مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده» - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)

860 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1000 روز

    به نام تنها یارم

    سلام به استاد عزیزم وخانوم شایسته جاانم

    ودوستان این سایت نورانی

    من تاگام سوم بیشتر پیش نرفتم استاد ودیگه به نظرم تومدارش نبودم که گوش بدم ویه بیماری سخت بهش برخورد کردم وچن روزه که درگیرشم اصلا نتونستم گام بعدی روگوش بدم

    ولی نمیخوام گله کنم میخوام بگم خدایا شکرت که این اتفاق برام افتاد که من قدر سلامتیمو بدونم یادم باشه چه نعمت بزرگی دراختیارم گذاشتی بچه ها فقط همین سلامتی که ماداریم میلیلااااااااردها میارزه وباید براش شکر کرد

    من باتوجه کردن به بیماری که پسرم گرفته بود خودمم دچارش شدم وهییییییییچ چیییییز بدون دعوت ماوارد زندگیمون نمیشه

    خدافقط برای ما بهترین هارومیخواد

    ولی استاد عزیزم سعی میکنم تاجایی که میتونم به سایت سر بزنم وکامنت بخونم سفر به دور امریکا رو کم ولی میبینم

    انشالله قصد دارم این پروژه رو تاآخر برم

    توکل به خدای مهربونم

    دوستون دارم یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    کبری محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    به نام خداوندبخشنده مهربان

    سلام به همگی…

    مابایدهمیشه افکارمناسب وورودی های مناسب ومثبت (توجه) به ذهنمان بدهیم.

    من کامنت دوستان رانخواندم وفقط به امیدالله میخوام درک خودم رابنویسم.

    یکی ازباورهای مااینکه ثروتمندان ازراه نادرست به ثروت رسیدند،که این باورازجایی به ذهن من میادکه اول ثروتمندشدن سخت ترین کاردنیاست وبه نوعی راحت پول ساختن غیرممکنه دوم اینکه باشرایطی بزرگ شدم که عکسش راتوزندگیم دیدم وبایدبه ذهنم الگونشون بدم ومیام اینطوری به خودم میگم که

    اگه ثروت وپول زیادتوزندگیم نیس چون باورام درموردپول وثروت درست نیس واین باورکه ثروت بیشترازاکسیژن مارااحاطه کرده است.

    بی نهایت ثروت درجهان وجوددارد.

    من باورم درموردمن هرچقدرثروتمندبشوم نزدخدامحبوب ترمیشوم من واقعاتواین موردبه قول استادپاشنه اشیلمه ومیخوام باورهاودرکم رااینجابنویسم واصلاهم نمیدانم درست هستندیانه ولی برای تمرین برای یادگیری خودم هم اینجامینویسم،من خودم فک میکنم بااینکه ازلحاظ مالی به نسبت دوستانی که نتیجه گرفتندنیس ومن درحدباورهای خودم هست فکرمیکردم نزدخدا محبوبم پس میام اینطوری

    میگم،تواصلاپول وثروت راباورنداری که بایدبه صورت طبیعی درزندگیت باشد.باورهام درموردخداوندایرادداره خداوندمنبع ثروت خداوندمنبع رشده وبایدخیلی روی این باورهام کارکنم چون باورهام اگه درست بشه کمترتقلاوبه نوعی تلاش میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Ms Mohadese گفته:
    مدت عضویت: 2507 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده عزیز سایت

    به نام خدا

    نکات مهم گام نهم

    قانون کلی جهان این است که ما اتفاقات جهان را با افکارمان ایجاد می کنیم و با ورودی های ذهنمان باور می سازیم و با باورهایمان زندگیمان را خلق می کنیم .

    در بحث ثروت ما باید بمباران ورودی های ثروت کنیم تا در مدار ثروت قرار بگیریم و ثروت بسیاری جذب و خلق کنیم .

    مثل علف های هرز که هر لحظه نیاز به بهبود و هرس دارد باورهای مخرب ما هم هر لحظه نیاز به بهتر شدن دارد و‌باید ورودی های ذهنمان را کنترل کنیم.

    نجوا‌های شیطان همیشه هست و هدایت های خداوند نیز هست خداوند کلام خود را بالا می برد و جهان بر پایه خیر است .

    نتایج ما وقتی عوض می شود که باورهای ما به صورت بنیادی تغییر کند.

    افرادی که ذهن فقیر دارن بر این باورند که افراد ثروتمند از راه نادرست به ثروت رسیدند که باور درست جایگزین آن این است که ثروتمندان از راه درست به ثروت رسیده اند .

    باور مخرب بعدی پارتی داشتن و شرک و حساب کردن روی دیگری است .

    ذهن در شروع کار مقاومت می کند اما باید تکرار و تکرار کنیم تا باور کنیم و برایمان بدیهی شود به مقداری که ذهن مقاومتش کمتر می شود برایمان باور پذیر تر است .

    تنها راه تغییر باورها ،دادن ورودی های جدید مثبت به ذهنمان است .

    ورودی های مثبت را تا جایی که می توانیم تکرار و تکرار کنیم اصل را تکرار کنیم ورودی های مثبت را تکرار کنیم دلیل تکرار ها اصل قرآن است .

    مثال زدن و الگو آوردن و تایید کردن و روش های منطقی کردن برای ذهن را هر روز باید به کار بگیریم و مثل غذا خوردن هر روزه باید ورودی های ذهن را هم به ذهنمان بدهیم .

    باید روی باورهای خوبمان کار کنیم تا جایی که ممکنه

    ورودی هایمان را آگاهانه کنترل و از ناخواسته ها اعراض کنیم .

    وقتی روی خودمان کار می کنیم نشانه روی خودمان کار کردن نتیجه است .

    به محض اینکه بخواهیم هدایت شویم خداوند مارا هدایت می کند و در مسیر کمکمان می کند .

    بیشتر دنبال درک مطلب و تبدیل آن به باور و عمقی باور کردن باشیم و پاشنه آشیل هایمان را بهتر کنیم چراکه پاشنه آشیل هایمان اصل مطلب هستند که با تغییر آنها نتایجمان تغییر می‌کند .

    وقتی باورهایمان زندگیمان را تغییر می دهند چرا روی باورهایمان کار نکنیم که زندگیمان بهتر شود !؟

    مهم استمرار و‌تمرکز و تکراره مهم ادامه دادن است تسلیم نشویم و ادامه دهیم چون ارزشش را دارد که تمام جوانب زندگیمان را بهتر کند از شرایط تا آدم‌های اطرافمان باید ادامه دهیم تا نتایجمان بزرگ‌تر شود .

    تمرین گام نهم

    برای کنترل ورودی های ذهن اول باید موقعی که به ناخواسته برخورد می کنیم اعراض کنیم و توجه نکنیم و سریع توجه‌مان را از قسمت منفی به مثبت تغییر دهیم .

    سعی کنیم در طول روز فایل های دوره های استاد و در سایت فایل گوش‌کنیم برای من گوش دادن فایل ها جزو جدا نشدنی روتین زندگی هست که توجه منو به خواسته های من هدایت می کنه و هم چنین بیشتر فکر کنم راجع به فایل ها و سریع ازشون نگذرم .

    در پناه حق باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    نیروانا برادران گفته:
    مدت عضویت: 798 روز

    ای وای بر من

    بعد از این همه سال ، اولین باره من متوجه شدم که وجود داره موضوعی که استاد درموردش میگن و من قبولش ندارم یا مقاومت ذهنی دارم …

    وااااااای خدای من

    من هر بار این رو از استاد میشنیدم که هر جایی از صحبت های من ذهنت مقاومت داره اتفاقا همونجا جایی هست که باید روش کار کنی و تغییرش بدی و اگه تغییرش بدی نتایج بزرگ رخ میدن . من با خودم فکر میکردم که من که همه ی حرفهای استاد رو قبول دارم و مطمئنم و ایمان دارم درسته و به قلبم میشینه پس این جمله واسه من نیست . یا این جمله رو استاد با بقیه داره صحبت میکنه نه با من … ولی همین الان همین چند لحظه پیش که این فایل رو میشنیدم مو به تن من سیخ شد که فهمیدم این حرف دقیقاااااااا با خود منه . من جایی از ذهنم مقاومت میکرد در برابر اینکه نباید فایل های آموزشی رو از جاهای دیگه گوش بدیم و استاد راضی نیستن . اما من توی این 4 سال این کار رو کردم و خیلی از آموزش ها رو از کانال های تلگرام یا جاهای دیگه میشنیدم و زیاد دنبال فایل های رایگان استاد و سایت نبودم و بارها به خودم میگفتم خب این که‌ مشکلی نداره ، حالا استاد اینجوری گفتن که کسی سو استفاده نکنه ولی من که سو استفاده نمیکنم من هروقت به نتیجه برسم دوره ها رو میخرم . به نتیجه های خوبی هم میرسیدم از لحاظ مالی خیلی زمان ها پول داشتم اما فقط یک دوره رو تهیه کردم و باز هم نتایجم پایدار نبود و خیلی جاها میگفتم خدایا مشکل کجاست ؟ چرا یه وقتایی همه چیز خوبه و معجزه وار پیش میره ولی یهو خرابی به بار میاد ؟

    من دنبال نتایج بزرگی که الان استاد توی این فایل بهش اشاره کردن بودم ولی به قول استاد نتایج کوچیک پدیدار میشد هرچند من انقدر این رو تمرین کردم که برای کوچیکترین نتایج هم جشن و شکرگزاری زیادی برپا میکردم برای خودم و عین یه بچه ذوق و شوق میکردم اما نتایج بزرگ برای من یعنی اینکه من‌ باید الان توی حرفه ای که عاشقشم پیشرفت کرده باشم از این بابت که حداقل یک نمایشگاه درست و حسابی برای نقاشی هام برگزار کرده باشم اما هنوز اتفاق نیفتاده . من پر از ایده و امید و عشق و انرژی و انگیزه ام ولی پام روی بزرگترین ترمز بود .

    از اول فروردین 1404 یعنی همین 13 روز پیش خداوند هدایتم کرد به استفاده از آموزش ها و فایل های رایگان استاد در یوتیوب و بعد اومدم توی سایت و گفتم یه چرخی بزنم ببینم چه چیزی پیدا میکنم به جز دوره ها و سفر به دور امریکا و … و متوجه شدم اینجا بهشت بود و من خبر نداشتم . با همین فایل های رایگان من باید فرکانسم رو بالا میاوردم تا الان تا برسم به هم فرکانسی و هم مداری با استفاده از آموزش های دوره . اما من میخواستم قانون تکامل رو دور بزنم و خب کیه که بتونه قوانین ثابت خداوند رو دور بزنه ؟

    وای خدای قشنگم ممنونم که وقتی در گمراهی ازت میخواستم که‌ منو به مسیر درست هدایت کنی صدامو شنیدی و هدایتم کردی . مقاومت ذهنیم اجازه نمیداد که ببینم مسیر درست چیه و توهم این رو بهم داده بود که کارم درسته و در مسیرم . اما خداوند منو به مسیر درست هدایت کرد . من 13 روزه که به مسیر درست برگشتم و این مدت که قلبم بهم گفت همه ی دوره ها رو حذف کن و فقط با سایت و با فایل های رایگان پیش برو و من انجامش دادم امشب با شنیدن این جمله که همونجا که مقاومت داری و میگی قبول ندارم ، همونجایی هست که اگه روش کار کنی نتایج بزرگ پدیدار میشه یک زنگ توی سر من به صدا در اومد که «از خواب بیدار شووووو ، این همون چیزیه که سالهاست توش گیر افتاده بودی و دو هفته هست از این تله رها شدی پس شک نکن که داری کار درست رو انجام میدی و به مسیر درست هدایت شدی » مو به تنم سیخ شد و نفسم حبس شد ، دقیقا هروقت یک آگاهی جدیدی به وجودم میشینه این حس رو تجربه میکنم و این یکی از ناب ترین لحظه های زندگیم هست ، ناب ترین احساسی که دارم وقتیه که یه چیزی رو میفهممش ، با تمام وجودم دریافتش میکنم و البته با توجه به درجه ی فرکانسیم ، خیلی وقتها واسم پیش میاد که یک جمله به مرور هی بیشتر برام جا میفته و درکش عمیق تر میشه .

    انقد هیجان زده م که نمیدونم چی نوشتم فقط خواستم بنویسم که چقدر توی این مدت شنیدن این جمله که: «اون جاهایی که با من موافق نیستی یا ذهنت مقاومت داره با حرفهای من ، همونجا باید روش کار بشه و پاشنه ی آشیلت هست » برای من حتی این قضاوت رو میاورد که من که با همه حرفای استاد موافقم ، چقدر کارشون سخته اونایی که موافق نیستن یا یه همچین چیزی مثل اون نگاه بالا به پایینی… چقدر مخفی بود چقدر نادیدنی بود چقدر پنهان و چقدر با من یکی بود انقدر در من بود که نمیدیدمش و خدایا شکرت که همین چند دقیقه قبلش توی یه کامنت دیگه در سایت نوشته بودم خدایا به من قدرت عمل به آگاهی ها رو بده و به من چشمی بده که ببینم حضورت رو و به محض خواستن نشانه های اجابت اومد … خدایا عاااااااشقتم

    استادددددد ممنووووونم که انقد خوب حرف میزنید

    شکر وجودتون خانم شایسته ی مهربانم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 538 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره

    به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه

    به نام خدایی که ثروت و پول دست اونه

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد عباس منش بزرگوار

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم مریم شایسته بزرگوار

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت عباس منش

    خدارا سپاسگذارم بابت اینکه امشب فرصتی فراهم شد و بهم داده شد که بیام اینجا رد پا از خودم بجا بزارم

    مدتی هست که دارم تغیر میکنم دارم زندگیم رو تغیر میدم و تلاش میکنم تا میتونم مثل قبل زندگی نکنم

    آدمی که من قبلاً بودم این بود که همش تو خونه بودم و نه تو جامعه نه بیرون و هیچی فقط تو فکرهای پوچ و بیهوده خودم رو اسیر کرده بودم و یه جورایی الان که رفتم سر کار دارم متوجه میشم که من اگر طبق روال قبلم زندگی میکردم و امسال هم مثل سال قبل بودم حتما نابود میشدم

    من کم کم داشتم به مرز دیووونگی می‌رسیدم توهمات ذهنی افکارات مختلف و رنج و رنج و رنج

    اما من تصمیم گرفتم پارسال اخرای برج یازده بود که دیگه دور خوانوادم و افراد منفی خط بکشم تصمیم دومم این بود که دیگه به این مجلسهای مزخرف روضه خوانی نرم و هفدهم برج یک سید مجید صاحب کارم که بسیار انسان ارزشمندی هست و یکی از دستان خداوند میبینمش که داره بهم خدمت می‌کنه و گفت میای سر کار گفتم بله گفت پاشو بیا ساعت 9صبح بود که شروع کردم با جسارت و البته اهرم رنج و لذت عجیبی تو ذهنم ساخته بودم که برم سر کار و من اون روز رفتم سر کار و امروز برج دو هست و همچنان دارم ادامه میدم

    تازه دارم متوجه میشم من تغیر کردم یا نه

    تو خیلی از چیزا که فکر میکردم عالیم الان دارم بهش میرسم که نه من هنوز اون تغیر بنیادینی که باید میکردم نکردم

    مثلاً همین امشب بود که مشتری اومد برا نان و من به کلش نگاه کردم و دیدم مو کاشته و حس خیلی وحشتناکی بهم دست داد و اومدم خونه و اون حس همچنان با من هست حالا اینو اگر به کسی بگم میگه وحشت و چندش و اینا ندارن خوب طرف رفته مو کاشته چیز عجیبی نیست شاید برای عموم جامعه این چیز عجیبی نباشه ولی برا من و ذهنم هست

    منی که صبح تا شب تو خونه بودم

    منی که صبح تا شب فقط فایل گوش میدادم و به ترسام نرفتم غلبه کنم

    منی که صبح تا شب بندگی شیطان میکردم

    منی که صبح تا شب تسلیم مشکلات بودم

    منی که صبح تا شب تسلیم ذهنم بودم

    خیلی برام سخته خیلی می‌دونم باید خودم رو درک کنم واقعا برا منی که تو جامعه نبودم و یه مدت ازش دور بودم خیلی سخته که الان از خودم بخوام تو جامعه هیچ ایرادی نداشته باشم

    این ذهن من عادت کرده تو خونه باشه و حال و هوای خونه رو بیشتر دوست داره تا بیرون و صدای ماشین و آدما

    خیلی وقتا عصبانی میشم از درون وقتی که میبینم آدما تو خیابون هستن

    به خودم میگم اینا حیف خودشون نمیاد که اومدن تو خیابون چرا نمی‌رن

    تو خونه

    بعضی وقتا گریم میگیره اینکه باید ادامه بدم و تو جامعه باشم و بیام سر کار و دیگه نمیتونم برم تو خونه مثل قبل زندگی کنم چون من واقعا یک سال و خورده ای تو خونه بودم و برام سخته که برم تو جامعه

    تغیر برای ذهن من واقعا سخته و من درکش میکنم

    بعضی وقتا خودم و میبازم و مثل دیروز به صاحب کارم گفتم من به دلایلی دیگه نمیخوام بیام سر کار و چون برای من سخته که بپذیرم آقا آدم باید تو جامعه باشه نه همش تو خونه

    آقا سید مرد خوبیه همکارم منظورمه من چون همش تو خونه بودم ناشی هستم نمی‌دونم واقعا باید چیکار کنم نمی‌دونم

    بعضی وقتا از دیدن آدما حالم خوب میشه و بعضی وقتا نه

    بعضی وقتا دلم تنگه خونه میشه و بعدش به خودم میگم آیا تو میخوای واقعا برگردی مثل روال قبلت زندگی کنی تا کی میخوای به فایلای استاد عباس منش گوش بدی و عمل نکنی

    ولی اون ایمان اون استمرار در مسیر اون هدایت اون نوری که منو داره به سمت خودش میکشونه هر روز هست و من صبح میرم مغازه تا ظهر و بعد از ظهر میرم تا شب و دارم ادامه میدم

    الان که دارم این کامنت رو می‌نویسم واقعا کنترل ذهن برام سخت شده وقتی که یادم میاد اون کله مردی که مو کاشته بود حالم بهم میخوره اینا داره چی به من میگه میگه ببین جامعه و مردم تو ندیدیشون و برات یه جورایی خیلی چیزا عجیب غریب شده

    خدایا تو میدونی و تو میتونی که کمکم کنی من هیچی نمیدونم خودمو به تو میسپارم

    خدایا از دست نجواهای شیطان خسته شدم کمکم کن

    خدایا من می‌خوام تغیر کنم و واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم تو خودت هدایتم کن

    استاد جان در کامنت بعدیم نوشته بودم که یه حسی دارم که اسمش گذاشتم عسل آقا

    من فقط اون ارومم می‌کنه اونقدر نازه که من وقتی اسمشو میارم کل بدنم آرامش میگیره مثل الان که احساس آرامش کردم

    اون حس من مثل بچه ای هست که پاک و منزه هست دقیق اون حس رو دارم

    وقتی که از اون حالت احساسی عسل آقا خارج میشم واقعا برام جهنم میشه همه چی

    الآنم دارم سعی میکنم به حرفاش بیارم که دست این ذهن چموش خلاص بشم

    وقتی که اون صحبت می‌کنه من واقعا احساس میکنم نجواها خاموش میشه و کل بدنم آرامش و احساس خوب میگیره

    میگم که حس بسیار بسیار لذت بخشی هست

    ومن چون زیاد تو این حس بچگانه بودم به کوچک ترین صدایی که قبلا خیلی بیشتر بوده اینه که میترسم مثل بچها که دل خیلی کوچیکی دارن و منم همون جور

    احساس میکنم خدا خیلی هوای عسل آقا رو داره من اصلا وقتی با اون حس یکی شدم درا باز شد و رفتم سر کار

    الان دارم متوجه میشم استاد

    سر کار هم که هستم بوسه به دستم میزنم و می‌زارم رو صورتم و تازش میکنم

    هر چی دلم بخواد خدا بهم میده امشب میخواستم زود تر بیام خدا ردیف کرد برام

    مثل بچها بچها چجوری از خدا می‌خوام منم شدم همین

    ولی این عسل آقای ما باوراش کوچیکم درست عین بچها

    اگر به یاری خدا بتونم تو این احساس پاک خودم رو نگه دارم و باورهای قوی برای خودم بسازم احساس میکنم زندگی برام بهشت میشه

    من احساس میکنم هیچ گناهی ندارم وقتی کن با احساس عسل آقا زندگی میکنم

    پاک و پاک هستم

    خیلی دلم میخواد بیشتر از اون احساسم براتون بنویسم استاد

    به قول سعیده شهریاری اینجا محفل نامحرما نیس این حرفا رو جامعه امروز مسخره می‌دونه

    هر کسی هم استاد از زمانی که من با این حس بچگانه دارم زندگی میکنم هر کسی هم به هر دلیلی خواسته بهم بدی کنه به خودش سریع برگشته و یه جورایی متوجه میشم خدا خیلی هوامو داره و از من مراقبت می‌کنه

    در رابطه با اینکه دارم میرم سر کار اینجور هست که ذهنم هر روز بهم پیغام میده که مریم سر کار و بهونهای مختلف میاره برام ولی من دارم ادامه میدم و واقعا هم نمی‌دونم کارم درسته یا نه ولی ادامه میدم

    امشب خونه بابام می‌خواستن روضه بخونن و زن بابام اسرار میکرد که بیا بخون ولی من بهش گفتم من نمیام

    آن شائلله میام و از اون حس عسل آقا براتون می‌نویسم و خیلی خوشحالم که میتونم اینجا حرفایی رو بنویسم که جامعه امروز مسخره میدونن ولی اینجا درک میکنم من چی میگم

    خدایا سپاسگذارم که قدرت تو داری و الآنم زن بابام اومد گفت بیا روضه بخون و من گفتم کاری دارم و اومدم کامنت بنویسم و اون یه جورایی احساس کردم که تهدید زبانی کرد و من الان به تو اعلام میکنم خدایا قدرت تو داری و هیچ کسی کوچک ترین ضربه ای به من نمیتونه بزنه تا زمانی که دو هوای منو داری

    نمیخوام برم دیگه روضه بخونم نمیتونم تحمل کنم این حجم از غفلت رو دیگه چیکار کنم

    نمیخوام تو جمع کسانی برم که تو درو دیوار هستن

    به قول استاد عباس منش تنها زندگی میکنم ولی با کسانی که یکی از چیزایی که میشه دید ازشون مشرک هستن نمیخوام باشم

    و وقتی خداوند این عمل کرد منو دید بخدا از زمانی که تصمیم گرفتم که دیگه با اونا نباشم و مجلسهای روضه خوانی رو قطع کردم بخدا همین نعمتی که دارم اون احساس خوب اون عسل آقا خدا بهم داد اون بود قبلا ولی من توجهی بهش نداشتم و همیشه باهاش بد برخورد میکردم ولی دیگه نمی‌رم تو جمع آدمای سمی که حالم رو ازم بگیرن که باعث بشه باهاش بد برخورد کنم و خیلی وقتها هم شیطان می‌خواسته که بین من و اون حس درونم عسل آقا تفرقه بندازه و گاهی اوقات گول نجواها رو خوردم و کار خودشو کرده و می‌دونم که شیطان چشم دیدن این صلح بین من و عسل آقا رو نداره و من باید تو حساب باشم

    دوست دارم عسل آقا دوست دارم عزیزم

    خدا را سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم

    استاد جان و بچهای سایت براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    استاد عاشقتم دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 538 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیک تره

    به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه

    به نام خدایی که ثروت و پول دست اونه

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد عباس منش بزرگوار

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم شایسته بزرگوار

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت استاد عباس منش

    من چند سال پیش که تو اوج اغتشاشات و اینا بود رفته بودم تو یوتویوب و این برنامهای مزخرف رو دنبال میکردم و صبح تا شب می‌دیدم که ملت چجوری تو در و دیوارن و دارن به قول خودشون مملکت رو تغیر میدن و پسر شاه و برمیگردوننو خلاصه همه چی گل و بل بل میشه

    منم چون این ورودیها به ذهنم میدادم ذهن واکنشهای سمی نشون میداد و من چون دلم نمی‌خواست که وارد این اغتشاشات بشم و چون میترسیدم که خدایی نکرده اگه برم دله اشغالی و این کارایی که اینا میکنن من بکنم تو زندانم میکنن صبح تا شب با خودم حرف میزدم و پشت آقای خامنه ای و اینا می‌گرفتم و حسابی رفته بودم تو توهم و هر شب میرفتم پارک شهر سر قبر شهیدان گمنام و حس میکردم که آقای خامنه ای و اون کله گندها دارن منو میبینن و رو من حساب کردن که آقا این فرد می‌تونه این کشور رو نجات بده و این همون سلیمانی هست که قراره اغتشاشات رو بخوابونه آقا ما تو توهم و شیطان هم کاسبیی راه انداخته بود که نگم براتون

    خداییش آدم هم که بره تو توهم چیزایی رو تجربه می‌کنه که اونجوری که فکر می‌کنه هست

    هنوزم که هنوزه من تو توهمات گذشته یه خورده هستم

    مثلاً من هر موقع تو خونم حرف میزنم فکرها میاد میگه بگو و اینجور هم بگو که اون آدما حالا یا خوانوادت یا حالا که رفتم سر کار که بیشتر برمیگرده به صاحب کارم این فکرها چون زیاد اومده الآنم میگه بگو که صاحب کارت داره می‌فهمه و بگو و اینجورم بگو که اگر فهمید صبح بدونه باید چجوری باهات برخورد کنه و یه جورایی رحمت کنه که یه وقتی نندازدت بیرون خخخ شرررررررک

    بخدا اینا رو دارم می‌نویسم که بخونید که آدم وقتی که وارد این شبکهای اجتماعی میشه چقدددددر به خودش ضربه میزند

    من هنوز دارم توعون اون روزایی رو میدم که وارد سیاست شده بودم و بحث میکردم و بخدا به قول استاد خواب راحت نداشتم

    یادمه چند سال پیش من میرفتم مغازه نانوایی رفیقم که دیگه من باهاش قطع رابطه کردم ایشون خدای سیاست بودن و من میرفتم پیشش کار میکردم و رفته بودم تو توهم از بس این شبکهای اجتماعی رو من تاثیر گذاشته بود که من تو قسمت چونه گیری بودم یادمه یه شب سه تا گونی و نصفی خمیر چونه گرفتم و اونقدر درگیر ذهن بودم که خستگی حالیم نبود خلاصه یه شب ما تو توهم بودیم یه حرفی رو زدیم و این رو گفتیم این جمله گفتم ننه داره مبلرزه و تو ذهنم منظور پاتیلی که توش خمیر درست میکنند بود خلاصه صبح رفتیم نانوایی و بچها گفتن ترکیه زلزله اومده و مصطفی دیشب گفت که داره مبارزه و لرزید

    خلاصه آقا اون روز به بعد حس میکردم که اینا ما رو یه پیشگو میشناسم و متوجه رفتاراشون با من میشدم و رفته بودم تو توهم که آقا من امام زمانم و یه جورایی باورم شده بود

    من این رو هم تجربه کردم که یه شب با دامادمون رفته بودیم کلاس آن ای مال معتادان یه لحظه ماه رو دیدم از دور وقتی که اومدم دم در کلاس ماه دقیق اومده بود بالا سر کلاس و من اونشب حال عجیبی داشتم و بعد یه چند دقیقه اومدم بیرون و ماه نبود تو آسمون خلاصه آقا ما اونشب دیگه باورمون شد که من امام زمانم

    آقا نگم براتون یه صدایی هم مثل صدای خودم از گوش چپم می‌شنیدم که در کامنت قبلیم گفتم و صدای دیگه هم تو گوش چپم و الآنم همینطورم و اون صداها هست البته چون بهش کمتر توجه کردم صداها کمتر شده

    آقا ازون سال به بعد این صداها بود و هست و اونا بهم میگن فقط صبر داشته باش و تازگیا یه حرفی میزدن که میگفتن تو هر کاری دلت میخواد بکن ما پشت تو هستیم

    خلاصه جونم براتون بگه که یه یک سالی من تو خواب خواب می‌دیدم که یه روحی وارد بدن من میشه و من از خواب بیدار میشدم و من پارسال نه پیلارسال این اتفاق برام افتاد و اون صدای گوش چپم می‌گفت که روح سلیمانی خدابیامرز رفته تو جسم تو و من امام زمانم و صبر داشته باش که من میام

    آقا براتون نگم یه شب هم خواب می‌دیدم تو خواب قشنگ دیدم که یه چیزی وارد بدنم شد

    دیگه از سال 1402به بعد من اون خوابها و اون به قول خودم تعویض روح مانند رو تجربه نکردم

    حالا نمی‌دونم اینا حقیقت داره یا نه ولی طبق صداهایی که من می‌شنوم از گوش راستم صدای خودم و گوش چپم صدای دیگه یه جورایی باورم شده که روح خودم نیس تو بدنم و اون کسی که داره با من صحبت می‌کنه روح منه و هنوز نیومده تو بدن من

    یه یک سال که خیلی برام سخت تموم شد ولی من هندزفوری از برج 9پیلارسال گذاشتم تو گوشم و با استاد و سایت ادامه دادم و الان به گذشته که فکر میکنم میبینم اونا هیچ تاثیری تو زندگی من ندارن و من اگر خودم بخوام کاری بکنم اونا نمیتونن جلو دار من بشن خلاصه هنوز هم اون صداها هست و میگه فقط صبر

    الخیر فی ما وقع…

    می‌خوام اینو بگم بخدا من از دست دادم نصف جووونیم رو بخواطر یک سالی که تو یوتویوب این کانال های مختلف رو که از سیاست دم میزنن دنبال کردم و الان دارم متوجه این داستان میشم

    بچها بخدا استاد راست میگه بخدا اینیستا تلویزیون یوتویوب این برنامها رو دنبال نکنید بخدا عمرتون می‌ره اولش شاید متوجه نشدید ولی شیطان کار خودشو خوب بلده

    منم کارم به جایی کشیده شد که بردنم دکتر چون نه حرف میزدم نه چیزی میخوردم چون اون صداها بهم میگفتن فقط سکوت کن و چیزی هم نخور و وقتی هم که چیزی میخوردم اتیش می‌گرفتم و به همین دلیل چیزی نمیخوردم و بردنم دکتر مغز و اعصاب 15روز تو بیمارستان چقدر شوک به مغزم زدن و من از وقتی که اومدم از بیمارستان به خونه الان یک سال و خورده ای میشه و خودمو ذهنم رو بستم به فایلای استاد عباس منش و سایت و بخدا وقتی که به گذشتم برمیگردم میبینم من الان چند ماهی هست که هیچ ربطی به اونصورت که گذشته من بودم الان ندارم خودمو بستم فقط به فایلا و الان اون حس کودکیی که در کامنتهای قبلیم توضیحشو دادم دارم و دارم زندگیمو میکنم با خدای نازم و زندگیم خیلی خیلی بهتر شده خدا را شکر

    این کامنت هم اومدم بنویسم که ذهنم رو خلع سلاح کنم

    خلاصه اون فکرها و توهمات گذشته هنوزم یه موقعهایی میخواد درگیرم کنه مثل امشب که داشتم با خودم بلند صحبت میکردم که ذهنم مثل گذشته می‌گفت فلانیها دارن صداتو میشنون و دلیل هم میاره که میگه تو خونت دوربین کار گذاشتن و صداتو دارن میشنون این جور بگو اونجوری بگو یه جورایی شررررک

    ولی امشب گفتم حتما کامنتش میکنم که خلع صلاح بشه این شیطان ذهن

    وقتی که از بیمارستان خارج شدم میخواستم دوباره برم سمت بازی کلش و اینیستا و اینا ولی خدا منو هدایت کرد با استاد آزمندیان به مدت یک ماه رفتم جلو که یکی از دورهاشو خریده بودم موفقیت در 150روز دیدم این آقا داره فقط حرفای قشنگ میزنه و من از حرفاش فقط به ا بچها فقط خندم می‌گرفت و من چون چند سال پیش به صورت غیر مجاز از دو تا دورهای استاد استفاده کرده بودم اون طعم بینظیر حرفای الهیی استاد رفته بود زیر دندونم و خودمو دوباره به یاری خداوند آوردم تو سایت و از فایلای رایگان استفاده میکردم و کم کم عضو سایت شدم و یه جوری پولش خدا برام جور کرد دوره عذت نفس رو خریدم و الان یک سال و خورده ای میشه که من با استاد هستم و بخدا من پارسال کجا و من امسال کجا

    ولی اینم بگم که من به اون قدری که عمل کردم نتیجه گرفتم

    خدا را سپاسگذارم بابت این رد پایی که از خودم بجا گذاشتم خیلی دلم میخواد استاد کامنت بنویسم خیلی و میتونم هم رد پاهای خوبی از خودم بجا بزارم حالا من خودم متوجه میشم یه خورده هنوز قوانین رو به اونصورت درک نکردم ولی می‌نویسم برام هم مهم نیس دیگران در موردم چه فکری میکنن چون مهم بوده برام در گذشته بخواطر همینم این کامنتی که نوشتم یک سال پیش میخواستم بنویسم و ننوشتم چون پر از شرک و بی عذت نفسی بودم ولی الان نوشتم

    براتون آرزوی موفقیت سلامتی ثروت خوشبختی حال خوب اقاافات خوب سعادت در دنیا رو آخرت خواستارم

    عاشقتم پیامبر خدا بخدا اگر اینجام این از نتیجه حرفای شما هست و اون خدا و شما استاد هر چی دارم الان تو زندگیم شما باعث شدید که من بهش برسم این حال خوب این آرامش اینا رو مدیون شما هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    9مین گام مهاجرت به مداربالا تر.

    باعشق به نام خداوباسلام به اصل وجودم شروع میکنم درمداربالاتر.

    سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای گلم.

    خدایاشکرت بابت سلامتی خودم وخانواده ام وفرشته الهیم.

    چندسال پیش که بچه فیلم راز، رونگاه میکردن چون زیرنویس بودگفتم برام توفلش بریزین تاخودم باتلویزیون نگاه کنم هی تیکه تیکه قطع کنم زیرنویسهاشوبخونم.

    اگه چیزی، حالاکلامی باشه اشاره به هرنکته ای باشه بایدبفهمم.

    نه که فقط گوش کنم. فهم ودرک بامغزواستخوان باشدبهترعمل میکنم وگرنه ذهنم درگیرم میکنه حقم داره وقتی چیزی رو، درک نکنم چگونه مغزم راقانع کنم؟؟؟!!!!

    بالاخره فلش رو شب وروزنگاه میکردم حالابگم چیزی متوجه بشم نه زیاد.

    ولی میدیدم که یکجورایی کتاب رو مثل دزدا می‌برند قایم می‌کنند خوب منم باورم شده بود!!!!!

    اینهاکی بودند؟؟؟

    چه کردند؟؟؟؟؟؟!!!!

    چراپدرومادرهای مااینجانبودند؟؟؟؟!!!!(قضاوت وانگشت اتهام روی گذشتگانمون)

    چرامااینهارونفهمیدیم ؟؟؟؟؟؟!!!!احساس بی لیاقتی وبی ارزشی مدام)

    چراماهمیشه تواین دنیا از همه چیزعقب موندیم!!!!؟؟؟

    (بی کس و کاربودن بی صاحب بودن علف هرزبودن توی دنیا)

    وبه بچه ها میگفتم شما فیلم رو نگاه کنین برای من تعریف کنین بعدکه نگاه کنم بهترمتوجه میشم!!!!

    حتی یک فیلم سینمایی دوست دارم اول مفهوم کل فیلم رو بفهمم بعدببینم وگرنه مثل بچه ها هی میپرسم چرااینجااینجوری شد!!!؟؟؟

    پسربزرگم خیلی خوب برام توضیح میده الان که توی سایت خودم تنهاکارمیکنم یکم برام سنگینه ولی کامنتهارومیخونم بعدمتوجه میشم که منم بایدچی بنویسم؟؟؟؟؟!¡!!!!!!

    ودارم کوچولو کوچولو پیش میام.

    من خیلی قرآن خوندم وحداقل روزی یک حزب بامعنی میخونم ازوقتی که باشماآشناشدم خوب مسلمه که ازخواندن با معنی هابهتر حال میکنم.

    چون قبلأ ازخواندن معنی ها حالم بدمیشدچون همش یاعذاب بودیابهشت برای خوبان بودماهم که هیچی اون وسط بادهوابودیم وبی در، وپیکر!!!!

    ولی الان به شکرانه ی الهی دوست دارم قرآن رو بامعنی بخونم ودوست دارم فهم ودرک وعملم راتقویت کنم اونم به شکرانه ی خدادرتوان خودم خیلی بهترشدم والان هم ازعقل کل کمک میگیرم بیشتر تو عقل کل میخونم تااینکه چیزی بنویسم.

    چون چیزی برای سوالاتشون ندارم هی میخونم وحالم بهترمیشه میگم خدایابه منم بیاموزکه قرآن راچگونه بفهمم؟؟؟؟!!!!!

    شمامیگین داستانهای موسی روبخونین تواین سوره چی گفته؟؟؟؟؟!!!!!

    تواون سوره چی گفته؟؟؟؟؟!!!!

    میگم استادجان من ازاول فایل تاآخرفایل فراموش میکنم چی گفتید؟؟؟؟؟!!!!!!

    ونت برداری بلدنیستم.

    ولی باخداوخودم میتونم حرف بزنم ومابین هم حواسم پرت میشه میره جاهای دیگه بازسریع برمیگردم ازجاده خاکی واردجاده ی اصلی میشم.

    این راهم ازشماآموختم ولی نمیگم یادگرفتم .

    که دنیایک محلی ومکانیه که اومدیم سفرهمه آدمهاهمسفرماهستندبه عنوان معلم بایدنگاهشون کنیم هرکاری که انجام میدن ازشون درس بگیریم ببینیم کدام رفتاروگفتاروکردارشون مناسب وموردآزارواذیت دیگران وخودمون وخدانیست رو یادبگیریم که هم خداراضی وهم ماراضی ودرنهایت همه راضی باشیم .

    بعدزندگی میشه بهشت واین بهشت کره ی خاکی فقط یک مسیراست زودگذرپس مراقب تمام اعمالم باشم وبه هرچی که ازاستادومریم جون ودوستان میشنوم فقط توی مسیرعمل باشم انشاءالله.

    استاد الان این جمله رومینویسم باگریه که خدایانه استادآمددنبال من ونه من اونقدر زرنگ بودم که بگم من یک استادی نیازدارم!!!!

    هیچ کدوم ازاینهانبود.

    ولی باسروصداوفحش وفحش کاری خودت منوتوی این مسیرآوردی پس اونقدربایدبرام وقت بذاری رهبریتم کنی که توی سایت حرفهای قشنگ نزنم حرف مفت نزنم نتیجه هام حرف بزنن ودراصل سایت روکه مکان مقدس قراردادی واستادومریم جون وخانم فرهادی وبقیه که اسمشونوبلدنیستم ولی به صورت شبانه روزی دربهشت سایت به روی متقین ،صابرین،شاکرین،مومنین،صدیقین،صلحا،بازاست وبهشت هم محل رفت و آمد فرشته هاست روباحضورم و، وجودم معطرکنم فقط بانتیجه تورابه جاه وجلالت قسم هم ازلحاظ مادی ومعنوی یاریم فرما.

    دوستان ،من فقط دوره ی مقدس قانون سلامتی روتهیه کردم فقط یک ماه تونستم ادامه بدم ولی ادامه ندانش هم برام پراز درس شده خیلی پیشرفت داشتم ودارم باخریددوره ویک ماه کارکردن انگشت پلشت قضاوت رو180درجه از روی همه وقتی میگم همه خودتون درک کنین یعنی چه ؟؟؟؟برداشتم!!!!!

    چون ازهمه توقع داشتم که خوب اینکارونکن مثلا سیگارنکش ،موادمصرف نکن،فلان قرص رو مصرف نکن.

    بعدکه دوره رواستفاده کردم هم موقعیتش برام جورنشد ادامه بدم وهم خوب شدکه همین انگشت قضاوت پلشت 60٪ ازروی دیگران تونستم بردارم وروی خودم بذارم ودارم تمرین میکنم بهترشدم.

    وازلحاظ درآمدهم بهترشدیم وازشروع خانه تکانی ذهن وروزشمارزندگی والان مهاجرت به مداربالاتر ماشاالله کاربچه هام بهتر گرفته ولی خودم خانه دارهستم وچنان باعشق کارهایم راانجام می‌دهم که حض میکنم وازقبلناهم من ازخانه داری خیلی خیلی لذت میبردم ولی این لذت بردنهافقط بااسترس ونگرانی100٪بود.

    قبل از آشنایی با قانون جذب.

    ولی الان چرخ زندگی خیلی روغن کاری شده و. روان ترشده اینهاهمه لطف خداواستادودوستان که نصیب منوزندگیم شده وتلاش خودم هم بوده ازخودم هم متشکرم.

    عاشقتونم استادبرای همه دعای خیردارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    روز93مسیر

    خیلی عالی بود منم فایلها اساسی چندبار گوش میدم اما فایلهای دیگه را یکبار

    الانکه دوره12قدمم مینویسم گوش میدم کامنت مبخونم

    که بیشتر از ویس ها، کامنتها برای من موضوع باز میکنه و خیلی مواقع اینجام چون جواب بقیه را در بخش عقل کل بخونم

    خدایا شکرت سایت به این عالی پیدا کردم

    مسیر شغلیم

    سری دوم مکمل سفارش دادم تا الان تعدادب فروختم

    یک دوگانگی برای خرید گوشی پیدا کردم که بعد دیدم باز پشتش باور کمبود و قرار شد من بعد گوشی نو بخرم

    مسیر شغلیم بردم سمت علاقم

    الان حسم خیلی خوبه خداروشکر

    یعنی شغلمو عوض نکردم بلکه علاقمو بردم تو شغلم الان حسم خیلی خوبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ندا ترکان گفته:
    مدت عضویت: 3605 روز

    سلام به استاد عززززززززززیزززززززززز و دوست داشتنیم

    و سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    استاد یه متن کوچیک خوندم از اوشو ( البته نمیدونم از اوشو هست یا نه )

    بسیار لذت بردم و با ذره ذره وجودم درکش کردم و خیلییییییییییییی به شما شبیه دیدمش :

    شخصی از بودا پرسید : وقتی که بمیری به بهشت میروی ؟

    بودا گفت : پرسشهای بی معنا نپرس ؛ بودا هر کجا باشد ، بهشت آنجاست . بیداران به بهشت نمی روند ، بلکه هر کجا که آنها بروند ، بهشت هم به دنبالشان میرود .

    اوشو

    استاد چقدر زندگی با آگاهی خوب و لذت بخشه

    دووووووستتتتتتتتتتون داااااااااااااارم خیلی زیاد

    برای آگاهی های نابی که بهمون انتقال میدی ، برای فایلهای خوب و نکات طلایی که بهمون یادآوری میکنی ، سپاسگزارم ، و بسیار سپاسگزارترم که با جهاد اکبر درونیتون، روی باورهاتون کار کردین و راه درست رو تشخیص دادین ، قوانین رو شناختین و همه رو با سخاوت با ما به اشتراک میذارین . :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    هادی لشگری گفته:
    مدت عضویت: 2520 روز

    سلام و دروود به منتخبین خداوند سلام خدمت استاد بزرگ و باحال جناب عباس منش.خدارو صدهزار بار شاکر وسپازگرام که منوهم انتخاب کرد تا در میان خوبانش باشم.استاد من حدود یک ماهی هست که فایل های شمارو دارم دنبال میکنم و فقط خدا میدونه که چقد حالم خوبه و چقد سرنخ از گفتها و قوانین خداوند که همیشه در دسترس من بود ولی من هیچ اگاهی نداشتم و دارم میبینم‌و لمس میکنم.خدارو لحظه لحظه شکر میکنم که شمارو سر راهم قرار داد.تو این چند روزه بعضی از فایلهای شمارو چندین بار دارم گوش میکنم و هر باربه یه درک جدید و ناب میرسم شما یکی از بهترینهایی هستید که تا بحال باهاش اشنا شدم.

    همگی شاد پیروز و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: