مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 91

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    سلام به استاد نازنین ومریم بانوی عزیز

    ردپای گام4

    خیلی راجع به سوالات وتمرینات این بخش فکرکردم ودیدم که خداروشکر من تابحال دردام این ترفندهای پونزی گونه نشدم.

    اون زمانی که اکثرادرگیر گلدکوئیست شدن چقدر پیشنهاد از سمت اطرافیان داشتم که خداروشکر طمع نکردم وبعدها همه اونایی که طمع کردند کلی ضررکردند وپشیمان شدند

    ی داستان دیگه هم توایران باب شد که اسمش رو خاطرم نیست که مقدارزیادی صنایع دستی میخریدند وباید به دیگران میفروختند که ازالبته شرکت هایی هم امثال شرکت بیز بودند که با لوازم آرایشی و بهداشتی وارد این عرصه شدند و اونها هم محکوم به شکیت وضرر های مالی شدند.کما اینکه هنوزم کم وبیش میشنوم که شرکت هایی بیز گویا به تعداد کم هنوز هستند.

    سالهاست که ی سری جریانهای خرید ارز دیجیتال،بیت کوین،سایت های شرط بندی و چند وقت پیش هم که همستر به راه افتاد و ملت همه هجوم آوردند سمتش بابت پول بیشتر.

    وبازم خداروشکر که خودمو درگیر هیچکدومش نکردم وحسم بهم گفت ی سری کلاهبرداری و وقت تلف کردنه.

    تنها کاری که من طی عمرم انجام دادم اینه که وارد بورس شدم اونم چون دوستم رشته اش حسابداری بود واستادشم تحلیلگر بورس و ایشونم پایان نامشو راجع به بورس داده بود خیلی با قدم های کوچیک و آروم آروم با کمک دوستم وبدون طمع ی شبه سود کردن وپولدار شدن توبورس سرمایه گذاری کردم وانصافا بعد حدود 2سال دیدم چقدر کار بیهوده ووقت تلف کنی هستش مدام باید سرت توگوشی میبود چک میکردی اوضاع از چه قراره چه سهامی بالا رفته چه یهامی پایین اومده؟ی سری تحلیل ها واصطلاحات پیچیده و سرسام آور.نگرانی بابت خرید وفروش به موقع

    ومنی که به شدت از این کارها ومعادلات پیچیده متنفرم وسر در نمیارم.اگر کمک وراهنمایی های دوستم نبود حتی نمیتونستم هیچ کاری کنم.

    سود کوچیک ومختصری در حد7میلیون کردم و ازاونجایی که کلافه شدم بودم از این سیستم بی معنی وسرسام آورش و با آموزه های استاد هم آشنا شده بودم کلا از این جریان خارج شدم وراحتی وآسایش به زندگیم برگشت.من مال اینکار واین سبک زندگی نبوده ونیستم.هیچ لذتی ازش نمیبردم.

    امسال هم که خیلی ها توی تب بازی همستر افتادن حتی همکارای خودم که خیلی محتاط هستند من به هیچ وجه واردش نشدم و طبق آموزه های خوب شما استادعزیز مطمئن بودم تهش هیچی نیست.

    جای وقت گذاشتن واسه ضربه زدن رو همستر ی مهارت جدید رو از اردیبهشت امسال استارت زدم که دارم کم کم نتایجش رو به وضوح میبینم.تو ساعات بیکاری که همه درحال ضربه زدن رو صفحه گوشی بودن من یا استراحت میکردم یا فایل گوش میدادم یا تمرینها رو انجام میدادم یا داشتم خوش میگذروندم واز لحظه هام لذت میبردم.داشتم رو مهارتهام کار میکردم داشتم راجع به خوبی ها ونیکی ها حرف میزدم نه اینکه راجع به تعداد سکه های به دست آورده ام.

    خداروشاکرم که به هرچی که حس کردم طمعی درش هست وحس بی عرضگی در پول درآوردن رو بهم داده بی برو برگشت سمتش نرفتم و به شدت ازش فرارکردم.خداجونم سپاسگزارتم

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مریم شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    گام چهارم

    خدایا ازت ممنونم که بهم فرصت دادی تا این قدم رو هم طی کنم و نکته های ناب زندگی آسان رو از زبان استادم بشنوم

    من به شخصه درگیر ترفندی شده بودم که این روزا خیلی زیاد و پرطرفدار شده و همه جا تبلیغش هست و میتونه شکلی از ترفند پونزی باشه

    اونم ترفند اقساطی خریدنه که الان صد ها سایت و موسسه و… هستند که یا مبالغ اعتباری در اختیار مردم قرار میدن که با درصدی سود بهشون برگردونن یا تکنیک فروش اقساطی رو برای فروش محصولاتشون استفاده میکنن

    این ترفند داره حس حرص و طمع رو در انسان برانگیخته میکنه و همینطور باور ناتوانی در پرداخت نقدی بهای درخواستاشون رو القا میکنه و همینطور باور عدم احساس لیاقت رو تقویت میکنه چون داره نامحسوس میگه تو که لیاقت نقدی خریدن رو نداری تو که عرضه پول خوب ساختن رو نداری بیا بهت قسطی بفروشم…

    متاسفانه من هم یه مدت شدید درگیر این ترفند شده بودم که هرچیزی که نیاز داشتم رو به صورت قسطی میخریدم حتی تا جایی وسوسه میشدم که حتی وسایل مصرفی و مواد غذایی خونه رو هم از اپلیکیشن های خرید اعتباری و اقساط چند ماهه خرید میکردم

    ناآگاه بودم و فکر میکردم که دارم سود میکنم دارم زرنگ بازی درمیارم و من خیلی باهوشم که هم با تخفیف و هم قسطی دارم نیازم رو رفع میکنم

    بله شاید از یه نظر درست هم بیاد و من خیلی از محصولاتی که با شرایطم نمیتونستم نقدی بخرم رو با این روش خریدم اما این ظاهر گول زننده داستانه…

    من الان که فکر میکنم میبینم که داشتم هربار حریص تر میشدم، طمع کار تر میشدم و البته که با این کارم و خرید اقساطی، داشتم در عمل به جهان فرکانس فقر، بی لیاقتی، ناتوانی رو ارسال میکردم

    داشتم با رفتارم میگفتم که من لایق خلق پول های عالی نیستم که هرچی میخوام رو نقدی بخرم، من لایق ثروتمند شدن نیستم و…

    علاوه بر این فرکانس های منفی، هربار که میرفتم اقساطم رو چک میکردم نجواها و ترس ها بهم هجوم میاوردن که نکنه نتونم قسطش رو بدم و…

    کلی استرس و دغدغه فکری که نتیجش میشد احساس بد و همه میدونیم که نتیجه این احساس تجربه اتفاقات نادلخواه هست

    من داشتم این روند رو ادامه میدادم تا زمانی که چند روز قبل از شروع پروژه خداوند هدایتم کرد به بخش پاسخ به مسائل زندگی

    در اون قسمت هدایت شدم به مقاله ای که خانم شایسته عزیز در مورد احساس لیاقت و پرداخت بهای نیازهامون نوشته بودن

    با این مقاله فوقالعاده تلنگر بزرگی بهم زده شد و خداوند از این طریق من رو باز هم نجات داد و به راه درست و مطابق با قانون هدایتم کرد

    بعد از این هدایت تصمیم جدی گرفتم که خرید قسطی و اعتباری و حتی دنبال اجناس تخفیف دار بودن و تخفیف خواستن موقع خرید جزو خط قرمزام باشه و خداروشکر تا الان بهش پایبند بودم و با وجود نجواها و وسوسه ها خیلی خوب عمل کردم

    و اقدام دیگه ای که انجام دادم این بود که تمام اقساطم رو هم حتی قبل از سررسید موعدشون پرداخت کردم و این هم هدایت خدا بود چون با این اقدام احساسم عالی شد و انگاری یه باری از رو شونم برداشته شد

    بعد از خوندن اون مقاله ارزشمند درباره احساس لیاقت هدایت شدم به شنیدن مطلبی که یه جملش خیلی برام درس داشت و حس خوب بهم داد

    اونم این بود که حتی اگر پولت به اندازه ای نیست که زیاد خرید کنی اشکال نداره یه دونه بخر اما باکیفیتش رو بخر، یه لباس داشته باش اما با کیفیتش رو داشته باش، هفته ای یه بار میوه بخور اما میوه درجه یک بخور و…

    دیدم که راست میگن و این یعنی من دارم با خرید های با کیفیت فرکانس احساس لیاقت به جهان میفرستم و قطعا که جهان از انسان های جسور و لایق حمایت میکنه و نعمت های بیشتری بهشون میده

    خدایا شکرت که لطف و فضلت همیشه شامل حالمه

    شکرت که دارمت ای رفیق کسی که رفیقی نداره…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه درویشی گفته:
      مدت عضویت: 545 روز

      مریم جان

      چقدر زیبا نوشته بودی

      دمت گرم دختر

      آفرین بهت

      تحسین ات کردم

      هم تشویق شدم که مقاله احساس لیاقت که گفتی بخونم

      هم تجربه خودم بگم

      این پاشنه آشیل منم هست

      دنبال ارزونی و اقتصادی بودن چیزا می گردم

      برای همینم کسب و کارم توی این محور می گردونم

      و این اشتباهه

      کم بخر با کیفیت بخر

      چقدر جمله ات برام عجیب بود

      خیلی زیاد عجیب

      لباس چرم و بوت خیلی وقته دلم میخواد بخرم ولی میگم اوووو با این پول کلی چیز میز دیگه میشه خرید

      خیلی دنبال اقتصادی بودن بودم

      ولی این اشتباه ه

      ممنونم ازت مریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 749 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است .

    درود بر همه دوستان عزیز استاد خوب و بزرگوار و خانوم شایسته عزیز.

    گام چهارم مهاجرت به مداربالاتر

    مدیریت دو خرابکار ذهنی با نام‌های ترس و طمع

    سوال اول

    شما برای خلق زندگی دلخواه خود، بر چه ترسهایی غلبه کرده اید و چطور؟

    من در زندگی شخصی خودم قبل از این که با قوانین درست و ثابت خداوند آشنا بشم یه سری ترس‌ها داشتم که به خودم میگفتم اگه نترسم اوضاع زندگیم بهتر میشه و جاهایی بوده که اینقد ترس داشتم که فشارم افتاده و دستام می لرزیده مثلا ًمیخواستم یه ماشین انار بخرم و ده میلیون موجودی داشتم که پول دو تن انار 2 میلیون بود ، بعد رفتم جلوی میدان تره بار و تپش قلب‌ گرفتم و به خودم گفتم بسه دیگه نمیمیری که اگه مُردی هم اهمیت نداره یا سود میکنم یا ضرر میکنم یا هیچ استفاده ای نمیبرم اما حداقل به خودم میتونم بگم با وجود ترس حرکت کردم . بعد به خودم اعتماد بنفس دادم و رفتم توی دل کار و اتفاقاً سود کردم و تونستم سی تا بار طی دو ماه بخرم و همه رو سود کردم و این حرکت باعث شد بزرگتر بشم .

    یه مثال دیگه این بود که میخواستم از چرخه کارگری در بیام خب ترس داشتم اما به خودم گفتم خداونده که رزق و روزی میده آخه برا خدا چه فرقی میکنه تو چه شغلی داشته باشی قال قضیه رو بکن و از کارگری در بیا و با وجود ترس این کارو کردم و دوازده ساله که برا خودم کار میکنم .

    مثال بعدی اینه که کل زندگی که طی 11 سال ساختم و خوب رشد کرده بودم رو وقتی که به خاطر اختلاف خانوادگی سر دوراهی موندم و لازم بود تغییر اساسی به زندگیم بدم از تغییر نترسیدم و کاری به حرف مردم نداشتم و انتخاب کردم که رضایت در زندگی خودم رو ترجیح بدم به رضایت مردم و با وجود ترس که همه چیز رو از دست بدم سالها باید تلاش کنم تا دوباره بدست بیارم بازم تغییر دادم و زندگیم رو عوض کردم .

    مثال بعدی تغییر اساسی شغلم بود که راحت شغلم رو تغییر دادم اونم چندین بار که باعث شد کلی تجربه بدست آوردم

    مثال بعدی مهاجرتم به شمال بود و کسی که مهاجرت نکرده کلی ترس میتونه با هم داشته باشه اما هیچ ترسی نداشتم

    مثال بعدی مهاجرت دوباره به ترکیه بود که دیگه اصلا اهمیتی به ترسهام ندادم و خداوکیلی ترسی هم نداشتم به قول استاد وقتی حرکت می‌کنیم و میریم توی دل ترسهامون آنقدر رشد میکنیم که برا حرکت‌های بعدی دیگه توی وجودمون نترسیدن نهادینه میشه و با کلّه میریم و حرکت می‌کنیم

    واقعا مثال‌ها زیادن و توی این سه سال که با استاد آشنا شدم و فایل ها رو میدیدم روز به روز تغییرات بیشتر توی وجودم اتفاق افتاد و از وقتی وارد سایت شدم و فعالیت خوبی رو سعی میکنم توی سایت داشته باشم و دوره ثروت یک رو خریدم بشدت بهم کمک کرده که تبدیل به شخصیت با کیفیت تری بشم

    سوال دوم

    چه بخش از آموزه های خود را برای غلبه بر ترس، پیشنهاد می کنید؟

    بنظر من ایمان داشتن به خداوند (عملگرا بودن ) و با توکل واقعی وارد مراحل جدید زندگی بشیم و ترسهایی که هستند رو نبینیم و حرکت کنیم ، حتی اگه در اول راه توکلمون خیلی کمه و ترسمون خیلی زیاده به همون میزانِ توکلِ کم ، اهمیت بدیم و وارد اون ترسی که به ظاهر بزرگه بشیم بی شک می‌بینیم که اونقدرا هم ترسمون به جا نبوده و بی مورد بوده و این مرحله اول و قدم برداشتن ، باعث میشه که مرحله بعد یا توی ترس بعدی میزان توکلمون رشد کنه و ما بزرگتر بشیم و توی مراحل بعد به جایی می‌رسیم که اینقدر ایمان به خداوند و توکل داریم که کارِ نشد رو باور نداریم چون میدونیم که ترس‌ها توهمات زاییده ذهنیت فقیر و ترفند شیطانه .

    سوال سوم

    چگونه فرصت های سازنده را از دام های ویران کننده تشخیص دهیم و در دام طمع نیفتیم؟

    در این مورد هم من فکر میکنم توی جلسه 9 روانشناسی ثروت توضیح کامل از موضوع رو به عنوان رد پا ثبت کردم که توی استانبول دو ماه پیش یه چیزی مثل ترفند پونزی برام پیش اومد ولی من چون از قانون تکامل اطلاع داشتم و خوب میفهمیدمش که هی بهتر درکش میکنم توی دامش نیوفتادم که وعده گرفتن پول من و سرمایه خوبی که داشتم رو می‌داد و در آمد ماهیانه چند میلیارد که من درآمد تثبیت شدم 100 تومن در ماه بود و طرف منو وسوسه می‌کرد با آب و تاب که بهش اعتماد کنم اما چون از استاد یاد گرفته بودم که توش قانون تکامل به چشم نمی‌خوره و داشت طمع من رو برانگیخته می‌کرد و می‌گفت همین امروز بدون فکر استارت کار رو بزن و عجله داشت . راحت تشخیص دادم که تله س و توی دامش نیوفتادم و اصلا با طرف با هدایت خداوند کات کردم و ازش دور شدم ..

    وقتی یه چیزی به عنوان فرصت توی مسیرمون قرار میگیره میتونیم توی فرمول قوانین بزاریم و ببینیم جور در میاد یا نه اگه کاری بود که خودمون توانایی خلقش رو داشتیم واردش بشیم . اگه وعده میداد پولت رو بده ما باهاش کار می‌کنیم بهت سود بدیم و یعنی بخودمون بگیم که بابا من که عرضه کار کردن و زیاد کردن سرمایه رو ندارم ، بدم دیگران برام انجام بدن نباید سمتش بریم بعد ببینیم توی سابقه ما چه میزان پولی به صورت پایدار ثبت شده اگه وعده چندین برابری بود اینم تله س چیزی که طمع رو برانگیخته میکنه . یا تو رو به عجله کردن وادار میکنه اینم تله س یا بیا سرمایه بیار منم تخصص میارم و با هم شراکتی کاسبی راه بندازیم اینا همش تله س .

    وقتی قوانین رو بدونیم و آگاه شده باشیم و سعی کنیم ذهنیتمون رو به ذهنیت آدم ثروتمند نزدیک کنیم هر کاری کنیم هر تصمیمی بگیریم منجر به ثروتمند شدنمون میشه .

    در کل وقتی روی دوره ها و باورهامون کار کنیم و شخصیتمون رو به شخصیت ثروتمند و آگاه تبدیل کنیم و ایمان بخداوند داشته باشیم و به هدایت ها عمل کنیم فرصت های سازنده در مسیرمون قرار می‌گیرند و میتونیم زندگی ایده آل خودمون رو بسازیم و خلق کنیم اونم لحظه به لحظه زندگیمون.

    سوال اساسی تر این است که: آیا هنوز هم آن درسها را به یاد دارید و آنها را در روند پیشرفت خود لحاظ می کنید؟

    جوابی که من به این سوال می‌دهم اینه که من متعهد هستم و با خودم عهد بستم که هر روز هم توی سایت فعال باشم و هم توی روانشناسی ثروت یک و روی قوانین و آگاهی ها کار کنم و هر لحظه قوانین رو با خودم تکرار کنم حتی خوابهایی که میبینم با قوانین مقایسه میکنم و بقول استاد خودم رو درگیر فایلهای سایت میکنم و سعی میکنم تا جایی که میشه آگاهی ها رو بخورم . و توی روند پیشرفتم ازشون استفاده کنم.

    این جلسه واقعاً یک فایل بسیار عالی بود و توضیحاتی که خانوم شایسته داده بودند بسیار بسیار ارزشمند بود و چقدر به رشد فرد برای پله و سکوی پرواز شدن در مسیر مهاجرت به مدار بالاتر اهمیت داشت چقدر آگاهی من به سمت بهبود بیشتر رفت که باز هم توی این مسیر ثابت قدم باشم و ایمان داشته باشم که با کار کردن روی شخصیتم و تغییر مدارم چقدر راحت به تمام خواسته هایم برخورد می‌کنم .

    با کمال تشکر از خانوم شایسته عزیز بخاطر این همه تلاش و توضیحات و زحماتشون .

    در پناه خداوند بزرگ ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    حسین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 679 روز

    درود براستاد عزیزم وخانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم….

    یک عالمه ترس داشتم و دارم که همش پاشنه آشیلم بوده تاالان و بهم ضربات وحشتناکی زده….

    این ضربات به ظاهر مشخص نبودن ولی از درون مثل آتشفشان فعال بود…به گفتن نبود ونیست همش درون خودم ….ترس از فقر…ترس از بدهکاری…ترس از نشدن ها…ترس از حرف مردم…ترس ازاینکه نتونم خودمو جمع و جور کنم و بچه هام بگن بی عرضه ای و منو مقایسه کنن با اطرافیانم….

    بعضی کارهای اشتباه هم کردم که خب اونام دردسر بود مثل ساخت و ساز غیرمجاز و ترس از تخریب و جور نشدن امکاناتی مثل آب وبرق وگاز…

    هیچکدوم از اینا انفاق نیفتاد ولی ترس از ورشکستگی منو دچارش کرد و بعد ترس رو ترس…

    یادمه سال93 که کسب وکارم ورشکست شد بدهی وحشتناکی داشتم و وجودم پراز ترس و استرس بود اینقد که یک روز صبح دوش که گرفتم تیشرت سورمه ای پوشیدم ولی نفهمیدم پشت و رو بود و رفتم بانک یکی ازدوستام اونجا متوجه شد اومدم ببرون پشت درخت درستش کردم…

    اینهمه ترس واقعا وحشتناک بود وهست….

    خیلی تلاش کردم تا یک کم آروم باشم والان خداروشکر به نسبت گذشته خیلی آرومم…

    پول درآوردن رو که اصلا بلد نبودم هرکی هرکاری میکرد منم میخواستم انجام بدم…

    این راههای یک شبه پولدارشدن هم بهم پیشنهاد شد و یک بار توی یکی ازاین موسسه ها یک میلیون پول گذاشتم که بلافاصله بانک مرکزی اون موسسه رو پلمپ کرد ومن یک آشنا داشتم تواون موسسه پولمو بهم پس داد…

    چندسال بعد چندتا ازدوستام گلد کوئیست رفتن و شبانه روز زنگ میزدن بیایید جانمونید ولی من خداروشکر گوشم بدهکار نبود …

    نه اینکه ترفند پونزی رو بلد باشم نه فقط میترسیدم پولم خورده بشه…

    چندتا ارهمکارام وارد تریدری ارز دیجیتال شد مغازشون که درآمد فوق العاده داشت رو بهش بها نمیدادن و فقط صبح تاشب سرشون توگوشیاشون بود منم که سردرنمیاوردم…

    یکی ازاونا که خیلی صمیمی بودیم رو گوشی من یک صرافی نصب کرد برام چندتا ارز به مبلغ 8میلیون خرید که اونام تورشد بود و من ناخودآگاه باهاش حال نمیکردم باسودم فروختم و صرافی ام حذف کردم…

    شدید سرگرم کسب وکار خودم بودم چندنفرم نیرو داشتم که ملت سرازیر شدن سمت بورس…

    من وقتی بانک میرفتم یک عده اونجا هرروز بودن و میگفتن امروز چقد سود کردیم و پولمون چفد رشد کرده منم که خب مشغول خریدوفروش بودم و همیشه بکار…

    وسوسه میشدم ولی بخودم میگفتم نه این نمیتونه منو به خواسته هام برسونه…

    دلیلم فقط این بود که من اگه قراره پول بدم بابت چیزی اون جنس باید موجود باشه من ببینم و بخرم من نمیتونم به چندتا عددی که نمیدونم به چه دلیلی مدام پائین بالا میشه اعتماد کنم…

    یعنی یکجورائی خدا هوامو داشت وداره…

    اینجاها تاوان ندادم ولی تو نسیه فروختن خیلی ضربه خوردم و خیلی از پولمم خورده شد…

    یادمه تو فیلم کارآفرین برادران مک دونالد یکجایی گفتن ما سی سال تلاش کردیم تا یک شبه مشهور شدیم واین اواخر این دیالوگ همیشه توذهنم بود

    البته خیلی سال هست استاد رو تو زندگیم دارم و بهش گوش میدم و هرگز نخواستم ره صدساله رو بک شبه برم…

    همیشه این قانون تکامل که استاد میگن تو ذهنمه و حواسم هست وامیدوارم به اینکه من هرکاری شروع کنم اگه درک کنم که اون باید تکاملش طی بشه موفق شدن دراون کار تضمینیه…

    واقعا فایل عالی و تاثیر گذاری بود…سپاسگزارم استاد عزیزم…سپاسگزارم خانم شایسته عزیز که اینقد برای پویایی این سایت تلاش میکنید…سپاسگزارم دوستان عزیزم…

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    رضادانشجووفاطمه عزیز گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    به نام خداوندبخشنده مهربان

    سلام به استادعزیزم ومریم جان

    فاطمه هستم

    ازخودم بگم که تاحدودی ترس حرف مردم داشتم

    که بایددرفلان مکان چادرپوشیدحرف درمیارن یاسیاست داشته باش وگوش کن حرف بقیه که به خوبی یادت کنند که همش بخاطرعدم تکاملم بود که منم گوش میدادم ازیک جابه بعدبرای خودم ارزش قائل شدم که رفتارهاهم بامن خیلی بهترودوستانه ترشده ازقبل.دیگه سعی دارم روزبه روزبهترعمل کنم وبرای خودم زندگی کنم

    خب بریم سراغ سوالات

    الف:تجربیاتی به یادبیاورید که به خاطرعدم درک قانون در دام ضررهایی باترفندپونزی افتادید؟

    خداروشکرچیزی ازخودم به یادندارم

    ولی تواقوام کسی هست که به دام ترفندپونزی افتاد

    یک پسردایی دارم که تقریبایک سال ونیم پیش به گفته دوستانش که بیااین حلزون هاروبخریم پرورش بدیم ازشون کرم طبیعی درست کنیم وسودکلانی کنیم

    خلاصه ایناهشتاددانه حلزون بزرگ خریدن وداخل جانونی بزرگ قراردادن وبعدچندوقت شدده تا جانونی

    وایناروداخل خونه یک جای گرم پرورش میدادن اولش خیلی شوق داشتن چون روزبه روزببشترمیشدن

    وماه ماه به ماه تعدادشون اضافه میشد

    وحالا وقت کرم درست کردن بودولی مجوزنداشتن وچندتایی هم درست کردن میترسیدن بفروشن چون هیچ تجربه ای ازقبل نداشتن وامکان داشت به صورت کسی نیفته حتی خودشون هم استفاده نمیکردن چون غیربهداشتی بود

    اینجورفکرمیکردن که هرکرمی مثلا پنجاه هزاردرمیادولی دویست بفروشن سودکنن توشش ماه ولی یک سالونیم طول کشیدکثیفی توخونه پشه وخسارت تحمل کردن بدون هیچ سودی دراخرمردن هیچی به هیچی اینم ازطمع یک شبه ثروتمندشدن وتکامل طی نکردن

    (واینم بگم که خیلی جالبه که حلزون ازکنارشاخکاش تخماش بیرون میاد ایناهم اززیبایی خلقتوقدرت خداست

    بعددوباره همین ادم رفت توکارپرورش جوجه شترمرغ

    که درسایت گوشی پیداکرده بوددوستش معرفی کرده بودکه تواصفهان همچین شخصی جوجه شترمرغ میفروشه وپول هشت تاجوجه شترمرغ به مبلغ هشت میلیون پرداخت کردولی چندوقت گذشته هنوزخبری نیست هرموقع تماس میگیرن گوشی خاموشه

    اینه طی نکردن تکامل اینهاازذهن فقیرنشات میگیره

    بایدتکامل طی شود تانتیجه خوب بدست بیاد

    خیلی ممنون ازاستادعزیز بابت اینهمه اگاهی که به مااموزش میدهند

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    سعید ذاکری گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام سلاااام به استاد بینظیر و فوق العاده من

    و سلام خانم شایسته همراه و الهام بخشمون

    میدونید استاد از وقتی که تمرکزی فایل هایی رو که از شما گوش میکنم با دقت نوت برداری میکنم گنج هایی رو یافت میکنم که قبلاً می‌شنیدم ولی چون تمرکزی نداشتم فراموش میکردم

    خانم شایسته عزیز نکته ای رو گفتن که وقتی تمرکز کافی روی موضوع مدنظر نمیگذارید نتیجه ای آن کم نیست بلکه تقریبا هیچی نیست

    و استاد الان که متعهدانه سر کلاس نشستم احساس میکنم انسان جدیدتری از خودم پرورش میدم ، استاد الان بهتر درک میکنم که چرا علی رغم اینکه سالهاست با شما هستم ولی نتایجم برام چشمگیر نشده . البته که تکاملم رو هم طی کردم چون من می‌دونم اون سالهای آشنایی با شما کجا بودم و الان به کجا رسیدم اما میبینم اگر متمرکزانه تر از قبل عمل میکردم خودمو محاسبه میکردم و مداوم و مستمر اصلاح میکردم الان نتایج فوق العاده تری داشتم و خبر خوب اینه که الان به درک خیلی بالاتری رسیدم و آماده این شدم تکاملم رو با تصاعد همراه کنم و امید به خدا در این کلاس جدید ارتقا به مدارهای بالاتر نتایج بسیار بهتری رو رقم میزنیم .

    استاد نمیتونم بگم کدوم جلسه عالیه ، انصافا شما توی آموزش هاتون ریشه ها رو هدف میگیرین و توی این کار تبحر خاصی داریم و این جلسه هم روی دو تا ترمز مهم ترس و طمع فوکوس کردین و واقعا عالی گفتین

    اول اینکه همه ما ترس هایی داریم که در وجود ما هستند، اونها از بین نمی‌روند بلکه با تلاش ذهنی ما میتونند کم رنگ تر و کم رنگ تر شوند جوری که برای ما اذیت کننده نباشند

    دوم اینکه بسیاری از ترس ها ترس نیستند چون ترس برای انسان خوبه و نجات بخش ، مثل ترس ما از ارتفاع که باعث میشه ما خودمون رو به کشتن ندیم و در اینجا اون چیزهایی که ما ازشون به اسم ترس یاد میکنیم توهماتی بیش نیستند که کارشون اینه که نگذارند ما یک قدم جلوتر برویم . در حقیقت خلاف توهمات عمل کردن به انسان آسیب نمی‌رسانند ولی توی دل توهمات موندن آسیب های جدی به ما وارد میکنند و ما رو عقب نگه میدارند و واقعیت اینه که ذهن ما این توهمات رو تبدیل به موانعی کردن که انگار نمی‌تونیم از اون ها رد بشیم و همه ساخته و پرداخته توهمات ذهنی بشر است

    اما گذر کردن از این توهمات ابزارهای خاص خودش رو میخواد مثل ایمان ، توکل ، شجاعت

    و هیچ راهی جز این راه وجود ندارد که با توکل و ایمان (باور به خدا ) و با جسارت و شجاعت ( باور به خودمون و توانایی حل مسئله) بریم توی دل توهمات و بعد خواهیم دید که اونها هیچی نیستند و بعد درک می‌کنیم چقدر بیخود به خودمون فشار ذهنی و روحی و عقب ماندگی تحمیل کرده ایم

    و این رهایی نتیجه درک خوب موضوع و عمل به این قانون ساده و مهم است .

    استاد چقدر من لذت میبرم وقتی میگید من خیلی کم اجازه دادم تا ترس ها بر من حکومت کنند و یا اینکه میریم توی کار یک راه حلی برایش پیدا میکنیم

    چقدر این تیکه رو دوست داشتم که گفتید ترس و نگرانی و شک و دودلی همه ابزار شیطان هستند تا ما نتوانیم حال خوب رو تجربه کنیم و چقدر این ذهن ما و بهتر بگم ذهنی که ما بی مهابا همه نوع ورودی مسموم بی پایه و اساس بهش دادیم دستیار خوبی شده برای شیطان که خیلی منطقی ( منطق براساس ورودی ها و شواهد مسموم ) حال ما رو بد کنه و عجیب نیست تا زمانی که ورودی هامون رو کنترل نکنیم حریف ذهن نجواگرمون نشیم چون ذهن ما هزاران دلیل منطقی بر اساس همون ورودی ها برای ما می آورد که نباید از ترس هامون عبور کنیم .

    پس اگر میخواهیم بر ترس ها و توهمات ذهنی مون غلبه کنیم باید ورودی هامون رو با وسواس کنترل کنیم و خوراک مناسب بهش بدیم و دست شیطان رو از ذهنمون کوتاه کنیم تا ببینیم همون ذهن چطور دستیار و پشتیبان فوق العاده ای برای ما و برای غلبه بر هر ترسی خواهد شد.

    استاد در ادامه صحبت هاتون از دو تا ترس یاد کردین که برای منم خیلی پاشنه آشیل بوده و هنوزم هست ولی به نظرم خیلی بهتر شدم

    اول حرف مردم و دوم ترس از تغییر که به نظرم هردوشون ریشه در کمبود عزت نفس داره

    اصلا چرا حرف مردم برای ما مهمه چرا می‌خوایم همه راضی باشند چرا فکر میکنیم نگاه دیگران در کیفیت ارتباطات ما تاثیر شگرف دارد یا نهایتا چرا میترسم ترد شوم اصلا چرا فکر میکنم زندگی من به دست دیگران است چرا فکر میکنم همه ما باید با یک استاندارد زندگی کنیم و بر اساس یک استاندارد سنجیده بشیم ؟ آیا علتش این نیست که خودمون رو باور نداریم ؟ آیا علتش این نیست که مشرک هستیم و قدرت را از خودمون گرفتیم و به دیگران دادیم ؟ آیا علتش این نیست که خودمون خالق زندگی و البته روابطمون نمی‌دانیم ؟ آیا علتش این نیست که درک درستی از تفاوت انسانها نداریم و باور نداریم که قرار نیست همه ما یکجور باشیم؟ آیا علتش این نیست که باور نداریم یک بار قرار زندگی کنیم و توی اون یک بار اومدیم که لذت ببریم ؟ آیا علتش این نیست که باور به فراوانی دوست و همراه نداریم که سعی داریم همه رو راضی کنیم ؟ آیا علتش این نیست که به قانون کبوتر با کبوتر و باز با باز باور نداریم و دوست داریم به اشتباه همه چیز رو به زور به هم بچسبونیم؟ و ….

    آره استاد ما اومدیم به این دنیا خودمون رو تجربه کنیم زندگی رو تجربه کنیم دنبال علایقمون باشیم و رشد کنیم و لذت ببریم و لذت ببریم و لذت ببریم و برای همه اینها به دو تا چیز نیاز اساسی داریم : خودمون و خدای خودمون

    بر اساس خودمون و خدای خودمون بقیه موارد بر اساس قوانین بدون تغییر خداوند چیده خواهد شد و این کل ماجراست.

    استاد در مورد ترس از تغییر گفتین . در این مورد شما رو تحسین کردم که نه تنها هیچ مشکلی ندارین که حتی به استقبال این میروید که تغییرات مداوم ایجاد کنید و به قول خودتون ماجراجویی کنید .

    من تو این زمینه ضعف دارم . میرم به استقبال تغییرات ولی میدونید استاد اینجوری هم نیست تا یک تو گوشی آرام خوردم برم به سمت تغییر شرایط . ببخشید اینجور میگم فکر میکنم یک کم پوست کلفتم..‌ اینم بگم آدمی نیستم که اگر تصمیم بگیرم کاری رو انجام بدم از انجامش کوتاه بیام . کم نمیارم میرم تا ته خط .

    استاد توی مسیر کسب و کارم یک جاهایی تغییرات خوبی رو انجام دادم و الان که نگاه میکنم اگر اون تغییرات رو نداده بودم چه آسیب های جدی می‌دیدم ولی خوب دوست دارم مثل استادم تا نیاز به تغییر رو حس کردم سریع دست به کار شم . و بی خیال نباشم تا فشارش برام بیشتر بشه .

    وقتی به این موضوعات دقیق تر فکر میکنم ریشه اونو در موضوعاتی مثل عزت نفس میبینم که وقتی خودمو دوست دارم و برای خودم ارزش قایل هستم لیاقت خودمو اینجور می‌دونم که من خودم باید پیشگام تغییر و حرکت و رشد باشم نه اینکه مجبور باشم و فکر میکنم با ابزار اهرم رنج و لذت به شکل درست باید این نوع از برنامه ریزی ذهنم رو تغییر بدم تا بتونم به استقبال تغییر بروم .

    رسیدیم به طمع و عجله

    آخ آخ این چه چاله ای هست که خیلی ها گرفتارش هستند

    من یک نمونه از اون پونزی ها رو توی فامیلمون از نزدیک دیدم که طرف پول می‌گرفت و مثلاً به واسطه ارتباطاتش ماشین های صفر از ایران‌خودرو و سایپا با قیمت ارزانتر نمایندگی ها میداد به این افراد

    خلاصه این وسط سود میکردند دوباره فیش جدید می‌خریدند و بعد از مدتی که کل دوستان و فامیل درگیر شدند و پول ها و سرمایه هاشونو ریختن وسط و همه خوشحال بودند ، یک روز که مشخص نبود چه روزیه اون شخص ناپدید شد و رفت و این فامیل نزدیک ما که واسطه این آقا بود موند با کلی فیش که به این و اون فروخته بودن و درگیری هایی که این وسط ایجاد شد . تازه این قسمتی از ماجرا بود . این فامیل ما به واسطه رفاقتش یک تعداد چک سفید امضا هم به اون آقا داده بود که باید پاسخگوی اونها هم می بود و من با چشم خودم دیدم که چقدر زجر کشیدن چقدر بیا برو به دادگاه داشتن و چقدر دردسر کشیدن .

    و من با چشم خودم دیدم که این فرد یهویی مثل محصولات کشاورزی رشد مالی داشت و بعد از مدت کوتاهی نابود شد و ریشه اون در طمع ورزی و عجله داشتن و جهل و ندانستن قانون تکامل بوده .

    استاد خیلی قشنگ گفتین که هر جا دیدین یک نفر میخواد سود نامتعارف به شما بده بدونین که داره از نقطه ضعف شخصیت شما در عجله داشتن و طمع ورزی شما سو استفاده می‌کنه . سریعا از اونجا فرار کنید که اغوا نشید .

    به قول استاد بیاین و روی خودتون و روی کسب و کار خودتون تمرکز کنید ، روی علایقتون سرمایه گذاری کنید روی باورهاتون سرمایه گذاری کنید . خواهید دید به چه نتایجی خواهید رسید که حتی ذهنیتی از قبل نسبت به اون نداشتید .

    و در آخر چند تا کلید عالی بهمون دادین : استمرار و استمرار و استمرار و ایجاد باورهای مناسب و پذیرفتن بی قید و شرط باورهای مناسب و مقاومت نداشتن و کنترل ورودی های ذهن و حرف های جامعه را نشنیدن و پرهیز از شنیدن و گفتن حرف های چرت و پرت و لهو، کلیدهای خوشبختی و سعادت و ثروت هستند

    در انتها باز هم از استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان بی نهایت سپاسگزارم که ما را به این مهمانی بزرگ ارتقا به مدار بالاتر دعوت کردن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 735 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    1110کامنت،عدد 111برای من همیشه یه نشونه از ثروت و پول هست که قراره بدستم برسه و کامنت1111احتمال مال من باشه نمیدونم.ولی این نشونه خیلی خوبی بود.

    خب سلام استاد و خانوم شایسته.

    درمورد قسمت اول فایل که عزت نفس واقعا همه چیز هست و توحید را بوجود می اورد حقیقت محض هست. بعد از دوره دوازده قدم بقدری اعتماد به نفس و عزت نفسم افزایش پیدا کرد و احساس لیاقتم و غلبه بر ترسهام که اصلا یه زهرای دیگه شدم.

    حالا بریم قسمت دوم این فایل ترفند پونزی. استاد چه جالب گفتید هر بار به یک شکل این ترفندها وجود داره مثلا خود من سالها قبل که با این مباحث آشنا نبودم،یکبار در تلگرام دچار این ترفند شدم و در فضای مجازی میگفتن اگه انقد ادم اضافه کنی به گروه فلان قدر پول میدیم منم خیلی سنم پایین بود شاید بیست شاید کمتر البته الانم بیست پنج سالمه خیلی سن ندارم ولی دوره دوازده قدم شخصیت منو به اندازه یک مرد پنجاه سال که دنیا را گشته رشد داد. خب بگذریم منم انجام دادم و گفتم شکاره کارت و اطلاعات کارت را بزنید همه را زدم و در نهایت دویست هزار تومان موجودی که تو کارتم بود پرید و خدا را شکر که بیشتر از اون موجودی نداشت و خدا چقدر منو دوست داشت. و استاد من طمع کردم و اینگونه گرفتار شدم،خب ولی برایم تجربه شد. این تنها باری بود که دچار ترفند پونزی شدم اما از اطرافیانم بگم که دچار شرکت هرمی بادران شدن. خواهرشوهرم و خانواده همسرش که کلی پول و طلا از دست دادن توی این راه و…. خب من بیشترین مثال همین شرکت بادران در اطرافیانم بود زمان گلد کویس هم بزور یادم میاد که پسرعمو مادرم کلی دارایی اش را باخت داماد خودمون کلی در بورس اخ اخ اخ چقدر این بشر تو زندگیش دچار ترفندهای پونزی شده،دلم براش کبابه،از بوروس گرفته تا پسر عمه اش که سرش کلاه گذاشت با بار قاچاق اخ اخ زندگیش را به منفی ده هزار رسوند و الان تمام تلاش خودش را میکنه تا به صفر برسه حداقل. من براش همیشه ارزوی موفقیت میکنم ولی کمرش داره دوتا میشه استاد اصلا این بشر تو یه مرحله دیگه هست تو فریب پونزی هیچوقت درس نگرفت البته الان از فایلهای رایگان شما استفاده میکنه اوضاعش کمی بهتر شده و براش واقعا از عمق وجودم ارزوی موفقیت میکنم.

    گفتید که کجاها جلوگیری کردید در همین بحث شرکت بادران وقتی اومدن گیر دادن شوهرم و من به شدت مخالفت کردیم و گفتیم نه ما وقت و سرمایه این کار ها را نداریم. و همستر زمانی که اغاز شد به پسر دایی ام و دامادمون گفتم ببین درسته پول نمیخواد ولی کلی از زمانتو که میتونی صرف یادگیری کنی صرف اون کنی چیزی که به همه پول برسونه قطعا کلاه برداریه و هیچکدوم گوش ندادن و در اخر همستر گفتم سرمایه اصلی یعنی زمان و آرامش را از دست دادی دیدید اولش گفتم بقول عباس منش چیزی که بخواد همه را به ثروت برسونه قطعا دروغه. روز اول قضیه همستر را به شوهرمم گفتم و گفتم فقط بشین نگاه کن اخرش چجور گندش درمیاد،الان میگم اونروزم میگم و وقتی گندش دراومد به شوهرم گفتم پیش بینی ام درست از آب دراومد؟؟گفت ایول بابا،عباس منش همه حرفاش درسته. گفتم بله من و تو زمانمون را صرف یادگیری کردیم بقیه صرف همستر بازی و در نهایت برد اصلی و سرمایه اصلی را منو تو کسب کردیم.

    اینم مثالهای من. خدا را شکر که به راه درست هدایت شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    بنام خدا.سلام و خداقوت میگم ب تک تک اعضای محترم و باتجربه ی سایت و سلام و خداقوت ویژه خدمت استادعباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان.

    سوال:تجربیاتی را بیاد بیاوردید ک بخاطر عدم درک قانون،دردام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.

    حقیقتش سالها پیش ک گلدکوئست بود منو همسرم و خانوادم خیلی شیک و مجلسی در دام چنین مسئله ای افتادیم.همزمان مادرم و خواهر و برادرم هم همینطور.اول مادرم توسط یکی از آشناهای دورش باین داستان آشنا شده بود و بعد ب ما هم معرفی کردند و…

    یادمه اونسال دوتا پلاک زنجیر دخترامو و دوتا سیم کارت صفر کارنشده داشتیم اینارو فروختیم تا بخیال خودمون بعدها خیلی بیشتر و بهترشو بخریم.بااینکه همسرم اون سالها خوب کارمیکرد و پول درمیاورد ولی کیه ک بدش بیاد ی پول قلمبه راحت نصیبش بشه.ماهم فریب همین وعده وعیدارو خورریم.بجز اینکه هر هفته مثل اسکلا پامیشدیم میرفتیم تو جلسه هاشون شرکت میکردیم.و مثل خودشون داشتیم یاد میگرفتیم ک چطوری مردمو فریب بدیم ک بیان زیرمجموعه مابشند.خداروشکر ک توی اون مدت مااین مهارتو یاد نگرفتیم.اینکه اگه ازت این سوالو پرسیدند تو بگو فلان و اگه فلان موضوع پیش اومد تو بگو فلان. و ب لطف خدا هیشکی نیومد زیر مجموعه ما وگرنه بعدها ک کار ب شکایت و این حرفا کشید مثل خیلیای دیگه تا مدتها درگیر دادگاه و این چیزا بودیم.

    بازم اون برامون درس نشد.باز دوباره طرحهایی اومد تو ایران ک میگفتن قانونیه و ی مشت کالایی ک عملا بکار روزانه ی مردم نمیومد رو باین طریق میذاشتن واسه فروش و بیشترم رو این قضیه تاکید داشتند ک این قانونیه و اگه گلد کوئست هیچ محصولی عملا نداد ولی ما رو ادرس میفرستیم.درسته محصول رو دریافت میکردیم ولی باز اینجا هم رو طمع پولدارشدن و حالا اینبار قانونی باز دوباره شرکت کردیم ک اونم هیچ ب هیچ.فقط مقداری پول بابت خرید اون محصولات ازدست دادیم.البته محصولات ارزشمندی مثل کتاب حافظ و یک تابلوی خیلی زیبا بود ولی خب اینکه طرحی باشه ک ب همین راحتی زیرمجموعه بگیری و ثروتمند بشی خیر.

    آخرین فریبی ک ازین قبیل داستانا خوردم ک خیلی خیلی برام دردناکه و هربار یادم میفته خشم همه وجودمو میگیره و نمیتونم احساسمو کنترل کنم اینه ک نتیجه ی3سال کار کردنم در کار فروش تولیدات همسرم که ذره ذره پس انداز کرده بودم تا برای خودم ی ماشیم بخرم رو اینبار ب یکی از دوستان ک خیلی خیلی خیلی قابل اعتمادم بود رو

    دادم.یعنی150میلیون و یک وام100تومنی ک هنوز قسط اون وام رو دوتا دیگه دارم پرداخت کنم ک تمام بشه ولی الان نزدیک15ماهه یک ریال دریافت نکردم.درصورتیکه هی میگفت بده تا دوماه دیگه سودی بیشتر از سود بانکها بهت بدم.

    یعنی قراربود ماهی12میلیون500 بهم سود بده و بعداز2ماه هم اصل پول رو پس بده. و الان 15ماهه یک ریال بهم پول نداده و دیگه حتی جواب گوشیم نمیده.و این برام خیلی دردناکه.گاهی هم ک جواب میده میگه تا زمانیکه بتونم پولتو جور کنم هرموقع ک شد من چندین برابرشو بهت پس میدم ک اصلا خودت خجالت بکشی.تازه اینطوریم جواب میده. هربار میگم من نه سود میخام نه چیزی.اصل پولموبهم بده.بابتش خیلی زحمت کشیدم،میگه ندارم.وقتی ندارم از کجا بیارم.تازه بدترش اینه ک بی هیچ مدرکی چکی چیزی این پولو دادم.

    عملا هیچ کاری بابت پس دادن این پول نمیکنه. هیچ زحمتی نمیکشه. از شرایط زندگی من خبر داشت و میدونست من خیلی زحمت بابت پس انداز این پول کشیدم و همه اون 150میلیون رو طلا خریده بودم و 100تومن هم وام بود و چون ازین

    چیزا آگاه بود دقیقا از همین در وارد شد و گفت واسه اینکه بهت کمک بشه و دیگه نخای اینقدر پشت ماشین بشینی و اینهمه تواین جاده ها نری و بیای، پولتو بده تا بدم ب یکی از دوستام ک ارز دیجیتال کارمیکنه تا براتوهم ترید کنه و سود بهت بده ک دیگه نخای بااین روماتیسمت کارکنی.گفت خود ماهم پولمونو دادیم بهش و داریم همینکارو میکنیم.و ماهیانه داره سود بهمون میده.منم از همه جا بیخبر بخاطر طمع و رعایت نکردن قانون و اصلا عدم شناخت قانون اعتماد کردم.هروقت بهش فکر میکنم خونم بجوش بیاد.ولی آیا همه ی این دردها باعث میشه ک من دیگه این راههارو نرم؟یا دوباره بعدها از یراه دیگه گزیده میشم.

    سوال دو: از تجربیاتی بنویسید ک بخاطر درک قانون تکامل،بجای طمع ورزیدن باین نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان نه گفتید.چون میدانستید تنها راه رسیدن ب خاسته مورد نظرآماده کردن ظرف وجودتان و مهاجرت ب مدار آن خاسته است.

    بله همونطور ک گفتم من حدود4سال پیش بعداز داستان کرونا ک یجورایی میشه گفت کلی تولیدات همسرم ازبین رفت بدلیل اینکه یکی یکی مشتریها سفارششون رو لغو میکردند و اینهمه کار تولید شده بود و هیچ مشتری نبود،یکسال بعداز اون قضایا همسرم رفت ک برای کسی کارکنه.اونموقع شرایط مالی ک خیلی آشفته بود همسرم بمن پیشنهاد داد ک بیا حالا ک من دارم برامردم کار میکنم و برای اینکه اون مشتریهامون پخش و پلا نشند،تو از تولیدی های دیگه خرید کن و با یک درصد جزیی ببر واسه مشتریا تا هم ی درامد اضافه تر داشته باشیم و هم پیش بریم کم کم تا بتونم دوباره ی کارگاه از خودم بزنم.منم قبول کردم و شروع ب فعالیت کردم.در کنار تمام اذیت شدنها بخاطر اینکه کار گاهی ازم زور بود ولی تجربه ی خیلی عالی بود.

    و خیلی قشنگ و درست درمون و بااینکه بازم شناختی از درک قانون تکامل نداشتم ولی پله پله و قدم قدم پیش میرفتم و کلی هم پیشرفت کرده بودم.اون سالها بازم وسوسه میشدم ک درآمدم رو بدم ارز بخرم ولی ترس از دست دادن همون مقدار پس اندازم باعث شد ک راه خودمو برم و همونطور قدم ب قدم رشد کنم و عجله ای هم نداشته باشم و دورور ارز دیجیتال و این چیزا نرم. واسه همینم سال ب سال بجز اینکه هرچی میخاستم کمو بیش برای خودم و بیشتر برای بچه هام میخریدم،ولی در کنار اون خریدها پس انداز هم داشتم. و هرسال این سیر صعودی رو میدیدم و خیلی هم راضی و خرسند بودم.دقیقا از همون ماشین مدل پایینی ک داشتیم ک هنوزم همونو داریم و با همون مهارتی ک داشتم یعنی رانندگی و کمی هم مهارت فروش تونستم تعداد مشتریهارو افزایش بدم. و قشنگ سال ب سال این پس اندازه بیشتر و بیشتر شد تا پارسال آبان ماه ک گفتم با اون وام شد250 میلیون. و اون اتفاقی ک نباید آخرش افتاد.

    میدونید چیه.اونهمه توانایی ک من درین کار داشتم و اون هنری ک داشتم و پله پله رشد میکردم بی اینکه نگران چیزی باشم. و خیلی امیدوار بودم ک من ب چیزای بزرگترم میرسم و ادامه میدادم،انگار هیچ کدوم از اون توانایی ها و اون پله پله رشد کردنها و بقول استاد قانون تکامل رو طی کردن انگار ب چشمم نیومد.فقط انگار یکی میگفت خب تو تااینجا عرضه داشتی.دیگه عرضه ی گسترش دارایی و شغلتو ک بیش ازین نداری.حالا بیا پولتو بده ب کسیکه قراره دوماهه حدود25تومن پول ب پولای تو اضاف کنه.بعدش ازش بگیر و برو هرکاری میخای باهاش بکن.برو باهاش ماشین بخر.خودت ک عرضه نداری اگه واسه خرید ماشین مورد نظرت کموکسری داری بتونی اون کسری رو بدست بیاری ک.حالا بیا برو پولتو بده فلانی ک اتفاقا دلسوزتم هست و میگه سود بهت میدم ک تو دیگه نخای کار کنی.اولم میگفت یساله پولو بده ولی منکه گفتم نه دوماه دیگه باید توکار خودمون برنامه ریزی کنیم واسه عید نوروز بتونیم برداشت خوبی داشته باشیم و من دوماهه پولمو میخام گفت باشه دوماه دیگه پس میدم. و این یک ریال پول نداد و هنوزم ک پول خودمم نداده و جواب هم نمیده.

    من توی اون3. 4سال خیلی خوب پیشرفت کردم.آهسته آهسته پیش میرفتم و عجله ای هم نداشتم و هرسالم شرایط زندگیمون بهتر و بهتر میشد.ولی متاسفانه عدم باور ب تواناییهای خودم و نادیده گرفتن اونا اینبار باعث شد این بلا سرم بیاد.

    اینارو گفتم تا بقول استاد اهرم رنج و لذت در ذهنم شکل بگیره بصورت قوی.تابلکه دیگه نخام قانون رو دور بزنم.

    امیدوارم هر لحظه ی زندگیمون ب جز خیر و برکت و تندرستی و نشاط چیزی نباشه.آمین

    دوستتون دارم.عرفانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 865 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر زیبا نوشتی مخصوصا اونجا که گفتی:

      (انگار هیچ کدوم از اون توانایی ها و اون پله پله رشد کردنها و بقول استاد قانون تکامل رو طی کردن انگار به چشمم نیومد.فقط انگار یکی میگفت خب تو تا اینجا عرضه داشتی و دیگه عرضه ی گسترش دارایی و شغلتو که بیش از این نداری)

      چقدر نکته ی مهمی رو گفتی که در منم وجود داره،زمان‌هایی که حرص و طمع، مقایسه و مخصوصا عجله میاد وسط و نجواها شروع میشن که خب تا الانم خدا سَرت رو بوسیده و شانسی بوده و حالا دیگه از اینجا به بعد دیگه نمیشه و سخته و امکان پذیر نیست و ….

      به همین خاطر من همیشه توی زندگیم تا یه جایی خیلی خوب پیش رفتم و رشد کردم اما اون تهش که مثلا قرار بوده اون بدهی یا اون وام صفر بشه و یا اون پیشرفت حاصل بشه عجله کردم و دوباره رفتم سمت وام و چک و بیراهه…سالیان سال هست که چوب این قضیه رو خوردم اما این بار به لطف الله فرق میکنه

      الان هیچ وامی ندارم،دسته چکم رو پاره کردم و دارم با صبر و استقامت پیش میرم و هر جا نجوا میاد تنها راه نجاتم پناه بردن به الله است و هی سعی میکنم این حرص و طمع و عجله رو کنترل کنم

      ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی

      اگر من تونستم از اون شرایط ناجالب به اینجا برسم(با پله پله حرکت کردن و عجله نکردن و صبر و استقامت و توکل)قطعا از اینجا به بعد به خیلی جاهای بهتری میرسم به لطف الله

      ممنونم ازت بابت این کامنت عالی که نوشتی

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        عرفانه تیموری گفته:
        مدت عضویت: 2570 روز

        سلام خدمت دوست خوبم محمدجواد عزیز.سپاسگذارم ازینکه وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید و مرحمت کردید و جواب دادید.در مورد نجواها دیروز ی مسئله ای پیش اومد درحین نظافت خونه.ک چون تنهایی انجام میدادم خیلی خسته شدم و اومدم ک دوباره صدام دربیاد و غر بزنموسروصدا کنم یهو انگار یکی گفت عرفانه مجبور نیستی الان ک خسته ای ادامه بدی.یکم بشین استراحت کن‌.وقتی نشستم بی اختیار رفتم سرگوشی و رفتم داخل سایت استاد.بازم بی اختیار دستم رفت سمت مرا ب نشانه ام هدایت کن.و یکی از فایلهای سفر دورآمریکاقسمت209 اومد و نشستم تماشا کردم و اون آقایی ک گیتار میزد رو چقدر لذت بردم و بعد خود آهنگ اصلی ک خانم شایسته گذاشته بودند رو گوش میکردمو لذت میبردم.دیدم چقدر حالم خوب شد و خستگی از تنم بیرون رفت‌.و دوباره شروع کردم ب بقیه کارها.بعد درحین ادامه کار باخودم گفتم اینم راهکار خوبیه ها.از اونجاییکه توی کدنویسی دیروزم نوشته بودم خدایا امروز کمکم کن کارها راحت انجام بشه و خدا منو هدایت کرد ب سایت و دیدن این فایل و نتیجش شد حال خوب من.بطوری حالم خوب شد ک اون آهنگه رو در حین انجام کار بااینکه بلد نبودم ولی فقط ریتمش رو باخودم هی تکرار میکردم.خیلی دلم میخاست ببینم اسم آهنگه چیه ک دانلود کنم و باصدای بلند گوش کنم.

        میخام بگم موقع نجواها خیلی قشنگ هدایت شدم باین سایت.

        و متوجه شدم اینم راهکار خوبیه ک وقتی نجواها میان بیایم سرخودمونو واسه چنددقیقه هم ک شده بااین آموزه ها گرم کنیم.اونوقت متوجه میشیم ک درلحظه وارد مدار و فرکانس بهتری شدیم.

        خاستم این تجربمو باهاتون درمیون بذارم.

        بازم ممنون و سپاسگذارم بابت محبتتون..همیشه در خوشی و خیر و برکت باشید.آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    به نام الله.سلام به همه خوبان آگاه.

    استادعزیز منم یه بار در قالب خیلی کوچکتر گول خوردم .ولی همون برام درسی شد که دیگه خدایاشکر تکرار برام نشه.هفت سال پیش یه اسمس اومد که هدیه خود رو دریافت کن عدد چند ارسال کن منم ارسال کردم سریع از تهران زنگ زدند شما شانس برنده شدن زیاده فقط تا یک ساعت وقت داری سیصد واریز کنی ماچندتیکه وسیله خونه هم ارسال میکنیم تا تو قرعه کشی ماشین جا نمونی.حالا جالبه من صبحش هی تجسم میکردم که ماشین برنده شدم وچندساعت بعد که زنگ زدن گفتم این حتما نشانه هست دنبالش کنم.اون موقع هنوز به قوانین زیاد آگاه نبودم اول راه بودم.منم با بچه یک ساله رفتم بانک یک ساعت صف وایستادم تا واریز کردم بعد دوهفته چندتیکه وسیله بی کیفیت که یکیش کلن خراب بود وتوش پر تار عنکبوت بود دم خونه ارسال شد هی برای قرعه کشی زنگ زدم میگفت این هفته اون هفته.گفتم دیگه من گول نمیخورم هرپیامی میاد اینجوری توجه نمیکنم.خدایاشکر که بازی باعث شد آگاه بشم تا ضررهای بزرگتر نکنم.یه بارم میخواستم یه قالی شش متری بخرم تو شهر خودم گشتم قیمت بالا بود بعد از این فضای مجازی قالی کاشی تبلیغ می‌کرد که قیمتش پایین‌ترین منم سفارش دادم مثلایک تومن سود کردم وقتی قالی اومد از کارخانه کاشان ولی پشتش برچسب قالی مشهد بود زنگ زدم آقاهه گفت اون برچسب تجاری ماست قالی بعد یک ماه تبدیل به موکت شد اینقدر که بی کیفیت بود وچندین نخ از رو قالی سرش بیرون بودن.گفتم دیگه من باشم که چیزی رو ندیده بخرم که کلن همون سه میلیون هم حیف شد.درسی شد برام جایی که گفتن تخفیف داریم وارزونتربود گول نخورم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2126 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین

    استاد با دوره ی عزت نفس شما خییلی از ترسهام از بین رفتن و زندگیم بهبود پیدا کرد و راحتتر شدم، حالا چه ترسی دارم؟

    ترس از مهاجرت و رفتن به شهری دیگه!

    توی گامهای قبلی گفتم که چه باورهای منفی ای در مورد این خواسته ام دارم اما الان این باورهای منفی رو به عنوان ترس ازش یاد میکنم، میترسم همسرم مریض بشه و کسی نباشه (چون تا الان چنندین بار مریض شده و خانواده ی همسرم کمک کردن)، میترسم پسرم مریض بشه و من سر کار باشم از اول مهر هم که رفتم سر کار این یکی از ترسهام بود و سرم اومد که خانواده ی همسرم کمکم کردن

    تا الان فهمیدم از هر چی بترسم سرم میاد، اما به جای اینکه ترسم رو از بین ببرم، توجیه میکنم که نگین همینجا خیلی خوبه برای زندگی ببین چقدر قشنگه، اینجا بهترین آب و هوا رو داره و یجورایی دارم عااشق محل زندگیم میشم

    اوکی این درست که من باید از محل زندگیم خوشم بیاد، ولی نباید دلیل بشه تا من روی ترسم از مهاجرت سرپوش بذارم، نگین خیلی خوب همینجا بمون و لذت ببر ولی ترست رو از بین ببر، اینجوری قویتر و شجاع تر میشی و زندگی تو همین شهر برات راحتتر میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: