مصاحبه با استاد | اجرای مفهوم «هم فرکانس شدن با خواسته» - صفحه 13

540 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یوسف بلوچ گفته:
    مدت عضویت: 3461 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام اون خدای که محبتش و رحمتش از غضبش سبقت گرفته

    اون خدای که بعضی از ما اون رو بیشتر بخاطر مهربانی و عفو و پذیرفتن در حضورش رو داده با وجود خطاها و لغزشها و عیبهامون،ما بهاش دوست میشیم و رجو میکنیم

    واون کلامش رو که امید بخشمونه رو در دلهامون تکرار میکنیم(بگو به بندگان من انهائی که از حد گذشتند؛لا تقنطوا من رحمت الله،از رحمتم [که کل جهان رو در برگرفته]نا امید نشید.

    چند ماه پیش که میخواستم ایمانم رو افزایش بدم اما نجواها همیشه بودند رفتم برای نماز امام قرائت رو شروع کرد رسید به این ایه که(من رو یاد کنید همان گونه که هدایت کردم شما را )یادم امد که چی بودم و چگونه هدایت شدم قلبم فروتن شد نزد خدا بخاطر همون هدایته که وقتی میرم بیرون افراد بی بضاعت خیابونی رو میبینم تکبر نمیکنم بجاش اونها رو به اصلشون میشناسم: انتصاب به الله

    میخواستم یه چیز دیگه بنویسم که راجبش فکرد کرده بودم اما سپردم به الله که خودش رهبری کنه من رو و این شد نوشتهام. در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فریبا ترابی گفته:
    مدت عضویت: 3104 روز

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم فرهادی و شایسته عزیز

    سلام گروه تحقیقاتی عباس منش

    سلام دوستان من در سایت

    به قدری حرف های شما در بخش عقل کل و حرف های استاد در فایل های رایگان کامل هستند و نتیجه بخش که کار به خرید محصولات نمی رسه ، چون به قدری صادقانه استاد راه کار به ما می دهد و دوستان عزیز در قسمت بخش کل ، راهکارهای استاد را در محصولات توضیح می دهند ، همچنین کامنت های بچه ها در قسمت های مختلف و ……. می خواهم بگویم به قدری فراوانی در این سایت است که هر شخصی عضو سایت بشه در عرض چند ماه می تونه مسیر زندگی خودش را تغییر دهد.

    ببخشید من خیلی خوب نمی تونم حرف بزنم

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علیرضا بالسینی گفته:
    مدت عضویت: 3543 روز

    استاد چه کردی با این فایلت ، واقعا فوق العاده بود حرف نداشت . تا حالا از دیدن فایلی اینقدر به وجد نیومده بودم ،انقدر قشنگ درک نکرده بودم حرفاتو

    چه آگاهی هایی دادی تو این فایل عالی بود

    الان که دارم نظر میزارم شب عاشوراست و من تصمیم گرفتم بر خلاف سال های گذشته هیت نرم و صرفا از کارای گذشتگان تقلید نکنم و در عوض وقتم رو بزارم تا قوانین جهان رو درک کنم تا زندگی رو بهتر بفهمم تا خدا رو بهتر بفهمم . و نمیدونم شاید به خاطر همین تصمیم بوده که فرکانس بالاتر و درک بهتری ازین فایل داشتم

    امیدوارم تک تک دوستان به خواسته هاشون برسن و من جزیی از اونها و خبر موفقیت هاشون رو روز روز به روز بیشتر بشنویم و همچنین خبر موفقیت های خودم رو

    چون رسیدن به خواسته معنوی ترین کار دنیاست !

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    وحید صفری گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    سلام سعید عزیز و همه دوستان با عشق سایت عباس منش

    یه چیزی که هم قانونه و هم باور و هم زندگی اینه که شما به هرچیزی فکر کنی چه خوب چه بد بدست میاری.یعنی خداوند و کل جهان هستی به ترتیبی قرار میگیرن که تو فکرت تبدیل به ایده شکست خورده تبدیل بشه بعد کارهات رو در مسیر اشتباه انجام میدی و شکست عضو زندگیت میشه .بعد میگی باید میامدم یه مدار پایینتر و حالا باور اینکه دیگه وقت موفقیته و افکار موفق و ایده و خدا و جهان هستی و همه چیز باز هم سر جای خودش!!!اما نکته مهم که تکرارش باعث شده باور من بشه استاد تو یکی از فایلاش از که خاطرم نیست از کدوم فایل بود راجع به شخصی که هرگز در کسب کارش طعم شکست رو نچشیده و همیشه در مدار به سمت بالا حرکت کرده و ثروتمند شده خب اینجا فقط یه جمله میمونه؛اگه واسه اون شده و اون تونسته منم میتونم تحسینش میکنم و افکارم رو برای موفقیت و پیروزی دائمی تنظیم میکنم و جهان هستی به فرمان خدا در مسیر رسوندن من به خواستم تنظیم میشه و همه چی درست سر جاش قرار میگیره.اما نکته مهم اینه که باور کنی که میشه قانون میگه میشه خدا میگه میشه حالا باور کن و قدم بردار یک قدم از تو باقیشو جهان هستی انجام میده.موفق و پایدار باشید دوستون دارم و آرزویه بهترینها رو دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سمیه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 2718 روز

    میدونید تاثیرگذارترین قسمت این فایل مصاحبه برای من کدوم جمله ت بود استاد؟

    جایی که احساست چنان درد کلامت جاری شد که تمام فاصله های جغرافیایی حذف شد و میشد با گوش جان شنید که گفتی: من چقدر لذت میبرم میخوام بال در بیارم وقتی شما از نتایجتون میگید از حال خوبتون میگید که میفهمم راهم درست رفتم. نه وقتی ازم تعریف میکنید که هیچ ارزشی واسم نداره و بقول خودت نداره چون معتقدی هم اینها را خدا در تو جاری کرده

    تو میگفتی من از شوق و ذوق اشک میریختم. من متصور شدم روزی که جلوت ایستادم همونجا, دقیقا اونجایی که میدونم و میخوام؛ اونجایی که خدا به تو داده و منی هم که راه اموزه تو رو میرم یقینا بهم میده؛ ایستادم و میگم تو خیلی خوب رسالتت انجام دادی

    اما صدای خوشبختی و ارامش قلب منو همین الان از همین جا بشنو. که بنظر همه اطرافیان هیچ چیز در زندگی من عوض نشده ظاهرا. اما ریشه ها در حال خزیدن در خاک وجودمن. و من دارم با تمام قوا رشد میکنم. و شاهد این رشد احساس خوبیه که دارم. شاهدش اینه که من هیچ ارتباطی با گذشتم ندارم. شاهدش حال خوبمه

    وقتی سیر حرکتت توضیح میدی من بال درمیارم. چون میبینم چقدر این مسیر با مسیر من شبیهه. و بیشتر امیدوار میشمو بیشتر مومن میشم به نتیجه

    خدایا میلیاردها بار سپاس….

    تمام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    شایان گفته:
    مدت عضویت: 2783 روز

    سلام استادعزیز توی این فایل درباره مدارها صحبت کردین یه چیزی برام گنگه . خواهش میکنم پاسخم رو بدید و مثل بقیه سوالها بیجواب نمونه . تئوری مدارهای شما به این گونست که میگید با باورهایی که داریم در مداری قرار میگیریم که توی هر مداری یه سری اتفاقات وجود داره بیماریها ، شرایط بد ، ادمهای مشخصی وجود داره، درامد ناکافی ، مستاجری، روابط عاطفی بد و …. جهان مثل یه کانورتور هست که فرکانسهای مارو تبدیل به اتفاقات میکنه .

    و گفتید ما باید مدار خودمون رو تغییر بدیم با کنترل ورودی ها ، ایحاد باورهایی که بهت احساس قدرت میده ایمان میده، توجه به خوبیها ، حس خوب داشتن ، شکرگزاری ، توجه به خواسته ها به جای ناخواسته ها، چیزای نامناسب رو نشنویم درموردش صحبت نکنیم

    و فرمودید با هر تغییر در باورها ما به مدار بالاتر میرویم ولی این قضیه همیشه صادق نیست بعضی مواقع در عمل این اتفاق نمیفته و ما هنگام حرکت در مسیر خواسته هامون ، شرایطمون بدتر میشه و به مدارهای پایینتر میفتیم این قضیه برای من بارها اتفاق افتاده حتی برای شما هم همینطور بوده که زمانی که به درجه استادی رسیده بودین بازهم مجبور شدید که یه مدتی در یه شرایط بد در مسافرخانه ها با یه بچه شش ماهه زندگی کنید پس به مدار پایینتر رفته بودید آیا تئوری مدارها به این شکل نیست که ما پله پله بالا نمیرویم بلکه مدام در حال صعود و سقوط در مدارها هستیم یعنی بعضی مواقع سه مدار پایینتر میرویم و مرحله بعد ده مدار بالا میرویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه نوشادی گفته:
      مدت عضویت: 2718 روز

      امیدوارم خود استاد جوابتون بدن که البته بارها در فایلهای مختلف اشاره کردن

      اتفاقا تو بعضی از محصولات مخصوصا به این موارد اشاره شده.

      گاهی اتفاقای در مسیر حرکتت رخ میده که اون موقع بنظرت مشکله؛ بلاست. اما بعدا میفهمی اینا جزیی از مسیر بود. اینا بودن تا عضلات ذهنت قویتر شن. مسائل هستن تا تو ازشون استقبال کنی حلشون کنی و قویتر بشی و مدارت بالاتر بره. ظرف وجودت بزرگتر بشه. هستن تا تو با حل اونها اعتماد به نفس بالاتری بگیری. اومدن تا مجبور شی ایده های بهتری بسازی. داستان خودش میگه استاد. زمانی که تاکسی قراضه ش از در خونش میدزدند. از عکس العمل خودش میگه که اول چقدر از کوره در میره و ایمانش کمرنگ میشه اما چند دقیقه بعد به خودش میاد و این قضیه باعث میشه سطح ایده هایی که برای دارمد زایی بهش فکر میکنه بالاتر میره. ام تا قبل ازون بقول خودش هر اونچه به ذهنش میرسیده به همون تاکسی مربوط میشده

      یا داستان پیرزن و دختری که شبی یک درویش و مقلدش مهمانش میشن. تنها راه دخل و خرج اونا یه بز بوده. صبح مقلد به درویش میگه چطور ازون تشکر کنیم در حالیکه که کسی میزبان ما نبود به ما جای خواب و غذا داد. درویش میگه اگه واقعا میخوای کمکش کنی بزش بکش. خب انجامش میده و پیرزن وقتی با این صحنه روبه رو میشه باید به فکر امرار و معاش میفته. بخاطر ابرویی که در جمع روستاییان داشته اجناسی امانت میگیره میبره جاهای دیگه میفروشه و بعد اصل قیمت برمیگردونه و به این شکل وارد تجارت میشه

      سالها بعد که اون میهمانان ازونجا رد میشن میبینن شهر آبادی شده و اون پیرزن حاکم اون شهر

      داستانش بنظرم در آپدیت دوم دوره روانشناسی ثروت 1 کامل هست

      ولی اصل ماجرا اینه؛ که میگه گاهی گرفتن همه اون چیزی که داری راه رسیدن تو به خواسته های بالاتره. البته یکی از راه ها اینه. و دلیلی نداره که همه نوعا ورشکسته شن یا با این مسائل روبه رو بشن. یکی از راهاش اینه

      پس اگه به این مسائل برخوردی نگاهت اینطور تغییر بده

      امیدوارم در مدارهات پیشرو باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    وحید غفاری گفته:
    مدت عضویت: 2677 روز

    و اما یه خواهش دیگه؛

    همون جوری که خودتونم گفتین از این لوکیشنها تک تک فایل ها رو برامون آماده کنین اولن که کلی ایده میده به ما راجع به رویاهامون و حتا توی تصویر سازی هامون کلی بهمون کمک میکنه و بهتر میتونیم تصویر بسازیم و دیگه اینکه حس فوق العاده ای داره اون تصویر و اون منظره پشت سر شما و بی نهایت لذت بخشه؛اون فایلهایی که تو با بک گراند ساده وسفید میگیرین درسته مطالب عالیه و کلی کمک میکنه ولی این حس فوق العاده رو کم داره نسبت به این نوع فایلها؛مخصوصن وقتی هنوز اول راهیم و میخوایم تصویر های بزرگ بزرگ بزنیم یه جورایی اینجور چیزا برامون عادی تر و قابل باورتر میشه….

    من دلم واسه این برنامه ها تنگ میشه ؛کاش همینجوری سریالی ادامه ش بدین سه شنبه ها و جمعه ها؛به نظرم هنوز هست حرفا و نکته هایی که باید بگین و بشنویم و برامون جدیدن؛و بهمون کمک میکنن….

    دمتون گرم؛شما هیچ کاری برای ما نکرده باشین همین که تو این روزایی که همه داد میزنند که اینجوریم و اونجوریم ما کم و بیش آرامش داریم کلی کار کردین؛من تو کل 24 سال زندگیم دنبال آرامش بودم؛همیشه کلی آرزو داشتم اما انقد باور نداشتم که حتا میتونم بهشون برسم که تو شاد ترین لحظه هامم یه چیزی کم بود؛اما الان رسیدن بهشون برام خیلی هم دور از دسترس نیست؛شاید الان به ظاهر نتیجه ی خاصی دستم نباشه،که اونم کوتاهی خودمه و باید روی خودم کار کنم؛اما همین که میتونم تو هر مسئله ای خودم و آروم کنم و به آینده یه جور دیگه نگاه کنم خیلی خوبه؛انقدر خوب که حد نداره????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    وحید غفاری گفته:
    مدت عضویت: 2677 روز

    و اما بعد؛(ادامه ی کامنت قبل)

    آقا من یه سوال دارم؛اقای عباسمنش اینو جواب بدین اگه میشه چون خیلی مهمه برام…

    حالا که مادرتون رفتن حج و به آرزوشون رسیدن؛اون اسباب بازی هایی که قرار بود از مکه بگیرن مث سگا و آتاری و اینا رو گرفتن؟?????

    یه چیز دیگه هم هست من دیشب وقتی این فایل و میدیدم به ذهنم رسید؛

    شما تو این فایل میگین تو بچگیتون آرزو داشتین سگا و اتاری و کلا این جور دستگاه های بازی رو داشته باشین و خب جور نشده؛از طرفی توی کسب و کارتون یه دوره ای رو مغازه ی دستگاه ی بازی های کامپیوتری داشتین؛این خودش شیک و مجلسی قانون رو داره میگه؛حالا تو اون موقع که بچه بودین که نمیدونستین قانون رو ؛ولی احتمالا تو همون عالم بچگی کلی تصویر زدین و … راجع به این موضوعات و خب با توجه به اون شرایط نرسیدین بهش و احتمالن همون آرزو شما رو رسونده به جایی که یه مغازه ی بازی های کامپیوتری داشتین….

    نمیدونم خودتونم به این ماجرا دقت کردین یا نه ولی واسه من که جالب بود…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: