مصاحبه با استاد | اجرای مفهوم «هم فرکانس شدن با خواسته» - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-54.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-20 21:25:362025-01-22 06:47:58مصاحبه با استاد | اجرای مفهوم «هم فرکانس شدن با خواسته»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با نام و یاد خدا
خدایا با کمک از تو بعد از مدتها یک کامنت مینویسم تا قلب و روحم در این کلمات جاری بشه و درک عمیق تری داشته باشم.
چرا قبلا فکر میکردم نماز حتما باید به شکل وضوگرفته و رو به قبله با چادر نماز و سجاده باشه؟ واقعا این خدایی که درون همه ماست، نیازی به این کارها داره تا ما باهاش صحبت کنیم؟ نماز، مدیتیشن، توجه به نکات مثبت، سپاسگزاری اینا همه همون صلاه هست و من میخوام بعد مدتها صلاه اقامه کنم.
خدای عزیزم من دارم روزها با فایلهای استادم زندگی میکنم. اما چرا نتایجم تغییر نمیکنه؟ جواب میاد چون خیلی مقاومت داری. و آره من واقعا مقاومت دارم. اون احساس سفت کردن موقع آمپول زدن رو من همیشه دارم. اون شلی و ریلکسی که خودم رو به جریان بسپرم، خیلی کم احساسش میکنم. انگار همیشه مرددم و این یکی از بدترین چیزهاست. انگار نمیتونم یه تصمیم درست بگیرم. یا اینوری یا اونوری. اون جنس از ایمانی که استاد داشت و همه چیز رو رها کرد و اومد تهران رو من ندارم، چون همیشه میترسم اوضاع سخت بشه و کم بیارم. واسه همینم تمرکزم پایینه. من از این تمرکز نتایج بسیار زیادی گرفتم اما نتونستم همیشه انجامش بدم و به قول قرآن سعیم پراکنده است.
یک شب گذشت و من دارم ادامه کامنت رو مینویسم. خوندن کامنتهای دوستان خیلی کمکم کرد که من آگاه تر بشم و درک بهتری داشته باشم.
به قول یکی از دوستان من میخوام برم به سمت شمال اما همزمان دارم به سمت جنوب هم میرم. یعنی واقعا آخرش به هیچ جا نمیرسم و سر از شرق در میارم.
من الان در حال حاضر یک شغل دارم که یه روز دوستش دارم یه روز ندارم، کلاس نقاشی میرم و اون رو هم یه روز دوست دارم و یه روز ندارم، و در پروسه مهاجرت هم هستیم.
میدونین از نظر فکری روی هیچ کدوم تمرکز بالایی ندارم و به خاطر همین هم از هیچ کدوم نتیجه ای نگرفتم (البته از شغلم خیلی نتایج خوبی در گذشته گرفتم اما از زمانی که تمرکزم رفت روی کارهای دیگه، اون نتایج هم از بین رفت).
یادمه تو یه فایلی استاد میگفتن خداوند صلاح ما رو نمیدونه و من باید بگم چی رو میخوام و من مدتهاست در این مرحله گیر کردم. صلاح خودم رو نمیدونم و بین چندین راه مختلف گیر کردم.
اگه نتیجه ای از یه مسیر بگیرم امیدوار میشم و میرم اون سمت و اگه نتایج کمرنگ بشه ناامید میشم.
از یه طرف آزادی زمانی و مکانی رو میخوام و از یه طرف براش تلاشی نمیکنم.
ترمزهام رو میدونم اما برای حلشون گامی بر نمیدارم و نتایج بزرگ هم میخوام.
خدایا از تو یاری میخوام که من به هر خیری از تو محتاجم.
بنام خداوند هدایتگر ( ان علینا للهدی)
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و دوستان هم فرکانسی عزیز
گام16: اجرای مفهوم هم فرکانس شدن با خواسته
– برای رسیدن به هر هدفی مثلا مهاجرت ابتدا اهمیت آن را برای خودتان مشخص کنید و مطمئن شوید که می خواهید مهاجرت کنید سپس از قانون استفاده کنید. وقتی هدفی دارید یک سری کارها رو باید انجام بدید و یک سری از کارها نباید انجام بشه. هر دو سری رو باید مشخص کنیم ، مثلا در مهاجرت باید تمرکز روی کارهایی باشد که هم جهت با خواسته شما باشد و وابستگیهای شما به محیط زندگی را کم کند و در واقع پای شما روی ترمز نباشد. وقتی همه کارهای لازم را انجام دادیم و باز هم هدف میسر نشده باید از خدا هدایت خواست و به الهامات دریافتی عمل کرد. برای رسیدن به خواسته فرکانسهای ما باید هم جهت با خواسته باشد، در این صورت جهان بقیه کارها را انجام می دهد و هم زمانی هایی اتفاق می افتد که ما را به خواسته می رساند. ضمنا بایدهمیشه به خواسته فکر کنید نه به چگونگی رسیدن به آن. چون ما چگونگی را با توانایی محدود خودمان می سنجیم و این باعث نگرانی می شود و نگرانی طبق قانون باعث دور شدن از خواسته می شود. در کل باید همه چیز را به خدا واگذار کرد و نتیجه هر چه که بود قطعا همان اتفاق خوبه است و در انتها همه چیز به نفع ما خواهد بود. در مسیر رسیدن به خواسته، فرکانسها و امید و توکل و باورهای هم جهت با خواسته باعث روان شدن مسیر خواهد شد و دستان خدا برای انجام کارهای شما در مسیرتان قرار خواهند گرفت و با تغییر مدارها و تغییر مدار به جاهای بهتر هدایت می شویم، در مورد خودم این موضوع رو با گوشت و استخوان درک کردم که من توی دفتر آرزوهام نوشته بودم دوست دارم به یه جای آزاد، قانونمند، سر سبز، دریا داشته باشه و بارون و کمی هم برف مهاجرت کنم
هر روز واسه خودم تکرارش میکردم و توی دفتر شکرگزاری هر روز شکر میکردم که خدایا سپاسگزارم که خودت مهر تایید رو زدی روی درخواست ویزام ( این در حالی بود که من فقط درخواستم رو داده بودم و هنوز هیچ خبری از تایید درخواستم نبود )
اگه بخوام بگم چطوری ویزای توریستی کانادام درست شد که در برابر اونایی که شرایط بسیار عالی داشتن و کارشون درست نشد اصلا خودم هم نمیدونم چطور همه اتفاقا پشت سر هم افتاد که من تونستم ویزای توریستیم رو بگیرم و الان دو ماهه در ونکوور هستم جایی که هم سرسبزه، هم اقیانوس داره، هم بارون داره و هم کمی برف و من هر روز از بالکنی که رو به روی اقیانوسه آرامه ستاره قطبیم رو انجام میدم و ویزای کاریم هم ظرف مدت 28 روز درست شد که باعث تعجب همه شده و میگن کمتر از 70-80 روز نباید درست میشد و تا 3 سال دیگه میتونم اینجا باشه و بقیه مسیر رو هم به خدا سپردم که خودش بهترینها رو رقم بزنه انشالله.
– هر مسیری که رفتید در هر مرحله ای که باشید وقتی متوجه شدید اشتباه کردید برگردید و اصلا با هیچ توجیهی ( زمان، انرژی، هزینه و …) به مسیر اشتباه ادامه ندید و مسیر را عوض کنید.
در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام به همگی دوستان خوبم
این آیه «ان سعیکن لشتّی» در مورد من بسیار بسیار درسته!!!
من جزو کسانی هستم که چندین کار داشتم انجام میدادم و طبیعتاً تو هیچ کدوم هم هیچ اتفاق خاصی نمیفتاد
الان چند وقته که دارم یواش یواش کارهای غیر ضروری رو میذارم کنار و به اصل میپردازم
کارهایی که نباید انجام بدم:
/چرخیدن بیخودی تو اینستاگرام
/ وقتی میرممحل کار کمتر با همکارانم بشینم و گپ بزنم(چون اونها خیلی صحبتهای منفی میکنن)
/باید توی تایم دیدن دوستان تجدید نظر کنم(خیلی از وقتم رو میگیره)
کارهایی که باید انجام بدم:
/مطالعه هر روزه تخصصی(در مورد گل و گیاه)
/استوری و پست گذاشتن مرتب
/ایده پردازی هر روزه
/پرسیدن سوالهای درست از خداوند
/کار کردن روی تدوین ویدئو
/کار کردن روی باورهای ثروتآفرین
/خوندن اهرم رنج و لذت اول صبح
/صحبت با مشتریهای
بالقوه به صورت روزانه
اینها کارهایی هستن که در حال حاضر به ذهنم میرسه
با انجام دادنشون و درخواست هدایت از خدا و عمل کردن به ایدههای الهامی ،مطمئنم که همهچیز همونجوری که من میخوام میشه
سلام و سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و سلامی دیگه به بچه های هم مدارمون
مدار شانزدهم از مهاجرت به مدار بالاتر
خانم شایسته جااان متاسفانه عقب موندم از مدارها و نتونستم مدارها و با شما طی کنم و دلیلش واقعا نداشتن تمرکز لیزری بود و باورهای مخربی که داشتم،از یه طرف خیلی خوشحال بودم که من و عشقم هر روز مشتری داریم و هر روز بازدید داریم و حتی نشست قرارداد هم گذاشتیم ولی نتیجه دلخواه ایجاد نشد و از طرف دیگه داشتم فکر میکردم من سرم خیلی شلوغ بود و حتی نتونستم کامنت بزارم و مدارها بیام بالا و الان با این فایل فهمیدم و رسیدم به مفهوم :
«ان سعیکم لشتی»
یعنی واقعا این فایل تمام سوال های ذهنم رو داد همش با خودم میگفتم که ما در مسیر درست هستیم ولی چرا به خواسته هامون نمی رسیم و متوجه شدم که تمام تلاش های من پراکنده اس ،با فوکوس درست نیست ،لیزری نیست
باور مخرب باید پیدا کنم و لیزری روی باور کار کنم و باور مناسب رو جایگزین کنم تا نتیجه درست حاصل بشه
من این روزها و با این فایل رسیدم به باور
سخت پول درآوردن
و به عینه دیدم که چقدر دوندگی کردم و چقدر مشتری بردم بازدید و کلی تلاش ولی بیثمر و واقعا داشتم دیوااااانه میشدم ، و به قول استاد وقتی میای در برابر خداوند به بی خردی خودت اعتراف میکنی ،راه کارها بهت گفته میشه ،واقعا یجایی فهمیدم که آقاا من باید بسپرم به خدا ،تا خود خدا مسله ام حل کنه ،و بهم گفت که ببین چقدر دویدی ولی نشد باور و بهم نشون داد
باورتون میشه استاد من جلسه هم گذاشتم ولی قرارداد نوشته نشد و این منو خیلی عصبانی کرده بود ،ا خودممیگفتم ای بابا چرا داره اینجوری میشه،بالاخره فهمیدم که من باید از خدای خودم بخوام که مدیریت کنه کارای منو،
میدونی استاد واقعا باید همیشه روی خودت کار کنی همیشه باید کامنت بزاری
،همیشه باید کنترل ذهن کنی
،باید همیشه از ناخواسته ها اعراض کنی
باید همیشه به ذهنت ورودی های درست بدی
وقتی باور سخت پول درآوردن منو برو تو مسیری که تمام تلاش هام پراکنده شد ،ناخودآگاه از سایت و از کامنت گذاشتن دور شدیم و ذهن هم اینجوری داشت توجیه میکرد ،بابا تو داری کار میکنی،سرت شلوغه خوب،باورها درست شده کلی مشتری داری خوب،و همه اینها باعث میشد که تو مسیر غلط تلاش و سعی پراکنده داشته باااشیم،به خدا یجوری بود شب از خستگی سریع میخوابیدم نمیتونستم بشینیم پای فایل و تعهدی که به خودم داده بودم که هر شب سفر به دور آمریکا ببینم و بخوابم، و واقعا دیدم نه اینجوری نمیشه ،به عشق دلمگفتم این که نشد ما هم سرمون شلوغه شلوغ الکی ،هم نمیتونیم روی فایل ها کار کنیم، این فایل دیدیم و انگار آب رو آتیش و همین یه جمله
«ان سعیکم لشتی»
حجت را تمام کرد و نشستیم به خدا گفتیم آقا ما تسلیمیم،تو بگو چیکار کنیم ما هیچی نمیدونیم،
خدایا به هر خیری از جانب تو برسه من فقیرشم
و خدا بازهم مثل همیشه دست مر مهرش استاد و مریم جان به ما با این فایل تقلب رو رساند
استاد این باورهای مخرب با آدم چه میکنن ،الان دیگه متوجه شدم من باید بیام روی باور
پول به راحتی به دست میاد
پول درآوردن راحتترین کار دنیاست
و باورهای خیلی خوب راجع به درآمد برای خودم ساختم و فهمیدم که باید روی این باورها کار کنم ،تا در مسیر خواسته قرار بگیرم
و چه تمرین درجه یک و به موقعی ،لیست از کارهایی که نباید انجام بدیم، همیشه فکر میکردم برای رسیدن به خواسته باید کلی کار انجام بدیم ولی الان متوجه شدم که باید بعضی از کارها رو هم انجام نداد
این قسمت از تمرین رو واسه بزرگترین خواسته ام انجام دادم،و اون مهاجرت هستش
با عشقم نشستیم توی یه برگه نوشتیم کارهایی که باید برای مهاجرت انجام بدیم چیه و چه کارهایی رو انجامندیم
خداروشکر بابت شما مریم بانو عزیزم و استاد مهربان ،عاااشقتونم
عاااشق خدا هم هستم که دو انسان نازنین رو در مسیر من قرار داده تا بتونم به سمت کمال در حرکت باااشم
پیش به سوی مدارهای بالاتر
بنام خداوند مهربان سلام به استاد عزیزو دوستان عزیزم
من همیشه بلند پرواز وجاه طلب بودم ولی باورهای محدود کننده وضعیف داشتم وتقریبا بیشتر چیزها برام آرزو وخواسته میموند وگاهی ناامید میشدم ومیگفتم من که میخوام چرا پس نمیشه تااینکه از استاد یاد گرفتم هم فرکانس شدن با خواسته هامهم تر از درخواست از خدابرای رسیدن به خواسته هاست ،وکم کم یاد گرفتم کارهایی که باید رو انجام بدم وروی باورام کار کنم واز خدا هدایت بخوام تا بهم بگه
وتسلیم بشم دربرابر قدرتی که همه جهان در سیطره اوست
خدایا همین الان درخواستی دارم که هرکاری که لازمه انجام دادم وسعی خودمو کردم سپردم ومنتظرم بهم بگی چیکار کنم ؟
جالبه همسرم دیشب درگیر یه موضوع بود که ازم پرسید من که همه کار کردم دقیقاً من همین جمله رو گفتم که حتما یه چیزی هست که یاد نگرفتی ولازمه بیشتر فکر کنی
الان من نمیدونم موضوع چیه ؟الان که هدایت شدم سمت این فایل مطمئن هستم که خدا خواسته منو هدایت کنه من میخوام بدونم خدایا بهم بگو
من تسلیمم ازهرفکری که احساس میکنم درسته بهم بگو
به نام خدای مهربان
گام 12
سلام استادان عزیزم ، خواسته اصلی من همونطور که در کامنت های قبلیم نوشتم اینه که باورهامو در همه جوانب از جمله: توحید ، سلامتی ، مالی و روابط تغییر بدم و کلا شخصیتم تغییر کنه که البته یه سری تضاد هم برام بوجود اومده ( تضادی که برای چشمام بوجود اومده و زانوهام که امروز درد میکنن ) که میخوام اونها هم حل بشن و من با توجه به این فایل متوجه شدم که من خواسته مو رها نکردم ، باید باورهای مناسب رو ایجاد کنم و خواسته مو رها کنم و از خداوند راهنمایی و هدایت بخوام همون طور که استاد گفتند به بی فکری خودم اعتراف میکنم ، به ناتوانی خودم اعتراف میکنم و به تسلیم بودن خودم در مقابل خداوند اعتراف میکنم ، من هیچی نمیدونم ، من به هر خیری که از جانب تو به من برسه فقیرم ، تو بگو من چکار کنم و قضیه چیه ؟
تو منو هدایت کن ، تو منو آگاه کن .
برای خواسته ام باید یه سری کار انجام ندم :
هر حرفی رو نشنوم
هر چیزی رو نبینم
در هر جمعی حاضر نشم
روی هیچ کسی حساب نکنم جز خدا
هر غذایی رو نخورم
یه سری کار هم باید انجام بدم :
کنترل ورودی های ذهن
رعایت قانون سلامتی
سعی کنم که احساسمو در بیشتر مواقع خوب نگه دارم
به زیبایی ها و سلامتی ها و هر چیز خوب توجه کنم
سپاسگزاری کنم
خودمو با فایل ها و دوره های که از استاد دارم و سایت بمباران کنم
خدایا هدایتم کن من تسلیم توام . تمام اتفاقات زندگیمو با باورهام خلق کردم و میکنم و خواهم کرد و تغییر این باورها زمان میبره ولی هرچه بیشتر روی خودم و باورهام کار کنم مدارم تغییر میکنه و خداوند منو به جاهای بهتر هدایتم میکنه.
به نام خدای مهربان
هشتاد و هفتمین تعهد
تمام اتفاقاتی که تو زندگیمون رخ میده به خاطر باورهای ماست و ما باید این باورها رو درست کنیم و این کار زمان میبره بالاخره خیلی مقاومت ها هست خیلی حرفارو شنیدیم چرت و پرت ها رو تو مغزمون جا دادیم باید تغییر کنه ولی هر چقدر که بیشتر کار میکنیم روی باورهامون مدارمونم تغییر میکنه هی به جاهای بهتری هدایت میشیم
خدایا ایمانمو به خودت قوی کن و منو به مسیر درست هدایت کن امین
بنام تنها فرمانروای کل هستی
وقتی هدفی داریم باید براش یه سری کارها رو انجام بدیم و یک سری کارها رو انجام ندیم تا به خواستمون برسیم
در مورد مهاجرت استاد ایشون در ایران بود که چندین دفتر در کرج تهران و اصفهان داشت و از طرفی خواسته اینو داشت که از ایران مهاجرت کنند چون به یک سری تضادها برخورد کرده بودن که خواسته مهاجرت پیش اومده بود از جمله یادگیری زبان انگلیسی بود ، آزادی بود .
یک شب ایشون در دبی با خدا خلوت کردند و جواب خدا این بوده که تو خواستت اینه که بری از ایران و هر روز داری جاپاتو سفت تر میکنی و ایشون بعد میان و تمام دفاتر رو میبندن همه نیروها و کلا دفاتر رو تعطیل میکنن .
و بعد هدایت میشن به سفارت امریکا در پاریس و اون خانومی که ایرانی هم بلدن تا یه حدی و هم متوجه میشن . و کلا 2 الی 3 دقیقه بیشتر نمیشه و فرداش ویزا صادر میشه .
چقدر استاد باورهای مناسبی دارند و چقد عملگرا هستن که به الهامی که دریافت میکنند بی چون و چرا عمل میکنند
با وجود اون همه برنامه و هزینه و نیرو و دفتر ولی همه رو کنسل میکنند و با ایمان و توکلی عالی قدم بعدی رو برمیدارند.
چقد دوسدارم که فقط حرف نزنم و من هم عملگرا باشم خداجونم هدایتم کن که بیشتر و بیشتر عمل کنم و الهامات رو تشخیص بدم و منطق و ذهنم رو خاموش کنم تا الهامات رو دریافت کنم.
خداوندا از نور الهی بر قلبم ببار تویی که عالم مطلقی قادر مطلقی از آشکار و نهان آگاهی .
خداوندا آسانم کن برای آسانی ها . خداوند وهاب من رزاق من وعده خداوند حقه .
خدایا من عاشقتم تو هم عاشقمی تو هم میلیاردها بار مشتاق تر از منی که پیشرفت کنم که موفق بشم که به خواسته هام برسم که مولد باشم که با عث گسترش جهان بشم که ارزش خلق کنم که ثروت خلق کنم تا شرک نورزم بهت تا باج ندم به هیشکی . تا عظمتت رو بیشتر درک کنم تا نعمت هاتو بیشتر ببینم تا لذت ببرم از زندگیم در لحظه باشم شاد باشم و اینه رسالت من .
به نام خدای آسانی ها
وقتی داستانِ این هدایتِ شگفت انگیز رو برای خودم یادآوری کردم، فقط میتونستم لبخند بزنم بابت اینهمه همزمانی و هدایتِ بی نظیر.
چند روزی هست که من تمرکزی دارم روی خودم کار میکنم و بیشترین تلاشم اینه که بتونم حال خوبم رو « پایدار » نگه دارم. و کلا چند روزه که خیلی دارم به قدمِ بعدی که باید بردارم فکر میکنم. داشتم فکر میکردم من الان تو این برهه از زندگیم خواستهم اینه که دانشگاه قبول بشم. چون هم در مسیر علاقمه، هم باعث رشدمه، هم حالم باهاش خوبه، هم مسیریه که میدونم الان باید واردش بشم. من دارم رشتهی انسانی میخونم اما هدایت شدم به اینکه کنکور هنر بدم و الان که در مسیر تحصیلم، دارم یه سری کارهای دیگه هم انجام میدم. دیروز یهو یاد حرف هفتهی قبل خواهرم افتادم که داشتیم باهم حرف میزدیم و گفت : حدیث به نظرت اگه تمرکز نصف بشه، نتیجه چی میشه!؟ گفتم چی میشه!؟ گفت صفر میشه. دیروز یهو یادش افتادم و با خودم گفتم خب حدیث تو الان چی میخوای!؟ و جوابم قطعا موفقیت تو کنکور بود. و بعد از خودم پرسیدم کارهای متفرقه ای که الان داری انجام میدی ریشهی باوریش چیه!؟ یکی از اون کارها تلاش نصفه و نیمه و بی هدفِ تولید محتوا بود که دیدم ریشهش اینه که من فکر میکردم با تولید محتوا خیلی راحت تر میشه پول ساخت و از مسیر علاقه کمتر میشه. و با خودم گفتم خب الان ریشهی این باور رو ببین. داری ذهنت رو شلوغ میکنی با انجام این کار و طبیعتا نتیجهی کنکورت اون طور که باید نمیشه چون تمرکز هرچقدر پراکنده تر، نتیجه ضعیف تر. و همون دیروز به خدا گفتم خدایا، من نمیدونم، من نادانم، تو هدایتم کن. تو منو به سمت مسیری هدایت کن که میدونی خیر من توشه. و بعد رهاش کردم. دوباره پرداختم به کار کردن روی خودم و درسام. امشب یه حسی بهم گفت به آبجیم زنگ بزنم باهاش حرف بزنم. چون حدود دو هفتهست که هر دوی ما داریم روی خودمون کار میکنیم و من دارم میبینم که هیچ ارتباطی با هیچکس به جز آبجیم ندارم و فکر میکنم اون هم همینطور چون کاملا مشخصه که روی مدار همیم. زنگ زدم به آبجیم با ذوق گفتم آبجی، فصل اول کتاب رویاهایی که رویا نیستند استاد رو خریدم. و شروع کردیم به حرف زدن درموردش. گفتم استاد خیلی ملموس توش حرف میزنن؛ درمورد وضوح خواسته ها؛ اینکه خودت باید کاملا بدونی که چی میخوای. و مسیر هم فرکانس شدن با خواسته. آبجیم یهو با تعجب گفت حدییییث؛ فایلی که من امروز از استاد گوش دادم هم دقیقا درمورد همین بود. گفتم چی بود!؟ و گفت وقتی داشتم گوشش میدادم همش یاد تو میافتادم. گفت برو فایل شونزدهم مهاجرت به مدار بالاتر رو ببین. گفتم باشه و قطع کردیم. گذشت و من رفتم درس خوندم و شام خوردم و … الان که میخواستم بخوابم، ندای درونم گفت حدیث برو تو سایت. میخواستم کامنت های فصل اول کتاب رویاها رو بخونم اما حسم گفت برو سراغ فایل های مهاجرت به مدار بالاتر. اومدم رو فایل شونزده و دقیقاِ دقیقاِ دقیقا همون چیزهایی رو شنیدم که باید میشنیدم.
متوقف کردن یه سری از کارها برای رسیدن به خواستت واجب تر از انجام یه سری کارهاست. خدای من! جوابمو گرفتم. همین الان جوابمو گرفتم.
چون من میدونم که باورهام درمورد کنکور خییییییلی درسته. انقدرررررر حس خوبی به کنکور دارم که عملا هییییچ کسی رو در رقابت با خودم حس نمیکنم. کنکور رو مزرعهی سبز بزرگی میبینم که فقط من توش ایستادم و چشمام رو بستم و دارم از نوازش باد و صدای چشمه لذت میبرم. خدا با نشون دادن این فایل بهم گفت حدیث هر چیزی بهایی داره. بهای قبول شدن در کنکور درس خوندنه. و طبیعتا هرچقدر که تمرکز بیشتر باشه، نتیجه قوی تره. خدا بهم گفت یه سری کارها رو متوقف کن. تو با مسیر علایقت به هرچی که بخوای میرسی. به ثروت، حال خوب، سلامتی، جایگاه خوب، صلح با خودت و هر چیزی که بخوای. خدا بهم گفت که باید ذهنت رو مرتب کنی. باید با حال خوب و ذهن آروم درس بخونی.
خدایا شکرت که انقدر نرم و تمیز و راحت هدایتم میکنی!
خدایا شکرت که پاسخ میدی به خواسته هام.
خدایا شکرت که مسیر علایقم رو بهم نشون میدی.
خدایا شکرت.
عاشقتم خدا، عاشقتم حدیث.
خدایا شکرت که تو خدای منی و من بندهی تو ام.
به نام الله رحمان
گام شانزدهم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
بیست بهمن هزار و چهارصد و سه
باورم نمیشه انقدر ساده باشه رسیدن به خواسته. یعنی من این فایل رو گوش دادم ، توضیحات فایل رو خوندم ، تمرینش رو هم انجام دادم ، الان که دقت میکنم میبینم خب با این کارهایی که من انجام میدادم و برعکس کارهایی که انجام نمیدادم طبیعیِ که به خواستهم نرسم و از مدارش دور باشم.
همین ؟! یعنی فقط همین ؟! خدای من دمت گرم.
خندهم میگیره گاهی از شدت سادگیِ این سیستم. الان مفهوم هممداری و هم فرکانسی رو بیشتر میفهمم خدایا شکرت.
پینوشت ؛
خدای رحمان من ! ازت میخوام من رو هدایت کنی به سمتی که شخصیت شاکرتری داشته باشم ، میخوام که زیباییهای جهانت رو بهم نشون بدی و من رو به وجد بیاری از این همه نعمت و زیبایی که در اطرافم وجود داره.
خدای من ! رابطه من با خودت رو عاشقانه بچین ، طوری که انگار فقط من و تو در این هستی حضور داریم ، کمکم کن تا بیشتر شکرگزاری کنم و بیشتر پروانههای قلبم رو به پرواز دربیارم.
که تو قدرت مطلق جهانی.
خدایا شکرت.