در واقع وقتی استاد تو این فایل راجب ترس ها و توهم ها صحبت کرد، فهمیدم الان از هیچ چیزی اندازه بی پولی نمیترسم.
ترس ازینکه مبادا در اینده از پس هزینه هام برنیام.
مبادا اتفاقی بیوفته که پول کم بیارم .
مبادا نتونم پول بسازم.
و چندین و چنتا ترسی که کاملا میدونم توهمه اما نمیدونم چجوری از استراتژی حمله کردن بهش، استفاده و مغلوبش کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در این خصوص گیج و سرگمم …
نمیدانم.
تو این مرحله با مطرح کردنش ، سهم خودم رو تو این پروژه انجام میدم و امیدوارم خدا از فضل و رحمتش بر این سعی و تلاش های من بیفزاید و هدایتم کن به راه راست.
راه کسانی که خیلی شیرین و راحت به نعمت ها و خواسته ها میرسن.
نه راه کسانی که رو خودشون یا دیگران حساب میکنن و ناکام موندن.
نه راه کسانی که حتی فکر میکنن هیچ راهی نیست برای رسیدن به نعمت ها و خواسته ها.
الهی آمین .
+1724
به نام الله مهربان
سلام دوست عزیز
در پاسخ به این ترس ها و همه ترس ها پیشنهاد میکنم که هر خواسته ای و اتفاقی رو با قانون خداوند و طبق عملکرد و پاسخ دهی جهان هستی بررسی کنید
منظورم اینه که دسترسی و امکان پذیر بودن هر اتفاقی رو چه خوب و چه بد رو اول در قالب قوانین خدا بررسی کنید و بنویسید تا نتیجه رو درک کنید
منطق اصلی و اساسی که میتونه به این ترس ها که گفتید خیلی راحت غلبه کنه اینه که تا زمانیکه شما روی خواسته درامد بهتر و بیشتر تمرکز کنید و کار کنید و هماهنگ بشین با کار کردن ذهنی و جهت دهی آگاهانه افکارتون به سمت خواسته بهبود درامد و خلق ثروت و بیاد اوردن الگو و منطق های محکم و یومنون بالغیب بودن و باور کنید که شما هر روز میتونید فارغ از شرایطتون درامد و پول بیشتری رو اسانتر و بیشتر از قبل با کار کمتر و زمان کمتر و هزینه کمتر سود بیشتری رو بسازید طبق قاون خداوند شما به مسیرها راه حل ها راهکارها و اتفاقاتی هدایت میشین که نتیجهش تجربه اسان درامد بالاتر و اسونتر هست
چون جنس افکار شما روی باور فراوانی و امکان پذیری درامد بیشتر به اسانی در شرایط فعلی هست و جهان راهی نداره جز اینکه به جنس افکار شما پاسخ بده
و امکان نداره که بی پولی یا درامد کمتری رو تجربه کنید به هیچ وجه
دلیلش این هست که تمرکز شما و کانون توجه شما روی خلق ثروت و درامد بیشتر بصورت آگاهانه هست
و لاجرا درامدتون صددرصد یا اطمینان و یقین بیشتر و بهتر میشه و امکان نداره کمبود پول رو تجربه کنید
در پناه الله مهربان
درود بر تو مهدی جان
خیلی جالبه که همین امروز داشتم در مورد این موضوع با خانمم صحبت میکردم. در مورد ترسی که مدت هاست برای شروع کسب و کار شخصیم دارم. ترس از اینکه ابتدای شروع کارم سخت مشتری و درامد بدست بیارم و ترس از هزینه های زندگی و… و جالب اینجاست که همونجا یک هدایتی درون قلبم گفت تو با ایمان به ما شروع کن و ترس هات رو به ما واگذار کن. ما برای تو کافی هستیم…
این موضوع رو به همسرم گفتم و قرار شد ترس هامون رو کنار بزنیم و باهم شروع کنیم.
جالب ترهم اینکه من از ابتدای این پروژه دارم فایل هارو گوش میکنم، و امروز که این هدایت رو داشتم به این آگاهی های فوقالعاده هدایت شدم و بعد از اون کامنت شمارو خوندم که دقیقا ترس من رو داری و میخوای مثل من شروع کنی!! همه این هدایت ها پشت سر هم من رو مطمئن کرد به انتخابم..!
از اعماق وجودم برات آرزوی موفقیت میکنم مهدی جان و ازت ممنونم که با کامنت زیبایی خودت هدایت من رو تکمیل کردی.
سلام بر استاد گرامی و بانو شایسته
سلام بر دوستان هم سایتی و هم فرکانسی و همدوره ای
پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
مدیریت 2خرابکار ذهنی بنام ترس و طمع
همیشه ترس ها با ما هستند در حالی که ترس داری باید حرکت کنی و عمل کنی
بر ترس ها باید غلبه کرد باید به دل ترس ها رفت
شجاعت و ایمان برای حرکت
برای رسیدن به خواسته ها باید بهاش رو پرداخت کرد
عزت نفس، ایمان، توکل به خدا باعث شجاعت می شود
ترس ها و نگرانی ها ابزار شیطان هستند
به استقبال تغییرات باید رفت
به اندازه ای که ایمان قوی تر می شود ترسها کمتر میشود
اگر روی باورها کار نکنی ممکن است نجواها دوباره قدرت بگیرند و ترس ها هم قدرت بگیرند
کسانی دچار ترفندهای پونزی میشوند که در مدار فقر باشند، کسانی که قانون کیهان را نمیدانند گرفتارش میشوند، ثروتمندان کسانی که از راه درست و طی کردن قانون تکامل به ثروت رسیدند به هیچ عنوان گرفتار این نوع ترفندها نمیشوند، تمام کسانی که گرفتار ترفند پونزی میشوند فقرا هستند
من هم یکی از اون افرادی بودم که دچار این نوع ترفندها شدم، چون در مدار قانون نبودم، چون عجله داشتم، چون طمع داشتم، چون ترس از آینده و فقر در آینده داشتم، به خاطر همین خیلی راحت و آسون و ساده گرفتار این نوع ایده ها شدم و خیلی سرمایه و پول رو از دست دادم، برای اولین بار در همون سالهای 83و84 که شرکت گلدکوئست در ایران فعالیت خودش رو شروع منم توسط معرفی از طرف یکی از دوستان صمیمی وارد این شرکت شدم و هم خودم و هم خانواده و هم تعدادی زیادی از دوستان رو به این شرکت وارد کردم و کلی پول و سرمایه وارد شدیم و کلی پول و سرمایه از دست دادیم، و بعد از این همه ضرر گفتم دیگه دچار این نوع ترفندها نمیشوم ولی در سال 1400 مجدد وارد این نوع ایده ها شدم و با یک ترفند دیگر و به شکل دیگر وارد شدم و باز کلی پول از دست دادم چون به قول استاد در مدار فقر بودم، چون میخواستم ره چندساله رو یک شبه طی کنم، چون واقعا طمع و عجله و ترس داشتم، ولی خداوند منو خیلی دوست داره … به خاطر همین به این سایت بینظیر و این استاد بینظیر و این دانشجویان بینظیر هدایت شدم که این نوع طرز فکرم عوض شود، تا با یادگیری قوانین کیهان و ایجاد باورهای مناسب و کارکردن روی باورها و تمرین و استمرار، استمرار و استمرار بتونم قدمهای بعدی رو درست طی کنم و ایده های مناسب رو دریافت کنم، الهامات خدا رو درک کنم با کار کردن روی باروهای توحیدی، به هدایت خداوند دل بسپارم تا خدای عزیزم با هدایت هر ثانیه فکر و ذهن و قلب و روح و گفتار و رفتارم به خوشبختی و سعادت برسم
گام چهارم
2025/01/03
الهی به نام تو
قدم 4
قدم به قدم پیش میرم تا مهاجرت کنم به مدار بالاتر
تعهد میدم به گفته سعی کنم عمل کنم
-همه ما یک سری ترس ها داریم ،ترس ها همیشه با ما هستن این ماییم که نباید متوقف بشیم بخاطره ترسا،با اینکه میترسی قدم براری ،باید توکل کنیم و شروع کنیم ،وقتی یه خواسته داری و برات مهم باید بهاشو بدی ،باید ایمانتو نشون بدی ،
باورهای خوبو مدام به خودت بگی ،من میدونم خداوند بهم کمک میکنه ،اتفاقات خوب میوفته و خداوند کمک میکنه،درست میشه خدا یه راهی پیدا میکنه.
ترس ها توهم هستن واقعی نیستن ،با تمام وجود باید وارد ترس هات بشی
ایمان قوی تر =ترس ها ضعیف تر
صدای خداوند،صدای آرامشه،صدای امید ،صدای حال خوب
صدای شیطان ،ترس،ناامیدی ،شک و دو دلی،صدای شیطان خشم .
من روانشناسی 1 خریدم و با اینکه هنوز کامل روش کار نکردم اما اینو یا تمام وجودم حس کردم و نتایجشو دیدم ،،،روانشناسی ثروت 1 آروم آروم سوارخ های سطلو میبنده و از هزینه های الکی جلوگیری میکنه از ضرر جلوگیری میکنه و باعث میشه پولات اگه تا قبل برات نمیموند و برا هرچیز چرندی خرج میشد،دیگه اون خرجا از بین میره.
نتیجه دوره های استاد اینکه میتونی به موفقیت برسی و بالا بری و مهم تر از همه اینکه پایین نمیایی…..
خدایاشکرا
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و تمامی دوستان گرامی.
واقعا ترس و طمع افکار غلط و خرابی هستن که اگه ذهنمونو اشغال کنن خیلی راحت میتونن بهمون آسیبهای زیادی برسونن.
فکر میکنم همگی هر دو رو ، تجربه کردیم . خوب میدونیم با چ معضلهایی روبرو هستیم.
ما هم تو طول زندگیمون تو دام ترفند پونزی افتادیم و از طریق برنامه گلد کوئست فریبشونو خوردیم البته این جریان مال خیلی سال پیشه ولی خب دقیقاً یادمه همون سالها تمام داراییمون یه ماشین بود که 7 میلیون میارزید و ما دقیقاً تمام و کمال این پول رو تو گل کوئست وارد کردیم . که چیزی جز چن سکه ی بی ارزش دستمونو نگرفت.
خوب یادمه به خاطر وضعیت مالی بدی که داشتیم این طمع رو کردیم که چوبشم خوردیم .
چن سال پیشم به اصرار دوستانمون وارد بورس شدیم البته تو بورس مبلغ زیادی وارد نکردیم ولی بازم به همون مقداری که هزینه کردیم با شکست مواجه شدیم نه تنها سودی نکردیم بلکه مبلغی که گذاشته بودیم از دست رفت.
تو اون دوران با استاد آشنا نبودم اگرم اوایل آشنایی من با استاد عزیز بود شناخت کافی در مورد قوانین برای دست اووردن ثروت نداشتم به همین جهت دوباره این اشتباه را مرتکب شدیم . اما خب این دو اشتباهمون آویزه ی گوشمون شد حتی الان اگر 99 درصد مردم هم بیان باز درخواست وارد شدن به این برنامه ها رو از ما داشته باشن به هیچ وجه تکرارش نمیکنم و فریب کسیو نمیخوریم.
واقعاً کسانی که در مدار فقر هستن و با باورهای کمبود دست و پنجه نرم میکنن و به خاطر عجلهای که دارن حرص و طمع میکنن و وارد این بازی و برنامهها میشن و به خیال خودشون میتونن ره صد ساله رو یه شبه طی کنن و به خواستههاشون برسن .
خیلیا از این راهها ، ظاهراً پول و ثروت خوبی بدست میارن ولی از اونجایی که باز با طمع ادامه میدن ، چیزایی که بدست اووردن رو از دست میدن و به سر جای اولشون بر میگردن .
هرجایی که ترس هست ایمان نیست و همونطوری که استاد عزیز گفتن ترس بزرگترین ابزار شیطان برای گمراه کردن ماست کسانی که میترسن و کاریو از روی ترسشون انجام میدن صددرصد باخت میدن.
اسم این غلبه به ترس نیست غلبه به ترس موقعه ای انجام میشه که تو با وجود اینکه میدونی مسیر سختی رو باید طی کنی ولی با شهامت میپذیری که وارد اون چالش بشی
اما آدمهای ترسو یا فرار میکنن یا از دور و کنار مدیریت میکنن و یا اینکه خیلی زود تسلیم نجواهای شیطانی میشن.
بنابراین داشتن ایمان به خداوند بزرگ و قدرتمند و قبول و پذیرش فزونی و فراوانی نعمت و داشتن عزت نفس عوامل مهمی در غلبه به ترسها هستن .
کسانی که عجله میکنن و اینکه حال و حوصله ی آروم پیش رفتن رو ندارن و بیشتر رو کله ی خودشون حساب وا میکنن این افراد بیشتر به خودشون صدمه وارد میکنن. اینها کسانی هستن که خیلی جاها طبق افکار و باورهای مردم پیش میرن و همه چیو با عقل خودشون میسنجن و به فراتر از اون فکر نمیکنن .
طبیعتاً خیلی از ما این مراحل رو گذروندیم و از این تجربههای تلخ داشتیم
داشتن عزت نفس هم، عامل قدرتمند کننده ای برای غلبه به ترسهامون میتونه باشه .
چرا که وقتی تو وجود خودمون شهامت و قدرت رو حس کنیم بدون اینکه از چیزی بترسیم وارد چالشهایی میشیم که یا منجر به پیروزی میشه و اگر هم منجر به شکست بشه از اون به عنوان درس یا تجربه استفاده میکنیم.
نگاهت که کوچیک باشه بدست اووردن هر چیزی رو سخت میبینی و در نهایت برای اینکه داشته باشیش وارد راههای اشتباهی میشی .
که ترس یه بخشی از این مسیر اشتباهه و طمع هم بخش دیگه ای از این اشتباه !
اکثراً تو تمام معاملاتی که در کسب و کار انجام میدیم یه بخش از اون به ترسهامون برمیگرده و یه بخشش به طمع کردنمون . حال اگه این دو موضوع رو متوجه بشیم و خوب درکشون کرده باشیم میتونیم به جای اینکه بترسیم آگاهانه ذهنمون رو باز بزاریم برای دریافت الهامات و در همون لحظه از خداوند درخواست هدایت کنیم و ازش بخواهیم که اون معامله و اون اتفاق رو به بهترین شکل ممکن حل و فصل کنه البته که همه ی جوانب رو خودمون میسنجیم و طبق معیارهایی که داریم سعی میکنیم تصمیم بگیریم ولی در نهایت تصمیم آخر رو به عهده ی خداوند میزاریم و سعی میکنیم هر آنچه که همون لحظه بهمون الهام شد رو انجام بدیم .
جایی که بترسیم با احساس خوبی مواجه نیستیم پس نشون دهنده ی اینکه الان میتونم عملکرد درستی داشته باشم یا نه احساسم هستش. جایی که آرامش دارم و با خیال راحتتری دارم کاریو پیش میبرم حتماً با اتفاقات بهتری مواجه میشم.
خود ترس باعث میشه افکارهای ناجالب دیگهای به ذهنم خطور کنه و منو کاملاً از مسیر خارج کنه.
بعد از گذشت چندین سالی که با استاد عزیز همراه و همگام هستم ، یاد گرفتم هرجایی به هر دلیلی این حس بد یعنی ترس سراغم میاد تا جایی که میتونم غلبه بهش داشته باشم و سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم و آگاهانه ورودیهای مناسب به خورد ذهنم بدم.
خیلی وقتا اشتباهات گذشتمو جلوی چشمم میارم و میگم که دوباره اشتباه نکنی ! یه وقت دوباره تکرارشون نکنی! به همین جهت تا حدودی عقلانیتر و منطقیتر تصمیم میگیرم.
طمع که از باور کمبود میاد باید کنار بره و به هیچ وجه تو زندگیامون نباشه . هیچ جا به هیچ دلیلی طمع نکنیم این به این منظور نیست که قانع باشیم بلکه به این منظوره که یاد بگیریم با توجه به شرایط و موقعیتمون به اندازه و در تعادل ، اون موضوع رو پیش ببریم نه این باشه که کوته فکرانه قید چیزیو بزنیم و نه این باشه که بیش از نیاز یا خواستمون برای بدست اووردن چیزی ، حرص و تقلا بزنیم.
استاد عزیز همیشه بهمون گفتن که حرص زدن و تقلا کردن که همون تلاش زیادی میتونه باشه و یا جاهایی که داریم بیش از حد توانمون زور میزنیم یعنی تو مسیر کاملاً اشتباهی هستیم و این مسیر نه تنها ما را به جایی نمیرسونه بلکه ممکنه آسیبهای روحی و روانی و حتی جسمی فراوانی وارد کنه.
به میزانی که ایمانمون نسبت به خداوند بیشتر میشه ، باور میکنیم که خدای ما این دنیا رو پر از نعمت و فراوانی خلق کرده و در نهایت از ترسها و کمبودها فاصله میگیریم .
و این بدست نمیاد مگر اینکه هر روز و هر روز تمرینش کنیم و تو زندگی روزمره و در عملکردهامون تکرارش کنیم.
بقدری تمرین و تکرارش کنیم که تا حدودی ملکه ی ذهنمون بشه. از اونجایی که میتونه پاشنه آشیلمون باشه ، همیشه باید آگاهانه تمرکز روی این موضوع داشته باشیم و اجازه ندیم مقاومتها و ترمزهایی که تو ذهنمون هستن مانع انجام کار درست بشن. اگر مقاومت و یا ترمزی هست سعی کنیم حلش کنیم تا بتونیم پامونو روی گاز بذاریم که به سوی مسیر درست پیش بریم .
سعی کنیم از افکار و باورهای عموم جامعه دور باشیم. زیاد به خبرهای منفی از طریق رسانهها و فضای مجازی منتشر میشه اعتنایی نکنیم.
خودمونو درگیر اینجور حواشیها نکنیم و همیشه خدا و فزونی نعمتهاشو به یاد بیاریم و با سپاسگزاری از هر آنچه که داریم سعی کنیم از داشتهها و از لحظاتمون لذت ببریم.
دقیقاً اون هفته خونه یکی از اقواممون بودیم خیلی بیمقدمه برگشت به ما گفت تا جایی که میتونید سعی کنید تا شب عید هر آذوقه و مواد غذایی که نیاز دارید تهیه کنید. چون میگن بعد از عید به شدت گرونی میشه و ممکنه بین ما و کشورهای دیگه جنگ ایجاد بشه که به خاطر جنگ آذوقه و مواد غذایی کمیاب و گرون میشه. خیلی جدی و با تعصب داشت این حرفو میزد . منو و همسرم یه نگاهی به هم کردیم و لبخندی زدیم برگشت گفت میخندید؟!! همسرم گفت نه و برای اینکه به صحبتش ادامه نده گفت چشم انجام میدیم.
وقتی اومدیم خونه داشتم به این فکر میکردم که اگه بخواهیم هر بار سر هر موضوعی خودمونو بازیچه ی دست این و اون بکنیم و خودمونو درگیر موضوعات و مسائل اقتصادی و سیاسی بکنیم حتی برای یک لحظه هم نمیتونیم با آرامش زندگی کنیم واقعا خدا رو شکر کردم که همسرمم مثل خودمه و اصلاً به این موضوعات توجهی نمیکنه و هیچ خبری رو دنبال نمیکنیم.
که اگر دنباله رو این خبرها بودیم هم از خودمون و هم از دیگران آرامش رو میگرفتیم .
ما بیاعتنا از حرفش گذشتیم اما خیلیا هستن که خیلی راحت و آسون فریب این حرفا رو میخورن و به خاطر ترسهایی که سراغشون میاد اتفاقات خیلی بدی رو تو زندگیهاشون رقم میزنن.
حتی اگر یک درصدم چنین خبرهایی صحت داشته باشه بازم به نظرم لزومی نداره که ذهنمونو از قبل ، درگیرش کنیم .
هر وقت هر اتفاقی افتاد همون موقع تصمیم میگیریم که چطور عمل کنیم .
با توجه به شناختی که از خدای خودمون داریم مطمئن هستیم که همیشه و در همه ی لحظات حتی در لحظات سخت و ناگوار کنارمونه و اگر ما ازش درخواست کمک و یاری کنیم به میزان باورمون میتونیم آرامش داشته باشیم و دوران سخت را پشت سر بگذاریم.
تا حالا خیلی وقتا از این موضوعات پیش اومده که با اتفاقات و حوادثهایی روبرو بودیم که به ظاهر تلخ بودن اما خب از اونجایی که سعی کردیم هر روزمون رو با ایمان و توکل به خدا سر کنیم تونستیم اون روزها رو پیش ببریم و به قول معروف نجات پیدا کنیم .خدا رو شکر میکنم که یاد گرفتیم در لحظه ی حال زندگی کنیم و زیاد ذهنمونو درگیر آینده نکنیم .چون آینده همیشه نامعلومه و درگیر کردن ذهن بخاطرش از نظر من ، کاری بیهوده ست .
تجربه نشون داده که بهتره ، فقط و فقط بچسبی به لحظه حال . اگر زنده باشی و سالهای زیادی رو تجربه کنی که پیش خودت خوشحال و سرافراز هستی به خاطر اینکه تونستی روزهای خوبی برای خودت بسازی و گذشته ی قشنگی داشته باشی. اگرم عمری کوتاه داشته باشی باز چیزیو از دست ندادی ، تونستی همون دوران رو به خوبی بگذرونی .بنابراین در هر دو حالت برد میکنیم و باختی ندادیم.
دیدم کسانی رو که خیلی حرص آینده رو میزدن و خیلی برنامهها برای آینده میچیدن اما الان در بین ما نیستن . چنین اتفاقاتی باید درس عبرتی باشه برای ما .
کل مطلب همینه ، اکثراً کسانی که میترسن و کسانی که طمع میکنن ، فقط نگران آینده هستن.
امیدوارم که بتونیم بدون اینکه نگران آینده باشیم روزهای خوبی رو سپری کنیم . آینده رو بسپاریم به خدای بزرگ و قدرتمندمون. خدایی که بهتر از ما میتونه برامون برنامه بچینه . امروز اعتماد میکنم به خدا و قوانینش و از خداوند عمری طولانی و پرعزت هم برای خودم هم برای تمام عزیزانم و هم برای تمامی دوستان عزیزم و استاد ومریم عزیز و بزرگوارم درخواست میکنم.
استاد جونم مرسی ازتون که با این فایل قشنگتون این درسها رو برامون یادآوری کردید. امیدواریم که بتونیم در تمام لحظات خوب و درست عمل کنیم.
استاد جونم مرسی که هستی.
الهی که باشه همیشه.
به نام خدایی که رب العالمین است
“خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که باعث رسیدن من به خواسته هایم میشود ”
سلام به استاد عزیزم و یارمهربان و دوستان بییینظیرم
️رشد به معنای نترسیدن نیست بلکه به معنای اقدام کردن با وجود ترس است؛
این جمله بیییینهایت به دلم نشست و درکش کردم چون فکر میکردم شجاعت یعنی نترسیدن ولی با این جمله فهمیدم؛
شجاعت یعنی با وجود داشتن ترس اقدام عملی کردن است که پاداش های خدا را دریافت میکنم برای همین است که خدا به شجاعان پاداش میدهد. خدایاشکرت
اما در مورد ترسهام:
ترس از بی پولی، ترس از پیری.ترس از بیماری و ناتوان شدن. ترس از دیگران شامل نزدیکان و سایر افراد میشه
ترس از ابراز وجود در موقعیتهای مختلف و در جمع ها
ترس از خراب شدن لوازم زندگی و استفاده نکردن زیاد از آنها
ترس از قطع ارتباط با اطرافیان و تنها شدن
ترس از شب و تاریکی
ترس از پارک کردن ماشین کنار خیابان
ترس از خرج کردن پول
ترس از …
خدایاشکرت بابت شناسایی پاشنه آشیل ام
استاد سپاسگزارم
همه ی این ترسها از بی ایمانی، شرک و باور کمبود نشات میگیره و همنشینی با شیطان
خدایا خودت یاری ام کن میخوام علیرغم داشتن ترسهام قدمهای عملی بردارم و اونارو بهبود بدم.
تجربه های افتادن در دام ترفند پونزی:
بله علیرغم سن و سال کامل و تجربه کافی من در دهه هشتاد زمانیکه گلدکوئست بازارش داغ بود وارد این مسیر شدم
خداروشکر مبلغی اون موقع که کم هم نبود سرمایه گذاری کردم ولی چون شخصیتی داشتم که خیلی اعتقاد به این سودهای بادآورده نداشتم و اصلا دلیلی برای پرداخت سود بیشتر و یا مسیر میانبر برای رسیدن به پول رو قبول نداشتم خیلی ادامه ندادم و فقط همون مبلغ پولم رفت و خودم که با اصرار و توصیه یکی از اقوام وارد این بازی شدم از معرکه نجات پیدا کردم. خدایاشکرت بیییینهایت
ودیگر این موضوع تکرار نشد چون اساسا به این جور پول درآوردن اعتماد و اعتقادی نداشتم به همین دلیل به این افراد هدایت نشدم.
البته بارها پیشنهادهایی از طرف مشتریان با توجه به موقعیت شغلی میشد ولی من به لطف خدا دیگه آلوده این مسیر نشدم. خدایاشکرت
ولی تا دلتون بخواد مشرک بودم و به اشکال مختلف به امید سود کردن سرمایه ام رو به دیگری سپردم تا برام کارکنه و منو به سود برسونه که الان کمی بابت برگشت قسمتی از این سرمایه گذاری درگیر هستم انشالله خدا خودش حلش کنه.
این تجربیات درس بزرگی بهم داده و یاد گرفتم که بهترین سرمایه گذاری بهبود شخصیتم باید باشه تا از این طریق به مسیرهای بهتری هدایت بشم.
در پناه الله مهربان
شاد و ثروتمند باشید
سپاسگزار خداوند هستم و سلام به استاد و تمام عزیزانم :-*
«مهاجرت به مدار بالاتر»
گام چهارم :
اصل مهم :ترس یک توهم ه و ابزار شیطان هست و تنها راه رفعش تقویت نقطه مقابلش یعنی ایمان و شجاعت هست .
استاد من هم میخوام به نقطه ای برسم که از تغییر استقبال کنم .
من هم میخوام خوشبختی و موفقیت خودم رو به دستاوردی گره نزنم و این رو یه چیز درونی بدونم .
من هم میخوام به نقطه ای برسم که قدرت رو به داشته ها و دستاوردهام ندم بلکه قدرت رو به خدای درون خودم بدم که میتونه همواره بسازه چیزی ک میخواد رو اگر اجرای قوانین رو بهتر و بهتر یاد بگیره .
از وقتی ک شنیدم تنها راه از بین بردن ترس رو ب رو شدن باهاش هست با ترسهای زیادی تونستم رو ب رو بشم مثل ترس از غرق شدن و آب ک سال قبل باهاش رو ب رو شدم و الان ک شنا رو یاد گرفتم چقدر لذت می برم و متوجه شدم که چقدر این ترسم بی پایه و اساس هست و ترس بعدی هم ترس از رانندگی بود ک هنوز کامل رفع نشده اما موفق شدم رانندگی رو یاد بگیرم و همینطور گواهینامه بگیرم و باز هم تنها راه رو ب رو شدن باهاش بود در حالی ک دفعات اول اینقدر می ترسیدم ک خیس عرق می شدم و دست و پاهام می لرزید . و ترس بعدی هم افتادن از دوچرخه بود ک از بچگی می ترسیدم و وقتی یاد گرفتم رکاب بزنم بدون حتا یه بار افتادن در پوست خودم نمی گنجیدم واقعا . ترس بعدی هم ترس از شهرهای جدید و یا خوابیدن تو مکانهای ناشناخته و طبیعت بود ک خب باز هم ب لطف این سفر تابستانه ی پنجاه روزه موفق شدم ک با رو ب رو شدن باهاش کمرنگترش کنم . ترس بعدی هم ترس از ارتفاع بود ک سالهاست اونقدر باهاش رو ب رو شدم ک خیلی خیلی کمرنگ شده و تازه رو ب رو شدن با این ترس کلی تجربه ی قشنگ برام ب ارمغان آورد از بودن در طبیعت و لذتهای بی نظیر و چشم اندازهای عالی …خدا رو شکر . خدایا کمکم کن تا با شجاعت و ایمان بیشتر ، بر ترسهای بیشتری پا بگذارم و هربار قدرت درونی و اعتماد به نفسم بیشتر بشه
تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید. منظور از ترفند پونزی، هر ترفندی است که:
به شما وعده ی یک شبه پیمودن ره صدساله را میدهد؛هر ترفندی که اساس آن طمع است نه ارزش آفرینی؛ هرترفندی که اساس آن احساس بی لیاقتی و ناتوانی درباره خلق شرایط دلخواه در زندگی است.
نشانه اینکه فرد در دام این ترفندها افتاده این است که: برای رسیدن به خواستهای که از نظر فرکانسی فاصله زیادی با آن دارد و ظرف وجود او آماده دریافت آن نیست، به جای پر کردن این فاصله فرکانسی بوسیله کار کردن روی بهبود شخصیت خود و افزایش ظرف وجود خود، می خواهد این فاصله را با ایدهها و وعدههایی پر کند که به او وعده یک شبه پیمودن ره صدساله را می دهد. وعده استفاده از شانسی که در خانه او را فقط همین الان و همین یک بار زده است. فردی که درگیر این دام باشد، تنها وقتی به هوشیاری می رسد که در این مسیر نه تنها دارایی های قبلی اش را از دست بدهد بلکه برای بازگشت به نقطه صفر، راه پر پیچ و خمی را می پیماید. جهان با این ضربه سنگین به او می گوید که هرگز قادر به دور زدن قانون نیست. شما هم چنین تجربیاتی دارید، در بخش نظرات بنویسید چه درسهایی از این تجربیات تلخ گرفتید و چگونه از این درسها برای رسیدن به نتایج پایدار استفاده کرده اید؟
اول بکن استاد که شما این مورد و ترفند رو در فایلهای رایگان هم توضیح و آموزش دادید چند بار که بسیار سپاسگزار شما هستم .
خب من دقیقا همچین تجربهای که بخوام سرمایه گذاری زیادی بکنم و بسیار بدهکار بشم رو نداشتم اما من تجربهی فعالیت در نتورک مارکتینگ رو به مدت چند سال داشتم . البته شرکتی ک معتبر بود و مجوز فعالیت هم داشت و محصولات بسیار باکیفیتی ارائه میداد و این فعالیت چندساله یکی از بهترین نتایجش آشنا شدن با آموزه های استاد عباسمنش و مباحث موفقیت بود ک هیچ جا نشنیده و یاد نگرفته بودم . من در این مدت روابط خیلی خوبی ساختم و توانمندیهام افزایش پیدا کرد و خیلی موارد برای رشد شخصیت یاد گرفتم اما به قول استاد در یکی از لایوها من انتظار رسیدن به موفقیت مالی و ثروت داشتم ک خب بعد از چند سال فعالیت نتیجه بخش نبود برام و زمانی هم که به درک این صحبت استاد رسیدم که تو نمیتونی از فروش محصول شخصی دیگه به ثروت برسی، بلکه خودت باید خلق ارزش کنی دیگه به طور کلی از این فعالیت خارج شدم. شاید اوایلش برام احساس سرخوردگی و ناراحتی داشت چون بسیار امید بسته بودم بهش و واقعا آینده م رو در اون کار می دیدم اما به مرور زمان و بیشتر کار کردن مباحث آموزشی استاد یاد گرفتم با این تجربه م به صلح برسم و نکات ارزشمندش رو ببینم .
تجربه ی بعدی ک داشتم مربوط ب اخیرا هست ک بازیهایی در فضای تلگرام رونمایی شد که رمزارز دیجیتال به افراد میداد با عنوان توکن که فک کنم تمام ایرانیان یه جورایی درگیرش شدند چون هزینهای به جز صرف زمان نداشت ک من هم تجربه کردم اما زمانی که مدتی ازش گذشت و به صورت هدایتی این جمله از استاد رو شنیدم که ثروت از راهی ک ارزشی خلق کرده باشی وارد زندگیت میشه دیگه تصمیم گرفتم وقتی هم نذارم براش اما شنیدم که خیلی ها برای رشد در بازی و سود بیشتر هزینه مالی هم داشتن و خدا رو شکر تمام مبلغ ما ب جز هزینه اینترنت فک نکنم به یک میلیون هم رسیده باشه درحالی که شنیدیم خیلیها میلیون تومان خرج کرده بودند .
حتی در حالت هوشمندانه، چطور از این نوع تجربیاتی که اطرافیان شما داشتند، درس گرفتید؟ یعنی بدون اینکه درگیر این دام شوید، برای خود تصمیمات از پیش تعیین شده ساختید تا در چنین لحظاتی قانون را به یاد بیاورید و در دام این ترفندها نیفتید؟ این مورد رو داشتم. یاد میاد چند سال پیش یه ترفند ک در استانهای جنوبی باب شده بود فروش یه سری ماشین بود به قیمت پایین که مردم باید مبلغی رو واریز میکردند تا ماشین رو تحویل بگیرند و خیلی خیلی ها در استان ما در این ترفند مال باخته شدن و یکی از اونها برادر خودم بود ک خب به پولش هم نرسید و من از خیلی قبلتر ک ب دلیل شناخت اشتباه یک انسان بهش مبلغی پول داده بودم و نتونستم پس بگیرم و بدهکار شدم ،تصمیم جدی گرفته بودم ک هیچ وقت تا مطمین نشدم در هیچ زمینهای هزینهی مالی نداشته باشم.
و سوال اساسی تر این است که: آیا هنوز هم آن درسها را به یاد دارید و آنها را در روند پیشرفت خود لحاظ میکنید؟
من درسهای مالی خودم رو چون خیلی برام زمان برد تا یه جورایی مبالغم رو جبران کنم بله یادم هست چرا ک حتا زمانی که قرار بود مبلغ زیادی از محصولات شرکت رو خرید کنم ک به عنوان سرمایه در زمان افزایش قیمت محصولات سود زیادی کسب کنم این کار رو انجام ندادم چون دیدم ک خارج از تکامل من هست . و همینطور زمانی ک پیشنهاداتی برای کسب و کار داشتم ک متوجه میشدم بیشتر از توان اون لحظهی من هست و یه جورایی با تکامل من هماهنگ نیست نپذیرفتم که خب این هم به لطف آموزه های استاد بوده و هست و یادآوری اصل تکامل.
خدا رو شکر میکنم بابت اینکه این گام از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر برام پر از خیر و برکت و یادآوری بود و از خداوند میخواهم تا من رو در مسیر خواسته هام و شجاعت و ایمان بیشتر هدایت کنه .
جملات کلیدی و طلایی :
دورهها به شکلی طراحی شده ک شما رو به سمت خوشبختی میبره و مراقبت میکنه که پایین نیفتید .
نوید و مژده که حتا با نهادینه شدن 5 درصد از باورهای قدرتمندکننده و توحیدی میتونه نتایج بزرگی در زندگی من خلق کنه . خدای من
رازش : استمرار ، استمرار، استمرار ایجاد باورهای مناسب و پذیرفتن باورهای مناسب ،کنترل ورودی های ذهن ، حرف های جامعه رو نشنیدن ، حرف لهو و چرت و پرت رو نشنیدن کلید خوشبختی هست .
خدایا منو یاری من تا استمرار داشته باشم . یاورم باش تا ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و قلبم رو برای پذیرش باورهای قدرتمند کننده باز بگذارم . یاورم باش تا به کمک قانون فرکانس از جمع و سخنان لهو و مفت دور باشم و هدایت بشم به شنیدن کلام و سخنان ارزشمند و سازنده .
بنام الله یکتا ،توانای شکست ناپذیر حکیم
سلام ب همگی عزیزانم
گام 4
خدایا صدهزار مرتبه شکر بخاطر این آگاهی های ارزشمند ک بهم رزق دادی
خدایا شکرت ک هرروز دارم رشد میکنم و ذهنم بازتر میشه
هرروز یک قدم برای بهبود خودم برمیدارم
خدایا شکرت ک همیشه حامی و پشتیبانم بودی و هدایتم کردی
چ زمانهایی ک نمیدونستم و چ الان ک دارم یواش یواش باور میکنم ک هر قدمی ک برداشتم هدایت تو بوده
هرپیشرفتی ک کردم و خیری ک بهم رسیده ازسمت توبوده
وهرشری ک بهم رسیده از سمت خودم بوده
خدایا شکرت ک داری ظرف وجودم و بزرگتر میکنی
ترس و تردید و دودلی ابزار شیطانه ،ب قول استاد کاسبی شیطان با اینا میچرخه
ازت سپاسگزارم ک داری آگاهم میکنی ب حس هایی ک در درونم هست و سالها نمیدونستم
ک دلیل تمام اتفاقات زندگیم همین حس هاییه ک داشتم و دارم ک نتیجه ی افکار و باورهامه
ک از ورودی هام نشات میگیره
از گفتگوهای ذهنی غالبم
از مقایسه کردن ها
و برچسب زدن ها ب خودم و دیگران
چقدر خوبه آگاه شدن و چقدر خوبتر هست عمل کردن ب آگاهیا
دارم سعی میکنم عمل کنم ب آگاهیا و بیشتر ورودی خوب بدم ب ذهنم
و بیشتر توحیدی باشه چیزی ک احساسم این روزها داره میگه ک زکیه توحید عملی گوش بده
اگه شده نیم ساعت یا یک ساعت فقط گوش بده ببین چقد حس فوق العاده ای داره
چقد روحت و سبکتر میکنه و قلبت و بازتر
و غرق آرامش بیشتر
امروز حسم گفت فایل توحید عملی 9 رو گوش کن و همزمان ک تو باقچه مون مشغول گذاشتن نشا پیازچه هامون تو خاک نم دار بودم گوش دادم
خدای من اصلا یادم رفته بود درمورد چی بود
وقتی استاد گفت میخواد درمورد شعر پروین اعتصامی ک درمورد حضرت موسی است و بخونه تو دلم ذوق کردم و خداروشکر گفتم
انگار بار اول بود داشتم میشنیدم و بهتر درک میکردم
ترس و تردید مادر حضرت موسی
رو و اعتمادی ک کرد ب الهام ش
خودمو جای اون گذاشتم ک آیا اگه من بودم
ب این ندا اعتماد میکردم یا نه!
واقعا سخته و این نشون میده مادر موسی چقدر ایمان داشت و البته ترس
ولی با وجود ترسش انجامش داد و بچه شو سپرد ب آب
چیزی ک استاد گفت ترس چیزیه ک همیشه هست حتی پیامبران هم با وجود ترسی ک داشتن عمل کردن ب الهامات
ولی اون ایمانه قدرتش از ترسه خییلی بیشتره
و باعث اقدام میشه
پروین عزیز چقد قشنگ در ادامه قدرت خداوند و ب صورت شعر درمیاره
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، به رویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خَلخالَش مَکَن
مار را گفتم، که طفلک را مَزَن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش ، کودک است
گرگ را گفتم، تن خُردَش مَدَر
دزد را گفتم، گلوبندش مَبَر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
همه چی تحت سیطره ی خداونده
ابرو باد و مه و خورشید و فلک درکارند
تا تو نانی ب کف آری و ب غفلت نخوری
هرآنچه درآسمان ها و زمینه تحت سیطره ی قدرتش هست
ما ب دریا حکم طوفان میدهیم
ما ب سیل و موج فرمان میدهیم
خدایی ک نیاز ب بندگی من نداره
اون ب من نیازی نداره
این منم ک بهش فقیرم
این منم ک محتاجم بهش
رابطه ی من با این خدای شکست ناپذیر یک رابطه ی دوطرفه اس
من باید بندگیشو بکنم اونم اربابی خودشو
من باید سمت خودمو انجام بدم
اون خیلی عالی سمت خودشو انجام میده
خداوند در درونه منه و هرلحظه داره هدایتم میکنه ب نسبتی ک من بهش قدرت میدم
ب نسبتی ک میدونم ب مسائل من آشناست
و ب نسبتی ک میدونم خواسته های منو میدونه و راه رسیدن من ب خواسته ام رو میدونه
و خداوند همیشه درحال هدایت کردن من ب مسیر درسته
دیروز ی کم گلوم درد میکرد حسم گفت چای با خرما بخور اولین خرما رو ک خوردم هسته شو نگاه گردم
گفتم چقد جالبه و باحال
بعد چند کلمه اومد تو ذهنم
ب اندازه ی هسته ی خرما
هرچی فکر کردم یادم نبود اینو کجا شنیدم
سرچ کردم تو گوگل
ی آیه اومد بالا:
«و معبودهایی را که شما جز او میخوانید حتی حاکمیت و مالکیت (به اندازه) پوست نازکی که روی هسته خرما کشیده شده (در سرتاسر عالم هستی) ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ).فاطر13
الله اکبر اصلا منقلب شدم
قطمیر:پوست نازک روی هسته ی خرما هست
میگه کسایی ک بهشون قدرت میدید و شریک من قرار میدید
ب اندازه ی پوست نازک هم قدرت ندارن
خدایا من هیچی ندارم از خودم
هرآنچه دارم مال توعه ازآن توست
من تسلیم توام ب هرخیری ازسمت تو محتاجم و فقیر
منو ب راه راست هدایت کن راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی
ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان
عاشقتممم خدای قشنگم ظرف وجودم و بزرگتر کن کمکم کن تا بهتر درک کنم و عمل کنم
سلام زکیه ی زیبای من
چقدر عکس زیبایی داره و پشت زمینه ی عکست بوی عشق و بهار و سرسبزی را میده.
خیلی وقت هست که چیزی توی سایت ننوشتم و روی فایل جدید و بی نظیر استاد چیزی برای نوشتن نمیاد.
ولی امروز که داشتم کامنت بچه ها را میخواندم به ذهنم رسید، حالا که من مداوم تو سایت هستم و مداوم کامنت میخونم، این تحسین ذهنی که همیشه برای کسایی که کامنت مینویسند دارم را برای خودشان مکتوب کنم.
لذا
بگذارم بگم موقع خواندن کامنتت چی ها گفتم.
اول که عکس زیبات را بزرگ کردم و کلی زیبایی بصری و منظره ی پشت سرت را تحسین کردم. رنگ روسری ات و اون لبخند پر از حجب و حیای شما را تحسین کردم.
و بعد کامنتت و شعر زیبای پروین که غوغا میکند. که توحید را فریاد میزند.
و در نهایت پوسته ی هسته ی خرما.
نوش جانت خرمایی که میل کردی و ممنونم که برامون یادآوری کردی که نسبت قدرت بقیه به نسبت قدرت خدا از اون پوست نازک روی هسته خرما هم کمتر است.
زکیه ی زیبایم،
خداوند از خزانه ی غیبش بر زندگی ات، باران ثروت و پول و خوشبختی و آرامش را فراوان و دایمی بباراند.
بنام خدای عشق و زیبایی
سلام ب بهار عزیزم
عاشقتمممم من
خییییلی ازت ممنونم بخاطر انرژی و عشقی ک از روشنی قلب قشنگت برام فرستادی
و چقد ب جانم نشست
نمیدونی ک چقد قلبم و روشن کردی بخاطر پیغامی ک از خداوند برام آوردی عزیزم
چ انرژی بهم دادی و چقد منقلب شدم با مرور کامنتم
و معنی کلمه ی قطمیر
پوسته نازک هسته ی خرما
این شد ی نشونه برام ک همیشه ب خودم یادآوری کنم ک زکی هیچ کس هیچ قدرتی تو زندگی تو نداره
قدرت ازآن خداست و خداوند هم این قدرت و داده دست من تا زندگیم و خلق کنم
یاد مثال سعیده ی عزیزم افتادم ک بارها تکرارش کرد و منم ازش یاد گرفتم:
اگه کل مردم دنیا باهم جمع بشن وبخوان بال مگسی و درست کنن باهم نمیتونن
اصلا قدرتش و ندارن
حالا اگه همون آدما همگی جمع بشن و بخوان ب من آسیبی برسونن نمیتونن
چون قدرتش ندارن
امروز هدایت شدم ب توحید عملی 8
موضوعش این بود دانشمندان کشف کردن ک شادی و ربط داره ب ژنتیک
و استاد میگفت قدرت دادن ب هر عامل بیرونی حالا هرچی باشه شرک محسوب میشه
چ ژنتیک
چ ترس از حیوان وحشی
چ قدرت دادن ب آدما
چ و…
شرک نقطه مقابل توحیده
خدایا شکرت ک هدایتم کردی ب این مسیر زیبا واین دوستان فوق العاده
مرررسی بهار قشنگم بخاطر انرژی ک برام فرستادی
مرررسی بخاطر وجود ارزشمندت
بارها کامنت های قشنگت و خوندم و کلی تحسینت کردم
قلبت و میبوسم
برات بهترینها رو میخوام از الله یکتا
و اینکه عاشقتمممم