مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 97 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد بزرگوار ممنونم از این همه حسن نیت شما
سلام
روز سی و یکم سفرنامه?:
این ماه پول بیشتری با کار کمتر کسب کردم
دوس دارم روابط بهتری رو تجربه کنم ک پیشرفتم داشتم
با کسایی ک فرکامس منغی داشتن ناخواسته کمتر رو ب رو شدم.
این پیام رو زمانی میذارم ک دارم سوار هواپیما میشم ب مقصد مشهد
?
برای بودن در چنین مسیری من شب و روز سپاسگزار خداوندم و به یقین یکی از نشانه های قوی برای هدایت من است و هر لحظه ایمانم به خودم و این موضوع بیشتر و بیشتر می شود .
18 . 10 . 85 دفترچه اعزام به خدمت داشتم و چند روز زودتر به من پیشنهاد کار در تهران داده شد و بعد از معرفی و توضیح کار و دیدن موفقیتهای بعضی ها و انگیزه دادن پشت سر هم دوستان و شور و شوق داشتن خودم به ثروتمندی تصمیم به شروع کار گرفتم و 15 . 10 . 85 در شرکت گولد کوئست شروع به کار شدم بعد از 22 ماه کار کردن و خرج بسیار زیاد و بی پول شدن تصمیم گرفتم که کار را رها کنم و در 18 . 8 . 87 این بار به خدمت رفتم ولی همیشه در موقع انتخاب شغل یه چیزی را به خودم می گفتم که کار خوب باید سرمایه نخواد کاری که سرمایه می خواهد به درد ما نمی خورد و با همین ذهنیت دوباره تصمیم به شرکت در بازار یابی شبکه ای گرفتم آخرش بعد از تحقیق مداوم شرکت پنبه ریز را پیدا و یه نفر را پیدا کردم که من را بعنوان زیر مجموعه قبول کند ثبت نام کردم و در کمتر از 40 روز تیمم به بالای 50 نفر رسید شب و روز کار می کردم شب ساعت 3 هم جلسه داشتم و بکوب کار می کردیم در آن زمان من مغازه پارچه فروشی داشتم با بازاری عالی و مشتریان بی شمار ولی با رفتن به شرکت معظم پنبه ریز همه چیزم رفت و دو تا وام مضاربه ای گرفتم با کلی چک که برام مونده بود و جنس های مغازه را حراج کردم و می خواستم که مغازه را جمع کنم برای همیشه نتورکر باشم تا در یه شبی که بعد از اتمام یکی از جلساتمون به گروه لیدرا که در تلگرام سر زدم دیدم توی گروه 1000 نفری یه جنجالی به پا شده عجیب و همه چیز خراب شد و تیم چند هزار نفری ریزش کرد و ما هم بعد از این ماجرا در بهار و تابستان 97 سر از کار کارگری در بندر عباس در آوردیم و الان هنوز نتونستم به صفر برسم وامهایم هنوز تسویه نشده و مغازه ای که پر جنس بود الان خالی خالیه به غیر مقدار کمی جنس .
( از ته دل برای دوستانی که در نتورک مشغول به کار هستن آرزوی موفقیت دارم ) و این روزا باز هم بعضی می گن که وارد بورس شدن و شغل با پرستیژ و پر درآمدیه ( یونیک فایناوس ) 1000 دلار برای شروع و باید شبکه سازی کنی پیشنهاد دادن چندین بار متوالی ولی گفتم که من دیگه نمی خوام .
به قول استاد برای شروع کسب و کار هر چقدر پول داشتی با همون شروع کن و با پول کمی که داشتم از نوع با برنامه ای تنظیم شده براساس آموزشهای استاد شروع کرده ام .
روزهای عالی در راه است .
در پناه خداوند شاد و سربلند باشید .
mamnoonam ostad azin agahiha .cheghadzendegi ba doonestane in agahiha zibast
به نام خدا
با سلام و تشکر ویژه از استاد بزرگوار بابت همه حمایتها راهکارها و آگاهیها و و راهی که هموار میکنن برای استفاده همه.
وقتی توی مدار صحبتهای استاد بودم به این شعر برخوردم و خواستم به پاس تشکر از استاد عباسمنش به اشتراک بزارم. نام شاعر رو فراموش کردم. دوستان خواستن توی اینترنت
هست.
آزاد شو از بند خویش ، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهوکم بزن، از آشتیها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
توشاهکار خلقتی ، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی ، هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقدیر را باور نکن
تصویر از زیبا نبود ، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن
خالق تورا شاد آفرید، آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سفرنامه روز سی ام – مصاحبه قسمت 17
امروز باز دوباره بخاطر حرفهای پر نیش و کنایه و تهمت ها و انتقادهای بیرحمانه یکی از اطرافیانم بحثم شد و نتونستم خشمم رو کنترل کنم. این موضوع خیلی داره اذیتم میکنه چون واقعا از صمیم قلب دوست دارم انقدر انسان ارومی بشم که در برابر هر مساله ای ارامشم رو حفظ کنم و بر اعصابم تسلط داشته باشم. وقتی داشتم توضیحات خانم شایسته رو میخوندم به این فکر کردم که یکی از راه های کنترل خشم بالا بردن عزت نفسه. چون هرچقدر احساس ارزشمندی بیشتری برای خودت و احساس خوبت قائل باشی دیگه اجازه نمیدی که سر هر چیزی این احساس خوب خراب بشه و به فرکانس های پایین بری و با حرص و جوش خوردن خودتو اذیت کنی. انقدر برای خودت و ارامشت و سلامتیت ارزش قائلی که مثل آب زلال و روان از هر شرایطی میگذری و رد میشی و کوچکترین اهمیتی نمیدی.
انقدر از خودت و کارت مطمئنی که هرچقدرم یه نفر خواست چرت و پرت بگه و تیکه بندازه و حرصتو دربیاره، کوچکترین اهمیتی ندی و خیلی راحت ازش رد شی و با قدرت به خودت بگی هرکسی هر حرفی زد مهم نیست من خودم میدونم چقدر کارم درسته و بعد بدون اینکه نیاز داشته باشی بحث کنی و خودتو ثابت کنی خیلی بی تفاوت و خونسرد بگذری و بری و حالتم خوب بمونه. یعنی به هیچ عنوان درگیر ادما و حرفا و نظراتشون نباشی و در توحیدی ترین حالت ممکن ایمانت رو حفظ کنی و به بقیه کاری نداشته باشی که میخوان چجوری قضاوتت کنند و درموردت چی بگن یا تاییدت بکنند یا نکنند.
دقیقا مانند پیامبرمون که حتی در برابر بدترین ازار و اذیت های مشرکان و همه تهدیدها و تهمت ها و حرف های بدشون میتونست اعراض کنه و حالشو خوب نگه داره. حتی وقتی یکی از همون افراد مریض شد و چند روزی پیداش نبود با مهربانی و بدون هیچ منتی رفت خونه اش ملاقاتش! یعنی فکر کن یه نفر هر روز بیاد اذیتت کنه بهت بی احترامی کنه چرت و پرت بگه بعد تو خیلی دوستانه و صمیمی بری ملاقاتش!!! اخه چقد قلب ادم میتونه بزرگ و دریایی باشه…
خدایا ازت میخوام چنین روح بزرگی هم به من بدی و چنان ارامشی در وجودم جاری کنی که در همه حال بتونم ارام و خونسرد باشم و در برابر هر رفتار و هر حرفی با ارامش برخورد کنم.
فایل های دوره عزت نفس رو خیلی دیدم ولی باز باید روی اون قسمتهایی که استاد درمورد حرف و نظر دیگران توضیح میده کار کنم که این موضوع قشنگ در وجودم حل بشه و کاملا نسبت به دیگران و نظراتشون بی اهمیت بشم و بابت اینکه دارن درموردم چه فکری میکنند اصلا نگران نباشم. حتی اگر فهمیدم که عزیزترین ادم زندگیم درمورد من فکر بد میکنه بازم بیخیال باشم.
امروز که این اتفاق افتاد اول حرصم گرفت که چرا همش داره این بلاها سرم میاد چرا همش داره بحثم میشه چرا ادما اینجوری رفتار میکنند با من، ولی الان فهمیدم که همه اینا تضاد بوده تا به من نشون بده باید این مساله رو حلش کنم و ارامش واقعی رو در خودم بسازم. یعنی اگر من تا اخر این سفرنامه بتونم همین یه مورد رو درست کنم واقعا شاهکار کردم و یکی از بزرگترین ایرادهای رفتاریم حل شده.
خداجونم در راه درست کردن این موضوع کمکم کن. الهی آمین
سلام براستاد عزیز. ودوستان گرامی. من فقط میتونم بگم خدا روشکر میکنم که بااین خانواده آشنا شدم
سلام
تو صحبت های استاد عنوان شده بود که ما باورهای غلط خودمان را بنویسیم و در مقابل باور درستش را هم بنویسیم
سوال من اینه که ایا فقط با نوشتن باورهای من تغییر میکنه؟ چطور این باور درست را در ذهن خودم جایگزین کنم ایا فقط تکرار کلمات تاکیدی و تکرار باورهای درست کافیه؟؟؟؟
چطور میتونم باورهای درست را در ذهن خودم نهادینه کنم و باورهای غلط را از ذهنم پاک کنم بطوریکه در موقع تصمیمگیری بر طبق باورهای جدید و درست تصمیم گیری کنم نه اینکه بدون اینکه حتی خودن متوجه بشم باز هم طبق باورهای قبلی خودم تصمیم گیری کنم؟ لطفا پاسخ بدین
سلام و درود
من امروز که ۳۱ روز هست خیلی خوشحالم در این مسیر قرار دارم
آرامش در جانم بیشتر شده و نشانه ها از پس هم می رسند و خدا را شکر میکنم دارم قوانین جهان را متوجه میشوم
من دارم موانع ذهنی خودم را پیدا میکنم و تکرار جملات
دوستان من جملات تاکیدی رو دوست دارم
ممنون بابت بودنتون و همراهیتون
ممنون از خداوند بابت همه چیز
دوستتون دارم
به نام خالق هستی
خداوند تنها فرمانروای جهان، تنها منبع ثروت، علم و زیباییست٫ تمام صفات نیکو از آن خداوند است٫٫
سلام استاد عزیزم من فقط ۲۰ روزه که با سایت شما آشنا شدم، توی این ۲۰ روز به اندازه ی ۲۰ سال نگاه من به زندگی عوض شده، مدت ها بود دنبال همچین مسیری بودم
واقعا احساس میکنم که توی مدار قرار گرفتم، همونطور که همه ذرات جهان و همه کهکشان ها توی مدارنو خداوند حرکت اونارو اداره میکنه و اگه از مدار خارج شن مسیرشون منحرف میشه
زندگی منم همینطوریه، احساس میکنم حتی اگه یه لحظه از مدار خارج بشم از مسیر منحرف میشم
مطمئنم ب خواست خدای مهربون و ب زودی توی تمام دوره های شما شرکت میکنم
و ب سمت پیشرفتو موفقیت و تعالی حرکت میکنم
برای همه دنیا آرزوی شادی و موفقیت و سلامتی میکنم٫