مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/06/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-30 01:22:062024-12-31 05:24:57مصاحبه با استاد | مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاترشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ
و سوگند به شب و آنچه را [از موجودات پراکنده شده در روز، در خانه ها و لانه ها] جمع می کند
وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ
و سوگند به ماه هنگامی که بَدْر کامل می شود (اشاره به روند تکامل)
لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ
که شما سوار بر طبقی (مداری) پس از طبق دیگر (مدار دیگر) میشوید
سلام بر بندگان موحد خدا
سلام بر استاد عزیزم
آقا به نظرم این کامنت متناسب ترین کامنت برای این فایل ارزشمنده!!
و آیه مدار که بالا گذاشتم هم هدیه میکنم به بچه های توحیدی که بدونید در باره مدارات هم آیه داریم!
و اما خواب عجیب و داستان هدایتم به این دوره فوق العاده
قبلش بگم که بعد از چهل سال تازه فهمیدم علاقه مندیم چیه و قبلا در موردش گفتم که توسط یکی از اقوام با طراحی صنعتی آشنا شدم و یه اشتیاقی در وجودم شکل گرفت که باعث شد دامن از کف بدم و مدتها دیگه کامنت خاصی نمیذاشتم و درگیر این مباحث شده بودم..
این اواخر رسیدم به نرم افزار سالید ورک و تصمیم گرفتم نصبش کنم و کار باهاش رو یاد بگیرم و بعدا که شرایط محیا شد در رشته طراحی صنعتی مشغول به تحصیل بشم.
اینم بگم که کارمند رسمی هستم و دنبال اینم که توانایی هام به جایی برسه که بتونم استعفا بدم و کسب و کار خودم رو داشته باشم.
ماجرا از اونجایی شروع شد که من سه هفته درگیر ابتدایی ترین مرحله کار شدم، یعنی نصب نرم افزار سالید ورک!!
یه سیستم 150 میلیونی خفن دارم که تمام این سه هفته درگیر نصب نرم افزار سالید ورک بودم و خطاهایی حین نصب اتفاق می افتاد که برام قابل درک نبود.. حتی از کارشناس شبکه کمک گرفتم، تو سایتهای داخلی وخارجی تحقیق کردم، ویندوز عوض کردم، حتی بارها پول پرداخت کردم و از جاهای معتبر محصول رو دریافت کردم اما نشد که نشد..
تااااا دیشب و خواب عجیبی که دیدم!
خواب دیدم یه دانشجو ام که تمام تمرکزمو گذاشتم روی مهاجرت و با یه نفر که لنج داره هماهنگ کردم برای سفر و بصورت غیر قانونی میخوام مهاجرت کنم!! و خانومم بهم گفت که موعد امتحانات پایان ترمه.. اگه امتحان ندی و بری اگه کارت درست نشه برگردی این مدرک هم از دستت رفته.. و من فکر کردم دیدم احساسم خیلی بده و با این شرایط ریسک خیلی بالاست. تصمیم گرفتم واس امتحانا بخونم و داستان مهاجرت رو بی خیال بشم!!
وقتی از خواب بیدار شدم عجیب این خواب به یادم مونده بود و انگار خدا همون لحظه که بیدار شدم بهم گفت این هم پاسخ درخواستت!! آخه مدتها بود از خدا کمک میخواستم که هدایتم کنه که چرا این همه گیر عجیب و غریب تو کارم اتفاق میفته..
و دیدم مدتهاست از سایت دور شدم و از مباحث استاد غافل شدم.
تا اینکه صبح اومدم و هدایت شدم به کامنت حمید امیری عزیز که در باره سوره کهف و این آیه نازنین گفته بود:
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا
و اینکه دوره مهاجرت از مدار فعلی رو شروع کرده بود!! و کاری رو که دنبالش بود رها کرده بود!!
میبینید پازل های هدایت رو؟
و خداوند خیلی واضح با یه خواب هم بهم گفت که فعلا تکاملمو طی نکردم و نمیتونم بحث طراحی صنعتی رو شروع کنم و باید آگاهی های این دوره ارزشمند رو که کدش رو تو خواب بهم داد شروع کنم.
و ان شاالله متعهدانه سعی میکنم آگاهی های این دوره رو به کار ببندم.
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به همگی ، من امروز صبح ساعت پنج و نیم از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتم از سکوت و آرامش خونه استفاده کنم طبق معمول اولین کاری که کردم وارد سایت شدم و تصمیم داشتم یه قسمت دیگه از زندگی در بهشت رو ببینم اینم بگم از شب قبل با خدا صحبت کرده بودم و ازش هدایت خواسته بودم و خدا هدایتم کرد به سمت فایل های مصاحبه با استاد و دقیقا بهم گفت بشین از قسمت اول نگاه کن منم گفتم چشم و تصمیم گرفتم از این قسمت شروع کنم کامنت بذارم و مطمئنم این خیلی بهم کمک میکنه .
من خودم نوشتن رو خیلی دوست دارم و هر روز شکرگزاری ها ،سناریو ،ستاره قطبی و هر چیزی رو می نویسم و با نوشتن خیلی راحت تر میتونم ارتباط برقرار کنم، قبلا که قانون رو نمی دونستم و با سایت هم آشنا نبودم باز می نوشتم و با خدا حرف میزدم و هر بار مشکلی برام پیش می اومد باهاش درمیون میذاشتم ولی خیلی باورهای شرک آلود هم داشتم که خداروشکر 75 درصدشون دیگه وجود ندارند و آگاه شدم از خیلی چیزها … هر بار به تضادی بر می خورم هر بار مشکلی چه عمیق و چه سطحی برام پیش میاد که به ظاهر سخته به این فکر میکنم که خدا هست و برام حلش میکنه ، و این باور به خداوند این ایمان و توکل خیلی جاها به من کمک کرده و قوی تر شدم. اینم بگم هر چقدر روی خودت و باورهات کار میکنی مشکلات کمتر میشه و چرخ زندگی روان تر می چرخه
هر چیزی باید تکاملش رو طی کنه و ما نمیتونیم بدون گذروندن تکامل به هدفمون برسیم ،وقتی تازه با استاد و سایت آشنا شدم فکر میکردم چون دو هفته رو خودم کار کردم باید قطعا به فلان هدفم برسم ، مثال : من دلم میخواستم بیرون بر خونگی داشته باشم و اومدم انجامش دادم ولی مشتری نداشتم ،اون زمان می گفتم من که به خدا توکل کردم دارم روی خودم کار میکنم دارم جملات تاکیدی میگم پس چرا نتیجه دلخواه رو نمیگیرم ، و بعد به این نتیجه رسیدم که به ظاهر ایمان دارم به خدا …
حالا چطور ؟!
من کارو انجام میدادم غذا رو می پختم ولی تو ذهنم این بود اگه مشتری نیومد چی !اگه غذا بمونه رو دستم چی !
و همین طور گذشت و گذشت و من هی بیشتر یاد گرفتم بیشتر روی باورهای کار کردم و باورهای شرک آلود رو کنار گذاشتم و تکاملم طی شد تا به جایی رسیدم که مشتری داشتم از جاهایی که فکرش رو نمیکردم می اومدن و بهم سفارش می دادند ولی این فروش و مشتری اومدن همیشگی نبود …این تکامل طی شد تا اینکه خواسته ام تغییر کرد و دلم میخواست کار راحت تر بشه و چون ظرفم بزرگتر شده بود ایمان و توکل قوی تر شده بود هدایت شدم به همکاری با همسرم ، اولش ترس بود ولی باهاش همراه شدم و برای مغازش سمبوسه درست کردم (تکامل باز هم طی شد) و الان خیلی راحت هفته ای چند بار سمبوسه با تعداد بالا درست میکنم و خیلی راحت و عالی بفروش میرسند و درآمدی رو به رشد دارم و پولشون رو دریافت میکنم .
چرا راحت به فروش می رسند ؟چون ایمان من قوی تر شده و الان بازم میخوام درآمدم بیشتر باشه و می دونم که نباید عجله کنم ،من روی خودم کار میکنم و قدم ها یکی یکی بهم گفته میشه ..نجواهای ذهن هست ولی من بهشون غلبه میکنم چون ایمان و توکل خیلی جایگاهش در ذهنم بالاتر رفته .
بقول استاد هیچ وردی هیچ جمله خاصی نیست که بخواد ره صد ساله رو یک شب طی کنیم ، اما اما اما
وقتی شروع میکنیم روی خودمون کار کردن از همون روز اول نشانه ها میاد و هی همه چیز روز به روز بهتر میشه ،چرا بهتر میشه ؟ چون ما داریم روی خودمون باورهامون کار میکنیم
کنترل ذهن انجام میدیم .
ممنون از استاد عزیزم برای همه چیز و سپاسگزار خداوندم که منو هدایت کرد که این فایل های عالی .
سلام بر شما.
وقتی فایل را گوش کرده روان بودم،یک تجربه عملی از خودم که نگاه توحیدی+ رعایت تکامل را خوب انجام دادهام،یادم می آمد.
– پارسال همین وقتها بود که در پیش خودم «رفتن به کابل» را هدف خود ماندم.
دلایلش زیاد بود از جمله:
– دور شدن از خانواده و مستقل شدن تا جای ممکن
– کنده شدن از نقطه امن
– رفتن به کورس انگلیسی
– بودن در جامعه و در بین مردم( من سالها بود که منزوی بودم)
– داشتن تجربه های متفاوت و جدید
– بودن در دنیای بزرگ تر و….
برای این هدف،اول گفتم که «باید درآمد داشته باشم» که بتوانم با آن درس بخوانم و خرچ خودم را بدهم. بزرگترین موانع ذهنیام « پدرم اجازه نمی دهد» و « اگر پولت بسنده نکند چی؟» بودند.
خانواده به خاطر وضعیت اقتصادی نمی توانست به من کمک کند برای همین نمی توانستم و نمی خواستم روی کمک پولی آنها حساب کنم.
خوب،روی درآمد تمرکز کردم و بعد سه ماه یک کار خوب که هم کار فرهنگی بود و هم کاری بود که من تجربه اش را داشتم،از من حیث لایحتسب پیدا کردم.
من 90٪ درآمد را پس انداز کردم( کُلَگی می گفت که چرا اقدر گُشنهگی میکنی و راحت خرچ نمی کنی اما من هدفم مشخص بود)،روی باورهایی که مرا به ولایتم محدود می کرد،کار کردم،فایل های توحیدی را گوش میدادم و بیشتر تلاش کردم که باور این که خانواده نمی ماند را کم رنگ کنم.
به نشانه ها توجه می کردم،وسایلی که فکر می کردم نیاز است را می خریدم، عقده و کینه هایی که داشتم را پاک می کردم و …
بعد چند چیز شد( اتفاق افتاد) که مرا مصمم تر ساخت که « باید مستقل شوی.باید بروی و روی پای خودت بایستی و خودکفا شوی».
من شش ماه در کاری که داشتم بودم. با وجودی که درخواست آنها ای بود که ادامه بدهم اما من قبول نکردم چون می خواستم حتما کابل بروم. به خاطر آن اتفاقات بیشتر پول پس انداز کردهگی، مصرف شده بود اما من گفتم« هرجا بروم جهان پول مورد نیازم را به من میرساند». طبق حساب و کتاب خودم،پولم فقط مصرف 3 ماه کورس و کرایه موتر و … میداد( من خانه برادرم می بودم).
عجیب اینکه این برادرم که در گذشته با من اصلا خوب نبود و تا جایی از من بدش می آمد،بدون اینکه من با او یا زنش گپ بزنم( البته در ذهنم بود که اگر کابل بروم،خانواده تنها خانه برادرم می مانند که باشم) خودش گفت که « خانه مه برویت باز است و هرچه ضرورت داشتی مه میکنم».
خوب….
جالب اینکه زن برادرم با پدرم گپ زد که من کابل بروم و او را راضی کرد.
ترسناک ترین چیزی که از آن می ترسیدم،واکنش پدر بود اما او واکنش نسبتا راحتی داشت و موضوع حل شد.
بعد از عید قربان برابر/هماهنگ شد که با برادرم و زنش ( جالب بود که اینها سالی یک یا دوبار می آیند اما آن وخت یک هفته بعد آمدند ) به کابل رفتم.
بودن در کابل برایم جالب،متفاوت بود و تا جایی به تمام اهدافی که در ذهنم داشتم رسیدهام.
مه که باید با یک محرم رفت و آمد می کردم،حالا تنهایی بین کابل-پنجشیر رفت و آمد می کنم.
جهان از جاهایی که یادم نیست،پول برایم فرستاد و من راحت تر و دل جمعتر مصرف می کنم.
کورس انگلیسی رفتم و در جامعه بودن را تجربه کردم.
به بیر و بار/شلوغی شهر عادت کردم و دیگر آدم شرمنده روی/خجالتی نیستم.
یاد گرفتم که کارهای خودم را خودم پیش ببرم و خیلی از کارهایی که چند ماه پیش تصورش را نمی کردم که بتوانم بکنم،انجام دادم و…
حالا به این موضوع که «مهاجرت آدم را ثروتمند می کند» رسیدهام( ثروتمند نشدهام اما نیازهایم از من حیث لایحتسب برآورده می شوند) و…
این خواسته را که هدف اصلی امسالم بود،تیک زدم و احساس می کنم به خاطر «اعتماد به منبع» و رعایت تکامل بود که راحت اتفاق افتاد( مه اولین دختری شدم که بدون اینکه ازدواج کنم از خانواده دور شوم،به خاطر درس به شهر دیگر بروم و…یک نوع انقلاب بود).
سپاس گزارم و با یاد گرفتن ازین تجربه می خواهم به ایران مهاجرت کنم تا دانشگاه را شروع کنم. جالب اینکه دقیقا همان ترمز «خانواده نمی ماند و اجازه نمی دهد» باز هم در این مورد به شدت وجود دارد.
خدا را شکر که از لحاظ تامین شدن مالی و کارهای مهاجرت و دانشگاه پیش از پیش جهان دستانش را فرستاده است.
امیدوارم چند ماه دیگر در ایران باشم( پاسپورت گرفتهام،بیک/چمدان سفریام آماده است،ثبت نام در دانشگاه را یک هفته پیش کردم و حالا منتظر قدم های بعدی هستم.
متشکرم
سلام شما در کجا کابل زندگی می کند میشه من هم در افغانستان زندگی می کنم
شماره روان کنی کار دارم می خواستم یکی از دورهای عباس منش را بخرم اما چندین بانک افغانستان رفتم گفت ما نمی توانم این محصول خریداری کنیم
اگر شما کدام دوره را خریداری کردن در قسمت خریداری راهنمای کن من یک سال به دورهای رایگان آقای عباس منش گوش دادم
واقعا تاثیر خوب داشت مخصوصا در این شرایط افغانستان موقعیت دارد
برای من کمک کرد که شرایط در بیرونی در زندگی ما تاثیر ندارد
تشکر
به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم کرد به سمت این آگاهیهای توحیدی
سپاسگزارم ازمریم جون عزیز که به کمک جهان ،به خواست قلبی من پاسخ دادند و سلسله فایل های مهاجرت به مدار بالاتر رو برامون گرد آوری کردن تا همواره در مسیر بهبود دائم باشم .
و سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین عاشقتونم.
وسپاسگزارتونم که اصل رو دراختیارمون قرارمیدین ، تا قوانین رو درک و مسائلمون رو حل کنیم
سپاسگزارم که از طریق این آگاهی ها بهم یاد دادید که توحیدی باشم روی کسی حساب نکنم و تنها رب قدرتمند رو بپرستم و تنها از او یاری بجویم ، من درمسیر این آگاهی ها هستم و هزاران سپاس که فایل های آگاهی دهنده بسیاری دراین راستا (توحید)دراین سایت هست تا بتونم هرروز بهتر و بیشتر درکش کنم که مهمترین اصل برای آسان شدن برای آسانی ها و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت هست .
حس میکنم موحد بودن انقدر وسیع ،انقدر عمیق و انقدر دلنشین هست که من تاابد باید در مسیر درک این اصل باشم
دلم میخواد سالها درمورد این موضوع بنویسم و سالهابه صورت مداوم و بی وقفه فایل های مربوط به توحید رو گوش کنم تا رب رو درک کنم تا عظمتشو باور کنم تا همه چیز رو با فیلتر توحید ببینم .
مهربان پروردگارِ سخاوتمندم کمکم کن تا دراین مسیر ثابت قدم باشم
تاالانم هرچی دارم از فضل و کرم توإ ، بخاطر درک تو و قوانین مربوط به شناخت عظمت تو بوده
عاشقانه عااااشقتم معبودم ، من به هرخیری از جانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی ….
سلام به استاد عزیرم، خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم.
مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر:
همزمانی شروع سال میلادی، مشخص کردن اهداف سال آیندم، فایل “ مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر” و فایل “ کلید اجابت دعاها” و هر آنچه که امروز ( قبل از گوش دادن به این قسمت از پروژه) در مورد مهاجرت به آمریکا شنیدم، باز هم ایمانم رو به نزدیک بودن خدا، اینکه میشنوه و به سرعت اجابت میکنه بیشتر و بیشتر کرد. و این ها همون نشونه هایی هستن که خداوند برای همه به نحوی که درکشون میکنن میفرسته.
با فایل “کلید اجابت دعاها” برام روشن شد که مهمترین باوری که این روزا نیاز دارم روش کار کنم باورهای توحیدیه، باور به بی انتها بودن قدرت خدا، باور به اینکه از جایی که فکرش رو نمیکنم درها رو باز میکنه، باور به اینکه علمش و امرش نافذ و مسلط بر هر چیزیه ( ان اقول کن فیکون)، باور به اینکه اینقدر وهابه که بدون حساب و کتاب میبخشه ( خیلییییی فراتر از حد تصوراتم)، باور به اینکه اینقدری بهم نعمت میده که راضیم کنه، باور به اینکه خیلییی نزدیکه، میشنوه و همواره اجابت میکنه، باور به اینکه خدا برام کافیه (حسبی الله) ، باور به اینکه اون بیشتر از من مشتاقه که به خواسته هام برسم، باور به وعده هاش، وعده پیروزی ، وعده بهشتی که جاودانس، وعده نعمت و ثروت بغیرالحساب، وعده سلامتی و وعده فزونی. و این باورها رو با شنیدن چندین باره فایل های توحیدی استاد، با مطالعه قرآن و نت برداری از آیات مرتبط و با تکرار ذهنی اونها میتونم تو ذهنم ثبتشون کنم. این اون کاری هس که هر روز باید بشه روتینم. اینقدر تکرارش کنم که به قول استاد توی خواب هم در حال انجام و تکرارشون باشم.
وقتی استاد سوال دوم رو مطرح کردن، چشمام گرد شد از شدت همزمانی دوباره. آخه امروز توی چن تا مکالمه ای که با دوستمو و همسرم و یکی از اعضای خانواده داشتم، در مورد مهاجرت صحبت شد، اینکه چقدر مهمه آدم به قول استاد مثه پادشاه وارد یه کشور جدید بشه ( که قبلش خیلی باورها رو باید درست کنه)، اینکه چقدر مهمه که آدم خودشو لایق یه جای خوب بدونه، اینکه چقدر مهمه که وقتی همه میگن نمیشه و غیر ممکنه و ترامپ دیوونس و قوانین سخته و…. تو به خودت بگی پس بذار اگه همه میگن نمیشه من اولی نفری باشم که با نتیجه ای که دستمه ثابت میکنه میشه و این بشه موتور محرکم. و چقدر مهمه که این همزمانی ها و ارتباطشون با خواسته هام رو جدی بگیرم و به خودم یادآوری کنم که خدا سریع الجوابه، و وقتی من آماده دریافتم، جواب ها رو روی هوا میگیرم مثه همین امروز.
خانم شایسته عزیزم، تشکر ویژه بابت این پروژه بینظیر. بوی اون اتفاق بزرگ، ورود سیل نعمت به زندگیم رو از همین جلسه اول دارم به شدت احساس میکنم و براش کلییی هیجان دارم. دوستون دارم.
تنتون سالم، دلتون شاد و خونتون آباد.
سلامبه همگی
وقتی این فایل استاد رو دوباره گوش دادم. یاد داستان مهاجرت خودم افتادم. و داشتم به این موضوع فکر میکردم که اگر استاد «مانند یک پادشاه وارد امریکا شدند»، من هم مثل یک ملکه وارد این سرزمین عزیز شدم. سال 85 یا 86 بود که یکی از همکارانم که دختر خانومی بسیارقوی و دوست داشتنی بودند برای تحصیل به مالزی مهاجرت کرد و بسیار آزاد و موفق بود. منم دلم خواست مهاجرت کنم و از بند ها و محدودیت های فرهنگی خانواده و جامعه دور بشم. از اونجایی که درامدم کم بود و میدونستم که پدرم هم نه حمایت مالی میتونندبکنند از من و نه اجازه می دادند من هم برای تحصیل به اونجا مهاجرت کنم، بنظرم رسید که بهترین راه اینه که ویزای کاری مالزی یا سنگاپور رو بگیرم و اگر کار پیدا بشه تو موقعیت انجام شده قرار بدم خانواده م رو. اینجوری خودم مخارج خودمو میدادم، به مدت چندین سال مدام توی سایتهای کاریابی اونها اپلای میکردم و خبری نبود، زندکی خودمو داشتم ادامه میدادم بدون هیچ اصرار و حرص خوردنی و نیم نکاهی هم به شرایط مهاجرت به کشورهای انگلیسی زبان داشتم. فقط یه آرزو داشتم و ظاهرا هیچ گونه شرایطی برام مهیا نبود که مهاجرت کنم. چون تحصیلات تخصصی خیلی عالی نداشتم، درجه ی مهارتم در زبان هم بسیارمعمولی بود و به حد نصاب معیارهای کانادا یا استرالیا نمیرسید. هییچ فامیل و اشنایی در کشورهای دیگه نداشتم ، پول و پس انداز خاصی نداشتم.هرسال لاتاری شرکت میکردم.
اون روزها هیچی از قانون نمیدونستم، استاد رو نمیشناختم ولی همیشه در سراسر عمرم به دنبال رد پایی از معجزات خدا در زندگیم بودم. یادمه دانش اموز راهنمایی که بودم، یه مطلبی جایی خوندم که گفته بود از آرزوهاتون عکس بگیرید و همش جلوی چشمتون باشه. من باورش کردم ، برای همین اون مطلب رو جدی کرفتم و یه عکس از مجله های خارجی قدیمی مادرم یواشکی برداشتم و روی یک صفحه مقوایی کوچیک چسبوندم و یه مدت طولانی هرروز نگاهش میکردم و ناخوداگاه تجسم میکردم من اون خانومه خوشگل و ازاد تاپ و شلوارکی قرمز پوش با رژ لب قرمز و اسکیتی برپا هام هستم و در کشوری آزاد زندگی میکنم. خلاصه این رویا بامن همیشه بود. بگم که ترس هامم بود از مهاجرت. ولی خوب اون اشتیاقه انقدر قشنگ بود که منو هل می داد که بازم مشاغل رو اپلای کنم. با خودم میگفتم این همه ادم تنها رفتن تو هم یکیشون. از طرفی دوست داشتم ازدواج عاشقانه ای داشته باشم، با فردی که دلم میخواد بیاد تو زندگیم. عادت داشتم ذهنم رو با نوشتن لیست مرتب کنم . مثلا برای خریدهام، کارهایی که باید در طول روز و ماه و سال انجام می دادم همیشه لیست تهیه میکردم و یه روز به خودم گفتمتو خودت میدونی معیارات دقیقا چیه برای ازدواج؟ بشین بنویس چی میخوای ، توی نوت موبایلم این لیست رو برای مشخصات ادمی که دوست دارم تو زندگیم بیاد تهیه کردم. اصلا نمیدونستم این کار باعث جذب شخص مورد نظرم به زندگیم میشه. تنها برای اینکه ذهنمو مرتب کنم و بدونم توی رابطه عاطفیم چی میخوام چه جور ادمی میخوام بیاد تو زندگیم، این لیست رو نوشتم. هروقت روابط اطرافیانمو میدیدم یا یه کیسی بهم معرفی میشد برای اشنایی یا ازدواج، میرفتم سراغ این لیست و اپدیتش میکردم، خیلی جزییات نوشته بودم حتی تعداد اعضای خانواده ش رو نوشته بودم و با شگفتی می دیدم ادمهایی که میان تو مسیر زندگیم خیلی بیشتر با چک لیست من مطابقت دارند! گذشت و یک روز یکی از همکارانم که دوستم هم بود یک روز اتفاقی سر ناهار کفت خواهرش یه مدت دیگه عازم امریکاست و نامزدش امریکاییه. چقدر تو دلم تحسینش کردم البته غبطه هم حسابی خوردم. ازش پرسیدم چطوری همدیگه رو پیدا کردند؟ گفت یه وبسایتی هست برای اشنایی ایرانیان خارج از کشور. نگار تو هم امتحانش کنی بد نیست ها. اون موقع ها از هدایت چیزی نمی دونستم. ولی واقعا هدایت شدم به پیدا کردن همسرم که هم رفیقمه هم اونی که میخوام و هم مهاجرت کردم. تمام مشخصاتش با لیستم هم خونی داشت و حتی بهتر بود.الان که فکر میکنم میبینم من درباره ی اروپا خیلی باورهای منفی ای داشتم اما درمورد امریکا هیچ مقاومتی نداشتم. جلوی چشمم دیدم که خواهر دوستم که اونها هم اوضاع مالیشون بسیار معمولی بود و تازه شاغل هم نبود چطور به راحتی مهاجرت و ازدواج کرد و برام عادی و باور پذیر شد این خواسته. و فقط ظرف شش ماه، به راحتی، شادی، لذتبخش و طبیعی به این دو خواسته رسیدم. باعث تعجب خودم بود این همه رها بودنم چون همچین شخصیتی ندارم اصلا ندارما… برای همینه هنوز نتایجم پایدار نیستند. اصلا دست و پا نزدم ، حرص نخوردم بیخیال داشتم زندکیمو میکردم و خدا همه ی پازل هارو چید. خیلی ها تلاش میکردند مارو منصرف کنند ازین تصمیم و بنده های خدا دلایلشون هم بسیار دلسوزانه و منطقی بود، ولی وقتی جلسه ی آشنایی خانواده ها برگزار شد، خدا آنچنان دلهارو برامون نرم کرد که همون ادم ها مدافع رسیدنمون به هم شدند . فقط داشتم به این معجزه نگاه میکردم. انقدر سریع و ساده همه جیز جور شد که باورمون نمیشد.همسرم مشمول سربازی بود و یک مدت کوتاه می تونست ایران بمونه. ولی من خبر نداشتم که خدا برای رسوندن ما به ارزوهامون نیاز به زمان نداره، زمانبندیش بینظیربود. یک روزه رفتیم لباس خریدیم ، گیزی که محال بنظر میومد با سایز مورد نظرم. سالن و ارایشکاه و سایر هماهنگی ها یک روزه انجام شد جمعه تماس گرفتیم و نامزدی چهارشنبه بود. همه چی جور درمیومد عجیب. همه وقت داشتند برامون، سالن، ارکستر، شیرینی، ارایشگاه، لباس، و حتی دعوت مهمانها تلفنی بود بدون کارت و هماهنگی قبلی. چهارشنبه نامزدی بود و پنجشنبه همسرم کشور رو ترک کرد. واقعا خدا زمانبندی هاش بی نظیره. خدایا شکرت
همین الان که این کامنت رو نوشتم چندتا نکنه رو درک کردم
1- اگه رسیدن به خواسته ای امکانپذیر و منطقی بشه توی ذهنمون، و الگو هم داشته باشیم که مثال بزنیم برای خودمون، و ترمز هم نداشته باشیم، راحت و طبیعی بهش می رسیم: ارزوی مهاجرت داشتم، خواهر دوستم شد الکوی من، برام منطقی شد و به خواسته م رسیدم. گیر هم ندادم به خواسته م.
2- الان میفهمم چرا استاد میکفتند.نوشتن ، کامنت اول از همه، به خودتون کمک میکنه، دقیقا الان یه مثال ملموس از زندکی خودمو پیدا کردم که جطور به خواسته م راحت رسیدم. این کامنت رو می نویسم که بیام دوباره بخونمش و برای خواسته های دیگم هم همین روش رو در پیش بگیرم
3- تغییر باور روند داره. صبوری کن، تکاملت رو طی کن
4- گیر نده به خواسته هات، زور نزن، احساست رو بد نکن، زندگیتو کن . ریلکس باش. هی چک نکن که نتیجه کی میاد . آررررااام!
استاد عزیزم سلام
بازهم ممنونم بابت این حس خوب و تاثیرگذارتون در پاسخ دادن به سوالات منم دقیقا با شما موافقم هیچ ورد و جادویی در کار نیست و اینکه بخواهیم یک شبه ره صد ساله بریم و بدون تلاش و کارکردن روی باورها و تکرار این باورها نتایج ما طبق قبل خواهد بود.
استاد من سه ساله که هدفم رو تعیین کردم ولی چون خانه دار هستم و از طرفی مادر دو فرزندم همش فکر میکردم که فرزند داشتن و رسیدگی به کارهای فرزند کوچکم که یک سال ونیم داره مانع رسیدن من به هدفم میشه ولی وقتی باور کردم که نه هیچ مانعی از بیرون برای پیشرفت من وجود ندااااااااره جهان خیلی خیلی سریع شرایط پیشرفت به جلو رو برای من فراهم کرد و خیلی به هدفم نزدیکتر شدم با اینحال به قول شما استاد عزیزم من قصد دارم فقط به هدفم فکر نکنم و از تمااااااام مسیر رسیدن به هدفم هم لذت ببرم مثل شما که میفرمایید توی بندرعباس و قم هم لذت از زندگیتون میبردید و من کامل حسش میکنم که حس سپاسگزاری از زمان حال و داشته های حال بهترین ورژن از داشته ها رو برامون در آینده به ارمغان میاره.
بازهم ازتون سپاسگزارم
و خداوند رو شاکرم که توی این فرکانس هستم حرفهاتون رو میفهمم
روز و روزگارتان خوش
الله یکتا یار و یاورتان باد
بنام خدا که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست
ای خدایی که که بمن زندگی عطا فرمودی قلبی نیز مملو از حق شناسی و شکر گزاری عطا فرما ….
سلام …..
همه چی ذهنیه و ب ذهن برمیگرده ….
بما انسانها قدرتی داده شده تا مثل خداوند قدرت خلق کنندگی داشته باشیم اما میترسیم از این قدرت استفاده کنیم …ترس از اینکه مثل خدا خالقیم ولی چون خودمون رو باور نداریم نمیتونیم از این قدرتی که در اختیار ماست بدرستی بهره ببریم …
اما چه کسی میتونه در این دنیا بهشت رو تجربه کنه ؟
کسی که ب قدرت درونش پی برده …ب قدرتی که میتونه هرچی که میخواد خلق کنه ….
همه میگن افکارت رو تغییر بده تا دنیایت تغییر کنه … اما تغییر افکار دکمه نداره نیاز ب تلاش ذهنی داره و همینطور تکامل …
از طرف دیگه خیلی ها هستن قوانین رو بلدند اما وقتی میخوان ب قوانین عمل کنن غرور و منیتشون اجازه نمیده …
اون خود بینی و غرور اجازه نمیده …
یه سری مطالب که مانع از رفتن ما ب مدار بالا میشه اینجا مینویسم :
1- خیلی ها نمیتونن افراد ثروتمند رو تحسین کنن…
2- همیشه نسبت ب هرچیزی نگاه منفی دارند …
3-باروهای منفی دارند …
4-عجله دارند…
5-از یه طرف دارند روی خودشون کار میکنن از طرف دیگه با همون رفقای قدیمی منفی شون معاشرت دارند و این باعث میشه کشیده بشن ب سمت مدار پایین …( بقول استاد هم میخوان کویر رو داشته باشن هم برنج…..)
6- ( فقط شنیدن شکرگزاری معجزه میکنه ) اما شکرگزاری بلد نیستن یکی از نشانه هاش اینه وقتی شکر گزاری میکنن هیچ احساسی بهشون دست نمیده و انگار یه سری جملات رو صرفا تکرار میکنن و نسبت ب چیزی که میگن بی تفاوتن…
7-خودشون رو با دیگران مقایسه میکنن …
8- افکار کوچکی دارند( نمیتونن بزرگ فکر کنن میترسن حتی توی ذهن شون …)
9- گفتگوهای ذهنی منفی دارند …
10- از شکست میترسند …
11- مطالعه ندارن …
12- دائم نگرانن…
و خیلی مطالب دیگه که الان حضور ذهن ندارم …ب این شکل نمیشه باورها رو تغییر داد تا ب مدار بالا مهاجرت کرد…
در اخر خیلی ساده بگم :
رسیدن ب موفقیت خیلی ساده ست تنها باید دلی باشه تا بهش برسی ….
باید دلی بخوای تا موفق بشی اون وقت خودت میگردی دنبال جملاتی که از دهان استاد یا هر فرد موفق دیگری که بیرون میاد تا بتونی الگو برداری کنی …
حالا چه جوری دلی بودن خواسته ها رو در خودت ایجاد میکنی یا چه جوری ب وجود میاد با خودته….
اینم بدون هیچ کسی توشکم مادرش موفق نبوده هرکسی میبینی الان موفق شده روی خودش کار کرده بنابراین هرکسی میتونه در این دنیا و با هر جایگاهی موفق بشه ….
ب شرط انکه موفقیت یا خواسته ای که داره دلی باشه …
تلاش کن تا خواسته ای که داری دلی کنی ….اگه خواسته ای نداری بگرد یکی پیدا کن ….اگه داری و نسبت بهش بی تفاوتی مطمئن باش ایراد جایی درون ذهنته….
ذهنت نمیذاره مقاومت داره از ذهنت شروع کن …
همه چی ذهنیه و ب ذهن برمیگرده ….
تشکر ….
درود بر شما حسین جان
کامنتت رو چند بار باید بخونم چون قبلا کمتر به سایت سر میزدم و دیدم دارم فقط تقلا میکنم ادمهای اطرافم رو دیدم دارن حرفهای چرت وپرت میزنن یا مشتریهایی داشتم که مینالیدن ی روز تو خلوت خودم گفتم ببین اگه بخوای اینطوری ادامه بدی و تمرکز نداشته باشی روی خودت صد در صد مدارت پایین و پایین تر میره قبلا وقتی تمرکز داشتم روی خودم و باورهام کار میکردم چرخ زندگیم روان و روان تر شد و میدیم چ اتفاقات خوبی واسم افتاد هم مشتری های خوبی داشتم که راحت معامله میکردن و اون آرامشی که داشتم و آدمهای اطرافت هم خوب و مثبت بودن وقتی کمتر به سایت سر زدم و سرگرم بیرون شدم دیدم چ لگدهایی خوردم تا بگردم بخودم و خبر از این نداری که همه کاره خدا بوده و هرچی داری از خودشه ی کلید داده بهت بیای توی این دنیا از اسباب بازیهایی که از قبل آماده بوده بیای استفاده کنی و لذتش ببری بعدش بری پیش خودش وقتی تا افسار این ذهن رو نگیری همه چی رو از خودش میدونه و میبنی که غرور و منیت بهمراه داره و مقایسه میکنی و اگه همه چی رو از خدا بدونیم دیگه مقایسه نمیکنیم دیگه غرور و منیت نداری شادی و ارامش داری و بیشتر تحسین میکنی ادمهای موفق رو بیشتر سپاسگزار تر میشی و باید فقط پایدار و ادامه دار توی این مسیر حرکت کنم که خدا رو شکر یکماه متعهد شدم دارم روی خودشناسی خودم کار میکنم و میبینم اتفاقات عالی که واسم میفته جنس مشتریها دوباره عوض شدن آرامش داری وقتی داری سپاسگزاری میکنی اشک و لبخندت یکی شده و کلا حس و حالم عالی شده
بازم ازت ممنون بخاطر کامنت عالی که گذاشتی هر جا هستی موفق و سربلند و ثروتمند باشی
سلام به همه عزیزانم
سلام اول به خانم شایسته عزیزم که با پروژه ها کولاک میکنه
من خودم خیلییییی این پروژه ها که هدفمندی به دنبال داره رو دوست دارم
همین امروز استارت زدم و یه دفتر گذاشتم و شروع کردم
خداروشکرررر پروژه خونه تکونی رو هم متعهدانه پیش رفتم و دریافت های فوق العاده ای داشتم
خدایااااا شکرررت به خاطر این تکامل و به روز رسانی و پروژه
جهان خداوند قانون داره
نمیشه دور زد
باید تکاملی قدم برداشت
باید لذت برد
باید پیش رفت
من خودم دوباره امروز نشستم کل اولویت های روزانمو نوشتم و متعهدانه پیش میرم
شاخ و برگ های اضافی رو میزنم و کلی کیف میکنم
من یه لیستی از کارهامو نوشتم دوست دارم به اشتراک بزارم و به قول مریم جان نه گفتم به حواشی
1. سپاسگزاری و تمرین ستاره قطبی در صبح و شب و تجسم خلاق ارزوها(تمرینات دوره دوازده قدم)
2.تکرار و درک عبارات تاکیدی مورد نیاز خودم در رابطه با سلامتی و ثروت و روابط( تمرینات دوره دوازده قدم)
3. سریال زندگی در بهشت
4. پروژه گام به گام (مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر)
5.پیاده روی صبح و عصر و ضبط فایل های مرتبط و تمرکز روی برگزاری دوره آموزشی ( کسب و کار شخصی خودم)
6.ورزش عضله سازی و کمی دویدن
7.خریدها
8.تمیرکازی خونه
9. آشپزی
10. خوشگذورنی با همسری و پسرهام
11.مهمونی های لذت بخش
12. کار کردن روی دوره های آموزشی ( آفرینش.12 قدم.روانشناسی ثروت)
خدایاااااا شکررررت اینقدر روزمرگی هام پرباره
وتلفیقش با این پروژه با موضوع مهاجرت به مدار بالاتر چه کولاکی کنه
من که اینقدر حسم بهش خوبه
همین الانش فرکانسم با اسم پروژه بالا رفت
خدایاااااا هزار بار شکرررت
استادجانم سپاسگزارم ازت بابت این آگاهی های فوق العاده
گام اول از مهاجرت به مدار بالاتر
سلام به استاد و خانم شایسته و همه دوستان عزیزم.
ما توی دنیای هستیم که هرچیزی، به معنای واقعی هرچیزی میتونه تمرکز و نگاه و فکرای مارو جا به جا کنه، تغییر بده و حتی هدایت کنه.
نه اینکه ما توانایی جلوگیری نداریم و هرکی بیاد میتونه مارو تغییر بده.
نه
منظورم اینه که ما با دیدن و توجه کردن و فکر کردن به همه چی باعث میشیم که همه چی باعث تغییر اتفاقات زندگی مون بشه.
اینجا موضوع تمرکز بوجود میاد.
تمرکز یعنی همین، یعنی اجازه ندی حواست به همه چی پرت بشه.
چون با یه خصوصیاتی بزرگ شدیم و حاصل زندگمون شده چیزی که هست، باید به شناخت خودمون برسیم که ریشه مسائلمون چیه؟؟ اگر احساس لیاقت نمیکنی ولی ویدیوهای خونه و ماشین و تفریحات بقیه رو میبینی که باورهات بزرگتر بشه دقیقا داری بدتر میکنی چون در اخر خودتو در این حد نمیبنی که بتونی اینارو داشته باشی.
پس باید دقت کنیم روی چیا داریم تمرکز میکنیم.
شناخت قوانین جهان.
همیشه استاد میگه تصویر بزرگ رو ببین، از بالا نگاه کن به زندگی به دنیا.
این دنیا یه سری قوانین داره و ما یه سری خصوصیات که باید به شناخت خودمون برسیم. این دوتا بنظم هم جهت با هم هستن.
تو وقتی قوانین بشناسی و شناخت از خودت پیدا کنی دنبال حاشیه و سوالات کوچیک و … نیستی.
البته خب یه سری نمیخوان ما به شناخت خودمون و زندگی واقعی برسیم که خب اینا تلاش شون میکنن و جواب هم داده برای همین هم هست که خیلی هامون درگیر دین و مذهب هستیم، توی اون دین درگیر فرعیات و حواشی هستیم، توی کسب و کار وارد میشیم درگیر جزئیات میشیم، مثلا طرف فکر میکنه باید صداش قشنگ باشه؛، دندوناش سفید باشه که تاثیر بذاره روی جذب مشتری و ….یا تبلیغات بکنه.
یعنی یه جوری به ذهن ما شکل دادن که درگیر جزئیات بشیم، فلسفه مثلا، یا هرچیز دیگه ایی
برای همین نمیذاره بزرگ به دنیا نگاه کنیم ولی دقیقا وظیفه ما همینه که ورودی ذهن رو بگیریم خب وقتی ورودی بگیری، تمرکز میاد، از اونور تقوا ساخته میشه چون جلوی ورود هرچیزی رو گرفتن واقعا کار اسونی نیست و نیاز به تلاش و قدرت داره. وقتی تقوا داشته باشی داری توحیدی رفتار میکنی، داری روی یه چیز تمرکز میکنی؟؟ روی چی؟؟
روی قدرت دادن به خدا …. یعنی چی این حرف؟
یعنی وقتی تو شناخت پیدا میکنی از قوانین
خودتو میشناسی
جلوی ورودی هارو میگیری و ورودی که حال ت رو خوب میکنه بهت ایمان و قدرت میده بهش میدی.
داری به صورت کلی به خدا قدرت میدی
یعنی چی بازم؟
یعنی وقتی تو میای فقط خوبیهارو میبنی، میای از حال خوب ت مراقبت میکنی، میای دست به عمل میزنی
همه اینا یعنی تو قوانین حاکم برجهان هستی رو پذیرفتی
پس پذیرفتی که ربی هست که فرمانروای ایناست حتی اگه بهش فکر نکرده باشی.
پس تو داری تمام قدرت رو میدی به خدا.
بنظرم وقتی اینطوری کار میکنی و رشد میکنی میتونی تصویر بزرگ به دنیا رو ببینی کم کم و دیگه برات حواشی خنده دار میشه دیگه از کنارشون میگذری حتی وقتت هم تلف نمیکنی که به افراد نزدیک ت و کسایی که حتی دوستشون داری بگی اینا اشتباه و داری اشتباه میفهمی چون میگی اینم قسمتی از این صحنه بازی دنیاست که باید اینطور کاراکتر ها باشن.
و با نتایج ت باعث تغییر کاراکتر ها میشی.
مهاجرت کردن و استفاده از باورهای مخصوص خب حواشیِ
منطق بساز، منطقی کن برای خودت، مانع ذهنی با منطقی کردن ذهنت بردار میشه باور سازی.
چون منطقی کردن نیازمند کار کردن زیاد روی اون منطق قبلی ست که با منطق جدید کنار بره پس نیاز به کار داره به این میگن باور سازی.
این عجله ایی هم که همه مون داریم دقیقا بخاطر عدم شناخت قوانینِ، اینکه همش دنبال راههای سریعتر میگردیم دقیقا بخاطر عدم شناخت جهان و دقیقا همین کارا مارو به حاشیه میبره و دقیقا به عدم تمرکز میرسیم ولی انتظار داریم از فایل و دوره های استاد که چرا تغییر نکردیم.
حافظا چون غم و شادی جهان برگذر است
بهتر آن است که من، خاطر خود خوش دارم