مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده» - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-09 15:33:402025-01-11 07:58:52مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جانم
الهی همیشه و همیشه سلامت و سرفراز و جاودان باشی
الهی هزار سال با عزت و قدرت زنده باشی
الهی من فدات شم …
از صمیم قلب دوست دارم و ازت سپاسگزارم
پای فایل هایت اشک میریزم و ایمان دارم اگر نبود که من ثروتمند و موفق باشم به این مسیر هدایت نمی شدم
حتی استاد گاهی که میلم به یادگیری این مفاهیم و شنیدن کلام شما کم می شود متوجه می شوم که باید بیشتر روی خودم کار کنم
استادم دلم حضور گرمت را در کنارم لحظه شماری میکند و یکی در اعماق وجودم ندا میدهد نزدیک است …
استاد بزرگوارم عاشقتم …
سلام .استاد این قسمتایی از فایل که بچه ها میکس میکنن خیلی میچسبه وعالیه .بعضی بچه ها با ذوق وجذاب میکس میکنن خیلی حس خوبی میده..اگه بیشتر تو کانال بذارین ممنون میشم .??
سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیز و دوست داشتی و دوستان عزیز هم فرکانسی امید دارم که هر ثانیه از زندگیتون پر از لحظات ناب خدایی باشه.
یه اتفاق خیلی خیلی خیلی هیجان انگیز و باورنکردنی برام رخ داد که اصلاً نمیتونم نگم.
من تقریباً قبل عید 96 یه ماشین دوو ماتیز خریدم که بعد چند ماه سواری موتورش به مشکل خورد و مدام منو اذیت میکرد که برای رهایی از این مشکل یه موتور کامل اروپایی سفارش دادم برام اومد بعد نیمه موتور قبلی رو داشتم که چون پسر عموی خودم مکانیکه گذاشته بود تو انبارش و داشت خاک میخورد بعد از مدتی سواری ماشین و فروختم البته با یکی دو تومن ضرر و کلی خرج اضافه بعد یک ماه که از فروش ماشین گذشت مدام پسر عموم میگفت این موتور رو به کیلوی آهن بدم بره گفتم نه خلاصه هی میگفت و منم میگفتم نه بعد مدتی به این فکر افتادم که این و بذارم تو سایت دیوار تا بفروشم رفتم پیش پسر عموم که چند تا عکس بگیرمو بذارم تو دیوار پسر عموم برداشت گفت دیوانه شدی خب کی میاد اینو ازت بخره آخ اینو یارو آشغالی هم بر نمیداره بعد تو میخوای بفروشی اونم اینو که موتور کامل نیست و نیمه موتوره تازه کل ماشینش 45 تومن قیمتشه خلاصه بیخیال حرفای این شدمو کار خودمو انجام دادم رفتم تو اینترنت یه سرچ زدم تا قیمت استوک موتور ماتیز دستم بیاد دیدم زده 2.100.000 خب پیش خودم گفتم این نیمه موتوره کم کم باید 7001000 تومن قیمت بذارم براش خلاصه با قیمت 1.050.000 تومن تو سایت آگهی زدم یک هفته گذشت دیدم هیچ خبری نشد نه زنگی نه چیزی دو دل شدم گفتم حتماً قیمتش بالاست اوردمش 950 تومن بازم مدتی گذشت دیدم خبری نشد قیمت و زدم 700 دیگه گفتم یا زنگ میزنن اگه نزدن دیگه با همون کیلوی آهن میدم بره دقیقا همون روزا بود که شروع کرده بودم و داشتم به شکل جدی روی باورهام کار میکردم خلاصه بعد چند روز یه بنده خدایی زنگ زد گفت آقا چنده و گفتم فلان قیمت گفت اکی چطوری میفرستی گفتم با اتوبوس خلاصه گفت باش خبر میدم رفت چند روز بعدش باز زنگ زد گفت داریش گفتم بله گفت والا من پول ندارم یه سری مشکلات دارم 500 نقد برات کارت میزنم الباقی هر ماه 100 تومن که میشد دو قسط منم قبول کردم گفتم بزنید تا امروز ارسال کنم گفت باش بعدشم ازش خبری نشد رفت بعد چند روز زنگ زد جالبش اینجاست که تو همین مدت من از لحاظ مالی صفر بودم و به شدت به پول نیاز داشتم و به شدت رو باورام کار میکردم یعنی با تمام وجود باورتون نمیشه چه اتفاقی افتاد طرف جمعه شب بود بهم زنگ زد گفت سلام آقای ارزمانی والا راستینش عروسی دخترم بود و من نتونستم پول واریز کنم ولی الان دارم شام میخورم که راه بیفتم بیام اونجا حالا جالبش اینجاست تو این مدت جز این بنده خدا هیچکس زنگ نزده بود.
و اینکه من خراسان شمالی بجنورد بودم این بنده خدا هم تهران رباط کریم بود گفتم باش آقا من در خدمتم گفت یه آدرس بده گفتم باش
حالا من چه باوری داشتم گفتم این یارو من و گرفته آخ کی از تهران بلند میشه میاد بجنورد بخاطر یه موتور 700 تومنی گفتم حتماً مث دو دفعه قبل سرکارم اصلا بهش فک نکردم گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم ساعت 9:30 بود طرف به من پیام داد آقا یک ساعت دیگه میرسم بجنورد یه آدرس دقیق بهم بده منم آدرس پارک محل سکونتم رو براش فرستادم اصلا حتی یه ذره به اومدنش فک نمیکردم دوستان حتی یک ذره یک ساعت بعد طرف زنگ زد گفت آقا من فلان جام بیا گفتم دقیقا کجای گفت کنار سرویس بهداشتی پارک گفتم باش الان میام خونمون نزدیک پارک بود منم چون باید نون میگرفتم باید میرفتم گفتم یه سر هم به اونجا میزنم رفتم دیدم نیست گفتم کجای گفت پشت پارک رفتم یه نگاه کردم اون مشخصات ماشین رو ندیدم برگشتم تو پارک زنگ زدم گفتم بیا کنار سرویس بهداشتی گفتم من الان رو بروی سرویس بهداشتی تو فلان ماشین نشستیم بیا اونجا رفتم اونجا همچین ماشینی رو ندیدم بیخیال شدم و رفتم اینم بگم که صداش با اونی که قبلا باهاش حرف زدم فرق میکرد دیگه صد در صد گفتم این سرکاریه جالبه آدرس های که میداد کاملا درست بود پیش خودم گفتم خب کاری نداره حتماً از گوگل مپ آدرس ها رو گرفته. بیخیال شدم و رفتم نون گرفتم و رفتم خونه بعدش داشتم میرفتم سره کار دیدم زنگ زد گفت کجای نیومدی گفتم چرا تو راهم بعدش قطع کردم پیش خودم گفتم منم سرکارش بذارم دیگه هم هر چی زنگ زد جواب ندادم چند تا اس هم داد جواب ندادم متن پیاماش هم این بود که آقا هوا گرم من 700 کیلومتر فقط بخاطر شما اومدم چرا اینجوری میکنی چرا جواب نمیدی چرا اینکارو میکنی با شنیدن این حرفا دو دل شدم تا اینکه پسر عموم زنگ زد گفت یه آقایی زنگ زده میگه من الان بجنوردم این چرا جواب نمیده و از این حرفا اینم بگم که چون من از مکانیکی و قطعات سر در نمیاوردم سوالاتی که اون اولا از من پرسید رو گفتم این شماره پسر عمومه زنگ بزن ازش بپرس اون میدونه موتور سالمه یا نه سر همین شمارش رو داشت و بهش زنگ زده بود خب منم دیگه کم کم مطمئن شدم که اومده در حالی که پسر عموم گفت این سره کاریه من باور نمیکنم آخ کدوم آدم عاقل از تهران به خاطر یه موتور آشغال این همه هزینه میکنه میاد اینجا فقط هزینه رفت و برگشتش 700 تومنه که
با خودم گفتم خب راست میگه من جاش بودم نمیومدم این همه راه برا همین برام قابل درک نبود بعدش گفتم خدایا اگه یک اس یا زنگ دیگه زد میرم ببینم هست یا نه اگه نبود دیگه کلا بیخیال میشم چند دقیقه نگذشت دیدم پیام داد جواب دادم دقیقا کجای گفت فلان جا گفتم بیا کنار سرویس بهداشتی چون تابلوتر بود و بهتر میشد همو پیدا کرد آقا باورتون نمیشه این اومد و من دیدمش یه آقای 40_50 ساله میخورد با دو فرزندش اومده بود اون صدا ناشناس مال پسر بزرگش بود آقا کلی حرف زدیم که من اینجوری فک کردم و کلی حرف بعدش زنگ زدم پسر عموم که بیاد مغازه میام اونجا چون تعطیل کرده بود ساعت 15 شده بود رفتیم پسر عموم که مات و مبهوت مونده بود همش میگفت یعنی تو بخاطر این موتور این همه راه آومدی منم اتفاقا همینو پرسیدم گفتم واقعا ارزش داره طرف گفت واقعا بهش نیاز دارم بخاطر همین اومدم بعدش رفتیم 500 برام کارت زد و طبق قرار الباقی هم موند سر ماهای دیگه برام واریز کنه تازه از اونجا هم راهیشون کردم مشهد
یعنی کل این داستان سر موتوری که از نظر پسر عموم حتی به درد آشغالی هم نمیخوره و یک درصد هم باور فروشش رو نداشت که خداوند بزرگ فقط یک مشتری براش پیدا کرد و هدایتش و جالبش اینه که اومد در خونه من منو سوار کرد برد انباری پسر عموم و بعد منو آورد خونه گذاشت تازه پول هم اومد تو حساب پولی که عملا حتی یک درصد هم از به وجود آمدنش ایمان نداشتم و تازه اینم بگم که اگه براش ارسال میکردم چون وسیله نداشتم باید دربست میگرفتم میرفتم انباری از اونجا باز مهر و مومش کنم براش کارتون پیدا کنم قطعا دستامم روغنی میشد و همه اینا ب کنار تازه باز باید یه دربست میگرفتم برای ترمینال که اونجا تحویل بدم به اتوبوس باز خب طبیعتا یه دربست تا خونه که همه این زحمتها رو برام کامل حذف کرد فقط بخاطر اینکه من قبلترش با ایجاد باورهای درست و اشتیاق و ایمان و از همه مهمتر تکرار آن تونستم اینو ایجاد کنم.
بعد خدا از 700 کیلومتر اونورتر یک مشتری برات پیدا میکنه که با پای خودش میاد جنستو ازت میخره و میبره.(اینم اضافه کنم که بعد این داستان کلی اتفاق فوقالعاده پشت سر هم برام افتاد که روز به روز باورهای بیشتری برای خودم میساختم..الان که اینو مینویسم دو هفته قبل این اتفاق برام افتاد یعنی 15 مرداد 97
خیلی طولانی شد
ممنون از استاد عزیزم و همه شما دوستان عزیز امیدوارم که هر روز با باورهای خوبتون این اتفاق ها رو هم تجربه کنید.
“بدرود”
سلام استاد عزیزم، دوتا سوال مهم داشتم که امیدوارم به سوالاتم جواب بدین
سوال اول _ پولدار شدن یه قانون فیزیکیه یا متافیزیکی؟ مثلا ما میخوایم چای درست کنیم، اول نیاز به علم داریم که روش درست کردن چای چطوریه، بعدش باید اقدام کنیم، و اگه اون کار مشخص رو صد نفر با صد تا باور متفاوت هم انجام بدن، باز هم همون چای درست میشه، و نیازی به کنترل ورودی های ذهن نداره، آیا نیستن افرادی که بدون کنترل ورودی های ذهن و فقط با انجام تکنیک های فیزیکی به ثروت برسن؟
سوال دوم _ اگه فردی یه آرزوی خاصی داره که دین باهاش مخالفه، آیا باید کنارش بذاره، یا باور کنه اشکال نداره؟ مثلا یکی فعلا قصد ازدواج نداره و میخواد با یه جنس مخالفی دوست باشه و بیرون بره، خب، دین که صد درصد با این شیوه مخالف هست، این فرد چه باوری باید در خودش ایجاد کنه تا موضوع براش حل بشه؟
ممنون از راهنمایی شما
سلام دوست خوبم. سوال خوبی پرسیدی سپاسگزارم. ما در جهانی قانونمند زندگی میکنیم و نمیتونیم همینطوری برای خودمون فلسفه در مورد قوانین جهان ببافیم یعنی نمیتونیم قوانین جهان رو آنطوری که دوست داریم تصور کنیم.. ما باید قوانین جهان رو آنطوری که هست باور کنیم. قوانین جهان خیلی ساده هستن. اگر من باور کنم از کوه بپرم پایین روی هوا معلق میمونم، میرم میپرم و از کوه میفتم پایین، اینکه من چه باوری دارم در مورد قوانین نتیجه زندگی «من» رو مشخص میکنه، اما قانون ثابت جهان رو که تغییر نمیده!!! منظورم اینه که قانون جاذبه با باور من تغییر نمیکنه این قانون جهانه. ما باید تلاش کنیم قوانین جهان رو درست باور کنیم. قوانین ثابت جهان رو نه قوانین حکومتی و دولتی و .. قوانینی که جهان داره باهاش کار میکنه. اینکه ابراهیم قدرت آتش رو باور نکرد و آتش براش گلستان شد به این معنی نیست که قوانین جهان تغییر کرده نه. باور نکردن «قدرت آتش» در ذهن ابراهیم باعث شده یک ایمان یک احساس خوب در وجودش باشه و ترسی نداشته باشه و اون احساس، اون فرکانس اتفاقاتی رو براش بوجود آورده که از آتش به گلستان هدایت بشه. قوانین که تغییری نکرده. ابراهیم از قوانین استفاده کرده. باورهاش توحیدی بوده و روی قانون فرکانس حساب کرده و گفته من اتفاقات زندگیم رو با فرکانس هام خلق میکنم و این کارو انجام داده. اینکه دقیقا چه اتفاقی افتاده رو نمیدونم، ولی نتیجه ی باور ابراهیم، نتیجه خلق ابراهیم توسط قانون فرکانس اینه که اوضاع ختم به خیر شده براش. سازوکار سیستم خیلی وسیعه.. میتونه بادی بارونی چیزی اومده باشه، اصلا میتونه اتفاقاتی افتاده باشه که هدایت شده باشه به مسیری که گلستان بوده و اون انسان ها ازش دور شدن، یا نه اصلا همه ی رفتار نسبت به ابراهیم تغییر کرده.. خلاصه نمیدونم یک اتفاقی هم جنس با باورهای ابرهیم طبق قانون فرکانس میفته. در مورد چایی هم همینه. باور من قانون گرما و .. رو تغییر نمیده. اون قانونه ثابته. در مورد کنترل ورودی های ذهن، ما باید ببینیم ذهن چطور کار میکنه و نمیتونیم از خودمون فتوا صادر کنیم. باید ببینیم قانونش چی هست. قانون ذهن دقیقا یک چیزی مثل این مثالی هست که میزنم: آیا من میتونم کرم و سوسک مرده و یک مشت خزه و دو تا پاکت آشغال توی یک ظرف بریزم و بزارم روی اجاق و دو تا لیوان آب هم بریزم روش و در رو بزارم و انتظار داشته باشم از این معجون مقوی ای بیرون بیاد که خوردنش به سلامت سیستم بدنم کمک کنه؟! آیا من میتونم چنین انتظاری رو داشته باشم؟ اگر باورهام در مورد قانون درست باشه قاعدتا نباید چنین انتظاری داشته باشم و اگر باورهام در مورد قانون ایراد داره که قانون عوض نمیشه و من نتیجه اعمالم رو میگیرم. طبق قانون به نسبت ورودی ای که به بدنمون میدیم، خروجی متناسب با ورودی رو دریافت می کنیم. واحد ذهنی ما بر اساس ورودی ها برنامه ریزی میشه. چه بخوایم چه نخوایم کار ذهن توجه کردن به ورودی هایی هست که بهش داده میشه. آیا فردی رو سراغ داری که در یک خانواده و فرهنگی بزرگ بشه که «تنها با زبان چینی» صحبت کنن و اون فرد به جای چینی، زبان فارسی یادبگیره و صحبت کنه؟ اون فرد در جامعه ای چینی بزرگ شده، در فرهنگی چینی بزرگ شده. همه چینی صحبت کردن ورودی هایی که به ذهنش داده شده همشون چینی بوده، ارتباطات عصبی که در ذهنش ایجاد شده بر اساس زبان چینی بوده، بنابراین نمیتونیم انتظار داشته باشیم فرد فارسی صحبت کنه که!!! ورودی های ذهن چینی پس خروجی هم ذهن هم متناسب با همون ورودیه. تکرار زبان چینی = شکل گیری ارتباطات کلامی و مفاهیم و باورهای چینی. ذهن ما توسط ورودی هاش برنامه ریزی میشه. خانواده، مذهب، رسانه ها، اینترنت، دوستان، کتاب ها و.. و ذهن هم داره بر اساس باورها فرکانس ها رو میفرسته، واکنش ها و انتظارات، منطق ها و عملکرد ما رو مشخص میکنه پس اگه ورودی های ذهن رو آگاهانه کنترل نکنیم، نیتونیم آگاهانه فرکانس هامون رو کنترل کنیم بنابراین نمیتونیم آگاهانه زندگیمون روبه سمت خواسته هامون خلق کنیم. این قانونی بدون تغییره و جای هیچ صحبتی هم نداره حتی اگر باورش نکنیم. اینکه «ژیائوپینگ» رهبر چین بعد از سرکار اومدنش هر جا که رفت و در هر سخنرانی ای که داشت گفت ثروتمند شدن با شکوه است یک ورودی و فرهنگ بود که در چین شروع به ساخته شدن شد و نتیجه این تفکر در بین اونهایی که این باور درشون ایجاد شد یا وجود داشته چینی های ثروتمند فعلی هستن. پس ما نمیتونیم فرکانس رو دور بزنیم. ما نمیتونیم ورودی بد بدیم، توجه بد داشته باشیم، نگاه بدی به موضوع ثروت و فراوانی و … داشته باشیم اما انتظار هدایت به سمت ثروتمند شدن داشته باشیم! اینها در تضاده با خواسته های ما. ما برای رسیدن به خواسته هامون باید فرکانس هم جهت با خواسته رو ارسال کنیم و برای ارسال فرکانس هم جهت با خواسته باید ورودی های ذهن رو کنترل کنیم چون اتفاقات آینده زندگی ما داره بوسیله ی ورودی های ذهن ساخته میشه. بوسیله تکرار توجه. من از عدم کنترل ورودی های ذهن آسیب دیدم. نتیجه عدم کنترل ورودی های ذهنم باعث شد که الان کنترل ذهن برام سخت تر بشه چون اجازه دادم آشغال وارد ذهنم بشه و ریشه بدوونه و سفت بشه و حالا باید تلاش آگاهانه انجام بدم تا بتونم احساسم رو خوب نگه دارم و ارتباط اون باورهایی که در ذهنم وجود داره با اتفاقات زندگیم، با موضوعات مختلف رو پیدا کنم و اصلاحشون کنم تا بتونم به سمت خواسته هام حرکت کنم. امروز یک موضوعی رو متوجه شدم که کشفش حیرت زدم کرده، یک ارتباطی در ذهن من بین «انسان خوب بودن» و «رضایت دیگران» وجود داره و خدا میدونه که چقدر آگاه شدن از این ترمز و پیدا کردن راه حل اساسی براش میتونه تو زندگیم تاثیر بزاره. به خاطر این تجاربی که در طول مسیر داشتم از خدای بزرگوار ممنونم و سپاسگزارم که مجدد من رو به مسیر خوشبختی هدایت کرده و از خودش میخوام که من رو در مسیر حفظ کنه و بر ایمانم افزون کنه که بتونم در راه کسانی که به آنها نعمت داده شده همواره حرکت کنم.
سلام به استاد عزیزم وتمام دوستان عباسمنشی…..که بقدری این روزا حالم خوبه که حد نداره …..دستاورد من از دیدن فایلهای استاد و خواندن کامنت های دوستان آرامشی ست که نهایت نداره…..هر لحظه و هر دقیقه رو با یاد خدا میگذرونم…..اینقد به خدا نزدیک شدم وحس خوبی پیدا کردم که گاهی مشکلات مالیم رو فراموش میکنم البته هنوز خیلی باید رو خودم کار کنم….وقتی کامنت های موفقیت دوستانم رو میخونم پیش خودم میگم بیخود نیست اینقد استاد نزد خدا محبوبه…..چون این همه نتیجه عالی،این همه خدا شناسی و به خدا نزدیک شدن که بواسطه استاد به آن دست پیدا کردیم فکر کنم در دنیا بینطیره…..و الحق که استاد به خوبی رسالتش رو به انجام میرسونه…..بسیار سپاسگزارخداوندم که استاد رو سر راهم قرار داد…..از خانوم لیلا شبخیز بسیار متشکرم بافایل بسیار زیبای که منو تحت تاثیر قرار داد و موفقیت های ایشان رو الخصوص سلامتی شان را تبریک میگم…از آقای عطا روشن با فایل پر انگیزه و عالی که پر از حس قشنگ بود تشکر میکنم و صورت پر از خنده شون همش جلو چشممه……از نوشین و نسیم عزیز دخترای گلم تشکر میکنم و خوشحالم که بسیار موفق هستن و از خانم رها،خانم مریم ودیکر دوستان که تمامیشان فایلهای زیبای ظبط کرده بودن و دوستان دیگری که ممکنه فراموش کرده باشم تشکر میکنم…..خوشحالم که از استاد عزیزم و بچه ها درسهای زیادی یاد میگیرم…..در پناه خدا باشید …..دوستتون دارم
با سلام و سپاس از استاد عباس منش وهمه خانواده عباسمنشی
خدارو شکر که عوضوه گروه تحقیقاتی عباس منش هستم از دیدن چهرههای دوستان وشنیدن موفقیت اونها بسیار بسیار خوشحال می شوم?????
سلام دوباره خدمت استاد و تمام دوستان عزیز
امروز حس و حال فوق العاده ایی دارم و خواستم اون رو با شما به اشتراک بزارم به این دلیل که تونستم دوره های روانشناسی ثروت 1 و دوره عزت نفس رو تهیه کنم. اولین دوره ایی که از سایت تهیه کردم راهنمای عملی دستیابی به رویاها بود و هنگامی که میخواستم اون رو تهیه کنم ته دلم تردید داشتم و نجواهای ذهنم کمی اذیتم میکردند اما وقتی استفاده کردم و نتایجش رو در زندگیم دیدم به ارزش واقعی محصولات استاد پی بردم. ارامشی که در زندگیم دارم، اتفاقات خوبی که برام رخ میده، سلامتیم و مهمتر از همه احساس خوب و حس سپاسگزاری با هیچ بهایی قابل خریدن نیستند..از خدا و استاد عزیزم سپاسگزارم که چنین آگاهی هایی رو به من داد. الان که میخواستم دوره ها رو بخرم احساس شور و شوق زیادی داشتم و اصلا نجواهای ذهنم رو نشنیدم چون اونا هم باور کردن چندین برابر بهایی که پرداخت کردم وارد زندگیم خواهد شد
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و موفق باشید
سلام دوستان و آقای رضا عطا روشن
از اول دیدن کلیپ شما همش خنده روی لبام بود تا آخرش و خیلی لذت برم و بخصوص اون گلچینی که از استاد شما درست کرده بودید و چقدر زیبا و دقیق درست کرده بودید و از صبح تا الان اینقدر گوش کردم و اشک ریختم که حسابش از دستم خارج شده.
حقیقتا عجب خدایی دارم و درست گفتند قدیمی ها: با خدا باش و پادشاهی کن
الحمدلله رب العلمین
الحمدلله رب العلمین
الحمدلله رب العلمین
از تک تک دوستان و شاگردان استاد عباس منش بخاطر همه کامنتهاشون سپاسگزارم
همیشه عزتمند و سربلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم.
خانوم نوشین و نسیم حقیقت به شدت از دیدن فایل تصویریتون خوشحال شدم .آفرین به اعتماد به نفستون.با این که باد پوزیشن شما هی رو خراب میکرد مثل خود استاد آزاد و رها و بی تفاوت کارتونو انجام میدادین و با عشق صخبت میکردین. چقدر لذت بردم از اعتماد به نفستون و موفقیتهاتون و فضایی که برای فیلم گرفتن انتخاب کرده بودین.ببین استاد شاگرداتون ازتون یاد میگیرن چه طوری و راحت صحبت کنند.
خانوم لیلا شب خیز عزیز چقدر خوشحال شدم که روی ماه شما عضو فعال سایت رو دیدم.چه قدر تاثیر گذار و صادقانه بود.هزار آفرین وتبریک برای خوشبختی که الان دارید.
خانوم ستاره بنی نجاریان عزیزم نمیدونید آرامش شما چه حس خوبی بهم میداد و بابت تموم موفقیتهاتون بهتون تبریک میگم و درس یاد گرفتم.
خانوم رها و هدیه و مریم عزیزم و عای آقا و حسین و اقا و آقا میلاد گرامی و تموم دوستانی که اسمشون رو فراموش کردم بگم نمیدونید چقدر تاثیر گذار بودید با فرستادن نتایجتون به صورت تصویری.
استاد بارها و بارها ممنونم ازتون.
این ایدتون خیلی جذابه.ما رو بیشتر تشویق میکنه.
وقتی بچه ها به صورت زنده میان و از نتایجشون میگن باور ما خیلی قوی تر میشه.
آخه میدونید استاد فاصله فرکانسی الان شما از لحاظ نتایج با خیلی از ماها هنوز خیلی زیاده.
با این که دیدن نتایجتون به صورت تصویری بهمون انگیزه بالا میده ولی دیدن نتایج دوستامون که با ما شروع کردن و خیلی زود به یه جاهایی رسیدن که به نظر دست یافتنی تر میاد ما رو تشویق میکنه که پس اگه الان اینا تونستن ما هم میتونیم و تا رسیدن به نتایج شما و حتی بزرگتر از شما تو ذهنمون هدف رو دور از دسترس نمی بینیم.مثلا ذهن خود من باور کرده که مثل این دوستان اگه متعهد بشم زود به این نتایج مشابه اونا میرسم و بعد تا رسیدن به نتایج استاد پیش میرم و بعدش بزرگتر از استاد.
انگار هدفمون پارت بندی میشه و قابل باور و دست یافتنی و نا امید نمیشیم.
به قول شما دیگه نمیگیم اون آقای عباس منش بوده و با همه فرق داشته که تونسته، بلکه میگیم ببین ببین اینم تونسته.این که داره از استاد پیروی میکنه.و خود استاد نیست که ذهنمون گیر بده که استاد خودش رسیده بهش شماها فرق میکنین.
یعنی نتایج کوچیک تر از نتایج شما رو که بچه ها به دست آوردن و مثل حودتون با عشق و صادقانه میگن ما رو بیشتر تشویق میکنه که پس ما هم میتونیم.
چون ما شما رو الان تو وضعیت ماشالله هزار ماشالله فراتر از رویاهای خودمون میبینیم و ذهن بعضی وقتها با باور های محدود میگه اون یه استاد استثنایی هستش و تو خیلی راه داری تا به اون برسی.
استاد اگه میشه همه ویدئوهایی که براتون میاد رو برامون بفرستین.
اگه بدونین چه تاثیری روی ما میذاره ؟
من که از اون روز ایمانم صدها برابر قوی تر شده.
دوستان از همتون ممنونم به خاطر کامنتهای عالیتون مخصوصا اونایی که توش از داستانهای موفقیتتون میگید خیلی تاثیر گذاره.
و به خاطر این که نتایجتون رو به اشتراک میذارید.
استاد هممون عاشقانه دوست داریم.
شما بی نظیرید.
به خاطر این که راه رو برامون هموار کردید سپاسگذاریم.
سلام
وقتی در زندگی چیزی را درک میکنی اون درک کردنت رو نمیتونی با زبان و کلمات بیان کنی !!!!!!!!!!!!! من سه سال پیش به یه چیزهایی برای شناخت خودم و خدای خودم رسیده بودم اما امروز درکش کردم بعد از سه سال .
خدایا شکرت عباس منش شکرت تمام افراد توی سایت صمیمانه شما را شاکرم