مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 99

1272 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    سلام خدمت استاد مهربان

    درباره ترفند پونزی استاد گفتن خیلی واقعی هست

    ما یکی از فامیل هامون گیرشون افتاده بود خیلی از مالش رفت به نظر من تمع روایت کار خیلی جواب میده و هرکس تمع بیشتری داره زوتر تودام می افته

    چند روز پیش تو اینستا یه خانومه بود به من پیام داد گفت من تویه کاری میخوام سرمایه گذاری کنم

    پول کم دارم وسود خوبی میدم من چند روز گذاشته

    بودنش سرکار ومسخرش میکردم

    از نظر من پول سودی حرام هست ودورش نمی‌رم وبه نظر من پول توکار باشه هم برکتش زیاده هم

    به پیشرفت دنیا کم می‌کنه

    تشکر از فایل زیباتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2312 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم که هرآنچه دارم از آن تو دارم

    سلام به همگی استاد عزیزم ومریم جانم وتمام دوستانم

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    وقتی احساسم رو نسبت به تمام اتفاقات دورو برم خوب ومثبت باشه که کار خیلی راحتی هم نیست اون موقع هست که توانایی غلبه بر ترس ها ونگرانی ها رو

    دارم وطی کردن مسیر واسم راحت وآسونتر هستش.

    ساخت باورهای درست ومثبت با طی کردن تکاملمون می‌توانیم باورهای غلط رو در وجودمون کم رنگتر کنیم وباورهای درست ومثبت رو جایگزین باورهای قبلیمون کنیم واین کار کردن روی خودمون باید مداوم وهمیشگی باشه تا نتیجه پایدار شود.

    پول وثروت؛ ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.

    هرچقدر ثروتمند شویم نزد خداوند هم عزیزتر میشویم،

    ثروت تقوا می آورد.

    باور فراوانی : با دیدن الگوهای مناسب باور فروانی در ذهنمون ساخته می‌شود.

    هرگفتوگوی ذهنی که احساس بدی دارد احساس ترس ونگرانی وناراحتی میدهداز طرف شیطان هست

    هرگفتگوی ذهنی که احساس امید وصبر وشادی وآرامش وشور وشوق ولذت میدهد از طرف خداونده

    اگرنسبت به کاری چیزی فکری گفتگویی هیچ احساسی نداریم نه احساس بدداریم ونه احساس خوب بنابراین چون احساس بد نداریم این احساس هم خوبه واون کار باید انجام شود.

    من باید سعی کنم هر روزم بهتر از دیروزم باشم وهیچ وقت نخواسته باشم خودم رو با دیگران مقایسه کنم

    واگر در مسیر درست حرکت کنم به همه چیز میرسم.

    این چند نکته اساسی که استاد تو این بخش از مصاحبه تون آموختم انشاالله به یاری خداوندم بهش عمل کنم ونتیجه بگیرم.

    سپاسگزارم استاد عزیزم مریم جانم هرکجا هستین شاد وسلامت باشین

    برای تمام دوستانم دراین سایت آرزوی بهترینهارو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    شکوفه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    درباره سوال اول

    من خب زیاد تجربه های ناجالب و اشتباه به خاطر سن کمم ندارم و اینا همش از لطف خداست که من رو خیلی زود تر با این سایت عالی و استاد عزیز آشنا و هدایت کرد

    درباره ترفند پونزی‌ یکی از عزیزانم میخواست به عزیزی‌ کمک کنه و اون فرد احتیاج به پولی بالایی داشت

    که هر دو عزیز هم هی دربه در دنبال وام بودند که کارشون درست بشه

    عزیزی که می‌خواست به ایشون کمک کنه خیلی یک دفعه ای کانال تلگرامی‌ای رو پیدا میکنه که تیترش هم این بود که وام بالای 500 ملیون با مزد کم ، نمی‌دونم از این حور چیزا

    یعنی اینکه تو نه نیازی به سند و از اینجور چیزا احتیاج داری نه چیزی فقط بگو وام می‌خوای ما بهت میدیم

    بعد این عزیز هم خوشحال که اره چقدر خوبه ،بعد زنگ می‌زنه به اون فرد ‌ میگه اره اینجوریه بیا ازش وام بگیر بعد اونم بهش میگه بابا الکی‌هه اینهمه هرروز تو بانکم انقدر دردسر داره این می‌خواد یه شبه همینطوری پول بده

    بعد من از اون طرف می‌گفتم بابا وام اشتباه اون طرف انقدر وام گرفته که الان زیر قرض اوناس ولش کن دیگه ، همونجوری راه اشتباه رفته( که بعدا یاد کرفتم که من هیچ تاثیری تو زندگی دیگران ندارم پس انرژیم رو حدر ندم چرا که باور های من سُست میشه)

    بعد این عزیز قبول نکرد و شروع کرد پیام دادن به اونا

    خلاصه اولش گفتن این فرم رو پر کن یه 2 تومن واریز کن تا 42 ساعت آینده وام 500 میلیونی تو حسابت میشینه

    42 ساعت گذشت خبری نشد گفت نه یه 10 دیگه بزن سیستم اجازه نمیده

    باز پول نیومد نه یه 9~12 تومن بزنی حل میشه

    بعد اون بنده خدا می‌گفت آقا حتما میدین؟ من دارم بخاطرش طلا میفروشم بره کسی می‌خوام کارش گیره

    بعد اون می‌کفت اره خیالت راحت

    خلاصه انقدر این پا و اون پا کردن که اون عزیز 50 ملیون پول رو از دست داد هیچ تازه اون طرف این عزیز رو بلاک هم کرد

    یا یه عزیز دیگه با همین روش پونزی‌ مثل مسئله کرمی که زدید اما ایندفعه تو اسکیل بزرگ تر لوازم خانگی بدهی میلیاردی‌ بالا آورد

    درباره سوال دوم

    بعد از عید تو ایران باب شد که اره یه کانالی هست تو تلگرام کوین جمع می‌کنی

    برید عضو شید جمع کنید یه روزی قیمت گزاری میشه و میفروشید و پولدار عالم میشید، تو اون حین همه، همه بلا استثنا هی تو اون کانال بودن و کوین جمع می کردند بعد هعی تا الان بالای هزار مدل کانال و از اینجور چیزا اومده و مردم هم به این امید که نه این یه روزی پول میشه ولی تا الان هیچ خبری نشده

    خداروشاکرم از وقتی که شروع کردم رو خودم کار کردن اصلا دام اینجور چیزا نیافتادم

    چون 1- خیلی خوب قانون تکامل رو فهمیدن

    و2- برای بدست آوردن چیزی باید بها بدی

    آقا میخوای رتبه خوب بگیری تو کنکور زمانت رو بها بده عوضش بهترین دانشگاه میری

    و …

    برای بدست آوردن چیزی باید بها بپردازی

    هیکل خوب و تراشیده و عضلانی می‌خوای باید ورزش کنی

    دیشب تو مهمونی متوجه شدم یکی از فامیلامون 10 ساله یه چیزی رو داره و وبت نام کرده و به امید روزیه که اگه قیمت گزاری بشه این 22 میلیارد گیرش میاد

    باز هم خدارو شاکرم که این قانون رو باز یادآوری کرد بهم که دام اینجور جیز ها نیافتم

    و سپاس گزارم از استاد و مریم جون بابت این پروژه عالی

    خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1526 روز

      سلام به دختر زیبا ودوست داشتنی

      اسمت وعکست ووقعا مثل شکوفه بهاری میدرخشه وزیباس

      کامنتت رو خوندم .بیوگرافی رو خوندم لذت بردم تحسینت کردم.

      عالیه دختر م دمت گرم..

      با این سن کم قانون رو درک کردی

      و بهش عمل میکنی وکلی نتایج گرفتی.

      مطمنم آینده ی درخشانی در انتظارته وبه هرآنچه که میخواهی میرسی وخلقش میکنی.

      دختر زیبای من روی ماهت رو

      میبوسم.وبرای لحطه به لحظه زندگیت

      شادی رو از خدا برات میخوام.

      چون کل قانون شادی وشکرکزاری وحال خوب که خود به خود نتایج بزرگ وارد زندگیت میشه.

      موفق شاد باشی گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1831 روز

    به نام خالق هدایتگر سلام.

    چندسال پیش یک شرکت لوازم آرایشی بود که کلاس گذاشته بود و همین حالت هرمی عضو می‌گرفتی و باید جنس هاشون رو می‌فروخت و خودت ازشون می‌خریدی و استفاده می‌کروی چون بدونی چه جنسی به مردم می‌فروشی و هرچی اعضایی که اضافه کرده بودی بیشتر می‌فروخت به تو هم درصدی می‌رسید من اون موقع خیلی مشتاق کار بودم اما به لطف خدا هزاران مرتبه شکر پدرم منصرف‌ام کرد و دوجلسه از کلاس بیشتر شرکت نکرده بودم اومدم بیرون.

    همین چندماه پیش برای داشتن شغلی دانشجویی توی دیوار دنبال کار می‌گشتم که یه تبلیغ کار در منزل بود گفت 100 ت نمی‌دونم بابت چی باید بدهم بعد من رو عضو کانالشون می‌کنند و می‌توانم پروژه‌های مثل نریشن و تایپ و… رو بردارم و نیاز هم به این که تست بدهم نیست من خوش‌حال بودم کار پیداکردم با خودم نگفتم بابا چرا طرف کیفیت کار براش مهم نیست؟ بعد که شماره کارت داد و پول رو ریختم شک کردم هی پیام می‌دادم تا عضو یک کانال که چند k عضو داشت در تلگرام شدم. تو کانال پروژه بود یا بهتر بگم فایل هایی تحت عنوان پروژه اما این طور که هرکی زودتر انجام بده و بابت هر پروژه هم باز یه هزینه باید می‌دادی چند عکس واریزی که مثلا دست مزد طرف دادن گذاشته بود خدارو صد هزار مرتبه شکر در حد همون 100 ت پولم دادم و بیشتر درگیر نشدم چون یادمه رفتم اسمش سرچ کردم سایت اصلی پیداکردم تو سایت اصلی هشدار داده بود که به نامشان همچین کلاه برداری انجام می‌شه. با خودم گفتم صدقه بود از سرم رد شد دیگه هم دنبال این جور کارها نرفتم. به هیچ کسم در این باره هیچی نگفتم.

    نمونه نادیده گرفتن تکامل یکی از اقوام، کارهای دست دوز انجام می‌داد و به قیمت نسبتا خوب می‌فروخت اما مشکل اینجا بود که کارهاش آن کیفیتی که باید داشته باشند نداشتن، با هر عیب و ایرادی بود می‌فروخت و یه روز یه بنده خدا بهش سفارش داد و گفت هزینه‌اش خر چقدررشد می‌پردازه مثل کارهای قبلی کیفیت کارش پایین بود و با موادی که مد نظر خریدار لود نبود همین نسبت به کارهای دیگه‌اش با قیمت بیشتر فروخت اما همون بود. کلا دیگه اون کار رو گذاشت کنار.

    درسی که من گرفتم دنبال زودیادگرفتن نباشم، کار رو از صفر شروع کنم به یادگرفتم و وقتی در آن کار مهارت لازم پیداکردم دست به درآمد زایی بزنم این طوری کار خودم رو زیر سوال می‌برم.

    ترس و طمع چشم آدم رو از توانایی‌ها و نعمت‌هاش کور می‌کند نمونه خیلی ساد اش که میشه تو زندگی هم بسطش داد یادمه از ترس این که نمره کم نیارم تقلب می‌نوشتم بعد سرجلسه امتحان یکسری سوال‌ها می‌دیدم که اصلا چشمم هم بهش نخورده بود تو کتاب، بعد امتحان می‌دیدم اتفاقا اون سوال جلوی چشمم بود اما من چون درگیر نوشتن تقلب بودم اصلا حواسم به اون سوال نبوده و ندیدمش. بعد اون دیگه همیشه سعی می‌کردم دنبال تقلب کردن نباشم تلاش کنم خودم بفهمم مطالب رو درواقع یادبگیرمش.

    یکی از اقوام تویی از بانک ها وام گرفته بود برای پول پیشه خونه حالا تا اون موقع وام نگرفته بود ولی این سری می‌گفت درصدش کم هست و خوبه و فرق داره و …. و این که ضامن هم خانمش شده بود خلاصه الان دوسال هنوز که هنوز نتوانستن وام تصفیه کنند و کارت های خانمش همه بسته شده و دیگه خودتون ته ماجرا رو برید

    در کل قشنگ اسم وام و تسهیلات یا خرید قسطی میاد انگار دارند زنگ خطر رو تو گوشم به صدا درمیارند با تمام سرعتم می‌خواهم از اونجا فرار کنم.

    دارم می‌خرم استفاده می‌کنم ندارم نمی‌کنم مجبور نیستم خودم رو بندازم وسط جهنم. این رو همیشه با خودم تکرار می‌کنم.

    علت این که کارهام خیلی طولانی میشه یعنی بیشتر از تایمی که نیاز هست ادامه پیدا می‌کند و در آخر هم کلی ازش باقی می‌ماندن به خاطر این که مدام دنبال ایده های مختلفی می‌گردم می‌دام می‌خواهم بدون طی کردن مراحل سریع تر تمام شه بره و از طرفی خیلی هم عالی باشه نتیجه برای همین درآخر به شدت سردرگم و کلافه میشم.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
    مدت عضویت: 2411 روز

    به نام الله منّان

    گام چهارم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    چهارم بهمن هزار و چهارصد و سه

    خداوند رو سپاسگزارم که تونستم یک گام دیگه از این پروژه رو بردارم.

    و اما تمرین‌های این فایل ؛

    الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.

    وای استاد :)))))))) نگم براتون.

    حتی درباره‌ی اون اتفاق توی همین سایت کآمنت گذاشته بودم و الان رووووم نمیشه حتی خودم تو خلوتم بخونمش. (نمیشه بعضی دیدگاه‌هامون رو دیلیت کنیم ؟!)

    یعنی یه جوووووری این شرکت جمع شد و دود شد رفت هوا که اصلا این آدم ، اون آدم رو نمی‌خواد گردن بگیره

    حدود 18 سالم بود ، پولش رو از جایی جور کردم که هنوز خیییلیا نمی‌دونند و نمی‌گم اینجا که بعنوان آثار جرم جایی باقی نمونده باشه.

    سرمایه گذاری کردم ، کلی آدم وارد کردم ، بعد از یه مدت مثلاااا ورشکست شد کمپانی ، کی بود کی بود من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود.

    این بدترین و بزرگترین تجربه من از به دام افتادن توی این ترفند بود.

    اینم بگم که الان که داشتم فایل رو گوش میدادم خواستم بگم «ترفند پونزی» ، ولی توی دهنم نچرخید گفتم «پرفند تونزی».

    دقیقا همین ویژگی‌هایی که شما گفتید:

    بیشتر از سود بانکی سود میده.

    تو زمان کم سود میده.

    لازم نیست شما کار خاصی بکنید و …

    و اما درس‌هایی که گرفتم:

    • همه‌ی سرمایه‌ای که دارم رو وارد یک بیزینس نکنم.

    • بیزینس و شغلم رو به کسی تحمیل نکنم و نخوام که با زور کسی رو با خودم شریک کنم.

    • حتی بدون زور هم لازم نیست به کسی بگم دارم چکار میکنم.

    • وقتی نظر منفی در مورد یک موضوع زیاده ، بهش بی‌توجهی نکنم و حداقل بخوام کمی درموردش فکر کنم.

    • این یکی اوه اوه ، با فااااامیل بیزینس نکنم.

    استفاده‌ای که از این درس‌ها کردم این بود که دیگه وارد هیچ بیزینسی که مبتنی بر وارد کردن افراد و ورودی گرفتن از سرمایه‌ی دیگران باشه نشدم ، الحمدلله.

    و اما بخش دوم تمرین ؛

    ب) درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل، به جای طمع ورزیدن، به این نوع ایده ها و وعده ها با اطمینان “نه” گفتید چون می دانستید که تنها راه رسیدن به خواسته مد نظر، آماده کردن ظرف وجودتان و مهاجرت به مدار آن خواسته است. به همین دلیل قدمهای محکمی برای رشد شخصیت درونی خود برداشتید. روی بهبود مهارت ها و توانایی های خود در راستای آن خواسته کار کردید، حل مسائل پیش رو را یاد گرفتید و به این شکل شخصیت شما آماده دریافت آن خواسته شد. سپس نه تنها از این مسیر رشد لذت بردید، نه تنها از مسیر هموار به آن خواسته رسیدید بلکه مهم تر از همه، فرمول تحقق خواسته را یاد گرفتید و این توانایی از هر نتیجه ی دیگری برای شما با ارزش تر بوده است.

    در مورد این مورد ، مثال خاصی به یاد ندارم فقط اینکه ، در زمینه اینستاگرام خیلی خیلی زیاد آموزش دیدم و سعی کردم روی باورهای خودم بیشتر کار کنم.

    مورد بخصوصی در این باره یادم نیست.

    اما خب هربار افرادی رو میبینم که می‌خوان یک شبه از صفر به صد برسند رو حرفشون حسابی باز نمیکنم.

    دیدگاه من در مورد آموزه‌های این فایل ؛

    ترس ، همیشه و همیشه وجود دارد ولی مهم این است که باید در عین ترسیدن اقدام کنیم.

    ترس‌ها توهم هستند و واقعیت ندارد.

    ترس ، دودلی و شک ، ابزار شیطان است.

    تقویت عزت نفس و احساس لیاقت ، به غلبه بر ترس‌ها بسیار کمک میکند.

    نباید گمان کنیم که پاشنه‌های آشیل وجودمان حل شده ، چون در این صورت دست از تلاش برای تقویت آنها برمی‌داریم ، در بهترین حالت باید در نظر داشته باشیم که پاشنه‌های آشیل و نقاط عطف ضعیف وجودمان کمی بهبود پیدا کردند.

    و در نهایت اینکه : «کلید موفقیت ، استمرار در پذیرش بی‌قید و شرط آموزش‌ها بدون هیچ مقاومتی است.»

    در پناه ایزد منّان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سجاد بحرینی گفته:
    مدت عضویت: 1959 روز

    الف) تجربیاتی را به یاد بیاورید که به خاطر عدم درک قانون، در دام ضررهایی با الگوی ترفند پونزی افتادید.

    تا دلتان بخواهد داستان دارم

    هم کوتاه….

    هم بلند….

    ولی من به شخصه از وقتی که با استاد آشنا شدم مثل یک نوستر آداموس اخر و عاقبت این دست داستانها رو هم برای خودم و هم اطرافیانم پیش بینی میکردم و سعی میکردم با کردن روی خودم این طمع رو کنترل کنم

    اما امان از بی تعهدی و امان از دست آدمهایی که نمیخوان طمع رو کنار بذارن و نمیخوان بپذیرن که خودشونن که با فرکانس هاشون دارن زندگی شون رو خلق میکنن و نمیخوان ترس هاشون رو با جسارت بهش حمله نمیکنن و دوباره با حرکت نکردنشون کلی هم عقب میمونن و هم کلی چک و لگد میخورن

    ولی چون باوراشون رو تغیر نمیدن دوباره همین سیکل معیوب رو تکرار میکنن

    داستان کوتاه

    هر وقت با خانمم میریم تهران بازار بزرگ خرید کنیم برای مغازه لباس فروشی خانمم یکی از ترفندهای فروش شون البته انصافا خیلی کم اتفاق افتاده اینه که میگن:

    فلان جنس رو بخر بیشتر بخر

    میگم چرا

    میگه قراره گرون بشه

    قراره نایاب بشه

    ما دیگه این کار رو تکرار نمیکنیم

    داره فصل عوض میشه

    اگه نخری دیگه گیرت نمیاد

    و…

    داستان بعدی در مورد زمانی بود که وارد نتورک و بازار یابی شبکه ای شدم

    بنیاد این شرکت ها بر تحریک کردن طمع و ترساندن افراد است تا ازش خرید کنن

    خب یه مدتی توش بودم از قم بگیر تا تهران تا همدان و یکی دوبارم رفت کرمانشاه

    که تهش اومدم بوشهر و آخرشم شد ناراحتی و زد و خورد تو خانواده و فشار های اجتماعی که هنوزم که هنوزه یه پس لرزه هایی توی زندگیم هست

    داستان بعدی در مورد برادر بزرگم بود حدودا سال 98 یا 99 بود که بیماری پندمیک شروع شروع بود

    که تازه بازنشسته شده بود منم اونموقع به شدت گرفتار مشکلات زندگیم بودم و همش توی عجله بودم و مدام هم چک و لغت میخوردم

    اما چون لایوهای استاد رو گوش میکردم لایو 10 یا 11 بود دقیقا نمیدونم اونجا داست درمورد ترفند پانزی صحبت میکرد و اینکه باید ادم ها یاد بگیرند خودشان مولد باشند

    داداش بزرگم بهم گفت فلانی اومده یه شرکت راه اندازی کرده و گفته بیا پولت رو پیش من سرمایه گزاری کن و نرخ سودی که تعین کرده بود خیلی وسوسه انگیز بود

    من فقط یه کلان بهش گفتم اگه کاری که بهت پیشنهاد دادن حس طمع رو در تو تحریک کرده ازش دوری کن و به حرفهاش توجه نکن

    یعنی با یه آب و تابی برام تعریف میکرداااا

    همشم میگفت چندتا از فامیلا هم رفتن و…

    دقیقا چیزی نگذست که خبر اومد که فلانی شرکتش ورشکست شد

    یه روزی از روزا داداشم رو دیدم بهش گفتم چیکار کردی سرمایه گزاری رو

    گفت بابا خدا پدر و مادرت رو بیامرزه که بهم گفتی نرو

    هر کی که بهش پول داده به خونش تشنه هست

    داستان بعدی در مورد راه اندازی مغازه خانمم بود

    اولش که میخواست شروع کنه خیلی خوب شروع کرد کار رو و آرام آرام کار رو برد جلو

    ولی از یه جایی به بعد افتاد تو عجله

    هی میگفت میخوام جنس شرایطی بیارم(یعنی قرضی و چکی)

    بهش گفتم ببین باید اول کا رو یاد بگیری و تا زمانی که درسهات رو تو این مسیر یاد نگرفتی نباید بری قدم بعدی

    یاد گرفتن درسهاتم با موندن در احساس خوب بوجود میاد

    چون کا مغازه داری یه کار حوصله سر بر هست و اگه حالتو خوب نگه نداری خیلی خیلی راحت تو این مسیر کارهای احمقانه میکنی

    من همیشه بهش میگم ببین به اطرافت نگاه کن و از رفتار بقیه درس بگیر و اشتباه اونا رو جبران نکن

    دقیقا یه مغازه تو همسایگی مغازه خانمم یه لباس فروشی با سابقه حدودا 20 یا 25 سال فقط بخاطر رعایت نکردن قانون تکامل ورشکست شد و کامل مغازه رو با کلی ضرر جمع کرد

    ب) درباره تجربیاتی بنویسید که به خاطر درک قانون تکامل با عشق به خواسته هایتان رسیدید

    تجربیات من بیشتر حول حوش این میچرخه که با رعایت کردن قانون تکامل جلوی ضرر و زیان های زیادی رو توی زندگیم گرفتم

    اینکه سعی میکنم قسطی چیزی رو نخرم

    اینکه سعی میکنم قرضی خرید نکنم

    اینکه سعی میکنم در لحظه ی اکنون زندگی کنم و از الانم لذت ببرم

    و این مسیر همچنان ادامه دارد…

    سعی میکنم نگران هیچ چیزی نباشم

    و نهایتا لاجرم همه اتفاقات خوب میافته

    ادمای خوب وارد زندگیم میشن و من

    با عشق به خواسته هام میرسم

    یک دنیا عشق برای استاد و مریم عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    Ms Mohadese گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده عزیز عباسمنشی

    به نام خدا

    نکات مهم گام چهارم

    همه ما یکسری ترس ها داریم و همه باید در عین اینکه می ترسیم عمل کنیم و با توکل حرکت کنیم و به دلشان برویم تا بر ترس غلبه کنیم .

    ما اگر هدفی داریم باید به سمت ترس‌هایمان حرکت کنیم و ایمانمان را نشان دهیم و به ایده ها و الهاماتمان عمل کنیم .

    خیلی از ترس ها توهم هستند و با حرکت کردن میفهمیم که چیز خاص و مهمی نبوده برای پیشرفت و رسیدن به هدفمان باید ب ترس هایمان غلبه کنیم .

    عزت نفس داشتن کمک می کند برای غلبه به ترس هایمان و کمک می کند که در مسیر پیشرفت قدم برداریم و در جهت بهبود زندگی تغییر کنیم .

    ترس از تغییر کردن ترسی که است تا قدم بر نداریم به آن چیز ی که می خواهیم هیچ وقت نمی رسیم اگر غلبه نکنیم. همواره باید مشتاق تغییر حتی در شرایط به ظاهر عالی باشیم .

    ترس ها پاشنه اشیل ما هستند که هر لحظه نیاز به بهبود و کار کردن دارند چون اگر کار نکنیم هر لحظه امکان بازگشت آنها هست .

    اگر در مسیر درست باشیم از تصمیمات اشتباه و ضرر های احتمالی هم به لطف خدا در امان خواهیم ماند اگر روی خودمان هر لحظه کار کنیم در تله نخواهیم افتاد.

    ترفند پونزی حالت های مختلفی دارد که شعار های یکشنبه پولداری یا سریع ترین راه هارا می دهد در حالی که ایده های پول ساز در مدار هر شخص طبق باورها و شرایط کنونی و تکامل هرشخص به ما الهام می شود و با شرایط اکنون ما قابل انجام می باشد.

    کسانی که از لحاظ مالی فقیر هستند گرفتار این تله می شوند و افراد ثروتمند فریب این ترفند را نمی خورند.

    به مثال هایی که گرفتار طمع و این ترفند ها شده اند سرمایه گذرای کل دارایی در ارز دیجیتال و بورس بوده که منجر به ورشکستگی شده و یا افرادی که با قرض زیاد و‌وام کسب و کاری رو شروع می کنند و در نهایت با بدهی زیاد و حال بد و شرایط بدی مواجه شده اند چون قانون را دور زده اند و تکامل را رعایت نکرده اند .

    درپناه حق باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1837 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

    إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْکًا ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ ۖ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(عنکبوت 17)

    شما، سواى خداى یکتا بتانى را مى‌پرستید و دروغهاى بزرگ مى‌پردازید. آنهایى که سواى خداى یکتا مى‌پرستید، نمى‌توانند شما را روزى دهند. از خداى یکتا روزى بجویید و او را عبادت کنید و سپاس گویید، زیرا به سوى او بازگردانیده مى‌شوید.

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانو قشنگ

    سلام به بچه های پاک این منزل…

    خدایا شکرت شکرت سپاس تورا برای همچیز الهی شکرت خدایا شکرت که بعد از مدتها دوباره اومدم و کامنت دارم میزام الهی شکرت رب من شکرت بینهایت الهی شکرتتتت….

    چقدر دام براتون تنگ شده بود بچه ها …من رفت بودم به لطف الله به یک سفره هدایتی که خود رب هدایتم کرد الهی شکرت رب من برای این هدایت…

    استاد و مریم بانو که همسفر ما بودن با دوره دوازده قدم که تویه ماشین پلی بود الهی صد هزار بار شکررررر…

    اوفش چقد ردارم کیف میکنم که دارم مینویسم تویه سایت الهی شکرررررررررررررر…

    در مورد ترس میخوام حرف بزنم که تویه این سفر باعث شد قدم بردارم که دستان خدا و دلهای مهربان در مسیرم ظاهر شدن…

    الهی صد هزار بار شکررر…..

    حتما میام و مینویسم که خدا چطور هدایتتم کرد و راه رو برام باز کرد خدایااااااااااااااااا صد هزار بار شکرت بینهایت شکر…

    در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید…

    با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    حمیدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 3999 روز

    سلاااام پر انرژی در گام چهارم

    کامنت امروز رو با چند توجه به زیبایی ها از اول صبح شروع میکنم

    صبح زود زمانی که میخواستم بیدار شدم ، و با زیبایی ابرها و هوای صاف و منظره دور بسیار زیبای خط آبی پر رنگ دریای خزر شروع کردم با حس عالی ، بعد از یه دوش آب گرمی که کم کم رو به سرد بره و شکرگزاری برای این نعمت رفتم سراغ خوندن کامنت یکی از دوستان در کانال تلگرام گروه تحقیقاتی عباس منش ، شروع گام چهارم و خواند و گوش دادن و نوشتن نکات مهم ! حالا دیگه زمان کار بود

    بعد یه جلسه آنلاین خیلی خوب و با انرژی با همکارانم ، تشویق و تحسین من توسط همکارانم ، قهوه بسیار عالی که همسرم آماده کرد و بهم داد در حین اینکه توی جلسه بودم

    و پاداش مالی که صبح به حسابم واریز شد از سمت شرکتی که باهاشون همکاری میکنم که بسیار برام حس خوب و خوشحال کننده ای داشت که باعث شد دی ماه ( غیر از آذر ماه که بالاترین ورودی امسال تا به الان را داشتم ) ورودی مالی من از 8 ماه قبلی ام بیشتر باشه

    و در نهایت یه غذای عالی و نعمت خوشمزه که باعث شکرگزاری و انرژی بیشتر شد که الان بشینم برای بار دوم گام چهارم را گوش بدم و این کامنت را با احساس عالی و شکرگزاری بنویسم

    الهی شکر و هزاران بار شکر : )

    قبل از اینکه به سوالات و تجربیات برسیم ، یه جهش میکنم به آخر فایل ، جایی که استاد میگند :‌ به نظر من این باورها 5٪ نهادینه شدند و این نتایج را دارند !!

    چی استاد ؟ درست شنیدم 5٪ ؟ ، بااااباااا دمت گرررررم !!!! :‌)

    این مطلب دوتا نکته برامون داره اولیش را که استاد گفتند که اگر این باور ها بیشتر نهادینه بشه چی میشه ،‌ اما نکته دومش اینه که ما چقدر روی خودمون کار کردیم ؟

    یا موقع هایی که خسته میشیم و فکر میکنیم نتیجه نمیگیریم ، مشخصه که هنوز خیلی جای کار داریم ،‌ وقتی استاد ما اینو میگند یعنی صد در صد که نه ، هزار در هزار مطمعن باش که قانون جواب میده و همیشه جواب خواهد داد !! فقط بستگی به خودمون داره ، هر چقدر که بکاریم و حواسمون باشه محصولمون آفت نزنه ( کنترل ورودی های ذهن ) به همون اندازه هم برداشت میکنیم ،‌ البته من فکر میکنم بیش از اون برداشت میکنیم ِ، در اصل خداوند بیشتر بهمون میده :‌)‌ وقتی که باور توحیدی مون را تقویت کنیم ، خداوند بیش از تلاشمون بهمون میده ، نعمت های پایدار و پر برکت !!

    چه خدایی داریم که این بنده صالحش با 5٪ باورهای نهادینه شده اش اینقدر نتیجه گرفته :‌))

    در مورد ترفند پونزی ، خوشبختانه من قربانی اون نشدم و چه از تاثیر صبحت های استاد در سال های قبل و چه شنیده های اطراف و باور ذهنی خودم که از بچگی بود که یک شبه نمیشه به چیزی رسید ، و مخصوصا تجربه تلخ یکی از نزدیکان ، هر موقع حرفی شده و یا پیشنهادی بوده از این مورد ( هر چند کم ) سعی کردم به قول استاد از سمت مخالفش فرار کنم : )

    متاسفانه یکی از نزدیکان من ، حدود 12 سال پیش قربانی این ترفند شد ،‌ و در اون سال اگر اشتباه نکنم و عددی که شنیدم درست باشه حدود 800 میلیون بدهی براش اتفاق افتاد ،‌ توی این 12 سال سختی های مختلفی را گذروند بدهی ها را پرداخت کرد و حتی برند ساخت ،‌ رشد کرد و به جایگاه قابل قبولی رسیده بود

    اماااااااا

    متاسفانه تر اینکه ، در چند ماه اخیر امسال به دلایلی که کامل ازش خبر ندارم و یکیش پول نزول بوده !! ( به قول استاد وقتی که بیس کار حل نشه فرقی نمیکنه ) در حال حاضر تمام زحمتاش نه تنها به باد رفته و برندش هم خراب شد بلکه با بدهی 70 میلیاردی مواجه شده !! که برای همه اطرافیانی که میشناختنش به شدت شوکه کننده و تعجب آور بود ، که از صمبم قلبم براش دعای تغییر و هم فرکانس شدن با قانون جهان را میکنم تا بتونه برگرده و جبران کنه !!!

    در صورتی که یکسال پیش من قرار بود باهاشون همکاری شروع کنم و پیشنهاد نسبتا خوبی هم بهم دادند ، ولی از اون راهی که این موضوع را هم به دست هدایت و خدای خودم سپردم ، شروع همکاری و قرارداد عقب افتاد ، با اینکه من تایید اولیه را داده بودم اما کارها پیش نرفت و منم دقیقا در این فکر بودم که این روان پیش نرفتن کارها یه جور نشونست و هم زمان با عقب افتادن کارها تیم دیگه ای که از قبل باهاشون همکاری پروژه ای داشتم بهم پیشنهاد همکاری کامل دادند و برعکس اونطرف ، کارها به راحتی و سریع پیش رفت و الان یکساله که من در رضایت کامل باهاشون همکاری داشتم و دارم و واقعا لذت بردم ،‌ولی متاسفانه اون شخص و برند الان به شدت سقوط کرده و دیگه خبری ازش نیست !!! خدا را سپاس که در هر لحظه در حال هدایت ماست

    .

    الهی هزاران بار شکر ، دوستتون دارم :‌ )

    به امید حیات تا گام بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مهناز اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    به نام خداوند رزاق

    گام 4 ، سلام استاد و خانم شایسته عزیز که این پروژه عالی رو برای ما به رایگان ران کردین واقعاً این فایل ها رایگان نیستند چون علاوه بر پیشرفت جلوی خیلی از ضررها رو میگیره که ممکنه برای ما بوجود بیاد و ما رو به زیر صفر برسونه .

    من و همسرم با هم در این مسیر هستیم ولی خب من بیشتر از همسرم به فایل ها گوش میکنم و ایشون بیشتر وقتشون سرگرم کار هستن و کمتر فایل ها رو گوش میدن.

    زمانی که ما به شهرستان رفتیم همسرم دسته چک داشت و برای چند نفری ضامن شد که یکیش داداش خودم بود و واقعاً ما رو اذیت کردن در صورتی که من به همسرم گفته بودم حتی برای داداش من هم ضامن نشو که الان هم خودش میگه که تو همیشه میگفتی برای کسی ضامن نشو حتی برای خانواده من .

    بعد از مدتی همسرم با توجه به فایل هایی که از استاد اون زمان گوش کرده بود دسته چکشو پاره کرد . تا چند روزه پیش ، یکی از همسایه های مغازه مون که ایشون هم مثل ما فروشنده دیجی کالا هست به همسرم گفته بود که دیجی کالا تا 2 میلیارد وام میده و اومده بود که کاراشو انجام بده . بعد که همسرم اومد خونه ، برای من جریان رو تعریف کرد و گفت چون که دسته چکشو پاره کرده اگر بخواد دوباره دسته چک بگیره باید کیفری بره و خلاصه که کلی دوندگی داره و گفت که می‌خوام برای تو دسته چک بگیرم ، منم فوراً گفتم که من نمی‌خوام دسته چک داشته باشم ، حتی فکر کردن به این که من دسته چک داشته باشم حالمو بد می‌کنه .

    همچنین چون ما سایت فروشگاهی داریم و سایتمون داخل ترب هم میاد اونجا هم برای اینکه ضمانت ترب داشته باشی تا مشتری ها بیشتر بهت اعتماد کنند باید یه چک به ترب بدی و از اونجایی که هم سایت و هم پنل دیجی کالا به اسم من ثبت شدن همسرم میخواد که من دسته چک بگیرم تا فروشمون بالاتر بره ولی خدا شاهده از روزی که جدی دارم روی خودم کار میکنم تعداد سفارش های بالای 1 میلیون از سایتمون بیشتر شده که قبلاً به ندرت اینجور سفارش ها از سایتمون میشد و همین دیشب دو تا سفارش 2 میلیونی در سایتمون ثبت شد و یک مشتری عمده داشتیم که چند میلیون نقد خرید کرد . خدا رو شکر اینها نشونه است که مسیرم درسته ، من فقط باید در این مسیر استمرار داشته باشم .

    خدا شاهده همون روزی که همسرم در مورد دسته چک باهام صحبت کرد از بانکی که من داخلش حساب دارم این پیامک برام اومد که کپی شو میزارم :

    مشتری گرامی؛

    بنا به اعلام بانک مرکزی، از تاریخ 30 دی ماه، درصورت عدم تطابق کدپستی و کدملی خود در شبکه بانکی با اطلاعات مندرج در سامانه ملی املاک و اسکان، امکان صدور دسته چک میسر نخواهد بود.

    و این برای من یک نشونه بود که خدا داره میگه که نباید دسته چک بگیرم .

    همسرم با توجه به گفته های اون فرد دچار طمع شده بود درصورتی که پس انداز الان ما ده درصد از اون پولیه که دیجی کالا میخواد وام بده و این نشون میده که ما هنوز به اون تکامل نرسیدیم. از اون روز به بعد هم دیگه همسرم با من در مورد گرفتن دسته چک صحبت نکرد .

    در مورد ترس ها منم ترس های زیادی دارم یکی از مهم ترین ترسها که واقعاً هر بار شیطان از اونجا وارد ذهنم میشه و منو میترسونه که این هم بیشتر به خاطر خانواده ام علی‌الخصوص خانواده ی مادریم و محیطی که درش بزرگ شدم و فیلم های که سال های قبل از آشنایی با استاد دیدم که همیشه میگم این فیلم ها و سریال ها مخرب ترین ورودی هستند که آدم رو واقعاً بدبخت میکنند من اینو با گوشت و پوست و استخوانم درک کردم :

    ترس از بیماری و ترس از مرگه ، که فکر میکنم با این دو تا دیگه همه چی تموم میشه البته دارم روشون کار میکنم و خوشحال میشم اگه باورهای مناسبی دارید برام بنویسید .

    ترس از رانندگی و تصادف که خدا رو شکر روی این ترسم تا حد خوبی کار کردم و در عین اینکه میترسیدم اقدام کردم .

    ترس از خیانت و از دست دادن روابط که این هم از وقتی که دارم روی دوره ها کار میکنم بهتر شدم و این روزا بهم گفته شد که تو خالق زندگیت هستی و تا زمانی که تو داری روی خودت در مسیر درست کار میکنی این اتفاقات برات نمی افته و این هم فهمیدم که باور عدم لیاقت باعث این ترس میشه که من خودمو لایق بهترین روابط نمی‌دونم و این هم باز تاثیر همون فیلم و سریال های مسخره است که قبلاً دیدم چون من کسی بودم که واقعاً خیلی تلویزیون نگاه میکردم هر فیلمی رو چند بار می‌دیدم و تمام صحنه هاشو توی ذهنم تصور میکردم ولی الان 8 ساله که من دیگه تلویزیون و فیلم و سریال نگاه نمیکنم و خدا رو شکر آرامشم بیشتر شده .

    ترس از اتفاقات ناخوشایندی که در آینده ممکنه برام بیفته که شامل سه تا ترس بالا میشه یعنی : بیماری ، مرگ ، تصادف ، از دست دادن روابط و آدمهای زندگیم مثل همسر و فرزندانم .

    ترس از تاریکی ، جن ، چشم زخم و ترس از حرف مردم اینها هم کمتر شده ولی هنوز هست ، من فکر میکردم که اصلاً به چشم زخم اعتقاد ندارم و حرف مردم برام مهم نیست ولی متوجه شدم نه هنوز یه رگه هایی ازش در درونم هست ، ما نسبت به خانواده خودم و همسرم مسافرت های زیادی میریم خب همسرم بعضی از عکسهای مسافرت مونو داخل اینستاگرام میزاره و من فهمیدم که وقتی همسرم عکس ها رو استوری می‌کنه حسم بد میشه ، ریشه یابی کردم که چرا حسم بد میشه فهمیدم هنوز ذهنم میگه که چشم میخوریم و یا مردم میگن نگاه کن چه تیپی زدن .

    ترس از تغییر محل زندگی ، ترس از تغییر کسب و کار خدارو شکر خیلی کم رنگ هستن و تا بحال دو بار هم کارمون و هم محل زندگی مون رو تغییر بزرگ دادیم که همه متعجبن که ما چطور این کارو کردیم ، حتی به من میگفتن که اگه همسرت میخواست از کارمندی بیاد بیرون تو چرا جلوشو نگرفتی .

    ترس از ارتباط برقرار کردن با آدم های جدید و موقعیت های جدید با اینکه آدم درونگرایی هستم ندارم چون روی خودم کار کردم و این درصورتیکه من قبلاً از دیدن افراد جدید ، موقعیت های جدید رنگم قرمز میشد ، تپش قلب می‌گرفتم و دست و پام می‌لرزید ، حالا درسته نمیتونم خیلی راحت توی یک جمع بزرگ برم روی سن و سخنرانی کنم ولی همین هم می‌دونم که اگر در موقعیتش قرار بگیرم یه راه حلی براش پیدا میکنم دیگه .

    ترس از دوری از خانواده و شهرم ندارم و اتفاقاً خیلی هم خوشحالم که دورم چون در این تنهایی بیشتر روی خودم میتونم کار کنم .

    می‌دونم که کامنتم طولانی شد ولی باید یه ردپا از خودم میزاشتم و این هم بگم که از زمانی که من بطور تمرکزی شروع کردم روی خودم کار کنم خداوند شرایط رو برام فراهم می‌کنه مثلاً دیشب همسرم خودش بچه ها رو خوابوند و من داخل اتاق داشتم فایل گوش میدادم و کامنت می‌خوندم و تمرین ستاره قطبی ام رو انجام میدادم این در صورتیه که قبلاً همسرم لجش می‌گرفت که من نیام بچه هارو بخوابونم یا بچه ها دیگه قبول کردن که زیاد به من کاری نداشته باشن و در کل یه تنهایی خوبی برام ایجاد شده تا بتونم روی خودم کار کنم ، بخدا وقتی تصمیم میگیریم روی خودمون کار کنیم شرایط و آدمهای اطرافمون هم تغییر می‌کنند .

    خدایا شکرت ، ازت می‌خوام که روز به روز در این مسیر پیشرفت کنم و استمرار داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: