مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 92

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خانم نقدی گفته:
    مدت عضویت: 221 روز

    به نام خداوند بی نهایت خوبم

    سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیز

    خدا را شکر بابت آگاهی های عالی این فایل و درک عالی از آن برای اینکه بر باورهای توحیدی خود بیفزاییم و اصل را از فرع جدا کنیم

    (اهرم رنج در مورد ترس و نگرانی )

    در این مورد از اینجا شروع میکنم که من به لطف خداوند از همان بدو تولد در خانواده ای به دنیا آمدم که از لحاظ روابطی و سلامتی و ثروت و مسئولیت پذیر بودن و معنویت خوب بودیم و اینکه موقعی هم که ازدواج کردم خونه عالی جهیزیه عالی و خدا را شکر از لحاظ مالی اوکی بودم و تا اینکه بعد از ازدواجم ترس ها و نگرانی ها سر تایید طلبی از دیگران و بدبینی هایی که داشتم سراغم اومد و با وجود این همه نعمت و حتی داشتن همسری که وجودش سرشار از عشق و پاکی بود و خوش رفتار و دست ودلباز اما من آگاهی نداشتم و با افکار و باورهای محدود کننده نمیتونستم از زندگیم لذت ببرم و مهم ترین باور محدود کننده ای که در مورد ثروت داشتم باور به کمبود بود و هر موقع همسرم خریدی میکرد من نگران بودم و ترس داشتم و میگفتم این خرید بیهوده است و پولمان هدر رفت و اینکه کلا از بدهکاری هم میترسیدم مثلا اگه شوهرم ماشینی میخرید میگفتم نمیخواد قسط بدی بیا برو این طلاها را بفروش و پولشا بده ( قانون باور به کمبود و دلسوزی و مسئولیت کارهای دیگران را برعهده گرفتن و کمالگرا بودن و تایید طلب بودن و حرف مردم برام مهم بودن و نداشتن احساس لیاقت )

    خلاصه اینکه بگم با وجودیکه خداوند همیشه برام ثروت و نعمت فراوان خواست اما با باورهای محدود کننده ای که داشتم یه سری اتفاقاتی که دوست نداشتم برام رقم خورد(فروش خانه هامون ماشین هامون و طلاها و ….)

    اما بازم همیشه خداوند باهام بوده و هدایتش شامل حالم بوده و مرا از سال 95 به بعد با قانون آشنا کرد اما دقیقا به قول استاد قانون باید تکاملش را طی کنه و به جرآت میگم آگاهی ها و درک هاییی که از آموزش های استاد داشتم هیچ کجا نداشتم

    و اینجا شد که رسیدیم به خودشناسی و خداشناسی و این مسیر همیشگی است و این اصل پایداری ثروت در هر جنبه از زندگیست

    (اهرم لذت برا رسیدن به آرامش ثروت پایدار)

    من به لطف و هدایت الله و با آموزش های استاد و درک آن و اجرایی کردنشون تونسته ام تا حدودی باورهای محدود کننده ذهنم را شناسایی کنم و باورهای قدرتمند کننده را با آگاهی و درک و امکان پذیر بودنش با الگو برداری از افراد موفق جایگزین آنها کنم

    باورهای قدرتمند کننده

    اصل و اصل این باورها اینه که خداوند به همه ی ما نزدیکه وما همه به هدایت و آگاهی های الله به یک اندازه نزدیکیم و خداوند از همان بدو تولدمان آسمان ها و زمین را به مسخر ما درآورده و جهانش سرشار از وفور و فراوانیه و این جهان هر روز در حال پیشرفته و خداوند مشتاق تره خود منه که من ثروتمند باشم چرا که با پیشرفت و ثروتمند شدنم جهان پیشرفت میکنه

    همانطور که از همون بدو تولدم تا الان هنیشه بیشمار نعمت و ثروت وارد زندگیم کرده پس من لایق دریافت بهترین ها هستم و اینکه چند وقتی هم هست هر جا میرم حتی تو خونه خودم فراوانیها را تایید و تحسین میکنم و چه کیفی داره و از آنجایی که تمام این حرف ها و باورها احساس عااااالی بهم میده و ننایج این سطح از فرکانس هم آرامش و حال عالی که دارم و بیشتر شدن درآمدمون حتی با اینکه وقتی با این آگاهی و باور که هر پولی که خرج میکنم خداوند ده ها برابرش را بهمون بر میگردونه به خرید میرم هم کلی از خریدم لذت میبرم و فراوانی ها را تحسین میکنم و خدا شاهده ده ها برابرش بهم برمیگرده

    و مهم ترین اصل موفقیت بازم به قول استاد همان اصل توحید است و بس

    و اینکه هیچ کس کامل نیست و باورهای محدود کننده ما یک شبه وجود نیامدن که یه شبه از بین برند این راه همیشگیست و برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید در مسیر درست استمرار استمرار استمرار و ایجاد باورهای قدرتمند کننده و پذیرفتن آنها بدون هیچ قید وشرطی است و برای اینکه این باورها را بتونیم بدون مقاومت ذهن ایجاد کنیم باید ورودی های ذهنمان را کنترل کنیم

    ان شاالله در دیدگاه بعدیم از ترفند پونزی میگم که دقیقا خودم یکسال و نیم پیش تجربه کردم

    استاد جان بسیار از شما و عزیز دلتون سپاسگزارم بابت آگاهی های بی نظیر و تاثیر گذارتون که به هدایت الله با عشق در اختیار ماها قرار میدید

    در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    به نام خدای مهربان ..

    سلام خدمت استاد وخانم شایسته ی عزیزم ودوستان همراه وهمسیر ….

    سوال اول …..

    حتی در حالت هوشمندانه، چطور از این نوع تجربیاتی که اطرافیان شما داشتند، درس گرفتید؟ یعنی بدون اینکه درگیر این دام شوید، برای خود تصمیمات از پیش تعیین شده ساختید تا در چنین لحظاتی قانون را به یاد بیاورید و در دام این ترفندها نیفتید؟

    چندین سال پیش یادمه گلد کوییز آمده بود واون بازیهای هرمی شکل گرفته بود…

    من خیلی آشنایی نداشتم ازروندش اصلا چه جوریه برادر همسرم در موردش صحبت کردن گویا یکی از دوستانش وارد این کارشده بود واون زمان خیلی ضرر کرده بود ..

    وجالبه قبل از اینکه به ضرر برسه هم به برادر همسرم وهم همسرم پیشنهاد این کار رو داده بود..

    ازجایی هم که برادر همسرم خیلی آدم درستیه همیشه هرکاری میخواد بکنه حتما در موردش تحقیق می‌کنه واین کارو همون اول گفت اشتباهه واصلا سراغش نرفت ..

    همسرم هم سراغ این موضوع نرفت تا اینکه اون داستان ضرر مالی دوست برادر همسرم همه جا پیچید ..

    من از همون جا دیگه این موند توی ذهنم ..

    تا اینکه چندسال پیش که توی مهد کارمیکردم یکی از همکاران آمد و به من پیشنهاد داد وارد یه کاری بشم که اونم فروش لوازم آرایشی بود وبهم گفت ما دفترداریم وباید برم دفترشون خود مدیر نحوه ی کارو برام توضیح بده راستش من یه کم سوال پرسیدم ازدوستم بدونم اصلا نحوه ی کارچیه .دوستم یه کم که توضیح داد البته سربسته من فهمیدم داستان چیه منتها چون روم نشد همونجا بهش بگم من نمی‌خوام وارد این کاربشم .گفتم باشه میرم پیش مدیرتون خلاصه رفتم ومطمین شدم این کارهم زیرمجموعه همون کارهای هرمی هست …

    خلاصه که حرفهای خانم مدیر تمام شد آمدم بیرون ..دوستم یک ربع بعد باهام تماس گرفت ومنم به ایشون گفتم نمی‌خوام وایشون خیلی بهم اصرار چرا نمی‌خوای کارخوبیه درآمدش خوبه حالا یه بار امتحان کن وکلی ازاین حرفها وخدارو شکر همونجا یه کم سخت بود برام چون همکارم بود هرروز چشم تو چشم میشدم باهاش سرکار…

    ولی دیگه حرفمو بهش زدم و گفتم خوشم نیومده ازاین کار ….تمام…

    البته خدارو شکر هم هیچ مشکلی توی روابطمون هم تومحل کارپیش نیومد ..

    دوباره هم چندسال بعدازاین موضوع مایه مستاجر داشتیم عکاس بودن و ایشون هم خودش هم همسرش تواین کاربودن واصلا یه دورهمی های خیلی سیکرتی هم داشتن ..

    یه روز خانمش بهم گفت برم مغازه تا همسرش بامن در مورد کاری که قرار بهم پیشنهاد بده صحبت کنن.

    ودقیقا همون تایپ کاری بود فقط کارش مواد غذایی بود یعنی کاری که هر خانمی می‌تونه توی خونه

    انجامش بده …

    وخیلی راحت به ایشونم نه گفتم خلاصه بماند که چقدر خواستن توجیه کنن برام وگفتن ضرر میکنم قبول نکنم کاراصلا درآمدش عالیه …

    خداروشکر خداکمکم کرد وهرگز تواین کارها وارد نشدم و دیدم دوروبرم که خیلی خانمها وارد این کارشدن وضرر کردن ..

    حالا اون موقع من اصلا از قانون چیزی نمی‌دونستم ولی درکل حسم نسبت به یک سری مسایل خیلی خوب کار می‌کنه .ومیتونم کارهای اینجوری رو تشخیص بدم خداروشکر لطف خدابودهمش …

    وسوال اساسی تر این است که: آیا هنوز هم آن درسها را به یاد دارید و آنها را در روند پیشرفت خود لحاظ می کنید؟

    بله اصلا اونقدر خوب تو ذهنم حک شده که فکر نمیکنم یادم بره …دیگه استاد هم که اینقدر خوب توضیح دادن ومنم سعی میکنم به کمک الله حواسم رو جمع کنم

    خداروشکر دیگه چنین چیزی تومسیرم نبوده

    در مورد جواب به قسمت سوال دوم …

    باید بگم من اصلا تواون زمانها هیچی از قانون بلد نبودم اما آدمی بودم که ترجیح میدادم و میدم ازراه درست پول بسازم ودرکل آدم محتاطی هستم ..

    ویه همچین کارهایی هم میاد یهو پول خوبی میده رو باور ندارم …

    ودلیل این باورنکردن هم درکل ترس‌های زیاد من ازهرچی بود وکلا آدم ریسک پذیری نبودم العانم همینطورهستم البته بااین تفاوت دارم روی باورهای درستش کارمیکنم به نسبت قبل یه کم بهترشدم ولی خیلی جای کاردارم وباید روش کارکنم …

    واین که من تومسایل کاری خیلی هواسم هست وکاریو که بهم ضرربزنه حتی شکلشم خیلی قشنگ باشه رد میکنم تواین چیزها خوبم ومیتونم نه بگم

    ولی با باید روخودم‌کارکنم که اصلا این چیزها تومسیرم نباشن ..

    البته که این دوتا مورد خیلی بافاصله زمانی زیاد برام رخ داده با فاصله چند ساله …

    خدارو شکر که لطفش شامل حالم هست …

    ونکات کلیدی این فایل برای خودم‌ ودوستان عزیزم

    همه‌ی ما یکسری ترسها رو داریم ترسها همیشه باماهستن …

    مادرعین حال که می‌ترسیم عمل میکنیم یعنی ترس هست

    تو داستان پیامبران قرآن هم نگاه کنیم میبینیم که ترسها بوده درحالی که توکل میکردن وحرکت میکردن……

    داشتن عزت نفس وایمان به خداوندو توکل کمک می‌کنه که آدم بتونه یه کله یهویی همه چیو رها کنه بره سراغ یه موقعیت جدید…

    نکته ی بعدی …

    یادم باشه ترسها توهم هستن ترس ازتاریکی ترس از یه کسب وکارجدید ترس از موقعیت جدید ترس از آدمهای جدید ترس ازمریض شدن و……

    این ترسها واقعی نیستن توهماتی هست که افراد، دارن وباعث میشه جلوی حرکتشون وجلوی پیشرفتشون گرفته بشه ….

    روی ایمانتون کارکنید،ازچیزی که میترسید بهش حمله کنید و باهاش درگیر بشید ….

    یادم باشه این ترسها این نگرانی ها این شک ها این دودلی ها اینا همش ابزار شیطانه

    استمرار استمرار استمراروایجاد باورهای مناسب مقاومت نداشتن کنترل ذهن حرفهای جامعه ونشنیدن این کلید خوشبختی هست ،کلید سعادت هست ،کلید ثروت هست،

    بارها و بارها توقران گفته شده که حرف لحو وچرت وپرت رو نشوید .نباشید تواون جمع جلوش رو بگیرید ….

    داستان پیامبر اسلام رو نگاه کنید…..

    از 20سالگی تا 40سالگی سالی یک ماه می‌رفت غار وروخودش کارمیکرد وارام آرام تکامل خودش رو طی کرد و وقتی ظرف وجودش آماده شد الهامات خدارو دریافت کرد ….

    نکات مهم تواین فایل پاشنه ی آشیل منه

    خدایا ازت می‌خوام کمکم کنی تا درمسیر ثابت قدم باشم

    ازت می‌خوام هدایتم کنی تا بتونم پاروی ترسهام بزارم ایمانم قوی تربشه

    خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ازتون یاری می‌جویم خدایا مارا به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای ن راه گمراهان وغضب شدگان ….

    استادعزیزم خانم شایسته ازشما بینهایت سپاسگذارم

    در پناه خدای یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 954 روز

    به نام خداوندی که عاشق افراد ثروتمنده

    خداورو سپاسگزارم برای شنوا وبینا بودنم برای شنیدن ودرک این قوانین که لایق رشد وپیشرفتم تا وقتی که زنده ام

    چقدر با پوستو استخونم صحبت های استاد رو توی این جلسه میفهمم، چون دقیقا قبل از آشناایم با استاد وداشتن دوره بی نظیر روانشناسی ثروت 1 منم توی مداری بودم که بر خورد داشتم با همچین مسئله ای به نام پونزی،

    حالا خیلی بهتر میفهمم که مدار ها چجوری کار میکنن و وقتی استاد میگن که نگران نباشین شما فقط روی خودتون کار بکنین اتفاقات خودشون رخ میدن شرایط خودش جور میشه ولازم نیست تو بدونی که دقیقا چجوری قراره اوضاعت تغیر بکنه یعنی چی

    خب برگردم به موضوع، که آره منم گرفتار پونزی شده بودم واتفاقعا همچین پیشنهادهایی و وعده وعید هایی هم داده بود بهم که واقعا اون موقعه فکر میکردم به سودش ذوق میکردم وکلی خوشحالی میکردم وپیش خودمم میگفتم عجب چیزیو جذب کردم( اون موقعه یه چیزایی راجب قانون جذب میدونستم بخاطر همین فکر میکردم این موقعیت رویایی رو جذبش کردم)

    وداستان به این شکل بود که دوست پونزی ما به من پیشنهاد اینو داد که تو بیا یه پولی بده به من ومن یه سود عالی وبیشتراز کل بازارو بهت میدم چون ما شرکتمون توی کار وردات مواد اولیه کارخونه های بزرگیه او فلانو بهمان.واولش من شک کردم وبه قولی زرنگ بازی در آوردم گفتم من باید بیام شرکتتونو ببینم واونم قبول کردو ما یه روز رفتیم شرکتو دیدیمو چایی آوردنو با برادر بزرگترش که رئس مثلا اون بود صحبت کردیمو دیدیم آره اینا میگن ما سودو میدیم اصل پولتم چک میدیم به مدت مثلا 5 ماه یا 6 ماه فکر میکنم وتوی این مدت سودتم واریز میکنیم

    آقا ماهم خوشحال شدیم ولی هنوز پولی ندادم بهش اومدم چند وقتی فکر کردم( فکر ههه) بلاخره تصمیموگرفتیم ورفتم پولو دادمش چکو گرفتم واومدم نشتستم تا سر ماه دیدم خودش زنگ زد وسودمو واریز کرد ، آقا ما گفتیم بعلله اینم نتیجه جذبمون داره جواب میده و رفته رفته چند ماهی گذشت وبعد دیدم بقیه دوستامم دارن دونه دونه زنگم میزنن ومیپرس فلانی که پول دادی بهش چطوره؟ سودتو داده؟!! راست میگه؟؟! ومنم به همشون میگفتم ولالله من نمی دونم چجوریه داستان ولی تا حالا به منکه سودمو داده ولی هر کاری می خواین بکنین خودتون می دونینن من نمی دونم

    ( توی پرانتز اینو بگم که همون موقعه هم من ته دلم مطمئن نبودم ومیفهمیدم که آقااا این ما جرا یه جاش میلنگه ولی ذهنم هنوز اونقدر ثروتمند نبود که بتونه جلوی نجوا های ذهتیت فقیرمو بگیره)

    خلاصه ما اون 6 ماهمون گذشتو گفتیم حالا دستت درد نکنه سود دادی ولی اصل پولمو نیاز دارم بهم برگردون بعدش دوبرابرش میکنم میدم دستت که دوباره سود بهم بدی

    یه جورایی منم اونو توی طمع انداختم وپولمو گرفتم ازش و شکر خدای بزرگ توی همون دوران با استاد داشتم کار میکردم ودوره روانشناسی ثروتو تهیه کردم وبعد از شنیدن صحبتهای استاد دیگه بااینکه سختمم بود دیگه هر چی بهم گفت پولمو ندادم دستش- بااینکه واقعا خیلی سخت بود چون 6 ماه سودمو گرفته بودم اصل پولموهم گرفته بودم وطمع وحرص داشت توی ذهنم بی داد میکرد که بابا برو دوباره بده دستش توکه کاری نمی خواد بکنی سرماهم پول میاد به حسابت برو عشقو حال

    ولی چون به استاد وصحبتهاشون اعتماد داشتم این کارو نکردم ویه جورایی اون زمان یادمه داشتم روی باورهای توحیدیمم کار میکردم خیلی زیاد

    دیگه خداوند هدایتم کرد واون کارو نکردم

    وبعد از یکی دوماه دقیقا حرف استاد شد

    که باز دونه دونه دوستام بهم زنگ میزدن ومیگفتن محمود این بنده خدا دیگه گوشی جواب نمیده پولمونم نداده خبر نداری ازش،

    ومنم همونجا توی دلم میگفتم که ای بد بختا که خبر ندارین پونزی جان ورداشته او رفته

    ومنم بهشون میگفتم والله منکه پولمو گرفتم از دستش ودو سه ماهیم میشه خبر ندارم ازش واوناهم با ناراحتی میگفتن حالا صبر میکنیم ببینیم چی میشه

    درصورتی که برای من مثل روز روشن بود چی شده

    ویه چیز جالب که استادم مثالشو زدن منم توی این ماجرا مثالشو دارم اینه که

    یکی از دوستام بنده خدا تازه ازدواج کرده بود وپول وام ازدواج خودش وخانمشو داده بود دست همین دوست پونزیمون وسود گرفته بود یکی دو ماه بعد از پدر خانمشم پول گرفته بود وداده بود به این پونزی وتوی خانواده خانمشم خیلی با غرور به همه گفته بود که برای پدر زنمم من همچین حرکتی زدم وداره حالشو میبره از داشتن همچین دادمادی و و پونزی یه جا هم پول خودشو هم پدر خانمشو برده بود واین بد بخت ففط زاار میزد پشت تلفون و به من اینارو تعریف میکرد ومنم بهش گفتم وقتی همچین سودایی میگرفتی خوب خوش خوشانت بود خودت مینشتی یه دودوتا چهارتا میکردی میفهمدی که بابا هر چقدر این پونزیه آدم خوبیه دوستمونه ولی داره یه سودیو میده که هیشکی نمیده لااقل پول پر خانمتو نمیگرفتی

    ولی دیگه کار از کار گذشته بود

    ویادمه افتاده بود دنبال ادرس شرکتشونو برادرشو دادگاهو شکایتو فلان بهمان آخرشم اون اعلام ورشکستگی کردن بعد از کلی وقت وچک هایی که داده بودن دست مردمو با نصف قیمت یا یک سوم قیمت اون چکی خریده بودن واین شد ما جرای پونزی زندگی ما

    ولی منو خداوند دیگه لبه تیغ برگردوند ونزاشت بلایی سرم بیاد وکلی درس یادم داد کلی تجربه

    خدایا شکرت

    والعان شکر خدا دیگه اون ذهنیتی که یکی دیگه یه کاری بکنه تا من پول در بیارمو ندارم ودلم می خواد توی کار خودم شغلی که عاشقشم حرکت بکنم وپیشرفت بکنم چون می دونم هرچیزیو که بخوام خودم می تونم بدست بیارم

    ولی اون زمان واقعا یادمه که همیشه میگفتم منکه نمی تونم همچین پولی بسازم چیکار میتونم بکنم

    مگه من کاریو بلدم یا تواناایی دارم که بتونم این اندازه مول بسازم واصلا یه ذره توانیی توی خودم نمی دیدم بااینکه داشتم همه اون توانایی که لازم بود رو ولی نمی دیدم وتوی مدار فقر بودم وتی اون مدار همچین چیزاایم اطرافم بود

    واین بود تجربه فوق العاده من برای تمام عمر

    واقعا خداوند همیشه نگه دارم وهمایت کننده ام بوده همیشه شکرش که ایتقدر بزرگه

    وامروز روز چهارم محاجرتمه

    خدایا سپاسگزارتم برای این همه آگاهیی ونعمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    احمد خدادادیان سردابی گفته:
    مدت عضویت: 648 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است و بسیار وهاب است

    سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته و مهربان

    سلام خدمت شما دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و توحیدی

    خدارو شکر تا به حالا من با پونزی های از این قبیل برخورد نکردم و سپاسگزارم از رب قدرتمندم که قبل از اینکه بر خورد داشته باشم وارد این مسیر زیبا وتوحیدی شدم ولی یه زمانی چند سال پیش از طرف دوستان وبرادم این پیشنهاد به من داده که فکر کنم گلدکویس بود که طرح فروش مواد غذایی و بهداشتی بود ولی از همون بدو ورود به سالنی که به ما پیشنهاد میدادن واموزش میدادند من مخالف صحبتهای این بندگان خدا بودم و دلیل رفتن به محل قرار این بود که میخواستم ببینم چی میگن وچه فضایی داد ولی در کل

    دلم به این کار نمی‌رفت ومن انجام ندادم با اینکه برادرم به من این پیشنهاد کاری رو داد ومن خیلی دوست داشتم دادشمو ولی بهش گفتم شرمنده من با این کار که برم التماس یه فردی رو بکنم تا بیاد یه محصولی بخره اصلأ تو کتم نمی‌رفت وخدارو شکر بعد از این کار که انجام ندادم دوست من به من پیشنهاد شراکت در یه شرکت آسانسوری داد که خیلی از لحاظ مالی پیشرفت کردم خدایا سپاسگزارم بابت این مسیر زیبا و توحیدی که منو لایق دونستی تا قوانین ابدیت را بیاموزم تا کمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران شود خدایا سپاسگزارم خدایا شکرت خدایا مرسی

    ودر مورد عزت نفس با اینکه یک سال هست این محصول دارم ولی خیلی جای کار داره تا روی خودم کار کنم با اینکه الحمدلله خیلی خوب شدم در بحث عزت نفس خدارو بی نهایت سپاسگزارم بابت عزت نفس و احساس لیاقت که در تک تک سلولهای من جاری وجای داد فعلآ خدا نگهدار همه شما عزیزان

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1107 روز

    سلام استاد عزیزم

    ترس در من بیشترش از حرف مردمه از تایید نشدن از رها شدن میاد که البته الان تو همش خیلی بهترم اما هنوزم هستن که از عزت نفس پایین میاد

    از اینکه کاری انجام بدم که در نظر مردم بد باشه و نظرشون نسبت به من عوض بشه که نخوان با من رفت و امد کنن نخوان با من حرف بزنن از من بدشون بیاد و منو ترک کنن میترسم

    وای الان که دارم مینویسم فهمیدم من ترس از ترد شدن دارم مثلا میترسم فامیلها از من روبرگردونن و از من بدشون بیاد اگر من حرفی بزنم و بخوام با صراحت و محکم حرفمو بزنم و مرز و محدودم رو مشخص کنم حالا فکر نکنین صبح تا شب تو مهمونی ام یا رفت و امد زیادی دارم نه مثلاهمون چند ماه یبار ممکنه کسی رو ببینم بخاطر همین میترسم حرفمو بزنم با عزت نفس رفتار کنم

    ریشه اش شاید ازینه که پدر مادرم جدا شدن و فکر میکنم اگر با فامیلهام رفت و‌امد نداشته باشم و اونا رو از دست بدم بی ارزش میشم قطعا ریشه اش همینه که باید رو این قسمت احساس ارزشمندیم کار کنم

    ترس دیگم ترس از تغییره من همیشه از تغییر میترسم هیچ وقت نمیتونم استقبال کنم تا مجبور نشم که خیلی بده مثلا الان تو خونه شخصی چند طبقه خودمون هستیم که طبقه پایینمون برادر شوهرمه بالا هم مستاجر خودمونن و الان جامون کوچیکه با بچها و باید بریم من عادت کردم به این که ساختمون مال خودمون باشه و خیلی ترس دارم برم یه واحد جدا بشینم همش میگم اگر بچها شلوغ کنن همسایه پایینی گیر بده چی اگر همسایه بالایی شلوغ کنه بالاسرم چی اگر جای دور برم و سختم باشه چی اگر محله اش فلان باشه چی اگر پشیمون بشم چی و کلی اگر و اما دارم احساس میکنم همین ترمزها باعث شده که هنوز نریم جای بهتر و بزرگتر

    یا حتی ماشین سانتافه داشتیم فروختیم وقتی شوهرم دوباره میخواست ماشین بخره من گفتم دوباره سانتافه بخر چون میدونیم چیه چجوریه و دوباره همونو خرید چون حتی از تغییر ماشین هم میترسم

    خیلی باید روی این موضوع کار کنم که همیشه جهان رو به پیشرفته همیشه شرایط بهتر میشه همیشه اتفاقات به نفع منه همیشه همه چیز در حال بهبوده تو جهان

    موضوعذبعدی طمعه من به سختی وارد این دام ها میشم تاحالام نشدم البته سرمایه دار نیستم اما در اسکیل کوچیک و اندازه ی خودمم واردش نشدم مثلا یه مدت مد بود کار در منزل با حقوق عالی میگفتن انقد واریز کنید برای اموزش من هزار تومنم واریز نمیکردم و باور نداشتم و همشونم کلاهبرداری بودن

    ما یه خونه پیش خرید کردیم چون پولشو داشتیم لازم نبود چیزی بفروشیم یکی از فامیلها که دید اینطوریه و سود خوبی داره خونه اش رو فروخت و ماشینش رو فروخت که سانتافه بود و اومد دوتا واحد ازین ادم پیش خرید کرد به امید سود زیاد که قراره سرمایم چند برابر بشه چند سال گذشته و طرف کلاه برداری کرده فرار کرده و جالب اینه که ما که خونه رو خریده بودیم ضرر خیلی کمی خوردیم و فقط خونمون یکم نیمه کاره موند و با پول خودمون بقیش رو ساختیم چون قولنامه داشتیم اما اون بنده خدا رسما هیچی دستش نیست و پول خونه و ماشینش دود شده و کلا پریده حتی یه اجر هم به اسمش نیست و اصلا شروع نکرده بوده خونه اش رو الانم مستاجره با سن بالا و بچهای بزرگ و این برام یه نمود واقعی از طمعه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3565 روز

    سلام و صد سلام بر استاد جان، مریم بانو جانان

    به نام آفریدگار هستی

    گام چهارم:

    استاد جانم، خدا رو شکر من در کل ادم با فکر در زمینه مسایل مالی هستم و کمتر ضربه خورده ام و با آشنا شدن با قوانین از طرف شما هم، یه پله بهتر هم شده ام و به لطف خدا جون، اصلا در دام این گروه ها نیافتاده ام ….

    و اعتقاد دارم که با حال خوب و قدم به قدم برداشتن به صورت تکاملی میشه ثروت ها کسب کرد ….

    و اما استاد جان، در مورد ترس ها که من انصافا در دو موضوع که موضاعات حیاتی هم هستند و به شکل یک پرونده باز در امده اند، به خاطر عدم ایمان کافی و ترس از بیرون امدن از نقطه امنم، هنوز که هنوزه نتونستم بر این ترس هام غلبه کنم و ….. به امید همین کار کردن های بیشتر روی خودم که بتونم ایمانم را قوی تر کنم و به خاطر رسیدن به خواسته ام بتونم بر ترسم غلبه کنم و بیام از نتایحم بگم …..

    به امید الله

    در پناه حق

    شیما بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهسا آبسری گفته:
    مدت عضویت: 867 روز

    بنام خدای هدایتگرم بسمت زیبایی ها و خیر و خوبی

    خدا جونم سپاسگزارم که به من لطف کردی روز چهارم از تعهدم رو هم انجام بدم و این گام رو بردارم

    سپاسگزارم از مریم شایسته عزیزم که با این برنامه ها حداقل کمک رو به منی میکنه که کمالگرا هستم و وسط راه ول می‌کنم همه چی رو با این پروژه ها من هر بار روی خودم بیشتر کار می‌کنم که یه پروژه رو به اتمام برسونم

    پروژه خانه تکانی رو من به اتمام رسوندم و واسم انگیزه شد که پس مهسا داری بهتر میشی ادامه بده و پروژه برای خودت در نظر بگیر به مدت کوتاه و تمومش کن تا بتونی بر این بیماری کمالگرایی غلبه کنی و یک قدم یک قدم خودت رو بهبود بدی عجله نکن و اجازه بده در این مورد تکاملت طی بشه که این بزرگ‌ترین پاشنه آشیل و ترمز تو تو رسیدن به خواسته هاته

    خدایا به امید تو

    تمرین این جلسه:

    الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید. منظور از ترفند پونزی، هر ترفندی است که:

    به شما وعده ی یک شبه پیمودن ره صدساله را میدهد؛

    هر ترفندی که اساس آن طمع است نه ارزش آفرینی؛

    هرترفندی که اساس آن احساس بی لیاقتی و ناتوانی درباره خلق شرایط دلخواه در زندگی است.

    من و همسرم از وقتی با استاد آشنا شدیم تمام سعیمونو کردیم که نه از کسی قرض کنیم نه وام بگیریم و تا جایی که تونستیم وامهامون رو صفر کردیم بجز یکیشونو که اونم به امید خدا صفر خواهیم کرد از طرفیم اصلا حتی تو بورس و این برنامه هایی که میگن یه شبه ‌پولت چند برابر میشه اصلا شرکت نمیکردیم و سعی میکردیم که قانونو رعایت کنیم

    اما تو یه برهه که گفتم همه چی رو ول کردم و رو خودم دیگه کار نمیکردم مدارم پایین اومد و در مدار یه کمپانی به اسم کوروش کمپانی قرار گرفتم که فروش گوشی اپل داشتن با حداقل ده دوازده تومن زیر قیمت بازار منم واسه کارم گوشی لازم داشتم و اون موقعی بود که به عوامل بیرونی قدرت داده بودم میگفتم واسه اینکه فروشم بهتر بشه باید عکس محصولاتم با کیفیت باشه وگرنه نمیشه و همین باعث شده بود من در مدار کلاهبرداری و ذهنیت فقیر قرار بگیرم وقتی دیدم این مجموعه رو کل سلبریتیها و بلاگرا دارن تبلیغ میکنن و دارن هربارم گوشیهای بعضی مردم رو میدن با قیمت پایین متاسفانه اعتماد کردم و سال402 مبلغ24 میلیون به حساب پونزی پرداخت کردم و بعدم که همه چی معلوم شد که پونزیه

    چند ماه بعد وقتی فهمیدم کلاهبرداریه خانوادم خیلی ناراحت شدن خواهرام گریه می‌کردن و دلسوزی که پولت رفت و از این حرفا

    اما خداوند خودش شاهده که اون لحظه انگار یه پتک تو سرم خورد انگار خدا بهم سیلی زد و گفت بسه دیگه انقد بیراهه نرو انقد نخواه به بقیه قدرت بدی و قدرت رو از من بگیری

    من و شوهرم فقط گفتیم خداروشکر که درس گرفتیم و دیگه یادمون میمونه که هرگز هرگز نه دنبال تخفیف باشیم نه جنس ارزون نه سود بالاتر از حد ممکن

    بعد از اون قضیه که پولام رفت خواهرام همش میگفتن مهسا حالا چیکار میکنی منم میگفتم چیکار می‌کنم با همین گوشی تو دستم ادامه میدم رفتم واسه گوشیم گلس و کاور خریدم تعمیرش کردم و گفتم حالا از اولشم بهتر شد با احساس خوب دیگه به اون موضوع فکرم نکردم از خدا خواستم خدا جونم من از تو میخوام واسم گوشی جور کنی و دیگه هیچ اقدامی نکردم به چهار ماه نرسید که همسرم روز تولدم واسم یه گوشی 13 خوشگل خرید و سورپرایزم کرد و اون لحظه انگار که کامل قانونو درک کردم که ببین مهسا تو رها کردی به خودش سپردی با حال خوب دیگه نیازمند گوشی نبودم بهش بعنوان یه عاملی که واسه پیشرفتم مهمه فک نکردم فقط دوس داشتم داشته باشمش و از خدا خواستم و خدا واسم جورش کرد

    خدارو هزار بار شکر می‌کنم بخاطر قوانین بدون تغییرش

    خداجونم سپاسگزارم که من رو جانشین خودت بر روی زمین آفریدی به‌من قلب دادی و شاه نشین قلبم شدی کلیدشم بهم دادی و گفتی هر وقت احساست خوبه بدون که من تو قلبتم و کنارتم و دارم بهت لبخند میزنم

    خداوندا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم

    که تو در عرش کبریای خود نداری

    من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن آمین یا رب العالمین

    سپاسگزارم استاد عزیزم مریم نازنینم و دوست هم فرکانسیم که وقت گذاشتین و کامنت منو که از درونم جوشید خوندی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    سلام و درود خدمت استادان و دوستان عزیز

    از ترس بگم که زیاد تو زندگی داشتم ترس از همه چیز از حرف مردم از همسر تا دلت بخواد ولی بخدا ترس توهم هست یک سالی هست ترسم کمتر شده هیچ اتفاقی نیوفتاده مثلا میرفتم بیرون چقدر ترس داشتم همسرم بیاد خونه من نباشم نمی خواستم همش بهش بگم چون میگفت همش بیرونی این حرفها….ولی الان گاهی میرم بهش هم نمیگم لازم نمی بینم راحت بر میگردم

    چه لباسی نپوش چه کاری نکن ….همش نصیحت

    حرف مردم میزد همش مثال خودش میزد و میزنه اگه من باشم چه کار میکنم….. میگم الان که تو نیستی

    مثلا همسرم زنگ میزد دیر جواب میدادم چقدر می ترسیدم

    طمع برادرم تو بورس تمام پولش باخت البته هر سه برادرهام گذاشتن ولی درس گرفتن ولی یکی از برادرهام هنوز هم میره کار دو میلیون کار میکنه می زاره بورس بخدا تمام سرمایه اش که کارگری کرده بود از دست داد

    خودم بگم سال 98 بچه هام گوشی نداشتن همسرم یکی پیدا کرده بود آورد خونه بچه‌ها تو شاد بودن بچه هام نداشتن چند دفعه گوشی زنگ خورد بر نداشتیم ولی قفل بود گفتم بزار بمونه خدا شاهده الان خیلی پشیمونم گوشی یکی آشنا همسرم بود گفت من بلدم قفل باز کنم بردش دیگه بر نگردون و ما هیچ وقت دیگه اون گوشی ندیدیم بخدا هنوز عذاب وجدان دارم چون پول نداشتیم گوشی بخریم من هم چیزی از قانون بلد نبودم حالا همش یادم می افته می ترسم خودمو سرزنش میکنم راهش بلد نیستم که احساس گناه نکنم لطفا راهنمایی کنید آیا خدا و اون طرف منو می بخشه؟

    به قول استاد ترس ابزار شیطان هست

    قبلا جرات نداشتم گوشی‌ دست بگیرم یا فایل گوش بدم الان فایل گوش میدم همسرم چیزی بگه میگم تو گوش نکن همون طور که من به اخبار تو کاری ندارم

    نسبت به قبل کمی تعقییر کردم باید پا بزارم رو

    ترسهام این شرکه ما اومدیم دنیا لذت ببریم

    مگه چقدر عمر داریم

    همسرم نزدیک ده دوازده سال پیش ماشین برادرش که نیسان بود به خاطر این که مدلش بالا بود و می دونست سند نداره خرید به قیمت روز وچند سال گذشت برادرش همش میگفت نرو جای می‌گیرند تا سند بگیرم هیچ وقت نگرفت تا این که مجبور شدیم بدیم قیمت ضایعات نزدیک صد میلیون زیر قیمت چقدر به همسرم میگفتم این کار و نکن تو پولت نقده به هر کی بدی این مدل می خری میگفت به تو ربطی نداره نه برادرم هست گیر پوله به حرف خواهرزاده هاش خرید چوبش خورد این طعمع بزرگی بود

    استاد ممنونم بابت این فایل های ارزشمند

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Leila گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت استادان عزیز و دوستان خوبم

    ترس:

    من تو زندگیم از خیلی چیز ها میترسم و نسبت به خیلی چیز ها هم خوب عمل میکنم

    ترس هایی که دارم :

    ترس از حرف مردم

    اگر این کار رو بکنم بقیه چی میگن ؟ حالا فلانی پیش خودش چه فکری میکنه

    ترس از دست دادن

    گاهی نگران از دست دادن درآمدم هستم که خداروشکر در توضیحات پایداری نتایج خیلی بهتر شدم

    گاهی نگران از دست دادن همسر و زندگیم میشم که همین باعث میشه رفتاری بکنم که دوسش ندارم

    ترس از تاریکی

    در زمان تاریکی اصلا نمیتونم تنهایب از خونه برم بیرون همش میترسم کسی بهم آسیب بزنه

    ترس از تایید نشدن توسط همسر مادر و خواهر و سایر افراد

    من خیلی وقتا کارهایی رو میکنم که از نظر خودم نیتر نیست ولی فقط برای اینکه همسرم یا مادرم ازم تعریف کنن انجام میدم

    طمع:

    تاحالا درگیر طمع و ترفند پونزی نشدم خداروشکر البته با شنیدن فایل و کامنت های بچه ها متوجه شدم باید همیشه مراقب اینجور کلاه برداری ها باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Afsontorbati گفته:
    مدت عضویت: 2131 روز

    به نام خدا

    سلام به همگی

    من اگر از ترسهام بخام بگم خدای ترسم

    از ادمهای جدید ترس از مزیض شدن ترس از شغل جدید ترس از تاریکی ترس از حرف مردم ترس از مرگ عزیزانم ترس از از دست دادن زیباییم ترس از طوفان ترس از ازدست دادن ترس از بی پولی ترس از جریمه شدن و هزار ترس دیگه یه مدت کار میکنم کم میشه دوباره برمیگرده

    البته به بعضی هاش غلبه کردم

    مثلا از جن نمیترسم دیگه یا از تنهایی تو خونه موندن نمیترسم یا از مرده نمیترسم یاااا الان یادم نمیاد ولی راست میگی استاد من خیلی بهتر شده بودم رو خودم کار نکردم دوباره شدم عین قبل عیب نداره دوباره کار میکنم که بهتر شم

    روانشناسی ثروت و با داداشم خریدیم من هیچوقت تو این چیزا گول نمیخورم مثلا گلد کویست و کرم و چیزای دیگه اصلا به این چیزا اعتقاد ندارم من همون پله پله باید مدارو طی کرد و باور کردم و بس

    درپناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: