مصاحبه با استاد | اجرای مفهوم «هم فرکانس شدن با خواسته» - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)

540 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    وحید غفاری گفته:
    مدت عضویت: 2677 روز

    سلام اقای عباس منش،من تمام جلسات مصاحبه با شما رو دیدم؛بین تموم قسمتها که جوابها عالی بود چند تا قسمتها بود که حس خیلی بهتری به من میداد؛یکی از اونها اون جلسه ای بود که به عنوان توضیح اضافی روی قمست پنجم گذاشتین و توضیحاتی در رابطه با روابط و شاید کاملتر بگم اون ایدئولوژی اصلی زندگیتون دادین؛من با دیدگاه شما به نحوی موافقم؛البته یه قسمتهایی رو موافق نیستم؛از طرفی مخالف هم نیستم،چون من جایی نیستم که شما وایسادین؛من یه آدمم با گذشته،تجربیات،باور ها و…. متفاوت و شما هم همینطور ؛با اینهمه مخالفتی ندارم چون فعلن برام قابل درک نیست؛ولی خب مخالفتی باهاش ندارم؛نظر شما کاملا قابل احترامه؛اگر روزی درکش کردم و من هم بهش رسیدم بسی عالی اگرم نه که هیچ؛تازه شاید این بخشی که من باهاش موافق نیستم 5 درصد از اون فایل 56 دقیقه ای باشه ولی بقیه شو کاملا قبول دارم و بسی عالیست؛حالا اینکه شما محرم باشین یا ازدواج کنین ولی قول و قرار بین خودتون و شخص مقابل این باشه که اقا اگر از این رابطه لذت نمیبریم خیلی راحت بتونیم جدا شیم فلسفه ی قابل قبولیه؛چون ما 1 بار زندگی میکنیم؛خیلی از ما اینو تو زندگی درک نکردیم؛اگر اینو درک میکردیم به نظرم خیلی چیزا فرق میکرد؛یکی دیگه از جلسه های مهم هم همین جلسه س که من دوسش دارم، بسی عالی بود؛ادامه رو در کامنت بعدی مینویسم???یه کم فانه و البته یه درخواستم دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    وحید غفاری گفته:
    مدت عضویت: 2677 روز

    و اما بعد؛(ادامه ی کامنت قبل)

    آقا من یه سوال دارم؛اقای عباسمنش اینو جواب بدین اگه میشه چون خیلی مهمه برام…

    حالا که مادرتون رفتن حج و به آرزوشون رسیدن؛اون اسباب بازی هایی که قرار بود از مکه بگیرن مث سگا و آتاری و اینا رو گرفتن؟?????

    یه چیز دیگه هم هست من دیشب وقتی این فایل و میدیدم به ذهنم رسید؛

    شما تو این فایل میگین تو بچگیتون آرزو داشتین سگا و اتاری و کلا این جور دستگاه های بازی رو داشته باشین و خب جور نشده؛از طرفی توی کسب و کارتون یه دوره ای رو مغازه ی دستگاه ی بازی های کامپیوتری داشتین؛این خودش شیک و مجلسی قانون رو داره میگه؛حالا تو اون موقع که بچه بودین که نمیدونستین قانون رو ؛ولی احتمالا تو همون عالم بچگی کلی تصویر زدین و … راجع به این موضوعات و خب با توجه به اون شرایط نرسیدین بهش و احتمالن همون آرزو شما رو رسونده به جایی که یه مغازه ی بازی های کامپیوتری داشتین….

    نمیدونم خودتونم به این ماجرا دقت کردین یا نه ولی واسه من که جالب بود…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    وحید غفاری گفته:
    مدت عضویت: 2677 روز

    و اما یه خواهش دیگه؛

    همون جوری که خودتونم گفتین از این لوکیشنها تک تک فایل ها رو برامون آماده کنین اولن که کلی ایده میده به ما راجع به رویاهامون و حتا توی تصویر سازی هامون کلی بهمون کمک میکنه و بهتر میتونیم تصویر بسازیم و دیگه اینکه حس فوق العاده ای داره اون تصویر و اون منظره پشت سر شما و بی نهایت لذت بخشه؛اون فایلهایی که تو با بک گراند ساده وسفید میگیرین درسته مطالب عالیه و کلی کمک میکنه ولی این حس فوق العاده رو کم داره نسبت به این نوع فایلها؛مخصوصن وقتی هنوز اول راهیم و میخوایم تصویر های بزرگ بزرگ بزنیم یه جورایی اینجور چیزا برامون عادی تر و قابل باورتر میشه….

    من دلم واسه این برنامه ها تنگ میشه ؛کاش همینجوری سریالی ادامه ش بدین سه شنبه ها و جمعه ها؛به نظرم هنوز هست حرفا و نکته هایی که باید بگین و بشنویم و برامون جدیدن؛و بهمون کمک میکنن….

    دمتون گرم؛شما هیچ کاری برای ما نکرده باشین همین که تو این روزایی که همه داد میزنند که اینجوریم و اونجوریم ما کم و بیش آرامش داریم کلی کار کردین؛من تو کل 24 سال زندگیم دنبال آرامش بودم؛همیشه کلی آرزو داشتم اما انقد باور نداشتم که حتا میتونم بهشون برسم که تو شاد ترین لحظه هامم یه چیزی کم بود؛اما الان رسیدن بهشون برام خیلی هم دور از دسترس نیست؛شاید الان به ظاهر نتیجه ی خاصی دستم نباشه،که اونم کوتاهی خودمه و باید روی خودم کار کنم؛اما همین که میتونم تو هر مسئله ای خودم و آروم کنم و به آینده یه جور دیگه نگاه کنم خیلی خوبه؛انقدر خوب که حد نداره????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    شایان گفته:
    مدت عضویت: 2783 روز

    سلام استادعزیز توی این فایل درباره مدارها صحبت کردین یه چیزی برام گنگه . خواهش میکنم پاسخم رو بدید و مثل بقیه سوالها بیجواب نمونه . تئوری مدارهای شما به این گونست که میگید با باورهایی که داریم در مداری قرار میگیریم که توی هر مداری یه سری اتفاقات وجود داره بیماریها ، شرایط بد ، ادمهای مشخصی وجود داره، درامد ناکافی ، مستاجری، روابط عاطفی بد و …. جهان مثل یه کانورتور هست که فرکانسهای مارو تبدیل به اتفاقات میکنه .

    و گفتید ما باید مدار خودمون رو تغییر بدیم با کنترل ورودی ها ، ایحاد باورهایی که بهت احساس قدرت میده ایمان میده، توجه به خوبیها ، حس خوب داشتن ، شکرگزاری ، توجه به خواسته ها به جای ناخواسته ها، چیزای نامناسب رو نشنویم درموردش صحبت نکنیم

    و فرمودید با هر تغییر در باورها ما به مدار بالاتر میرویم ولی این قضیه همیشه صادق نیست بعضی مواقع در عمل این اتفاق نمیفته و ما هنگام حرکت در مسیر خواسته هامون ، شرایطمون بدتر میشه و به مدارهای پایینتر میفتیم این قضیه برای من بارها اتفاق افتاده حتی برای شما هم همینطور بوده که زمانی که به درجه استادی رسیده بودین بازهم مجبور شدید که یه مدتی در یه شرایط بد در مسافرخانه ها با یه بچه شش ماهه زندگی کنید پس به مدار پایینتر رفته بودید آیا تئوری مدارها به این شکل نیست که ما پله پله بالا نمیرویم بلکه مدام در حال صعود و سقوط در مدارها هستیم یعنی بعضی مواقع سه مدار پایینتر میرویم و مرحله بعد ده مدار بالا میرویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه نوشادی گفته:
      مدت عضویت: 2718 روز

      امیدوارم خود استاد جوابتون بدن که البته بارها در فایلهای مختلف اشاره کردن

      اتفاقا تو بعضی از محصولات مخصوصا به این موارد اشاره شده.

      گاهی اتفاقای در مسیر حرکتت رخ میده که اون موقع بنظرت مشکله؛ بلاست. اما بعدا میفهمی اینا جزیی از مسیر بود. اینا بودن تا عضلات ذهنت قویتر شن. مسائل هستن تا تو ازشون استقبال کنی حلشون کنی و قویتر بشی و مدارت بالاتر بره. ظرف وجودت بزرگتر بشه. هستن تا تو با حل اونها اعتماد به نفس بالاتری بگیری. اومدن تا مجبور شی ایده های بهتری بسازی. داستان خودش میگه استاد. زمانی که تاکسی قراضه ش از در خونش میدزدند. از عکس العمل خودش میگه که اول چقدر از کوره در میره و ایمانش کمرنگ میشه اما چند دقیقه بعد به خودش میاد و این قضیه باعث میشه سطح ایده هایی که برای دارمد زایی بهش فکر میکنه بالاتر میره. ام تا قبل ازون بقول خودش هر اونچه به ذهنش میرسیده به همون تاکسی مربوط میشده

      یا داستان پیرزن و دختری که شبی یک درویش و مقلدش مهمانش میشن. تنها راه دخل و خرج اونا یه بز بوده. صبح مقلد به درویش میگه چطور ازون تشکر کنیم در حالیکه که کسی میزبان ما نبود به ما جای خواب و غذا داد. درویش میگه اگه واقعا میخوای کمکش کنی بزش بکش. خب انجامش میده و پیرزن وقتی با این صحنه روبه رو میشه باید به فکر امرار و معاش میفته. بخاطر ابرویی که در جمع روستاییان داشته اجناسی امانت میگیره میبره جاهای دیگه میفروشه و بعد اصل قیمت برمیگردونه و به این شکل وارد تجارت میشه

      سالها بعد که اون میهمانان ازونجا رد میشن میبینن شهر آبادی شده و اون پیرزن حاکم اون شهر

      داستانش بنظرم در آپدیت دوم دوره روانشناسی ثروت 1 کامل هست

      ولی اصل ماجرا اینه؛ که میگه گاهی گرفتن همه اون چیزی که داری راه رسیدن تو به خواسته های بالاتره. البته یکی از راه ها اینه. و دلیلی نداره که همه نوعا ورشکسته شن یا با این مسائل روبه رو بشن. یکی از راهاش اینه

      پس اگه به این مسائل برخوردی نگاهت اینطور تغییر بده

      امیدوارم در مدارهات پیشرو باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    وحید صفری گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    سلام سعید عزیز و همه دوستان با عشق سایت عباس منش

    یه چیزی که هم قانونه و هم باور و هم زندگی اینه که شما به هرچیزی فکر کنی چه خوب چه بد بدست میاری.یعنی خداوند و کل جهان هستی به ترتیبی قرار میگیرن که تو فکرت تبدیل به ایده شکست خورده تبدیل بشه بعد کارهات رو در مسیر اشتباه انجام میدی و شکست عضو زندگیت میشه .بعد میگی باید میامدم یه مدار پایینتر و حالا باور اینکه دیگه وقت موفقیته و افکار موفق و ایده و خدا و جهان هستی و همه چیز باز هم سر جای خودش!!!اما نکته مهم که تکرارش باعث شده باور من بشه استاد تو یکی از فایلاش از که خاطرم نیست از کدوم فایل بود راجع به شخصی که هرگز در کسب کارش طعم شکست رو نچشیده و همیشه در مدار به سمت بالا حرکت کرده و ثروتمند شده خب اینجا فقط یه جمله میمونه؛اگه واسه اون شده و اون تونسته منم میتونم تحسینش میکنم و افکارم رو برای موفقیت و پیروزی دائمی تنظیم میکنم و جهان هستی به فرمان خدا در مسیر رسوندن من به خواستم تنظیم میشه و همه چی درست سر جاش قرار میگیره.اما نکته مهم اینه که باور کنی که میشه قانون میگه میشه خدا میگه میشه حالا باور کن و قدم بردار یک قدم از تو باقیشو جهان هستی انجام میده.موفق و پایدار باشید دوستون دارم و آرزویه بهترینها رو دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2391 روز

    سلام خدمت استادِ عزیزم،عزیزِ دلِشون گُل پسرِ خوشتیپشون ، شخصی که دره این نظر رُ برای تائید کردن میخونه و همه ی هم فرکانسی های عزیزم.

    استاد واقعاً دست مریزاد و تشکر از اینکه این همه وقت می گذارید مناظر زیبا و باورِ ثروت سازی برای فایلاتون انتخاب می کنید تا به ما نشون بدید که خواستن توانستن است.یهسوال داشتم ، هرکَسی می تواندجوابم را بدهد.

    اینکه آیا دانشگاهِ شهرِ تمپا در رشته ی روانشناسیِ بالینی هم دانشجو می پذیره؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    بسیار لذت بردم از صحبتهای استاد عزیز و بی نهایت مشتاق دیدار استاد و مریم جان عزیز در فلوریدای آمریکا هستم.همیشه عاشق نیویورک بودم و هستم اما بعد از اون خواهان بودن در تمپا و دیدن و بودن با استادی هستم که درسهای زیادی ازش آموختم و بسیار تاثیر گذار هستید در زندگی من در سختترین شرایط فایلهاتونو گوش کردم دیدم و ایمانم قوی تر شد به لطف خدا به مسیرهای عالی در حال هدایت شدن هستم و قبل از مهاجرت به آمریکا باید اول مسیر تکاملم که موفقیت کاری در زمینه رشته ای هست که عاشقشش هستم را طی کنم تا به لطف الهی بعد از اون هدایت بشم به آمریکای زیبا .و ندای درونم و نشانه ها من رو به دوره 12 قدم هدایت کرد.قدم اول رو به اتمام است و به لطف الهی تا 2 روز آینده که یک ماه تمام میشه قدم 2 رو خریداری میکنم و از معجزات مینویسم هرچند تا همین الان هم کلی اتفاقات قشنگ واسم در حال رخ دادن هست و در همزمان که خودساخته تر میشم تسلیم تر میشم آرومتر میشم و به راههای الهی بیشتر و بیشتر هدایت میشم.الهی شکر برای این همه آگاهی.و امیدوارم بتونم در آینده ای نزدیک جایی باشم که بتونم گواهی نامه موتور بگیرم و یه موتور خوشکل مثل موتورهای استاد داشته باشم و بعد بتونم در مسابقات موتور سواری شرکت کنم و این تابو رو بیشتر بشکنم که خانم ها نمیتونن هرکاری رو انجام بدن !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    وسلام برهمه دوستان

    باران:

    استاد این پروژه چه با من کرد اصلا عجیبه واقعا فرکانسم رفته بالا ،استاد من میخوام کار شروع کنم میخوام فروشگاه اینترنتی بذارم تمام کاراشو انجام دادم فقط منتظربودم چی بذارم تو فروشگاه ،ایوب جان میگه تو زمینه آشپزی و شیرینی پزی اینا استعداد داری چیزی که علاقه داری از اون استفاده کن خلاصه من هی فکر کردم از خدا الهامات خواستم ،نشونه ها خواستم ولی به من چیزی که میخواستم الهام نشد. گفتم خدایا من تسلیمم هرکاری خودت صلاح میدونی انجام بده دیگه بیخیال شدم فروشگاه و،بعد یه هفته پیش تو جمع خانواده م بودم گفتن تو غذا درست کن ، کتلت درست کردم همه دوست داشتن عاشقش شدن بعد خواهرم گفت تو چرا نمیری تو کار محصولات خانگی کارت عالیه ،آشپزیت عالیه یکم فکردم گفتم راست میگه ها ،بعد خواهرم گفت ببین برا من همبرگر درست کن سود خودتم حساب کن من ازت میخرم منم یه لحظه ذهنم مقاومت کرد گفتم زشت نیست این کار، بشینی برا بقیه کار کنی ،نذاشتم شیطان قدرت بگیره،به خواهرم گفتم باشه برات درست میکنم بعد زن داداشم گفت منم میخوام گفتم باشه ،خلاصه درست کردم و توکل کردم به خدای مهربان گفتم خدایا خودت کمکم کن درست کردم چنان ذوق کردن براش اینقد تعریف کردن ،زنگ زدن گفتم واای خیلی خوشمزه س برامون دوباره درست کن تازه سفارشای دیگم گرفتم وایییی استاد اینقد خوشحالم اینقد ذوق دارم یه ساعت تمام گریه کردم ،تازه خواهرم میگفت به بقیه من میگم شاید کسی خواست من کوچکترین کاری نکردم استاد همشو سپردم دست خدا ،قشنگ جوابمو داد .خدای مهربان گفت اول این کارو شروع کن تکاملت طی شه تا بعد بهت میگم چیکار کنی برا فروشگاه ،استاد ایده فروشگاه هم یه شب داشتم قران میخوندم بهم الهام شد فروشگاه بذار منم سریع رفتم کاراشو با کمک ایوب جان انجام دادم ،بعد هدایت شدم به جمع خانواده م بعد بگن تو برامون کتلت درست کن بعد خواهرم ایده بده بگه برامون همبرگر خونگی درست کن ،بعد از یه دو سفارش بشه چندین سفارش اینا همش معجزه خداست ،فرکانس من عوض شده واقعا استاد این پروژه بی نهایت عالیه من همش دارم نتیجه میگیرم خدایا شکرت عاشقتم خدای مهربانم که اینقد هوامو داری ،استاد اشکم بند نمیاد از شدت ذوق ممنونم ازت استاد گلم و مریم جون شما بی نظیرید

    خدانگهدار تا گام بعدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: